شعر «زبان شعله»

(زمان خواندن: 1 دقیقه)

كربلا باقی ا‌ست، باید خیمه‏ای بر پا كنم   
پرچمِ افتاده را از خاك و خون، بالا كنم
ماهتابم، كهكشانی از ستاره در پی‌َام   
می‏روم تا چون قیامت، شام را رسوا كنم
شام، خون‌ریز است در تاریخ سرخ آفتاب   
با زبان شعله، باید شام را فردا كنم
كوفه، پیمان را چنان فرق علی درهم شكست   
مثل سوسن، بایدش با صد زبان، افشا كنم
آیه‌آیه، خون قرآن می‏چكد از نیزه‏ها   
قطره‌قطره، باید آن آیات را معنا كنم
تابش، قنبر‌علی"
----------------------------
یك شعله نوبهاران، ص 57.