پيامبر گرامى اسلام (صلى الله عليه و آله ) درباره يتيم نوازى و رسيدگى به آنان مى فرمايد:
محبوب ترين خانه هاى شما در نظر خداوند، خانه اى است كه در آن به يتيمى احترام نهاده شود(645).
حضرت در روايت ديگرى مى فرمايد:
در بهشت خانه اى به نام خانه شادمانى هست . تنها و تنها كسى به اين خانه مى رود كه يتيمان دين باور را شاد سازد(646).
ماه مبارك رمضان به پايان رسيده بود و مراسم جشن روز عيد فطر، به شكل مخصوصى برگزار مى شد. مردم به فقيران و بينوايان انفاق مى كردند و صدقه و فطريه بين آنان تقسيم مى گشت . نماز عيد و دعا و خطبه نماز عيد نيز مثل هميشه برگزار شد. جشن روز عيد فرا رسيد و خوراكى ها و شيرينى ها را ميان مسلمانان پخش كردند. اسباب بازى هايى در دسترس بچه ها گذاشته شده بود و كوچك و بزرگ سرگرم تفريح بودند. كودكان ، در اطراف ميدان به بازى و جست و خيز مشغول بودند. آنها لباس هاى نو بر تن داشتند و همراه پدر و مادرشان ، در گردش و حركت بودند. همه جا صداى خنده و شادى به گوش مى رسيد.
در چنين هنگامه اى ، چشم كنجكاو و پر مهر رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) به كودكى افتاد كه جامه كهنه و پاره اى پوشيده و با قيافه اى اندوهگين و دلى پر از آرزو ايستاده بود و به بچه هايى كه به مجلس جشن آمده بودند، نگاه مى كرد. همين كه پيامبر او را ديد، دانست كه كودكى يتيم است . رسول اكرم (صلى الله عليه و آله ) به طرف آن كودك رفت و با لبخند شيرينى فرمود: امروز من مى خواهم پدر شما باشم ! پس كودك را از زمين بلند كرد و در آغوش گرفت و او را بسيار نوازش كرد. كودك از اين محبت پدرانه خوشحال شد، تبسمى بر لبانش نقش بست و همراه پيامبر، وارد ميدان جشن عمومى شد(647).
همچنين آورده اند: زمانى كه خبر شهادت جعفر بن ابيطالب به مدينه رسيد، رسول اكرم (صلى الله عليه و آله ) به خانه جعفر آمد و به همسر او اسماء بنت عميس فرمود: كودكان جعفر را بياور. وقتى اسماء كودكان يتيم جعفر را نزد پيامبر آورد، حضرت آنان را در آغوش گرفت و به آنها بسيار محبت كرد. عبدالله پسر جعفر مى گويد: خوب به خاطر دارم روزى را كه پيامبر نزد مادر آمد و خبر مرگ پدرم را به او داد و دست محبت بر سر من و برادرم كشيد(648).
در خبر ديگرى نيز آمده است : كودك يتيمى نزد رسول اكرم (صلى الله عليه و آله ) آمد و عرض كرد: پدرم از دنيا رفته و مادرم تنگدست و فقير است . خواهرم شوهر و سرپرستى ندارد. از چيزهايى كه خدا به تو عنايت فرموده است ، به من اطعام كن تا خداى تعالى خشنود گردد(649). پيامبر تحت تاءثير سخنان كودك قرار گرفت و به او فرمود: چقدر نيكو سخن مى گويى ! پس به بلال حبشى فرمود: با شتاب به حجره هاى همسران من برو و ببين اگر غذايى هست ، با خود بياور. بلال رفت و به جستجو پرداخت و 21 دانه خرما يافت و به خدمت پيامبر آورد. حضرت خرماها را به سه قسمت تقسيم كرد. هفت عدد آن را به كودك يتيم داد و فرمود: بقيه را بگير. نصف آن را به مادرت بده و نصف ديگر را به خواهرت . كودك يتيم در حالى كه خوشحال و خندان بود، به طرف خانه خود حركت كرد.
در اين هنگام ، يكى از ياران پيامبر به نام معاذ از جا برخاست و دست نوازش و محبت بر سر آن كودك يتيم كشيد و با سخنان مهرانگيز، وى را تسلى خاطر داد و گفت : خداوند يتيمى تو را جبران كند و تو را جانشين پدرت قرار دهد.
پيامبر به معاذ فرمود: اى معاذ! كار تو را ديدم . بدان كه هر كس يتيمى را سرپرستى كند و دست نوازش بر سر او بكشد، خداوند به هر تار مويى كه از زير دستش مى گذرد، پاداش نيكويى به او مى دهد و گناهى از گناهان او را محو مى كند و بر درجه و مقام او مى افزايد.
ايشان در سخن ديگرى مى فرمايد: آيا دوست دارى دلت نرم شود و به حاجت خود برسى ؟ به يتيم مهرورزى كن ، او را نوازش كن و از غذاى خويش به او بخوران تا دلت نرم شود و به حاجت خود برسى (650).
- پینوشتها -
645- همان .
646- همان ، ج 2، ص 433.
647- سعيدى ، داستان هايى از زندگى پيامبر، ص 123.
648- بحار الانوار، ج 18، ص 212.
649- ترجمه تفسير مجمع البيان ، ج 27، ص 147.
650- جامع الصغير، ج 1، ص 39.
76 - يتيم نوازى
- بازدید: 711