فصل سوم : منافيات نماز

(زمان خواندن: 32 - 64 دقیقه)

1- منافيات اقبال دل
منافى نماز يا آن است كه مبطل نماز مى باشد، يا آن كه نقص به كمال نماز وارد مى آورد و آن منقسم مى شودبه منافيات صحت آن .
اما اول : آن چيزهايى است كه منافى توجه و اقبال دل باشد، بجناب اقدس ‍ الهى ، از قبيل : خيالات داد و ستد و سود و معاملات و دوستى و دشمنى كردن و جواب دعاوى و گفتگوى با اعادى و هرچه از اين عالم در دل بگذرانى و متوجه شوى به امور دنيا، بلكه تفكر نمودن در آنچه متعلق به امور نماز نباشد اگر چه امور اخروى نيز نبوده باشد چه آن كه همين ، از كارها و كليدهاى شيطان مى باشد از جهت آنكه در نماز فقط قصد لله بايد كرد تا مستوجب ثواب گرديد و بايد متوجه شد در هر فعلى از افعال نماز، در حين اشتغال به آن فعل ، به آدابى كه در همان فعل روايت شده است از شارع مقدس و به همين معنى اشارت شده در قول رسول خدا (صلى الله عليه وآله ): انا لك من صلاتك ما اقبلت عليه جز اين نيست كه براى تو خواهد بود از نمازت ، به مقدار آنچه اقبال و روى دل داشته اى به آن .
و داخل در اين قسم است آنچه را كه فقهاء شمرده اند از مكروهات : مثل مدافعه بول و غايط و چرت زدن و آب دماغ و آب دهان انداختن و فعل عبث (مثل دست به ريش ماليدن و غير اينها). پس بدرستى كه همه اينها مشتركند در ضديت با اقبال ، به علت آنكه اينها همه منافيات خشوعند.
2- منافيات صحت نماز
دوم : آنچه منافى صحت نماز است ، اعمالى است كه منافى اخلاص باشد، از قبيل عظيم و بزرگ دانستن شخص ، طاعت خود را، و داخل است در تحت منافى اخلاص رياء با اقسام خود. و داخل است در آن نيز عجب و ما آنچه را كه اهم همه آنها است ، ذكر مى كنيم .
3- ريا
بدان كه وعده هاى بيم انگيز خدا در اين دو آفت ، يعنى : رياء و عجب در كتاب و سنت بسيار و زياده از اندازه حصر است ، قال الله تعالى : فويل للمصلين الذين هم عن صلاتهم ساهون الذين هم يراعون سوره ماعون ، آيه 4 تا 6 واى بر نماز گزارانى كه از نماز خود غفلت مى ورزند، آن كسانى كه در نماز خود رياء مى كنند. و قال النبى (صلى الله عليه وآله ): ان النار و اهلها يعجون من اهل الرياء فرمود رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) كه : آتش دوزخ و كسان آن ، فرياد مى زنند از دست آدم ريا كار. پس گفتند: يا رسول الله چگونه فرياد مى زند آتش ؟ فرمود: از حرارتى كه عذاب مى كند به آن ، اهل رياء را.
از آن حضرت (صلى الله عليه وآله ) منقول است كه فرمود: المر آئى ينادى يوم القيامه باربعه اسماء يا كافر، يا فاجر، يا غادر يا خاصر، ضل سعيك ، و بطل اجرك و لا خلاق لك ، التمس الاجر ممن كنت تعمكل له يا مخادع شخص ريا كار در روز قيامت خوانده مى شود به چهار اسم : اى كافر، اى گنهكار، اى بى وفا، اى زيانكار بيهوده بود جديت تو و ناچيز شد پاداش ‍ تو، نيست بهره اى مر تو را، طلب كن بهره و پاداش خود تو را از آن كسى كه به توجه او كار مى كردى ، اى فريب دهنده .
از آن حضرت (صلى الله عليه وآله ) مروى است كه فرمود: ان الله يقول انا اغنى الاغنياء عن الشرك ، من عمل عملا فاشرك فيه غيرى فنصيبى له ، فانا لا اقبل الا ما كان خالصا لى خداى تعالى مى فرمايد: من بى نيازترين بى نيازان هستم ، هر كس بكند كارى را و غير مرا شريك و انباز گرداند با من در آن كار، قسمت من نيز براى آن شريك خواهد بود، چه آنكه من قبول نمى كنم كارى را مگر آنكه تنها براى من بوده باشد.
و نيز از آن حضرت (صلى الله عليه وآله ) مروى است كه فرمود: ان الجنه تكلمت ، و قالت انى حرام على كل بخيل و مرا بدرستى كه روز قيامت بهشت سخن خواهد گفت و چنين اظهار خواهد كرد كه : من حرام مى باشم بر هر آدم بخيل و رياكار.
و از آن حضرت (صلى الله عليه وآله ) منقول است كه فرمود: ان اول من يدعى يوم القيامه رجل تعلم القران ، و رجل كثير المال ، و رجل قاتل فى سبيل الله . فيقول الله عزو جل : للقارى الم اعلمك ما انزلت على رسولى ؟ فيقول بلى يا رب ، فيقول : ما عملت فيما علمت ؟ فيقول يا رب قراته فى اناء الليل و اطراف النهار. فيقول الله : كذبت و يقول الملائكه : كذبت و يقول الله تعالى : انما اردت ان يقال فلان قارى فقد قيل ذلك . و يوتى بصاحب المال ، فيقول الله تعالى : الم اوسع عليك حتى لم ادعك تحتاج الى احد، فيقول : بلى يا رب . فيقول : فماذا عملت فيما اتيتك ؟ قال : كنت اصل الرحم و اتصدق ، فيقوله الله : كذبت ، و يقول الملائكه : كذبت . و يقول الله : بل اردت ان يقال فلان جواد و قد قيل ذلك . و يوتى بالذى قتل فى سبيل الله ، فيقول الله : ما فعلت ؟ فيقول : ارت بالجهاد فى سبيلك فقاتلت حتى قتلت . فيقول الله : كذبت . و يقول الملائكه : كذبت . فيقول الله : بل اردت ان يقال فلان جرى و شجاع ، فقد قيل ذلك . ثم قال رسول الله (صلى الله عليه وآله ): اولئك خلق الله تسعر بهم نار جهنم :
اول كسى كه خوانده مى شود در روز قيامت ، آدمى است كه قرآن را آموخته و فرا گرفته باشد. دومى ، آدمى است كه مال فراوانى داشته باشد. سومى ، آدمى است كه جهاد كرده باشد در راه خدا تعالى .
