24- غزوه خيبر

(زمان خواندن: 6 - 12 دقیقه)

شيخ ما طبرسى رحمه الله عليه گويد:
(( اين جنگ در ذى الحجه سال ششم اتفاق افتاد. (واقدى گويد: در آغاز سال هفتم واقع شد). رسول خدا صلى الله عليه و آله بيست و چند روز آنان را محاصره كرد. در خيبر چهارده هزار يهودى در حصارهاى خود بودند كه آن حضرت آنها را يكى پس از ديگرى مى گشود و فتح مى كرد.
يكى از محكمترين حصارهاى آنان - كه افراد بيش از ديگر حصارها در آن جمع شده بودند - حصار (( قموص )) بود. ابوبكر پرچم مهاجران را در دست گرفت و جنگيد ولى شكست خورد و ناكام بازگشت . فرداى آن روز عمر پرچم به دست گرفت ؛ او نيز شكست خورد. او افراد را ترسو مى خواند و آنها او را! تا جايى كه رسول خدا صلى الله عليه و آله ناراحت شد و فرمود:
لاعطين الراية غدا رجلا كرارا غير فرار ، يحب الله و رسوله و يحبه الله و رسوله ، لا يرجع حتى يفتح الله على يديه . (539)
(( فردا پرچم را به دست كسى خواهم داد كه بسيار حمله برنده بر دشمن است و ناگريزنده ؛ خدا و رسولش را دوست دارد و آنان نيز او را دوست دارند. هرگز باز نخواهد گشت مگر آنكه خداوند گشايش را به دستان او فراهم كند. ))
قريشيان به گفتگو پرداختند. به يكديگر مى گفتند: از على ايمن هستيد ؛ چرا كه او چنان دچار چشم درد شده است كه جلوى پايش را نمى بيند. على عليه السلام هنگامى كه سخن پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله را شنيد ، زمزمه كرد: (( خداوندا! مانعى نمى تواند جلوگير عطاى تو گردد و دهنده اى نمى تواند عطايى را كه نمى خواهى بدهى ، بدهد. ))
فرداى آن روز مردم پيرامون رسول خدا صلى الله عليه و آله جمع شدند. سعد گويد: در برابر چشمان آن حضرت نشستم . روى دو زانوهايم نشستم و سپس ايستادم ؛ به اين اميد كه آن حضرت مرا بخواند. پس ‍ حضرتش فرمود: (( على را فرا خوانيد. ))
مردم از همه طرف فرياد زدند: او چشم درد دارد و جلوى پاى خود را نمى بيند. فرمود: (( دنبال او بفرستيد و او را بخوانيد. )) پس در حالى كه دست او را گرفته بودند نزد آن حضرت آوردند. آن حضرت سر على عليه السلام را بر زانوى خود قرار داد و سپس آب دهان خويش را به چشمان او ماليد ؛ چون برخاست ، چشمانش همچون عقيق مى درخشيد (گويى اصلا دردى در چشمان او نبوده است .) آنگاه پرچم را به وى سپرد و براى او دعا كرد.
اميرالمؤمنين عليه السلام با سرعت از آنجا خارج شد. به خدا قسم هنوز به آخرين نفر نرسيده بودم كه آن حضرت به قلعه رسيد. جابر گويد: سريعتر از آن بود كه سلاحهاى خود را به بر كنيم .
سعد فرياد زد: درنگ كن تا مردم برسند. اما حضرت روانه شد تا نزديك حصار رسيد. مرحب طبق عادت از حصار بيرون آمد. حضرت با او جنگيد و با شمشير دو پاى او را قطع كرد. مرحب بر زمين افتاد. آنگاه آن حضرت و ديگر مسلمانان حمله كردند و يهوديان گريختند.
ابان گويد: زرارة براى من گفت كه امام باقر عليه السلام فرمود:
انتهى الى باب الحصن و قد اغلق فى وجهه ، فاجتذبه اجتذابا و تترس ‍ به ، ثم حمله على ظهره ، و اقتحم الحصن اقتحاما و اقتحم المسلمون و الباب على ظهره ... فوالله ما لقى على من الناس تحت الباب اشد مما لقى من الباب ، ثم رمى بالباب رميا.
