فصل چهارم : دعاها

(زمان خواندن: 39 - 77 دقیقه)

ناتوان ترين مردم
905 - 1- امام حسين (عليه السلام) فرمود: ((ناتوان ترين مردم كسى است كه از دعا كردن (نيز) واماند، و بخيل ترين مردم كسى است كه در سلام دادن (نيز) بخل ورزد))(1101).
درخواست ادب نكردن با بلاء
906 - 2- يكى از دعاهاى امام حسين (عليه السلام) اين بوده كه : ((بارالها! با احسان خود مرا با غفلت از عواقب سوء گناهان آرام آرام به شقاوت ميفكن و با (حوادث ناگوار و) گرفتاريها مرا تاءديب مفرما))(1102).
معنا استدراج الهى
907 - 3- امام حسين (عليه السلام) فرمود: (((غافلگيرى و) استدراج خداى سبحان ، بنده خود را به اين است كه : نعمتهاى خود را بر او سرشار بارد، و توفيق شكر آنها را از او بگيرد))(1103).
نيايش امام حسين (عليه السلام) در قنوت
908 - 4- ((بارالها! آغاز همه از توست . و مشيت (نافذه در همه قلمرو آفرينش ) از آن توست ، و همه جنبشها و توانمنديها براى توست ، و توئى آن ذات كامل يگانه اى كه هيچ معبود به حقى جز تو نيست ، دلهاى اوليائت را اقامتگاه مشيت خود و كمينگاه اراده خويش ساخته اى ، و انديشه هاى آنان را پايگاههاى اوامر و نواهى خود قرار داده اى ، پس هرگاه خواسته هاى خود را بخواهى (اجرا كنى )، از باطن آنان آن نهفتهه (بصيرت و همت )ها را كه پوشيده داشته اى به جنبش آورى و از اراده خود آنچه را كه در پيمانهاى (فطرى ) به آنان آموخته اى بر زبانشان - بواسطه انديشه هايى كه تو را مى خوانند و با حقايق عطيه هاى تو به سوى تو دعوت مى كنند - آشكار نمايى . و من به سبب تعليم تو مى دانم آن (حقايق و اسرارى ) را كه در برابر ارائه آن به من ، و پناهنده ساختن من به آن ، تنها تو (پسنديده و) مورد سپاسم هستى .
بارالها! با اين همه باز به تو پناه مى برم ، و دست به دامن حول و قوه تو مى شوم ، به آن داوريى كه در علم خود آن را به سوى من رانده اى خشنودم ، به همانگونه كه مرا به جريان انداخته اى در جريانم ، آنچه را تو از من منظور داشته اى قصد مى كنم ، در آنچه تو را از من خشنود سازد بخل نمى ورزم ، زيرا آن را تو خوشايندم ساخته اى ، و تلاش خود را از آنچه مرا به آن فرا خوانده اى دريغ نمى دارم ، به آن اهداف بلندى كه به من شناسانده اى شتاب مى گيرم ، در آن راهى كه مرا روشن ساخته اى ره مى پويم ، در آن آيينى كه مرا بصيرت بخشيده اى روشنم ، آنچه را كه به نگهدارى آن مرا واداشته اى نگهبانم ، پس مرا از نگهدارى خود، به خويش مسپار و از حوزه عنايت خود بيرون ميفكن و از حول (و توانبخشى ) خود پس ميانداز، و از آن مقصدى كه با آن به خواسته تو مى رسم خارج مساز و راه كمالم را بصيرت قرار ده ، و هدف نهايى خلقتم را بر هدايت خود بنا كن ، و راه و روشم را بر رشد، بنيان گذار تا (بدينوسيله ) مرا به آرزويم و آرزويم را به من برسانى ، و مرا به آن (قله بلند قرب و كمال ) كه از من خواسته اى و براى آن آفريده اى و به آن پناهم داده اى ، فرود آورى .
خدايا! اولياء خود را به سبب من در فتنه (و سختى ) ميفكن و به رحمت خود. آنان را در سايه نعمت (معرفت و عبوديت ) خود شيداى رحمت (خاصه ) خويش ساز، شيداى گزيده و شيداى رهيده كه طريق مرا پيمايند و راه راست مرا پى گيرند، و مرا به شايستگان از اجداد و خويشان خود ملحق ساز.
نيايش ديگرى از حضرت (عليه السلام) در قنوت
909 - 5- ((بارالها! هر كس در پى پناهى است تو پناه منى ، و هر كس در پى دل آرامى است تو دل آرام منى . بارالها! بر محمد و آل محمد درود فرست ، و نيايشم را بشنو و دعايم را پاسخ گو، و بازگشتگاه و اقامتگاه مرا نزد خود قرار ده ، و مرا در غوغاى آزمونهاى زندگيم ، از امتحانات گوناگون (درهم و پيچيده )، و آشفتگى (وسوسه هاى ) شيطان نگهدار، به آن عظمتت سوگند كه آزمندى هيچ كس از راه فريب به آن نياميزد و هيچ نمودار حاضر (در ذهنى ) از راه حدس و گمان به آن مخلوط نشود، و هيچ (تباهى و) شكافى به آن نرسد (مرا نگهدار) تا آنگاه كه مرا با اراده خود بدون بدگمانى به تو و مورد اتهام بودنم ، و بدون مشكوكيت (و ناپسندى اءعمالم ) و شك دار بودن (در عقايد و باورهايم ) به سوى خود برگردانى ، حقا كه تو از همه رحم كنندگان رحم كننده ترى ))(1104).
نيايش حضرت (عليه السلام) در قنوت نماز وتر
910 - 6- ((بارالها! حقا كه تو (همه را) مى بينى و ديده نمى شوى ، و تو در چشم انداز برين (قيوميت ) هستى و بازگشت همه به سوى توست ، و آخرت و دنيا از آن توست ، بارالها! از اينكه (سرانجام ) خوار و رسوا شويم به تو پناه مى بريم ))(1105).
دعاى حضرت (عليه السلام) در طلب باران
911 - 7- اسحاق بن راهويه ، با سند خود از امام حسين (عليه السلام) نقل مى كند كه : هنگام طلب باران ، مى فرمود: ((بارالها! بارانى فراوان ، آرام ، فراگير، سودبخش و بى ضرر بر ما ببار، آنچنان كه با (رحمت ) باران خود، شهرى و بيابانى ما را فراگيرى و در روزى و شكرگزارى ما فزونى آورى ، بارالها! آن را روزى ايمان ، و عطاى ايمان (ما) قرار ده ، زيرا كه بخشش تو (از كسى ) دريغ شده نيست ، بارالها بر ما در سرزمينمان مايه آرامش آنرا فرود آر و در آن ، مايه روشنايى و چراگاهش را برويان ))(1106).
نيايش حضرت (عليه السلام) در صبح و شب
912 - 8- ((به نام خداوند بخشنده مهربان ، به نام خدا (آغاز مى كنم ) و به خدا (يارى مى جويم )، و (سير من ) از خدا و به سوى خدا، و در راه خدا، و (پايدار) بر آيين رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) است . و بر خدا توكل كردم ، و هيچ جنبش و توانى جز به وسيله خداى والا مرتبه بزرگوار نيست ، بارالها! من خود را به تو مى سپارم ، و روى خود را به سوى تو مى دارم ، و كارم را به تو وامى گذارم ، و رستگارى از هر بدى دنيا و آخرت را تنها از تو مى طلبم ، بارالها! حقا كه تو مرا از هركس ديگرى ، بسنده هستى ، و هيچ كس مرا از تو، كافى نيست . پس مرا در آنچه از آن مى ترسم و بيم دارم ، از ديگرى كفايت فرما، و از (مشكلات ) كارهايم برايم گشايش و روزنه خروج قرار ده ، حقا كه تو ميدانى و من نمى دانم ، و تو مى توانى و من نمى توانم ، و تو بر هر چيز توانايى ، به رحمتت از رحم كننده ترين رحم كنندگان ))(1107).
نيايشى از امام حسين (عليه السلام) در طلب توفيق
913 - 9- ((بارالها! از تو توفيق هدايت يافتگان ، اعمال تقوى پيشگان ، خلوص (و صدق ) توبه كنندگان ، آهنگ جدى صابران و پرهيز ترسايان ، جويندگى دانشوران ، زينت پارسايان و بيم ناله كنندگان (درگاهت ) را مى طلبم ، تا - اى خدا - از تو بيم برم بيمى كه مرا از نافرمانيهاى تو باز دارد، و تا از تو فرمان برم آنچنان كه شايسته كرامتت گردم و تا از بيم تو، پاك و صميمى به تو برگردم (و توبه كنم ) و تا از محبت تو در خلوص توبه ، براى تو زلال شوم ، و تا از حسن ظنى كه به تو دارم در همه كارهايم بر تو توكل نمايم ، چه پاك و منزهى اى آفريدگار نور، (آرى ) پاك و منزه است خداى بزرگوار و او را مى ستايم ))(1108).
دعاى عشرات
914 - 10- از مولاى ما امام حسين (عليه السلام)، اين دعا روايت شده است :
به نام خداوند بخشنده مهربان .
پاك و منزه است خدا، و ستايش از آن خداست و هيچ معبود بحقى جز خدا نيست ، و خدا بزرگتر از آن است كه ستوده شود و هيچ جنبش و نيرويى جز از خداى بلند مرتبه عظيم الشاءن نيست ، خدا را در سپيده دمان و شامگاهان تسبيح مى كنم ، خدا را در اوقات شب و اطراف روز تسبيح مى كنم ، خدا را آنگاه كه شب مى كنيد، و آنگاه كه صبح مى كنيد تسبيح مى كنم و ستايش ، در آسمانها و زمين ، و شامگاه ، و آنگاه كه به نيمه روز مى رسيد از آن اوست ، زنده را از مرده ، و مرده را از زنده بيرون مى آورد، و زمين را پس از مرگش (دوباره ) زنده مى كند، و شما هم اينگونه بيرون آورده مى شويد، پاك و منزه است پروردگارت كه خداوند عزت است - از آنچه خلق در وصف او گويند، و سلام بر پيامبران ، و ستايش مخصوص خداوند پروردگار جهانيان است پاك و منزه است پروردگارت كه خداوند عرش ‍ عظيم است ، پاك و منزه است خداوند ملك و ملكوت ، پاك و منزه است خداوند عزت و عظمت و اقتدار، پاك و منزه است آن پادشاه (زنده )، پاك از هر كمبود و آلودگى و ناشايستگى ، پاك و منزه است آن هميشه (زنده ) پاينده و پاك و منزه است آن پاينده هميشه (زنده )، پاك و منزه است آن زنده پايدار بپادارنده ، پاك و منزه است پروردگار برين مرتبه من ، پاك و منزه است آن بلند مرتبه اى كه برترين است ، پاك و منزه است او، و بلند پايه است او، پاك و منزه است آن خداى بسيار پاك و بسيار پاكيزه كه پروردگار فرشتگان و روح است .
بارالها! در نعمت و عافيت تو صبح نمودم ، پس - اى خدا - بر محمد و آل محمد درود فرست ، و نعمت و عافيت خود را بر من كامل گردان ، و سپاسگزاريت را به من روزى فرما، بارالها! با نور تو ره يافتم و با فضل تو بى نياز شدم و با نعمت تو صبح و شام كردم ، (اكنون ) گناهان من پيش روى توست ، از تو آمرزش مى طلبم و به سوى تو باز مى گردم ، آنچه را عطا كنى هيچ چيز (و هيچ كس ) نمى تواند مانع شود، و آنچه را باز دارى هيچ چيز (و هيچ كس ) نمى تواند عطا كند، تو عين حقيقتى كه ديگرى آن را به تو بهره نداده است ، هيچ جنبش و نيرويى جز از خداى بلند مرتبه عظيم الشاءن نيست .
بارالها! تو را گواه مى گيرم و فرشتگان و حاملين عرش و همه آفريده هاى تو در آسمانهايت و زمينت را گواه مى گيرم كه : حقا تو آن ذات داراى همه كمالات هستى كه هيچ معبود بحقى جز تو يگانه بى شريك نيست ، و حقا كه محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) بنده تو و پيامبر توست .
بارالها!: اين شهادت را نزد خود براى من ثابت بدار تا روز قيامت آن را به يادم آورى و (در آن حال ) تو از من خشنود باشى ، همانا تو بر آنچه خواهى قادرى .
بارالها! ستايش از آن توست ، ستايشى كه آسمانها (به تواضع ) براى تو بال بيفكند و زمين و زمينيان براى تو تسبيح گويند.
بارالها! ستايش از آن توست ، ستايشى كه اول آن بالا رود، و آخر آن پايان نپذيرد، ستايشى كه فزونى يابد و نابود نشود، ستايشى سرمدى ، ابدى ، پيوسته و بى پايان ، ستايشى كه اءوج گيرد و پايان نيابد.
بارالها! ستايش ، در باطن من ، بر ظاهر من ، با من و پيش از من و پس از من ، و پيش رو، و پس و پشت سر من ، (همه و همه ) از آن توست ، و - اى مولاى من - (ستايش تو راست ) آنگاه كه بميرم و فانى شوم ، و حمد تنها تو راست و در هر رگى كه آرام است و بر هر رگى كه مى زند، و حمد، تنها تو راست بر هر خوردنى و آشاميدنى و تندى و شادمانى ، و بر هر جاى (رويش ) مويى .
بارالها! همه ستايشها و همه نعمتهاى برين ، تنها تو راست ، و همه آفريده ها از آن توست و همه ى ملك و همه تدبيرها از آن توست ، و همه خيرها در دست توست ، و هر كارى پيدا و ناپيداى آن ، به سوى تو بر مى گردد، و تو نقطه پايان هر چيزى .
بارالها! حمد، تنها تو راست بر حلم پس از آگاهيت در مورد من ، و حمد، تنها تو راست بر بخشايشت مرا از پى توانمنديت بر من .
بارالها! اى آنكه همه حمدها را صاحبى ، و همه ستايشها را وارثى ، و همه حمدها را مالكى ، و همه ملك را وارث هستى ، و همه حمدها را تازه آفرين و نوآورى ، حمد، تنها توراست . اى آنكه به پيمانها وفا مى كنى ، در وعده ها راست مى گويى ، سپاهيانت شكست ناپذير و بزرگواريت ريشه دار و اصيل است .
بارالها! ستايش ، تنها توراست اى آنكه درجاتت برين و والاست خواهشهاى ماسوى را پاسخگويى ، از بالاى هفت آسمان ، فرستنده آياتى ، نور را از ظلمات بيرون آورنده ، بديها را بر خوبيها دگرگون ساز و خوبيها را درجات قرار دهنده اى .
خدايا حمد، تنها توراست اى آمرزنده گناه و پذيراى توبه ، سخت سزا ده (مجرمان و) صاحب بخشش ، هيچ معبود بحقى جز تو نيست ، بازگشت همه به سوى توست .
بارالها! ستايش از آن توست در شب ، آنگاه كه (همه را) فراگيرد، ستايش از آن توست در روز، آنگاه كه در پرتو آن ، هر ديدنى جلوه كند، ستايش تنها توراست در آخرت و دنيا، و ستايش ، تنها توراست به شمار، هر ستاره اى در آسمان و ستايش ، تنها تو راست به شمار، هر قطره اى در آسمان ، و ستايش ، توراست به شمار هر قطره اى كه از آسمان مى بارد، و ستايش ، تنها توراست به شمار هر قطره اى كه در درياها است ، و ستايش ، تنها توراست به شمار، هر درخت و هربرگ و هرخاك و هركلوخ و هرريگ و هر جن و انس و (نيز به شمار) پرندگان و چهارپايان و درندگان و چرندگان و خزندگان .
ستايش ، تنها توراست به شمار آنچه بر روى زمين و زيرزمين و آنچه در هوا و آسمان است ، و ستايش ، تنها توراست به شمار آنچه كه كتاب تو آمار گرفته و علم تو به آن احاطه يافته است . ستايش فراوان ، پاكيزه و ابدى .