نخست خداى تعالى به قارى قرآن مى گويد: آيا نياموختم به تو چيزى را كه فرو فرستاده بودم بر پيغمبر خودم ؟ قارى قرآن عرض مى كند: آرى پروردگار. پس مى گويد خداى تعالى : چه كردى در آنچه آموختى ؟ پس ‍ عرض مى كند آن بنده : خواندم آن را در ساعتهاى شب و طرفهاى روز. پس ‍ مى گويد خداى تعالى : دروغ مى گوئى . و مى گويند ملائكه : دروغ مى گوئى . پس مى گويد خدا به او كه : تو مى خواستى مردم بگويند كه فلانى قرائت كننده قرآن است و اين هم نسبت به تو گفته شد.
و آورده مى شود صاحب مال ، خداى تعالى مى فرمايد به او: آيا من وسعت ندادم به تو، به طورى كه نگذارم تو را كه محتاج به كسى باشى ؟ عرض ‍ مى كند: آرى خداوندا. خداى تعالى مى فرمايد: پس چه كردى در آنچه من به تو دادم ؟ عرض مى كند: صله رحم كردم و صدقه دادم : خداى تعالى مى فرمايد: دروغ مى گوئى . ملائكه هم مى گويند: دروغ مى گوئى . آن وقت خداى تعالى مى فرمايد: تو مى خواستى مردم درباره تو بگويند فلانى آدم بخشنده اى مى باشد و اين هم نسبت به تو گفته شد.
و آورده مى شود كسى كه در راه خدا كشته شده ، پس خدا مى فرمايد: تو چه كردى ؟ عرض مى كند: دستور جهاد داشتم ، پس جهاد كردم در راه تو، تا آنكه كشته شدم . خدا مى فرمايد: دروغ مى گوئى . ملائكه هم مى گويند: دروغ مى گوئى . آن وقت خدا مى فرمايد: تو مى خواستى مردم نسبت به تو بگويند: فلانى آدم با جرات و شجاع مى باشد. و اين هم نسبت به تو گفته شد. بعدا حضرت رسول (صلى الله عليه وآله ) فرمود: اينها كسانى هستند كه خدا آفريده است آنها را كه افروخته شود به آنها آتش جهنم .
از حضرت صادق (صلى الله عليه وآله ) مروى است كه فرمود: اياك و الرياء، فانه من عمل لغير الله ، كله الله الى من عمل له سخت مواظب باش ‍ ريا نكنى ، چه آنكه هر كس كارى بكند براى غير خداى تعالى ، خدا او را واگذار مى كند به آن كسى كه برايش عمل كرده است .
از آن حضرت صلوات الله عليه درباره تفسير اين آيه شريفه : فمن كان يرجو لقاء ربه فليعمل عملا صالحا و لايشرك بعبادة ربه احدا سوره كهف آيه 110 هركس كه اميدوار باشد ملاقات با پروردگار خود را لاجرم بايد كار شايسته بكند و بايد انباز و شريك نياورد براى پروردگار خود در عبادت او، هيچ كس را روايت شده كه فرمود: الرجل يعمل شيئا من الثواب لايطلب به وجه الله ، انما يطلب تزكية النفس يشتهى ان يسمع به الناس فهدا الذى اشرك بعبادة ربه اتفاق مى افتد كه مردى كار خيرى مى كند و حال آن كه درخواست رضايت خدا را ندارد، جز اين نيست كه در خواست تزكيه نفس خود را دارد، به طورى كه مى خواهد مردم ذكر خير آن را بشنوند، پس اين شخص هم انباز آورده براى پروردگار خود در عبادت او.
پس حضرت فرمود: ما من عبد اسرخيرا فذهبت الايام ابدا، حتى يظهر الله له خيرا، و ما من عبد اسر شرا فذهبت الايام ابدا، حتى يظهرالله له شرا هيچ بنده اى نيست كه مخفى دارد كار خيرى را، پس روزگار درازى بگذرد بر آن ، مگر آنكه خداى تعالى ظاهر و آشكار مى كند اثر آن كار خير را، و هيچ بنده اى نيست كه مخفى دارد كار زشتى را، پس روزگار درازى بگذرد بر آن ، مگر آنكه خداى تعالى آشكار مى كند اثر آن كار زشت را.
قال الله تعالى : و يوم حنين اذا اعجبتكم كثرتمك فلم تغن عنكم و ضاقت عليكم الارض بما رحبت ثم وليتم مدبرين سوره توبه آيه 25 ياد كنيد روز جنگ حنين را كه زيادتى تعداد شما، شما را به شگفت آورده بود و اين زيادتى لشگر، بى نياز نكرد از شما چيزى را، و با همه زيادى تعدادتان زمين براى شما با همه فراخيش ، تنگ شد و ناچار با ترس و لرز عقب نشينى كرديد و خداى تعالى اين معنا را از روى توبيخ و انكار فرموده است تا حقيقت ما شاء الله ، لاحول ولاقوة الا بالله العلى العظيم بر همگان آشكار گردد.
و قال الله تعالى : الذين ضل سعيهم فى الحيوة الدنيا و هم يحسبون انهم يحسنون صنعا سوره كهف آيه 104 زشتكاران كسانى هستند كه ضايع و تباه شده است سعى و كوشش آنها در زندگانى دنيا، به خاطر تبهكارى و ايشان گمان مى كنند كار نيك مى كنند و ذكر اين آيه نيز راجع است به عجب و خوش آمد به اعمال خود.
و پيغمبر (صلى الله عليه وآله ) فرمود: ثلاث مهلكات : شح مطاع و هوى متبع و اعجاب المرء بنفسه سه چيز است كه از مهلكات مى باشد: بخلى كه صاحبش پيروى از آن كند ديگر خواهش نفسى كه شخص دنبال كند آن را ديگر خوش آمدن شخص از خود.
و فرمود حضرت صادق (عليه السلام ): من دخله العجب هلك دل هر كس را كه عجب و خوش آيند از خود داخل شود، هلاك و ناچيز خواهد شد.
و نيز از حضرت صادق (عليه السلام ) روايت شده است : العجب له درجات : منها ان يزين للعبد سوء عمله فيراه حسنا فيعجبه و يحسب انه يحسن صنعا عجب مراتبى دارد از آن جمله است كه زنيت داده شود باى شخص ، بد عملى او، به طورى كه آن عمل بد خود را، عمل نيك بپندارد و خوش آيد او را و گمان كند كه كار نيك مى كند.
