فصل 28

(زمان خواندن: 4 - 7 دقیقه)

اينك، هنگام به جاى آوردن نذر بود: حسن و حسين از بستر بيمارى برخاسته بودند و سرخ فامىِ تندرستى به چهره هاشان بازگشته بود. آسمان در انتظار اَداى نذرى است كه «انسان» برگزيده است؛ نذرى كه آن را بر خود واجب ساخته تا به جهان غرقه در نور نزديك گردد.
امّا در خانه ى فاطمه، چيزى براى اداى نذر يافت نمى شد. على نزد مردى از خيبر به نام «شمعون» روانه گشت؛ مردى كه خود ديده بود چگونه حصارهاى لبريز از جنگ افزار و طلا و نيرنگ، در برابر مردى كه تنها يك شمشير داشت و قلبى مالامال از ستاره، فروريخته بود.
اكنون، على نزد او آمده بود تا چيزى شگفت بخواهد. او آمده بود تا سه پيمانه جو وام بگيرد! مردى كه دروازه ى «قموص» را بركند و خيبر را سرنگون ساخت و همسرش دختر محمّد بود و صاحب فدك، خواهان مشتى جو بود!
شمعون به راستى غافلگير شده بود. زير لب زمزمه كرد:
- اين همان زُهدى است كه «موسى بن عمران» در «تورات» به ما خبر داده است.
فاطمه پيمانه اى جو را آرد كرد. آسياب مى چرخيد و «فضّه»ى جوان كه اكنون در خانه ى فاطمه به سر مى بُرد، آرد را گردمى آورد. آرد خمير شد و آنگاه، پنج قرص نان فراهم آمد: براى هر روزه دار، يك قرص نان.
خورشيد رو به سوى افول داشت و پرتوهاى واپسين خود را براى وداع فرومى فرستاد تا پايان روزى ديگر از زندگانى انسان و زمين را اعلان كند. خانواده ى روزه دار براى افطار آماده شدند: لقمه اى نان كه قامت انسان را برپا نگاه دارد تا سفر خود به سوى نور را تداوم بخشد.
ناگاه، انسانى گرسنه بانگ برآورد:
- من فردى نيازمندم. مرا خوراك دهيد، باشد كه خداوند شما را خوراك دهد!
روزه دار در لحظه ى افطار، رنج گرسنگى را خوب مى فهمد و معده ى تهى اش در پى غذايى براى فروبُردن است، وگرنه خود را فرو مى برد.
روزه داران، نان هاشان را پيشكش كردند و خود با آب روزه گشودند. آنگاه، دوره اى ديگر از گرسنگى را از سر گرفتند... گرسنگى رهتوشه ى مسافر در سفر ملكوتى آسمان است، آن جا كه سراسر كوه نور است و درياهاى لبريز از ستاره. گرسنگى، شيطان نهفته در تيرگى ها را مى راند و خُرد و ناتوان مى كند، همچون گاوى كه شاخ هاش در هم شكسته شده است.
روزى ديگر گذشت و آن روزه داران همچنان در سفر روحانى خود به جستجوى سرچشمه هاى عشق بيكران بودند: جز عشق هرچه هست، به افول مى گرايد. عشق آواز خداست در جان هاى سپيد!
اين بار، يتيمى از راه رسيد. و راستى كه چه سوزناك است حال يك يتيم در لحظه ى غروب كه همه ى موجودات به آشيان هاى خويش مى روند و پرندگان به لانه ها و كودكان به دامن هاى لبالب از گرما.
در لحظه ى غروب، اشك در چشم يتيمان گردمى آيد، همچون آسمانى پوشيده از ابر؛ و گريه در قلبشان آشوب مى كند؛ و تلخى و رنج در جانشان... اگر اين حال با گرسنگى نيز همراه گردد، چه هنگامه اى برپا خواهد شد! و آيا كودكان مى توانند سرما و گرسنگى را تحمّل كنند؟ در آن لحظه ى غم افزاى غروب، يتيم ندا در داد:
- من كودكى يتيم هستم. مرا خوراك دهيد، باشد كه خداوند شما را خوراك دهد!
در ژرفاى جان هاى سپيد، گنج هايى از لذّت نهفته اند كه هيچ نسبتى با لذّت هاى مادّى ندارند؛ چه رسد به جان هايى كه گرسنگى و نذر آنها را صيقل داده تا آن جا كه همچون نورى پرتوافشان، شفّاف گشته اند.
روزه داران، نياز يتيم را برآوردند و آن شب نيز بيدار ماندند و سفر معنوى خويش را تداوم دادند؛ سفرى كه جسم را مى آزارد و آن را به خُرده كاهى تبديل مى كند. و آن جاست كه جهان بيكرانه ى انسانيّت، شاهد پيروزى جاودان فرشتگان و شكست شيطان است.
آسمان، خيره ى جان هايى بود كه در زمين، جاده ى گرسنگى را پشت سر مى نهادند تا به نذر خويش وفا كنند.
روز سوم كه به غروب پيوست، اسيرى بر در خانه آمد و لقمه ى نانى يا دانه ى خرمايى خواست.
پيكرها در برابر امواج گرسنگى مى لرزيدند و چشم ها به ابر نشسته بودند. هستى را مِه و دود فراگرفته بود. اندام گل هاى نبوّت مى لرزيد و رو به پژمردگى مى رفت. جان ها پيش از هر زمان، ناب و پيراسته شده بود و گل هاى وجودشان رايحه اى دلاويزتر از هميشه داشت.
فاطمه نحيف تر شده، چشمانش به گودى نشسته بود. در حالى كه درون محرابش به نماز ايستاده بود، صدايش رفته رفته به خاموشى مى گراييد.
در خانه ى واپسين پيامبر، «جبرئيل» با هديه اى آسمانى فرود آمد. اين هديه، سوره ى «انسان» بود:
«بسم اللّه الرّحمن الرحيم هر آينه بر انسان مدّتى از زمان گذشت و او چيزى درخور ذكر نبود. ما آدمى را از نطفه اى آميخته بيافريده ايم، تا او را امتحان كنيم؛ و شنوا و بينايش ساخته ايم. را ه را به او نشان داده ايم: يا سپاسگزار باشد يا ناسپاس.
ما براى كافران، زنجيرها و غل ها و آتش افروخته آماده كرده ايم.
نيكان از جامى مى نوشند كه آميخته به كافور است: چشمه اى كه بندگان خدا از آن مى نوشند و آن را به هر سو كه مى خواهند، روان مى سازند.
به نذر وفا مى كنند و از روزى كه شرّ آن همه جا را فراگرفته است، مى ترسند. و طعام را در حالى كه خود دوستش دارند، به مسكين و يتيم و اسير مى خورانند: جز اين نيست كه شما را براى خدا اطعام مى كنيم و از شما نه پاداش مى خواهيم و نه سپاسى. ما از پروردگار خود پروا داريم؛ پرواى روزى را كه خشم آگين و سخت و هولناك است.
خدا ايشان را از شرّ آن روز نگاه داشت و آنان را طراوت و شادمانى بخشيد. به پاس صبرى كه كرده اند، پاداششان را بهشت و پرنيان داد...
اين، پاداش شماست و از كوششتان سپاسگزارى شده است.» [انسان/ آيه هاى 1 تا 12؛ و نيز 22.] آن شب، فاطمه چيزهايى را ديد كه هيچ چشمى نديده است؛ حرف هايى را شنيد كه هيچ گوشى نشنيده است و هرگز به قلب انسانى راه نيافته است:
درختانى ديد سبز در سبز كه در خاك هاى مُشك افشان ريشه داشتند؛ جويباران ناب و درخشانى كه امواجشان در پاى درختان، پيچ در پيچ مى شد؛ نسيمى كه مى گذشت و شاخساران را نوازش مى داد تا برگ ها با آوايى رؤيايى به ترنّم درآيند. او گنجينه هاى مرواريد تازه را در اشكِ چكيده از رخسار شاخساران ديد؛ و بار و بَرِ درختان را در نيام شكوفه ها؛ و قصرهاى زبرجد را كه همچون سنگ هاى رنگين، اين سو و آن سو پراكنده بودند. چشمه ساران نرم و گوارا از هر سو مى جوشيدند. كودكانى مرواريدگون، جام هاى نقره اى سرشار از عسل ناب را در دست مى گرداندند و در سايه ساران و نورباران ها، مى درخشيدند. در بهارى پايدار كه در آن، نه از سوزش آفتاب نشان است و نه از سوزِ زَمْهَرير، او اميران قصرها را ديد كه جامه هايى از ابريشم سبز و ديبا بر تن داشتند و جام هايى لبريز در دست؛ و جرعه جرعه از شراب زنجبيل كام برمى گرفتند. چهره ها لبالب از سعادتى جاودان بود و آكنده از شادمانى و سرسبزى، كه نسيم بهارى سرشار از طراوت گل ها و شكوفه هاى جاودانه، آنها را پُرنقش كرده بود.
فاطمه، اين همه را ديد. ميان پشته هاى مُشك و قصرهاى زبرجد گشت؛ و در درياچه ى سعادت غوطه خورد. بدينسان، او در شوق سوخت؛ در شوقى گوارا. و چه شيرين است كه انسان با سرچشمه ى انسانيّت همنشين گردد و از همه ى بند و بارهاى زمينى رهايى يابد!

