شجاعت و دليرى

(زمان خواندن: 4 - 7 دقیقه)

آن حضرت در شجاعت و دلاورى در موقعيتى شناخته شده قرار داشت . در موارد بسيار سخت حضور يافت و دليران و شجاعان در موارد بسيارى از برابرش مى گريختند. ثابت قدمى بود كه هرگز صحنه را ترك نمى كرد و پيشروى بود كه هرگز به دشمن پشت نمى نمود. مردى از براء (313) پرسيد: آيا در جنگ حنين از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرار نموديد؟ گفت : ولى آن حضرت نگريخت . آنگاه گفت : حضرتش را سوار بر استر سپيدش ديدم ؛ ابوسفيان افسار قاطر را گرفته بود و پيامبر خدا صلى الله عليه و آله چنين مى فرمود:
انا النبى لا كذب         انا ابن عبدالمطلب
(( من بدرستى پيامبر هستم ، من پسر عبدالمطلب مى باشم . ))
گفته اند كه آن روز كسى نيرومندتر و سخت تر از پيامبر ديده نشد.
ابوسفيان ياد شده در اينجا ابوسفيان بن حارث بن عبدالمطلب مى باشد كه نام او در بيان فرزندان عبدالمطلب آمد.
مسلم از عباس (بن عبدالمطلب) نقل كرده كه گفت :
(( وقتى كه مسلمانان با كفار درگير شدند ، فرار كردند. رسول خدا صلى الله عليه و آله استرش را به طرف كفار مى دوانيد. من افسار آن را در دست داشتم و آن را مى كشيدم تا از سرعت آن بكاهم و ابوسفيان ركاب آن را در دست داشت . )) (314)
گويند: زمانى كه آن حضرت خشمگين مى شد - كه هرگز براى غير خدا خشمگين نمى گرديد - كسى جراءت برخورد با ايشان را نداشت . از امير مؤ منان عليه السلام نقل شده كه فرمودند:
انا كنا اذا حمى (اشتد خ ل) الباءس و احمرت الحدق اتقينا برسول الله صلى الله عليه و آله و سلم ، فما يكون احد اقرب الى العدو منه .
و لقد رايتنى يوم بدر و نحن نلوذ بالنبى صلى الله عليه و آله و سلم و هو اقربنا الى العدو و كان اشد الناس يومئذ باءسا. (315)
(( هر گاه كه جنگ به اوج هيجان و شدت مى رسيد و چشمها سرخ مى گرديد ، به رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم پناه مى آورديم ؛ هيچكس چون او به دشمن نزديك نبود. به ياد دارم كه در روز بدر همگى ما در پناه پيامبر صلى الله عليه و آله قرار داشتيم و او از همه ما به دشمن نزديكتر بود و در آن روز از همه مردم سخت تر مى جنگيد. ))
طارت قلوب العدى من باءسه فرقا         فما تفرق بين البهم و البهم (316)
دلهاى دشمنان از شدت مقاومت مضطربانه به ترس مى افتاد ؛ چندان كه مردان دلير به سان ستوران خاموش و گنگ مى ماندند.
و من يكن برسول الله نصرته         ان تلقه الاسد فى آجامها تجم (317)
هر كس كه رسول خدا صلى الله عليه و آله يار و ياورش باشد اگر شيران در بيشه هايشان با او رو به رو شوند ، (از بيم او) خاموش ‍ مى مانند.
گويند: شجاع كسى بود كه وقتى دشمن پيش مى آمد بدان حضرت نزديك مى شد ؛ كه او نزديكترين به دشمن بود.
ابى بن خلف به پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله مى گفت : ماديانى دارم كه هر روز به او ذرت مى خورانم ؛ سوار بر او تو را خواهم كشت . رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: (( ولى به خواست خدا من تو را خواهم كشت . )) چون روز احد فرا رسيد ابى گفت : محمد كجاست ؟ نجات نيابم اگر او نجات يابد و اسب خود را به سوى آن حضرت راند و نزديك شد. تنى چند از مسلمانان راه را بر او بستند. حضرت فرمود: او را واگذاريد. چون به رسول خدا صلى الله عليه و آله نزديك شد ، آن حضرت از حارث بن صمه نيزه اى گرفت و به گلوى ابى پرتاب كرد. نيزه گلوى او را زخمى ساخت . از اسب به زمين افتاد. صدايى چون صداى گاو از گلويش ‍ بيرون مى آمد. فرياد زد: محمد مرا كشت ! تنى چند از يارانش او را از زمين بلند كردند و گفتند: ترسيده اى ؛ چيزى نيست ! گفت : چرا ، اگر اين ضربه به ربيعه و مضر (318) (در روايتى : اگر آنچه بر من فرود آمد بر همه مردم) وارد شده بود ، همه آنها را مى كشت . مگر او نگفته بود كه تو را مى كشم ؟! اگر چنانچه پس از اين سخن آب دهان بر من انداخته بود مرا كشته بود. ابى پس از اين ماجرا بيش از يك روز زنده نماند و مرد. برخى گفته اند به هنگام بازگشت به مكه در سرف مرد.
باءسه مهلك و ادنى يداه         منقذ الهالكين من باءساها
قدرت او نابودكننده است و كمترين كمك او هلاك شدگان را از گرداب مهلكه مى رهاند.
سؤدد قارع الكواكب حتى         جاورت نيراته جوزاها
(او را) مجد و شرفى (است) كه ستارگان را در هم مى كوبد ؛ چندان كه آتش ضرباتش از ستاره جوزاى آسمان نيز مى گذرد.
مالك بن عوف - كه هوازن را براى جنگ با پيامبر خدا صلى الله عليه و آله جمع نمود و دارائيش گرفته و افراد خانواده اش به اسارت برده شدند - پس از پيوستن به پيامبر ، دارايى و خانواده اش را بدو بازگرداندند و يكصد شتر نيز به او دادند. او از مسلمانان خوب بود پس از مسلمان شدن چنين گفت :
ما ان راءيت و لا سمعت بمثله         فى الناس كلهم بمثل محمد
هرگز در ميان همه مردم كسى مانند محمد صلى الله عليه و آله نديده و نشنيده ام !
اوفى و اعطى للجزيل اذا اجتدى         و متى تشا يخبرك عما فى غد
هر گاه از او چيزى بخواهند فراوان مى دهد و هر زمان كه خواستى از آينده تو را آگاه مى گرداند.
و اذا الكتيبة عردت انيابها         بالسمهرى و ضرب كل مهند
آنگاه كه لشكر با نيزه هاى بلند و شمشيرهاى تيز ، نيشهاى خود را فرو كند ،
فكانه ليث على اشباله         وسط الهباءة خادر فى مرصد (319)
گويى مانند شيرى است كه در ميان غبارها از شير بچگان محافظت مى كند و در كمين دشمن نشسته است .
گويا سيد حميرى در قصيده اى كه در ستايش و مدح امير مؤمنان عليه السلام سروده از قول او (و اذا الكتيبة عردت ...) الهام گرفته و گفته است :
اقسم بالله و آياته (آلائه)         و المرء عما قال مسؤول
سوگند به خدا و آياتش آدمى نسبت به گفته هاى خويش مسؤول است .
ان على بن اءبى طالب         على التقى و البر مجبول
كه سرشت و طبيعت على بن ابيطالب عليه السلام با خوبى و پارسايى آميخته است .
كان اذا الحرب مرتها القنا         و احجمت عنها البهاليل
آنگاه كه نيزه ها در جنگ خونها مى ريختند و بزرگان سپاه نااميد و ناكام مى شدند.
يمشى الى القرن و فى كفه         ابيض ماضى الحد مصقول
به سوى دشمن پيش مى رفت با شمشير برنده و صيقل شده اى در دست ؛
مشى العفرنى بين اشباله         ابرزه للقنص الغيل
راه رفتنى همانند راه رفتن شير در ميان شير بچگان ؛ آنگاه كه از بيشه به شكار بيرون شده باشند.
ذاك الذى سلم فى ليلة         عليه ميكال و جبريل
او همان كسى است كه در يك شب ميكائيل و جبرئيل بر او سلام كردند.
جبريل فى الف و ميكال فى الف و يتلوهم سرافيل
جبرئيل در ميان هزار فرشته و ميكائيل در ميان هزار فرشته ؛ و به دنبال آنان اسرافيل .

