فصل 34

(زمان خواندن: 3 - 6 دقیقه)

«حفصه» نزد «عايشه» نشست، همان سان كه كنيزى نزد سرور خويش مى نشيند يا مريدى در محضر استاد خود زانو مى زند و از او تعليم مى گيرد يا از حركت ها و رفتارش درس مى آموزد. شايد صداقتى كه ميان پدرانشان برقرار بود، حسِّ درونى يك زن نسبت به هَوو را از ميان برده و آن برترى جويى خشن را دور افكنده بود. اكنون، روزگار ميان آن دو پدر وحدتى پديد آورده بود. عمر با ابوبكر بيشتر خلوت داشت و روابط عايشه و حفصه دوستانه تر جلوه مى كرد.
دو زن به گونه اى گردآمدند كه گويى مجلس پيروزى تشكيل داده اند يا براى اجلاس آينده برنامه مى ريزند.
عايشه بر حسِّ ناآرامى و انتقام كشندگى خود چيره گشته بود، زي را پدرش نخستين گام را در راه پيروزى بر رقيب خويش برداشته بود.
از سال ها پيش، ابوبكر به اين آرزوى دست نيافتنى مى انديشيد كه خلافت را بر عهده گيرد، زيرا او در غار همراه پيامبر و در كجاوه همنشين او بود. او احساس مى كرد كه در برتريها و فضيلتها همپاى على است، امّا چه كند كه على در همه چيز بر او پيشى گرفته بود؟ و اين همه را عايشه هم به ياد داشت: «خيبر»، «ذات السّلاسل»، سوره ى براءت،...
عايشه، كينه اى سخت از على در دل داشت. هيچ گاه نمى توانست از ياد ببرد كه در ماجراى «اِفك»، على به پيامبر پيشنهاد داد او را طلاق بدهد. نيز با فاطمه هم سر كينه داشت، زيرا به او و مادرش «خديجه» رَشك مى ورزيد. امّا اينك ديگر چه مى خواست؟ پدرش به رهبرى و خلافت دست يافته بود! و از آن سو، على در خانه تنها نشسته بود و هيچ كس به يارى اش برنمى خاست. فاطمه نيز همچنان شب و روز بر پدر مى گريست.
عايشه، سبكبالانه از نعمت شُكوه لذّت مى برد:هم همسر برترين مرد جزيره بود و هم دختر مردى كه اينك همگان از او فرمان مى بردند.
بارى؛ عايشه در رؤياهاى گذشته و آينده غرق بود كه پدرش از راه رسيد. عمر نيز با او همراه بود.
ابوبكر غمزده مى نمود. «ابو سفيان» آمده بود و او از اقتدار وى هراس داشت. عمر كه مى دانست در خاطرش چه مى گذرد، گفت:
- اى خليفه ى رسول خدا! كار بسيار ساده است. من او را مى شناسم. آنچه بايد زكات بپردازد، به او ببخش! ما براى رويارويى با «بنى هاشم»، به «بنى اميّه» نيازمنديم. گروهى را به گروهى مشغول مى كنيم تا كار براى ت و روان و آسان شود.
- اى عمر! مرا از اندوهى رهاندى. امّا اندوه هاى ديگر برجا مانده اند.
- على و يارانش را مى گويى؟ به خدا سوگند! آنان را وامى دارم كه با تو بيعت كنند، خواه بخواهند و خواه نخواهند. به زودى، خود نزد آنان خواهم رفت و اگر چند و چون كنند، خانه را بر سرشان به آتش خواهم كشيد.
- اى عمر! در آن خانه، «فاطمه» هست.
- باشد!
خاطره ها در ذهن ابوبكر جان گرفتند. به يادآورد روزى را كه به خواستگارى فاطمه رفت و پيامبر او را نااميد بازگرداند. او هرگز اين را بر فاطمه نبخشيد، همان گونه كه رنجهاى دخترش را از رهگذر وجود فاطمه، از ياد نمى توانست بُرد: عايشه هيچ گاه چشمِ ديدن فاطمه و همسرش را نداشت. ابوبكر، خود، نيز از فاطمه خسته دل بود و به خاطر رنجهاى عايشه حسرت به جان داشت.
عمر نگاهى معنادار به دوستش افكند و گفت:
- راستى كه با چه تجربه و مهارتى، آن حديث را دستاويز قرار دادى! من نيز به ياد دارم كه پيامبر فرمود: «ما پيامبران هيچ ميراثى به جا نمى گذاريم. آنچه از ما به جا مى مانَد، صَدَقه به شمار مى رود.» ابوبكر لبخندى زد. گويا مى گفت: «چاره اى جز اين ندارم. پيش روى ما ميدان ها و ميدان هاست. و فاطمه همچنان مقاومت مى كند.» آنگاه، بيمناكانه گفت:
- امّا من از فاطمه بيم دارم. او برانگيخته شده است و سكوت نخواهد و رزيد. چگونه سكوت كند، كه او دختر محمّد و همسر على است؟ - دوست من! از هيچ چيز نهراس! همه چيز به خوبى پايان خواهد پذيرفت. او، تنها يك زن است و هيچ كس همراهى اش نمى كند.
در ژرفاى جان ابوبكر، اندكى از وجدان باقى مانده بود. گفت:
- چه مى شود اگر «فدك» را به او بازسپاريم و از اين همه رنج آسوده گرديم؟ - چه مى گويى دوست من؟ اگر امروز فدك را به او بسپارى، فردا خواهد آمد تا خلافت را براى همسرش بازستانَد. تو خود، خوب مى دانى كه براى او، فدك، ميوه و خرما و زمين نيست، بلكه سمبل خلافت است. نه! نه! هرگز به اين كار تن مده!
- اى «ابوحفصه»! آيا از خشم او بيم ندارى؟ خشم او يعنى خشم خدا و رسولش. اين را همگان مى دانند.
- اين نيز همانند گذارِ طوفان، خواهد گذشت. روزى از او ديدار مى كنيم و او ما را مى بخشايد و همه چيز پايان مى پذيرد. تو روزه مى گيرى، نماز مى خوانى، حج مى گزارى، و جهاد مى كنى؛ پس نگران نباش!
- آرزو دارم كه چنين باشد.
عايشه كه در سكوت به گفتار پدرش گوش فرامى داد، دريافت كه چه حسّى درون او موج مى زند و اگر دوستش- كه همانند گردبادى همواره هجوم مى آورَد- نباشد، صلابتش در هم مى شكند و ديگر چنين تند و تيز رفتار نمى كند. با اين حال، عايشه خوب مى دانست كه عمر پدرش را همراهى مى كند تا در آينده از او بهره برگيرد. اين، پيمانى بود كه آن د و همواره با «جرّاح» بسته بودند.
عايشه از اين دودلى پدرش رنج مى بُرد. او آرزو مى كرد اين بار پدرش نيرومند باشد. اكنون كه محمّد رخت بربسته بود، پدرش بايد به پا مى خاست تا على را پيش چشمان فاطمه به شكست كشانَد. عايشه بسى مشتاق بود كه فاطمه را شكسته دل و پريشان بنگرد كه بر شكوه گذشته و شوكت از دست رفته ناله مى كند.
- نه! نه! اى عايشه... تا اين اندازه سنگدل نباش! آنگاه كه بر درختى فروافتاده مى گذرى، ميوه هاش را لگدمال نكن! آن دَم كه كبوترى شكسته بال را مى نگرى، تيغ تيز نكن تا سرش را ببُرى! خدا را، آيا در سينه ى تو جايى براى محبّت نيست؟ - آيا از من مى خواهى كه بر فاطمه دل بسوزانم؛ فاطمه كه قلب همسر مرا تسخير كرد؟ نه! نه! هرگز او را نخواهم بخشيد؛ و نيز على را كه از پيامبر مى خواست تا طلاقم دهد. هرگز! از آن دو هرگز درنمى گذرم.
پژواكِ آواى جان فروخفت و نداى «انسان» خاموش شد. آنگاه، آن پلنگ وحشى خفته در جان پيروز شد و برخاست تا از نگاه هاى لبريز از شراره سر برآورَد، نگاه هايى كه تا عمق استخوان نفوذ مى كنند.

