امام حسين( علیه اسلام ) و تربيت فرزند

(زمان خواندن: 8 - 15 دقیقه)

حادثه كربلا از منظر تربيت فرزندان
حادثه كربلا، جاودانه‏ ترين رويدادى است كه زمانه در بستر خود مانند آنرا نديده است. حادثه ‏اى كه آثارش در حصار مرزهاى اسلامى‏ محدود نگشته و خورشيد فروزانش همه گيتى را تا ابد درخشان ‏گردانيد. همه كسانى كه پيرامون اين حادثه به تامل نشسته ‏اند،به فراخور شناخت ‏خويش از آن درس گرفته، مبارزان درس مبارزه،آزادگان درس آزادگى، شهادت طلبان درس شهادت و مصلحان اجتماعى‏ درس اصلاح گرفته‏ اند.


اين واقعه بى‏ نظير زواياى بى‏انتهايى دارد كه تنها اندكى از آنها شناخته شده و زواياى ناشناخته ‏اش بسى بيش از شناخته شده ‏است. بى‏گمان با گسترش دانش بشرى در حوزه علوم انسانى، اميد كشف‏ آنها دور از انتظار نيست، از جمله زواياى اين واقعه عظيم تامل‏از منظر روان شناسى و تربيت است. نگارنده معتقد است هدف سيره وسنت ائمه اطهار عليهم السلام قبل از هر چيز، هدايت و تربيت است،زيرا آنان بزرگترين مربيان بشريت‏اند و بايد تفسير تربيتى ازحوادث زندگى آنان ارائه شود.
ذكر اين نكته مفيد است كه، گوناگونى شرايط زمانى ائمه اطهارعليهم السلام باعث گشته تا آنان با وجود آرمان مشترك، در عرصه‏دعوت و تربيت‏ شيوه‏ هاى گوناگون داشته باشند. در ميان امامان‏ شيعه، امام حسين(ع)شرايط ويژه خود را داشت. بنابراين ضمن آنكه‏ همه زندگى و سيره حضرت سرمشقى كامل، از حيات طيبه، براى‏ پيروانش است‏ سيره تربيتى آن حضرت در حادثه كربلا هم براى‏ كسانى‏ كه زندگيشان به شرايط زمانى آن حضرت شباهت‏ بيشترى دارد و مى‏ خواهند حسينى باشند، اهميت‏ بيشترى دارد. 
توجه به نيازهاى فرزندان
موجودات عالم براى ادامه حيات نيازهايى دارند كه بدون برآوردن آنها ادامه حيات نا ممكن و يا همراه با سختى است اين‏احتياج در غير انسان به نيازهاى مادى و جسمانى محدود است؛ امادر انسان نياز امور مادى، روانى و معنوى فراوانى را شامل مى‏شود كه تنها در سايه رفع نياز از همه امور به رشد كامل جسمانى وروانى مى‏رسد. توجه به نيازهاى گوناگون از نكات مهم تربيتى است،نيازهايى كه در قالب هاى زيستى، عاطفى، روانى و معنوى جلوه‏گرمى‏شود. در واقعه كربلا نيز با وجود همه مسايل و شيوه ‏اى كه امام‏ حسين(علیه السلام)در پيش روى خود داشته، از توجه به نيازهاى مادى و معنوى‏ فرزندان و همراهان خود غافل نماند.
 الف: نيازهاى مادى
نيازهاى مادى احتياج اوليه هر انسان است. و بدون تامين آن،قادر به ادامه حيات نيست. نياز به رفع تشنگى از اين جمله است ‏كه در كربلا به خاطر وضعيت ويژه ‏اى كه دشمن براى كاروان كربلا به‏ وجود آورد، به نيازهاى حياتى تبديل شد و ايشان را به تلاش، براى ‏رفع آن از راه هاى ممكن، واداشت؛ از اينرو، آنگاه كه حضرت‏ عباس(ع)از برادر اجازه مبارزه با دشمن طلبيد، حضرت از او خواست ‏براى كودكان آب فراهم نمايد و فرمود:
«فاطلب لهولاء الاطفال قليلا من الماء» پس كمى آب براى اين‏ كودكان فراهم كن...
