كلام امام حسين (ع)به حـر بن يزيد رياحـى

(زمان خواندن: 4 - 7 دقیقه)

مجلس چهل ودوم
كلام امام حسين (ع)به حـر بن يزيد رياحـى
«انت كما سمتك امك الحر, حر في الدنيا وسعيد في الاخرة ».
بـعـد از حركت كاروان كربلا از «بطن العقبه », حضرت شب را در «شراف » «1» گذراندند صـبـح , مـوقـع حـركت , امام (ع) به اصحاب خود تاكيد كردند كه هرچه مى توانيد همراه خود آب برداريد, ولى آنان علت تاكيد حضرت را نمى دانستند بعد ازپر كردن مشكها وظرفها تا نزديك ظهر به راه ادامه دادند كه صداى تكبير يكى ازاصحاب , توجه همه را به خود جلب كرد:
«فقال الحسين (ع) : لم كبرت ؟
قال : رايت النخل ».
«حضرت فرمود: چرا تكبير گفتى ؟
گفت : نخلستان را ديدم ».
بـعـضى كه آشناى به محل بودند گفتند اينجا درخت خرمايى وجود ندارد: «انماهو اسنة الرماح واذان الخيل بلكه اينها نيزه ها وگوشهاى اسبان است ».
امام (ع) فرمود: «انا اراه ذلك , من هم همين را مى بينم ».
بـعـد سؤال فرمودآيا پناهگاهى را سراغ داريد كه اگر بخواهند با ما جنگ كنند ازخود دفاع كنيم ؟ كـوه «ذوحسم » كه محل شكار «نعمان بن منذر» بوده و در سمت چپ قرارداشت را به حضرت معرفى كردند, حضرت به آنجا رفتند وخيمه هارا برافراشتند.
مـدتـى نـگـذشـت كـه «حر بن يزيد رياحى » با هزار نفر سرباز مقابل حضرت حاضر شدند, وقتى امام (ع) متوجه شد كه سربازان حر, تشنه هستند, فرمود:«سربازان واسبان آنان را سيراب كنيد» اينجا بود كه اصحاب متوجه شدند به چه علت حضرت بر پر كردن مشكها اصرار مى ورزيد.
«عـلـى بن طعان » آخرين نفر از سربازان حر بود كه با حالت تشنگى از راه رسيد,حضرت فرمود: «انـخ الـراويـه » «راويـه » در لـغـت عراقى به مشك آب گفته مى شود, امااو مقصود حضرت را نـفـهميد, مجددا امام (ع) فرمود: «انخ الجمل , شتررابخوابان »«على بن طعان مى گويد: شتررا خـوابـاندم وآب نوشيدم ولى آب از اطراف مشك مى ريخت , حضرت فرمود: «اخنث السقا, اما او از كـثـرت تـشـنـگـى نمى داند چه كند» حضرت تشريف آورد ودهانه مشك او را برگرداند تا خود واسبش سيراب شدند آنگاه امام (ع) به حمد وثناى الهى پرداخت وفرمود:
«اني لم آتكم حتى اتتني كتبكم وقدمت بها علي رسلكم ان اقدم علينا فانه ليس لنا امام ولعل اللّه ان يـجـمعنا بك على الهدى فان كنتم على ذلك فقد جئتكم فاعطوني مااطمئن به من عهودكم ومـواثـيـقكم وان كنتم لمقدمي كارهين انصرفت عنكم الى المكان الذي جئت منه اليكم فسكتوا جميعا».
«مـن نـيـامده ام مگر آنكه نامه ها وقاصدان شما آمدند ومرا دعوت كردند كه ما امام ورهبر نداريم وخـداونـد بـه وسـيـلـه مـا شـمارا هدايت نمايد, اكنون اگر بر همان دعوت پايدار هستيد, پيمان ومـيـثاقى را به من بدهيد كه از شما مطمئن شوم واگر از آمدن من ناراحت هستيد, برمى گردم , اينجا همگى سكوت كردند چون نه مى توانستند نامه هارامنكر شوند ونه مى توانستند به حسين بن على (ع) بگويند برگرد».
وقـت نـماز فرا رسيد, «حجاج بن مسروق جعفى » كه نامش در زمره شهداى كربلا جاودانه شده اذان گـفت حضرت خطاب به «حر» فرموده «آيا توهم با اصحاب ويارانت نماز مى خوانى عرض كـرد: «لا بـل نـصلي جميعا بصلاتك , همگى در نماز به شما اقتدا مى كنيم » بعد از نماز, حضرت شروع به سخنرانى فرمود:
«نحن اهل بيت محمد(ص) اولى الناس بولاية هذا الامر من هؤلا المدعين ماليس لهم والسائرين فيكم بالجور والعدوان».
«مـا خـانـدان پـيـامبر(ص) به ولايت وتصدى حكومت سزاوارتر هستيم ازكسانى كه هيچ اساس وريـشه اى ندارند ودر ميان شما ظلم وستم مى كنند واگر از آنچه در نامه هايتان نوشته ايد, تغيير عقيده داده ايد, من بر مى گردم ».
حـر گـفـت : «واللّه مـا ادري مـا هـذه الكتب التي تذكر, سوگند به خدا! من از اين نامه هايى كه مى گويى اطلاعى ندارم ».
