ارباب خبر و اصحاب حديث بر آنند كه چون يزيد شقاوت نهاد از ظلم و فساد خود كام حاصل كرد ماندن اهل بيت خيرالأنام را در شام صلاح نديد لهذا تدارك سفر و تجهيز رفتن اهل بيت را به وطن اصلاح كرد مايحتاج ايشان را از محمل و كجاوه و غيره فراهم نمود با يكى از روسا كه بعضى نام وى را نعمان بن بشير و به قولى عمرو بن خالد القرشى گفتهاند روانه كرد و پانصد نفر از خدم و حشم با وى نيز منظم نمود سفارش تام و اعزاز مالا كلام درباره ايشان نمود چنانچه شرح داديم اما همينكه قافله بيوه زنان يتيم دار و جوان مردههاى بيقرار روى به وطن نهادند بناى گريه و زارى را مجدد آغاز نمودند حق داشتند زيرا وقت بيرون آمدن از مدينه را بخاطر مىآوردند كه به چه عزت و جلال بودند اكنون كه مراجعت مىكنند به چه ذلت و نكال رجعن بقية آل طه و يس مع الحسرة و الانين مع الايدى الخالية و العيون الباكيد و الانفاس الطويلة و الاحزان الجليلة با آنكه هر كس كه به غربت برود هميشه آرزوى وطن خويش مىبرد لاسيما كسى كه در غربت رنج و مشقت ديده باشد ليكن اين غريبان آواره از خانمان اصلا ميل رفتن به وطن خويش نداشتند لا ينقطع آه سرد از دل پر درد مىكشيدند اين خود از براى غريبان مصيبتى بود بعد از مصيبات و حسرتى بود عقب حسرات هر وقت بخاطر مىآوردند كه در وقت خروج از مدينه در موكب همايون امام حسين (عليه السلام) به چه عزت و جلال و شوكت و اقبال همه در پشت پرده امامت پرورده و در وراء استور نبوت و ولايت نشو و نما كرده صورتهاشان را آفتاب و ماه نديده و صوتشان را اصلا نامحرم نشنيده، با آن عزت و احترام و شوكت آمدند، اكنون مىخواهند مراجعت كنند از آتش فراق احباب كباب ديدهها از مرگ جوانان پر آب چقدر ذلت ديده و خفت كشيده پرده حرمشان دريده رنگ رخسارشان پريده مثل عبيد واماء در بلاد و امصار گرديده دشنام و ناسزا شنيده صحرا و بيابان گرديده كوچه و بازار و مجالس نامحرمان رفته خرابهها منزل كرده ويرانهها مقام گزيده حاصل به هر نحو بود از شام بيرون آمدند و روى به راه نهادند.
رئيس قافله كه همان بشير و يا عمرو بن خالد بود اهل بيت خيرالأنام را به عزت و احترام حركت مىداد هر جا مىخواستند منزل مىكردند و هر چه اشاره مىكردند اطاعت مىنمود ليكن خود با جمعيتى كه همراه بودند پيرامون محملها و كجاوههاى اهل بيت رسالت نمىگرديدند يا از پيشاپيش و يا از عقب سر ايشان مىآمدند تا اينكه منزل بمنزل طى مراحل كردند بجائى رسيدند كه يك ره به كربلاى حسين مىرفت و راه ديگر به مدينه طيبه مخدرات محزون و مستورات دلخون را شوق زيارت كربلا و آرزوى ديدن قبور شهيدان بسر افتاد بناى نوحه و گريه كردند پس نعمان را طلبيده التماس و تمنا نمودند و قالت النساء بحق الله عليك الا ما عرجت بنا على طريق بكربلا قسم مىدهم ما را از راه كربلا ببر كه قبور شهداء را زيارت كنيم و نيز آنچه در اين سفر بر سر ما آمده را به قبر امام (عليه السلام) خود باز گوئيم نعمان استدعاى ايشان را پذيرفت نعمان به فرموده ايشان عمل كرده روى به كربلا نهادند دم به دم اشتياق زيارت قبور شهداء در دلشان زيادتر و آتش شوقشان شعله ور مىشد تا اينكه بوى تربت سيدالشهداء به مشام خواهران و دختران رسيد مانند بلبلى كه بوى گل بشنود به خروش آمدند زبانحال سكينه خاتون است.
شعر
شميم جانفزاى كوى بابم مرا اندر مشام جان در آيد
گمانم كربلا شد عمه نزديك كه بوى مشگ ناب و عنبر آيد
مهار ناقه را يكدم نگهدار كه استقبال ليلى اكبر (عليه السلام) آيد
مران اى ساربان يكدم كه داماد سر راه عروس مضطر آيد
ولى اى عمه دارم التماسى قبول خاطر زارت گر آيد
كه چون اندر سر قبر شهيدان ترا از گريه كام دل بر آيد
در اين صحرا مكن منزل كه ترسم دوباره شمر دون با خنجر آيد