چنانکه پیش از این مذکور شد مشرکین مکه تا جایى که در قدرت آنها بود رسول خدا(ص)را مىآزردند و تا آنجا که مىتوانستند مانع پیشرفت و ادامه تبلیغات آن بزرگوار بودند و اگر آزار و اذیت آنها نسبت به آن حضرت از حدود تهمت و ناسزا و افترا تجاوز نمىکرد فقط به خاطر ترسى بود که از قبیله بنى هاشم و بخصوص از بزرگ و رئیس آنها جناب ابو طالب داشتند ولى با این حال گاهى شدت عداوت و عناد آنها کار را به جایى مىرسانید که بر خلاف مصلحت و عقل و بى آنکه به دنباله کار بیندیشند آزار و صدمه را از این حد گذرانده به صدمات بدنى مىرساندند و در اینجا بود که با عکس العمل شدید و دفاع سرسختانه ابو طالب و بنى هاشم مواجه شده و ناچار مىشدند عکس العمل آنها را تحمل کرده و عقب نشینى کنند،و بسیار اتفاق افتاد که ابو طالب با کمال شهامت و قدرت در برابر مشرکین ایستادگى مىکرد و از وجود مقدس رسول خدا(ص)دفاع نموده و آن حضرت را در ادامه کار خود تشویق مىنمود.
از آن جمله مىنویسند:روزى رسول خدا(ص)براى نماز به کنار کعبه رفت و بهنماز ایستاد ابو جهل که آن حضرت را دید رو به اطرافیان خود کرده گفت:کیست که برخیزد و نماز او را به هم زند؟!عبد الله بن زبعرىـبراى خوشایند ابو جهل یا روى عداوتى که خود نسبت به آن حضرت داشتـاین کار را به عهده گرفت و هماندم برخاسته و شکنبهاى که پر از کثافت و خون بود آورد و بر سر آن حضرت افکند.رسول خدا(ص)با همان حال نماز را تمام کرد و از آن سوى این خبر که به گوش ابو طالب رسید،بلا درنگ شمشیر خود را برداشته به مسجد آمد قرشیان که ابو طالب را با شمشیر برهنه دیدند از جا برخاسته که فرار کنند،ابو طالب فرمود:به خدا سوگند اگر کسى از جاى خود برخیزد با این شمشیر او را مىکشم،آن گاه رو به پیغمبر کرده گفت:اى فرزند برادر چه کسى با تو چنین کرد؟فرمود:عبد الله.ابو طالب دستور داد شکنبه اى به همان گونه آوردند و آن را بر سر عبد الله انداخت.
دفاع ابو طالب از آن بزرگوار
- بازدید: 649