شعر «بعد از سه روز»

(زمان خواندن: 1 دقیقه)

بعد از سه روز، پیكر سرخش، كفن نداشت   
یوسف‌ترین شهید خدا، پیرهن نداشت
از بس كه نیزه خون تنش را مكیده بود   
حتّی توان و قدرت ناله زدن نداشت
در هجمه‌ی تواتر شمشیر و تیر و تیغ   
راهی به جز شقایقِ پرپر شدن نداشت
از بس ‌كه پیكرش شده پامال اسب‌ها   
یك جای بی‌جراحت و سالم، بدن نداشت
زلفی كه شانه شد به سر نیزه، صبح‌گاه   
كنج تنور، چاره به جز سوختن نداشت
در بوریای كهنه، تن لاله‌پوش او   
پیچیده شد، اگر چه شقایق، كفن نداشت
رحیمی، یوسف"