اين توجه حضرت آنگاه به اوج مى‏رسد كه فرزند شيرخواره‏ اش را بربالاى دست مى‏گيرد و از دشمن برايش آب مى‏خواهد. در مقتل ابى مخنف‏ آمده است:
امام حسين(علیه السلام)به سوى ام كلثوم آمد و فرمود: خواهر! تو را درباره ‏فرزند شيرخواره ‏ام به نيكى سفارش مى‏كنم، او شير خواره است وشش ماه بيشتر عمر ندارد. ام كلثوم‏به برادر جواب داد: سه روز است اين طفل آب ننوشيده است.
برايش آبى طلب فرما، حضرت طفل را گرفت و در مقابل دشمن ايستادو آنگاه فرمود: «اى قوم شما برادر و فرزندانم را به شهادت ‏رسانديد و جز اين طفل باقى نمانده و او از تشنگى دهان را باز مى‏ كند و مى‏بندد، به او جرعه آبى‏ دهيد...»
  ب: نيازهاى عاطفى و روانى
گرچه در طبقه ‏بندى نيازها در روانشناسى، نيازهاى زيستى جزءنخستين نيازها به حساب مى‏آيد، اما نقش نيازهاى عاطفى و روانى‏ نيز با اهميت و تعيين كننده است. زيرا هر چند نياز جسمى محسوس‏ و آشكار است و فقدانش جسم را متاثر مى‏گرداند، اما نيازهاى‏ روحى و روانى نا محسوس‏اند و عدم پاسخگويى به آنها روان آدمى را آزرده مى‏سازد. كودكان و نوجوانان به خاطر موقعيت ‏سنى آسيب‏ پذيرى در برابر مشكلات نياز دو چندان به بر آوردن نيازهاى عاطفى ‏و روانى دارند، اين نيازها، بخصوص در شرايط ويژه، از دست دادن‏ والدين، هنگام بيمارى و... چنان شدت مى‏يابد كه بى ‏توجهى به آنها حيات روانى و عاطفى كودك را به مخاطره مى ‏اندازد.
اين شرايط ويژه به كامل‏ترين شكل در كربلا براى فرزندان امام‏ حسين(ع)جلوه نمود. فرزندان و همراهان آن حضرت در ميدان مبارزه،در سخت‏ ترين حالات، امام(ع)را صدا مى‏زدند و در واپسين لحظات، اوج‏ نياز عاطفى خويش را به نمايش مى‏گذارند. در كربلا بيمارى چون‏ امام على‏ بن الحسين(ع)حضور دارد كه تقدير الهى بر بقاء وجودش تعلق‏ گرفت. و از دست دادن پدر و امام خويش را تجربه نمود. اين وضعيت‏ خاص قطعا توجه ويژه ‏اى را مى ‏طلبيد و اينجا است كه آن حضرت به‏ گونه‏ هاى مناسب به نياز فرزندان پاسخ مى‏دهد و نسبت‏به فرزندانى‏كه به ميدان مبارزه آمده ‏اند به گونه‏ اى، به يگانه فرزندش زين ‏العابدين(ع)به گونه‏ اى ديگر. و در مورد يتيمان و داغ ديدگان پس‏از شهادت خويش به شكلى ديگر سفارش مى‏فرمايد. 
رفتار حضرت با فرزندان و نو جوانان در ميدان جنگ
آنچه از مقاتل بر مى‏ آيد اين است كه حضرت نسبت‏ به فرزندان و برادرزادگانش كه به ميدان مبارزه مى ‏رفتند، رفتارهاى گوناگون ى‏داشت. نخست در هنگام رفتن به ميدان با در آغوش گرفتن آنان واظهار علاقه و محبت صحنه‏هاى زيبايى از عاطفه و محبت را به نمايش ‏مى ‏گذاشت. درمورد «قاسم بن الحسن‏» آمده است: «قاسم در حالى‏كه نوجوانى غير بالغ بود، سوى خيمه ‏هاى طرف ميدان خارج شد. وقتى ‏امام حسين(علیه السلام)نگاهش به قاسم افتاد، او را به آغوش كشيد. آن دو دست‏به گردن هم آويختند و چنان گريستند كه بي هوش شدند.»
