تدفين پيكر نازنين پيامبر صلى الله عليه و آله

(زمان خواندن: 5 - 9 دقیقه)

شيخ مفيد گويد:
(( آنگاه كه مسلمانان بر رسول خدا صلى الله عليه و آله نماز گزاردند ، عباس بن عبدالمطلب مردى را به دنبال ابو عبيدة بن جراح - كه براى مردم مكه قبر مى كند و آن را مى ساخت - فرستاد و مرد ديگرى را به نزد زيد بن سهل - كه براى مردم مدينه گور و لحد مى ساخت - فرستاد. آنان را خواست و گفت : (( خداوندا ، (يكى از اين دو نفر را) براى پيامبرت انتخاب كن . ))
ابو طلحه زيد بن سهل را يافتند. به او گفتند: گورى براى رسول خدا صلى الله عليه و آله حفر كن . او گورى كند و لحدى ساخت . آنگاه اميرالمؤ منين عليه السلام و عباس بن عبدالمطلب و فضل بن عباس و اسامة بن زيد داخل (خانه) شدند تا كار دفن آن حضرت را ترتيب بدهند. انصار از پشت خانه فرياد زدند: اى على ! امروز خدا را و حقمان را نسبت به رسول خدا صلى الله عليه و آله يادآورى مى كنيم ؛ يكى از ما نيز در كار دفن رسول خدا صلى الله عليه و آله دخالت داشته باشد.
فرمود: (( اوس بن خولى وارد شود )) . اوس مردى فاضل از بنى عوف از قبيله خزرج و از شركت كنندگان در جنگ بدر بود. وارد خانه شد. امام فرمود: (( وارد قبر شو )) . وارد شد. آنگاه پيكر آن حضرت را روى دستان او قرار داد و بدن را در قبر نهاد. پس از آن فرمود تا خارج شود و خود وارد قبر شد و روى چهره آن حضرت را باز كرد و گونه حضرتش را بر خاك نهاد. به طورى كه (پيكر مطهر) از طرف راست به سمت قبله قرار گرفت . بالاى آن خشت گذاشت و سپس بر آن خاك ريخت . )) (640)
روايت شده است كه مولاى متقيان عليه السلام قبر را چهار گوشه ساخت . (641)
از امام صادق عليه السلام روايت شده كه فرمود:
(( شقران غلام رسول خدا صلى الله عليه و آله قطيفه را در قبر آن حضرت انداخت . )) (642)
و نيز فرمود:
(( امير عليه السلام بر قبر پيامبر صلى الله عليه و آله خشت قرار داد. )) (643)
و نيز فرمايد:
(( قبر پيامبر خدا صلى الله عليه و آله با سنگريزه هاى سرخ رنگ پوشيده شده بود. )) (644)
حميرى (645) روايت كرده است :
(( قبر رسول خدا صلى الله عليه و آله به اندازه يك وجب و چهار انگشت از زمين بالاتر بود و آب بر آن پاشيدند. امام على عليه السلام فرمود: (( سنت است كه بر قبر آب بپاشند )) . )) (646)
(( بصائر الدرجات )) از امام صادق عليه السلام روايت كرده است :
(( آنگاه كه رسول خدا صلى الله عليه و آله رحلت فرمود ، جبرئيل عليه السلام به همراه فرشتگان و روح - كه شبهاى قدر فرود مى آيند - نازل شدند... ديدگان امير مؤمنان عليه السلام را باز نمودند و آن حضرت آن فرشتگان را ديد كه از دورادور آسمانها تا زمين همراه وى رسول خدا صلى الله عليه و آله را غسل مى دهند و با او بر ايشان نماز مى گزارند و قبر حفر مى كنند. به خدا سوگند جز آنها كسى حاضر نبود ؛ تا آنگاه كه آن حضرت را در قبر نهادند ، همراه كسانى كه در قبر رفتند وارد شدند و آن حضرت را در گور نهادند.
