پیش از این در احوالات اجداد پیغمبر گفته شد:قصى بن کلاب جد اعلاى رسول خدا(ص)پس از اینکه بر تمام قبایل قریش سیادت و آقایى یافت از جمله کارهایى که در مکه انجام داد این بود که خانهاى را براى مشورت در اداره کارها و حل مشکلات و پیش آمدها اختصاص داد و پس از وى نیز بزرگان مکه براى مشورت در کارهاى مهم خویش در آنجا اجتماع مىکردند و آن خانه را«دار الندوه»نامیدند.
این جریان هم که پیش آمد،قریش بزرگان خود را خبر کرده تا براى تصمیم قطعى درباره محمد (ص)به شور و گفتگو بپردازند،و قانونشان هم این بود که افراد پایینتر از چهل سال حق ورود به«دار الندوه»را نداشتند.محدث بزرگوار مرحوم طبرسى(ره)دنباله ماجرا را این گونه نقل کرده و مىنویسد:
براى مشورت در این کار چهل نفر از بزرگان در دار الندوه جمع شدند و چون خواستند وارد شور و مذاکره شوند دربان دارالندوه پیرمردى را دید که با قیافهاى جالب و ظاهر الصلاح دم در آمده و اجازه ورود به مجلس را مىخواهد و چون از او پرسید:تو کیستى؟جواب داد:من پیرمردى از اهل نجد هستم که وقتى از اجتماع شما با خبر شدم براى هم فکرى و مشورت با شما خود را به اینجا رساندم شاید بتوانم کمک فکرى در این باره به شما بنمایم،دربان موضوع را به اطلاع اهل مجلس رسانده و اجازه ورود پیر نجدى به مجلس صادر گردید.
و این پیرمرد کسى جز شیطان و ابلیس نبود که طبق روایت به این صورت درآمده و خود را به مجلس رسانده بود.
(و اگر شیطان واقعى هم نبوده شخصى بوده که پیشنهادات شیطانى او در روایت وى را به عنوان شیطان آن محفل معرفى نموده است)!در این وقت ابو جهل به سخن آمده گفت:ما اهل حرم خداییم که در هر سال دو بار اعراب به شهر ما مىآیند و ما را گرامى مىدارند و کسى را در ما طمعى نیست و پیوسته چنان بودیم تا اینکه محمد بن عبد الله در میان ما نشو و نما کرد و ما او را به خاطر صلاح و راستى و درستى«امین»خواندیم و چون به مقام و مرتبهاى رسید مدعى نبوت شد و گفت:از آسمانها براى من خبر مىآورند و به دنبال آن خردمندان ما را سفیه و بى خرد خواند و خدایان ما را دشنام داد و جوانانمان را تباه ساخت و جماعت ما را پراکنده نمود و چنین پندارد که هر که از ما مرده در دوزخ است و بر ما چیزى از این دشوارتر نیست و من درباره او فکرى به نظرم رسیده!
گفتند:چه فکرى؟
گفت:نظر من آن است که مردى را بگماریم تا او را به قتل برساند!در آن وقت بنى هاشم اگر خونبهاى او را خواستند به جاى یک خونبها ده خونبها مىپردازیم!
پیرمرد نجدى گفت:این رأى درستى نیست!
گفتند:چرا؟
گفت:به خاطر آنکه بنى هاشم قاتل او را هر که باشد خواهند کشت و هیچ گاه حاضر نمىشوند قاتل محمد زنده روى زمین راه برود و در این صورت کدام یک از شما حاضر است اقدام به چنین کارى بکند و جان خود را در این راه بدهد!وانگهى اگر کسى هم حاضر به این کار بشود این کار منجر به جنگ و خونریزى میان قبایل مکه شده و در نتیجه فانى و نابود خواهید شد.
دیگرى گفت:من فکر دیگرى کردهام و آن این است که او را در خانهاى زندانى کنیم و همچنان غذاى او را بدهیم باشد تا در همانخانه مرگش فرا رسد چنانکه زهیر و نابغه و امرىء القیس (شاعران معروف عرب)مردند.
پیرمرد نجدى گفت:این رأى بدتر از آن اولى است!گفتند:چرا؟
گفت:به خاطر آنکه بنى هاشم هیچ گاه این کار را تحمل نخواهند کرد و اگر خودشان بتنهایى هم از عهده شما برنیایند در موسمهاى زیارتى که قبایل دیگر به مکه مىآیند از آنها استمداد کرده او را از زندان بیرون مىآورند!
سومى گفت:او را از شهر خود بیرون مىکنیم و با خیالى آسوده به پرستش خدایان خود مشغول مىشویم.
شیطان محفل مزبور گفت:این رأى از آن هر دو بدتر است!
پرسیدند:چرا؟
گفت:براى آنکه شما مردى را با این زیبایى صورت و بیان گرم و فصاحت لهجه به دست خود به شهرها و میان قبایل مىفرستید و در نتیجه،وى آنها را با بیان خود جادو کرده پیرو خود مىسازد و چندى نمىگذرد که لشکرى بى شمار را بر سر شما فرو خواهد ریخت!
در این وقت حاضرین مجلس سکوت کرده دیگر کسى سخنى نگفت و همگى در فکر فرو رفته متحیر ماندند و رو بدو کرده گفتند:پس چه باید کرد؟
شیطان مجلس گفت:یک راه بیشتر نیست و جز آن نیز کار دیگرى نمىتوان کرد و آن این است که از هر تیره و قبیلهاى از قبایل و تیرههاى عرب حتى از بنى هاشم یک مرد را انتخاب کنید و هر کدام شمشیرى به دست گیرند و یک مرتبه بر او بتازند و همگى بر او شمشیر بزنند و در قتل او شرکت جویند و بدین ترتیب خون او در میان قبایل عرب پراکنده خواهد شد و بنى هاشم نیز که خود در قتل او شرکت داشتهاند نمىتوانند مطالبه خونش را بکنند و بناچار به گرفتن خونبها راضى مىشوند و در آن صورت به جاى یک خونبها سه خونبها مىدهید!
گفتند:آرى ده خون بها خواهیم داد!این سخن را گفته و همگى رأى پیرمرد را تصویب نموده گفتند :بهترین رأى همین است.و بدین منظور از بنى هاشم نیز ابو لهب را با خود همراه ساخته و از قبایل دیگر نیز از هر کدام شخصى را براى این کار برگزیدند.
اجتماع در دار الندوه
- بازدید: 542