در مرحله بعد، وقتى آنان در ميدان مبارزه، در مقابل شرايط نابرابر، گرماى شديد و تشنگى قرار گرفتند، آن حضرت آنان را به‏ صبر دعوت كرد و به آنان دلدارى داد و اظهار همدردى نمود درمورد «احمد بن حسن‏» نوشته‏ اند: «بعد از آنكه در ميدان جنگ شرايط مبارزه توان را از او گرفت، نزد عمويش امام حسين(علیه السلام) آمد وپرسيد: عمو(جان)آيا جرعه آبى هست تا جگر خود را با آن خنك كنم‏ و براى مبارزه با دشمنان خدا و رسولش توان بيشترى پيدا كنم؟
امام(ع)فرمود: «يابنى اصبر قليلا حتى تلقى جدك رسول الله(ص)،فيسقيك شربه من الماء لاتظماء بعدها ابدا»فرزندم! كمى صبر كن تا جدت رسول خدا را ملاقات كنى، او چنان‏ شربت آبى به تو بنوشاند كه هرگز تشنه نشوى.
در مورد «على اكبر» نيز آمده است؛ بعد از مبارزه ‏اى بى‏ امان‏ و كشتن تعدادى از دشمنان در حالى كه جراحات زياد بر بدن داشت،عطش بر او بسيار ناگوار آمد. پس نزد پدر آمد و عرض كرد: «ياابه العطش قد قتلنى و ثقل الحديد قد اجهدنى فهل الى شربه من‏ماء و سبيل اتقوى بها على الاعداء؟ فبكى الحسين(ع)و قال يا بنى‏يغز على محمد و على و على ابيك ان دعوهم فلا يجيبونك و تستغيث‏بهم فلا يغيثونك...»
اى پدر، عطش مرا از پاى در آورد و سنگينى اسلحه مرا ناتوان‏كرد، آيا شربت آبى هست تا با نوشيدن آن، توان بيشتر، با دشمنان‏ مبارزه كنم؟
امام فرمود: فرزندم بر محمد و على‏ و پدرت سخت است كه آنان را بخوانى و به تو پاسخ ندهند و به يارى بخواهى و آنان فرياد رس‏تو نباشند... .
در مرحله سوم، آنگاه كه بعد از مبارزه بى‏امان فرزندان توسط دشمن مجروح گشته و بر زمين افتادند، حضرت به رعت‏ خود را بربالين شان رسانيد و آنها را در آغوش گرفت. در آن لحظات حساس كه ‏فرزندان نياز بيشترى به تسلى خاطر داشتند، با آنان ابراز همدردى نمود... . آنگاه كه «قاسم بن الحسن‏» بر زمين افتاد وعموى خود را صدا زد، امام حسين(علیه السلام) چون باز شكارى خود را بربالين فرزند برادر رساند و مانند شير خشمگين بر دشمن حمله ‏نمود. وقتى گرد و غبار فرو نشست، ديدند امام(ع) بر بالين قاسم ‏نشسه و به قاسم(ع)كه در حال جان دادن بود، فرمود: عز والله على‏عمك ان تدعوه فلا يجيبك او يجيبك فلا يعنك او يعنك فلا يغنى عنك‏بعدا لقوم قتلوك‏»
به خدا سوگند، بر عموى تو سخت است كه او را بخوانى پاسخ‏ندهد، يا اجابت نمايد ولى نتواند كمك كند يا كمك كند اما به توسودى نبخشد.(از رحمت)خداوند دور باد قومى كه تو را كشت. 
