مجلس چهل ونهم
كلام امام حسين (ع)به ضحاك بن عبداللّه مشرقى
«لا تشلل , لا يقطع اللّه يدك , جزاك اللّه خيرا عن اهل بيت نبيك (ص»).
«ضـحـاك بـن عـبـداللّه مـشـرقى ومالك بن نضر ارحبى » از كسانى هستند كه دركربلا با امام حـسـيـن (ع) مـلاقـات كـرده اند, از تاريخ طبرى استفاده مى شود اين جريان در روز تاسوعا واقع شده است ضحاك در واقعه عاشورا شركت كرد وبسيارى ازقضايارا از نزديك ديده ونقل كرده است «مشرق » نام طايفه اى از قبيله «همدان »است .
«ضـحـاك » مـى گـويـد: مـن ومـالك بن نضر, به خدمت سيدالشهدا(ع) رسيديم وبعد از سلام واحوالپرسى امام (ع) از علت شرفيابى ما به محضرش جويا شد, عرض كرديم :
«جئنا لنسلم عليك وندعواللّه لك بالعافية ونحدث بك عهدا ونخبرك خبر الناس وانا نحدثك انهم قد اجمعوا على حربك فرايك ».
«آمـديـم تـا خـدمت شما سلامى عرض كرده باشيم واز خداوند موفقيت شمارابخواهيم وتجديد عهدى هم شده باشد واوضاع مردم را به اطلاع برسانيم كه همه تصميم به جنگ با شما گرفته اند, اين شما واين مردم , اكنون هر تصميمى كه داريدبگيريد».
امام (ع) در پاسخ فرمود: «حسبي اللّه ونعم الوكيل ».
بعد از اين مذاكرات , چون آماده خدا حافظى شديم , حضرت فرمود:
«فـما يمنعكما من نصرتى ؟ فقال مالك بن النضر: علي دين ولي عيالي فقلت له : ان علي دينا وان لـي لـعيالا ولكنك ان جعلتني في حل من الانصراف اذا لم اجد مقاتلا قاتلت عنك ما كان لك نافعا وعنك دافعا, قال : فانت فى حل ».
«چه مى شود كه اينجا بمانيد ومرا يارى كنيد! مالك گفت : من , هم قرض دارم وهم زن وبچه (وبا اين بهانه , امام (ع)را تنها گذاشت ورفت ) من هم گفتم : من نيزقرض دارم وزن وبچه اما حاضرم در ركـاب شـمـا بجنگم البته مادامى كه شما سربازانى داشته باشيد وجنگيدن من براى شما مفيد بـاشد وخطرى را از شما دفع كنم واماهنگامى كه ياران خودرا از دست داديد وبودن من براى شما فايده اى نداشته باشد, مراآزاد بگذاريد تا صحنه نبرد را ترك كنم !!».
حضرت هم تقاضاى مرا پذيرفت .
«ضحاك بن عبداللّه » مى گويد: «هنگام شب , امام (ع) اصحاب خودرا جمع كردوفرمود:
«هذا الليل قد غشيكم فاتخذوه جملا, وتفرقوا في سوادكم ومدائنكم حتى يفرج اللّه , فان القوم انما يطلبوني ولو قد اصابوني لهوا عن طلب غيري ».
«از تـاريـكى شب استفاده كنيد ودر شهرها وبيابانها پراكنده شويد تا خداوندفرجى برساند, همانا مقصود اين مردم تنها من هستم وهرگاه به اين منظور برسند, باديگران كارى ندارند».
ايـنـجـا بـود كـه هـريك از اصحاب , سخنان مهمى را در حمايت از امام حسين (ع)بيان كردند كه مشهور ودرجاى خود ذكر شده است .
صبح عاشورا, نبرد آغاز شد واكثر ياران امام حسين (ع) كشته شدند وغير از«سويد بن عمرو وبشير بـن عمر» «1» كسى باقى نماند ودشمن به حضرت واهل بيتش تسلط پيدا كرد, «ضحاك بن عبداللّه » به خدمت حضرت رسيد وعرض كرد:
«يابن رسول اللّه (ص)! مى دانى كه بين من وشما شرطى بود وآن اينكه از شمادفاع كنم مادام كه يـارانـى داشته باشى وچون بى ياور شدى وماندن من براى شمافايده اى نداشته باشد, در رفتن از ميدان جنگ آزاد باشم !!».
امام (ع) فرمود: «صدقت وكيف لك بالنجاة , ان قدرت على ذلك فانت في حل ».
«درسـت مـى گـويـى » اما چگونه مى توانى خودرا از اينجا نجات بدهى , اگرمى توانى برو كه از طرف من آزاد هستى ».
«ضـحـاك بن عبداللّه » به طرف اسبش رفت وچون «عمر سعد» اسبان را پى مى كرد, وى اسب خـودرا در وسـط خيمه ها بسته بود وپياده جنگ مى كرد كه دو نفرراكشت ودست ديگرى را قطع كرد, آن روز, حضرت چندين بار فرمود: «دستت شل مباد! خداوند متعال از اهل بيت پيامبر(ص) جزاى خير يه تو عنايت كند».
گـويـد: «سوار بر اسب شدم وحركت كردم , ناچار لشكريان دشمن به من راه دادند تا از صف آنان بـيرون آمدم اما پانزده نفر مرا تعقيب كردند تا در قريه «شفيه »,نزديك فرات , مرا يافتند, «كثير بن عبداللّه وايوب بن مشرح » مرا شناختند وگفتند اين شخص پسر عموى ماست , لذا خداوند مرا از دست آنان نجات داد «2» .
______________________________________
1- «سويد بن عمرو بن ابى مطاع » روز عاشورا مدتى جنگيد وبدنش جراحات زيادى برداشت وبـاصـورت بـه زمـيـن افتاد, لذا تصور كردند كه كشته شده , اما وقتى سيدالشهدا(ع ) به شهادت رسـيـدوايـن خـبـررا سـويـد شـنـيـد, بـا هـمـان تـن مجروح با كاردى كه همراه داشت جنگيد چون شمشيرش را برده بودند تا به شهادت رسيد. «بـشـيـر بـن عـمـرو حـضـرمـى » در روز عـاشـورا با خبر شد كه فرزندش را در سرحدات رى اسـيـركـرده انـد, امـام (ع ) به او فرمود: «من بيعت خودرا از تو برداشتم , برو ودر آزادى فرزندت تـلاش كـن », اما او گفت : «اكلتنى السباع حيا ان فارقتك يا حسين , زنده , زنده طعمه حيوانات درنـده بـيـابـان شوم اگر دست از يارى تو بردارم اى حسين !» ملهوف , 47 ابصار العين , 101103 كامل ابن اثير,4/79.
2- طبرى , 5/419 ـ 445.