ايـنـجـا بـود كه حضرت به «عقبة بن سمعان » دستور داد دو خرجين كه مملو ازنامه هاى مردم كـوفـه بـود, بيرون آورد وجلو حر ريخت حر با ديدن اين نامه ها گفت :من براى شما نامه ننوشتم ومامور هستم شمارا رها نكنم تا شمارا به «ابن زياد» تحويل دهم !!.
حـضرت فرمود: «الموت ادنى اليك من ذلك , مرگ براى من از اين آسانتراست كه به نزد عبيداللّه بيايم ».
آنگاه بلا فاصله به اصحاب وزنها دستور حركت داد ولى حر ممانعت كرد,حضرت فرمود: «ثكلتك امك , مادرت به عزايت بنشيند».
حـر گـفـت : «اگـر كسى ديگر از اعراب نام مادرم را مى برد, من هم نام مادرش رامى بردم , ولى درباره مادرت , جز به عظمت نمى توانم سخن بگويم اكنون راه سومى راپيش بگير كه نه راه مدينه بـاشد ونه كوفه تامن با عبيداللّه مكاتبه كنم وپايان اين كار,عاقبت به خيرى براى من باشد ودستم به خون شما آغشته نشود».
ايـنجا حضرت سمت چپ جاده از طريق «عذيب هجانات وقادسيه » را در پيش گرفتند وحر هم مراقب بود تا در منزل «بيضه » خطبه معروف «من راى سلطاناجائرا»را خواندند.
بعد حر گفت : «ترا به خدا! به جانت رحم كن كه اگر جنگ كنى , كشته مى شوى ».
امام (ع) فرمود: «افبالموت تخوفني » آيا مرا از مرگ مى ترسانى ؟
! نمى دانم چه پاسخى به تو بدهم مـگـر هـمـان پاسخ برادر اوسى به پسر عمويش هنگامى كه عازم نصرت پيامبر(ص) بود, ولى پسر عمويش اورا بر حذر مى داشت , به او گفت :
سامضي فما بالموت عار على الفتى اذا ما نوى حقا وجاهد مسلما
فان عشت لم اندم وان مت لم الم كفى بك عارا ان تلام وتندما
«مى روم ومرگ بر جوان عار نيست هنگامى كه نيتش حق ومجاهدتش تسليم در برابر خدا باشد.
پـس اگـر زنـده بـمـانـم پـشيمان نيستم واگر بميرم , سرزنش نمى شوم , ولى اين ننگ براى تو كافى است كه سرزنش شوى وپشمان گردى .
بـا شـنـيـدن ايـن اشعار, حر خودرا كنار كشيد تا اينكه قصر «بنى مقاتل »را پشت سر گذاشتند, ناگهان اسب سوار مسلحى كه از سمت كوفه مى آمد, توجه همه را به خود جلب كرد, چون نزديك رسـيد, به حر سلام كرد ولى به حضرت توجهى ننمودوى «مالك بن نسركندى » ,حامل نامه ابن زياد به حر بود با اين بيان :
«فجعجع بالحسين (ع) حين يبلغك كتابي ويقدم عليك رسولي , فلا تنزله الا بالعرا في غير حصن وعلى غير ما وقد امرت رسولي ان يلزمك ولا يفارقك حتى ياتيني بانفاذك امري ».
«وقـتـى نامه ام به تو رسيد وقاصدم نزد تو آمد, بر حسين سخت بگير واورا درزمين بى آب وعلف ودور از آبـادى فرود آور وبه قاصدم دستور داده ام كه ملازم ومراقب تو باشد تا به من خبر دهد كه فرمان مرا اجرا كرده اى يا نه ».
«حـر» نـامـه را هـمـراه قـاصـد عـبـيداللّه به خدمت سيدالشهدا(ع) آورد وگفت : «اين شخص جاسوس است ومن وظيفه دارم بر شما سخت بگيرم ».
امام (ع) فرمود: «اجازه بده در «نينوى يا غاضريه ويا شفيه » اقامت گزينم ».
حر گفت : «نمى توانم , زيرا اين مرد جاسوس است ».
«زهـيـر بـن قـين » گفت : «اى پسر پيامبر! الان جنگ با اينها آسانتر مى باشد, چون جميعتشان كم است , اجازه بده با اينان جنگ كنيم ».
امام (ع) فرمود: «ما كنت ابداهم بقتال , من آغازگر جنگ نخواهم بود».
زهـير گفت : «اكنون كه نمى خواهيد جنگ كنيد در اين نزديكى قريه اى است دركنار شط فرات , هم پناه گاه است وهم در كناب آب وفقط از يك جهت مى توانند بامابجنگند».
حضرت از نام آن قريه سؤال كرد؟
گفت : عقر, فرمود: «اللهم اني اعوذ بك من العقر».
سـپـس حـضـرت بـه حـر فـرمود: «مقدارى ديگر راه برويم , هر دو لشكر مقدارى راه رفتند تا به سـرزمـيـن «كـربـلا» رسـيدند با شنيدن نام «كربلا», اشك در چشمان سبطپيامبر, حلقه زد وفرمود:
«الـلـهم اني اعوذ بك من الكرب والبلا, ههنا محط ركابنا وسفك دمائنا ومحل قبورنا بهذا حدثني جدي رسول اللّه (ص)».
«خـدايـا! از بـلا وسختى به تو پناه مى برم ! آنجا محل پياده شده وجنگيدن وريخته شدن خون ما ومحل قبورماست واين قضيه را پيامبر(ص) به من خبرداده است ».