پس ده مرتبه مى گوئى : گواهى مى دهم كه هيچ معبود بحقى جز خداى يگانه بى شريك نيست ، همه ملك او راست و همه حمد اوراست . زنده مى كند و مى ميراند، و مى ميراند و زنده مى كند، و او زنده اى است كه نميرد، همه خيرها در دست اوست و او بر هر چيز تواناست .
و ده مرتبه : مغفرت مى طلبم از خدايى كه هيچ معبود بحقى جز او كه زنده پاينده است نيست و به سوى او توبه مى كنم .
و نيز: اى خدا، اى خدا، اى خدا، اى بخشاينده ، اى بخشاينده ، اى بخشاينده ، اى مهربان ، اى مهربان ، اى مهربان ، اى بسيار خوب ، اى بسيار خوب ، اى بسيار خوب ، اى بسيار بخشنده ، اى بسيار بخشنده ، اى بسيار بخشنده ، اى زنده ، اى پاينده ، هر يك را ده مرتبه .
و ده مرتبه : اى نوآفرين آسمانها و زمين ، اى خداوند شكوه و بخشندگى .
و ده مرتبه : به نام خداوند بخشنده مهربان .
و ده مرتبه : اى آنكه هيچ معبود بحقى جز تو نيست .
و ده مرتبه : بارالها بر محمد و آل محمد درود فرست .
و ده مرتبه : آمين ، آمين .
سپس همه حوايج دنيا و آخرت خود را بخواه كه به خواست خدا بر آورده خواهد شد.
915 - 11- كفعمى اين نيايش را از مولاى ما حسين بن على (عليه السلام) نقل كرده است و ما عين آن را - بسبب اختلاف متنها و اهميت خود دعا - در اينجا مى آوريم .
از سرور ما امام حسين (عليه السلام) نقل شده : به نام خداى بخشنده مهربان ، پاك و منزه است خدا و ستايش از آن خداست و هيچ معبود بحقى جز خدا نيست و خدا بزرگتر (از بيان و تصور) است و هيچ جنبش و نيرويى جز از خداى والا مرتبه بزرگوار نيست . پاك و منزه است خدا در ساعات شب و آغاز و انجام روز. پاك و منزه است خدا در پگاه و شامگاه ، پاك و منزه است خدا اول شب و اول روز، و ستايش از آن اوست در آسمانها و زمين و هنگام شب و چون روز به نيمه رسد. خدايى كه زنده را از مرده و مرده را از زنده بيرون مى آورد و زمين را بعد از مرگ (و خزان ) باز زنده مى كند، و همين گونه شما هم پس از مرگ زنده مى شويد، پاك و منزه است پروردگارت پروردگار صاحب عزت از هر چه توصيف مى كنند و سلام بر رسولان و ستايش مخصوص پروردگار عالميان است ، پاك و منزه است خداى صاحب ملك و ملوك ، پاك و منزه است خداى صاحب عزت و اقتدار، پاك و منزه است خداى داراى كبريا و عظمت ، پاك و منزه است خداى فرمانرواى حقيقى آشكار نگاهبان پاكيزه صفات ، پاك و منزه است خداى فرمانرواى زنده اى كه نمى ميرد، پاك و منزه است خداى فرمانرواى زنده پاكيزه صفات ، پاك و منزه است آن پاينده جاويد، پاك و منزه است آن جاويد پاينده ، پاك و منزه است پروردگار عظيم الشاءنم ، پاك و منزه است پروردگار والا مرتبه ام ، پاك و منزه است آن زنده بپادارنده همه ، پاك و منزه است آن بلند قدر كه بلند مرتبه ترين است ، پاك و منزه است او و متعالى است و او بسيار منزه است او، پاكيزه صفات است او، كه پروردگار ما و پروردگار فرشتگان و روح است ، پاك و منزه است آن جاويدى كه (از خلق ) غافل نيست ، پاك و منزه است آن دانايى كه ناآموخته است ، پاك و منزه است آن آفريدگار ديدنيها و ناديدنيها، پاك و منزه است آنكه ديده ها را دريابد و ديده ها او را در نيابند و او لطيف آگاه است .
بارالها! من از لطف تو در نعمت و خير و بركت و عافيت صبح كردم . پس بر محمد و آل او درود فرست و با رهانيدنم از آتش ، نعمت و خير و بركات و عافيت خود را بر من كامل گردان و همواره تا هستم ، شكر و عافيت و فضل و كرامت خود را روزيم كن .
بارالها! من با نور تو هدايت يافتم و با فضل تو بى نياز شدم و با نعمت تو صبح و شام كردم .
بارالها! تو را گواه مى گيرم و گواهى تو بس است و فرشتگان و پيامبران و رسولان و حاملان عرش و ساكنان آسمانها و زمين و همه خلق تو را گواه مى گيرم كه تو آن خدايى كه هيچ معبود بحقى جز تو نيست ، يگانه و بى شريك و محمد بنده و فرستاده توست و تو بر هر چيز توانايى ، زنده مى كنى و مى ميرانى ، و مى ميرانى و زنده مى كنى و گواهى مى دهم كه بهشت حق است دوزخ حق است ، روز رستاخيز حق است و لحظه قيامت بى هيچ شكى آمدنى است و خدا در گور خفتگان را بر مى انگيزد.
گواهى مى دهم كه على بن ابى طالب براستى امير حقيقى مؤ منان است و امامان از فرزندانش همان امامان هدايتگر هدايت يافته اند كه نه گمراهند نه گمراه كننده ، و آنان اولياى برگزيده و حزب پيروز و خالصان بى آميغ و بهترينهاى خلق و خوش گوهران تواند كه آنان را براى حفظ دين خود برگزيدى و در خلق خود ويژه ساختى و بربندگانت انتخاب كردى و آنان را حجت و بر جهانيان قرار دادى . صلوات و سلام و رحمت و بركاتت بر آنان باد.
بارالها! اين شهادت را نزد خود در نامه عملم بنويس تا (روز قيامت ) در حالى كه از من خشنود باشى آن را به يادم آورى ، تو بر هر چه كه خواهى ، توانايى .
بارالها! ستايش از آن توست ، ستايشى كه آغازش بالا رود و آخرش پايان نيابد،
بارالها! ستايش از آن توست ، ستايشى كه آسمان به تواضع براى تو بال بيفكند و زمين و زمينيان ، تو را تسبيح گويند.
بارالها! ستايش سرمدى اءبدى بى انتهاى پيوسته كه لايق حضرتت باشد از آن توست و ستايش در وجود من و بر من نزد من و با من و پيش از من و پس ‍ از من و پيش رو و بالا و زير من و چون بميرم و يكه و تنها بمانم و آنگاه كه فانى شوم (در همه حال اين ستايشها) به تو منتهى گردد (و از آن توست ) اى صاحب اختيار من ! آنگاه كه زنده و برانگيخته شوم (نيز)، ستايش از آن توست .
بارالها! ستايش و سپاس بر همه نعمتهايت با همه انواع ستايشها از آن توست تا آنجا كه اى پروردگار ما بپسندى و خشنود گردى .
بارالها! ستايش توراست بر هر خوراك و هر جرعه و هر دلاورى و هر گرفتن و رها كردن و هر مو كه در بدن دارم .
بارالها! ستايش از آن توست ، ستايشى همپاى ابديت تو و ستايش از آن توست ستايشى كه جز به علم تو پايان نيابد، ستايش از آن توست ، ستايشى كه جز مشيت تو نباشد، و ستايش از آن توست ، ستايشى كه جز خشنودى تو پاداش گوينده اش نباشد. و ستايش توراست بر بردبارى تو پس از دانستنت ، ستايش توراست بر عفو تو پس از قدرتت ، و ستايش از آن توست اى برانگيزنده ستايش ، ستايش از آن توست اى وارث ستايش ، ستايش از آن توست اى ستايش آفرين ، ستايش از آن توست اى پايان ستايش ، ستايش ‍ از آن توست اى پديد آورنده ستايش ، ستايش از آن توست اى خريدار ستايش ، ستايش از آن توست اى عهده دار ستايش ، ستايش از آن توست اى دارنده ستايش ، و ستايش از آن توست اى كهن ستايش ، ستايش از آن توست اى راست وعده پايدار پيمان ، با اقتدار سپاه و پابرجا در بزرگوارى . ستايش از آن توست اى كه بلند مرتبه نيايشها را پاسخ دهنده اى ، آيات از بالاى هفت آسمان فرو فرستنده اى . بزرگ بركاتى ، بيرون آورنده نور از تاريكيهايى و بيرون كننده هر كه در تاريكيهاست به نورى ، تبديل كننده بديها و نيكيها و قرار دهنده درجات براى حسناتى .
بارالها! ستايش از آن توست از بخشنده گناه و پذيرنده توبه ، (و اى ) سخت عقاب توانمند، هيچ معبود بحقى جز تو نيست بازگشت همه به سوى توست .
بارالها! ستايش از آن توست در شب چون فراگيرد، و ستايش از آن توست در روز چون جلوه كند و ستايش از آن توست در آخرت و در دنيا. ستايش از آن توست به شمار هر ستاره و فرشته در آسمان ، ستايش از آن توست به شمار هر خاك و ريگ و دانه و ستايش از آن توست به شمار آنچه در دل زمين است ، ستايش از آن توست به شمار وزن آب درياها، ستايش از آن توست به شمار برگ درختان ، ستايش از آن توست به شمار آنچه بر روى زمين است ، ستايش از آن توست به شمار آنچه كتاب آسمانى تو آمار گيرد، و آنچه علم تو فراگيرد، ستايش از آن توست به شمار آدميان و جنيان و خزندگان ، پرندگان و چرندگان و درندگان . ستايشى بسيار نيكو و خجسته ، آن گونه كه تو پروردگار! دوست دارى و مى پسندى ، و آن گونه كه لايق ذات بزرگوار و اقتدار جلال توست .
(پس ده بار بگو:)
هيچ معبود بحقى جز خدا نيست كه يگانه و بى نياز است ، ملك وجود همه از اوست و ستايش از آن اوست و او لطيف آگاه است .
(و ده بار:) هيچ معبود بحقى جز خدا نيست كه يگانه و بى همتاست ، و ملك وجود از آن او و ستايش خاص اوست كه زنده مى كند و مى ميراند، مى ميراند و زنده مى كند و خود زنده جاويد است ، هر خير و نيكى به دست اوست و او بر هر چيزى تواناست .
(و ده بار:) آمرزش مى طلبم از خدايى كه هيچ معبود بحقى جز او كه زنده پاينده است نيست و به سوى او از گناه باز مى گردم .
(و ده بار:) يا الله يا الله
(و ده بار:) اى بخشنده اى بخشنده
(و ده بار:) اى مهربان اى مهربان
(و ده بار:) اى پديد آورنده آسمانها و زمين
(و ده بار:) اى دارنده شكوه و بزرگوارى
(و ده بار:) اى بسيار مهربان اى صاحب منت
(و ده بار:) اى زنده اى پاينده
(و ده بار:) اى زنده كه هيچ معبود بحقى جز تو نيست
(و ده بار:) اى خدا كه هيچ معبود بحقى جز تو نيست
(و ده بار:) بنام خداى بخشنده مهربان
(و ده بار:) بارالها! بر محمد و آل محمد درور فرست
(و ده بار:) بارالها! آنچه را در خور توست با من به جاى آور
(و ده بار:) آمين آمين
(و سرانجام ده بار سوره قل هو الله احد را بخوان و بگو:)
بارالها! با من آن كن كه لايق بزرگوارى توست نه آنكه من سزاوارم ، كه تو اهل تقوا و اهل آمرزشى و من سزاوار گناهان و خطاهايم . پس اى مولاى من به حالم ترحم كن كه تو مهربانترين مهربانان عالمى .
(سپس ده مرتبه مى گويى :)
هيچ جنبش و هيچ نيرويى جز از خدا نيست ، توكل مى كنم بر آن زنده اى كه نمى ميرد و ستايش از آن خداست كه فرزندى نگرفته است .
نيايش حضرت (عليه السلام)، كنار كعبه
916 - 12- امام حسين (عليه السلام) (در) ركن اسود (دامن كعبه ) را مى گرفت ، و با خدا مناجات و نيايش نموده عرض مى كرد: ((اى معبود بحق من ! نعمتم بخشيدى و سپاسگزارم نيافتى و مبتلايم نمودى و شكيبايم نديدى ، پس تو (اى مهربان ) نه با ناسپاسى من ، نعمت خود را گرفتى ، و نه با ناشكيبايى من ، سختى و بلاى خود را پيوسته داشتى ، (آرى ) اى محبوب دل من ! از كريم ، جز بزرگوارى و كرم سر نزند))(1109).
دعاى او در مسجد پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) در سجده
917 - 13- راوى گويد: (در مدينه ) وارد مسجد رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) شدم ، پس حسين بن على (عليه السلام) را در سجده ديدم گونه خود را به خاك سوده مى گويد: ((سرور من ! آقاى من ! آيا اعضاى مرا براى گرزهاى آهنين (دوزخ ) آفريده اى ؟! آيا اءحشاء مرا براى نوشيدن مايع گداخته (دوزخ ) آفريده اى ؟! معبودا! اگر مرا به گناهانم مؤ اخذه فرمايى ، ترا به بزرگواريت بازخواست خواهم نمود و اگر مرا با گنهكاران محبوس دارى ، از محبتى كه به تو دارم آنان را آگاه خواهم ساخت ، سرور من ! فرمانبردارى بندگان ، تو را سودى نبخشد، و نافرمانى من تو را زيانى نرساند، پس آن را كه به تو سودى نرساند به من عطا فرما، و آن را كه به تو زيانى نرساند، پس آن را كه به تو سودى نرساند به من عطا فرما، و آن را كه به تو زيانى نزند بر من ببخشاى براستى كه تو رحم كننده ترين رحم كنندگانى ))(1110).
در زيارت اهل قبور
918 - 14- از امام حسين (عليه السلام) نقل شده كه فرمود: هر كس بر گورها آيد و بگويد:
((بارالها! اى پروردگار اين ارواح فانى شده ، و اجساد تباه گشته ، و استخوانهاى پوسيده اى كه با ايمان به تو از دنيا رفتند، اكنون از جانب خود (نسيم و بوى خوش ) راحتى ، و از جانب من ، تحيت و سلام بر آنان فرود آور. خدا به شمار همه خلايق از آدم تا قيام قيامت ، حسنات براى او بنويسيد))(1111).
تسبيح امام (عليه السلام)، در روز پنجم هر ماه
919 - 15- تسبيح امام حسين (عليه السلام) در روز پنجم هر ماه اين بود است .
((پاك و منزه است آن بلند مرتبه اى كه برترين است ، پاك و منزه است كه بزرگى كه بزرگترين است ، پاك و منزه است كسى كه اينگونه است و ديگرى چنان نيست ، و هيچ كس توانمندى او را اندازه نتواند، پاك و منزه است كسى كه اول او علمى است كه در وصف نايد، و آخر او علمى است كه پايان نيابد، پاك و منزه است كسى كه از راه الهيت خود بر همه خلايق غالب گشته است . پس هيچ چشمى او را نيابد، و هيچ عقلى او را همانند نياورد، و هيچ وهمى او را تصور نتواند، و هيچ زبانى او را در نهايت وصفش نستايد. پاك و منزه است كسى كه در هوا (و آسمان ) بزرگمنش است ، پاك و منزه است كسى كه مرگ را بر بندگان حتمى ساخته است ، پاك و منزه است آن فرمانرواى با اقتدار، پاك و منزه است آن فرمانرواى قدوس ، پاك و منزه است آن پايدار هميشه (زنده )))(1112).
