موضع امام در برابر معاویه

(زمان خواندن: 8 - 16 دقیقه)

اما این به معنی آن نبود که حسین علیه السلام آن هنگام در برابر منکرات مسامحه نماید و نسبت به ستمگری و فسادگستری دستگاه حکومت معاویه بی تفاوت بماند. او گرچه جنگ با معاویه را روا نمی دید و بر پیمانی که امام مجتبی علیه السلام با پسر ابوسفیان بسته بود استوار بود[4]اما خود را همواره مأمور به هدایت مردم، حفظ دین، اقامه عدل و اصلاح جامعه انسانی می دید، از این رو هیچ گاه در مدت ده سال امامت خویش آرام نبود و تا جایی که ممکن بود از اعتراض به کارهای زشت معاویه کوتاهی نمی کرد. چنان که پس از شهادت امام حسن در پاسخی که به معاویه نوشت، پس از آنکه اطرافیان او را سخن چین، تفرقه از، دروغگو، و حزب وی را، پیمان شکن، ظالم و یاران شیطان توصیف کرد، خاطرنشان ساخت که گرچه به سبب پیمانی که امام حسن علیه السلام بسته است قصد جنگ ندارد، ولی فساد حاکم ترک جنگ را دشوار ساخته، از این رو می نویسد: «ای معاویه! مگر تو آن نیستی که حجربن عدی کندی را به ناروا کشتی و یاران او را شهید کردی؟ همان بندگان خداپرستی که از راه بندگی منحرف نمی شدند و بدعت ها را ناروا می شمردند و امر به معروف و نهی از منکر می کردند، آنها را به ظلم و ستم کشی، آن هم پس از آن پیمان های غلیظی که به آنها دادی و آن عهدهای اکیدی که با ایشان بستی، تو با این کارت بر خدا گستاخ شدی و عهد و پیمان الهی را سبک شمردی، ای معاویه! مگر تو نبودی که عمروبن حمق خزاعی همان مردی که پیکر و صورت او بر اثر کثرت عبادت رنجور گردیده بود را شهید کردی؟ آن هم پس از آن امان ها و پیمان ها که به او دادی؟ امان ها و پیمان هایی که اگر به آهوان بیابان داده بودی از سر کوه ها با اطمینان کامل فرود می آمدند! مگر تو همان کس نیستی که مدعی برادری «زیاد» شدی و گمان کردی که او پسر ابوسفیان است، در حالی که رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم گفته: فرزند به بستری نسبت داده می شود که با نکاح گسترده شده باشد، و برای زناکار تنها همان سنگی است که خداوند تعیین نموده، پس از آن، زیاد را بر مسلمانان مسلط کردی تا آنها را بکشد و دست ها و پاهایشان ببرد، و آنان را بر درختان خرما به دار زند!
سبحان الله ای معاویه! گویا تو از این ملت مسلمان نیستی و مسلمانان با تو هیچ نسبتی ندارند ... ای معاویه! از خدا بترس و از روز حساب برحذر باش، چه آنکه خدا را نوشته ای که همه کارهای نیک و بد و بزرگ و کوچک در آن به شمار آمده.
ای معاویه! بدان خداوند این کارهای تو را فراموش نمی کند، که به هر گمان و تهمتی بندگان خدا را می کشی، و کودکی را بر مسلمانان امیر می کنی، که شراب می نوشد و با سگ ها بازی می کند. معاویه! می بینم که خود را هلاک و دین خویش را تباه و امت اسلامی را بیچاره و ناتوان کرده ای.[5]
یزید که دید حسین بن علی علیه السلام از شرابخواری و سگ بازی او یاد کرده است، به پدرش گفت: نامه ای برای حسین بنویس و در آن او را تحقیر کن! معاویه به یزید پاسخ داد:
من چگونه از حسین بن علی علیه السلام عیب جویی و بدگویی کنم؟ به خدا سوگند من هیچ گونه عیبی در وی نمی بینم «فوالله! مااری فیه موضعاً للعیب».[6]
همچنین آن حضرت در سال های آخر عمر معاویه از همه کسانی که رسول خدا را دیده بودند و از اصحاب پیامبر به شمار می رفتند و نیز از فرزندان آنها در سراسر سرزمین های اسلامی دعوت کرده تا در منی گرد هم آیند.
