مصادره اموال

(زمان خواندن: 2 - 4 دقیقه)

روز به روز بر تعداد مهاجرین افزوده مى‏شد و تدریجا مکه داشت از مسلمانان خالى مى‏گردید .مشرکین با خطر تازه‏اى مواجه شده بودند که پیش بینى آن را نمى‏کردند زیرا تا به آن روز فکر مى‏کردند با شکنجه و تهدید و اذیت و آزار مى توان جلوى پیشرفت اسلام را گرفت،اما با گذشت زمان دیدند که این شکنجه و آزارها و شدت عملها نتوانست جلوى تبلیغات رسول خدا (ص)را بگیرد.در آغاز مهاجرت افراد تازه مسلمان نیز خطرى احساس نمى‏کردند اما وقتى که دیدند مسلمانان پناهگاه تازه‏اى پیدا کرده و شهر یثرب آغوش خود را براى استقبال اینان باز نموده با پیشرفت سریعى که اسلام در خود آن شهر و میان مردم آنجا داشته است،چیزى نخواهد گذشت که حمله انتقامى مسلمانان از همانجا شروع خواهد شد و با نیرو گرفتن آنها و پیوند مهاجر و انصار در شهر یثرب پاسخ آن همه اهانتها و قتل و آزارها را خواهند داد،از این رو به فکر مصادره اموال مسلمانان افتاده و خواستند از این راه جلوى هجرت آنان را بگیرند و آنها را از هر سو تحت فشار و شکنجه قرار دهند.مثلا درباره صهیب مى‏نویسند:وى مردى بود که او را در روم به اسارت گرفته و به مکه آورده بودند و در مکه به دست شخصى به نام عبد الله بن جدعان آزاد گردید،این مرد در همان سالهاى اول بعثت رسول خدا(ص)به دین اسلام گروید و جزء پیروان رسول خدا(ص)گردید،و شغل او تجارت و سوداگرى بود و از این راه مال فراوانى به دست آورد،مشرکین مکه او را هر روز به نوعى اذیت و آزار مى‏کردند تا جایى که صهیب ناچار شد دست از کار و کسب خود بکشد و مانند مسلمانان دیگر به یثرب مهاجرت کند و در صدد برآمد تا مالى را که سالها تدریجا به دست آورده با خود به یثرب ببرد.هنگامى که مشرکین خبر شدند وى مى‏خواهد به یثرب برود سر راهش را گرفته گفتند:وقتى تو به این شهر آمدى مردى فقیر و بى نوا بودى و این ثروت را در این شهر به دست آورده و اندوخته‏ اى و ما نمى‏گذاریم این مال را از این شهر بیرون ببرى.
صهیب گفت:اگر از مال خود صرفنظر کنم جلویم را رها مى‏کنید؟
گفتند:آرى!
صهیب گفت:من هم آنچه دارم همه را به شما واگذار کردم.و بدین ترتیب خود را از دست مشرکین رها ساخته و به مدینه آمد.
و یا درباره قبیله بنى جحش مى‏نویسند که آنها هنگامى که خواستند به برادران مسلمانان خود بپیوندند همه افراد خانواده و اثاثیه منزل را هم همراه خود بردند و خانه‏هاى خود را قفل کردند به امید آنکه روزى بدانجا بازگشته و یا اگر نیازمند شدند آنها را فروخته و در شهر یثرب یا جاى دیگرى به جاى آنها خانه و سکنایى بخرند.
اما ابو سفیان ـیکى از بزرگان مکه و رئیس بنى امیهـوقتى از ماجرا خبردار شد با اینکه با بنى جحش همپیمان و همسوگند بود خانه‏ هاى آنها را تصاحب کرده و به عمرو بن علقمه یکى دیگر از سرکردگان مکه فروخت و پول آن را نیز براى خود ضبط کرد.
این خبر که به گوش عبد الله بن جحشـبزرگ بنى جحشـرسید متأثر شده پیش رسول خدا(ص)آمد و شکوه حال خود بدو کرد و حضرت بدو اطمینان داد که خداى تعالى در بهشت به جاى آنها خانه‏ هایى به بنى جحش عطا فرماید و او راضى شده بازگشت.
این سختگیریها و شدت عملها بیشتر به خاطر آن بود که به قول معروف زهر چشمى از دیگران بگیرند و به آنها بفهمانند در صورت مهاجرت به یثرب با چنین عکس العملها و واکنشهایى مواجه خواهند شد،و گرنه امثال ابو سفیان با آن همه ثروت و مستغلاتى که داشتند به این گونه اموال و درآمدهایى که باعث ننگ و عار خود و دودمانشان مى‏گردید،احتیاجى نداشتند .
اما این سختگیریها نیز کوچکترین تزلزلى در اراده مسلمانان ایجاد نکرد و نتوانست‏جلوى هجرت آنها را بگیرد،از این رو مشرکین خود را براى تصمیمى قاطعتر و سخت‏تر آماده کردند و به فکر نابودى رهبر این نهضت مقدس یعنى رسول خدا(ص)افتاده و با تمام مشکلات و خطرهایى که این راه داشت ناچار به انتخاب آن شدند.
و شاید ترس و بیمشان بیشتر براى این بود که ترسیدند خود محمد(ص)نیز به آنها ملحق شود و تحت رهبرى و لواى او به مکه بتازند و تمام مظاهر بت پرستى و سیادت آنها را از میان ببرد.