کمکى که رسول خدا(ص)در آزادى سلمان فرمود

(زمان خواندن: 2 - 4 دقیقه)

سلمان گوید:روزى رسول خدا(ص)به من فرمود اى سلمان براى آزادى خود با اربابت قرار داد ببند و چیزى بنویسید،پس من با اربابم براى آزادى خود قرار دادى بستم به این شرح که سیصد نخله خرما براى او بکارم و چهل وقیه (16) طلا به او بدهم)پس رسول خدا به اصحاب فرمود:به برادر دینى خود کمک کنید!و راستى اصحاب که این سخن را شنیدند کمک خوبى به من کردند یکى سى نخله جوان(نشا)خرما داد دیگرى بیست نخله داد و آن دیگر پانزده نخله آن دیگرى ده نخله داد،و خلاصه هر که هر چه مى‏توانست کمک کرد تا اینکه سیصد نخله نشا فراهم شد.پس رسول خدا(ص)فرمود:اى سلمان برو و جاى نشاها را گود کن و چون همه را کندى مرا خبر کن تا من بیایم و آنها را بنشانم.
سلمان گوید:من به دنبال کندن جاى درختهاى خرما رفتم و اصحاب آن حضرت نیز با من کمک کردند تا تمامى سیصد گودال را کندیم آن گاه به نزد رسول خدا آمده عرض کردم:گودها کنده شد،حضرت برخاسته با من بدان زمین آمد،پس ما یک یک نشاها را به دست آن حضرت مى‏دادیم و او مى‏نشاند تا اینکه تمام شد و سوگند بدانکه جان سلمان به دست اوست(با اینکه معمولا نشاى درخت که جابه‏جا مى‏شود بسختى مى‏گیرد و بسیار خشک مى‏شود)تمامى آنها گرفت،و حتى یکى از آنها هم خشک نشد. (17)
بدین ترتیب یک قسمت از قرارداد که موضوع غرس نخله‏ها بود تمام شد ولى پرداخت آن مال هنگفت باقى ماند تا اینکه روزى قطعه‏اى طلاى ناب که به اندازه تخم مرغى بود از یکى از معادن براى رسول خدا(ص)آوردند،حضرت فرمود:این مرد پارسى که براى آزادى خود قرار داد بسته بود چه شد؟به من اطلاع دادند و به نزد آن حضرت رفتم،رسول خدا آن قطعه طلا را به من داده فرمود:این را بگیر و بقیه تعهدى را که با یهودى کردى به وسیله آن انجام ده من عرض کردم:این رسول خدا این قطعه طلا کجا مى‏تواند پاسخ مرا بدهد؟فرمود:بگیر که خداوند به وسیله آن بدهى تو را خواهد پرداخت.سلمان گوید:به خدایى که جان من به دست اوست آن را گرفتم و وزن کردم چهل وقیه تمام در آمد و با پرداخت آن خود را از بردگى نجات دادم .
(این بود سرگذشت سلمان)و از آن پس در جنگ خندق و سایر جنگها به همراه رسول خدا بود.
و این بود شمه‏اى از گفتار دانشمندان یهود و علماى نصارى درباره بعثت رسول خدا(ص)که از میان روایات و داستانهاى بسیار به طور اختصار براى اطلاع خوانندگان محترم انتخاب کردیم و این بخش را به همین جا خاتمه مى‏دهیم.

- پینوشتها -

16.وقیه،چنانکه جوهرى و کازرونى گفته‏ اند،در آن زمان معادل چهل درهم بوده که هر درهمى نیم مثقال و یک پنجم مثقال است و هر ده درهم هفت مثقال شرعى و سه چهارم مثقال صیرفى است و بنابراین هر وقیه 22 مثقال صیرفى است،و چهل وقیه که در قرارداد سلمان بوده جمعا 880 مثقال طلاى صیرفى که برابر با 1100 دینار بوده و اینکه برخى از نویسندگان وقیه را نقره فرض کرده و نیز آن را به کیلو معنى کرده‏اند اشتباه است و براى تحقیق بیشترى درباره شرح این حدیث به نفس الرحمن حاجى نورى مراجعه شود.
17.در برخى از روایات و تواریخ است که یکى را سلمان غرس کرد و ما بقى را رسول خدا و تنها همین یکى که سلمان غرس کرده بود خشک شد و ما بقى که رسول خدا کاشته بود همه آنها گرفت،و هیچ کدام خشک نشد.