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مولودی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 شـوال

١ـ عید سعید فطر٢ـ وقوع جنگ قرقره الكُدر٣ـ مرگ عمرو بن عاص 1ـ عید سعید فطردر دین مقدس...


ادامه ...

3 شـوال

قتل متوكل عباسی در سوم شوال سال 247 هـ .ق. متوكل عباسی ملعون، به دستور فرزندش به قتل...


ادامه ...

4 شـوال

غزوه حنین بنا بر نقل برخی تاریخ نویسان غزوه حنین در چهارم شوال سال هشتم هـ .ق. یعنی...


ادامه ...

5 شـوال

١- حركت سپاه امیرمؤمنان امام علی (علیه السلام) به سوی جنگ صفین٢ـ ورود حضرت مسلم بن عقیل...


ادامه ...

8 شـوال

ویرانی قبور ائمه بقیع (علیهم السلام) به دست وهابیون (لعنهم الله) در هشتم شوال سال 1344 هـ .ق....


ادامه ...

11 شـوال

عزیمت پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به طایف برای تبلیغ دین اسلام در یازدهم...


ادامه ...

14 شـوال

مرگ عبدالملك بن مروان در روز چهاردهم شـوال سال 86 هـ .ق عبدالملك بن مروان خونریز و بخیل...


ادامه ...

15 شـوال

١ ـ وقوع ردّ الشمس برای حضرت امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)٢ ـ وقوع جنگ بنی قینقاع٣ ـ وقوع...


ادامه ...

17 شـوال

١ـ وقوع غزوه خندق٢ـ وفات اباصلت هروی1ـ وقوع غزوه خندقدر هفدهم شوال سال پنجم هـ .ق. غزوه...


ادامه ...

25 شـوال

شهادت حضرت امام جعفر صادق(علیه السلام) ، رییس مذهب شیعه در بیست و پنجم شوال سال 148 هـ...


ادامه ...

27 شـوال

هلاكت مقتدر بالله عباسی در بیست و هفتم شوال سال 320 هـ .ق. مقتدر بالله، هجدهمین خلیفه عباسی...


ادامه ...
012345678910

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page