نيايش عرفه
920 - 16- ستايش مخصوص آن خدايى است كه قضاى او را كسى نراند، و عطاى او را كسى باز ندارد، و همچون سازه او سازه هيچ سازنده اى نيست و او بخشنده دست باز است . انواع نوآفريده ها را بيافريد و با حكمت خود، همه مصنوعات را استوار داشت ، جلوداران آفرينش بر او پوشيده نمى ماند، و (امانتها و) سپرده هاى دار هستى ، نزد او تباه نمى گردد كتاب جامع (قرآن ) را فرود آورده و شريعت اسلام - اين نور درخشان هدايت - را پديد آورد و اوست كه همه خلايق را بيافريد، و اوست كه بر ناگواريها ياريش جويند، هر سازنده اى را پاداش دهد و هر قناعت پيشه اى را سامان بخشد (و روزى رساند) و به هر زارى كننده (به درگاهش ) مهر ورزد، و همه منافع خلق را از نزد خود فرود آورده و اين كتاب جامع آسمانى (قرآن مجيد) را با نور درخشان خود نازل فرموده است و اوست كه نيايشهاى بندگان را بشنود و درجات آنان را بالا برد، و از آنان اندوهها (و گرفتاريها) را براند و سركشان را سركوب سازد و اشك چشم هر لابه كننده اى را رحمت آورد و خوارى هر زارى كننده اى را بردارد، پس هيچ معبود بحقى جز او نيست و هيچ چيز او را همتايى نكند و همانند او چيزى نباشد و اوست شنواى داناى بيناى باريك بين آگاه (به دقائق امور) و او بر هر چيز تواناست . بارالها! من مشتاق تو هستم و به ربوبيت تو گواهى مى دهم با اينكه اقرار دارم تو پروردگار منى و بازگشت من به سوى توست . پيش از آنكه من چيزى ياد شدنى باشم آفرينش مرا آغاز كردى ، و مرا از خاك (ناچيز) بيافريدى ، سپس در اءصلاب پدران جايم دادى تا از حوادث ناگوار و دگرگونى روزگار امانم بخشى ، پس در آن ايام پيشين و دورانهاى گذشته ، پيوسته مرا از صلبى به رحمى كوچ دادى ، و به خاطر مهربانى و لطف و احسانى كه به من داشتى مرا در عصر حاكميت كافرانى كه پيمان تو را شكستند و پيامبرانت را تكذيب نمودند به دنيا نياوردى ، بلكه از آنجا كه به من دلسوز و مهربان بودى مرا براى هدايت (توحيدى ) كه در آن روبراهم فرمودى ، و در آن پرورشم دادى و پيش از من (توسط خاتم پيامبرانت ) برايم فراهم گشت به دنيا آوردى .
از اين پيش هم با خوشرفتارى و نعمتهاى سرشارت به من مهربانى نمودى . پس نو آفرينشم را از نطفه اى كه بيرون ريخته مى شود بيافريدى ، سپس مرا در تاريكيهاى سه گانه (بطن ، مشيمه و رحم )، در ميان گوشت و پوست و خون جا دادى . نه مرا شاهد آفرينشم قرار دادى ، و نه چيزى از امور آفرينشم را به من واگذاردى ، سپس مرا كامل و آراسته به دنيا آوردى و مرا كه كودك خردسال در گهواره بودم حفظ كردى و از غذا، شيرى گوارا روزيم نمودى ، و دلهاى دايگان را به من مهربان ساختى و مادران دلسوز را بر من گماردى و مرا از آفتهاى شبانه جنيان مصون داشتى و (آفرينش ) مرا از فزونى و كاستى رهانيدى - پس تو بلند مرتبه اى ، اى مهربان ، اى بخشنده - تا زمانى كه آغاز به سخن نمودم نعمتهاى سرشار خود را بر من تمام كردى ، پس در هر سال مرا به رشدى فزون پروراندى تا آنگاه كه آفرينشم كامل شد و (قواى باطنى و) جانم اعتدال يافت حجت خود را همراهم نمودى بدينگونه كه : معرفت خود را به من الهام فرمودى و با عجايب آفرينش خويش مرا به حيرت افكندى و با تازه هاى آفرينش خود كه در آسمان و زمينت بيافريده اى مرا به (تحسين و) سخن واداشتى و مرا براى ياد و شكر و فرمانبردارى بايسته و عبادت خود بيدار نمودى و آنچه را كه پيامبرانت آورده اند به من فهماندى و پذيرش خشنودى خود را برايم آسان كردى و در تمام اين امور با كمك و لطف خود بر من منت نهادى . سپس آنگاه كه مرا از بهترين خاك (يا: از زمين بارور آزاد) بيافريدى ، براى آسايش من - اى معبود بحق من - به يك نعمت نه نعمت ديگرى راضى نشدى بلكه با بخشش بزرگى كه بر من نمودى و احسان ديرينى كه به من داشتى انواع وسايل زندگانى و اقسام خوراك و پوشاك را روزيم ساختى تا آنجا كه همه نعمتهاى خود را بر من تمام فرمودى ، و همه ناراحتيها را از من براندى ، جهل و گستاخيم بر تو، تو را باز نداشت از اينكه مرا به آنچه قربت آورد هدايت فرمايى و به آنچه منزلتم را نزدت افزايد موفق گردانى ، پس اگر تو را خواندم پاسخم گفتى و اگر درخواست كردم عطايم فرمودى و اگر فرمانت بردم سپاسم گفتى ، و اگر سپاست گفتم فزونيم بخشيدى ، همه اين الطاف تو بدين جهت است كه نعمتها و احسانت را بر من تمام گردانى . پس چه پاك و منزهى تو، چه منزه و پاكى تو كه پديد آورنده آفرينش ، بازگرداننده خلق ، ستوده صفات ، و بزرگوارى . اسماء تو مقدس و نعمتهايت بزرگ است ، پس - اى معبود بحق من - كدام نعمتهايت را با نام يا ياد بشمارم ؟ يا به شكر كدام عطاهايت برخيزم در حالى كه آنها - اى پروردگار من - بيشتر از آنند كه آمارگيران بتوانند بشمار آرند يا حافظان بتوانند آگاه شوند. سپس - اى خدا - آن همه زيان و بدحالى را كه از من گرداندى و براندى بيش از اين عافيت و شادكامى است كه بر من آشكار گشته است .
معبودا! گواهى مى دهم با حقيقت ايمان خود و پيمان اراده هاى آهنين يقين خود، با زلال صراحت توحيد خود و باطن پنهان راز نهفته در دل خود و نيز با رشته هاى گذرگاههاى نور ديده ام و خطوط اسرار آميز روى پيشانيم با شكاف گذرگاههاى نفسم ، وارونه مخروطيهاى نرمه بينى ام ، و آوا گذرهاى سوراخ گوشم ، و آنچه كه دو لبانم بر آن شود و بر هم آيد با حركات سخن زبانم و چاله (ريز و نمكين ) چانه دهانم و آرواره ام و جاى رويش دندانهايم بارسايى رشته هاى درخشش گردنم و جايگاه گوارايى خوردن و نوشيدنم ، و (نخاع و) پل ارتباطى مغز سرم و همه (مويرگها و) پلهاى ارتباطى شاهرگ قلبم و آنچه كه سيه چال سينه من در بر دارد و آويزه پرده دلم و پاره هاى گرداگرد جگرم ، و آنچه كه دنده هاى دو پهلويم در بر گرفته است . و گوديهاى مفاصلم ، و سر انگشتانم ، و فشردگى اندامهاى كار گرم با خونم ، مويم ، پوستم ، عصبم ، نايم ، استخوانهايم ، مغزم ، رگهايم ، و همه اعضاى وجودم ، و آنچه بر آن روييده در دوران شير خوارگى ام و آنچه زمين از من برداشته است ، و خواب بيداريم آرامش و جنبشم ، و همه حركات ركوع و سجودم ، (آرى - اى معبود بحق من ! - به همه اينها) گواهى مى دهم كه اگر در صدد بر آيم و تلاش كنم كه به درازى همه اعصار، و عمرهاى بلند - بر فرض كه عمرم دهند - تنها شكر يكى از نعمتهايت را بجا آورم جز با منت و فضل تو نمى توانم كه آن نيز بر من شكر پيوسته ديگرى را واجب گرداند.
آرى اگر من و همه آمارگيران از مردمان طمع كنيم كه اندازه نعمت دهى گذشته آينده تو را بشماريم ، نه بشمار آن پى خواهيم برد و نه هرگز آن را توانيم شمرد. هيهات ! چگونه اين خواهد شد در حالى كه تو از جانب خود، در كتاب گويا و بيان صادق خود خبر دادى كه : ((اگر نعمت خدا را شماره كنيد به پايان شمارش آن نخواهيد رسيد))
راست است كتاب تو - اى خداى من - و (راست است ) خبر تو.
و پيامبران و رسولانت ، وحى (بلند توحيدى ) تو را كه بر آنان نازل فرمودى ، و دين (رسا و كامل ) خود را كه بر ايشان تشريع نمودى (بر ما) رساندند، جز اينكه من در حد كوشش و تلاش (محدود) خود، و اندازه هاى توان خويش ‍ شهادت مى دهم ، و از روى ايمان و يقين مى گويم كه : ستايش ، مخصوص آن خداوندگاريست كه فرزندى نگرفته تا از او ارث برند، و در ملك بيكران خود شريكى ندارد تا در آنچه آفريند ناسازگاريش كند، ويارى كننده اى از خوارى ندارد تا در آنچه سازد كمكش نمايد، منزه است او، منزه است او، منزه است او، اگر در آسمانها و زمين جز خدا، خدايان ديگرى بود حتما تباه مى گشتند. و از هم مى پاشيدند پس پاك و منزه است آن خداى يگانه حق يكتاى بى نيازى كه نه زاد، و نه زاده شد، و هيچ كس او را همتا نباشد، ستايش از آن اوست ستايشى همپاى ستايش فرشتگان مقرب و پيامبران مرسل ، رحمت و سلام خدا بر بهترين خلق خود محمد خاتم پيامبران و دودمان پاك و زلال گشته او باد. بارالها! مرا ترسان از خودت بگردان گويا تو را مى بينم و با تقواى خود خوشبختم ساز و با معصيت خود بدبختم مساز و در قضاى خود خيرم گزين ، و در قدر خود مباركم فرما، تا نخواهم شتاب آنچه را تو پس اندازى ، و نه تاءخير افتادن آنچه را تو پيش اندازى .
بارالها! بى نيازيم را در جانم و يقين را در دلم و اخلاص را در عملم ، و نور را در ديده ام و بصيرت را در دينم قرار ده و مرا به اندامهايم بهره ور ساز، گوش ‍ و چشمم را دو وارث من گردان (تا از عقل و ايمانم فرمان برند)، و بر آنچه بر من ستم كند يارم باش ، و آرزوها (ى پيروزى بر او) و انتقامم را روزى فرما، و بدين وسيله چشمم را روشن كن .
بارالها! غمهايم را بر طرف كن ، عيبهايم را بپوشان ، گناهانم را بيامرز، شيطانم را بران ، و گروها (و تعهداتم ) را برهان و برايم - اى معبود بحق من - در دنيا و آخرت بالاترين درجه (كمال و قرب ) را مقرر فرما.
بارالها! ستايش از آن توست كه مرا آفريدى ، پس شنوا و بينا قرار دادى و ستايش از آن توست كه با اينكه از آفرينش من بى نياز بودى مرا آفريدى ، پس زنده آراسته قرارم دادى ، پروردگارا! از آن رو كه مرا پديد آوردى و آفرينشم را اعتدال بخشيدى ، پروردگارا از آن رو كه مرا ايجاد نمودى و صورتم را زيبا آفريدى ، پروردگارا از آن رو كه به من احسان نمودى و در وجودم عافيتم بخشيدى ، پروردگارا از آن رو كه مرا حفظ فرمودى و توفيقم دادى ، پروردگارا از آن رو كه بر من انعام فرمودى و هدايتم نمودى ، پروردگارا از آن رو كه مرا پناه دادى و از هر خيرى عطايم بخشيدى ، پروردگارا از آن رو كه مرا سير و سيراب نمودى ، پروردگارا از آن رو كه مرا بى نياز و خشنود كردى ، پروردگارا از آن رو كه به من عنايت فرمودى و عزتم دادى ، پروردگارا از آن رو كه مرا در پوشش ياد زلال خود قرار دادى و از آفريده هاى خود به حد كافى در دسترسم نهادى ، (خدايا چنانكه اين موهبتها را فرمودى نيز) بر محمد و آل محمد درود فرست و مرا بر آفتهاى روزگاران ، و تحولات (و حوادث ناگوار) روزان و شبان يارى فرما، و مرا از هراسهاى دنيا و غمهاى آخرت نجات بخش و از شر آنچه ستمگران در زمين مى كنند نگهدار.
بارالها! از هر چه مى ترسم كفايتم فرما و از هر چه بيمناكم نگاهم دار. در جان و دينم نگهبانم باش و در سفر حفظم كن ، در اهل و مال و فرزندانم (در غياب من ) جانشين باش و در هر چه روزيم فرمودى بركتم ده ، در پيش خود (كوچك و) خوارم نما، و در چشم مردم (عزيز و) بزرگم دار و از شر جن و انس سلامتم دار. به گناهان رسوايم مساز و به (ناخالصى انگيزه و) نيتم خوارم مكن ، و با كردارم هلاكم منما و نعمتهايت را از من مگير و به غير خودت واگذارم مكن ، به چه كسى مرا وامى گذارى ؟ به خويشان كه از من ببرند؟ يا به بيگانگان كه (براى منافع خود) بر من يورش آرند.
طبق نسخه ديگر: يا به بيگانگان كه به من ترشورئى كنند؟
يا به آنان كه مرا ضعيف و ناتوان خواهند در صورتى كه تو پروردگار و اختيار دار امور منى .
(خدايا! در اين ظلمتكده دنيا و آشفتگى هياهوى كثرات ) به تو از غربت خود مى نالم و از دورى منزل (خلد و قرب ) خود شكوه مى كنم و از خواريم در برابر كسى كه اختيار دار امورم نموده اى شكايت دارم .
بارالها! خشمت را بر من روا مدار، اگر تو بر من خشم نگيرى از (خشم ) جز تو باكم نيست ، بلكه عافيت تو برايم توان بخش تر است . پس از تو مى طلبم : به آن نور جمالت كه در قلمرو (احاطه قيومى ) آن ، زمين و آسمانها جلوه نموده اند و امر پيشينيان و پسينيان بر آن سامان گيرد كه مرا بر خشم خود نميرانى و قهر خود را بر من فرود نياورى ، تو مى توانى (از قهر) به رضا باز آيى تا پيش از مرگ از من خشنود شوى ، هيچ معبود بحقى جز تو نيست اى پروردگار شهر حرام (مكه )، و مشعرالحرام ، و خانه كهن كعبه كه بركتت را بر آن فرود آورده اى و آنرا براى همه مردم ، امن قرار داده اى .
اى آنكه با بردباريش از گناهان بزرگ در گذرد، اى آنكه به فضلش نعمت سرشار بخشد، اى آنكه به كرمش شايان عطا فرمايد، اى پشتوانه من در (گرفتارى و) اندوهم ، اى مونسم در (تنهايى و) قبرم ، اى ولى نعمتم ، اى معبود من و پدرانم ؛ ابراهيم ، اسماعيل ، اسحاق و يعقوب ، و اى پروردگار جبرئيل و ميكائيل و اسرافيل ، و اى پروردگار محمد خاتم پيامبران ، و اى خداى برگزيدگان ، و اى نازل كننده تورات و انجيل و زبور و قرآن عظيم ، اى فرو فرستنده ((كهيعص ))، ((طه ))، ((يس ))، و قرآن حكيم ، تو پناه منى آنگاه كه همه راهها هر چند وسيع باشند مرا درمانده كنند، و زمين با همه پهناوريش بر من تنگ شود، (خدايا) اگر رحمت تو دستم نگيرد از رسوايان خواهم بود، تويى كه مرا بر دشمنانم يارى نموده پيروز فرمايى و اگر نصرت تو دستم نگيرد از شكست خوردگان خواهم بود.