حدود هزار نفر از صحابه و تابعین در پاسخ به این دعوت، در منی حاضر شدند.
آنگاه امام سخنرانی پرشوری ایراد کرد و در آن دانشمندان و علمای مسلمین را مورد خطاب قرار داد و از آنها خواست تا از گفتار خداوند پند گیرند و بنگرند به سرنوشت ملایان و احبار یهود که چگونه به جهت ترس و طمع، مردم را از گناه و ستمکاران را از ظلم و فساد باز نداشته و از این رو مورد نکوهش حق تعالی واقع شدند.[7]در حایل که خداوند دستور می دهد از مردم نترسید و از من بترسید[8]و فرموده:
مردان و زنان مؤمن دوستان همدیگرند، امر به معروف و نهی از منکر می کنند،[9]
آنگاه امام علیه السلام افزود: «خداوند به امر به معروف و نهی از منکر به عنوان یک فریضه سخن آغاز کرده، چه! می دانسته اگر این فریضه به جای آورده شود و برپا گردد، همه فرایض از آسان و دشوار به پای داشته می شوند، و این برای آن است که امر به معروف و نهی از منکر، دعوت به اسلام است و نیز رد مظالم و مخالفت با ستمگر و توزیع عادلانه بیت المال و غنایم و گرفتن زکات و مالیات و به مصرف رسانیدن به جای آن را به همراه دارد.
ای گروه نیرومند! شما مردمی هستید به دانش مشهور، و به نیکی نامور، و به خیرخواهی معروف، و به خاطر خدا در دل های مردمان مهابتی دارید، شرافتمند از شما حساب می برد و ناتوان شما را گرامی می دارد و آنکه هم درجه شماست و نیازمند به شما نیست شما را به خود ترجیح می دهد. شما واسطه برآوردن حوائج هستید هنگامی که از پاسخ به حاجت حاجتمندان خودداری شده باشد، و با هیبت پادشاهان و بزرگواری بزرگان در راه گام برمی دارید.
آیا اینها همه سبب نمی شود که مردم امیدوار باشند که شما قیام به حق نمایید؟ و اگر از بیشتر حق او کوتاهی ورزید، حق امامان را سبک شمرده اید. اما حق ناتوانان را از بین می برید ولی حق خویش را با گمان خواستار می شوید. شما نه مالی را در راه خدا بخشیدید و نه جان خویش را به خطر انداختید و نه برای رضای خدا با عشیره ای در افتادید. شما از خداوند، بهشت، همنشینی با پیامبران و امامان، و رهایی از عذاب او را آرزو می کنید. ای آرزومندان! به راستی من می ترسم انتقام الهی بر شما فرود آید. زیرا شما به درجه ای از کرامت خدایی رسیده اید که بدان بر دیگران برتری دارید، کسانی هستند که ایمان به خدا دارند اما گرامی نشدند ولی به خاطر هدا در میان بندگان او ارجمند شدید، حال که می بینید پیمان های خدا شکسته شده پس چرا آشفته نمی شوید؟ در صورتی که اگر برخی از تعهدات پدرانتان نادیده گرفته شود شیون می کنید و هم اکنون تعهد و رسالت پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم خوار و بی مقدار شمرده شده، کور ها و کرها  و زمین گیرها در شهرها بی سرپرست مانده و کسی به آنها رحم نمي کند، شما در خور موقعیت خویش کار نمی کنید و به کسی هم که به مسئولیت خود عمل مي کند، اعناد نمی نمایید. و با مداهنه و سازشکاری خویش را آسوده ساخته اید. همه اینها از آن اموری است که خداوند به بازداشتن از آنها دستور داده و همگی را به پیشگیری امر کرده است و شما از آن غفلت دارید.
مصیبت شما از همه مردم بیشتر است برای اینکه موقعیت و مقام علمی دانشمندان را حراست نکردید و ای کاش در این راه کوشش کرده بودید.