آن حضرت به سخن درآمد. گوش جان را براى امير مؤمنان عليه السلام باز كردند ؛ شنيد كه رسول خدا صلى الله عليه و آله به آنان درباره وى سفارش مى كند. امير مؤمنان عليه السلام گريست و شنيد كه مى گويند: از هر گونه كمكى به او دريغ نخواهيم كرد ؛ او پس از شما سرور ما خواهد بود ولى بعد از اين نوبت ما را با چشمان خود نخواهد ديد. )) (647)
در خطبه اى در (( نهج البلاغه )) مى فرمايد:
و لقد علم المستحفظون من اصحاب محمد صلى الله عليه و آله انى لم ارد على الله و لا على رسوله ساعة قط ، و لقد واسيته بنفسى فى المواطن التى تنكص فيها الابطال ، و تتاءخر فيها الاقدام ، نجدة اكرمنى الله بها. و لقد قبض رسول الله صلى الله عليه و آله و ان راسه لعلى صدرى ، و لقد سالت نفسه فى كفى ، فامررتها على وجهى و لقد وليت غسله و الملائكة اعوانى ، فضجت الدار و الافنية ؛ ملاء يهبط ، و ملاء يعرج ، و ما فارقت سمعى هينمة منهم ، يصلون عليه حتى واريناه فى ضريحه ، فمن ذا احق به منى حيا و ميتا (648)
آن دسته از اصحاب و ياران رسول خدا صلى الله عليه و آله كه حافظان و نگهداران اسرار او هستند ، به خوبى مى دانند كه من حتى يك لحظه به معارضه با (احكام و دستورات) خدا و پيامبر برنخاستم ؛ بلكه در صحنه هاى نبردى كه شجاعان قدمهايشان مى لرزيد و پشت كرده فرار مى كردند با جان خويش پيامبر را يارى كردم و اين شجاعتى است كه خداوند مرا به آن گرامى داشته است .
رسول خدا صلى الله عليه و آله در حالى كه سرش بر سينه ام قرار داشت رحلت فرمود و جانش در كف من روان شد ؛ آن را به چهره كشيدم . من عهده دار غسل آن حضرت بودم و فرشتگان مرا يارى مى كردند. در و ديوار خانه به ضجه درآمده بودند. گروهى (از فرشتگان) به زمين مى آمدند و گروهى به آسمان مى رفتند. گوش من از صداى آهسته آنان - كه بر آن حضرت نماز مى خواندند - خالى نمى شد ؛ تا آنگاه كه آن حضرت را در آرامگاهش به خاك سپرديم . بنابراين چه كسى به آن حضرت ، چه به هنگام حيات و چه پس از مرگ ، از من سزاوارتر است ؟! ))
گفته اند كه مراد از روان شدن نفس ، خروج آرام روح پس از قطع تنفس ‍ است ؛ و نيز گفته اند كه منظور حضرت از جان پيامبر خون ايشان است ؛ و نيز گفته اند كه به هنگام رحلت رسول خدا صلى الله عليه و آله خون كمى از دهان بيرون ريخت و على عليه السلام آن را بر چهره خويش كشيد و الله العالم .
شيخ مفيد فرمايد:
(( به هنگام به خاك سپردن رسول خدا صلى الله عليه و آله بيشتر مردم حضور نداشتند زيرا مهاجرين و انصار بر سر خلافت مشاجره مى كردند و اغلب آنان نتوانستند بر بدن آن حضرت نماز گزارند. حضرت فاطمه سلام الله عليها فرياد زد: (( چه بامداد بدى ! )) ابوبكر صداى ايشان را شنيد و گفت : بامداد شما بامداد بدى است ! )) (649)
و ابن عبدربه در (( العقد الفريد )) از انس بن مالك روايت كرده كه گفت :
(( هنگامى كه از دفن رسول خدا صلى الله عليه و آله فارغ شديم ، حضرت فاطمه سلام الله عليها پيش من آمد و گفت : (( اى انس ! چگونه راضى شديد كه بر رسول خدا خاك بريزيد؟! )) سپس گريست و فرياد زد: (( اى پدر! دعوت خدايى را اجابت كردى كه فرا خواندت . پدر ، چه نزديك هستى به خدايت ! )) . )) (650)
سيد ابن طاووس در (( كشف المحجه )) براى فرزندش ‍ مى گويد:
(( و از جمله عجيبترين چيزهايى كه در كتب مخالفان ديدم - و طبرى نيز آن را در تاريخ خود آورده - آن است كه رسول خدا صلى الله عليه و آله در روز دوشنبه وفات يافت و در روز چهارشنبه دفن گرديد و در روايتى ديگر سه روز (بر روى زمين) باقى بود تا به خاك سپرده شد.