اى آنكه خود را ويژه والايى و بزرگوارى نمودى ، اى آنكه دوستانش به عزت او عزيز گشتند، اى آنكه پادشاهان طوق خوارى در برابرش بر گردن نهاده ، از قهر او بيمناك اند، (اى آنكه ) خيانت چشمها، و اسرار سينه ها و غيب آينده زمانها و روزگاران را مى داند، اى آنكه جز او كس نداند چونست او، اى آنكه جز او كس نداند چيست او، اى آنكه جز او كس نداند آنچه داند او، اى آنكه زمين ، بر آب فشرد و هوا را به آسمان بند آورد، اى آنكه گرامى ترين نامها براى اوست ، اى صاحب نيكويى كه هرگز قطع نشود، اى آنكه آن كاروان را در بيابان بى آب و علف براى نجات آماده ساخت و از قعر چاهش برآورد و پس از بردگى پادشاهش نمود، اى آنكه يوسف را به يعقوب پس از آنكه ديدگانش از اندوه سفيد شد و غمنده بود برگرداند، اى آنكه زيان و بلا را از ايوب گشود، اى آنكه دست ابراهيم را از ذبح پسرش  پس از كهنسالى نگهداشت ، اى آنكه دعاى زكريا را مستجاب نمود و يحيى را به او بخشيد و او را تنها و بى كس نگذاشت ، اى آنكه يونس را از شكم ماهى بر آورد، اى آنكه دريا را براى بنى اسرائيل شكافت و آنان را رهانيد و فرعون و لشكرش را از غرق شدگان ساخت ، اى آنكه بادها را پيش از باران رحمتش ، مژده بخش فرستاد، اى آنكه بر عقوبت آنكه نافرمانيش كند شتاب ننمايد، اى آنكه ساحران را پس از عمرى بى دينى نجات داد با اينكه در سايه نعمت او روزى مى خوردند و ديگرى را مى پرستيدند و با او مقابله و مبارزه مى كردند و پيامبرانش را تكذيب مى كردند.
اى ((الله )) اى آغازگر آفرينش كه خود هرگز آغازى ندارى ، اى هستى پيوسته كه پايانى ندارى ، اى زنده ، اى خود بپاى بپادارنده ، اى زنده كننده مردگان ، اى آنكه هر جانى را با آنچه بدست مى آورد نگه مى دارى ، اى آنكه شكرم برايش اندك و باز محروم نمى كند، و گناهم بزرگ است و رسوايم نمى سازد، و مرا بر گناهان مى بيند و خوارم نمى كند، اى آنكه در كوچكى حفظم نمود، اى آنكه در كهنسالى روزيم داد، اى آنكه نعمتهاى او نزد من به شمار نيايد، اى آنكه نعمتهايش نزد من عوض ندارد، اى آنكه با خير و احسان روى به من آورد و من با بدى و گناه رو به او نمودم ، اى آنكه مرا به ايمان هدايت فرمود پيش از آنكه شكر انعامش را بشناسم .
اى آنكه در بيمارى او را خواندم و شفايم بخشيد، در برهنگى او را خواندم و پوششم عطا كرد، در گرسنگى او را خواندم و غذايم داد، در تشنگى او را خواندم و سيرابم نمود، در ذلت او را خواندم و عزيزم فرمود، در نادانى او را خواندم و معرفتم بخشيد، در تنهايى او را خواندم و افزونم ساخت در آوارگى غيبت او را خواندم و به (وطن ) بازم گردانيد، تهيدست او را خواندم و توانگرم نمود، يارخواهانه او را خواندم ياريم فرمود، توانگرانه او را خواندم دارائيم نگرفت ، و از همه اين خواهشها دست كشيدم با آغاز به احسانم نمود، پس حمد و سپاس تنها توراست اى آنكه از لغزشم در گذشتى و اندوهم را زدودى و دعوتم را پذيرفتى و زشتيم را پوشاندى و به مقصودم رساندى و بر دشمنم پيروز ساختى ، و اگر نعمتها و منتها و بخششهاى كريمانه ات را بر شمارم تمام نتوانم كرد.
مولاى من ! تويى كه نعمت دادى ، تويى كه احسان كردى ، تويى كه نيكرفتارى نمودى ، تويى كه فضيلت دادى ، تويى كه منت نهادى ، تويى كه كامل كردى ، تويى كه روزى دادى ، تويى كه عطا نمودى ، تويى كه توانگر ساختى ، تويى كه سرمايه دادى ، تويى كه پناه دارى ، تويى كه كفايت فرمودى ، تويى كه هدايت كردى ، تويى كه از گناه نگهداشتى ، تويى كه (عيوبم را) پوشاندى ، تويى كه آمرزيدى ، تويى كه (از تقصيراتم ) در گذشتى ، تويى كه قادر نمودى ، تويى كه ادب دادى ، تويى كه كمك كردى ، تويى كه بازويم گرفتى ، تويى كه تاءييد فرمودى ، تويى كه يارى كردى ، تويى كه شفا بخشيدى ، تويى كه عافيت دادى ، تويى كه گرامى داشتى ، تو مباركى - اى پروردگار ما - و برين مرتبه اى ، پس ستايش هميشه تو را سزد و شكر پايدار و پيوسته ، تو را بايد.
سپس - معبودا! - منم معترف به گناهان خود، آنها را بيامرز، منم كه خطا كردم ، منم كه غافل ماندم ، منم كه نادانى نمودم ، منم كه قصد گناه كردم ، منم كه فراموش نمودم ، منم كه به خود اعتماد كردم ، منم كه گناه عمدى نمودم ، منم كه وعده دادم ، منم كه تخلف كردم ، منم كه پيمان شكستم ، منم - اى معبود بحق من - كه اقرار كردم و به نعمتهاى تو نزدم اعتراف نمودم و باز به گناهانم برگشتم ، پس مرا بيامرز اى آنكه گناهان بندگان ، او را زيانى نرساند، و او از طاعت آنان بى نياز است و هر كدامشان عمل صالح كند با كمك و رحمتش او را توفيق بخشد.
پس - اى معبود بحق من - ستايش ، مخصوص توست ، فرمانم دادى و سرپيچيدم ، نهيم كردى پس مرتكب شدم ، اكنون چنانم كه نه بى گناهم تا بهانه آورم ، نه توانمندى (جز تو) دارم تا از او يارى جويم ، پس اى مولاى من ! با چه رو به سويت آرم ؟ آيا با گوشم ، يا با چشم ، يا با زبان ، يا با دست ، يا با پايم ؟ آيا همه اينها نعمتهاى تو نزد من نيست كه با همه آنها نافرمانيت نموده ام ؟
اى مولاى من ! اكنون حق با توست و بر من هر راه بهانه اى بسته است ، اى آنكه زشتيهاى مرا از پدران و مادران پوشاندى تا مرا نرانند، و از خويشان و برادران پوشاندى تا مرا سرزنش نكنند و از پادشاهان پوشاندى تا مرا مجازات ننمايند، اى مولاى مهربان من ! اگر آنان بر آنچه تو از من مى دانى با خبر مى شدند، بى درنگ مهلتم نمى دادند و رهايم مى كردند و از من مى بريدند.
اكنون - اى آقاى مهربان من - اين منم كه شكسته و خوار، درمانده و بى ارزش ، پيش روى تو ايستاده ام ، نه بى گناهم تا بهانه آورم و نه توانى دارم تا كمك جويم و نه دليلى دارم تا رو كنم ، و نه مى توانم بگويم كه گناه نكرده و بد ننموده ام . و اميد ندارم - اى مولاى من - بر فرض انكار - انكارم سودم بخشد. چگونه و كجا سود بخشد در حالى كه همه اندامهايم به آنچه كرده ام ، بر من گواهند، و به يقين و بى ترديد مى دانم كه تو از كارهاى بزرگ از من مى پرسى ، و البته تو آن حكيم عادلى هستى كه ستم نكند، و همان عدل تو مرا هلاك خواهد كرد.
و (من به سوى فضل و رحمت تو) از همه عدل تو گريزانم ، اكنون - مولاى من - اگر مرا عذاب دهى ، به گناهانم باشد پس از آنكه بر من اتمام حجت نموده باشى و اگر از من در گذرى از بردبارى و بخشش و بزرگوارى تو باشد.
هيچ معبود بحقى جز تو نيست ، منزهى تو، اين منم كه از ستمگرانم ، هيچ معبود بحقى جز تو نيست ، منزهى تو، اين منم كه از آمرزش خواهانم ، هيچ معبود بحقى جز تو نيست ، منزهى تو، اين منم كه از يكتا پرستانم ، هيچ معبود بحقى جز تو نيست ، منزهى تو، اين منم كه از بيمناكانم ، هيچ معبود بحقى جز تو نيست ، منزهى تو، اين منم كه از اميدواران مشتاقم ، هيچ معبود بحقى جز تو نيست ، منزهى تو، اين منم كه از درخواست كنندگانم ، هيچ معبود بحقى جز تو نيست ، منزهى تو، اين منم كه از تهليل و تسبيح گويانم ، هيچ معبود بحقى جز تو نيست اى پروردگار من و پروردگار نياكان پيشين من .
بارالها! اين ستايش من است در مقام تمجيد تو، و اخلاص من است در مقام توحيد تو، و اقرارم به احسانهاى توست در مقام شمارش آن ، اگر چه معترفم كه آنها را نتوانم شمرد زيرا بى شمار و سرشار و نمايان است . و از دير زمان تاكنون پيوسته است ، نعمتهايى كه هميشه ، از آن زمان كه مرا آفريدى و از آغاز عمرم كه پديد آوردى ، مرا در آن با همان فراوانى و سرشارى فرو پوشانده اى ، يعنى توانگر نمودن پس از ندارى ، بر طرف ساختن زيان و بدحالى و سبب سازى آسايش و خوشحالى ، راندن تنگدستى و دشوارى ، گشايش از اندوه و گرفتارى و عافيت تن و سلامت در ديندارى .
و اگر همه جهانيان از اولين و آخرين ، براى اندازه و سنجش يادآورى نعمتت مرا يارى رسانند، نه من مى توانم و نه آنان ، پاكيزه و برترى ، اى پروردگار عظيم كريم رحيم ، احسانهاى تو به شمار نيايد و (خلايق ) به ستايش تو نرسند، و نعمتهايت عوض ندارد، بر محمد و آل محمد درود فرست و نعمتت را بر ما تمام گردان و ما را با طاعت خود خوشبخت فرما، منزهى تو هيچ معبود بحقى جز تو نيست .
دعوت هر بيچاره پريشان را آنگاه كه بخواندت پاسخ مى دهى و ناراحتى او را بر طرف مى فرمايى ، و گرفتاران را به فرياد مى رسى ، بيماران را شفا مى بخشى ، فقيران را توانگر مى سازى ، شكستگان را جبران مى كنى ، خردسالان را مهر مى ورزى ، بزرگسالان را يارى مى رسانى ، به جز تو پشتيبانى نيست ، و بالاتر از تو توانايى نيست ، تويى كه بلند مرتبه و بزرگى ، اى آزاد كننده اسير در زنجير، اى روزى بخش طفل خردسال ، اى پناه پناهنده هراسان ، اى آنكه نه شريك دارى نه وزير، بر محمد و آل محمد درود فرست و در اين لحظات پايانى روز، عطايم فرما بهترين آنچه را كه به هر يك از بندگانت عطا مى كنى و مى بخشى از نعمتى كه در اختيار مى نهى و احسانهايى كه تازه مى كنى و بلاهايى كه مى گردانى و اندوهى كه بر طرف مى سازى و نيايشى كه مى شنوى و كردار نيكى كه مى پذيرى و كردار بدى كه مى پوشانى ، حقا كه تو با لطفى و آگاهى ، و بر هر چيز كه بخواهى توانايى .
بارالها! تو نزديكترين كسى ، كه خوانده مى شود، سريع ترين كسى ، كه پاسخ مى دهد، كريم ترين كسى ، كه عفو مى كند، دست بازترين كسى ، كه مى بخشد، و شنواترين كسى كه مسئلت مى شود، اى رحمان دنيا و آخرت و اى رحيم دنيا و آخرت ، هيچ پرسيده شده اى همچو تو نيست و هيچ آرزويى جز تو نيست ، تو را خواندم و پاسخم دادى ، از تو خواستم و عطايم فرمودى ، به تو رو آوردم و مهربانيم نمودى ، به تو دل بستم و نجاتم دادى و به تو پناه آوردم و كفايتم كردى .
بارالها! بر محمد بنده و فرستاده و پيامبرت و بر آل پاكيزه و پاك او همه دورد فرست و نعمتهايت را بر ما كامل فرما، و عطايت را بر ما گوارا ساز، و ما را سپاسگذار خود، و يادآور احسانهاى خويش قرار ده ، آمين اى پروردگار جهانيان .
بارالها! اى آنكه مالك شوى و اندازه نگهدارى ، و قادر شوى و پيروز گردى ، نافرمانى شوى و بپوشانى ، و آمرزشت خواهند و بيامرزى ، اى آخرين خواسته مشتاقان ، و اى منتهاى آرزوى اميدواران ، اى آنكه علمش بر هر چيزى احاطه يافته و دلسوزى و مهربانى و بردباريش پذيرندگان رو آورندگان را فرا گرفته است .
بارالها! ما در اين لحظات پايانى روز كه آن را به محمد پيامبر و فرستاده و برگزيده و امينت ، شرافت دادى و بزرگ نمودى ، به تو روى آورديم ، پس - اى خدا - درود فرست بر آن مژده دهنده هشدار دهنده ، آن چراغ تابانى كه او را بر اهل اسلام ارزانى داشتى و او را براى جهانيان ، رحمت قرار دادى .
بارالها! بر محمد و آل او درود فرست آنچنان كه محمد، شايسته آن است ، اى بزرگوار بر او و بر همه خاندان نجيب و پاكيزه و پاكش درود فرست ، و ما را در عفو خود فرو بر، زيرا (در اين سرزمين نيايش ) شيونها به هر زبانى به درگاهت بلند است ، پس در اين لحظات پايانى روز براى ما بهره اى از هر چه پخش مى كنى و از هر نورى كه با آن هدايت مى فرمايى و از هر رحمتى كه پراكنده مى سازى و از هر عافيتى كه پوشش مى دهى و از هر بركتى كه نازل مى كنى و از هر رزقى كه مى گسترانى مقرر فرما، اى رحم كننده ترين رحم كنندگان !
بارالها! ما را در اين هنگام ، كامياب ، رستگار، نيكى يافته و بهره مند برگردان ، و ما را از نوميدان قرار مده ، از رحمت خود بى بهره مساز و از فضل خود كه آرزويش مى بريم باز مدار، ما را از ناكامان و رانده شدگان از درگاهت بر مگردان ، از رحمت خود محروم مفرما و از فضيلت آن بخششهايت كه انتظار داريم ماءيوس مكن ، اى بخشنده ترين بخشندگان ، و اى گرامى ترين بزرگواران .
بارالها! با يقين ، به درگاهت رو آورده و آهنگ خانه كعبه ات نموده ، قصد زيارت آن را داريم ، ما را بر اعمال حج يارى كن و حج ما را كامل ساز و از گناهان ما - اى خدا - در گذر و عافيتمان بخش ، زيرا اينك دستانمان را كه نشان ذلت اعتراف دارند به سوى تو بلند كرده ايم .
بارالها! در اين لحظات پايانى روز، آنچه از تو خواستيم به ما ببخش و آنچه از تو كفايت آن را درخواست كرديم كفايت كن ، زيرا جز تو ما را بسنده يى نيست ، و جز تو ما را هيچ پروردگارى نيست ، فرمانت در ميان ما نافذ است ، علمت به ما احاطه دارد، داوريت در ميان ما عادلانه است ، خير را براى ما حتمى ساز و ما را از اهل خير قرار بده .