باز آن حضرت (عليه السلام ) مروى است كه فرمود: اتى عالم عابدا، فقال له كيف صلاتك ؟ فقال مثلى يسئل عن صلاته ! و انا منذ كذا و كذا ابكى قال كيف بكاؤ ك ؟ قال ابكى حتى يجرى دموعى فقال له العالم : فان ضحكك و انت خائف خير من بكائك و انت مبدل ؟ ان المدل لا يصعد من علمه شيى ء روزى آدم دانشمندى آمد نزد شخص پارسائى به او گفت : چطور است نماز تو؟ شخص پارسا گفت : آيا از نماز آدمى مثل من سؤ ال مى شود! من چنان كسى هستم كه چقدر در نماز گريه مى كنم . شخص ‍ دانشمند گفت : چگونه است گريه تو؟ گفت به اندازه اى است كه جارى مى گردد اشك من . پس دانشمند گفت : اگر بخندى و بيمناك باشى ، بهتر است از اينكه گريه كنى و ناز كننده باشى ؟ بطورى كه ناز كننده راضى از خود، هيچ عملى از او پذيرفته نگردد.
و از يكى از صادقين (عليهماالسلام ) روايت شده كه : دخل المسجد رجلان ، احدهما عابد و الاخر فاسق ، فخرجنا من المسجد و الفاسق ، صديق و العابد فاسق و ذلك انه يدخل العابد مدلا بعبادته فيدل بها فيكون فكرته فى ذلك ، و يكون فكرة الفاسق فى التندم على فسقه ، و يستغفرالله عزوجل مما الفاسق من الذنوب اتفاق مى افتد كه دو مرد كه يكى از آنها عابد و ديگرى فاسق ، باشد داخل مسجد بشوند و در وقت بيرون رفتن آن مرد عابد فاسق بشود و مرد فاسق پارسا بگردد، به واسطه آنكه آن شخص ‍ پارسا، ناز و ادلال مى كند به عبادت خود و همواره فكرش در نيكوئى كار خود مى باشد و شخص فاسق فكرش در بدحالى كه و پشيمانى از كارهاى زشت خود است و همواره از خطاى خويش بدرگاه خداى عزيز و بزرگوار استغفار ميكند.
و حضرت رسول (صلى الله عليه وآله ) فرمود: قال الله لداوود (عليه السلام ): يا داود بشر المذنبين و انذر الصديقين ، قال كيف ابشر المذنبين و انذر الصديقين ؟ قال : يا داوود بشر المنذرين اين اقبل التوبة و اعفو عن الذنوب و انذر الصديقيبن الايعجبوا باعمالهم فانه ليس عبد يعجب بالحسنات الا هلك فرمود خداى تعالى به حضرت داود، (عليه السلام ) كه : اى داود، بشارت و خبر خير بده به گنهكاران ، و خبر بيم بده به نيكوكاران عرض كرد: خدايا چگونه خبر خير به گنهكاران بدهم و خبر بيم به نيكوكاران ؟ خداى تعالى فرمود: خبر بده به گهنكاران كه من ، توبه و بازگشت آنها را قبول مى كنم و از گناهان درمى گذرم و خبر بده نيكوكاران را كه از كارهاى خود خشنود نشنوند و به كرده خويش عجب نكنند، همانا هر بنده اى كه عجب كند به كار نيك خود، البته هلاك و تباه خواهد شد.
بدان كه رياء بر دو قسم است : رياء محض و رياء مخلوط.
رياء محض آن است كه اراده كند شخص به عملش نفع دنيا را، و آن اعم است از آنكه برسد به سبب آن رياء به حرام ، يا برسد به مباح ، يا از راه آنكه مردم به او از روى نقص نگاه نكنند و او را از مردمان خاص بشمارند.
رياء مخلوط آن است كه قصدش همين باشد و تقرب الهى را نيز خواهد.
اين دو قسم رياء هر دو مفسد عمل است بلكه رياء اول ساقط است از درجه اعتبار، و رياء دوم شرك است مر خداى را در عبادت ، چنانچه سابقا گذشت كه خداى تعالى وامى گذارد او را حواله ميكند اجر آن عبادت را، به شريك او و مى فرمايد مزد خود را از او بخواه و آن شرك خفى است . چنانچه اشاره كرده است رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) به اينكه : شرك در ميان امت او زياد و فراوان خواهد بود و نيست مقصود ما در اينجا بحث از فعل فى نفسه باطل است و عارض نمى شود بر قلوب عارفان ، بلكه سخن ما در اينجا در عبادتى است كه ابتداء خالصا لوجه الله بجا آورد و اراده غير خدا را نكند، پس عارض شود او را در آن چيزى كه منافى اخلاص ‍ است بر وجهى كه شايبه لطيفى است كه بايد آگاهانيد آن را در اين مقام و آن بر چند وجه است بعضى از آنها جلى است و بعضى خفى .
يكى از آنها آن است كه عقد نماز مى بندد از روى اخلاص محض و طاعت را بجا مى آورد از روى توجه به جناب اقدس الهى و دلش خالى است از آنكه كسى او را ببيند، پس به حسب اتفاق كسى نگاه كند بر افعال او و شيطان وسوسه كند كه زياد كن نمازت را تا ببيند آن نگاه كننده به تو از روى توقير و احترام و حقير نشمارد تو را و غيبت نكند تو را، پس خاشع مى شود جوارح او و ساكن مى گردد اعضاى او و نيكو مى گزارد نمازش را، و اين ريائى است ظاهر كه عارض مى شود بر انسان و خالى نيست فى الجمله از آميزش با قرب و منافات با اخلاص .
دوم : آنكه خود شخص فهميده باشد اينگونه آفت را و مواظب احتراز و خوددارى از آن شخص باشد، پس گرديده باشد، طورى كه پيروى شيطان را نكند و ملتفت او نيز نشود و همواره نماز خود را به جاى بياورد، ولى ناگاه شيطانى عارض او مى شود و به او الهام مى كند در معرض خير، و مى گويد كه : تو متبوع و مقتداى مردمى و منظور نظرهائى و آنچه تو مى كنى مردم پيروى مى نمايند، پس از براى تو است ثواب اعمال ايشان ، بر وجهى كه اگر عمل نيك كنند، براى تو خواهد بود ثواب آن ، و اگر بد كردند براى تو است وزر آن . پس نيكو كن عملت را، بسا باشد كه اقتداء كنند به كار خير تو مردم در خشوع و حسن عبادت ، پس مى باشى ، شريك آن كسى كه اقتداء كرده است به تو وهمچنين مى كشد به آن حديث مشهور من سن سنة حسنة فله اجرها و اجر من يعمل بها الى يوم القيامة هركس قرار دهد كار خيرى را، لاجرم براى او خواهد بود پاداش خود، و پاداش هر كسى كه به آن كار خير عمل كند تا روز رستخيز.
