پرتو هشتم

(زمان خواندن: 4 - 7 دقیقه)

عجب سكوتى بر عرصه كربلا سايه افكنده است ! چه طوفان ديگرى در راه است كه آرامشى اينچينين را به مقدمه مى طلبد؟ سكون ميان دو زلزله ! آرامش ميان دو طوفان !
يك سو جنازه است و خاكهاى خون آلود و سوى ديگر تا چشم كار مى كند اسب و سوار و سپر و خود و زره و شمشير. و اينهمه براى يك تن ؛ امام كه هنوز چشم به هدايتشان دارد.
قامت بلندش را مى بينى كه پشت به خيمه ها و رو به دشمن ايستاده است ، دو دستش را به قبضه شمشير تكيه زده و شمشير را عمود قامت خميده اش كرده است و با آخرين رمقهايش مهربانانه فرياد مى زند:
هل من ذاب يذب عن حرم رسول الله ...
آيا كسى هست كه از حريم رسول خدا دفاع كند؟ آيا هيچ خداپرستى هست كه به خاطر او فرياد مرا بشنود و به اميد رحمتش به يارى ما برخيزد؟ آيا كسى هست ...
و تو گوشهايت را تيز مى كنى و نگاهت را از سر اين سپاه عظيم عبور مى دهى و... مى بينى كه هيچ كس نيست ، سكوت محض است و وادى مردگان . حتى آنان كه پيش از اين هلهله مى كردند، بر سپرهاى خويش ‍ مى كوبيدند، شمشيرها را به هم مى ساييدند، عمودها را به هم مى زدند و علمها را در هوا مى گرداندند و در اينهمه ، رعب و وحشت شما را طلب مى كردند، همه آرام گرفته اند، چشم به برادرت دوخته اند، زبان به كام چسبانده اند و گويى حتى نفس نمى كشند، مرده اند.
اما ناگهان در عرصه نينوا احساس جنب و جوش مى كنى ، احساس ‍ مى كنى كه اين سكون و سكوت سنگين را جنبش و فريادهاى محو، به هم مى زند.
هر چه دقيق تر به سپاه دشمن خيره مى شوى ، كمتر نشانى از تلاطم و حرف و حركت مى يابى ، اما اين طنين اين تلاطم را هم نمى توانى منكر شوى . بى اختيار چشم مى گردانى و نگاهت را مرور مى دهى و ناگهان با صحنه اى مواجه مى شوى كه چهار ستون بدنت را مى لرزاند و قلبت را مى فشرد.
صدا از قتلگاه شهيدان است . بدنهاى پاره پاره ، جنازه هاى چاك چاك ، بدنهاى بى سر، سرهاى از بدن جدا افتاده ، دستهاى بريده ، پاهاى قطع شده ، همه به تكاپو و تقلا افتاده اند تا فرياد استمداد امام را پاسخ بگويند. انگار اين قيامت است كه پيش از زمان خويش فرا رسيده است . انگار ارواح اين شهيدان ، نرفته باز آمده اند، بدنهاى تكه تكه خويش را به التماس از جا مى كنند تا براى يارى امام راهيشان كنند.
حتى چشمها در ميان كاسه سر به تكاپو افتاده اند تا از حدقه بيرون بيايند و به يارى امام برخيزد. دستها بى تابى مى كنند و بدنها بى قرارى . و پاها تلاش مى كنند كه بدنهاى چاك چاك را بر دوش بگيرند و بايستانند.
مبهوت از اين منظره هول انگيز، نگاهت را به سوى امام بر مى گردانى و مى بينى كه امام با دست آنان را به آرامش فرا مى خواند و بر ايشان دعا مى كند.
گويى به ارواحشان مى فهماند كه نيازى به ياورى نيست . مقصود، تكاندن اين دلهاى مرده است ، مقصود، هدايت اين جانهاى ظلمانى است .
هنوز از بهت اين حادثه در نيامده اى كه صداى نفس نفسى از پشت سر توجهت را بر نمى انگيزد و وقتى به عقب بر مى گردى ، سجاد را مى بينى كه با جسم نحيف و قامت خميده از خيمه در آمده است ، با تكيه به عصا، به تعب خود را ايستاده نگاه داشته است ، خون به چهره زرد و نزارش دويده است ، و چشمهايش را حلقه اشكى آذين بسته است :
شمشيرم را بياور عمه جان ! و يارى ام كن تا به دفاع از امام برخيزم و خونم را در ركابش بريزم .
ديدن اين حال و روز سجاد و شنيدن صداى تبدارش كه در كوير غربت امام مى پيچيد، كافيست تا زانوانت را با زمين آشنا كند، صيحه ات را به آسمان بكشاند و موهايت را به چنگهايت پرپر كند و صورتت را به ناخنهايت بخراشد اما اگر تو هم در خود بشكنى ، تو هم فرو بريزى ، تو هم سر بر زمين استيصال بگذارى ، تو هم تاب و توان از كف بدهى ، چه كسى امام را در اين برهوت غربت و تنهايى ، همدلى كند؟
اين انگار صداى دلنشين هم اوست كه : «خواهرم ! سجاد را درياب كه زمين از نسل آل محمد، خالى نماند.»
فرمان امام ، تو را بى اختيار از جا مى كند و تو پروانه وار اين شمع نيم سوخته را به آغوش مى كشى و با خود به درون خيمه مى برى .
صبور باش على جان ! هنوز وقت ايستادن ما نرسيده است . بارهاى رسالت ما بر زمين است .
تا تو سجاد را در بسترش بخوابانى و تيمارش كنى . امام به پشت خيام رسيده است و تو را باز فرا مى خواند:
خواهرم ! دلم براى على كوچكم مى تپد، كاش بياوريش تا يك بار ديگر ببينمش و... هم با اين كوچكترين علقه هم وداع كنم .
با شنيدن اين كلام ، در درونت با همه وجود فرياد مى كشى كه : نه !
اما به چشمهاى شيرين برادر نگاه مى كنى و مى گويى : چشم !
آن سحرگاه كه پدر براى ضربت خوردن به مسجد مى رفت ، در خانه تو بود. شبهاى خدا را تقسيم كرده بود ميان شما دو برادر و خواهر، و هر شب بالش را بر سر يكى از شما مى گشود. تنها سه لقمه ، تمامى افطار او در اين شبها بود و در مقابل سؤ ال شما مى گفت : «دوست دارم با شكم گرسنه به ديدار خدا بروم .»
آن شب ، بى تاب در حياط قدم مى زد، مدام به آسمان نگاه مى كرد و به خود مى فرمود: «به خدا دروغ نيست ، اين همان شبى است كه خدا وعده داده است .»
آن شب ، آن سحرگاه ، وقتى اذان گفتند و پدر كمربندش را براى رفتن محكم كرد و با خود ترنم فرمود:
اشدد حيازيمك للموت / فان الموت لاقيكا و لا تجزع من الموت / اذا حل بوايكا(13)
حتى مرغابيان خانه نيز به فغان درآمدند و او را از رفتن بازداشتند.
نوكهايشان را به رداى پدر آويختند و التماس آميز ناله كردند.
آن سحرگاه هم با تمام وجود در درونت فرياد كشيدى كه : «نه ! پدر جان ! نرويد.»
اما به چشمهاى با صلابت پدر نگاه كردى و آرام گرفتى : «پدر جان ! جعده را براى نماز بفرستيد.»
و پدر فرمود: لا مفر من القدر از قدر الهى گريزى نيست .
كودك شش ماهه ات را گرم در آغوشت مى فشردى . سر و صورت و چشم و دهان و گردن او را غريق بوسه كنى و او را چون قلب از درون سينه در مى آورى و به دستهاى امام مى سپارى .
امام او را تا مقابل صورت خويش بالا مى آورد، چشم در چشمهاى بى رمق او مى دوزد و بر لبهاى به خشكى نشسته اش بوسه مى زند.
پيش از آنكه او را به دستهاى بى تاب تو باز پس دهد، دوباره نگاهش ‍ مى كند، جلو مى آورد، عقب مى برد و ملكوت چهره اش را سياحتى مى كند.
اكنون بايد او را به دست تو بسپارد و تو او را به سرعت به خيمه برگردانى كه مبادا آفتاب سوزنده نيمروز، گونه هاى لطيفش را بيازارد.
اما ناگهان ميان دستهاى تو و بازوان حسين ، ميان دو دهليز قلب هستى ، ميان سر و بدن لطيف على اصغر، تيرى سه شعبه فاصله مى اندازد و خون كودك شش ماهه را به صورت آفرينش مى پاشد. نه فقط هرملة بن كاهل اسدى كه تير را رها كرده است ، بلكه تمام لشكر دشمن ، چشم انتظار ايستاده است تا شكستن تو و برادرت را تماشا كند و ضعف و سستى و تسليم را در چهره هاتان ببيند.
امام با صلابت و شكوهى بى نظير، دست به زير خون على اصغر مى برد، خونها را در مشت مى گيرد و به آسمان مى پاشد. كلام امام انگار آرامشى آسمانى را بر زمين نازل مى كند:
نگاه خدا، چقدر تحمل اين ماجرا را آسان مى كند.
اين دشمن است كه در هم مى شكند و اين توپى كه جان دوباره مى گيرى و اين ملائكه اند كه فوج فوج از آسمان فرود مى آيند و بالهايشان را به تقدس ‍ اين خون زينت مى بخشند، آنچنان كه وقتى نگاه مى كنى يك قطره از خون را بر زمين ، چكيده نمى بينى .