زمانى كه حضرت امير مؤمنان على عليه السلام به در حصار رسيد در بسته شده بود. آن را با قدرت از جاى بركند و به عنوان سپر از آن استفاده نمود و سپس آن را بر دوش گذاشت و با شدت تمام وارد حصار گرديد و مسلمانان نيز به دنبال او وارد حصار شدند. همچنان در را بر دوش ‍ داشت ... به خدا سوگند سنگينى اى كه آن شير خدا در زير در از انبوهى مردم تحمل كرد بيشتر از رنجى بود كه از در كشيده بود. آنگاه در را پرتاب كرد. )) (540)
شيخ ازرى در اين زمينه اشعارى دارد كه مايلم كتابم را با آن زينت دهم ؛ پاداشش با خداوند باد:
و له يوم خيبر فتكات         كبرت منظرا على من راها
در روز خيبر از خود شجاعتهايى را نشان داد كه براى بيننده بسيار شگفت انگيز بود.
يوم قال النبى : انى لاعطى         رايتى ليثها و حامى حماها
روزى كه پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: پرچم را به شيرى خواهم سپرد كه از آن به خوبى دفاع كند.
فاستطالت اعناق كل فريق         ليروا اى ماجد يعطاها؟
پس گردنهاى هر گروهى از مردم به سوى پيامبر كشيده شد تا ببينند پرچم را به كدام بزرگوارى خواهد سپرد؟
فدعى : اين وارث الحلم و الباء         س مجير الايام من باءساها؟
پس از آن خواند: وارث بردبارى و شجاعت و نجات دهنده روزگار از سختى كجاست ؟
اين ذوالنجدة العلى لو دعته         فى الثريا مروعة لباها؟
فرمود: كجاست آن ياور بزرگ كه اگر بيم زده اى در پروين او را (به يارى) بخواند ، پاسخ خواهد داد؟
فاتاه الوصى ارمد عين         فسقاها من ريقه فشفاها
پس جانشين رسول با چشمانى دردآلود به پيش آمد و پيامبر آن را با آب دهان خويش بهبود بخشيد.
و مضى يطلب الصفوف فولت         عنه علما بانه امضاها
براى دست يازيدن به صفهاى دشمنان (به پيش) رفت ؛ همگى برابرش ‍ پراكنده شدند زيرا مى دانستند از آنها خواهد گذشت .
و برى مرحبا بكف اقتدار         اقوياء الاقدار من ضعفاها
با دست نيرومندى به ميدان مرحب آمد كه زورمندان در برابر آن ناتوانند.
و دحى بابها بقوة باءس         لو حمته الافلاك منه دحاها
و در خيبر را با نيروى شديدى پرتاب كرد كه اگر افلاك هم در برابرش ‍ مى ايستادند ، آنان را مى راند.
عائذ للمؤملين مجيب         سامع ما تسر من نجواها
ياور آرزومندان و اجابت كننده درخواستهاى آنها و شنونده رازهاى نهان گفته آنهاست .
الفته بكر العلى فهى تهوى         حسن اخلاقه كما يهواها
آن دوشيزه والا (حضرت فاطمه سلام الله عليها) انيس او بود و شيفته اخلاق او ؛ همچنان كه او نيز.
شق من اسمه العلى له اسما         فهى ذات علياء ؛ جل ثناها
خداوند برتر ، از نام خود به او داد ، پس او گوهرى است والا كه ستايشش ‍ افزون باد.
انما المصطفى مدينة علم         و هو الباب ؛ من اتاه اتاها
همانا كه (نبى) مصطفى صلى الله عليه و آله شهر علم است و او در آن شهر است ؛ هر كه از آن در برود داخل شهر مى شود.
و هما مقلتا العوالم ؛ يسرا         ها على و احمد يمناها
و آنان دو ديده جهانند: سرور مؤمنان عليه السلام چشم چپ و پيشواى مسلمانان صلى الله عليه و آله چشم راست آن است .
