متن ادبی « قطره ای از اربعین »

(زمان خواندن: 1 - 2 دقیقه)

اربعین، خیس گریه، و پرچم شیون بر بام هستی.کربلا، تصویرهای زخم را در دست چهلمین خورشید می‏نهد.
دنیا کجا حریف تواند بود تحمل کسی را که با قافله صبر طومار ریز ریز شده هلهله را از شام آورده است
و مرگ نیشخندها را؟! اربعین، با ردایی سرخ
و صدایی بلند آمده است که:
پلیدی‏ها از یک قُماش‏اند؛ اگرچه نام آن‏ها در لعن، متفاوت است. اربعین آمده است؛ با سلامی عاشورایی
بر طبع آبی پروانه‏ها, کناره سرخگون فُرات و هنوز صدای بریده‏ای پر بوسه،
از قتلگاه می‏وزد. اربعین آمده است؛ با درودی مشعشع
بر رایحه طولانی عطشروبه‏روی نفس‏های برهنه تیغ
و هنوز همه چیز از عشق مایه می‏گیرد
و با کربلایی شروع می‏شود که قوّت قلب آب‏هاست.
اربعین

ای آن که لحظه لحظه کنار تو زیستم! *** امشب، چهل شب است برایت گریستم
امشب چهل شب است که آب از گلوی من *** پایین نرفته، بغض عطشناک کیستم؟
بنشان به تل زینبیه، طاقت مرا *** من زینبم؛ نمی‏شود آخر نایستم
آن جاده را مگو به چه حالی گذشتم و *** دل کندم از تو؛ آمدم ای هست و نیستم!
من، چادر سیاه غمم، دور تکیه‏ات *** جز ذکر یا حسین تو، تکرار چیستم؟
این اربعین هم از پی آن اربعین گذشت *** چشمان صد حسینیه‏ات را گریستم

حضرت زینب (سلام الله علیها)

همشیره خون عشق، خانم زینب! *** ای مثل اذان پر از ترنم، زینب
گلدسته شام، بی‏شما صبح نشد *** همشیره آفتاب سوم، زینب
هم‏درد شیارهای دستان پدر *** گل پینه دست‏های مردم، زینب
بانوی نمازهای بی‏آبی خاک *** ای دست نوازش تیمم، زینب!
ای نبض بلند گشته قلب حسین *** شمشیر صراحت تکلم، زینب!
تو لهجه دل شکسته فاطمه‏ای *** ای لحن جراحت و تورم، زینب!
ساقی شراب‏های عرفان حسین *** مستی غدیرخانه خم، زینب!
آن رأس به خون نشسته در ظرف آن روز *** می‏گفت به حالت تبسم: زینب
من در پی دریافتنت عاشورا *** هفتاد و دو مرتبه شدم گم، زینب
امروز خودت مرا به مولا دریاب *** همشیره آفتاب سوم، زینب!