ما در خلال بحثهاى گذشته در چند جا گفتهایم که اگر مطلبى از نظر قرآن و حدیث ثابت شد ما به حکم اسلام آن را مىپذیریم و وقت خود و خواننده محترم را به اشکال تراشیها و توجیه و تأویلها نمىگیریم.
مسئله معراج جسمانى رسول خدا(ص)و همچنین مسئله شق القمرـکه هر دو در سالهاى آخر بعثتـو فاصله میان شروع محاصره بنى هاشم در شعب ابى طالب و وفات جناب ابو طالب اتفاق افتاده از مطالبى است که از نظر قرآن،حدیث و سخنان بزرگان از علم و حدیث به اثبات رسیده و از معجزات مسلم آن حضرت به شمار رفته که بحث بیشتر درباره اثبات آن و ذکر دلایل،نقلى و اجماع در کلمات بزرگان ما را از شیوه نگارش تاریخ خارج مىسازد و خواننده محترم مىتواند به کتابهاى کلامى،تاریخى و حدیثى که در این باره نوشته و بحث کردهاند مراجعه نماید . (30)
زیرا ما وقتى مسئله نبوت را پذیرفتیم و به«غیب»ایمان آورده و معجزه را قبول کردیم دیگر جایى براى بحث و رد و ایراد و تأویل و توجیه باقى نمىماند،مگر با کدام تجزیه و تحلیل مادى مسئله شکافتن سنگ سخت با ضربه چوب و بیرون آمدن دوازده چشمه آب گوارا قابل توجیه است (31) ،و با کدام حساب ظاهرى حاضر کردنتخت بلقیس در یک چشم بر هم زدن از صنعا به بیت المقدس قابل درک و قبول است (32) ،و با کدام وسیلهاىـجز معجزهـمىتوان عصاى چوبى را به اژدهایى بزرگ«ثعبان مبین»تبدیل نمود (33) ،و یا با زدن همان عصاى چوبین به دریا مىتوان آن را شکافت،و دوازده شکاف در آن پدیدار کرد، (34) و لشکرى عظیم را از آن دریا عبور داد.
اینها و امثال اینها معجزاتى است که در قرآن کریم آمده و روایات صحیحه اثبات آنها را تضمین کرده که از آن جمله است معجزه معراج جسمانى و«شق القمر»و در برابر آنها نمىتوان با تئوریها و فرضیههایى همچون«محال بودن خرق و التیام در افلاک»و هیئت بطلمیوسى (35) که سالها و قرنها به عنوان یک قانون مسلم علم هیئت مورد قبول دانشمندان بوده و امروزه بطلان آن به اثبات رسیده و به صورتمضحکهاى درآمده است به تأویل و توجیه این آیات و روایات دست زد،چنانکه برخى در گذشته و یا امروز متأسفانه این کار را کردهاند.
اساس این توجیهات و تأویلات آن است که ظاهرا اینان معناى صحیح«نبوت»و«وحى»و ارتباط انبیا را با عالم غیب و حقیقت جهان هستى را ندانسته و یا همه را خواستهاند با فکر مادى و عقل ناقص خود فهمیده و تجزیه و تحلیل کنند،و قدرت لایزال و بى انتهاى آفریدگار جهان را از یاد بردهاند و در نتیجه به چنین تأویلاتى دست زدهاند و گرنه به گفته«ویلیم جونز» (36) :
«آن قدرت بزرگى که این عالم را آفرید از اینکه چیزى از آن کم کند یا چیزى بر آن بیفزاید عاجز و ناتوان نخواهد بود!»و به گفته آن دانشمند دیگر اسلامى«دکتر محمد سعید بوطى» (37) اطراف وجود ما و بلکه خود وجودمان را همه گونه معجزهاى فرا گرفته ولى به خاطر انس و الفتى که ما با آنها پیدا کردهایم براى ما عادى شده و آنها را معمولى مىدانیم در صورتى که در حقیقت هر کدام معجزه و یا معجزاتى شگفت انگیز است.