(طبرسى) گويد:
(( به رسول خدا صلى الله عليه و آله ورود حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام به قلعه را مژده دادند. پيامبر صلى الله عليه و آله به سوى قلعه و حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام به سوى آن حضرت آمدند. رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
بلغنى نبؤ ك المشكور و صنيعك المذكور. قد رضى الله عنك فرضيت انا عنك .
(( از كار و خبر قابل ستايش تو آگاه شدم ؛ خداوند از تو خشنود گرديد. من نيز از تو خشنودم . ))
مولاى متقيان عليه السلام گريست . رسول خدا صلى الله عليه و آله از علت گريه آن حضرت پرسش كرد. فرمود: (( خوشحالم از اين كه خدا و پيامبرش از من راضى هستند )) . )) (541)
(( (ابان) مى گويد: از جمله كسانى كه اميرالمؤمنين عليه السلام اسير كرد ، (( صفيه )) دختر حيى بود. بلال را فرا خواند و او را بدو سپرد و فرمود: او را تنها به دست رسول خدا صلى الله عليه و آله بسپار تا هر تصميمى مى خواهد درباره او اتخاذ كند. بلال او را از برابر كشتگان عبور داد تا به آن حضرت رسيد ؛ صفيه با ديدن كشتگان نزديك بود جان دهد. پيامبر رحمت صلى الله عليه و آله به بلال فرمود: (( بلال ! آيا رحمت و شفقت از تو رخت بسته است ؟ آنگاه او را براى خود انتخاب كرد و سپس ‍ او را آزاد كرد و به همسرى خود درآورد.
(ابان مى گويد): چون رسول خدا صلى الله عليه و آله از جنگ خيبر آسوده گرديد ، پرچمى را آماده نمود و فرمود: (( چه كسى بر مى خيزد و حق آن را ادا مى كند؟ )) (منظور آن حضرت آن بود كه داوطلب اين امر را به آباديهاى فدك (542) بفرستد). زبير از جاى برخاست و گفت : من . حضرت فرمود: (( از آن دور شو )) . سعد از جاى برخاست حضرت فرمود: (( از آن دور شو )) . آنگاه فرمود: (( يا على ، برخيز و آن را بگير )) امير مؤمنان عليه السلام آن را گرفت . آنگاه رسول خدا صلى الله عليه و آله آن حضرت را به فدك فرستاد. امير مؤمنان عليه السلام با (پذيرش) اين شرط با آنان صلح كرد كه خونهايشان محفوظ باشد. بدينگونه آباديهاى فدك خاص و خالص از آن پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله گرديد.
جبرئيل عليه السلام فرود آمد و فرمود: (( خداوند عز و جل به تو دستور مى دهد كه حق نزديكان خود را بدهى )) . فرمود: (( جبرئيل ، مقصود از خويشاوند نزديك من چه كسى است و حق او كدام است ؟ )) عرض ‍ كرد: (( حضرت فاطمه سلام الله عليها ؛ فدك و آنچه را كه در آن از آن خدا و رسولش مى باشد به او ببخش . ))
رسول خدا صلى الله عليه و آله حضرت فاطمه سلام الله عليها را طلبيد و نوشته اى به ايشان داد. دختر پيامبر (س) آن نوشته و سند را پس از رحلت پدر به نزد ابوبكر آورد و فرمود: (( اين نوشته و نامه رسول خدا صلى الله عليه و آله به من و دو فرزند من است . ))
(ابان) گويد: هنگامى كه رسول خدا صلى الله عليه و آله خيبر را فتح نمود مژده بازگشتن جعفر بن ابى طالب و يارانش از حبشه به مدينه را براى او آوردند. حضرتش فرمود: نمى دانم به كداميك خوشحال باشم ؛ به فتح خيبر يا بازگشت جعفر عليه السلام ؟ )) . )) (543)

