20- غزوه بنى قريظه

(زمان خواندن: 2 - 4 دقیقه)

پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله روز چهارشنبه بيست و سوم ماه ذى القعده از جنگ خندق مراجعت فرمودند.
طبرسى گويد:
(( زمانى كه وارد مدينه شد ، دخترش حضرت فاطمه سلام الله عليها وسايل شستشو براى ايشان فراهم نمود. هنگامى كه سرگرم شستن سر آن حضرت بود جبرئيل سوار بر استرى وارد شد. دستارى سفيد - كه قطيفه اى از ابريشم بر آن قرار داشت و در و ياقت از آن آويزان بود - بر سر داشت و گرد راه بر چهره اش نشسته بود. رسول گرامى صلى الله عليه و آله از جاى برخاست و غبار از چهره جبرئيل برگرفت . جبرئيل گفت : خدايت بيامرزاد! سلاح را كنار گذاشته اى در حالى كه فرشتگان هنوز سلاح را كنار نگذاشته اند؟ من آنها را دنبال مى كردم تا به (( روحاء )) رسيدم . سپس ‍ جبرئيل ادامه داد: برخيز و به جنگ برادران آنها از اهل كتاب برو. به خدا سوگند آنان را چون تخم پرنده بر سنگ فرو خواهم كوفت .
رسول خدا صلى الله عليه و آله مولا على عليه السلام را فرا خواند و فرمود: (( پرچم مهاجران را به سوى بنى قريظه ببر. تاءكيد مى كنم كه نماز عصر را بايد در آنجا بخوانيد. )) آن حضرت همراه با كليه مهاجران و بنى عبدالاشهل و بنى نجار روانه شدند و پيامبر صلى الله عليه و آله نيز مردم را در پى ايشان مى فرستاد. گروهى نماز عصر را بعد از نماز عشاء خواندند. (517)
چون حضرت امير عليه السلام نزديك قلعه هاى يهوديان رسيد ، شنيد كه درباره او و پسرعمش پيامبر ، سخنانى زشت مى گويند و دشنام مى دهند ولى حضرتش پاسخى نداد. هنگامى كه رسول خدا صلى الله عليه و آله همراه با ديگر مسلمانان به آنجا رسيد آن حضرت پيش رفت و گفت : (( اى رسول خدا ، جانم فداى شما باد. نزديك آنها نشويد ؛ خداوند آنها را مجازات خواهد كرد. )) پيامبر خدا صلى الله عليه و آله دانست كه آنان دشنامش داده اند. پس فرمود: (( اگر آنان مرا ديده بودند آنچه را كه شنيده اى نمى گفتند. )) آنگاه نزديك آنان آمد و فرمود: اى برادران بوزينگان ! ما اگر پيرامون ديار گروهى فرود آييم ، آن هشداردادگان صبح بدى خواهند داشت . (518) اى بندگان طاغوتها ، دور شويد ؛ خداوند شما را دور گرداند. )) از هر سو فرياد برآوردند كه : اى ابوالقاسم ، تو ناسزاگو نبودى . تو را چه شده است ؟!
امام صادق عليه السلام فرمودند:
(( پس عصا از دستش و عبا از پشتش بر زمين افتاد و از ناراحتى آنچه كه به آنها گفته بود به عقب بازگشت . )) (519)
شيخ مفيد آورده است :
(( آنگاه پيامبر صلى الله عليه و آله دستور داد خيمه اش را روبروى حصارهاى آنان برپا دارند و بيست و پنج شبانه روز بنى قريظه را محاصره كرد تا اينكه گفتند: ما به حكم سعد بن معاذ تسليم مى شويم و هر چه او بگويد مى پذيريم . سعد گفت : حكم من اين است كه مردان كشته و زنان و كودكان اسير و اموال تقسيم شود. آن حضرت فرمود: (اى سعد) با حكم خداوند از فراز هفت آسمان در مورد آنها داورى كردى .
آنگاه رسول خدا صلى الله عليه و آله دستور داد مردان را - كه تعدادشان نهصد نفر بود - فرود آورده به مدينه ببرند. اموالشان را تقسيم و زنان و فرزندانشان را اسير كردند.
اسيران را در مدينه در يكى از خانه هاى بنى نجار زندانى كردند. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به محلى كه هم اكنون بازار مدينه قرار دارد رفته در آنجا گودالهايى كند. امير مؤمنان عليه السلام و ديگر مسلمانان حاضر شدند. اسيران را آوردند. پيامبر صلى الله عليه و آله به مولا على عليه السلام دستور داد كه ايشان را در گودال گردن بزند. آنان را پى در پى مى آوردند. حيى بن اخطب و كعب بن اسد - كه در آن زمان رهبران قوم بودند - در ميان ايشان بودند. ))
تا آنجا كه گويد:
(( رسول خدا صلى الله عليه و آله از زنان آنان عمره دختر خناقه (520) را برگزيد و از زنان فقط يك نفر را به قتل رساند. او - در زمانى كه آن حضرت ، پيش از جدا شدن ، براى مذاكره با يهوديان رفته بود - سنگ پرتاب نموده بود ولى خداوند پيامبرش را از آن سلامت داشت . )) (521)

- پینوشتها -

517- چون نماز عصرشان در گيراگير جنگ قضا شده بود.
518- تلميح است به آيه 178 صافات .
519- اعلام الورى : 102.
520- يا ريحانة دختر عمرو بن خنافه ( يا جنافه ) يا دختر شمعون قرظى . به شكلهاى ديگر نيز آمده است .
521- الارشاد 1: 110 113.