حوادث بين راه :

(زمان خواندن: 4 - 7 دقیقه)

الف - سرزمين حجر:  
هنگامى كه رسول خدا صلى الله عليه و آله سپاه اسلام را به طرف تبوك حركت داد، به سرزمين حجر - منقطه اى كه قوم عاد و ثمود در آن زندگى مى كردند - رسيدند و سپاهيان اسلام شب را در آنجا گذراندند.
سپاهيان جهت رفع تشنگى بر سر چاه حجر آمدند، حضرت آنان را از آشاميدن آب نهى كرد و فرمود: از اين آب نياشاميد، و فقط از آن براى نماز وضو بگيريد، كسى از شما در شب تنها از منطقه خارج نشود، هرگاه كسى از شما جهت رفع حاجت خواست از محل خارج شود كسى را همراه خودش ‍ ببرد. دو نفر از سپاهيان اسلام حرف رسول خدا صلى الله عليه و آله را ناديده گرفتند و هر دو نفر نيز مبتلا شدند.
بالاخره آن شب را به صبح رساندند در حالى كه از جهت آب در مضيقه بودند و از طرفى رسول خدا صلى الله عليه و آله نيز آنها رااز آشاميدن آب چاه منع كرده بود، پس به محضر رسول خدا صلى الله عليه و آله عرضه داشتند: يا رسول الله ما در اينجا نيازمند به آب هستيم ، و از طرفى آب نيست چه كنيم ؟
حضرت پس از مشاهده وضع سپاه خود، دست به مناجات برداشته و از خداوند طلب باران نمود تا مسلمانان بتوانند به آب دسترسى نموده و تشنگى خود را برطرف خداوند دعاى حضرت را به اجابت رسانيد و پاره ابرى را روى سر آنان فرستاد، آن پاره ابر شروع به باريدن كرد تا حدى كه لباسهاى آنان تر شده و هر يك به مقدار لازم از اب آن استفاده كرده و مقدارى نيز براى استفاده بين راه برداشتند(294).

ب - گم شدن ناقه حضرت :  
پس از حركت كردن سپاهيان اسلام از سرزمين حجر به سوى تبوك ، در بين راه ناقه حضرت گم شد، عده اى از سپاهيان به جستجوى ناقه حضرت پرداختند تا ناقه حضرت را پيدا كنند.
در اين ميان شخصى از منافقين به نام زيد بن لصيب القينقاعى كه در كنار عمارة بن حزام نشسته بود، زبان به طعنه پيامبر گشوده و گفت : مگر محمد نمى گويد كه من پيامبر خدا هستم و از آسمان به من خبر مى رسد، پس ‍ چگونه از محل اختفاء ناقه خود بى خبر است و ديگران را به جستجوى ناقه خود فرستاده است ؟
هنگامى كه اين سخنان به گوش پيامبر رسيد در جواب فرمود: به خدا قسم ، هر چه را من مى دانم از طرف خدا به من آموخته مى شود، هم اكنون خداوند به من تعليم داد كه ناقه در فلان وادى و داخل دره است در حالى كه افسارش به دور بوته اى پيچيده و نمى تواند خود را رها كند، برويد و ناقه را از آن دره بياوريد، بعضى از سربازان سپاه اسلام رفته و ناقه حضرت را از آن دره نجات داده و به محضر حضرت آوردند(295).
ج - عقب نشينى سپاهيان هرقل :  
رسول گرامى به راه ادامه داد، در ادامه مسير بعضى از مسلمانان نتوانستند حضرت را همراهى نمايند و لذا عقب نشينى كردند، هنگامى كه به حضرت گزارش مى دادند، كه فلان از قافله عثب مانده است حضرت مى فرمود: ولش كنيد اگر در او خيرى باشد خداوند او را به سپاه ملحق مى كند.
از جمله ابى ذر غفارى بود كه عز عقب قافله تنها مى آمد، پس به حضرت گزارش دادند كه ابى ذر به تنهايى دنبال قافله حركت مى كند، رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: يرحم الله اباذر يمشى وحده و يموت وحده و يبعث وحده (296).
سرانجام رسول خدا صلى الله عليه و آله به همراه سپاهيان اسلام به منطقه تبوك رسيدند، و به مدت ده روز و اندى در منطقه ماندند. در نتيجه ضمن امدادهاى غيبى و نصرتهاى الهى كه بر فضاى نورانى جبهه اسلام حاكم بود هجوم و موضع گيرى سپاهيان اسلام به طرز بى سابقه و بر اساس اصول سياسى نظامى صورت گرفت كه سبب رعب و وحشت زائدالوصفى بر پيكره سپاه اسلام شده بود، و سرانجام سپاهيان هرقل منطقه عمليات را ترك گفته و از برابر سپاهيان اسلام عقب نشينى نمودند.