بارالها! به بخشندگيت ، پاداش بزرگ و ذخيره گرانبها، و توانگرى هميشگى را براى ما قطعى ساز، همه گناهانمان را بيامرز و ما را با هلاك شوندگان نابود مفرما و دلسوزيت را از ما بر متاب ، به مهربانيت از مهربانترين مهربانان !
بارالها! ما را در اين هنگام از كسانى قرار ده كه درخواست كردند و عطايشان فرمودى ، شكرت گفتند و فزونشان بخشيدى ، به سوى تو رو آوردند و پذيرايشان گشتى ، از گناهانشان رهيده به تو برگشتند و تو گناهانشان را آمرزيدى ، اى آنكه خداوند شكوه و بخشايشى !
بارالها! توفيق بندگيمان بخش ، و قوت طاعتمان ده ، از گناهمان باز دار، لابه و زارى ما را بپذير، اى بهترين كسى كه درخواستش كنند، اى مهربانتر شخصى كه از او ترحم جويند، اى كسى كه به هم آمدن نامرئى پلكها، و نگاه چشمها، و هر آنچه در جانها جاى گرفته و در دلها نهان است بر او مخفى نيست ، حقا كه همه اينها را علم تو بر شمرده و بردبارى تو فراگرفته است ، تو منزه و برترى از آنچه ظالمان (درباره تو) گويند، برترى بزرگ ، آسمانها و زمين و هر كه در آنها است تو را تسبيح مى گويند و هيچ چيزى نيست جز آنكه تسبيحت مى گويد و به ستايشت سرگرم است ، هر سپاس و سرافرازى و بلندمرتبگى از آن توست ، اى خداوند شكوه و بزرگوارى و فضل و احسان و نعمتهاى بزرگ ، تويى كه بخشنده و گرانمايه و دلسوز و مهربانى ، روزيت را بر من گشايش ده ، و مرا در تن و دينم عافيت بخش و بيمم را ايمن ده و گردنم را از آتش برهان .
بارالها! مرا به مكر خود گرفتار مكن ، آرام آرام به قهر خود دچار مساز خوارم مگردان و شر فاسقان جن و انس را از من بران .
اى شنواترين شنودگان ، اى بيناترين بينندگان ، اى زودترين حسابرسان ، اى مهربانترين مهربانان ! بر محمد و آل محمد درود فرست ، خدا از تو حاجتى مى خواهم كه اگر آن را عطايم كنى آنچه از من دريغ دارى زيانم نرساند، و اگر آن را از من باز دارى هر آنچه عطايم كنى سودم نبخشد، از تو مى خواهم كه گردنم را از آتش برهانى ، هيچ معبود بحقى جز تو نيست يگانه بى شريكى ، و ملك وجود از آن تو و همه ستايشها مخصوص توست ، و تو بر هر چيز توانايى اى پروردگار من ، اى پروردگار من ، اى پروردگار من ...
خدايا! من در دارائى خود نادارم ، پس چگونه در ندارى خود فقير نباشم ؟ معبودا! من در دانايى خود، نادانم ، پس چگونه در نادانى خود، نادان نباشم ؟ الها! گوناگونيهاى تدبيرت (در اءوضاع خلايق )، و سرعت پيچش (و تحول ) تقديراتت (در احوال بنى آدم ) بندگان عارف تو را از اينكه به عطايى دل آرام شوند و در بلا اميد از تو بردارند باز مى دارد.
الها! هر آنچه پستى مرا سزد از من است و هر آنچه كرم تو را سزد از توست ، خدايا! پيش از پيدايش ناتوانى در من ، خود را با لطف و مهربانى نسبت به من ستودى ، آيا پس از ناتوانيم آنها را از من دريغ مى دارى ؟ الها! اگر خوبيها از من سرزند به فضل توست و تو منت بر من دارى و اگر بديها از من پديد آيد، (محكوم ) به عدل توست تو بر من حجت دارى ، الها! چگونه مرا به خود وامى گذارى در صورتى كه از من كفالت فرمودى ؟ و چگونه شكست خورم در صورتى كه تو ياور منى ؟ يا چگونه نااميد شوم در صورتى كه نوازشگر منى ، اكنون توسط نيازمنديم به تو، دست به دامنت گشته ام و چگونه با چيزى كه هرگز به ناحيه قدس تو نرسد توسلت جويم ؟ يا چگونه از حال خود به تو شكايت كنم كه بر تو پنهان نيست . يا چگونه با گفتارم شرح دهم كه آن هم از تو و برايت آشكار است ؟ يا چگونه آروزهايم را بى بهره مى سازى در حالى كه به درگاه تو آمده ام ، يا چگونه احوال مرا نيك نسازى و حال آنكه احوالم به تو برجاست !
معبودا! با اين همه نادانيم چقدر به من لطف دارى ! و با اين همه زشتى كردارم چقدر به من مهربانى ! معبودا! چقدر به من نزديكى و من از تو دورم ! و چقدر تو با من راءفت دارى ! پس چيست كه مرا از تو محجوب داشته است ؟
اى معبود بحق من ! از آثار (و مظاهر) گوناگون (دار كثرت ) و تحولات (شگرف ) اءطوار وجودى ، پى بردم كه مقصود تو از من آن است كه در هر چيزى (و هر مظهرى ) خود را به من بشناسانى (و احاطه قيومى خود را به من بنمايانى ) تا در هيچ چيزى از تو بى خبر نباشم .
الها! هر چه پستى من لالم كند، كرم تو مرا به سخن آرد، و هرگاه كه اوصاف (ناشايسته ) من نوميدم سازد نيكوييهاى تو اميدوارم نمايد.
الها! كسى كه خوبيهايش بدى است چگونه بديهايش بدى نباشد! و كسى كه حقيقتهايش ادعاست چگونه ادعاهايش ادعا نباشد؟
الها! حكم نافذ و مشيت قاهر تو (كه همه قلمرو هستى را فراگرفته است ) براى هيچ صاحب سخنى ، جاى سخن و براى هيچ صاحب حالى ، حال ثابت نگذاشته است .
خدايا! چه بسيار كه بناى طاعتى گذاردم و چه بسيار حال عبادتى كه استوار كردم . عدل تو، تكيه مرا به آن از بن كند، بلكه فضل تو مرا از آن برگرداند.
معبودا! تو خود مى دانى اگر چه انجام طاعت تو را قطعى و پيوسته نداشته ام ، ولى محبت و تصميم آن را هميشه داشته ام .
خدايا! چگونه تصميم گيرم در حالى كه تو قاهرى ؟! چگونه تصميم نگيرم كه تو فرمان دهنده اى ؟! الها آمد و شد (انديشه ) من در آثار و نشانه ها مايه دورى ديدار (و وصال ) توست ، پس همه وجود مرا در حضرتت به خدمتى فراهم آر كه مرا به تو رساند.
چگونه به رهنمايى چيزى كه در وجود خود به تو نيازمند است از پى وجود تو برآييم ؟ آيا جز تو چيزى ظهورى دارد كه براى تو نيست تا آشكار كننده تو شود؟ كى پنهان بوده اى تا نيازمند دليلى باشى كه به تو رهنمون شود؟! كى دور شده اى تا آثار و نشانه ها ما را به تو رسانند؟! كور است چشمى كه تو را بر خود نگهدار و مراقب نبيند، و زيان زده است داد و ستد كسى كه از محبت خود برايش نصيبى قرار نداده اى !
الها! بندگان را فرمان دادى تا به نشانه هاى تو باز گردند، اكنون مرا (كه بى تاب وصالم ) از راه پوشش انوار (جمال و جلالت ) و رهنمايى (شهود و) بينا دلى به خود جلب كن تا همچنان كه از آنها به تو ره يافتم از آنها به بارگاه وصالت باريابم در حالى كه رازم از نگاه به آنها مصون و همتم از تكيه بر آنها والا باشد. كه تو بر هر چيز توانايى .
اى معشوق يگانه من ! اين ذلت (عاشقانه ) من است كه پيش رويت عيانست و اين حال شكسته و سوز عشق من است كه بر تو پنهان نيست ، از تو وصالت را جويايم و به تو بر تو رهنما خواهم ، پس با (تجلى ) نورت مرا به خود رهنمون شو، و با (خلوص و) صدق عبوديت ، مرا نزد خود بپاى دار. معبودا! مرا از گنجينه علم (و اسرار ناب ) خود بياموز، و مرا با پوشش مصون (از اءغيار) خود نگهدار.
الها! مرا با حقايق (معرفت ) مقربانت بياراى ، و به طريقه مجذوبان (مشتاقت ) به راه انداز.
خدايا! مرا با تدبيرت از تدبير خودم و با اختيارت از اختيار خودم بى نياز فرما، و مرا بر پايگاههاى پريشانيم واقف گردان .
الها! مرا از ذلت نفسم برآر و مرا پيش از ورود در گورم ، از شك و شركم پاك فرما. از تو يارى مى جويم ياريم كن ، بر تو توكل دارم مرا وامگذار، از تو مى خواهم نااميدم مگردان ، فضلت را آرزومندم محرومم مساز، به آستان تو پيوسته ام ، دورم نكن ، و بر درگاهت ايستاده ام مرا مران .
خدايا! رضاى تو منزه است از اين كه سببى از جانب تو داشته باشد، پس ‍ چگونه برايش از جانب من سببى خواهد بود؟!
الها! تو در ذات خود بى نياز از آنى كه از جانب (افعال ) خودت به تو سودى رسد، پس چگونه از من بى نياز نباشى ؟!
مبعودا! قضا و قدر تو مرا به آرزو مى افكند و دلبستگى به خواسته دل اسيرم مى سازد. پس تو ياورم باش تا پيروز و بينايم كنى و مرا با فضل خود بى نياز گردان تا به (لطف ) تو از تلاش و طلب خود بى نياز شوم ، تويى كه انوار (تجليات جمال ) خود را در دلهاى اوليائت تا باندى تا تو را شناختند و به يكتايى ستودند، تويى كه بيگانگان را از دل عاشقانت زدودى تا جز تو را دوست ندارند و جز تو پناهى نگيرند، تويى كه انيس آنانى آنجا كه عوالم (ملك و ملكوت ) به هراسشان افكند و تويى كه آنان را هدايت فرمايى ، آنگاه كه نشانه ها برايشان آشكار شود. چه دارد آنكه تو ندارد؟ و چه ندارد آنكه تو را دارد؟ ناكام است آنكه به جاى تو، ديگرى را پسندد و زيان كار است آنكه روى از تو برتابد چگونه به ديگرى اميد برند با اينكه تو قطع احسان نكرده اى و چگونه از ديگرى بجويند با اينكه تو شيوه عطابخشيت را تغيير نداده اى ؟!
اى آنكه شيرينى اءنس خود را به دوستدارانت چشاندى ، پس تملق گويان در پيشگاه (جلال و كبريايى ) تو ايستادند، اى آنكه جامه هيبت خود را براندام اوليائت پوشاندى تا در برابرت به استغفار ايستادند! تويى كه ياد از خلايق كنى پيش از آنكه از تو ياد كنند، تويى كه آغاز به احسان نمايى پيش از آنكه پرستندگان به تو روى آرند، تويى كه عطا بخشى پيش از آنكه جويندگان بخواهند، توى كه پربخششى ، سپس در آنچه به ما بخشيده اى از وام خواهانى !!
الها! با رحمتت مرا بطلب ، تا به وصالت رسم ، و با فضلت مرا جذب كن تا يكسر به تو رو كنم ، خدايا! اميدم از تو نمى برد اگر چه نافرمانيت كنم و ترسم از تو زدوده نمى شود اگر چه فرمانت برم ، عوالم آفرينش مرا به تو نزديك نموده و آگاهى به كرامت ، مرا به آستانت فرود آورده است .
معبودا! چگونه نوميد شوم كه تو آرزوى منى ؟! چگونه خوار شوم كه تو تكيه گاه منى .
خدايا! چگونه دعوى عزت كنم ، كه در ذلت ، قرارم داده اى و چگونه دعوى عزت نكنم با اينكه به بندگى خود نسبتم داده اى ؟!
الها! چگونه نياز نيارم با اينكه در نيازمندان جايم داده اى و چگونه نياز آرم با اينكه به وجود خود بى نيازم فرموده اى ؟! تويى كه هيچ معبود بحقى جز تو نيست ، خود را به هر چيز شناساندى پس چيزى نيست كه تو را نشناسد، تويى كه خود را در هر چيز به من شناساندى پس تو را در هر چيز، نمايان ديدم و تويى كه بر هر چيزى عيانى ، اى آنكه با رحمت رحمانى خود (به همه عوالم ملك و ملكوت ) استيلا يافتى ، پس عرش (هستى ماسوا)، در جلوه ذات (سرمدى ) تو پنهان گشت ، مظاهرى را با مظاهرى ديگر محو نمودى ، و اغيار را (كه در دار اعتبار و كثرات خودى دارند) با فراگيرى افلاك (تجليات ) انوار (وحدت خود فانى ساختى و) نابود نمودى .
اى آنكه در سراپرده هاى عرش خود، پنهان از ديدگانى ، اى آنكه با تمام درخشندگى و زيبايى خود جلوه نمودى ، پس عظمت و كبريائيش ، استيلايش را (بر همه ما سوى ) محقق ساخت . چگونه پنهانى و حالى آنكه پيدايى ، چگونه غايبى و حال آنكه همه را نگهبان و همه جا حاضرى ! حقا كه بر همه چيز توانايى ، و ستايش تنها از آن خداى يگانه است .
حرز(1113) امام (عليه السلام)
921 - 17- ((به نام خداوند بخشنده مهربان ، اى هميشه اى پايدار اى زنده ! اى پاينده بپا دارنده ! اى از بين برنده غمها! اى گشاينده اندوهها! اى برانگيزنده پيامبران ! اى راستگو در پيمان ! خدايا اگر برايم نزد تو خشنودى و محبت است پس مرا و برادران و شيعيانم را كه از من پيروى كنند بيامرز و آنچه در نسل من است پاكيزه ساز، به رحمتت سوگند، اى رحم كننده ترين رحم كننده ها، و رحمت خدا بر سرور ما محمد و همه دودمان او باد))(1114).
دعاى درد پاشنه پا
922 - 18- صفوان جمال ، از امام صادق (عليه السلام)، از امام باقر (عليه السلام)، از امام سجاد (عليه السلام) نقل مى كند كه فرمود: شخصى دردمندانه به ابا عبدالله الحسين (عليه السلام) عرض كرد: اى فرزند رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) در پاشنه پاى خود دردى دارم كه نمى گذارد براى نماز بلند شوم . حضرت (عليه السلام) فرمود: ((چرا از تعويذ (دعا) استفاده نمى كنى ))(1115)؟ عرض كرد: آنرا نمى دانم ، فرمود: ((هرگاه احساس دردى نمودى دست خود را بر آن بگذار و بگو: به نام خدا و به يارى خدا و سلام بر رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم)، سپس بر آن (اين آيه را) بخوان : (آنانكه غير خدا طلبيدند) خدا را چنانكه شايسته اوست نشناختند، و (اوست كه ) روز قيامت ، همه (وجود) زمين (و شئون آن ) در قبضه قدرت اوست و آسمانها درهم پيچيده به دست پرقدرت اوست ، او از آنچه شرك ورزند منزه و برتر است )(1116)))(1117).
آن مرد چنين كرد و خداى متعال او را شفا داد.
دعاى دندان درد
923 - 19- جبرئيل ، امام حسين (عليه السلام) را به اين دعا تعويذ كرد: ((شگفتى تمام از آن جنبنده (ريز ناپيدا)يى است كه در دهان ، استخوان را مى خورد و گوشت (لثه ) را رها مى كند، من تعويذ مى كنم ، و خداى عزيز شكوهمند، شفا دهنده و بسنده است ، هيچ معبود بحقى جز خدا نيست ، و همه ستايشها، مخصوص خداست كه پروردگار جهانيان است : (و ياد آوريد وقتى كه كسى را كشتيد و يكديگر را در موضوع آن متهم كرده و نزاع برانگيختيد و خداوند، رازى را كه پنهان مى كرديد آشكار فرمود: پس دستور داديم كه پاره اى از اعضاى آنرا بر بدن كشته زنيد)(1118).
