جریان اسلام آوردن سلمان فارسى و گفتار کشیش مسیحى

(زمان خواندن: 2 - 3 دقیقه)

راوندى از ابن عباس روایت کرده گوید:سلمان براى من نقل کرد که من مردى پارسى زبان و از اهل اطراف اصفهان از دهى به نام«جى» (10) بودم و پدرم دهقان(یعنى بزرگ)آن قریه بود.و من نزد پدر بسیار عزیز بودم و او مرا بسیار دوست مى‏داشت (11) و این علاقه همچنان زیاد شد تا به حدى که تدریجا مرا مانند زنان در خانه زندانى کرده بود و نمى‏گذارد از وى جدا شوم.
کیش من کیش مجوس بود و در آن کیش کوشش و خدمت زیادى کرده بودم تا جایى که به خدمتکارى آتشکده مجوسیان درآمدم.
پدرم مزرعه بزرگى داشت(که هر روزه براى سرکشى کارها و زراعت بدانجا مى‏رفت)روزى به خاطر ساختمانى که مشغول ساختن آن بود نتوانست بدانجا برود و مرا به جاى خود براى سرکشى به مزرعه فرستاد و دستورهایى به من داد و از آن جمله‏سفارش کرد که مبادا در جایى بمانى که دورى تو بر من ناگوارتر از نابودى مزرعه است و خواب و خوراک را از من خواهد گرفت و فکرم را به خود مشغول خواهد ساخت.
من به سوى مزرعه راه افتادم و در ضمن راه عبورم به کلیسایى افتاد که متعلق به نصارى بود و صداى آنان را که مشغول به نماز بودند شنیدم و به واسطه آنکه پدرم مرا در خانه حبس و زندانى کرده بود از وضع مردم خارج خانه اطلاعى نداشتم،و چون آواز دسته جمعى آنان را شنیدم بر آنها درآمدم تا از نزدیک اعمال و رفتارشان را ببینم و هنگامى که اعمال آنها را دیدم متمایل به دین و آیین آنها شدم و پیش خود گفتم:به خدا دین ایشان بهتر از دین ماست و تا غروب نزد آنها ماندم و به مزرعه پدرم نرفتم.
و در ضمن از آنها پرسیدم:اصل این دین در کجاست؟گفتند:در شام.
شب که شد به نزد پدر بازگشتم و متوجه شدم که از نیامدن من پریشان شده و از کارهاى خود دست کشیده و چند نفر را به دنبال من فرستاده است.
و چون مرا دید گفت:پسر کجا بودى؟مگر به تو سفارش نکرده بودم که به مزرعه بروى و زود بازگردى؟گفتم:پدرجان من در راه به کلیسایى برخورد کردم و از اعمال دینى آنها خوشم آمد و تا غروب نزد ایشان ماندم.
پدرم گفت:پسر در دین آنها چیزى نیست و دین تو و آیین پدرانت بهتر از دین و آیین آنهاست .
گفتم:به خدا سوگند دین آنها بهتر از دین ماست.
پدرم که این سخنان را از من شنید و تزلزل عقیده‏ام را در دین مجوس دید سخت بیمناک شده و قید و بندى به پایم بست و مرا در خانه زندانى کرد.

- پینوشتها -

10.«جى»چنانکه یاقوت حموى گفته:از قراء اطراف اصفهان بوده و اکنون به نام«شهرستان»معروف است و در اینکه وطن اصلى سلمان کجاست اختلافى در تواریخ دیده مى‏شود چنانکه برخى او را از اهل رامهرمز و برخى از اهل شیراز دانسته‏اند.
11.خواننده محترم قبل از خواندن داستان اسلام سلمان به خاطر داشته باشید که او از معمرین یعنى از کسانى است که عمرى طولانى کرده تا جایى که برخى گفته‏اند:حضرت عیسى(ع)را دیده و برخى گویند:سیصد و پنجاه یا زیاده از چهارصد سال عمر کرده و این سخنان گرچه شاید خالى از اغراق نباشد ولى قدر مسلم همان است که عمر معمولى نداشته و از افراد انگشت شمارى است که عمرى طولانى داشته است.