فصل 13

(زمان خواندن: 3 - 6 دقیقه)

«يثرب» در شادى و سرور مى درخشيد. پيامبر برگشته بود و پرچم هاى پيروزى بر فراز سرش در اهتزاز بودند. شاخه هاى درختان خرما، با شادى و طرب، مى رقصيدند.
پيامبر به سوى مسجد رهسپار شد و دو ركعت نماز گزارد. مسجد آرام بود و آسايش و آرامش، چون چشمه سارى در هر گوشه ى آن جريان داشت. پيامبر برخاست و به عادت خويش، روى به سوى خانه ى فاطمه نهاد.
دختر جوان براى استقبال از پدر بزرگوارش پيش شتافت. لبخندى آفتاب وَش از چهره ى جميل و درخشانش مى تابيد.
پدر، بوسه اى گرم بر پيشانى دخترش نشاند و با اين بوسه همه ى احساس پدرانه و دوستانه ى خويش را نثار او كرد. فاطمه احساس كرد كه در آغوش گرم مادر خويش جاى گرفته است. در اين حال، «عايشه» كه به فاطمه رشك مى بُرد، به درون آمد و ناخشنودانه گفت:
- او را كه خود داراى شوهر است، مى بوسى؟ پيامبر با مدارا و نرمى پاسخ داد:
- به خدا سوگند! اگر مى دانستى او را چه بيكران دوست مى دارم، تو نيز به وى بيشتر علاقه مى ورزيدى. [و الله لو علمت و ذى لها لازددت لها حبا.] عايشه با خشم گفت:
- تو همواره همين سخن را باز مى گويى و از مادر پيرش ياد مى آورى، در حالى كه او سال هاست به كام مرگ فرو رفته و خداوند همسرى بهتر نصيبت كرده است.
پيامبر با اندوه پاسخ گفت:
- به خدا سوگند! چنين نيست. هرگز خداوند همسرى بهتر از خديجه نصيبم نكرده است. آنگاه كه همگان از دين من روى مى گرداندند، او بود كه به دين من ايمان آورد. آن دَم كه ديگران مرا دروغگو مى شمردند، راستىِ سخنم را باور كرد. روزگارى كه مردم مرا تحريم كرده بودند، همه ى دارايى اش را به پايم ريخت. و خداوند، از او، و نه از زنان ديگر، خاندان مرا امتداد بخشيد.
صداى عايشه اوج گرفت. فاطمه با اين سخن، او را به آرامش فرا خواند:
- اى مؤمنان! صداتان را بلندتر از صداى پيامبر برنياوريد. [حجرات/ 2: «يا ايها الذين آمنوا لاترفعوا اصواتكم فوق صوت النبى.».] عايشه كه چهره اش از خشم سرخ شده بود، پاسخ داد:
- اى فرزند خديجه! به خدا سوگند، تو همواره در اين گمانى كه مادرت از ما برتر بوده است. به راستى، مايه ى برترى او بر ما چيست؟ سه سال بود كه اين زن، در هر حال از خديجه چنين ياد مى كرد. به راستى، آيا دليل اين ياد كرد، جز آن بود كه خديجه، فاطمه را زاده بود؟ فاطمه، به سانِ بلورى كه آن سوىِ خويش را باز مى تابانَد، بازتاب خديجه بود، زنى كه بانوىِ زنان جهان را به دنيا ارمغان آورد.
پيامبر خشمگينانه پاى در ميان نهاد:
- اى «حميراء»! [لقب عايشه و به معناى «سرخ كوچك».] خداوند در زنى خير نهاده است كه عشق بورزد و فرزند بياوَرَد.
آنگاه، در حالى كه قطره هاى آفتاب گون اشك را از چشم خويش پاك مى كرد، گفت:
- خداوند، خديجه را رحمت كند.
عايشه با هيجان فرياد برآورد:
- تو، فاطمه و على را بيش از من و پدرم دوست مى دارى.
چه بگويد فاطمه به اين زن؟ آيا به او بگويد: «چگونه پدرم، على رادوست نداشته باشد، او را كه در دامان خود پرورانده است؛ او كه در نوجوانى به پدرم ايمان آورد و به گاه هجرت، جانش را فداى او ساخت؛ و نيز در گرماگرم «بدر»- كه خداوند گروه اندك مسلمانان را يارى نمود-»؟ آيا به او بگويد: «آنگاه كه على سرگرم كارزار بود، پدر تو در كجاوه پنهان گشته بود. و على در همين كارزار، با نبردى بى اَمان، به تنهايى سى و پنج دلاور قريش- از ميان هفتاد تَن- را هلاك ساخت»؟
به راستى، چه بگويد فاطمه به اين زن كه تعصّب، چشم صلاحديدش را بسته است؟ او از پدر و همسر فاطمه، چه مى خواهد؟ اين، سوز و گدازى بود كه در جان فاطمه زبانه مى كشيد:
- پدرم! خدا تو را پاداش نيك دهد.
چه مى توانست بكند، جز آن كه سكوت ورزد؟ او حتّى كلمه اى بر زبان نراند تا اندوه تازه براى پيامبر- كه مردم عرب، يكپارچه، در برابرش به پا خاسته بودند- پديد نياورد. فاطمه صبر را پيشتر آموخته بود. او صبر را آميخته با شير مادر نوشيده بود؛ صبرى تلخ و ناگوار را كه اينك به آن خو گرفته بود.
در خانه ى خود، فاطمه پدر را فراخواند:
- اى رسول خدا!
پاسخى نيامد. ديگر بار ندا داد:
- اى رسول خدا! و در همين حال، آيات خدا در جانش جارى بود:
- همچنان كه برخى از شما برخى ديگر را مورد خطاب قرار مى دهند، پيامبر را خطاب نكنيد [نور/63: «لاتجعلوا دعاء الرسول بينكم كدعاء بعضكم بعضا.».] باز ندا برآورد:
- اى رسول خدا!
پدر بزرگوار كه در انتظار واژه اى دوست داشتنى تر بود، گفت:
- فاطمه! آن آيه درباره ى تو نازل نشده است. تو از من هستى و من از تواَم. بگو: «پدر جان!» اين، هم قلب مرا شاد مى كند و هم خداوند را.
على كه مى خواست شادمانى را در خانه بگسترانَد، با چهره اى خندان پرسيد:
- اى رسول خدا! مرا بيشتر دوست مى دارى يا فاطمه را؟ پيامبر نيز لب به خنده گشود و با مِهربانى گفت:
- تو عزيزترى و فاطمه دوست داشتنى تر!
همچون پروانه اى گرداگرد آن سه گُل، لبخند گرداگرد چهره ها چرخيد.
ديگر بار، پيامبر از خديجه يادآورد. آنگاه، كنجكاوانه گفت:
- فاطمه! ديروز نيازت چه بود؟ فاطمه درنگ ورزيد و به سكوت پناه بُرد.
پدر دريافته بود كه دختر براى بيان نيازى نزدش آمده و بى آن كه سخن بگويد، بازگشته است. اكنون پدر از دختر مى پرسيد و دختر آرزو مى كرد كه پدر نپرسد. با اين حال، اندام او خود بهترين زبان حال بود، به ويژه دستانش كه همچنان از كار بسيار با آسياب دستى دچار درد بودند.
على كه مى دانست فاطمه هرگز لب به گلايه نمى گشايد، پا در ميان نهاد:
- اى رسول خدا! من، ماجرا را براى شما باز مى گويم. او آن قدر با مَشك آب كشيده كه رَدّ مشك بر سينه اش به جا مانده است؛ و آن قدر آسياب را گردانده كه دستانش پينه بسته است. او نيازمند خدمتكارى است كه در كارِ خانه يارى اش كند.
پيامبر احساس كرد كه غم سينه اش را در هم مى فشارد. اشك از چشمانش جارى گشت و با لحنى كه از پوزشى ژرف حكايت مى كرد، به دخترش گفت:
- اى پاره ى دل محمّد! در مسجد چهارصد مَرد به سر مى برند كه نه خوراك دارند و نه پوشاك. دخترم! تلخى دنيا را به جان بخر تا به شيرينىِ آخرت دست يابى.
پيامبر، عزيزِ دل خويش را بوسيد و از روح بزرگ خود سيرابش كرد. آنگاه گفت:
- دوست مى دارى به تو چيزى بياموزم كه بيش از خدمتكار، برايت سودمند باشد؟ - آرى، پدر محبوبم!
- سى و سه بار چنين ذكر بگو: «سبحان اللّه»؛ و سى و سه بار: «الحمد للّه»؛ و سى و چهار بار: «اللّه اكبر». اين ذكرهاى صدباره، در ترازوى پاداش پروردگار، هزار نيكى به شمار مى آيند.
دخترِ رسالت لب به گُلخند گشود. شادمانى در چشمانش كه ژرفاى دريا داشت، درخشيد. در جان خود نجوا كرد:
- ما به جستجوى دنيا آمديم؛ اينك آخرت رهاورد ما شد.
يك سال گذشت؛ سالى با فصل هاى چهارگانه و روزها و شب هاى پياپى اَش.

