شعر «كوچه به كوچه»

(زمان خواندن: 1 دقیقه)

روی تو را به چشم دل، از سرِ دار دیده‌ام   
جانب مكّه پر زند، جان به لب رسیده‌ام
حُرمت جان شكسته‌ام، در دل خون نشسته‌ام   
تا كه به دست بسته‌ام، بار غمت كشیده‌ام
دیده به شعله دوختم، لحظه‌به‌لحظه سوختم   
هستی خود فروختم، عشق تو را خریده‌ام
تن به قضا سپرده‌ام، منّت تیغ بُرده‌ام   
بلكه تو خنده‌ای كنی، پای سر بریده‌ام
تا بزنم ز زخم تن، بوسه به خاك مقدمت   
كوچه‌به‌كوچه می‌رود، جسم به خون تپیده‌ام
از سر بام بر زمین، چون تن خود نیفكنم؟   
من كه ز خاك كوچه‌ها، بوی تو را شنیده‌ام
هست امیدم از درت، بعد تو نزد خواهرت   
شود كنیز دخترت، دختر داغ‌دیده‌ام
از تو جدا نزیستم، پیش رویت گریستم   
من سرِ دار نیستم، نزد تو رمیده‌ام
میثم، غلام‌رضا سازگار
-----------------------------------
نخل میثم، ج 2، ص 303.