رفتار حضرت نسبت‏ به فرزند بيمارش امام زين العابدين(ع)
خواست الهى بر اين تعلق گرفت كه على بن الحسين حجت او بعد از امام حسين(ع)، بيمار باشد تا جهاد بر او واجب نشود و همچنان‏ زمين از حجت اللهى خالى نگردد و اين وضعيت جلوه ديگرى از تربيت ‏حسينى را مى‏ طلبيد. در حالى‏كه شدت مبارزه و مصبيت هاى پياپى كربلا انسان معمولى را چنان به خود مشغول مى‏كند كه همه چيز را فراموش‏ مى ‏كند، مربى بزرگ كربلا از مسئوليت‏ بزرگ تربيت غافل نماند و چون‏ فرزند خود را نيازمند توجه و مراقبت ديد، بر بالينش آمد و گفتگويى صميمانه به پرسش هاى او در در مورد حوادث كربلا پاسخ ‏داد. در منابع تاريخى مى‏ خوانيم:
«... حضرت به سوى خيمه فرزندش زين العابدين آمد و در حالى‏كه فرزندش بر فرشى از پوستين استراحت مى‏نمود و زينب(س)از اوپرستارى مى‏كرد، فرزندش را عيادت نمود، وقتى زين ‏العابدين(ع)نگاهش به پدر افتاد، خواست از بستر بر خيزد. اما ازشدت بيمارى قادر به برخاستن نبود. از عمه‏ اش زينب(س)خواست كه اورا كمك كند،حضرت زينب سلام الله علیها خود را تكيه گاه او قرار داد.
امام حسين(ع)از وضعيت‏ بيمارى فرزندش سئوال كرد و امام زين ‏العابدين(ع)حمد و سپاس خداوند رابه جا آورد و از پدر پرسيد دراين روز با اين قوم منافق چگونه رفتارى كردى؟
پدر فرمود: «فرزندم شيطان بر آنان مستولى گشت و آنان را ازياد خدا غافل كرد...» 
رفتار حضرت نسبت‏ به خانواده و فرزندان در لحظه وداع
امام حسین(ع)در واپسين لحظه ‏هاى زندگى خويش شرايط ناگوارى خانواده‏و فرزندان غصه يتيمى و از دست دادن نزديكترين عزيزان از يك‏ طرف، طى مسير كربلا تا شام و از شام به مدينه، همراهى دشمنان‏ سنگدل، از طرف ديگر را مجسم كرد. در چنين شرايطى امام(ع)شيوه‏ دعوت به صبر و برد بارى و توجه دادن به نصرت الهى را برگزيد تابا دم حسينى خود روح خسته آنان را توان دوباره ببخشد و عزم شان‏ براى دست‏يابى به همه اهداف، تقويت نمايند. در مقاتل آمده است:
«هنگامى كه امام(ع)همه يارانش را ديد كه شهيد شده ‏اند، براى‏وداع به خيمه‏ ها آمد و ندا داد: «اى سكينه، اى فاطمه، اى زينب،اى ام‏ كلثوم، درود و سلام من بر شما باد» سكينه صدا زد: اى پدرآيا تن به مرگ داده ‏اى؟
فرمود: كسى كه ياور ندارد، چگونه تن به مرگ ندهد.
طبق نقل ديگر فرمود: «اى نور چشم من كسى كه ياورى ندارد،چگونه تسليم مرگ نشود،(فرزندم)رحمت و نصرت خداوند در دنيا وآخرت به همراه شما است، پس بر قضاء الهى، صبر پيشه كن و زبان‏به شكوه مگشاى، زيرا دنيا از بين رفتنى و آخرت ماندگار است.»
طبق نقل سوم آن حضرت به فرزندان و خواهران چنين توصيه نمود: «خودتان را براى گرفتارى آماده كنيد و بدانيد خداوند نگهدار وياور شما است و شما را از شر دشمنان نجات مى‏ بخشد و عاقبت ‏امرتان را به خير خواهد كرد، دشمنانتان را با انواع بلاها عذاب‏ خواهد نمود و به شما، در برابر اين گرفتارى، انواع نعمت و كرامت عطاء خواهد كرد. پس زبان به شكوه مگشاييد و سخنى مگوييدكه از منزلت و ارزش شما بكاهد.»
 سفارش به فرزندان يتيم و بازماندگان
بى شك از تلخ ترين لحظات براى فرزندان خرد سال، لحظه‏ ى از دست ‏دادن والدين است. چنين وضعيتى بر فرزندان بسيار ناگوار و طاقت‏ فرسا مى‏نمايد. در چنين شريطى آنان نيازمند توجه و عاطفه‏ اند،نيازمند محبت و تسلى خاطراند.