و بايد دانست كه اينگونه كيد شيطان بزرگتر از كيد اول او است و باريكتر و خطرناكتر مى باشد و گاه باشدكه فريب دهد به اين كيد آن كسى را كه به كيد اول فريف او را نخورده ، و اين نيز عين رياء، و مبطل اخلاص است پس به درستى كه او اگر مى بيند خشوع و حسن عبادت را بر وجهى كه راضى نمى شود از براى غير خود تركش را، پس چگونه مى پسندد در خودش اين را در خلوت و ممكن نيست كه باشد نفس غير او عزيزترند از نفس خودش ، پس اين عين تلبيس است ، بلكه آن كس كه اقتداء مى كند به او، راست مى شود و روشن مى گردد دلش و نور از انوار به غير او مى رسد و تنها براى آن جلوگيرى ثواب مى باشد وليكن كار خود او محض نفاق و تلبيس بوده است . بلكه روز قيامت حساب آن تلبيس را از او مى طلبند و عقاب مى كنند او را بر اظهارش در حالى كه متصف نيست به آن ، صفت اگر چه اقتداء كننده به آن پاداش خواهد برد.
سوم : باريكتر و دقيق تر است از كيد پيشتر و آن چنان است كه متنبه شود بنده و بداند كه اعمال در ظاهر مردم ، محض ريا است و بداند كه اخلاص ‍ آن است كه بوده باشد نمازش در خلوت ، مثل نماز در ملاء، و حيا كند از نفس و از پروردگارش از اينكه خشوع كند در برابر خلق ، خشوعى زياده بر عادت خود پس درآورد نفس خود را در خلوت و نيكو بگزارد نمازش را بر وجهى كه ظاهر و پنهانش يكى باشد، و اين نيز از رياى غامض است از جهت آنكه حسن نمازش در خلوت از جهت حسن نمازى است كه در برابر مردم مى كند، پس التفات خاطر او به خلق ، خواه در ظاهر و خواه در باطن از روى ريا است .
اما اخلاص آن است كه در ظاهر و باطن ، خواه در نظر خلق و خواه در نظر بهائم يكى باشد و نفسش به هيچ بيننده اى ملتفت و متوجه نباشد، مگر به حضرتى كه داناى همه غيبها است پس صاحب اين حال راضى نمى شود نفسش به فرقى در ميان اين دو نماز، و حيا مى كند از نفس خود كه بوده باشد از جمله مرائيان . و اين شخص گمان مى كند كه به مساوى كردن نماز در خلاء و ملاء، از رياء خلاص شده است هيهات ! بلكه ترك رياء آن است كه به هيچ وجه متوجه و ملتفت نشود به خلق ، خواه در ملاء و خواه در ملاء و اين از كيدهاى مخفيه شيطان است و به اين مرتبه اشاره فرموده است حضرت پيغمبر (صلى الله عليه وآله ): لايكمل ايمان العبد حتى يكون الناس عنده بمنزلة الاباعر ايمان شخص ، كامل و تمام نمى شود تا آن كه مردم نزد او به منزله شترها باشند، به طوريكه در عبادت خود، هيچ اعتنايى به ايشان نداشته باشد.
چهارم : باريكتر و مخفى تر است از آن ها، و آنچنان ست كه نظر مى كند به سوى مردم و حال آنكه او در نماز است پس عاجز است شيطان از آنكه بگويد او را كه از جهت ايشان خشوع كن و مى داند كه اگر اين را بگويد او نمى شنود، پس شيطان مى گويد كه : تفكر كن در عظمت خدا و جلالت شاءن او و در اينكه او واقف است بر سرائر تو، لاجرم حيا كن از اينكه نظر كند خداى تعالى به دل تو، در حالتى كه تو غافل باشى از او، پس دلش را جمع ميكند و حاضر مى گرداند و جوارحش را به كار مى دارد، و گمان مى كند كه اين عين اخلاص است ، بلكه اين عين مكر و خدعه شيطان است از آنكه اگر از حقيقت خشوع مى بود او را نسبت به جلال و عظمت الهى هر آينه در دلش اين معنا هنگام خلوت نيز بايست بگذرد، و بايد نباشد مخصوص به حال او در حضور خلق ، بلكه در حال خلوت مى بايست به خاطر بياورد اخلاص را ، و بايد نبوده باشد اين به خاطر گذراندن در حضور مردم و علامت امن از اين افت آن است كه بوده باشد اين معنا در دل او و الفت داشته باشد با جناب اقدس الهى در خلوت ، همچنان كه الفت دارد با او در ميان مردم ، و نبوده باشد حضور ديگران سبب توجه قلب و حضور اين معنا در دل او، همچنان كه در حضور بهائم هيچيك از اينها، شخص را به خاطر خطور نمى كند. پس بايد هميشه چنان باشد كه در نظرش توجه به خدا تفاوت نداشته باشد، خواه در خلوت و خواه در حضور پس مادامى كه در خاطرش مشاهده انسان با مشاهده بهائم تفاوت داشته باشد، لاجرم دور خواهد بود از صفاى اخلاص و مكدر است باطنش به شرك خفى . و اينگونه شرك ، مخفى تر است در دل بنى آدم از جنبش پاى مورچه سياه كه در شب تاريك بر روى سنگ سخت برود، همچنان كه در حديث وارد شده است .
و سالم نمى ماند از شر شيطان مگر كسى كه باريك بين باشد ديده است سعادت و هدايت يافته باشد به توفيق خداى متعال والا شيطان از ملازمت هر عبادت كننده اى غافل نمى شود هيچ لحظه اى ، تا آنكه بيندازد مردمان را در مهالك در هر حركتى از حركات ، حتى در سرمه به چشم كردن و ناخن چيدن و بوى خوش به كار بردن در روز جمعه و در پوشيدن جامه پاكيزه . با وجود آنكه اينها از سنتهائى است كه در اوقات مخصوصه به فعل بايد درآورد، ليكن نفس را در اينها حظ و بهره خفى مى باشد از جهت ربط نظر خلق به آنها، پس داخل مى كند شيطان در هر يك از آنها علتى كه متيقظ نمى شود به آن ها مگر عالمان ربانى . لذا از اين جهت است كه گفته اند: دو ركعت نماز از شخص عالم ، افضل و اشرف است از عبادت يكساله شخص ‍ جاهل ، و اراده كرده اند به آن عالم ، عالم صاحب بصيرت و بينائى را نسبت به دقيقهاى آفات عبادت ، تا آنكه تخلص و رهائى جويد از آنها نه هر عالمى .
