فصل 8

(زمان خواندن: 4 - 7 دقیقه)

روزها گذشته بود و على از ياد فاطمه آرام و قرار نداشت: با خيال شفّاف او، روح پاك او، چشمان درخشان او، و گام نهادن متين و آرام او به سر مى برد.
عمو در چشمان على خيره شد و گفت:
- در چشم هاى تو خواهشى است.
- عموجان به ياد يار خود هستم.
- پس چرا در انتظارى؟ برخيز تا به خانه ى پيامبر برويم.
در راه به «امّ ايمن» برخوردند. او به زودى دريافت كه در جان على چه مى گذرد. از اين رو، بار يارى او را بر دوش گرفت.
امّ ايمن به سوى خانه ى «امّ سلمه» رفت كه اينك پيامبر در آن جا به سر مى بُرد. او كه مى دانست چگونه قلب پيامبر را بگشايد، چنين سخن آغاز كرد:
- اى رسول خدا! اگر خديجه زنده بود، از زفاف فاطمه چشمش روشن مى شد... على مشتاق يار خود است. چشم فاطمه را به همسر خود روشن كن و آنان را به هم پيوند ده و بدين سان، چشمان ما را نيز روشن ساز.
پيامبر پرسيد:
- چرا على، خود، فاطمه را از من نمى خواهد؟ - اى رسول خدا! شرم و حيا او را بازمى دارد.
چشمان پيامبر در جستجوى خديجه بود. اشك، همچون ابرى باران خيز، در چشمش حلقه زد:
- خديجه... كجاست همانند خديجه؟ هنگامى كه مردم سخن مرا دروغ مى پنداشتند، او تصديقم كرد و در راه ترويج دين خدا پشت به پشت من داد و يارى ام كرد.
ام ايمن ايستاده بود و انتظار مى كشيد تا پيامبر چيزى بگويد:
- به سوى على برو و او را نزد من بياور.
ام ايمن با شتاب به جايى رفت كه جوان انتظار مى كشيد:
- ام ايمن! چه پشت سر نهادى؟ - سراسر خير و رحمت! رسول خدا تو را فرا خوانده است.
على، سر در پيش افكنده، به خاك خيره شده بود. پيامبر با لحنى شوق برانگيز گفت:
- آيا دوست دارى كه همسرت نزد تو آيد؟ - آرى، اى پدر و مادرم فداى تو!
- چنين باد با مِهر و دوستى، اى ابوالحسن! او را امشب يا فردا شب، به خواست خدا، به خانه ى تو مى فرستم.
جوان برخاست، در حالى كه از شادمانى بال در آورده بود. لحظه ى ديدار فرامى رسيد: ديدار دو قلب پاك؛ ديدار دو روح ناب.
شاخه هاى نخل ميل شادى و طرب داشتند. ستارگان در آسمان مى درخشيدند. ماه كه به هاله ى خويش مى نازيد، پديدار گشته بود. آسمان در جستجوى عروسى اى در زمين بود. فاطمه درخشيد و همچون ستاره اى تابان از ميان زنان پديدار شد تا آن كه برفراز شتر قرار گرفت. آنگاه همصدا با اوج صداى دايره ها، موكب زفاف به آرامى و نرمى به راه افتاد.
دختران «عبدالمطلب» و زنان مهاجران و انصار، فاطمه را در ميان گرفته بودند. «عمار» زمام شتر را به دست گرفت و پيامبر و حمزه و ديگر مردان، از پى فاطمه در راه شدند. آواى هلهله فضا را پر كرد. صداى ام سلمه به هوا بلند بود كه شادمان سرود مى خواند:
- همگامان من! به يارى خدا، روانه شويد و در هر حال، او را شكر گزاريد. و به ياد آوريد نعمت پروردگارِ شرافت و بزرگى را كه زشتى ها و آفت ها را از ما زدود؛ همو كه ما را پس از كفر، نعمت هدايت بخشيد. به راستى كه پروردگار آسمان ها ما را از فقر رهانيد. [سرن بعون الله جاراتى- واشكر نه فى كل حالات و اذكرن ما انعم رب العلى- من كشف مكروه و آفات فقد هدانا بعد كفر و قد- انعشنا رب السماوات .] و آن گاه نواى «حفصه» برخاست:
- فاطمه بهترين زن جهان است. سيماى او همانند سيماى ماه است.
فاطمه! خداوند تو را بر همه ى آدميان برترى بخشيده است. اين برترى وامدار فضل شماست كه به پاسِ آن، آيات «زُمَر» در حقّتان نازل شده است. خداوند جوانى فضيلت مند را به همسرى تو برگزيد؛ على را مى گويم كه در ميان همه ى آدميان، برترين است. اينك اى همگامان من! فاطمه را همراهى كنيد كه او، خود، بانويى است گرامى و نيز دخترِ انسانى بلند مرتبه است. [فاطمه خير نساء البشر- و من لها وجه كوجه القمر فضلك الله على كل الورى- بفضل من خص بآى الزمر زوجك الله فتى فاضلا- اعنى عليا خير من فى الحضر فسرن جاراتى بها انها- كريمه بنت عظيم الخطر ] سپس نوبت ديدار در مسجد فرا رسيد. پيامبر دستان فاطمه را گرفت و در دستان على قرار داد و با نرمى و مدارا زمزمه كرد:
- خدايا! اين دو، دوست داشتنى ترين انسان هاى جهان براى من اند. پس تو نيز آن ها را دوست بدار. من اين دو و خاندانشان را از شيطان نفرين شده، به پناه تو مى سپارم. [اللهم انهما احب خلقك الى فاحبهما. و انى اعيذهما بك و ذريتهما من الشيطان الرجيم.] آن خانه ى كوچك، اكنون شاهد مِهرى ژرف به ژرفناى دريا بود؛ مِهرى پاك همچون قطره هاى شبنم، و جوشنده همچون چشمه ساران. در آن خانه، فاطمه به بالينى نرم و لذّت بخش دسترسى نداشت، اما قلبى گرم را در كنار داشت كه با مِهر و دوستى مى تپيد. در آن خانه ى تازه، فاطمه هيچ گوهر يا مرواريد پراكنده اى نداشت، اما به انسانى دست يافته بود كه در او ارزش هايى آسمان افروز و رحمت پرتو، موج مى زدند.
فاطمه چيزى را يافته بود كه يك زن در ژرفناى جان خويش به جستجوى آن است... و اين همه را در كنار على يافته بود.
على نيز در كنار فاطمه پرتوى از مِهر مادر را مى ديد؛ چرا كه «زهرا» سراسر رأفت و دلسوزى بود. على، فاطمه را همسفرى نيكو يافت، زيرا فاطمه لبريز از شوق و مِهر ورزى بود. على در فاطمه، سرسبزى و حيات را جست؛ چرا كه فاطمه «كوثرِ» محمّد بود.
على دست فاطمه را پيش كشيد. فاطمه سربه زير افكند: با سكوت و گلگونگىِ شرم آگينش به على جواب مثبت داد. فرشتگان خدا ملاقات اين دو نيمه را مباركباد گفتند؛ كه اينك كيانى نو - برخوردار از صفات «حوّا» و خصال «آدم» - را برمى نهادند.
صبحگاهى، پيامبر براى ديدار آن دو آمد و از جوانش پرسيد:
- همسر خود را چگونه يافتى؟ على با چشمانى آكنده از سپاس پاسخ داد:
- او بهترين ياور من در مسير بندگى خداست.
پيامبر به دخترش خطاب كرد:
- تو همسر خويش را چگونه ديدى؟ فاطمه با واژه هايى لبريز از حيا و محبّت پاسخ داد:
- او بهترين همسر هستى است.
پيامبر به آسمان خيره شد. كلمات گرمابخش او از افلاك برگذشت:
- خداوندا! قلب آن دو را به هم پيوند ده و خاندانى پاك ارمغانشان فرما. [اللهم الف بين قلبيهما وارزقهما ذريه طاهره.] آنگاه كه پيامبر قصد برخاستن داشت، به دخترش گفت:
- دختر محبوبم! همسرت نيكو همسرى است... خواست او را برآور.
سپس دست خود را در دست على گره كرد و به آهستگى گفت:
- به همسرت لطف بورز و با او مِهربان باش؛ زيرا فاطمه پاره ى پيكر من است: هرچه او را به درد آورَد، مرا نيز به درد مى آورَد؛ و هرچه او را شادمان سازد، مرا نيز شاد مى كند. [.
.. فاطمه بضعه منى يولمنى ما يولمها و يسرنى مايسرها.] چيزى در قلب على ميلاد يافت كه تا اعماق جانش ريشه گسترد؛ چيزى همانند يك عهد: اين عهد كه تا زنده است، فاطمه را به خشم نياورَد و او را به كارى كه دلخواهش نيست واندارد.
در جان فاطمه نيز مِهرى شكوفا گشت و همچون چشمه سارى جوشيد. و به راستى، هرگاه انسان به محبوبى عشق بورزد، هرچيز جز فرمانبرى از او را فراموش مى كند. و على و فاطمه چنين زيستند. و بدين سان، روزگاران سپرى گشت...