این برای آن است که مجاری امور و احکام به دست دانشمندان و علمای ربانی است که امین بر حلال و حرام او هستند و باید زمام امور به دست آنها باشد و شمایید که این مقام از شما گرفته شده و آن از شما ستانده نشده مگر به واسطه جدا شدنتان از حق و اختلافتان درباره روش پیامبر، با وجود دلیل روشن.
اگر شما بر آزار شکیبا باشید و در راه خدا پایداری کنید، زمام امور خدا به شما باز گردد و از سوی شما اجرا شود و در کارها به شما رجوع گردد، ولی شما ستمگران را در مقام خویش جای دادید، و امور حکومت خدا را به آنان واگذارید، و حال آنها به شبه کار می کنند و به سوی شهوت ها به پیش می روند، آنان را اینچنین مسلط کرده، برای اینکه از مرگ فرار کنید و در دنیا خوش گذرانی نمایید. دنیایی که از شما جدا خواهد شد.
ناتوانان را در چنگ آنها انداختید تا برخی را برده و مقهور خویش سازند و گروهی را برای لقمه نانی مغلوب نمایند. مملکت و نظام آن را بر طبق اندیشه و نظر خود، زیر و رو کنند و رسوایی هوسرانی را بر خویش هموار سازند، پیروی از اشرار و بی پروایی بر خدای جبار را پیشه خود کنند و در هر شهر سخنوری چیره دست بر منبر فرستند، پس همه سرزمین ها زیرپای آنان و دستشان در سراسر آن باز است. و مردم همه در اختیار ایشانند و دستی که بر سر آنان فرو کوبند، دفاع نتوانند. برخی زورگو و کینه توزند و بر ناتوانان به سختی یورش برند. و برخی فرمانروایانی هستند که به مبداء و معاد اعتقاد ندارند.
شگفتا! و چرا در شگفت نباشم که زمین در تصرف مردی دغل و ستمکار و مالیات بگیری نابکار است. و حاکمی است بر مؤمنان که نسبت به آنها مهربانی ندارد. و خدا در آنچه ما کشمکش داریم حاکم باد و او به حکم خود در این درگیری قضاوت کناد.
بار خدایا! تو خود می دانی که آنچه از سوی ما اظهار شده برای رقابت در سلطنت نیست و به خاطر دنیاطلبی نیز نمی باشد. ولی بر آن است که دین تو را بر پا ببینیم و سرزمین های تو را اصلاح نماییم و بندگن ستمدیده تو را آسوده گردانیم. و به واجبات و روش و احکام تو عمل شود.
شما ای گروه! باید ما را در این راه یاری کنید و به ما حق بدهید. نیروی ستمکاران بر سر شماست و می کوشند نور پیامبرتان را خاموش کنند و خدا ما را بس است و بر او توکل داریم و به درگاه او باز می گردیم و سرانجام به سوی اوست».[10]
امام علیه السلام در این سخنرانی به مفهوم درست و دقیق امر به معروف و نهی از منکر اشاره می کند و آن را شامل دعوت به اسلام، رد مظالم، مخالفت با ستمگر، تلاش برای توزیع عادلانه بیت المال و غنایم و گرفتن مالیات های شرعی و بکار بستن آنها، معرفی می نماید.
بنابراین تعریف، شعاع امر به معروف و نهی از منکر بسی گسترده تر از نصایح کوچک و شخصی و فراتر از معنای متداول آن می رود. در این بیان، امر به معروف و نهی از منکر، دعوت به اسلام، مبارزه با ظلم و تحقق نظام عدالت گستر اسلامی را در برمی گیرد و راستی آیا مفهوم امر به معروف و نهی از منکر جز این است؟ آیا امر و نهی، نیاز به قدرت ندارند؟ اگر جواب مثبت باشد، پس کسب قدرت برای زدودن ظلم و فساد و تحقق عدل و صلاح، واجب می گردد. از این رو کوشش برای تشکیل حکومت و نظامی پرقدرت، از نخستین وظایف مصلحان مسلمان به شمار می رود، زیرا پیشگیری از ظلم، ایجاد عدالت و گرفتن مالیات های شرعی، توزیع بیت المال و غنایم، جز در سایه حکومت امکان ندارد.