بدرستى كه مداخل و راههاى ورود شيطان بر بسيارى از علماء بيشتر از مداخل و راه ورود بر جهلاء مى باشد.
پنجم : آن است كه تمام مى كند عبادت را به اخلاص محض و نيت صالح ، ليكن عارض مى شود بر نفسش بعد از فراغ از عبادت كه اظهار كند تا حاصل شود از براى او بعضى از اغراض دنيا و اين نيز از فريبهاى شيطان است نسبت به او و به خيال آوردن و دمدمه اينكه تمام گردانيده است اخلاص را و نوشته شده است در ديوان مخلصان ، پس ضرر نمى رساند به او آنچه در خاطر او، مى گذرد، وليكن اين نيز با عبادت و اخلاص در آن ، مناسبتى ندارد و اگر اينگونه اخطار پيش از عمل باشد ضررش بيشتر خواهد بود و فى الجمله اين نيز مانند عجبى است كه بعد از عمل خيرى عارض و طارى مى شود و داخل مى گرداند صاحبش را در زمره كسانى كه حق تعالى فرموده : قل هل ننبئكم بالاخسرين اعمالا الذين ضل سعيهم فى الحياة الدنيا و هم يحسبون انهم يحسنون صنعا سوره آيه 103 و 104 بگو اى پيغمبر به مردم كه : آيا خبر بدهيم از كسانى كه بدترين مردم هستند از جهت پيشه و كردار، همانا آن ها كسانى هستند كه باطل است روش آنها در زندگانى خود و ايشان مى پندارند كه كارشان نيكو مى باشد.
و روايت شده است كه مردى گفت به پيغمبر (صلى الله عليه وآله ) كه : روزه گرفتم من همه اوقات عمرم را يا رسول الله ، پيغمبر اكرم فرمود: ماصمت ولا افطرت نه روزها را روزه داشته اى و نه روزها چيزى خورده اى كنايه از آنكه : نه به ثواب روزه رسيده اى و نه به خوشى خوراك گذرانده اى .
روايت كرده اند از ابن مسعود كه او شنيد از مردى كهم مى گفت : خواندم ديشب سورة البقرة را ابن مسعود را پاسخ گفت : همين بود نصيب او. يعنى : همين گفتن پاداش عمل او بود و ديگر اجرى بر عملش مترتب نمى شود.
و اگر چنانچه باقى باشد بر اخلاص خود و منظور تو از اين اظهار، ريا نباشد، همانا كم گردانيدى به سبب اين اظهار، از ثواب عمل خود، شصت و نه جزء از جمله هفتاد جزء پاداش عمل خود را بنابر آن حديثى كه از حضرات ائمه (عليهم السلام ) برترى عمل خيرى كه در خفاء بجا آورده شود، نسبت به پاداش عملى كه در آشكارا بجا آورده شود، هفتاد برابر مى باشد.
و از حضرت صادق (عليه السلام ) مروى است كه فرمود: من عمل حسنة سرا كتب له سرا، فان اقربها محيت و كتبت جهرا فاذا اقربها ثانية محيت و كتبت رياءا هر كه كار شايسته اى بكند در خفاء و درونى ، نوشته مى شود براى او ثواب عمل مخفى و اگر اظهار كند آن را، آن عمل محو مى گردد و نوشته مى شود براى او ثواب عمل آشكار، و اگر در مرتبه دوم اظهار كند آن را، محو مى گردد و نوشته مى شود مانند عمل شخص ‍ رياكار.
بدان اى زاهد كه اين عجب كلمه شوم و مصيبت عظيمى است كه به سبب آن برطرف مى شود نصيب تو و ضايع مى گردد سعى تو وعمل تو، و با وجود برطرف شدن عمل ، سالم نمى مانى از وبال گناه آن ، به درستى كه آدم رياكار سالم نمى ماند. چنانچه قبلا دانستى از وعيدهاى بيم انگيزى كه در باب رياء داده شده است .
اينها كه ذكر شد در وقتى است كه غرض صحيح در افشاى آن عمل نباشد، اما در صورتى كه شخص ، غرض اخروى داشته باشد در افشاى آن عمل ، مثل آنكه اراده كند به اين اظهار كه سامع نيز نشاطى بهم رساند و رغبت كند به اعمال خير، برقائل آن حرجى نخواهد بود، به شرط آنكه اين وثوق را بر نفس خود داشته باشد كه از اين اظهار، نفس او را نشاطى بهم نرسد، والا مخفى داشتن آن خيلى بهتر است .
روايت كرده است محمد بن مسلم از حضرت صلوات الله عليه كه : لاباءس ان تحدث اخاك اذا رجوت ان تنفعه و تحثه باكى نيست بر اينكه اظهار عمل كنى پيش برادر ايمانى ات ، در وقتى كه اميدوار باشى به آن اظهار، كه نفعى برسانى به آن و او را وادار كنى به آن كار خير و هرگاه بپرسند از تو كسى كه آيا برخواستى ديشب به نماز يا روزه بودى امروز؟ (اگر شب را برخاسته اى و روز را روزه داشته اى مگو نه ، بلكه بگو بلى بخواست خدا روزه بودم يا به نماز برخواستم و انكار مكن ، زيرا انكار آن كذب و دروغ است و از اينجا است كه وارد شده افضليت صدقه جهرى ، تا آنكه مردم پيروى كنند و اجهار به نماز شب ، يعنى : بلند خواندن قرائت در آن ، به اين خاطر است كه آگاه شوند مردم آن خانه و ديگران و پيروى كنند با او، وليكن همه اينها موضع خطر است .
و واجب است احتراز و احتراس و هشيار و بيدار بودن و مراعات حال قلب نمودن زيرا كه در اظهار عمل ، مظنه رياء و مخاطره شيطان مى باشد، چه آنكه در اخفاء عمل نيز شيطان را مدخلهائى مى باشد.