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مولودی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 ذی قعده

١ـ ولادت با سعادت حضرت فاطمه معصومه(سلام الله علیها)٢ـ مرگ اشعث بن قیس٣ـ وقوع جنگ بدر صغری ١ـ...


ادامه ...

11 ذی قعده

میلاد با سعادت حضرت ثامن الحجج، امام علی بن موسی الرضا (علیهما السلام) روز یازدهم ذیقعده سال ١٤٨...


ادامه ...

15 ذی قعده

كشتار وسیع بازماندگان بنی امیه توسط بنی عباس در پانزدهم ذیقعده سال ١٣٢ هـ.ق ، بعد از قیام...


ادامه ...

17 ذی قعده

تبعید حضرت موسی بن جعفر (علیهما السلام) از مدینه به عراق در هفدهم ذیقعده سال ١٧٩ هـ .ق....


ادامه ...

23 ذی قعده

وقوع غزوه بنی قریظه در بیست و سوم ذیقعده سال پنجم هـ .ق. غزوه بنی قریظه به فرماندهی...


ادامه ...

25 ذی قعده

١ـ روز دَحوالارض٢ـ حركت رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله) از مدینه به قصد حجه...


ادامه ...

30 ذی قعده

شهادت امام جواد (علیه السلام) در روز سی ام ذی‌قعده سال ٢٢٠ هـ .ق. شهادت نهمین پیشوای شیعیان...


ادامه ...
0123456

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page