معجزات امام حسين عليه السلام

(زمان خواندن: 5 - 9 دقیقه)

 1. دعاى امام حسين عليه السلام مستجاب شد
علامه مجلسى از شيخ طوسى به سند معتبر از امام صادق عليه السلام روايت كرده است:
زنى در مكه طواف مى كرد. آن زن دست خود را از آستين بيرون آورد مردى دست خود را روى دست آن زن نامحرم گذاشت. آن مرد هر چه سعى كرد نتوانست دستش را جدا كند. تا اين كه مردم قطع طواف كردند و همه آن دو را تماشا مى كردند. خبر به والى مكه رسيد، چون والى حاضر شد فقها را طلبيد. تمام فقها فتوا دادند كه دست آن مرد خائن بايد قطع شود، براى اين كه خلاف اسلام رفتار كرده است. والى گفت: آيا كسى از فرزندان محمد صلى الله عليه و آله در اين جا هست؟ گفتند: بلى امام حسين عليه السلام امشب تشريف فرما شده اند. پس والى حضرت را طلبيد و عرضه داشت: توجه فرماييد چه بلايى بر سر ايشان آمده است! حضرت اين منظره را ديده رو به سوى كعبه گردانيد و دست به دعا برداشت و ساعتى دعا كرد. پس از دعا به سوى آنها آمد و دست آن مرد را گرفته از دست آن زن جدا كرد. پس از اين جريان والى عرضه داشت: اى پسر رسول خدا، آيا عقاب كنم او را به اين كارى كه كرده است؟ حضرت فرمودند: نه (1)
شايد غرض حضرت اين بوده كه همان مفتضح شدن ميان مردم مكافات عملشان بوده است. ولى متاسفانه اخيرا عده اى مجهول الحال در لباس ‍ روحانيت ترويج وهابيت كرده اين گونه كرامات را منكرند!

واى بر گبر مسلمان نماى
ساخته بر منبر محمود جاى
دعوى دين و دل بى ترس و باك
مسخره بنمود بر اين دين پاك
دزد به محراب چو تنها رود
از پى قنديل و مصلا رود
گربه اگر چه حج اكبر كند
هم به حرم صيد كبوتر كند (2)
2. معجزه باغ بهشت
هنگامى كه امام حسين عليه السلام از مدينه طيبه به قصد زيارت بيت الله الحرام بيرون شد و در خدمت آن حضرت جمعيت زيادى بودند، مردى از قافله مريض شد و به آن حضرت عرض كرد: به انار خيلى ميل دارم. آن جناب فرمود: در اين بيابان باغى است از انار و ميوه هاى ديگر، برو و هرچه مى خواهى تناول كن. در آن سرزمين قبل از اين باغى نبود. اهل قافله رفتند باغى مشاهده كرده، داخل آن شدند و هر كس از هر ميوه اى خواست خورد. و چون از باغ بيرون آمدند از نظرها ناپديد شد (معجزه ديگر در آن وقت از آن حضرت سر زد) در همان حال آهويى پيدا شد حضرت به او اشاره نمود (آهو نزديك آمد)، فرمود او را ذبح كنيد و استخوان آن را نشكنيد آن حيوان را ذبح كردند و گوشت آن را خوردند و استخوان ها را در پوستش نهادند. آن حضرت دعا كرد و آهو زنده شد پس به اصحاب فرمود هر كدام به شير آهو مايل باشيد از آن بدوشيد. همه از آن دوشيدند و آشاميدند و به بركت دعاى حضرت همه را كفايت كرد. بعد به آهو فرمود تو را چند طفل است و انتظارت را مى كشند برو آنها را شير بده. (3)
3. زنده شدن مرده به دعاى امام حسين عليه السلام
يحياى ام طويل گويد: نزد مولايم امام حسين عليه السلام بودم كه جوانى بر آن حضرت داخل شد و او مى گريست. حضرت فرمود: چه تو را مى گرياند جوان عرض كرد: يابن رسول الله، همانا مادرم در اين ساعت مرد و ثروتى زياد واگذارده و به من وصيتى نكرده و نمى دانم كجا او را دفن كنم (و او را از آن مال بازداشته بود) حضرت فرمود: هنگام مرگ به تو چه گفت؟ عرض ‍ كرد: به من گفت: چون خواستى كارى براى من انجام دهى به جا نياور مگر به آنچه فرزند دختر رسول خدا اشاره فرمايد. اكنون اى مولايم چه مى فرمايى؟