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مولودی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 ذی قعده

١ـ ولادت با سعادت حضرت فاطمه معصومه(سلام الله علیها)٢ـ مرگ اشعث بن قیس٣ـ وقوع جنگ بدر صغری ١ـ...


ادامه ...

11 ذی قعده

میلاد با سعادت حضرت ثامن الحجج، امام علی بن موسی الرضا (علیهما السلام) روز یازدهم ذیقعده سال ١٤٨...


ادامه ...

15 ذی قعده

كشتار وسیع بازماندگان بنی امیه توسط بنی عباس در پانزدهم ذیقعده سال ١٣٢ هـ.ق ، بعد از قیام...


ادامه ...

17 ذی قعده

تبعید حضرت موسی بن جعفر (علیهما السلام) از مدینه به عراق در هفدهم ذیقعده سال ١٧٩ هـ .ق....


ادامه ...

23 ذی قعده

وقوع غزوه بنی قریظه در بیست و سوم ذیقعده سال پنجم هـ .ق. غزوه بنی قریظه به فرماندهی...


ادامه ...

25 ذی قعده

١ـ روز دَحوالارض٢ـ حركت رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله) از مدینه به قصد حجه...


ادامه ...

30 ذی قعده

شهادت امام جواد (علیه السلام) در روز سی ام ذی‌قعده سال ٢٢٠ هـ .ق. شهادت نهمین پیشوای شیعیان...


ادامه ...
0123456

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page