از جمله خدعه هاى شياطين : يكى آن است كه امر مى كند اين كس را به ترك عمل ، از ترس آنكه مبادا به رياء منجر شود و اين از جمله خدعه هاى شيطان است چه آنكه در ترك عمل ، غرض اصلى شيطان به عمل مى آيد، از جهت آنكه غرض اصلى او ترك عمل است لذا از اين جهت قصد رياء را به خاطر تو مى اندازد، و چون نتواند مشغول و منصرف و بى رغبت گرداند تو را از عمل ، ناچار با تو چنين مى كند پس هرگاه تو ترك كنى عمل را پس به تحقيق كه حاصل ساخته اى غرض اصلى شيطان را و او را راحت ساخته اى مثل كسى كه آقايش به او گندمى بدهد و به او دستور بدهد كه پاك كن آن را و خاك آن را جدا كن و او اصلا پاك نكند و بگويد: ترسيدم مبادا خوب پاك نكنم و اصل عمل را ترك كند و اين است غرض اصلى ابليس و نهايت مقصد او پس به تحقيق حاصل كرده اى تو آرزوى او را و به راحت انداخته اى او را در افساد عمل خود، و جز اين نيست كه راه خلاصى تو آن است كه جهد كنى در خالص گردانيدن عمل خود به دواهاى نافعه و تحصيل مراد مولاى خود، چنانچه حق تعالى فرموده است : ان الشيطان لكم عدو فاتخذوه عدوا انما يدعوا حزبه ليكونوا من اصحاب السعير سوره فاطر، آيه 6 بدرستى كه شيطان دشمن شما مى باشد لاجرم شما هم او را دشمن خود بدانيد براى اينكه تمام هم و غم شيطان اين است كه بخواند و دلالت كند ياران خود را، تا از اصحاب آتش ‍ سوزان جهنم باشند.
و بعضى ديگر از فريبهاى شيطان آن است كه دستور مى دهد و امر مى كند شخص را به ترك عمل خير نه از اين جهت ، بلكه به خيال آنكه مبادا مردم او را بگويند رياكار است پس عصيان خدا كنند به سبب اين خيال خود، و اين نيز با ما قبلش ، رياء خفى است و از مكائد و مصائد شيطان است از جهت آنكه ترك كردن عملى از خوف مردم ، عين رياء مى باشد، و اگر شخص ‍ تعريف و مدح ايشان را دوست نمى داشت و خوف مذمت ايشان را نمى داشت براى او چه فرق مى كرد، بگويند او رياكار است يا بگويند كه او مخلص است و چه فرق مى كند ميان آنكه ترك كند عمل را از خوف آنكه بگويند او مرائى است يا آنكه گويند او اين اعمال را خوب بجا آورده بلكه ترك بدتر مى باشد و در اين ترك عمل ، با وجود اين همه بد مظنگى نسبت به مسلمان نيز هست و آن روا نيست و نيست از حق مسلمانان كه اين گمان را به ايشان برند پس چگونه طمع دارى كه خلاص شوى از مكر شيطان به واسطه ترك عمل خير، در صورتى كه نسبت به بندگان خدا گمان بد برده اى ، و به تحقيق اطاعت كرده اى شيطان را در اين ترك عمل ، لاجرم او هنوز (يعنى : در حالت ترك عمل هم ) دست از تو برنداشته است ، بلكه به تو مى گويد كه حالا مردم مى گويند تو ترك كرده اى عمل را از جهت آنكه بگويند تو از مخلصهائى ، خواهش شهرت ندارى .
و همچنين امثال اينها كه همه از بازيهائى است كه با تو مى كند شيطان ، و خلاصى تو از اينها به آن است كه لازم سازى به دلت ، معرفت آن را بر دل خود، با آنكه اسمترار به عمل نيز داشته باشى ، و پروا نداشته باشى از هيچكس و ناخوش داشته باشى رياء را بر دل خود، و ملازم دارى بر دل خود حياء الهى را كه مبادا بخواند تو را نفست كه تبديل كنى حمد خدا را به حمد مخلوقين و حال آنكه خداى تعالى ، مطلع است بر دل تو، و اگر فرضا خلق مطلع باشند بر دل تو و تو مدح ايشان را نكنى ، هر آينه غضب خواهند كرد به تو؛ و اگر قادر باشى بر آنكه زياد كنى عمل خود را از جهت حياء كردن از پروردگارت و از جهت عقوبت بر نفس خود، البته اين كار را بكن .
و از جمله مكائد و مصائد شيطان اين است كه مى گويد ترك كن عمل را، تاگمان نبرند مردمان به تو خيز را و شهرت پيدا نكنى با آن ، تا آنكه دوست ترين بندگان خدا باشى ، چه آنكه دوست ترين بندگان در نزد خدا متقيان مخفى اند كه هرگاه ديده ميشوند شناخته نشوند. پس اگر معروف شوى در ميان مردمان به عبادت تو را نصيبى از اين صفت نخواهد بود و البته اين نيز از مكائد شيطان و دامهاى او مى باشد، چه آنكه آنچه بر تو لازم مى باشد آن است كه رعايت كنى قلب و درون خود را و اصلاح نمائى خود را پنهانى و چگونه مى توانى مخفى كنى بر مردمان ، هرگاه تو صالح باشى و حال آنكه حق تعالى مى فرمايد: عليك اخفائه و على اظهاره بر تو است مخفى داشتن آن عمل و بر من است آشكار كردن آن .
و نيز معصوم (عليه السلام ) فرموده : من اصلح سريرته ، اصلح الله علانيته هر كه درون خود را پاك و شايسته كند خداى تعالى ظاهر او را پاك و شايسته مى فرمايد و نيز بر تو باد كه مغرور عمل نكند تو را شيطان ، به طورى كه بگويد هرگاه ترك عمل نمى كنى پس بپوشان و مخفى دار عمل خود را به درستى كه خداى تعالى زود باشد كه ظاهر كند اثر عملت را، و اگر ظاهر كنى ممكن است به رياء مبتلا شوى ، اين خود عين تلبيس و رياء مى باشد از جهت آن كه پوشانيدن تو عمل را به واسطه آن كه خدا ظاهر نمايد، عين ريا و عمل كردن براى مردمان مى باشد، و هرگاه عمل تو فقط براى رضاى خداى تعالى باشد، چه نقصان و ضررى دارد براى تو اظهار كردن آن يا مخفى داشتن آن ، اگر نباشد منظور تو غير از رضاى خدا. و هرگاه دانستى اين را پس حذر كن از اينكه مبادا دقائق اخلاص و صعوبت آن ، حمل كند تو را بر كسالت و با زمانى از طاعت و نيز حذر كن از اينكه مبادا در اثر آنچه در خود مى يابى از سرور و خوشحالى به طاعت و زيادتى فرح به واسطه اطلاع مردمان به عبادت تو، از عبادت دور و كسل بمانى ، بلكه بر تو باد بر زياد كردن طاعت و بجا آوردن عبادت ، و جهد كن در قطع ماده فساد و مسدود كردن رهگذرهاى شيطان ، و ترك عمل مكن .
