«زهـيـر» در زنـدكى , مراحل مختلفى را طى كرده است , مرحله اول اوهنگامى است كه از لحاظ عـقـيـده , عـثـمـانى بود وعلاقه اى به اهل بيت نداشت وى ازمحترمين طايفه خود بود در كوفه زندگى مى كرد ودر ميدانهاى جنگ , رشادتهايى ازخود نشان داده است .
در سال شصت همراه خانواده اش به حج رفت ودر مراجعت مسير حركت اوبا قافله امام حسين (ع) يـكـى گرديد, منتها از اينكه با حضرت برخورد كند پرهيزمى كرد به اين نحو كه اگر حضرت راه مـى رفت , او مى ايستاد واگر امام (ع) توقف مى كرد او حركت مى نمود تا بالاخره در منزلى به ناچار هـر دو رحل اقامت افكندند,منتها با فاصله از همديگر, زهير با خانواده اش مشغول غذا خوردن بود كـه قـاصـد امام حسين (ع) آمد وچنين گفت : «ان ابا عبداللّه الحسين (ع) بعثني اليك لتاتيه » با شـنيدن اين پيغام , لقمه غذا از دست همه افتاد وحالت تحير وسكون به همه آنان دست داد:«كان على رؤوسنا الطير».
«دلـهم بنت عمر» زوجه زهير گفت : «چرا نشسته اى ؟
! «زهير» حركت كردوشرفياب حضور امام (ع) گشت , در اين تشرف چه گفته وشنيده شد, تاريخ مطلبى راضبط نكرده است , همينقدر آمده كه زهير با حالت خوشحالى وبشارت برگشت واثاثيه خودرا از ساير اثاثيه ها جدا كرد وحسينى شد.
دامن ز هوس پيش تو برچيدم ورفتم فرياد دل غم زده بشنيدم ورفتم
با دست تهى پيش تو آمده بودم اين گوهر دل را به تو بخشيدم ورفتم
وبعد هم رو كرد به همسرش وگفت : «نمى خواهم تو به خاطر من صدمه اى ببينى , لذا تورا طلاق مى دهم ».
گفت جفتش الفراق اى خوش خصال گفت نى نى الوصال است الوصال
گفت آن رويت كجا بينيم ما گفت اندر خلوت خاص خدا
بـعد به رفقا ودوستانش هم گفت : «هركس كه به همراه من مى آيد كه بيايدوالا اين آخرين وداع مـن بـا شماست اما در اينجا براى شما خبرى را نقل مى كنم : در«بلنجر» «3» مشغول جنگ بـوديـم كه پيروزى وغنيمت زيادى نصيب ما گشت ,سلمان «4» به ما گفت آيا از فتح امروز خـوشـحـال شـديـد؟
گـفتيم : آرى , گفت : اما وقتى سيد جوانان آل محمد(ص) را درك كرديد وهـمـراه او جـنـگـيـديد, بيشتر خوشحال خواهيد شد در پايان هم با دوستانش خدا حافظى كرد ورفت ».
_____________________________________
3- «بـلـنـجـر» شـهرى در خوراست كه در زمان عثمان به دست «سليمان بن ربيعه » فتح شده است (ابصار, ص 100).
4- سـلـمـان در ايـنـجا «سلمان بن ربيعه باهلى »است يا «سلمان فارسى » چنانچه ابن اثير ذكركرده است ابصار, 100.