در اینجا قبل از اینکه وارد بحث دیگرى بشویم لازم است چند جملهاى درباره ایمان ابو طالبـکه متأسفانه برخى از نویسندگان اهل سنت دربارهاش تردید کردهاندـذیلا براى شما ذکر کرده و به دنبال بحث بعدى برویم،گرچه مطلب از نظر ما و هر شیعه دیگرى مسلم و جاى بحث نیست.
این مطلب مسلم است که چون پس از شهادت امیر المؤمنین(ع)دستگاه خلافت و زمامدارى مسلمانان به دست بنى امیه و پس از آن به دست بنى عباس افتاد آنها نیز بنى هاشم و بخصوص فرزندان امیر المؤمنین(ع)را رقیب خود در خلافت مىپنداشتند و براى کوبیدن رقیب و استقرار پایههاى حکومت خود از هیچ گونه تبلیغ به نفع خود و تهمت و افترا و انکار فضیلت رقیب دریغ نداشتند اگر چه منجر به انکار فضیلت رهبر اسلام و اهانت به شخص پیغمبر گرامى و شریعت مقدسه اسلام گردد.چون براى آنها هدف اساسى و مسئله اصلى همان حکومت و ریاست بود و بقیه همگى وسیله بودند،و این مطلب براى هر محقق و متتبع بى نظر و منصفى قابل تردید نیست.
و ظاهرا براى هر کسى که کمترین آشنایى با تاریخ اسلام داشته باشد اثبات این مطلب نیازى به اقامه دلیل و برهان،و ذکر شاهد تاریخى و حدیثى ندارد.
تا جایى که مىتوانستند فضایل امیر المؤمنین(ع)و هر کس را که به آن بزرگوار ارتباط و بستگى داشت انکار کرده و در برابر حدیثى در مذمت ایشان به وسیله ایادى خود جعل مىکردند .
ابن ابى الحدید در شرح نهج البلاغه گوید (41) :
«معاویه مردم شام و عراق و دیگران را مأمور ساخت تا در منابر و مجامع على(ع)را دشنام داده و از او بیزارى جویند،و این کار عملى گردید،و در زمان بنى امیه این جریان سنتى شد تا اینکه عمر بن عبد العزیز از آن جلوگیرى کرد.»
و از ابى عثمان روایت کرده که جمعى از بنى امیه به معاویه گفتند:تو اکنون بهآرزوى خود رسیدى خوب است جلوى لعن این مرد را بگیرى؟
گفت:نه به خدا،تا وقتى که خردسالان به لعن او بزرگ شوند و بزرگ سالان با آن پیر گردند .و سپس داستانهایى درباره کسانى که نسبت به على(ع)عداوت داشته و از معاویه پول مىگرفتند و در مذمت امیر المؤمنین حدیث جعل مىکردند نقل کرده و اسامى آنها را ذکر مىکند مانند ابو هریره،مغیرة بن شعبه،عروة بن زبیر،زهرى و سمرة بن جندب،انس بن مالک،سعید بن مسیب،ولید بن عقبه و امثال ایشان (42) و از هر کدام نیز برخى از احادیث جعلى آنها را ذکر مىکند.
و در همین رابطه فضایل بسیارى را از فاطمه زهرا(ع)و بانوى محترم آن بزرگوار و حسن و حسین(ع)و دیگر فرزندان آن حضرت و ابو طالب،جعفر،عقیل،پدر و برادران آن امام مظلوم انکار کرده و علتى جز همین رابطه با امیر المؤمنین(ع)نداشته است.
و به گفته یکى از نویسندگان:
«جناب ابو طالب هیچ جرمى و گناهى نداشته که این چنین مورد اتهام نارواى کفر و شرک قرار گیرد جز آنکه پدر امیر المؤمنین(ع)بوده،و در حقیقت هدف واقعى در این اتهام شنیع و ناروا فرزند برومند او بوده که همچون خارى در چشم امویان و فرزندان زبیر و همه دشمنان اسلام فرو مىرفت،و از اعمال خلاف و ضربههایى که مىخواستند به پیکر اسلام جوان بزنند جلوگیرى مىکرد.