فرزندان و بازماندگان كاروان كربلا هم نظاره گر دل خراشترين‏ صحنه‏ ها بوده‏ اند. لذا به توجهى عميق نياز داشتند. از اين رو امام حسين(ع)با همه گرفتاري هايى كه داشت، وضعيت روحى و روانى‏ فرزندان را پس از شهادت خود پيش بينى كرد و در واپسين لحظات،تنها فرزند بازمانده از خود امام زين العابدين(ع)را به توجه ومراقبت و درك وضعيت روحى آنها سفارش كرد و آنچنان شرايط روانى ‏و روحى آنها را ترسيم كرد و مشاوره‏ هاى لازم تربيتى را به ايشان ‏ارائه نمود كه شخصى آشنا به مسائل روانشناسى و تربيتى را به‏شگفتى وا مى‏دارد. امام(ع)فرمود: «... يا ولدى انت اطيب ذريتى‏و افضل عترتى و نت‏خليفتى على هولاء العيال و الاطفال فانهم‏غرباء مخذولون قد شملتهم الذله و اليتم و شماته الاعداء و نوائب‏الزمان، سكتهم اذا صرخوا و آنسهم اذا استوحشوا و سل خواطرهم‏بلين السلام فانهم مابقى من رجالهم من يستاءنسون به غيرك و لااحد عندهم يشكون اليه حزنهم سواك دعهم يشموك و تشمهم، و يبكواعليك و تبكى عليهم.»
فرزندم تو پاكيزه ترين ذريه و با فضيلت‏ترين خاندان من هستى،بعد از من تو سر پرست كودكان و اهل بيت هستى، آنان غريب هستند.
خوارى و يتيمى و شماتت دشمنان و مصيبتهاى زمان آنها را در برگرفته است. هرگاه ناله و گريه شان بلند شد، آرامشان گردان، درهنگام ترس همراهشان باش، با سخنان نرم تسلى خاطرشان بده. ازمردان آنها، جز تو كسى كه مايه انس و آرامش شان باشد، زنده‏ نمانده است و جز تو كسى را كه شنواى شكوه ‏ها و درد دل هايشان‏ باشد، ندارند....»
 پاسخگويى به پرسش هاى فرزندان
فرزندان وقتى دوران نوزادى و كودكى را پشت‏ سر مى‏ گذارند، براثر ارتباط بيشتر با اشياء پيرامون و برخورد با موقعيت هاى‏ جديد، سئوالاتى در ذهنشان به وجود مى‏آيد در مقطعى از سن، چنان‏ والدين را «سئوال باران‏» مى‏كنند كه آنها را به ستوه مى‏آورند.
كودكان هرچه رشد عقلانى بيشترى مى‏ يابند، سئوالات جدى‏ ترى خواهند داشت، بويژه در دوره نوجوانى و آغاز جوانى، شرايط جديد، تغيير و تحولات، تصميمات بزرگ در زندگى والدين سئوالات بيشترى را درذهن آنان ايجاد مى‏كند، در چنين وضعيتى بر والدين بصير و آگاه ‏است كه زمينه پرسش گرى را براى فرزندانشان فراهم كنند و پاى‏صحبت هاى آنان بنشينند و با صبر و حوصله به پرسش هاى آنان پاسخ‏ مناسب دهند و ابهامات را مرتفع سازند. حادثه كربلا، كه موقعيت ‏جديدى در زندگى امام حسين(ع) محسوب مى‏شد، پرسش هايى را در ذهن‏ فرزندان و ديگر همراهان حضرت ايجاد كرد و ذهن كنجكاو آنان رابه پرسشگرى وا داشت.امام حسين بن على(ع)با درك موقعيت آنها، به‏ سئوالاتشان پاسخ هاى مناسب و در خور شاءنشان مى‏داد. به دو نمون ه‏از پاسخگويى حضرت اشاره مى‏كنيم:
1 هنگامى كه حضرت به همراه اصحابش، هنگام ظهر در ثعلبيه‏ فرود آمد، خواب كوتاهى بر آن حضرت مستولى شد. پس از اندكى حضرت‏ با چشم گريان از خواب بيدار شد. فرزندش «على‏» كه متوجه اين‏ صحنه بود، پرسيد: اى پدر! چرا گريه مى‏كنى؟ خداوند چشم تو را نگرياند.
