در غار ثور

(زمان خواندن: 1 - 2 دقیقه)

از آن سو رسول خدا(ص)و ابو بکر در غار آرمیده و از شکافى که وارد شده بودند بیابان و صحرا را مى‏نگریستند و خداى تعالى براى گم شدن رد پاى رسول خدا(ص)عنکبوتى را مأمور کرده بود تا بر در غار تار بتند،و کبکهایى را فرستاد تا آنجا تخم‏بگذارند و به هر ترتیبى بود وقتى مشرکین به در غار رسیدند،ابو کرز نگاه کرد دید رد پاها قطع شده از این رو همان جا ایستاد و گفت:
محمد و رفیقش از اینجا نگذشته و داخل این غار هم نشده‏اند زیرا اگر به درون آن رفته بودند این تارها پاره مى‏شد و این تخم کبکها مى‏شکست،دیگر نمى‏دانم در اینجا یا به زمین فرو رفته ‏اند و یا به آسمان صعود کرده‏ اند!
مشرکین دوباره در بیابان پراکنده شدند و هر کدام براى پیدا کردن رسول خدا(ص)به سویى رفتند و برخى در حوالى غار به جستجو پرداختند.اینجا بود که ابو بکر ترسید و مضطرب شد و چنانکه خداى تعالى در سوره توبه(آیه 39)فرموده است:رسول خدا(ص)براى اطمینان خاطرش بدو فرمود:«لا تحزن ان الله معنا...»محزون مباش که خدا با ماست و در پاره‏اى از روایات است که با این حال مطمئن نشد،در این وقت یکى از مشرکین رو به روى غار نشست تا بول کند پیغمبر به ابو بکر فرمود:اگر اینها ما را مى‏دیدند این مرد این گونه برابر غار براى بول کردن نمى‏نشست.و در روایت دیگرى است که چون دید ابو بکر آرام نمى‏شود بدو فرمود :بنگرـو از طریق اعجاز دریایى و کشتى را بدو نشان داد که در یک سوى غار بودـو بدو فرمود :اگر اینها داخل غار شدند ما سوار بر این کشتى شده و خواهیم رفت.
بارى رسول خدا(ص)سه روز همچنان در غار بود و در این مدت چند نفر بودند که از محل اختفاى رسول خدا(ص)مطلع بودند و براى آن حضرت و ابو بکر غذا مى‏آوردند و اخبار مکه را به اطلاع آن حضرت مى‏رساندند،یکى على(ع)بود که مطابق چند حدیث هر روزه بدانجا مى‏آمد و سه شتر و دلیل راه به منظور هجرت به مدینه براى آن حضرت و ابو بکر و غلام او تهیه کرد و دیگرى غلام ابو بکر عامر بن فهیره بود،چنانکه در پاره‏اى از تواریخ آمده است.