ابن هشام در سیره در ذیل حدیث معراج از ام هانى روایت کرده که گوید:رسول خدا(ص)آن شب را در خانه من بود و نماز عشاء را خواند و بخفت،ما هم با او به خواب رفتیم،نزدیکیهاى صبح بود که ما را بیدار کرد و نماز صبح را خوانده ما هم با او نماز گزاردیم آن گاه رو به من کرده فرمود:اى ام هانى من امشب چنانکه دیدید نماز عشاء را با شما در این سرزمین خواندم سپس به بیت المقدس رفته و چند نماز هم در آنجا خواندم و چنانکه مشاهده مىکنید نماز صبح را دوباره در اینجا خواندم.
این سخن را فرموده برخاست که برود من دست انداخته دامنش را گرفتم به طورى که جامهاش پس رفت و بدو گفتم:اى رسول خدا این سخن را که براى ما گفتى براى دیگران مگو که تو را تکذیب کرده و مىآزارند،فرمود:به خدا!براى آنها نیز خواهم گفت!
ام هانى گوید:من به کنیزک خود که از اهل حبشه بود گفتم:به دنبال رسول خدا(ص)برو و ببین کارش با مردم به کجا مىانجامد و گفتگوى آنها را براى من بازگوى.
کنیزک رفت و بازگشته گفت:چون رسول خدا(ص)داستان خود را براى مردم تعریف کرد با تعجب پرسیدند:نشانه صدق گفتار تو چیست و ما از کجا بدانیم تو راست مىگویى؟فرمود:نشانهاش فلان کاروان است که من هنگام رفتن به شام در فلانجا دیدم و شترانشان از صداى حرکت براق رم کرده یکى از آنها فرار کرد و من جاى آن را به ایشان نشان دادم و هنگام بازگشت نیز در منزل ضجنان(25 میلى مکه) به فلان کاروان برخوردم که همگى خواب بودند و ظرف آبى بالاى سر خود گذارده بودند و روى آن را با سرپوشى پوشانده بودند و کاروان مزبور هم اکنون از دره تنعیم وارد مکه خواهند شد،و نشانهاش آن است که پیشاپیش آنها شترى خاکسترى رنگ است و دو لنگه بار روى آن شتر است که یک لنگه آن سیاه مىباشد.و چون مردم این سخنان را شنیدند به سوى دره تنعیم رفته و کاروان را با همان نشانیها که فرموده بود مشاهده کردند که از دره تنعیم وارد شد و چون آن کاروان دیگر به مکه آمد و داستان رم کردن شتران و گم شدن آن شتر را از آنها جویا شدند همه را تصدیق کردند.
محدثین شیعه رضوان الله علیهم نیز به همین مضمونـبا مختصر اختلافىـروایاتى نقل کردهاند و در پایان برخى از آنها چنین است که چون صدق گفتار آن حضرت معلوم شد و راهى براى تکذیب و استهزا باقى نماند آخرین حرفشان این بود که گفتند:این هم سحرى دیگر از محمد!
خبر دادن رسول خدا(ص)از کاروان قریش
- بازدید: 594