- پینوشتها -

539- اين حديث با اسانيد مختلف با كمى اختلاف در صحيح بخارى 5: 22 و 23 و 171 و صحيح مسلم 5: 195 و 6: 121 و 122 آمده است . به اين دو فرار رسوايى ابن ابى الحديد نيز در قصيده بائيه خود اشاره كرده است :
و ما اءنس لا اءنس اللذين تقدما        و فرهما و الفر قد علما حوب
هر چه را فراموش كنم آن دو را از ياد نمى برم و گريختنشان را كه مى دانستند گريز ( از ميدان جنگ ) گناه است .
و للراية العظمى و قد ذهبا به ملابس ذل فوقها و جلابيب
آنها در ( داستان ) رايت بلند جنگ كه آن را ( براى فتح ) پيش برده بودند ( و بازش گرداندند) لباس ‍ خوارى و رسوايى به بر كردند.
( رك . القصائد السبع العلويات )
540- اعلام الورى : 107 108.
541- اعلام الورى : 108.
542- فدك آبادى اى بود كه تا مدينه دو روز راه فاصله داشت . به طريق مصالحه از كفار خيبر گرفته شد و تحت تصرف رسول اكرم صلى الله عليه و آله در آمد و به موجب آيه :
( و آت ذاالقربى حقه .)
( حق خويشاوندان خود را ادا كن .)
آن حضرت ماءمور شد آنجا را به دختر گراميش ببخشد. فدك تا زمان رحلت آن فرستاده الاهى در اختيار حضرت زهرا سلام الله عليها باقى ماند. چون ابوبكر را خليفه ساختند، وكيل آن حضرت را از آنجا اخراج نمود. پس از اعتراض آن صديقه معصومه از او - به خلاف قانون اسلام - شاهد طلبيد!!! و با آن كه ايشان حضرت على عليه السلام و ام سلمه را به گواهى برد - با اين پاسخ كه فاطمه همسر على عليهما السلام است - دعوى ايشان را نپذيرفت ! حال آنكه بدون گواه و بينه ، دعوى زوجات پيامبر صلى الله عليه و آله را در مورد حجره هايشان تصديق نمود و - چنانكه سيوطى در تاريخ الخلفاء آورده - فدك را حبوه و خاصه خود ساخت .
در روايتى آمده كه ابوبكر در جواب آن خاتون بهشت حديث موضوع و مجعولى را اظهار كرد و گفت : از رسول خدا صلى الله عليه و آله نقل شده است كه فرمود:
( نحن معاشر الانبياء لا نورث .)
( ما پيامبران ( چيزى را) به ارث نمى گذاريم .)
و آن حضرت در پاسخ فرمود:
الم يورث سليمان داود؟! لقد جئت شيئا فريا.
(( آيا داود براى سليمان ارث نگذاشت ؟! چه شگفت افترايى ( به خداوند) بسته اى ! ))
در جزء پنجم از صحيح بخارى و جزء سوم از صحيح مسلم آمده است :
(( حضرت فاطمه سلام الله عليها در آن قصه از ابوبكر آزرده شده و بر او خشم گرفت و به طور كلى از او دورى گزيد و در مدت حيات با او سخن نگفت . چون وفات يافت حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام او را در شب دفن كرد و بر او نماز گزارد و - بنا بر وصيتى كه حضرت فاطمه سلام الله عليها در اين باب كرده بود - ابوبكر و عمر را خبر نداد. ))
به هر حال ، فدك تا زمان عمر بن عبدالعزيز در دست خلفا بود و او آن را به امام باقر عليه السلام داد. به او مى گفتند: رد فدك به اولاد فاطمه سلام الله عليها اعتراضى است بر كار ابوبكر و عمر و طعنى است نسبت به ايشان و نسبت ظلم و جور دادن به آنان . گفت : او سرور زنان بهشت است و در نظر من راستگوست .
بعد از او برخى از خلفاى عباسى - كه حق اهل بيت عليهم السلام را مى شناختند - مانند ماءمون ، معتصم ، واثق آن را بازگرداندند و چون نوبت به متوكل رسيد، آن را از ايشان گرفت . بعد از آن معتضد رد نمود و مكتفى باز گرفت و مقتدر باز پس داد.
چون حضرت فاطمه سلام الله عليها از ابوبكر ماءيوس شد در دنباله خطبه تاريخى و آتشين خود چنين فرمود:
فدونكها مخطومة مرحوله ، تلقاك يوم حشرك ، فنعم الحكم الله و الزعيم محمد و الموعد القيامة ، و عند الساعة ما تخسرون و لا ينفعكم اذ تندمون ( و لكل نبا مستقر و سوف تعلمون ). فاطمه زهرا سلام الله عليها بهجت قلب مصطفى صلى الله عليه و آله ، احمد الرحمانى الهمدانى ، ص ‍ 345.
(( پس آن را نگاه دار كه شترى است لگام بسته و آماده سوارى ! ( اما) در روز بازپرسى با تو روبرو خواهد بود، پس چه نيكو داورى است خداوند! كيفرخواه پيامبر است و وعده گاهمان ، قيامت . زيانكارى شما در آن ساعت ( روشن و آشكارا) خواهد بود و پشيمانيتان سود نخواهد داد. ( هر خيرى را زمانى معين است و بزودى خواهيد دانست . )) ) ( انعام : 68).
543- اعلام الورى : 108 109؛ بحار الاءنوار 21: 21 23.