و بسیار عجیب و شنیدنى است که ابو سفیان پدر معاویه که در مجلس عثمان آشکارا گفت:سوگند بدانکه ابو سفیان بدو قسم مىخورد که نه بهشتى وجود دارد و نه جهنمى!او مؤمن و پرهیزگار و عادل است،اما ابو طالب و پدر امیر المؤمنین کافر و مشرک،و در گودال آتش است...!» (43)
و گرنه کسى که با تاریخ اسلام و حمایتهاى بى دریغ ابو طالب از رسول خدا و آیین مقدس آن حضرت یعنى اسلام آشنا باشد و آن همه فداکارى و ایثار او را در این راه از نظر بگذراند،و سخنان و اشعار زیاد او را که در دفاع از رسول خدا به عنوان پیامبربرگزیده از طرف خدا گفته است بشنود جاى تردید براى او در این باره باقى نمىماند که او والاترین مؤمنان و سابقه دارترین مسلمانان بوده است.
کسى که وقتى پیغمبر و على(ع)را مىبیند که نماز مىخوانند و على در طرف راست آن حضرت ایستاده به جعفر فرزند دیگرش نیز دستور مىدهد تا با آن دو نماز بگزارد و در این باره بدو مىگوید:
«صل جناح ابن عمک و صل عن یساره» (44)
و در این باره آن اشعار معروف را مىگوید که از آن جمله است:
ان علیا و جعفرا ثقتى
عند ملم الزمان و النوب
لا تخذلا و انصرا ابن عمکما
أخى لامى من بینهم و أبى
و الله لا اخذل النبى و لا
یخذله من بنى ذو حسب (45)
و شخصیت بزرگوارى که وقتى مسلمانان به حبشه هجرت مىکنند قصیدهاى انشا فرموده و براى نجاشى پادشاه حبشه مىفرستد و در آن قصیده مىگوید:
لیعلم خیار الناس ان محمدا
وزیر لموسى و المسیح بن مریم
اتانا بهدى مثل ما أتیابه
فکل بأمر الله یهدى و یعصم (46)
و یا در قصیده دیگرى که راویان شعر و حدیث نقل کردهاند درباره آن حضرت گوید:
أمین حبیب فى العباد مسوم
بخاتم رب قاهر فى الخواتم
نبى اتاه الوحى من عند ربه
و من قال لا یقرع بها سن نادم (47)
و یا در جاى دیگر که گوید:
ألم تعلموا أنا وجدنا محمدا
رسولا کموسى خط فى اول الکتب (48)
و چون هنگام مرگ آن جناب فرا مىرسد فرزندان عبد المطلب را گرد آورده و بدانها مىگوید :
«یا معشر بنى هاشم!أطیعوا محمدا و صدقوه تفلحوا و ترشدوا» (49)
و اشعار و سخنان بسیارى دیگرى که هر که خواهد باید به کتاب شریف الغدیر و شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید(ط مصر،ج 3،صص 318ـ310)مراجعه نماید.و اگر بخواهیم همه را در اینجا به رشته تحریر درآوریم کتاب جداگانهاى خواهد شد (50) و آیا کسى بعد از آن همه اشعار و سخنان بسیار مىتواند براى تردید در ایمان ابو طالب محملى و توجیهى جز همان که گفتیم بیابد.
و مضمون سخن ابن ابى الحدید در اینجا جالب است که مىگوید:
این اشعار را وقتى به صورت مجموع بنگریم متواتر استـاگر چه آحاد آن متواتر نباشدـو مجموعه آنها دلالت بر امر واحد مشترکى دارد و آن تصدیق حضرت محمد(ص)است،چنانکه هر کدام از داستانهاى شجاعت على(ع)به صورت خبر واحد نقل شده ولى مجموع آنها متواتر است و براى ما موجب علم بدیهى به شجاعت على(ع)مىگردد.و این تواتر مانند تواتر در اخبار سخاوت حاتم و حلم احنف و ذکاوت ایاس و غیر اینهاست که جاى تردید در آنها نیست. (51)
اکنون پس از ذکر این مقدمه بد نیست بدانید روایاتى که درباره عدم ایمان ابى طالب و یا ایمان او در پایان عمر و هنگام مرگ،و یا بودن او در گودال آتش وامثال آن رسیده سند آنها بیشتر به همان عروة بن زبیر و یا زهرى و یا سعید بن مسیب باز مىگردد (52) که دشمنى و انحراف آنها نسبت به امیر المؤمنین(ع)آشکار و به اثبات رسیده و یا از کسانى نقل شده که نزد خود اهل سنت نیز متهم به دروغ و وضع حدیث هستند. (53)
و از نظر علماى شیعه نیز مطلب اجماعى و اتفاقى است چنانکه شیخ مفید(ره)در اوایل المقالات فرموده:
