مشرکین قریش چه کردند؟

(زمان خواندن: 2 - 3 دقیقه)

قریش آن شب را تا به صبح پشت دیوار خانه پاس دادند و از آنجا که نمى‏توانستند آسوده بنشینند و کینه و عداوتشان با رسول خدا(ص)مانند آتشى از درونشان شعله مى‏کشید گاه گاهى سنگ روى بستر پیغمبر مى‏انداختند و على(ع)آن سنگها را بر سر و صورت و سینه خریدارى مى‏کرد اما حرکتى که موجب تردید آنها شود و یا بفهمند که دیگرى به جاى محمد(ص)خوابیده است نمى‏کرد .
گاه گاهى هم براى اینکه شب را بگذرانند با هم گفتگو مى‏کردند و چون کار محمد(ص)را پایان یافته مى‏دانستند زبان به تمسخر و استهزا گشوده و گفته‏هاى او را به صورت مسخره بازگو مى‏نمودند،ابو جهل گفت:
ـمحمد خیال مى‏کند اگر شما پیروى او را بکنید سلطنت بر عرب و عجم را به دست خواهید آورد،و بعد هم که مردید دوباره زنده خواهید شد و باغهایى مانند باغهاى اردن(و شام)به شما خواهند داد ولى اگر از او پیروى نکردید کشته خواهید شد و وقتى شما را زنده مى‏کنند آتشى برایتان برپا خواهند کرد که در آن بسوزید!و شاید دیگران هم در تأیید گفتار او سخنانى گفتند و به هر ترتیبى بود شب را سپرى کردند و همین که صبح شد و براى حمله به خانه ریختند ناگهان على بن ابیطالب را دیدند که از میان بستر رسول خدا(ص)بیرون آمد و از جا برخاست،و بر روى آنها فریاد زد و گفت:چه خبر است؟
مشرکین به جاى خود خشک شده با کمال تعجب پرسیدند:محمد کجاست؟
على فرمود:مگر مرا به نگهبانى او گماشته بودید؟مگر شما او را به بیرون کردن از شهر تهدید نکردید؟او هم به پاى خود از شهر شما بیرون رفت.
اینان که در برابر عملى انجام شده و کارى از دست رفته قرار گرفته بودند ابتدا ابو لهب را به باد کتک گرفته به او گفتند:تو بودى که ما را فریب دادى و مانع شدى تا ما سر شب کار را یکسره کنیم سپس با سرعت به این طرف و آن طرف و کوه و دره‏هاى مکه به جستجوى محمد رفتند.
و در پاره‏اى از روایات آمده که در میان قریش مردى بود ملقب به«ابو کرز»که از قبیله خزاعه بود و در شناختن رد پاى افراد مهارتى بسزا داشت از این رو چند نفر به دنبال او رفته و از وى خواستند رد پاى محمد را بیابد.ابو کرز اثر قدمهاى رسول خدا(ص)را از در خانه آن حضرت نشان داد و به دنبال آن همچنان پیش رفتند تا جایى که ابو بکر به آن حضرت ملحق شده بود (5) گفت:در اینجا أبى قحافه یا پسرش نیز به او ملحق شده!
اینان به دنبال جاى پاها همچنان تا در غار پیش آمدند.

- پینوشتها -

5.این قسمت را که مورخین به همین گونه نقل کرده‏اند دلیل خوبى بر صحت نقل احمد و طبرى است به شرحى که در صفحات قبل گذشت.