حضرت فرمود: آيا دوست دارى خداوند مادر تو را زنده كند و تو را به آنچه مى خواهى خبر دهد؟
آن جوان گفت: چه بسيار نيك است، حضرت برخاست و با آن جوان روانه شد و مردم هم با آنان روانه شدند تا به منزل مادر او رسيدند. حضرت بر سر مادر او ايستاد و خداى عزوجل را به دعاهايى خواند كه نفهميدم. بعد فرمود: قومى يا امه الله باذن الله تعالى و اوصى الى ابنك بما تريدين. اى كنيز خدا به اذن خداى تعالى برخيز و به پسرت آنچه خواهى وصيت كن. ناگاه آن زن برخاست و شهادت داد و گفت: السلام عليك يابن رسول الله، همانا نزد من مال زيادى بود در فلان جا نهادم، آن را بيرون آور و دو سوم آن براى شما هر چه خواهيد بكنيد و ثيك سوم ديگر را به همين پسرم بده اگر مى دانى دوست شماست و اگر مخالف است از آن منعش فرما، زيرا مال من حرام است بر كسى كه شما اهل بيت را دشمن بدارد. آن زن دوباره مرد و حضرت فرمود: او را غسل دهيد و دفن كنيد.
4. زنده كردن اسبان
طبيبى بود اهل موصل از دوستان معاويه كه او را خليفه مى دانست. روزى يكى از پيروان مكتب علوى با او ملاقات كرد و در ضمن اتمام حجت به او فهمانيد كه امام بايد داراى فضايل و مكارم اخلاق باشد و اكنون علايم امات حجت به او فهمانيد كه امام بايد داراى فضايل و مكارم اخلاق باشد و اكنون علايم امامت در حسين بن على موجود است، و از خوان احسان او ايتام و ارامل و مساكين بهره ورند، سخنان او را در دل آن طبيب موثر شد، اما با خود گفت: مى بايد گفتار اين كس را محك زد، اتفاقا در همسايگى او بيوه زنى بود كه يتيمى داشت و آن زن مريض شد. پسرش را نزد طبيب فرستاد و گفت: مادرم چنان حالتى يافته، طبيب پس از استفسار از عقيده آن پسر ديد از محبان حسين عليه السلام است، گفت: علاج مرض مادرت جگر اسبى است فلان رنگ. يتيم گفت: از كجا فراهم كنم؟ پاسخ داد: از امامت حسين بطلب. آن طبيب خدمت امام حسين آمد و از غلامان خواست او را به طويله ببرند تا اسب ها را بنگرد. چون آنها را كشته ديد پرسيد نه براى چه اينها را كشته اند؟ گفتند:
براى يتيمى كه مادرش معالجه شود طبيب تقاضا كرد خدمت حضرت برسد. چون او را آوردند به قدم هاى آن بزرگوار افتاد و از شيعيان شد. حضرت علت پرسيد؟ او جريان را بيان كرد. حضرت فرمود: اينها سهل است، بيا تا به تو امرى بالاتر بنمايم و دعا نمود: الهى تو قادرى اينها را زنده كنى، اگر ما را نزد تو قرب و منزلتى است به حرمت جد و پدر و مادر و برادرم اينها را زنده گردان اسبان به قدرت بارى زنده شدند. (4)
5. نهى از جنابت
فخر الساجدين فرمود: عربى به قصد ملازمت امام حسين عليه السلام به مدينه آمد و در بين راه با همسرش مباشرت كرد و قبل از غسل خدمت آن حضرت آمد، منظورش امتحان بود، چون نظر حضرت به او افتاد فرمود: يا اخى العرب شرم نمى كنى با اين حال نزد امام زمان خود مى آيى؟ عرض ‍ كرد: چه حالى؟
فرمود با همسرت در راه، در فلان موضع مباشرت نمودى اكنون اينجا جنب ايستاده اى؟ عرض كرد: يابن رسول الله، غرضم معلوم شد و مدعايم حاصل، اشهد انك ابن رسول الله صلى الله عليه و آله و وصيه و از مجلس بيرون رفته و بعد از غسل برگشت و پاسخ مسائل مشكل خود را از آن حضرت پرسيد.