انگشت خود را بر آن دندان مى گذارى . سپس آنرا بدينگونه هفت بار تعويذ مى نمايى ، به خواست خدا خوب مى شوى ))(1119).
دعاى درد پا
924 - 20- جابر جعفى ، از امام باقر (عليه السلام) نقل مى كند كه فرمود: خدمت على على بن الحسين (عليه السلام) بودم ، مردى از بنى اميه كه از شيعيان ما بود آمده عرض كرد: اى فرزند رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم)، بخاطر درد پا نمى توانم خدمت شما برسم . حضرت (عليه السلام) فرمود: چرا به تعويذ امام حسين (عليه السلام) عمل نمى كنى ؟ عرض كرد: اى فرزند رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم)، آن چيست ؟ فرمود: (اين آيات فتح ، آيات 7 - 1) ((تحقيقا ما تو را به فتح آشكارى پيروز ساختيم تا خدا گناه پيشين و سپين تو را بيامرزد و نعمتش را بر تو تمام گرداند و تو را به راه راست هدايت فرمايد و خداوند تو را به نصرتى عزتمند يارى كند، اوست آنكه آرامش را در دلهاى اهل ايمان فرود آورد تا بر ايمانشان بيفزايد و خداراست سپاهيان آسمانها و زمين و خدا داناى حكيم است ، (اين براى آن بود) تا مردان و زنان مؤ من را تا ابد در بهشتهايى كه زير درختانش نهرها جارى است داخل گرداند و همه گناهانشانرا بپوشاند و آن نزد خدا پيروزى (و كاميابى ) بزرگى است . و تا مردان و زنان منافق و مردان و زنان مشرك را عذاب كند كه آنان به خدا بد گمان اند. بدى بر آنان محيط است خدا بر آنان خشم نمود و آنان را از رحمت خود راند و جهنم را برايشان فراهم ساخت و آن بد منزلگاهى است . و سپاه آسمانها و زمين از آن خداست ، و خدا بسيار مقتدر و به تدبير نظام عالم داناست .))
نيايش براى حيات ابدى
925 - 21- راشد بن ابى روح انصارى گويد: از دعا(هاى ) امام حسين (عليه السلام) اين بود: ((بارالها! شوق آخرت را روزيم فرما تا از بى رغبتيم به دنيا به صدق آن در دلم پى برم ، بارالها! بصيرت در كار آخرت را روزيم فرما تا با شوق ، از پى خوبيها برآيم و با بيم ، از بديها گريزان شوم ، اى پروردگار من ))(1120)!
دعاى پنهان ماندن از ديد دشمن
926 - 22- ((اى آنكه شاءن او كفايت (امور خلايق ) است و سراپرده (فراگير لطف ) او نگهدارى (و تدبير شئون پديده ها) است ، اى آنكه اوست مقصود و سرانجام ، اى برطرف كننده بديها و ناخوشيها و زيانها، از من آزار همه عالميان از جنيان و آدميان را، با اءشباح نورانى و اءسماء سريانى و اقلام يونانى و كلمات عبرانى ، و با آن يقين روشنى بخش لوحهاى آسمانى برطرف فرما، بارالها! مرا در حرز (و پناه ) خود، در حزب و حفاظ خود و در پوشش و در سايه خود، از (آزار) هر شيطان سركش ، و دشمن كمين كرده و فرومايه ستيزجو، و ناساز ناسپاس و (بدخواه ) حسود، نگهدار، به نام خدا شفا مى جويم و به نام خدا كفايت مى طلبم بر خدا توكل مى كنم و از او كمك مى خواهم و به او پيروزى مى جويم و بر ستمگرى كه ستم كند و بر هر سر به هوايى كه بيداد نمايد و بر هر سياه بختى كه در كوبد و بر هر ملامتگرى كه سرزنش كند. پس خدا بهترين نگهبان اوست ، و او رحم كننده ترين رحم كننده هاست )).
دعا در هنگام شدائد
927 - 23- عبدالله بن فضل بن ربيع ، از پدر خود نقل مى كند كه گفت : در سال 147 هجرى قمرى كه منصور دوانقى حج نموده بود، وقتى وارد مدينه شد به ربيع (دربان خود) امر كرد: كسى را روانه ساز تا با (توهين و) سختى ، جعفر بن محمد (امام صادق (عليه السلام)) را بياورد، خداوند مرا بكشد اگر او را نكشم ! ربيع از دستور چشم پوشى نمود و آن را فراموش ‍ شده انگاشت ، روز دوم باز منصور، با تندى دستور خود را تكرار كرد. ربيع ، امام (عليه السلام) را طلبيد و به او عرض كرد: اى اباعبدالله ، خداى را ياد كن زيرا كسى تو را احضار نموده كه شر او را جز خدا دفع نمى كند و من بر جان تو بيمناكم ، امام (عليه السلام) فرمود: لا حول و لاقوة الا بالله العلى العظيم ، ربيع او را پيش منصور برد چشم منصور كه به حضرت (عليه السلام) افتاد با تندى گفت : اى دشمن خدا آيا اهل عراق تو را امام خود گرفته زكات اموالشان را براى تو جمع آورى مى كنند و با سلطنت من معارضه مى كنى و از پى فتنه و آشوبى ؟! خدا مرا بكشد اگر تو را نكشم !
امام (عليه السلام) فرمود: اى امير، به سليمان عطا شد و شكر كرد، ايوب گرفتار شد و صبر كرد، به يوسف ظلم شد و عفو كرد. اينان پيامبران خدا بودند كه نسبت تو به آنان مى رسد و تو مى توانى به آنان اقتدا كنى .
منصور (آرام گرفته ) اظهار داشت : بله ، اى ابا عبدالله ، بفرما بالا نزد من ، سپس گفت : اى ابا عبدالله ، فلانى به من اين خبرها را داده است ، حضرت (عليه السلام) فرمود: اى امير او را حاضر كن تا در اين باره با من رو به رو شود. مرد سخن چين را حاضر كردند. منصور به او گفت : آيا آنچه از جعفر بن محمد نقل كردى راست است ؟
عرض كرد: آرى اى امير.
حضرت (عليه السلام) فرمود: او را قسم بده ، پس آن مرد پيشدستى نموده چنين سوگند ياد كرد: سوگند به خداوند بزرگوارى كه هيچ معبود بحقى جز او نيست ، داناى پنهان و آشكار است ، يگانه يكتاست و شروع كرد كه صفات الهى با بشمرد.
حضرت (عليه السلام) فرمود: اى امير آن گونه كه من او را قسم مى دهم قسم بخورد.
منصور گفت : هر طور مى خواهى قسمش بده .
حضرت (عليه السلام) فرمود: بگو: از حول و قوة خداوند بيرون شوم و به حول و قوة خود پناه برم كه جعفر بن محمد (عليه السلام) چنين و چنان كرد.
آن مرد خوددارى كرد، چون منصور با نگاهى تند بر او نگريست ، آن قسم را ياد نمود، پس در جا، پاهايش خشك شد و همانجا افتاد و مرد، منصور (كه به هراس افتاده بود) دستور داد: مرده را از پاها كشيده بيرون بيفكنند.
سپس عرض كرد: اى ابا عبدالله مهم نيست ، ساحت شما پاك و جانب شما بى عيب است ، و از غائله در امانى ، (سپس گفت :) بوى خوش (و عطر و مشك ) بياوريد، عطر غاليه (1121) آوردند، پس با آن ، محاسن حضرت (عليه السلام) را عطر آگين كرده تا جايى كه از آن مى چكيد، و (سپس به حضرت (عليه السلام) اجازه مرخصى داد و) گفت : در حفظ و پناه خدا، اى ربيع ! هداياى خوب و پوشاك گرانبها تقديمش كن ، ربيع گويد: آنها را به حضرت (عليه السلام) تقديم نموده عرض كردم : اى اباعبدالله مى ديدم كه (وقتى با منصور روبرو شدى ) لبهاى خود را حركت مى دادى و هر قدر حركت مى دادى غضب منصور فرو مى نشست لبها را به چه سخنى حركت مى دادى ؟ فرمود: به دعاى جدم ، امام حسين (عليه السلام)، عرض كردم ، سرورم آن دعا كدامست ؟ فرمود: ((بارالها: اى نيروبخش من هنگام دشواريهايم ، و اى پناه من هنگام اندوهناكيم ، مرا با چشم هميشه بيدارت حفظ فرما، و در سايه توانمندى خلل ناپذير خويش جاى ده و به قدرتى كه بر من دارى رحمم كن تا نابود نشوم كه تو اميد منى ، بارالها! تو بزگتر و شكوهمندتر و تواناترى از آنچه من مى ترسم و بيم دارم ، بارالها! و به تو از شر او پناه مى برم كه تو بر هر چيزى توانايى ))(1122).
ربيع گويد: در هيچ سختى آن را نخواندم مگر آنكه خداوند فرجم بخشيد.
دعاى مشلول
928 - 24- گروهى از امام حسين (عليه السلام) نقل كرده اند كه فرمود: ((در شبى تاريك و ابرى همراه (پدرم ) على بن ابى طالب (عليه السلام) در طواف خانه خدا بوديم ، در حالى كه طواف ، خالى (از مردم ) بود و زائران آرميده و چشمها در آرامش شبانه خفته بودند، در اين هنگام صداى حزن آلود دل شكسه اى به گوش مى رسيد كه با دلى آكنده از درد (از خداى غفار)، فرياد رس مى طلبيد، و پناه مى جست ، و رحمت مى خواست و مى گفت ))(1123):
اى آنكه دعاى درماندگان در تاريكيها را به اجابت مى رسانى ، اى آنكه زيان و گرفتارى بيماريها را بر طرف مى سازى ميهمانان تو گرداگرد كعبه ، خفته و بيدار مى شوند تا تو را خوانند در حالى كه چشم تو - اى پاينده - به خواب نمى رود - با بخشيدگيت فضيلت عفو گناهانم را به من مرحمت فرما، اى آنكه همه خلايق در حرم امنش تنها به او (اميدوارند و به او) اشاره دارند - اگر گنهكاران ، عفو تو را در نيابند، پس چه كسى نعمت (رحمت و عفو) خود را بر آنان بخشايد؟!
پدرم (امير مؤ منان (عليه السلام)) به من فرمود: اى ابا عبدالله آيا به اين شخص كه داد از گناهانش دارد و از پروردگارش داد مى طلبد گوش ‍ سپردى ؟
((عرض كردم : بله ، شنيدم ))(1124).
فرمود: اى پى او برآ، شايد او را ببينى ، ((پس در آن تاريكى شب ، دست (به اين سو و آنسو) مى ماليدم و در ميان خفتگان مى گشتم ، همين كه بين ركن و مقام رسيدم شخصى ايستاده نمودارم شد، دقت كردم ، دريافتم كه به نماز ايستاده است ، گفتم : سلام بر تو اى بنده خدا كه به گناهان خود اعتراف دارى و در پى گذشت و آمرزش و پناه خداوندى ، تو را به خدا، فرا خوانى پسر عم رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) را اجابت كن .
با شتاب ، سجده و تشهد و سلام نماز را به پايان برد و بى آنكه سخنى گويد، (برخاست و) با دست به من اشاره نمود كه پيش بيفت . پيش افتاده و او را خدمت امير مؤ منان (عليه السلام) آورده عرض كردم : اين همان مرد است . حضرت (عليه السلام) بر او نگريست كه جوانى خوشرو و پاكيزه لباس ‍ بود))(1125)، از او پرسيد: كيستى ؟
عرض كرد: از برخى قبايل عرب .
(پرسيد: نامت چيست ؟ عرض كرد: منازل شيبانى - خ )
پرسيد: حالت چگونه است ؟ چرا گريه و استغاثه مى كردى ؟
عرض كرد: چگونه باشد حال كسى كه به گناه عاق ، گرفتار آمده ، اكنون در تنگى معيشت و در گرو بدبختى و بلاست ، آنگونه كه اگر توبه كند نپذيرند؟!
پرسيد چرا چنين شده اى ؟
عرض كرد: من در ميان مردم خود سرگرم هوسرانى و خوشگذرانى بودم ، نافرمانى حق تعالى را در ماههاى رجب و شعبان نيز ادامه داده از پروردگار مهربان مى ترسيدم ، پدرى مهربان و نرم خو داشتم كه مرا از پيشامدهاى ناگوار ريشه برانداز روزگار بر حذر مى داشت و از عقاب آتش خشم خداوندى ترسانده مى گفت : چقدر نور و تاريكى و شبها و روزها و ماهها و سالها، و فرشتگان بزرگوار از دست تو به (ستوه و) فرياد آيند (و تو از خطا و گناه خود برنگردى )؟!
هرگاه در اندرز دادنم اصرار مى ورزيد، من پرخاشگرانه او را مى زدم ، روزى تصميم گرفتم كه ورق بازى كنم ، ورق بازى در چادر (و خيمه ) بود، رفتم كه آن را بردارم تا از پى بازى خود روم ، پدرم مانع شد و من او را آزردم و دستش را پيچاندم (و به زمين انداختم )، و ورق بازى را برداشتم كه بروم ، او دستش را به زانو نهاد تا از جاى برخيزد ولى از شدت درد و ناراحتى نتوانست . پس اين اشعار را سرود:
ميان من و ((منازل )) قرابتى پيش آمد، درست به همانگونه كه طالب باران آنرا مى طلبد - او را پروراندم تا نيرومند و بلند قامت گشت ، هرگاه بر مى خاست يال او چون يال گوساله بود - در خردساليش هرگاه گرسنه مى شد، گواراترين خوراك را به او مى دادم - پس همينكه به عنفوان جوانى رسيد، و زبانش همچون نيزه ردينى (دراز و تيز و بران ) گشت - اينچنين حقوقم را پايمال نمود و دستم را پيچاند، خدايى كه به او غالب است دستش را بپيچاند!
سپس سوگند ياد كرد كه قطعا به خانه خدا مى آيد تا از خدا بر عليه من يارى طلبد، چندين هفته روزه گرفت و چندين ركعت نماز گزارد و دعا كرد و بر شترى راهرو سوار شده از دشتها و بيابانها و كوهها گذشت تا در روز حج اكبر وارد مكه شد. از شتر پياده شد و رو به خانه خدا آورد، پس از سعى و طواف به پرده كعبه آويخت و با التماس و لابه نيايش كرده اينگونه سرود:
اى آنكه حاجيان بر كجاوه ها با منتهاى كوشش خود از دورترين سرزمينها به سوى او مى آيند - من نيز به سوى تو آمده ام ، اى آنكه نا اميد نمى سازد كسى را كه او را به لابه و زارى به يگانگى و بى نيازى بخواند، اين منازل است كه از نافرمانى (و آزار) من خشنود است ، اى جبار، حق مرا از فرزندم بگير - تا به يارى تو پهلويش فلج شود، اى آنكه از هر عيب و نقص پاكى نه خود زاده شدى ، و نه چيزى را زادى .
گفت : سوگند به خدايى كه آسمان را افراشت و آن را به جريان انداخت ، دعايش را به پايان نبرده بود كه بر من اين بلا كه مى بينى نازل شد - ((سپس ‍ پهلوى راست خود را گشود ديدم فلج گشته است ))(1126) - سه سال است كه از او مى خواهم تا در همانجا كه نفرينم كرد دعايم كند، نپذيرفته است ، تا امسال كه بر من منت نهاد و پذيرفت ، پس به اميد عافيت او را به شتر عشراء (لاغر و بى گوشت ) سوار كرده با شتاب و تلاش از موطن خود بيرون آمديم ، همين كه به منزل اراك و خرابه هاى سرزمين سياك رسيديم ، در شب پرنده اى رميد و از صداى آن شتر پدرم رم كرد و او را به زمين افكند و ميان دو سنگ (صدمه ديد و) در گذشت من او را همانجا دفن نمودم ، بالاتر از همه اين مصيبتها اين است كه اكنون در ميان مردم شناخته نيستم مگر با اين عنوان : ((گرفتار نفرين پدر))