- پینوشتها -

313- مقصود از براء بن عازب بن الحارث است كه از اصحاب آن حضرت و نيز مولا اميرالمؤمنين عليه السلام بود ( رك . رجال طوسى ، اسد الغابه و الاصابه ) با توجه به اينكه مشهور آن است كه پيامبر مى فرمود: (( من شعر نمى گويم )) ، ممكن است اين اشكال براى برخى پيش آيد كه چگونه اين قطعه از ايشان نقل شده است ؟ محققان در پاسخ مى گويند كه (( رجز )) مشطور و منهوك از انواع شعر عرب شمرده نمى شود. ( رك . توضيحات علامه مجلسى در بحار الاءنوار 16: 205 به نقل از خليل بن احمد فراهيدى در العين 6: 64 - 66.)
314- السيرة النبوية ، ابن كثير 3: 627 با كمى اختلاف .
315- مكارم الاخلاق ، الفصل الثانى ، فى شجاعته صلى الله عليه و آله ، ح 1؛ نهج البلاغه من غريب كلامه ، ح 9؛ تاريخ طبرى 2: 426؛ المحجه البيضاء 4: 150 با كمى اختلاف .
316- بهم ، بره و بزغاله و گوساله است و بهم ( كصرد) جمع بهمه يعنى : دلاورى و سنگ بزرگ و لشكر ( حاشيه در نسخه اصل ).
317- از برده بوصيرى .
318- دو قبيله از بزرگترين قبايل عرب كه جمعيت زياد به آنها مثال زده مى شود.
319- رك . سيرت رسول الله صلى الله عليه و آله 2: 935. اين ابيات در الاصابة با كمى اختلاف آمده است .