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مداحی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 شـوال

١ـ عید سعید فطر٢ـ وقوع جنگ قرقره الكُدر٣ـ مرگ عمرو بن عاص 1ـ عید سعید فطردر دین مقدس...


ادامه ...

3 شـوال

قتل متوكل عباسی در سوم شوال سال 247 هـ .ق. متوكل عباسی ملعون، به دستور فرزندش به قتل...


ادامه ...

4 شـوال

غزوه حنین بنا بر نقل برخی تاریخ نویسان غزوه حنین در چهارم شوال سال هشتم هـ .ق. یعنی...


ادامه ...

5 شـوال

١- حركت سپاه امیرمؤمنان امام علی (علیه السلام) به سوی جنگ صفین٢ـ ورود حضرت مسلم بن عقیل...


ادامه ...

8 شـوال

ویرانی قبور ائمه بقیع (علیهم السلام) به دست وهابیون (لعنهم الله) در هشتم شوال سال 1344 هـ .ق....


ادامه ...

11 شـوال

عزیمت پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به طایف برای تبلیغ دین اسلام در یازدهم...


ادامه ...

14 شـوال

مرگ عبدالملك بن مروان در روز چهاردهم شـوال سال 86 هـ .ق عبدالملك بن مروان خونریز و بخیل...


ادامه ...

15 شـوال

١ ـ وقوع ردّ الشمس برای حضرت امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)٢ ـ وقوع جنگ بنی قینقاع٣ ـ وقوع...


ادامه ...

17 شـوال

١ـ وقوع غزوه خندق٢ـ وفات اباصلت هروی1ـ وقوع غزوه خندقدر هفدهم شوال سال پنجم هـ .ق. غزوه...


ادامه ...

25 شـوال

شهادت حضرت امام جعفر صادق(علیه السلام) ، رییس مذهب شیعه در بیست و پنجم شوال سال 148 هـ...


ادامه ...

27 شـوال

هلاكت مقتدر بالله عباسی در بیست و هفتم شوال سال 320 هـ .ق. مقتدر بالله، هجدهمین خلیفه عباسی...


ادامه ...
012345678910

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page