اميرمؤ منان (عليه السلام) به او فرمود: لحظه دادرسى ات فرا رسيده است ، آيا به تو نياموزم دعايى را كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) به من آموخت و در آن اسم اعظم خداى اكبر عزيز اكرم است ؟ اسمى كه خداوند به وسيله آن هر كه او را بخواند پاسخ مى دهد و هر كه از او بخواهد عطايش ‍ مى بخشد، و با آن ، اندوهها را مى گشايد، ناراحتيها را برطرف مى سازد، غمها را مى برد، بيمارى را بهبود مى بخشد، شكسته را سامان مى دهد، فقير را غنى مى كند، قرضها را مى پردازد، چشم را بر مى گرداند، گناهان را مى آمرزد، عيبها را مى پوشاند، و هر بيمناك از شيطان سركش ، و ستمگر سرسخت را امان مى دهد؟
و اگر فرمانبردارى از خدا، با آن بر كوه بخواند از جايش كنده مى شود و اگر بر مرده اى بخواند خدا او را زنده مى كند، اگر با آن بر آب بخواند - در صورتى كه خود شگفتى او را نگيرد - بر آن راه مى رود، پس اى مرد، تقواى خدا پيشه ساز كه دلم برايت مى سوزد. بايد خداى سبحان از تو صدق نيت ببيند، آنرا در (آلودگى به ) معصيت نخوان و آنرا جز به آنكه در دين تو مورد اطمينان است ارزانى مدار، اگر، با خلوص نيت اقدام كنى خدا دعايت را مى پذيرد و پيامبر خود محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) را در رؤ يا مى بينى كه به تو مژده بهشت و اجابت مى دهد.
امام حسين (عليه السلام) فرمود: ((شادمانى به من به فايده دعا بيشتر از شادمانى آن جوان به عافيت خود و آنچه برايش پيش آمده بود شد، زيرا من پيش از اين نه آنرا از امير مؤ منان (عليه السلام) شنيده بودم و نه از آن خبرى داشتم . سپس فرمود: قلم و كاغذى بياور و آنچه را به تو املا مى كنم بنويس ، چنين كردم ، فرمود: (بنويس )))(1127):
بارالها! از تو درخواست مى كنم به نام تو، به نام خداوند بخشنده مهربان ، اى آنكه شكوهمند و بزرگوارى ، اى زنده به پاى دارنده ، اى زنده ، هيچ معبود بحقى جز تو نيست اى آنكه جز او نداند كه او چيست و چگونه است و كجاست و در چه حال است ؟ اى خداوند ملك و ملوك ، اى خداوند عزت و جبروت ، اى پادشاه اى پاك از هر عيب ، اى بى گزند از هر ننگ و ناتوانى و مرگ ، اى ايمنى بخش ، اى عزيز، اى جبران كننده كاستيها، اى سزاوار بزرگى ، اى آفريننده ، اى پديد آورنده ، اى صورت آفرين ، اى سود بخشنده ، اى دوست دارنده ، اى پسنديده ، و اى معبود، اى دور، اى نزديك ، اى اجابت كننده ، اى نگهبان ، اى به شمار آورنده ، اى نو آفرين ، اى بلند مرتبه ، اى والامقام ، اى شنوا، اى دانا، اى حكيم ، اى كريم ، اى مدبر، اى با قدرت ، اى آغازگر، اى از بين برنده و بازگرداننده ، اى ديرينه ذات ، اى بلند قدر، اى بزرگوار، اى بسيار مهربان ، اى بسيار بخشنده ، اى پاداش دهنده ، اى يارى خواسته شده ، اى شكوهمند، اى زيبا، اى كارگزار، اى عهده دار كارها، اى بخشاينده لغزشها، اى رساننده نعمت ، اى با شرف ، (اى هوشيار) اى رهنما، اى رهنمون ، اى سرآغاز، اى اول ، اى آخر، اى آشكار، اى پنهان ، اى برپا دارنده ، اى جاودان ، اى دانا، اى حكمفرما، اى داور، اى دادگر، اى جدا از همه ، اى پيوسته به همه ، اى پاك اى پاك كننده ، اى توانا، اى با اقتدار، اى بزرگ ، اى سزاى بزرگى گرى ، اى يكتا، اى بى نيازى كه همه نيازمند اويند، اى آنكه نه زاده و نه زاده شده و او را همتا و همسرى نيست ، و با او وزيرى نيست و با خود مشورت كننده اى نگرفته است به پشتيبان نيازى ندارد، و با او الهى نيست ، هيچ الهى جز تو نيست ، پس تو برترى از آنچه منكران (نادانان ) درباره تو گويند، برترى بزرگ ، اى دانا، اى بلند مرتبه ، اى عالى رتبه ، اى كارگشا، اى گشاينده ، اى ياور، اى پيروزى بخش ، اى نابود كننده ، اى انتقام گيرنده ، اى برانگيزنده ، اى ارث برنده ، اى اول ، اى جويا، اى چيره .
اى كه هيچ ، از تو فرار نتواند كرد، اى توبه پذير، اى بازگشت كننده ، اى بسيار بخشنده ، اى سبب ساز همه سببها، اى گشاينده درهاى بسته ، اى كه هرگاه بخوانندت اجابت كنى ، اى بسيار پاك ، اى بسيار سپاسگذار، اى عفو كننده ، اى آمرزنده ، اى نور نورها، اى تدبير كننده كارها، اى با لطف ، اى آگاه ، اى سامان بخش ، اى روشنى بخش ، اى بينا، اى پشتيبان ، اى بزرگ ، اى تنها، اى يگانه ، اى صمد، اى جاويدان ، اى تكيه گاه ، اى بسنده ، اى شفا دهنده ، اى وفا كننده ، اى عافيت دهنده ، اى نيكوكار، اى خوشرفتار، اى عافيت بخش ، اى نعمت بخش ، اى آنكه مهربانى و جوانمردى مى كنى ، اى آنكه يكه و تنهايى .
اى آنكه از والا رتبه اى بر همه قاهرى ، اى آنكه از دارايى بر همه توانايى ، اى آنكه در نهانى و بر همه آگاهى ، اى آنكه پرستش شدى و سپاس گفتى ، اى آنكه نافرمانى شدى و آمرزيده و پوشاندى ، از فراتر از انديشه ها، اى برتر از ديده ها، اى آنكه چيزى بر او پنهان نمى ماند، اى روزى دهنده بشر، و اى اندازه بخش هر اندازه ، اى عالى مكان ، اى استوار بنيان ، اى تغيير دهنده زمان ، اى پذيرنده قربانيها، اى خداوند منت و احسان ، اى خداوند عزت و سلطان ، اى رحيم ، اى رحمان ، اى عظيم الشاءن ، اى آنكه هر روز در كارى (جز آنچه بود) هستى ، اى آنكه هيچ كارى او را از كار ديگر باز ندارد.
اى آنكه صداهاى (گوناگون نياز همه ) را مى شنوى ، اى آنكه دعاها را به اجابت مى رسانى ، اى برآورنده خواسته ها، اى روا كننده حاجات ، اى فرو فرستنده بركات ، اى رحم كننده بر اشكها، اى درگذرنده از لغزشها، اى زداينده اندوهها، اى دوستدار نيكيها، اى بالا برنده درجات ، اى بخشنده خواسته ها، اى زنده كننده مرده ها، اى جمع كننده پراكنده ها، اى آگاه بر باطنها، اى برگرداننده از دست رفته ها، اى آنكه صداها (ى گوناگون و فراوان ) بر او مشتبه نشود، اى آنكه از سؤ الها آزرده نشود. و تاريكيها او را نپوشاند، اى نور زمين و آسمانها.
اى سرشار كننده نعمتها، اى زداينده رنج و المها، اى پديد آورنده جانها، اى گرد آورنده امتها، اى شفا بخش بيماريها، اى آفريدگار نور و تاريكيها، اى صاحب جود و كرم ، اى آنكه بر عرش او هيچ گامى نرسد.
اى بخشنده ترين بخشندگان ، اى بزرگوارترين بزرگواران ، اى شنواترين شنوندگان ، اى بيناترين بينندگان ، اى پناه پناهجويان ، اى ايمن ساز بيمناكان ، اى پشتيبان پناه آورندگان ، اى دوستدار مؤ منان ، اى فرياد رس ‍ فرياد خواهان ، اى منتها مقصود جويندگان .
اى يار هر غريب ، اى مونس هر تنها، اى پناه هر رانده و رميده ، اى نگهدار هر گمشده ، اى رحم كن پيرمردان ، اى روزى ده كودكان ، اى سامان ده استخوان شكسته ، اى رها كننده هر اسير، اى توانگر ساز هر بيچاره فقير، اى نگهدار ترسان پناهنده ، اى آنكه تدبير و تقدير كارها از آن اوست ، اى آنكه هر مشكلى بر او آسان است ، اى آنكه نيازمند شرح و بيان نيست ، اى آنكه بر هر چيز توانا و به هر چيز دانايى ، اى آنكه به هر چيز بينا و توانائى .
اى فرستنده بادها، اى شكافنده صبحها، اى برانگيزاننده روحها، اى خداوند جود و سخا، اى آنكه هر كليدى در دست اوست ، اى شنونده همه آوازها، اى پيش از هر نيست شدن ، اى زنده كننده هر نفس بعد از مرگ .
اى ساز و سامان من در سختى ، اى نگهدارنده ام در غربت ، اى مونسم در تنهايى ، اى ولى نعمتم ، اى بال و پناه من آنگاه كه هر روشى درمانده ام مى سازد و هر خويشى وا مى گذاردم و هر يارى رهايم مى كند. اى پشتوانه آنكه هيچ پشتوانه اى ندارد، اى اطمينان بخش آنكه هيچ اطمينان آورى ندارد، اى ذخيره آنكه هيچ ذخيره اى ندارد، اى پناهگاه آنكه هيچ پناهگاهى ندارد، اى تكيه گاه آنكه هيچ تكيه گاهى ندارد، اى فرياد رس آنكه هيچ فرياد رسى ندارد، اى پناه آنكه هيچ پناهى ندارد،
اى همسايه ديوار به ديوارم ، اى تكيه گاه اطمينان آورم ، اى معبود بحقم ، اى پروردگار خانه كعبه ، اى دلسوز، اى يار، از حلقه تنگناها رهايم ساز و هر اندوه و غم و تنگى را از من بگردان ، و از شر آنچه توانايى ندارم مرا كفايت فرما، و به آنچه توانايى دارم ياريم فرما.
اى برگرداننده يوسف به يعقوب ، اى زاينده زيان ايوب ، اى آمرزنده خطاى داود، اى بالا برنده عيسى بن مريم از دست يهود، اى شنونده نداى يونس ‍ در تاريكيها، اى آنكه موسى را بر كلمات (و سخن گويى ) برگزيدى ، اى آنكه خطاى آدم را بخشيدى و با رحمت خود ادريس را بالا بردى ، اى آنكه نوح را از غرق شدن نجات دادى ، اى آنكه قوم عاد پيشين را با ثمود، هلاك كردى و برجا نگذاشتى ، و پيش از آنان قوم نوح را كه ظالم تر و سركش تر بودند (از بين بردى )، و افترازنان بدين را به پرتگاه افكندى ، اى آنكه قوم لوط را زير و زبر ساختى ، و بر قوم شعيب (عذاب و) هلاكت آوردى ، اى آنكه ابراهيم را دوست ويژه گرفتى ، اى آنكه موسى را هم سخن خود گرفتى ، و محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) را دوست ويژه و حبيب خود گرفتى .
اى كه براى لقمان حكمت آوردى ، و براى سليمان پادشاهى بى نظيرى كه براى ديگرى پس از او شايسته نبود، بخشيدى ، اى آنكه ذوالقرنين را بر پادشاهان سركش پيروز نمودى ، اى آنكه به خضر آب حيات عطا كردى و براى يوشع ، آفتاب را پس از غروب برگرداندى ، اى آنكه دل مادر موسى را محكم ساختى ، و عفت مريم دختر عمران را نگهداشتى ، اى آنكه يحيى پسر زكريا را از گناه پارسا نمودى و موسى را از خشم آرام كردى ، اى آنكه مژده يحيى را به زكريا دادى ، اى آنكه به جاى ذبح اسماعيل ، به او قربانى دادى ، اى آنكه قربانى هابيل را پذيرفتى و بر قابيل لعنت نهادى ، اى فرار دهنده دسته جات دشمنان ، بر محمد و آل محمد درود فرست و نيز بر همه پيامبران و فرشتگان مقرب و فرمانبرانت .
از تو مى خواهم هر خواهشى را كه با آن ، هر كه از آن راضى هستى مى خواهد و اجابتش را حتمى مى سازى ، اى الله ، اى الله ، اى الله ، اى رحمان ، اى رحيم ، اى رحمان ، اى رحيم ، اى رحمان ، اى رحيم ، اى صاحب شكوه و بخشايش ، اى صاحب شكوه و بخشايش ، اى صاحب شكوه و بخشايش ، به او، به او، به او، به او، به او، به او، به او، از تو درخواست مى كنم به هر نامى كه خود را به آن ناميدى يا در يكى از كتابهاى آسمانيت آن را نازل فرمودى ، يا آن را در علم غيب خود براى خود برگزيدى ، و به خصلتهايى كه عرشت را عزت بخشيد، و به اوج رحمتت در كتابت ، و به آنچه كه اگر هر چه درخت در زمين بود خامه مى شد و دريا (مركبش ، و) پس از آن هفت دريا به كمكش مى آمد كلمات (وجودى ) خدا تمام نمى شد، همانا خدا بزرگ و حكيم است ، و از تو درخواست مى كنم به نامهاى نيكت كه در كتاب خود وصفشان كردى و فرمودى : ((اسماء حسنى از آن خداست ، بخوانيدش بدانها))(1128)، و فرمودى : ((مرا بخوان تا اجابت كنم شما را))(1129) و فرمودى : ((و هرگاه تو را پرسند بندگان من از من ، پس من نزديكم ، پاسخ دهم دعاى خواننده را آنگاه كه مرا خوانده ))(1130)، و فرمودى : ((اى بندگان من كه بر خود اسراف كرديد از رحمت خدا نوميد نباشيد))(1131).
و من از تو - اى معبود بحق من - در خواست مى كنم و طمع دارم در اجابتم - اى مولاى من - چنانكه وعده ام دادى ، و من تو را مى خوانم چنانكه فرمانم دادى ، پس انجام ده برايم (آنچه دوست دارى از خدا بخواه و حاجت خود را نام ببر، و اين دعا را جز با وضو مخوان ).
سپس امير مؤ منان (عليه السلام) به آن جوان فرمود: هرگاه شب فرا رسيد آن را ده بار بخوان ، و فردا خبر آن را برايم بياور.
امام حسين (عليه السلام) فرمود: ((آن جوان ، نوشته را گرفت و رفت ، در آن روز موعود چيزى از صبح نگذشته بود كه نزد ما آمد، در حالى كه سالم بود و عافيت يافته ، و نوشته در دستش بود و مى گفت ))(1132): به خدا سوگند، اين اسم اعظم است ، سوگند به پروردگار كعبه ، دعايم مستجاب شد.
امير مؤ منان (عليه السلام) فرمود: ماجرا را برايم بازگو كن
عرض كرد: همين كه چشمها در خواب غنودند و پرده تاريك شب فرو افتاد، دستم را بآن نوشته دعا بالا برده خدا را بحق آن چند بار خواندم ، پس ‍ دربار دوم ، پاسخ شنيدم : بس است كه خدا را به اسم اعظم او خواندى سپس خوابم برده در رؤ يا رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) را ديدم كه دست مبارك خود را بر (اندام فلج ) من مى كشيد و مى فرمود: خداى بزرگ را نگهدار (و مراقب باش ) كه تو بر نيكى (و سرنوشت خير) واقع شدى ، پس بيدار شدم در حالى كه (از فلج ) عافيت يافته بودم ، چنانكه مى بينى ، (اى امير مؤ منان (عليه السلام)) خدا تو را پاداش خير دهد.