دیگر آنکه این وظیفه مهم، نخست به عهده علما و دانشمندان دینی است که آشنای به احکام حلال و حرام می باشند، آنها هستند که باید زمام امور سیاسی و اجتماعی مردم را عهده دار شوند، و عدالت را در جامعه محقق سازند و حقوق مستضعفان و محرومان را استیفاء نمایند. در حقیقت این سخنرانی، زمینه ساز برای یک انقلاب بزرگ بود که قیام و یورش بر دستگاه حاکم ستمگر و فاسد از لوازم آن، و جایگزینی نظام عادلانه اسلامی از نتایج آن به شمار می رفت.
معاویه در بستر بیماری
معاویه در پایان عمر بیمار شد، به طوری که هر روز از روز پیش رنجورتر و نحیف تر می گردید، تا آنکه روزی به حمام رفت، و بدن لاغر و ضعیف خود را به دقت مشاهده کرد، آنگاه آه سردی از دل برکشید و به شدت گریست و این دو شعر را زمزمه کرد:
روزگار بسوی نابودی من به پیش می رود
برخی از نیروهای من را گرفته و برخی را واگذارده
قدو قامت من را به نالش واداشته
و پس از مدتی پایداری زمین گیرم کرده
و چون مرگش نزدیک و بیماریش سخت و لحظه جدائیش از دنیا فرا رسیده از بهبودین اامید گردید، و ابیاتی چند سرود، که حکایت از بی اعتباری دنیا و پیشمانی از گذشته خود داشت.[11]
آورده اند كه معاويه هنگام بيماري سخناني اينچنين ايراد كرد:
«من چون زراعتی هستم که زمان درو کردنش فرا رسیده است. فرمانروایی من بر شما آن قدر به درازا کشید که من و شما از هم دل تنگ شدیم و جدائی از یکدیگر را آرزو می کنیم.
ولی بي تردید در فرمانروایی، من از آیندگان بهترم آنچنان که پیشینیان از من بهتر بودند. گفته اند هرکس دیدار خدا را دوست دارد، خدا هم دیدار او را دوست دارد، بار خدایا من دیدار تو را دوست دارم، از تو می خواهم که تو هم دیدار مرا دوست بداری و بر من مبارک گردانی».
این سخنان معاویه در ادامه سیاست همیشگی او بود که همواره ریاکارانه، تظاهر به تقدس و دینداری می نمود و با همین سیاست، بسیاری را فریفته بود، به گونه ای که شما از افراد خشک مقدس و نادان او را ستایش می کردند و برخی هم در بدسرشتی و نفاق او تردید می نمودند. چنان که مردی در صفین به عمار یاسر گفت:
«من با کمال اعتقاد به حقانیت خویش و گمراهی معاویه و پیروانش از خانه خود حرکت کردم تا اینکه اینجا رسیدم و دیدم که منادی ماندایاشهدان لا اله الاّالله و ان محمداً رسول الله و منادی آنها که زیر پرچم معاویه به سر می برند نیز همین کلمات را فریاد می کند، ما دست به دعا برمی دارند. کتاب ما قرآن است، کتاب آن ها هم قرآن است، پیغمبر ما و آنها یکی است. چون اینها را مشاهده کردم به تردید افتادم، و به اندازه ای ناراحت شدم که خدا می داند».[12]
گروه دیگری نیز نظیر این عبارات را به حضرت علی علیه السلام اظهار داشتند و از شرکت در جنگ علیه معاویه خودداری کردند که در میان آنها نام شخصیت های بزرگی چون عبیده سلمانی و اصحابش و ربیع بن خثیم و شماری دیگر از مسلمانان نامدار دیده می شود.
قضاوت های برخی از مردمان در آن روزگار، نشانگر آن است که معاویه با تبلیغات گسترده، توانسته بود خود را به عنوان صحابه پیغمبر، خال المؤمنین و کاتب وحی در جامعه جا بیندازد.
او با این ترفند، کار را بر امیرالمؤمنین علی علیه السلام دشوار کرده بود، حتی در لحظات پایانی جنگ صفین با سر نیزه کردن قرآن، شمار بسیاری از لشکریان علی علیه السلام را فریفت و ماجرای حکمین را به وجود آورد، و با ریاکاری و نیرنگ توانست پایه های حکومت خویش را محکم سازد.
او پس از شهادت علی علیه السلام نیز با ترسیم چهره ای غیرواقعی از آن حضرت کوشید، بدگمانی علیه مولی الموحدین را در اذهان ساده اندیشان به وجود آورد، به گونه ای که گروهی در مسلمانی، ایمان و حتی نماز خواندن آن حضرت تردید کردند.