خوشحال شدن به طاعت
اما سرور و خوشحال شدن به طاعت بر دو قسم است : قسمى از آن محمود و نيكو است و قسمى مذموم مى باشد.
آنچه محبوب مى باشد آن است كه بوده باشد قصد و داعيه تو، اخفاى طاعت و اخلاص عمل تو براى خدا باشد، و نباشى از آن كسانى كه عمل خود را بسيار مى دانند و ضمنا مسرور باشى از اين جهت كه خدا تو را توفيق داده بر عمل كردن ، و بيرون آورده است تو را از ميان دسته باطلان و بيهوده كاران .
ولى مرسان خوشحالى را به سرحد عجب ، و اگر مردم اطلاع بهم رسانيدند از طرف تو نباشد.
اگر در اين صورت خوشحال شوى به واسطه اطلاع ايشان ، نظر به آنكه حق تعالى ايشان را مطلع گردانيده است به افعال نيك تو از كرم و فضل خود، تا عزيز و مكرم باشى ، در ميان مردم ، البته اين خوشحالى پسنديده و محمود خواهد بود.
و سرور مذموم آن است كه شاد شوى به واسطه بسيار كردن طاعت و عبادت و اعتماد داشته باشى بر آن به جهت مطلع شدن مردم ، تا قدر و منزلت تو در نزد ايشان زياد گردد و مدح كنند تو را و به قضاى حوائج تو قيام نمايند و با تو، به اكرام ملاقات كنند وامثال اينها، كه رياء محض و باطل كننده اعمال مى باشد و آن ناشى است از محبت دنيا و فراموشى از نسيان نعمتهاى بى حد پروردگار در آخرت و در حقيقت آنچه نزد خداى تعالى مى باشد، البته بهتر است از دنيا و مافيها و در قرآن است كه جزا داده مى شوند بندگان متقى و محسن در روز قيامت از حور و قصور بيرون از حساب ، به اندازه اى كه در حديث قدسى آمده : ما لا عين رات ولاخطر على قلب بشر آن چيزهايى كه نه چشمى آن را ديده است و نه به دل كسى خطور نموده . نسئل الله من فضله ان لايعاملنا بعدله ، بل يسامحنا بعفوه ، و يستر زلاتنا بصفحه ، انه جواد كريم درخواست مى كنيم از فضل خداى تعالى كه با ما با عدالت خود رفتار نكند، بلكه مسامحه بفرمايد به عفو و مغفرت خود و بپوشاند لغزشهاى ما را به گذشت و آمرزش خود، همانا او بخشنده بزرگوار است .
4- عجب
اما عجب ، همانا آن بزرگ شمردن عمل است و خوشحال بون از آن ، به طورى كه ببيند، عمل كننده ، نفس خود را خارج از تقصير و اين از اعظم مهلكات است ، بلكه عمل شخص را از كفه حسنات به كفه سيئات مى آورد و از اعلى درجات به اسفل دركات مى اندازد. چنانچه از اخبار سابق معلوم گرديد، و از اين روست كه حضرت عيسى على نبينا (عليه السلام ) فرمود: يا معشر الحواريين : كم من سراج قد اطفاته الريح ، و كم من عابد افسده العجب اى گروه حواريين : چه بسا چراغهاى نورانى روشن ، كه به بادى خاموش شده است ، و چه بسا عبادت كننده كه در اثر عجب و خوش آيند از عمل خود، اجر خود را فاسد و ناچيز كرده است .
سعيدبن ابى خلف از حضرت صادق (عليه السلام ) روايت كرده است كه فرمود: عليك بالجد و لاتخرجن نفسك من حد التقصير فى عبادة الله ، فان الله تعالى لايعبد حق عبادته بر تو باد به كوشش كردن و بيرون مدان خودت را از درجه تقصير در عبادت خدا، چه آنكه خداى تعالى هرگز حق عبادت خود را، عبادت نمى شود. يعنى : هيچكس ‍ نمى تواند كه عبادت كند خدا را حق عبادت او. و منشاء عجب كردن همانا غفلت است از عيوب افعال و اعمال خود و از آفت عبادات . و از جمله نعمتهاى الهى همانا قدرت دادن او است بندگان خود را براى انجام عبادت و مسخر گرداندن او است اعضاء و جوارح شخص را براى اداء طاعات و از اين قبيل .
پس نظر كن به نماز خود كه اكنون مرتكب شده اى كه آن ستون دين و اول چيزى است كه در روز قيامت به آن نظر مى كنند، به نحوى كه اگر مردود باشد، باقى اعمال شخص مردود خواهد بود، پس تاءمل كن و ببين از روى آن چه ما از احاديث صحيحه نقل كرديم ، آيا مى توانى و اثق شوى از خودت ؟ و همچنين قياس كن سائر اعمال و عبادات خود را پس از براى هر يك از وظايف و اعمال ، دستورات و حدودى است كه نمى رسيم به آنها قيام نمائيم از غفلتى كه داريم ، با وجود آنكه اگر نماز قبول نشود، آن اعمال نيز پذيرفته نخواهد بود.
و فرمود حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام ): اعلموا عبادالله ، ان المؤمن لايصبح و لايمسى الا و نفسه ظنون عنده ، فلا يزال زاريا عليها و مستزيدا لها، فكونوا كالسابقين قبلكم و الماظين امامكم ، قرضوا من الدنيا تقويض الراحل و طوؤ ها طى المنازل بدانيد اى بندگان خدا، كه بنده خوب خدا صبح نمى كند و شب نمى كند، مگر آنكه بد گمان مى باشد به نفس خودش ، لاجرم پيوسته عيب مى كند نفس خود را و از آن زيادتى مى طلبد، پس باشيد مانند پيشينيان خود و گذشتگان ، به طورى كه خيمه برداريد از دنيا، مثل خيمه بركندن شخص مسافر و درگذريد از دنيا؛ مثل درگذشتن از منزلها.