مگر این ستارگان بى شمار،و حرکت این افلاک،و قانون جاذبه زمین و یا ستارگان دیگر،و حرکت ماه و خورشید،و این نظم دقیق و حساب شده،و خلقت این همه موجودات ریز و درشت بلکه خلقت خود انسانـکه آن دانشمند بزرگ او را موجود ناشناخته نامیدهـو گردش خون در بدن،مسئله روح،و مسئله مرگ و حیات،و هزاران مسئله پیچیده و مرموز دیگرى که در وجود انسان و خلقت حیوانات و موجودات دیگر به کار رفته و موجود است معجزه نیست!
با اندکى تأمل و دقت انسان به اعجاز همگى پى برده و همه را معجزه مىداند ولى از آنجا که مأنوس و مألوف بوده براى ما صورت عادى پیدا کرده و از حالت اعجازى آنها غافل شدهایم .
بارى همان گونه که گفتیم:در مسئله معراج و شق القمر هر چه را براى ما از نظر قرآن و حدیث صحیح به اثبات رسیده مىپذیریم،و اما پارهاى از روایات غیر صحیح و بهاصطلاح«شاذ»ى را که در کتابها دیده مىشود،مانند آنکه در مسئله شق القمر نقل شده که ماه به دو نیم شد و به گریبان رسول خدا رفت و سپس نیمى از آستین راست و نیمى از آستین چپ آن حضرت خارج شده و دوباره به آسمان رفت و به یکدیگر چسبید.
نمىپذیریم و بلکه این گونه نقلها را مجعول مىدانیم.
و یا پارهاى از خصوصیات و روایاتى که در داستان معراج و مشاهدات رسول خدا(ص)در آسمانها و بهشت و دوزخ آمده و روایت صحیح و نقل معتبرى آن را تایید نکرده ما نمىپذیریم و اصرارى هم به قبول آن نداریم.
در پایان،تذکر این نکته هم لازم است که با اینکه قدرت خداى تعالى محدود به حدى نیست ولى معجزه بر محال عقلى تعلق نمىگیرد،و آنچه مورد تعلق معجزه قرار مىگیرد امورى است که به طور عادى محال به نظر مىرسد،مثلا تبدیل چوبى بى جان به صورت حیوانى جاندار عقلا محال نیست،و یکى از نوامیس خلقت و قوانین منظم این جهان هستى است و هر روز میلیاردها جسم بى جان و جماد است که به صورت نبات و حیوان در مىآید،و به تعبیر ملاى رومى از جمادى میرد و«نامى»شود،و از«نما»میرد به حیوان سر زند،و از عالمى به عالم دیگر رخت بر مىکشد،و یا اگر انسانى بخواهد از جایى به جاى دور دیگرى منتقل گردد،و یا جسمى را بخواهند از شهرى به شهرى جابهجا کنند به طور عادى ساعتها و یا روزها و ماهها وقت لازم دارد،که معجزه این فاصله و وقت را با قدرت الهى مىگیرد چنانکه با پیشرفت وسایل و صنعت و به کمک عقل و فکر بشر توانستهاند مقدارى از این کار را با ابزار علمى انجام دهند،و در علم کشاورزى آن قدر پیشرفت کردهاند که بر طبق برخى از خبرها توانستهاند تخم گوجه فرنگى را در زمین بکارند و با کودهاى مخصوص و مدرنیزه کردن کار،پس از 18 روز گوجه فرنگى تازه از بوته آن بچینند،و یا امروزه مىشنویم سفینههایى ساختهاند که دور کره زمین را در فاصله یک ساعت و ده دقیقه مىپیماید،در صورتى که اگر صد سال پیش کسى ادعا مىکرد که ممکن است روزى چنین کارى انجام شود مردم جهان آن را انکار کرده گوینده را به دیوانگى منسوب مىداشتند،وشاید همانند گالیله بیچاره که کرویت زمین را کشف و اظهار کرد او را به دار مىآویختند،و یا به زندان مىافکندند.و این نکته هم فراموش نشود که طبق قانون علیت و اسباب،معجزه را نیز علت و سببى است غیر مریى که آن قدرت بى انتهاى حق تعالى،و امر و اذن پروردگار متعال است،چنانکه خداى تعالى در سوره مؤمن فرماید:
«و ما کان لرسول أن یأتى بآیة الا باذن الله فاذا جاء امر الله قضى بالحق...» (38)
و به گفته ملاى رومى که اشعار او را در داستان اصحاب فیل خواندید:
هست بر اسباب اسبابى دگر
در سبب منگر در آن افکن نظر (39)
- پینوشتها -
30.منظور همین نماز عشاء است که شبها مىخوانند،چون معمولا آن را آخر شب هنگام خفتن مىخواندهاند آن را«عشاء»آخر نامیدهاند.