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مولودی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 ذی قعده

١ـ ولادت با سعادت حضرت فاطمه معصومه(سلام الله علیها)٢ـ مرگ اشعث بن قیس٣ـ وقوع جنگ بدر صغری ١ـ...


ادامه ...

11 ذی قعده

میلاد با سعادت حضرت ثامن الحجج، امام علی بن موسی الرضا (علیهما السلام) روز یازدهم ذیقعده سال ١٤٨...


ادامه ...

15 ذی قعده

كشتار وسیع بازماندگان بنی امیه توسط بنی عباس در پانزدهم ذیقعده سال ١٣٢ هـ.ق ، بعد از قیام...


ادامه ...

17 ذی قعده

تبعید حضرت موسی بن جعفر (علیهما السلام) از مدینه به عراق در هفدهم ذیقعده سال ١٧٩ هـ .ق....


ادامه ...

23 ذی قعده

وقوع غزوه بنی قریظه در بیست و سوم ذیقعده سال پنجم هـ .ق. غزوه بنی قریظه به فرماندهی...


ادامه ...

25 ذی قعده

١ـ روز دَحوالارض٢ـ حركت رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله) از مدینه به قصد حجه...


ادامه ...

30 ذی قعده

شهادت امام جواد (علیه السلام) در روز سی ام ذی‌قعده سال ٢٢٠ هـ .ق. شهادت نهمین پیشوای شیعیان...


ادامه ...
0123456

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page