گفتار ثعلبه و اسید پسران سعیه و اسلام آنها

(زمان خواندن: 2 - 3 دقیقه)

مردى از بزرگان یهود بنى قریظه حدیث کند که ثعلبه بن سعیه و اسید بن سعیه دو برادر بودند که در جریان محاصره یهود بنى قریظه در مدینه اسلام آوردند و سبب اسلام خویش را این گونه نقل کردند که:
مردى از یهودیان شام به نام ابن هیبان چند سال پیش از ظهور اسلام از شام به مدینه آمد و در میان ما رحل اقامت افکنده بماند،و به خدا سوگند ما مردى را مانند او در مواظبت به عبادات و نماز خویش ندیده بودیم،هرگاه خشکسالى و قحطى به ما رو آورد مى‏شد به او مى‏گفتیم:اى پسر هیبان همراه ما بیا تا به صحرا رویم و از خدا براى ما باران طلب کن او مى‏گفت:تا صدقه‏اى ندهید نمى‏آیم،به او مى‏گفتیم:چه مقدار صدقه باید داد؟مى‏گفت:یا یک صاع خرما و یا دو«مد»جو. (9)
ما همان اندازه که گفته بود صدقه مى‏دادیم آن گاه به همراه ما به صحرا مى‏آمد و از خدا طلب باران مى‏کرد و به خدا سوگند هنوز از جاى خود برنخاسته بود که ابرها ظاهر مى‏شدند و باران مى‏آمد.و این جریان بارها اتفاق افتاد.
تا اینکه مرگ او فرا رسید و چون یقین به مرگ خود کرد به ما گفت:اى گروه یهود هیچ مى‏دانید براى چه من از سرزمین پر برکت شام دست کشیده و به این سرزمین خشک و سوزان آمدم؟گفتیم :تو خود داناترى!
گفت:من در این سرزمین چشم به راه آمدن پیغمبرى بودم که زمان ظهورش نزدیک شده و این شهر هجرتگاه او خواهد بود و انتظار آمدن او را مى‏کشیدم که بدو ایمان آورده و پیرویش کنم .
اى گروه یهود بدانید که زمان آمدن آن پیغمبر نزدیک شده مبادا کسى در ایمان‏آوردن به او بر شما سبقت جوید چون او دستور داد که هر کس با او مخالفت کند خونش را بریزد و زن و بچه‏اش را به اسارت گیرد.مبادا این کار او مانع ایمان شما گردد.
او از دنیا رفت و پیغمبر(ص)به رسالت مبعوث شد و جریان محاصره یهود بنى قریظه پیش آمد .در این وقت ثعلبه و اسید که در سنین جوانى بودند به نزد همکیشان خود رفته بدانها گفتند :اى بنى قریظه به خدا این همان پیغمبرى است که ابن هیبان آمدنش را به شما خبر مى‏داد !گفتند:او نیست،آن دو گفتند:چرا به خدا سوگند این همان پیغمبر است و به دنبال این گفتار از قلعه به زیر آمده و مسلمان شدند.

- پینوشتها -

9.«صاع»سه کیلو و«مد»ده سیر است.