و ابراهيم ثقفى در جزء چهارم كتاب (( معرفه )) (651) با اطمينان گفته است :
(جنازه مطهر) پيامبر صلى الله عليه و آله سه روز (بر روى زمين) ماند تا دفن شد ؛ و اين به واسطه پرداختن آنان به زمامدارى ابوبكر و كشمكشهاى آنان در اين امر بود.
پدرت على عليه السلام نمى توانست رسول خدا صلى الله عليه و آله را ترك كند و نه مى توانست ايشان را قبل از نماز گزاردن آن مردم دفن نمايد ؛ زيرا كه اگر چنين مى كرد ، در امان نبود از اين كه او را بكشند. يقينا نبش قبر مى كردند و (جنازه) آن حضرت را بيرون مى آوردند و مى گفتند كه آن حضرت را در زمان يا جايگاه نامناسب دفن كرده است !
خداوند عز و جل از رحمت و عنايت خود دور گرداند آنهايى را كه پيامبر را در بستر مرگ واگذاشتند و به ولايتى كه ريشه آن نبوت و رسالت او بود ، مشغول شدند تا آن را از اهل بيت و عترت او خارج گردانند! فرزندم به خدا سوگند كه نمى دانم چگونه عقلها و جوانمردى و دلهايشان و همنشينيهاى مهربانانه آن حضرت با ايشان و نيكويى آن حضرت به اين مردم اجازه داد كه چنين اهانتى را روا دارند؟!
زيد فرزند مولا زين العابدين عليه السلام مى فرمايد:
و الله لو تمكن القوم ان طلبوا الملك بغير التعلق باسم رسالته كانوا قد عدلوا عن نبوته .
(( به خدا سوگند ، اگر آن گروه مى توانستند رياست را بدون آويختن به نام رسالت آن حضرت به دست بياورند ، از نبوت ايشان روى مى گرداندند. )) و خداوند ياور است . (652)
و نيز گويد:
(( از جمله حقوق پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله پس از وفات و به خصوص روز وفات آن حضرت آن است كه مسلمانان همگى بر خاك بلكه بر خاكستر بنشينند و بهترين لباسى كه مصيبت زدگان مى پوشند - كه لباس سياه است - بر تن كنند و در آن روز از خوردن و نوشيدن دست كشند و مردان و زنان همه به شيون و زارى و گريه بپردازند ؛ روزى است كه روزى مانند آن در جهان نبوده و نخواهد بود. )) (653)
به دست گنهكار مؤلف ، عباس بن محمد رضا قمى - كه آمرزيده باد - نوشته شد.



- پینوشتها -

639- بحار الاءنوار 22: 540 541 به نقل از تهذيب الاحكام 1: 108 ( ح 281) و نيز رك . استبصار 1: 108 ( ح 323).
640- الارشاد 1: 188 189.
641- رك . مناقب آل ابى طالب 1: 176؛ بحار الاءنوار 22: 529 و 82: 22.
642- كافى 3: 197 198.
643- كافى 3: 197 198.
644- تهذيب الاءحكام 1: 461؛ كافى 3: 201.
645- ابوالعباس عبدالله بن جعفر بن الحسن بن مالك مؤلف قرب الاسناد و ديگر آثار ( رك . معجم رجال الحديث 10: 139 144).
646- قرب الاسناد: 72 و به نقل از آن بحار الاءنوار 22: 506 و 82: 37.
647- بحار الاءنوار 27: 289 به نقل از بصائر الدرجات : 245 ( ج 5، باب 3، ح 16).
648- نهج البلاغه ، خطبه 188.
649- الارشاد 1: 89.
650- العقد الفريد 3: 194.
651- اين كتاب ابراهيم بن محمد بن سعيد ثقفى كوفى ( مؤلف الغارات ) در الذريعه 21: 243 نام برده شده است .
652- كشف المحجه ، فصل 92. سخن ياد شده در بعضى نسخه هاى ماءخذ به حضرت سيدالساجدين عليه السلام نسبت داده شده است نه به فرزند بزرگوارشان حضرت زيد بن على عليه السلام . صورت ياد شده بر اساس نسخه خطى در اختيار مرحوم مؤلف و ظاهرا درست تر از چاپهاى موجود مى باشد.
653- كشف المحجه ، فصل 92.