او با تزویر توانسته بود پیروان و سپاهیان امام حسن علیه السلام را نیز جذب و یا از اطراف آن حضرت بپراکند و صلح را بر امام دوم تحمیل کند. و با این حال به هیچ یک از مفاد قرارداد عمل نکند، زیرا در آن صلحنامه پیمان سپرده بود:
1- به کتاب خدا و سنت پیامبر عمل کند.
2- برای خود جانشینی تعیین نکند.
3- مسلمانان شام، عراق، حجاز و یمن امنیت یابند.
4- یاران و شیعیان علی علیه السلام با مال ها و زنان و فرزندانشان در امان باشند.
5- هرگز نسبت به حسن علیه السلام و برادرش حسین علیه السلام و هیچ کدام از فرزندان پیامبر در پنهان و آشکار، آزاری نرساند.
6- از هر توطئه ای که سبب وحشت و هراس مردم شود بپرهیزد.[13]
ولی او برخلاف تعهدات مزبور، خود را امیرالمؤمنین لقب داد و بر فرزندان و کارگزاران خود در سرتاسر ولایات نوشت:
«تمام تشکیلات حکومت را به دقت زیر نظر بگیرید و اگر شاهدی به دست
آوردید که کسی از دوستداران علی و خاندان او در جایی از آن وجود دارد، نام وی را از دفاتر دولتی بردارید و حقوقش را قطع کنید».
و باز بخشنامه دیگری به این مضمون صادر کرد:
«هر شخصی که به دوستی علی و خاندان علی متهم است، در فشار و شکنجه قرار دهید و خانه اش را خراب کنید».
معاویه به فرماندار عراق زیادبن سمیه نوشت: «اگر ثابت شد کسی پیرو علی علیه السلام و خاندان اوست، شهادتش در هیچ موردی پذیرفته نیست و کسانی که به آنها پناه دهند نیز نباید محترم شمرده شوند».
کارگزاران او به پیروی از این دستورها چنان بر فرزندان و پیروان علی علیه السلام سخت گرفتند، که شیعیان به خانه خویشان و دوستان خود پناه می بردند و باز هم بیمناک بودند که مبادا غلام و کنیز آنان افشا نماید، زیرا هر که از کسی کینه اش در دل داشت او را به شیعه علی بودن متهم می کرد و به کارگزاران حکومت گزارش می داد، از این رو گروه بسیاری از مردم را از روی گمان و اتهام می گرفتند و شکنجه می کردند، این کار در عراق که زیادبن سمیه حاکم آن بود از همه جا سخت تر اجرا می شد.[14]
بسیاری از دوستان و یاران وفادار علی علیه السلام را به سختی آزار می دادند دست و پای برخی را قطع و گروهی را زنده به گور و شماری را میله داغ در چشم می کشیدند، چنان که حجربن عدی و یازده تن از یارانش را دستگیر و به شدت شکنجه کرده و سرانجام شش نفر از آنها را که از بهترین اهل زمین بودند در مرج العذرا گردن زدند.
------------------------------------
[4]- اخبارالطوال، ص 225.
[5]- الامامة و السیاسه، ابن قتیبه دینوری، ص 156. انساب الاشراف، ج 2، ص 744.
[6]- رجال کشی، چاپ نجف، ص 49.
[7]- ر.ک: سوره مائده، آیه 66 و 81.
[8]- ر.ک: سوره مائده، آیه 47.
[9]- ر.ک: سوره توبه، آیه 73.
[10]- تحف العقول، ص 239 – 237.
[11]- مروج الذهب، ج 3، ص 49 و 50.
[12]- واقعة صفین، نصربن مزاحمع، ص 321.
[13]- مورخان درباره مواد این قرارداد، مطالب مختلفی نوشته اند، و هر کدام چیزی را بدان نسبت داده اند، اما آنچه را که ما آورده ایم، از روی متنی است که بسیاری از مورخان و محدثان اهل سنت، نقل کرده اند برای آگاهی از آن رجوع شود، به: انساب الاشراف بلاذری، ج 2، ص 42.
[14]- ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 3، ص 15، و نیز علی اکبر غفاری، مقدمه بررسی تاریخ عاشورا، ص 9.