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مولودی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 ذی قعده

١ـ ولادت با سعادت حضرت فاطمه معصومه(سلام الله علیها)٢ـ مرگ اشعث بن قیس٣ـ وقوع جنگ بدر صغری ١ـ...


ادامه ...

11 ذی قعده

میلاد با سعادت حضرت ثامن الحجج، امام علی بن موسی الرضا (علیهما السلام) روز یازدهم ذیقعده سال ١٤٨...


ادامه ...

15 ذی قعده

كشتار وسیع بازماندگان بنی امیه توسط بنی عباس در پانزدهم ذیقعده سال ١٣٢ هـ.ق ، بعد از قیام...


ادامه ...

17 ذی قعده

تبعید حضرت موسی بن جعفر (علیهما السلام) از مدینه به عراق در هفدهم ذیقعده سال ١٧٩ هـ .ق....


ادامه ...

23 ذی قعده

وقوع غزوه بنی قریظه در بیست و سوم ذیقعده سال پنجم هـ .ق. غزوه بنی قریظه به فرماندهی...


ادامه ...

25 ذی قعده

١ـ روز دَحوالارض٢ـ حركت رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله) از مدینه به قصد حجه...


ادامه ...

30 ذی قعده

شهادت امام جواد (علیه السلام) در روز سی ام ذی‌قعده سال ٢٢٠ هـ .ق. شهادت نهمین پیشوای شیعیان...


ادامه ...
0123456

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page