111 «وَ قُلِ الْحَمْدُ للهِِ الَّذِى لَمْ يَتَّخِذْ وَلَداً وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ شَرِيکٌ فِى الْمُلْکِ وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ وَلِىٌّ مِنَ الذُّلِّ وَ كَبِّرْهُ تَكْبِيراً»
ترجمه :
111. و بگو: حمد مختص به خداست آن خداوندى كه براى خود اولادى اتخاذ نفرموده و نيست از براى او شريكى در ملك و مملكت و نيست از براى او ولىّ و صاحب اختيارى از راه ذلّت، و به بزرگى ياد كن آن هم چه بزرگى.
تفسير :
[در بيان معناى حمد و مدح و پرهيز از هر گونه شركى ]
(وَ قُلِ الْحَمْدُ للهِِ) «حمد» ثناى جميل است بر فعل اختيارى و با شكر و مدح فرق دارد و لذا مختصّ به ذات مقدس الله است، زيرا غير او اگر صفات خوبى داشته باشند مثل جواهرات و حسن و زيبايى و امثال اينها اختيارى نيست [كه ]او را مدح مىشمارند و اگر از انسان عمل خيرى صادر شود بالاختيار آن هم براى نفع خود انجام مىدهد آن هم مقدمات بسيارى دارد كه در تحت اختيار او نيست، مثل حيات، قدرت، اعضا و جوارح حتّى نفسِ اختيار و توفيق و اعانت و موافقت با مشيّت الهى [است] (الذى) صفت الله است. (لَمْ يَتَّخِذْ وَلَداً) نه مثل يهود كه گفتند: عُزَير ابن الله است بلكه در تورات رايج آنها آدم را ابن الله گفته بلكه گفتند: (نَحْنُ أَبْناءُ اللهِ وَ أَحِبّاوُهُ) و نه مثل نصارا كه عيسى را ابن الله شمردند و نه مثل مشركين كه ملائكه را بنات الله گفتند، (وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ شَرِيکٌ فِى الْمُلْکِ) نه مثل مجوس كه اهرمن را خالق شرور دانسته و نه مثل حكما، كه عقول طوليّه و عرضيّه گفتند و هر ما فوقى را خالق و علت ما دون شمردند، و نه مثل يهود كه شنبه را تعطيل خدا دانستند و [اينكه] كارخانه [آفرينش] خود به خود در كار است و نه مثل حكماى طبيعى كه مستند به شمس و كواكب از مقارنه و مقابله و تربيع و تثليث مىپندارند «وحده لا شريک له» نه شرك ذاتى و نه صفاتى و نه عبادتى و نه افعالى و نه نظرى.
(وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ وَلِىٌّ مِنَ الذُّلِّ) احتياج در ساحت قدس او نيست، عزيز است ذليل نيست، ولىّ است احتياج به ولىّ ندارد، ناصر و معين در افعالش نمىخواهد (يَفْعَلُ ما يَشاءُ) و (يَحْكُمُ ما يُرِيدُ).
(وَ كَبِّرْهُ تَكْبِيراً)؛ خدا را به بزرگى ياد كن به ذكر «الله أكبر» در خبر است : حضرت پرسيدند از يكى از علما از معنى الله اكبر گفت: «الله أكبر من كل شيء»، فرمود: شيئى نبود تا اينكه خدا بزرگتر از او باشد، عرض كرد: پس معنى چيست؟ فرمود :
«اللهُ أكبرُ مِنْ أن يُوصَفَ»[1] .
پى بردن به كنه ذات و صفات از براى ممكن از محالات اوليّه است
حكيم نازى به عقل تا كى به فكرت اين ره نمىشود طى
به كنه ذاتش خرد برد پى اگر رسد خس به قعر دريا
و من به حكيم قاآنى اعتراض دارم كه رسيدن خس به قعر دريا از محالات عاديّه است ولى پى بردن به كنه ذات از محالات عقليه است. محدود ممكن نيست پى به نامحدود ببرد.
تمام شد بحمد الله سوره مباركه بنى اسرائيل[ = إسراء]
ويتلوه إن شاء الله سوره مباركه كهف
والْحَمْدُ للهِِ أوّلاً وآخِراً وظاهِراً وباطِناً
وصَلَّى اللهُ عَلى مُحمَّدٍ وَآلِهِ الطيِّبينَ الطاهِرين
واللَّعْنُ عَلى أعْدائِهِمْ أجْمَعينَ إلى يَوْمِ الدين
بيد الأقل العاصي
السيد عبد الحسين المدعو بالطيّب
______________________________________________________________________________________________________
[1] . خداوند بزرگتر از آن است كه وصف شود. كافى: ج1، ص117، ح8 و9 و معانى الأخبار :ص12، ح118.