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مداحی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 شـوال

١ـ عید سعید فطر٢ـ وقوع جنگ قرقره الكُدر٣ـ مرگ عمرو بن عاص 1ـ عید سعید فطردر دین مقدس...


ادامه ...

3 شـوال

قتل متوكل عباسی در سوم شوال سال 247 هـ .ق. متوكل عباسی ملعون، به دستور فرزندش به قتل...


ادامه ...

4 شـوال

غزوه حنین بنا بر نقل برخی تاریخ نویسان غزوه حنین در چهارم شوال سال هشتم هـ .ق. یعنی...


ادامه ...

5 شـوال

١- حركت سپاه امیرمؤمنان امام علی (علیه السلام) به سوی جنگ صفین٢ـ ورود حضرت مسلم بن عقیل...


ادامه ...

8 شـوال

ویرانی قبور ائمه بقیع (علیهم السلام) به دست وهابیون (لعنهم الله) در هشتم شوال سال 1344 هـ .ق....


ادامه ...

11 شـوال

عزیمت پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به طایف برای تبلیغ دین اسلام در یازدهم...


ادامه ...

14 شـوال

مرگ عبدالملك بن مروان در روز چهاردهم شـوال سال 86 هـ .ق عبدالملك بن مروان خونریز و بخیل...


ادامه ...

15 شـوال

١ ـ وقوع ردّ الشمس برای حضرت امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)٢ ـ وقوع جنگ بنی قینقاع٣ ـ وقوع...


ادامه ...

17 شـوال

١ـ وقوع غزوه خندق٢ـ وفات اباصلت هروی1ـ وقوع غزوه خندقدر هفدهم شوال سال پنجم هـ .ق. غزوه...


ادامه ...

25 شـوال

شهادت حضرت امام جعفر صادق(علیه السلام) ، رییس مذهب شیعه در بیست و پنجم شوال سال 148 هـ...


ادامه ...

27 شـوال

هلاكت مقتدر بالله عباسی در بیست و هفتم شوال سال 320 هـ .ق. مقتدر بالله، هجدهمین خلیفه عباسی...


ادامه ...
012345678910

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page