______________________________________

1- «شراف » نام شخصى است كه در آن منطقه چاهى را حفر كرده بود.

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مولودی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 ذی قعده

١ـ ولادت با سعادت حضرت فاطمه معصومه(سلام الله علیها)٢ـ مرگ اشعث بن قیس٣ـ وقوع جنگ بدر صغری ١ـ...


ادامه ...

11 ذی قعده

میلاد با سعادت حضرت ثامن الحجج، امام علی بن موسی الرضا (علیهما السلام) روز یازدهم ذیقعده سال ١٤٨...


ادامه ...

15 ذی قعده

كشتار وسیع بازماندگان بنی امیه توسط بنی عباس در پانزدهم ذیقعده سال ١٣٢ هـ.ق ، بعد از قیام...


ادامه ...

17 ذی قعده

تبعید حضرت موسی بن جعفر (علیهما السلام) از مدینه به عراق در هفدهم ذیقعده سال ١٧٩ هـ .ق....


ادامه ...

23 ذی قعده

وقوع غزوه بنی قریظه در بیست و سوم ذیقعده سال پنجم هـ .ق. غزوه بنی قریظه به فرماندهی...


ادامه ...

25 ذی قعده

١ـ روز دَحوالارض٢ـ حركت رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله) از مدینه به قصد حجه...


ادامه ...

30 ذی قعده

شهادت امام جواد (علیه السلام) در روز سی ام ذی‌قعده سال ٢٢٠ هـ .ق. شهادت نهمین پیشوای شیعیان...


ادامه ...
0123456

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page