حضرت فرمود: «فرزندم اين لحظه، وقتى است كه رويا در آن دروغ‏ نمى‏ باشد. من در خواب سواره‏اى را ديدم كه كنارم ايستاد و گفت:
«اى حسين(ع) شما به سرعت‏ حركت مى‏كنيد و مرگ به سرعت ‏شما را به ‏بهشت مى‏رساند و آگاهى يافتم كه مرگ ما فرا رسيده است.»
على ‏پرسيد: اى پدر! آيا ما بر حق نيستيم؟
فرمود: «فرزندم به خداوندى كه همه بندگان به سوى او برمى‏گردند، ما بر حق هستيم‏»على عرض كرد: در اين صورت ترسى از مرگ نداريم.
امام فرمود: خداوند بهترين پاداش پدر به فرزند را به تو عطافرمايد.»
2- بعد از آنكه حضرت، در شب عاشورا، حوادث روز عاشورا وشهادت ياران را ترسيم كرد، قاسم بن حسن(ع)در باره شهادت خودپرسيد. امام(ع)به او مهربانى كرد و پرسيد:
فرزندم مرگ نزد تو چگونه است؟
پاسخ داد: عمو(جان)مرگ نزد من از عسل شيرين‏ تر است.
حضرت بعد از آنكه ظرفيت و توان درك قاسم را نمايان ساخت وپاسخ زيباى او را شنيد، فرمود: عمويت‏ به فدايت گردد! به خداقسم! تو از كسانى هستى كه بعد از آزمايش بزرگ به همراه من شهيدمى‏شوند.
 نقش آزادى و انتخاب در تربيت فرزندان
خداوند انسان را آزاد آفريد و قدرت اراده و انتخاب به او بخشيد تا پرتو آن از ميان راههاى مختلف مسير صحيح را برگزيند.
آنچه انسان در پرتو شناخت و بدون اكراه و اجبار برگزيد، در راه‏ تحقق و دستيابى به آن تا پاى جان مى ‏ايستد، عنصر آزادى به جا وانتخاب درست در تربيت، عنصرى گرانبها و كار آمد است، در تربيت‏فرزندان اجبار ثمرى نمى‏بخشد، والدين و مربيان بايد چنان زمينه‏را آماده كنند كه فرزندان خود راه صحيح را بر گزينند تا برآنچه به حق برگزيده‏اند، پايبند و استوار باشند، از جلوه‏ هاى‏ تربيتى حادثه عاشورا، صحنه آزادى و انتخاب راه بود. امام‏ حسين(ع)با اينكه در كربلا به شدت نيازمند داشتن ياور بودند، باكمال صداقت و راستى فرزندان و ديگر ياوران خود را در ادامه‏ مسير آزاد مى ‏گذارد و با اينكه بر فرزندان خود حق بزرگ دارد اما هيچگاه راه مبارزه و همراهى خود را بر آنان تحميل نمى‏ كند و ازاينروست كه مى‏بينيم آنان نيز كه آگاهانه همراهى پدر و امام‏خويش را برگزيدند در راهش تا آخرين نفس ايستاده و جان خويش رافداى راهش نموده ‏اند. ابى حمزه‏ ثمالى از على‏ بن الحسين(ع) نقل ‏مى‏كند كه در شب عاشورا پدرم اهل و فرزندان خود و اصحاب را جمع‏ نمودند و خطاب به آنان فرمود: «اى اهل و فرزندان و اى شيعيان ‏من، از فرصت ‏شب استفاده كنيد و جان هاى خود را نجات دهيد... شمادر بيعتى كه با من بسته ‏ايد آزاد هستيد. ...»
نيز آن حضرت هنگامى كه عبدالله فرزند مسلم نزد ايشان آمد واجازه ميدان طلبيد فرمود: «شما در بيعت‏ با من آزاد هستى،شهادت پدرت كافى است. تو دست مادرت را بگير و از اين معركه‏ خارج شو» عبد الله عرض كرد: «بخدا سوگند من از كسانى نيست م‏كه دنيا را بر آخرت مقدم دارم.»