د- وادى مشفق :  
پس از عقب نشينى سپاهيان هرقل ، حضرت منطقه تبوك را به قصد مدينه ترك كرد و در بين راه به وادى مشفق رسيدند، در اين وادى چشمه اى بود كه آب بسيار كمى داشت - به حدى كه اگر دو يا سه نفر از آن استفاده مى كردند كفاف نمى كند - پس حضرت به سپاهيان خود دستور داد كه به آن آب نزديك نشوند.
عده اى از منافقين كه خود را در ميان سپاه جا داده بودند حرف رسول خدا صلى الله عليه و آله را ناديده گرفته و خود را به آن آب رساندند، و از آب استفاده كردند، پس آن آب خشكيد و تمام شد،. هنگامى كه حضرت به آن چشمه رسيد آن را خشكيده يافت .
هنگامى كه حضرت از جريان مطلع گرديد، بر آنها لعن و نفرين فرستاد، سپس از ناقه پياده شد و دست مبارك خود را داخل چشمه گذاشت ، به بركت دست حضرت از آن چشمه آب فوران كرد به طوريكه تمام سپاه اسلام از آن آب استفاده نمودند.

ه‍ - مسجد ضرار
هنگامى كه رسول خدا صلى الله عليه و آله در حال تدارك سپاه به سوى تبوك بود، عده اى از منافقين كه در محله بنى سالم سكونت داشتند مسجدى بنا نمودند به اين بهانه كه پيرمردان وزنان و كودكان كه قدرت و توانايى رفتن به مسجد قبا را ندارند تا عبادات خود را بجا آورند در همين جا انجام دهند(297).
پس گروهى به محضر رسول خدا صلى الله عليه و آله آمده و عرضه داشتند: يا رسول الله ما در محله بنى سالم مسجدى براى مسلمانان ساخته ايم كه پير يا مريض هستند و هم براى كسانى كه در شبهاى بارانى و يا بسيار گرم تابستانى نمى توانند خود را به مسجد قبا برسانند در آن مسجد عبادت خود را به جا آورند.
ما دوست داريم كه شما قدم رنجه فرموده و بر ما منت گذاشته و با ما نمازى را در آن مسجد بجا آوريد. حضرت فرمود: هم اكنون در حال سفر هستم ، ان شاء الله پس از اين كه از جنگ تبوك بازگشتم مى آيم و در مسجد شما نماز بجا مى آورم (298).
هنگامى كه حضرت پس از بازگشت از تبوك به قريه اوال رسيد جبرئيل نازل شد و ماجراى مسجد ضرار را به عنوان يك پيغام الهى به حضرت بيان نمود و اين آيه را قرائت فرمود: و الذين اتخذوا مسجدا ضرارا و كفرا و تفريقا بين المؤ منين (299).
رسول خدا صلى الله عليه و آله پس از نزول آيه شريفه مالك بن الدخشة - از برادران بنى سالم - و معن بن عدى يا برادرش عاصم بن عدى - از برادران بنى عجران - را فراخواند و به آنان دستور داد تا به محله بنى سالم رفته و مسجد ضرار را آتش بزنند. اين دو نفر به سرعت خود را به محله بنى سالم رساندند.
پس مالك كه از قبيله بنى سالم بود به خانه رفته و شاخه اى از نخله خرما را آتش زد و به نزد معن آمد، هنگامى كه به مسجد ضرار رسيدند اهل مسجد ضرار كه همان منافقين بودند در مسجد نشسته بودند، اين دو نفر مسجد را آتش زدند و پس از سوختن سقف مسجد ديوارهاى آن راخراب كرده و با خاك يكسان نمودند، اهل مسجد هم مسجد را ترك نموده و پا به فرار گذاشتند.


- پینوشتها -
 
294- تاريخ طبرى ، ج 2، ص 370
295- تاريخ طبرى ، ج 2، ص 370
296- تاريخ طبرى ، ج 2، ص 371
297- آنگونه كه از تواريخ استفاده مى شود بين مسجد قبا ومسجد ضرار دره اى بود كه مسجد ضرار در يك طرف دره در محله بنى سالم و مسجد قبا در طرف ديگر دره واقع شده بود.
298- تاريخ طبرى ، ج 2، ص 373،: فقالوا: يا رسول الله انا قد بنينا مسجدا لذى العلة و الحاجة و اليلة المطيرة و اليلة الشاتية و انا نحب تاءتينا فتصلى لنافيه ، فقال : انى على جناح سفر و حال شغل و قال : لو قدمنا ان شاء الله اتيناكم فصلينا لكم فيه
299- توبه : 107