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مداحی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 شـوال

١ـ عید سعید فطر٢ـ وقوع جنگ قرقره الكُدر٣ـ مرگ عمرو بن عاص 1ـ عید سعید فطردر دین مقدس...


ادامه ...

3 شـوال

قتل متوكل عباسی در سوم شوال سال 247 هـ .ق. متوكل عباسی ملعون، به دستور فرزندش به قتل...


ادامه ...

4 شـوال

غزوه حنین بنا بر نقل برخی تاریخ نویسان غزوه حنین در چهارم شوال سال هشتم هـ .ق. یعنی...


ادامه ...

5 شـوال

١- حركت سپاه امیرمؤمنان امام علی (علیه السلام) به سوی جنگ صفین٢ـ ورود حضرت مسلم بن عقیل...


ادامه ...

8 شـوال

ویرانی قبور ائمه بقیع (علیهم السلام) به دست وهابیون (لعنهم الله) در هشتم شوال سال 1344 هـ .ق....


ادامه ...

11 شـوال

عزیمت پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به طایف برای تبلیغ دین اسلام در یازدهم...


ادامه ...

14 شـوال

مرگ عبدالملك بن مروان در روز چهاردهم شـوال سال 86 هـ .ق عبدالملك بن مروان خونریز و بخیل...


ادامه ...

15 شـوال

١ ـ وقوع ردّ الشمس برای حضرت امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)٢ ـ وقوع جنگ بنی قینقاع٣ ـ وقوع...


ادامه ...

17 شـوال

١ـ وقوع غزوه خندق٢ـ وفات اباصلت هروی1ـ وقوع غزوه خندقدر هفدهم شوال سال پنجم هـ .ق. غزوه...


ادامه ...

25 شـوال

شهادت حضرت امام جعفر صادق(علیه السلام) ، رییس مذهب شیعه در بیست و پنجم شوال سال 148 هـ...


ادامه ...

27 شـوال

هلاكت مقتدر بالله عباسی در بیست و هفتم شوال سال 320 هـ .ق. مقتدر بالله، هجدهمین خلیفه عباسی...


ادامه ...
012345678910

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page