«امامیه اتفاق دارند بر اینکه ابو طالب مؤمن از دنیا رفت» (54)
و شیخ طوسى(ره)در تبیان فرماید:
از امام باقر و صادق(ع)روایت شده که ابو طالب مؤمن و مسلمان بود و اجماع امامیه نیز بر آن است که در آن اختلافى ندارند. (55)
و مرحوم علامه مجلسى در بحار الانوار گوید:
شیعیان اجماع دارند بر اسلام ابو طالب،و اینکه او در آغاز کار به رسول خدا(ص)ایمان آورد و هیچ گاه بتى را پرستش نکرد،بلکه او از اوصیاى ابراهیم(ع)بوده است... (56)
و از نظر روایات نیز بیش از حد تواتر در این باره از رسول خدا و ائمه اطهار حدیث به ما رسیده که مرحوم علامه امینى(ره)بیش از چهل حدیث از آنها را در کتاب شریف الغدیر (57) نقل کرده و ما براى تیمن و تبرک به ذکر سه حدیث از آنها اکتفا مىکنیم:
1.از ابو بصیر روایت شده که گوید:به امام باقر(ع)عرض کردم:اى آقاى من مردم مىگویند :ابو طالب در گودالى از آتش است که مغز سرش از آن به جوش مىآید؟
فرمود:دروغ گویند به خدا سوگند،براستى اگر ایمان ابو طالب را در کفهاى از ترازو بگذارند و ایمان این مردم را در کفه دیگرى،قطعا ایمان ابو طالب بر ایمان ایشانمىچربد... (58)
2.از امام سجاد(ع)درباره ایمان ابو طالب پرسیدند که آیا مؤمن بود؟فرمود:آرى!عرض شد:در اینجا مردمى هستند که مىپندارند او کافر بوده؟فرمود:خیلى شگفت است!آیا اینان به ابو طالب طعن زده و ایراد مىگیرند یا به رسول خدا؟با اینکه خداى تعالى پیغمبر خود را در چند جاى قرآن نهى فرموده از اینکه زن با ایمانى را در نزد مرد کافرى نگاه دارد!و کسى شک ندارد که فاطمه بنت اسد از زنهایى است که به ایمان به رسول خدا سبقت جست و او پیوسته در خانه ابو طالب و در عقد او بود تا وقتى که ابو طالب از دنیا رفت. (59)
3.شیخ مفید(ره)به اسناد مرفوعى روایت کرده که چون ابو طالب از دنیا رفت امیر المؤمنین (ع)به نزد رسول خدا(ص)آمده و رحلت او را به اطلاع آن حضرت رسانید،رسول خدا(ص)سخت غمگین شد و بشدت محزون گردید سپس به على(ع)فرمود:اى على برو و کار غسل و کفن و حنوط او را به عهده گیر و چون جنازه او را برداشتید مرا خبر کن!امیر المؤمنین دستور رسول خدا را انجام داد و چون پیغمبر گرامى آمد اندوهناک گشته و فرمود:اى عمو جان صله رحم کردى و پاداش خیر و نیکو دادى!براستى که در کودکى تربیت و سرپرستى کردى،و در بزرگى یارى و کمک دادى!سپس رو به مردم کرده فرمود:
هان به خدا سوگند من براى عموى خود شفاعتى خواهم کرد که اهل دو عالم را به شگفت اندازد ! (60)
و در پایان تذکر این نکته لازم است که چون طبق روایات بسیار جناب ابو طالب ایمان خود را مخفى مىداشت و براى اینکه بهتر بتواند از رسول خدا(ص)دفاع و حمایت کند و مشرکین در برابر او موضع نگیرند و او را از خویش بدانند اسلام خود را ظاهر نمىکرد شاید همین امر براى برخى از برادران اهل سنت سبب اشتباه شده کهنسبت کفر به آن جناب دادهاند،و گاهى نیز شیعه را در مورد این عقیده زیر سؤال بردهاند که اگر ابو طالب مسلمان بود چرا هیچ کجا دیده نشد نماز بخواند و مانند فرزندانش و دیگر مسلمانان در نماز آنها شرکت جوید؟و چرا در«یوم الدار»و ماجراى دعوت رسول خدا از خویشان سبقت به ایمان به آن حضرت نجست؟و چرا در هیچ یک از مراسم اسلامى شرکت نمىکرد؟
و همان گونه که گفتیم پاسخ آن را ائمه اطهار دادهاند چنانکه در یک حدیث است که امام صادق(ع)فرمود:براستى که ابو طالب تظاهر به کفر کرد و ایمان خود را پنهان داشت،و چون وفات او فرا رسید خداى عز و جل به رسول خدا(ص)فرمود که از مکه خارج شو که دیگر در مکه یاورى ندارى،و رسول خدا به مدینه هجرت کرد (61) .
