فصل 10

(زمان خواندن: 3 - 6 دقیقه)

«مكه در تاريكى فرورفته بود. ستارگان كه نورى ضعيف به زمين مى پراكندند، از دوردست به قلب هايى شبيه بودند كه با همه ى پيرى و خستگى هنوز مى تپيدند. همه ى چشم ها در خواب بودند، مگر چند چشم سنگى كه هنوز بيدار مانده، پيرامون كعبه با بلاهت و نادانى به گوشه اى خيره شده بودند.
در اين شب خاموش و سستى بار، ناگاه مردى پديدار شد كه بر شترى سوار بود و خرامان پيش مى آمد تا آن كه به كعبه رسيد و با فريادى رسا ندا داد:
- اى خيانت پيشگان! به گورهاى خويش بگريزيد.
شتر با سوار خويش بر بلنداى پشت كعبه برآمد و ديگر بار سوار فرياد برآورد:
- اى خيانت پيشگان! به گورهاى خويش بگريزيد.
سپس شتر به سوى كوه هاى مكّه اوج گرفت. بر قله ى «ابوقبيس» فرود آمد و بار ديگر سوار ندا در داد:
- اى خيانت پيشگان! به گورهاى خويش بگريزيد.
سوار، صخره اى از كوه جدا ساخت و به سوى خانه هاى مكّه پرتاب كرد. صخره در انتهاى درّه متلاشى گشت و به پاره سنگ هايى پراكنده تبديل شد و همچون شهاب هايى از خود بيخود بر سر خانه ها و حياطهاى مكه باريدن گرفت.» «عاتكه»، زنى از خاندان عبدالمطّلب، با حيرت و هراس از خواب برخاست و دانه هاى درشت عرق را كه بر پيشانى اش نشسته بود، پاك كرد. با آن كه از خواب جَسته بود، هنوز آن رؤيا در برابر چشمانش حضور داشت.
آسمان، بارانى نرم و ريز مى تراويد، گويى آهسته آهسته اشك مى ريخت. عاتكه از جا برخاسته، در تاريكى به نقطه اى خيره شده بود تا آن كه سپيده بردميد. آنگاه، او راه خانه ى «عباس» رادر پيش گرفت.
همچون كلاغى سياه كه خانه به خانه مى گردد، خبر رؤياى عاتكه در خانه هاى مكه پيچيد و اندوهى سخت بر دل ها نشاند. همه بيمناك بودند كه روزگار چه در آستين پنهان كرده است. برخى به سوى بت هاى دست تراشيده ى خود روى آوردند و با دست كشيدن به آن ها از ايشان طلب آرامش و طمأنينه كردند، اما اين جز تباهى برايشان ارمغان نمى آورد. بعضى نيز براى خدايان خود نذر كردند: دود به هوا برخاسته بود، اما هيچ سودى برايشان نداشت. اضطراب و اندوه، همانند بادى طوفان زا، دل ها را در هم پيچيده بود.
ابوجهل بسى خشمگين بود واز چشمانش برق كينه مى جهيد. در حالى كه به جزئيّات آن رؤيا گوش فرامى داد، با لحنى تهديدگرانه بر سر عبّاس فرياد كشيد:
- اى خاندان عبدالمطّلب! آيا هشدارهاى مردانتان كافى نبود كه اينك زنانتان نيز به هشدار دادن برخاسته اند؟ ما سه روز در انتظار مى نشينيم. اگر پس از اين فرصت، رويدادى پديد نيايد، ثابت مى شود كه شما دروغگوترين خاندان عرب هستيد.
عباس با خشم فرياد برآورد:
- اى از ترس به زردى نشسته! تو به دروغ گفتن سزاوارتر از مايى.
سه روز گذشت. گويى صفحاتى از كتاب بزرگ هستى ورق خورد و صفحه اى گسترده از جهانِ پيش رو، پديدار گشت: مكه و يثرب و صحراى گسترده ى سرشار از ماسه ها و حماسه ها پيدا شدند، و نيز اسب ها و شترها و مردانى كه درّه ها را پشت سر مى نهادند.
مكه با بيم واضطراب از جا برخاست. فريادهاى «ضمضم» هراس را در قلب ها كاشت: خطر، خدايان را تهديد مى كرد؛ و خدايان قريش، هم دستاويز عبادت بودند و هم مايه ى تجارت:
- اى جماعت قريش، اى ماتم زدگان عزيز مرده! محمد و يارانش به اموال شما كه همراه ابوسفيان است، هجوم برده اند.
حالت او كه بر شترى بينى بريده سوار بود و پيراهنى چاك چاك به تن داشت، خود، هشدارى بود كه از خطرى ناگهانى خبر مى داد. تعصّب جاهلى به جوش آمد. ابوجهل بانگ برآورد:
- به «لات» و «عزّا» سوگند، هيچ مصيبتى براى شما سنگين تر از اين نيست كه محمد و مردم مدينه به شما طمع ورزند. برخيزيد! هيچ كس نيز نبايد قدم واپس نهد.
بدين سان، قريش آماده گشت تا همه ى كينه ى نهفته ى خود را آشكار سازد و به دنبال سَرِ مردى رود كه به راه پروردگار خود هجرت كرده بود.
كينه ورزان گرد آمدند: نهصد وپنجاه جنگجو بودند با سيصد و پنجاه شتر، و دويست اسب.
آنگاه قريش عَزم راه كرد: با سوارانش و كبر و تبخترش؛ با دايره ها و كنيزكان آوازه خوانش؛ با خمره هاى شراب و با خدايانش. و با اين هيأت، دل درّه ها و صحراها را شكافت.
از آن سو، در صحرا، ابوسفيان كاروان را با شتاب پيش مى بُرد. مردمك هايش در كاسه ى چشم مى چرخيدند و آفاق صحرا را مى شكافتند تا هر نشانه اى را رديابى كنند. هرچند گاه يك بار مى ايستاد و جا پاى شتر يا اسبى را وارسى مى كرد يا سرگين حيوانى را خُرد مى كرد تا ردّپاى دشمن را در آن بيابد. هرلحظه انتظار مى كشيد كه آن خيزش مقدّس رخ بنمايد، امّا هيچ نشانى از رويدادى نبود. صحرا همانند دريايى بى پايان به نظر مى آمد. ريگ هاى نرم نيز همان موج هاى هميشگى را داشتند. آسمان هم لبريز از ابرهاى خاكسترى بود كه همانند كشتى هاى سرگردان، بر فراز ريگزاران در حركت بودند.
كاروان به چاه هاى بدر نزديك مى شد. اكنون اضطراب، سراپاى ابوسفيان را در برگرفته بود و هراس از چشمان او مى تراويد؛ هراس از اين كه در چنگ دشمن سرسختش، محمّد، گرفتار گردد.
در حوالى چاه، ابوسفيان به يك صحرانشين برخورد. از او درباره ى محمد پرسيد. صحرانشين پاسخ داد:
- از آنچه مى گويى، نشانى نديده ام. امّا بامدادان، دو مرد را ديدم كه مشغول آب كشيدن بودند.
- آن دو كجا بساط افكنده بودند؟ - آن سو، بر فراز آن تپّه.
ابوسفيان، با شتاب به سويى رفت كه صحرانشين نشان داده بود:
- آرى؛ اين جا خوابگاه شتران بوده است.
در همين حال، چيزى نظرش را جلب كرد. سرگين شترى در گوشه اى افتاده بود. آن را با احتياط از زمين برداشت، همان گونه كه يك گوهرفروش قطعه اى گوهر بى نظير را بر مى دارد. سپس آن را با دستانش ماليد و هسته ى خرمايى درون آن يافت.
با اضطراب و بيم فرياد زد:
- به «لات» سوگند كه اين، از آنِ شتران يثرب است.
ابوسفيان با شتاب به استراحتگاه كاروان بازگشت و مردانش را برانگيخت تا كاروان را آماده ى حركت سازند و به سوى كرانه ى «درياى سرخ» پيش روند. كاروان به قصد فرار، بدر را ترك گفت و به سوى شمال حركت كرد. بدينسان، هرچند براى كوتاه زمانى، ابوسفيان خويش را پنهان ساخت.