31.براى توضیح بیشتر به کتابهاى بحار الانوار،ج 19،(چاپ جدید)،مجمع البیان،ج 3،ص 395،ج 5،ص 186،تفسیر المیزان،ج 19،صص 64ـ60،ج 13،صص 2 به بعد،فقه السیرة،صص 154ـ146،الصحیح من السیرة،ج 2،ص 112،فروغ ابدیت،ج 1،ص 305 و کتابهاى عربى و فارسى دیگرى که در این زمینه قلمفرسایى و بحث کردهاند مراجعه نمایید.
32.«و أوحینا الى موسى اذ استسقاه قومه أن اضرب بعصاک الحجر،فانبحست منه اثنتا عشرة عینا ...»سوره اعراف،آیه .160
33. «قال الذى عنده علم من الکتاب أنا آتیک به قبل أن یرتد الیک طرفک...» سوره نمل،آیه .40
34. «فألقى عصاه فاذا هى ثعبان مبین...» سوره شعراء،آیه .32
35.به آیات مبارکه سوره بقره،آیه 50،سوره طه،آیه 77،سوره شعراء،آیه 63 و سوره دخان،آیه 24 مراجعه شود.
36.بر طبق نظریه بطلمیوس یونانى که قرنها مورد قبول دانشمندان جهان قرار گرفته بود افلاک را اجسامى بلورین مىدانستند و مجموعه آنها را نیز نه فلک مىپنداشتند که همانند ورقههاى پیاز روى هم قرار گرفته و ستارگان نیز همچون گل میخى بر آنها چسبیده بود و حرکت ستارگان را نیز با حرکت افلاک مىگرفت،یعنى هر فلکى حرکتى داشت و قهرا با حرکت فلک گل میخى هم که بر آن چسبیده بود حرکت مىکرد و روى این نظریه مىگفتند خرق و التیامـیعنى شکسته و بسته شدنـدر آنها محال است،و چون شق القمرـو دو نیم شدن ماهـو همچنین داستان معراج جسمانى رسول خدا مستلزم خرق و التیام در افلاک مىشد آن را منکر شده و یا دست به تأویل و توجیه در آنها مىزدند،غافل از آنکه قرنها قبل از جا افتادن این نظریه غلط،قرآن کریم آن را مردود دانسته و پنبه افلاک پوسته پیازى را زده است،آنجا که درباره خورشید و ماه و فلک گوید: «و الشمس تجرى لمستقر لها ذلک تقدیر العزیز العلیم،و القمر قدرناه منازل حتى عاد کالعرجون القدیم،لا الشمس ینبغى لها أن تدرک القمر و لا اللیل سابق النهار و کل فى فلک یسبحون» سوره یس،آیههاى 40ـ38که اولا حرکت و جریان را به خود خورشید و ماه نسبت مىدهد،و ثانیا«فلک»را مدار آنها دانسته و ثالثا حرکت آنها را در این مدار به صورت«شنا»و شناورى بیان فرموده،و فضاى آسمان بىانتها را به صورت دریاى بیکرانى ترسیم فرموده که این ستارگان همچون ماهیان در آن شناورند.و علم و کشفیات و اختراعات جدید و سفینههاى فضایى و موشکها و آپولوها و لوناها نیز این حقیقت قرآن را به اثبات رسانید،و بر هیئت بطلمیوسى خط بطلان کشیده و در زوایاى تاریخ دفن کرد.
37.فقه السیرة،صص 151ـ .150
38.همان
39.سوره مؤمن،آیه .78
بحثى کوتاه درباره معراج و شق القمر و معجزات دیگر
- بازدید: 1233