و در حدیث دیگرى از آن حضرت روایت شده که فرمود:حکایت ابو طالب حکایت اصحاب کهف است که ایمان خود را مخفى داشته و تظاهر به شرک کردند و خداى تعالى دو بار به ایشان پاداش عنایت فرمود. (62)
- پینوشتها -
41.خداى تعالى در سوره حجر فرموده: «فاصدع بما تؤمر و اعرض عن المشرکین انا کفیناک المستهزئین» [اى پیغمبر با صداى بلند آنچه را مأمور بدان شدهاى به مردم برسان و از مشرکان روى بگردان همانا ما تو را از شر استهزا کندگان محفوظ مىداریم]،و اینان پنج یا شش نفر بودند به نامهاى اسود بن عبد یغوث،ولید بن مغیره،عاص بن وائل سهمى،حارث بن طلاطله و پنجمى آنها حارث بن قیس بود که پیغمبر را تهدید به مرگ کردند و خداوند شرشان را کفایت فرمود به تفصیلى که در تفاسیر و کتب تاریخى ذکر شده.
42.شرح نهج البلاغه،ج 1(چهار جلدى،چاپ مصر)،ص .356
43.همان،صص 364ـ .356
44.الصحیح من السیرة،ج 2،ص .156
45.اسد الغابة،ج 1،ص 287،شرح نهج البلاغه،ابن ابى الحدید،ج 3،ص 315،الاصابة،ج 4،ص .116
46.دیوان ابى طالب،ص 36،شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید،ج 3،ص .314
47.مستدرک حاکم نیشابورى،ج 2،ص .623
48.دیوان ابىطالب،ص 32،شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید،ج 3،ص .313
49.سیره ابن هشام،ج 1،ص 373،خزانة الادب،ج 1،ص 261،تاریخ ابن کثیر،ج 3،ص .87
50.تذکره ابن جوزى،ص 5،الخصائص الکبرى،ج 1،ص 87،سیره حلبیه،ج 1،ص 372،اسنى المطالب،ص .10
15.مرحوم علامه امینى نام حدود بیست نفر از دانشمندان و علماى بزرگ شیعه و اهل سنت را در الغدیر(ج 7،ص 400)نقل کرده که درباره ایمان ابو طالب به طور جداگانه کتاب نوشته و براى کتابهاى خود نامهایى گذاردهاند مانند کتاب اسنى المطالب فى ایمان ابى طالب،کتاب الحجة على الذاهب الى تکفیر ابى طالب و کتاب القول الواجب فى ایمان ابى طالب.
و چنانکه مىدانیم در سالهاى اخیر نیز یکى از دانشمندان عرب در از منطقه احساء و قطیفـاستاد عبد الله خنیزىـکتابى در این باره نوشت و«ابو طالب مؤمن قریش»نام نهاد،و پس از انتشار با سعایت علماى سعودى دولت آنجا او را به زندان افکنده و محکوم به اعدام کردند که با وساطت مرحوم آیت الله العظمى بروجردى(ره)از مرگ نجات یافته و آزاد گردید.
52.شرح نهج البلاغه،(چاپ مصر)ج 2،ص .315
53.سیرة المصطفى،صص 219ـ .216
54.همان.
55.اوائل المقالات،ص .45
56.تبیان،چاپ سنگى،ج 2،ص .287
57.بحار الانوار،ج 9،(چاپ کمپانى)،ص .29
58.الغدیر،ج 7،صص 400ـ .342
59.همان،ج 7،ص .390
60.همان،ص .389
61.همان،ص .386
62.الفصول المختارة،ص 80،اکمال الدین صدوق،ص .103
و اینک چند جمله درباره ایمان ابو طالب
- بازدید: 671