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مولودی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 شـوال

١ـ عید سعید فطر٢ـ وقوع جنگ قرقره الكُدر٣ـ مرگ عمرو بن عاص 1ـ عید سعید فطردر دین مقدس...


ادامه ...

3 شـوال

قتل متوكل عباسی در سوم شوال سال 247 هـ .ق. متوكل عباسی ملعون، به دستور فرزندش به قتل...


ادامه ...

4 شـوال

غزوه حنین بنا بر نقل برخی تاریخ نویسان غزوه حنین در چهارم شوال سال هشتم هـ .ق. یعنی...


ادامه ...

5 شـوال

١- حركت سپاه امیرمؤمنان امام علی (علیه السلام) به سوی جنگ صفین٢ـ ورود حضرت مسلم بن عقیل...


ادامه ...

8 شـوال

ویرانی قبور ائمه بقیع (علیهم السلام) به دست وهابیون (لعنهم الله) در هشتم شوال سال 1344 هـ .ق....


ادامه ...

11 شـوال

عزیمت پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به طایف برای تبلیغ دین اسلام در یازدهم...


ادامه ...

14 شـوال

مرگ عبدالملك بن مروان در روز چهاردهم شـوال سال 86 هـ .ق عبدالملك بن مروان خونریز و بخیل...


ادامه ...

15 شـوال

١ ـ وقوع ردّ الشمس برای حضرت امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)٢ ـ وقوع جنگ بنی قینقاع٣ ـ وقوع...


ادامه ...

17 شـوال

١ـ وقوع غزوه خندق٢ـ وفات اباصلت هروی1ـ وقوع غزوه خندقدر هفدهم شوال سال پنجم هـ .ق. غزوه...


ادامه ...

25 شـوال

شهادت حضرت امام جعفر صادق(علیه السلام) ، رییس مذهب شیعه در بیست و پنجم شوال سال 148 هـ...


ادامه ...

27 شـوال

هلاكت مقتدر بالله عباسی در بیست و هفتم شوال سال 320 هـ .ق. مقتدر بالله، هجدهمین خلیفه عباسی...


ادامه ...
012345678910

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page