6. معجزه فرار تب
زراره بن اعين گويد: امام صادق عليه السلام آن مهد مرا حديث نمود كه عبدالله بن شداد بن الهادى احبشى مريض شد و سخت تب كرد، حسين بن على عليه السلام چون اين بدانست به عيادت او رفت. هنگامى كه از در خانه وارد شد، تب از عبدالله بيرون شد، عرض كرد: شاد و شاكرم از آن منزلت كه خداوند شما را عطا فرموده همانا تب از شما گريزان است. حضرت فرمود: والله ما خلق الله شيئا الا قد امره بالطاعه لنا. به خدا سوگند خداوند چيزى را نيافريد مگر اين كه او را به اطاعت ما امر نمود. عبدالله عرض كرد: در اين هنگام صدايى شنيدم و كسى را نديدم كه همى گويد: لبيك.
7. داستان زن صابئى
عالم و فقيه فرزانه آيه الله العظمى آقاى حاج سيد محمد حسينى شيرازى دام ظله العالى در كتاب عاشورا روز تجديد اسلام معجزه اى را از حضرت امام حسين عليه السلام نقل مى كند، ايشان مى فرمايد: در كربلا با صائبى ها مباحثات فراوانى شنيده ام، از جمله آنها اين داستان است.
يك زن صائبى شب عاشورا به يكى از مجالس سيدالشهدا عليه السلام كه در همسايگى آنها بر پا بوده مى رود و براى دختر خود مقدارى برنج به عنوان تبرك درخواست مى كند و از صاحب منزل مى خواهد اين امر را براى كسى نگويد، چون نزد صائبى ها اين كار بسيار ناخوشايند بوده و جرم به حساب مى آمد و اگر اين امر افشا مى شد احيانا به كشته شدن او مى انجاميده است. بعد از گذشت يك سال با روى باز و چهره خندان به صاحب مجلس ‍ مى گويد: به بركت مجلس سيدالشهدا عليه السلام، دخترم بعد از 13 سال حامله گشته و فرزندى به او عنايت شده كه نامش را حسين گذاشتيم و به اين وسيله تمام آن خانواده به دين اسلام مشرف مى شوند. (5)
8. معجزه انگور
در مدينه المعاجز عبدالله بن محمد گويد: در مسجد در محضر مقدس ‍ حسين بن على عليهما السلام نشسته بوديم، فرزندش على اكبر در آمد و از پدر بزرگوارش در غير موسم انگور طلبيد. آن حضرت دست مباركش را بر ستون مسجد زد و انگور و موز بيرون آورد و فرمود: ما عند الله لاوليائه اكثر، آنچه نزد خداوند است براى دوستانش بيشتر از اين خواهد بود. (6)
--------------------------------------------
1-جلاء العيون، ص 303
2-امير خسرو
3-كبريت احمر، ص 345
4-تحفه، ص 148
5-براى آگاهى بيشتر درباره صابئى ها به سه آيه ذيل و تفسير آن مراجعه شود: سوره بقره آيه 62، سوره مائده آيه 69، سوره حج آيه 17.
6-وقايع عاشورا، زندگانى سيد الشهدا عليه السلام، ص 96
------------------------
على ربانى خلخالى