پس چگونه مى تواند انسان عجب كند به كرده خود، يا چگونه او را رسد كه نفس خود را از قيام كنندگان به حقوق عبوديت و وظائف خدمت الهى بشمارد، و اگر به واسطه خوف استيلاى غفلت نباشد، تنها نظر افكندن مؤمن به نفس خود و سرور او نيست به عبادت خود، نقصانى به او وارد نمى ساخت ، به طورى كه انسان حمد كند خدا را بر توفيقى كه داده شده است بر او به عبادت و طلب زيادتى كند از فضل خدا و مسئلت نمايد استكبال آن را، پس به تحقيق كه فرموده است حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام ): من سرته حسنته و سائته سيئته فهو مؤمن او را كار زشت او، همانا او بنده مؤمن مى باشد. و نيز آن حضرت (عليه السلام ) فرموده : ليس منا من لم يحاسب نفسه كل يوم ، فان عمل خيرا حمدالله و استزاده ، و ان عمل شرا استغفرالله نيست از ما آن كسيكه در هر روز با نفس خود حسابى نداشته باشد، به طورى كه اگر كار نيك كرده است سپاس كند خدا را و از او زيادتى بخواهد، و اگر كار ناشايسته داشته ، استغفار كند از خداى تعالى .
پس اين بود آنچه مقتضى حال بود از تحقيق ذكر منافيات كه به رشته تحرير درآمد با رعايت اختصار، تا موافق مقصود ما بوده باشد، پس به درستى كه ذكر پاره اى از منافيات در اينجا بالعرض بود و الله الموفق .
خاتمه
پس در آن دو بحث مى باشد اول : در جبران خللهائى است كه واقع ميشود در نماز و بيان تدارك دوائى كه نافع اين منافيات باشد بدان به درستى كه خلل ، اگر از چيزهايى باشد كه منافى اقبال و حضور قلب باشد به واسطه افكار خارجه از نماز پس دواى آن ، ياد آوردن عملى است كه در آنوقت شخص مباشر آن عمل است و ياد آوردن خطرهائى كه لازمه آن خواهد بود از قبيل غفلت و قبول نشدن عمل ، با وجود شدت حاجت شخص به آن عمل ، در دنيا و آخرت چه آنكه توفيق الهى شامل است حال مطيعين را در دنيا آخرت و احتياج به آن ، حاصل است خصوصا در روز قيامت كه مجال سخن در آن نيست و تقرير بر آن احاطه پيدا نميكند، نه از روى عقل و نه از روى خيال و كسى طاقت تحمل احوال آن را ندارد و معاونى در آنجا نيست سواى رحمت خدا و كرم او، و قيام به اعمال صالحه و عبادتهاى مقبوله سود دهنده پس به درستى كه طاعات وسيله روشنائى خواهد بود در آن تاريكيها و سبب نجات است از آن شدتها و باعث گذشتن از آن راه خوفناك و اكتساب اعمال صالحه نتوان كرد مگر در اين دنياى زائله و در اين مدت قصيره كه اكثر آن در غفلت صرف مى گردد و نزديك است كه آينده آن به گذشته پيوست بشود اگر بيدار نشود آدمى و تدارك نكند آنچه را كه تقصير كرده است و از طرفى نيست در آخرت مگر بهشت و دوزخ ، و بهشت مهيا شده براى پرهيزكاران و آتش مهيا گرديده براى فاسقان و باجلمه خطر بزرگ در راه است و پايان كار بس عظيم و هولناك و از طرفى غفلت شامل احوال است با اين وجود گويا شعور در ما نيست تا درك كنيم كلم رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) را.
حضرت رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) فرمود: يمضى على الرجل ستون سنة ان سبعون سنة ، ماقبل الله منه صلاة واحدة مى گذرد بر شخص ، شصت سال يا هفتاد سال ، در حالى كه خدا يك نماز از او قبول نكرده است .
حضرت صادق (عليه السلام ) دعا فرمود به حماد بن عيسى كه پنجاه مرتبه حج كند و خدا مال و فرزند او را زياد گرداند. خداوند هم مستجاب نمود دعاى آن حضرت را و اين دعاى حضرت به واسطه آن بود كه حماد بن عيسى حفظ مى كرد كتاب حريز بن عبدالله سجستانى را كه در مسائل نماز بود.
و وقتى كه حماد نماز كرد در نزد آن حضرت دو ركعت پس فرمود آن حضرت : ما اقبح بالرجل منكم يمضى عليه ستون سنة اوسبعون سنة ، لايحسن ان يقيم صلاة واحدة بحدودها چقدر زشت است براى مردان شما كه مى گذرد بر ايشان شصت سال يا هفتاد سال ، و نتوانند يك نماز را با حدود و آداب آن انجام دهند.
فرمود: حضرت رسول خدا (صلى الله عليه وآله ): و كم من قارء القرآن و القرآن ، يلعنه ، و كم من صائم ليس له من صيامه الا الجوع و العطش چه بسا قرائت روزه دار كه از روزه خود چيزى غير از گرسنگى و عطيش به دست نمى آورد و امثال اينها از اخبار و آثارى كه دلالت مى كند كه كار، بسى سخت و دشوار مى باشد، پس احضار و ياد كردن اينها و آن چه در مقدمه ذكر شد، كمك و معين مى باشد براى حضور قلب ، زياده بر آنچه گذشت از دواهائى كه معين و كمك مى بود كه در مطلب سوم ذكر شد.
و اگر بوده باشد آن منافى نماز، از قبيل چيزهائى كه مفسد و مبطل نماز است ، همانا آنچه نفع مى دهد او را، تفكر كردن است در مضرت رياء و آنچه فوت مى شود به سبب آن از صلاح قلب و آنچه محروم مى ماند اين كس در آن حال ، از توفيق عبادت و ازمنزلت در نزد خداى تعالى در آخرت . آنچه بسر مى آيد او را از عقاب و غضب و سخت ورسوائى هويدا، به طورى كه منادى در برابر فرشتگان و بندگان خدا ندا ميكند رياكار را: يا فاجر يا غادر يا مرائى ! اما استحييت اذا اشتريت بطاعة الله تعالى عرض الدنيا، راقبت قلوب العباد و استعزئت بطاعة الله ، تعالى و تحببت الى العباد بالتبغض الى الله تعالى ، و تزينت لهم بالشين عندالله ، و تقربت اليهم بالعبد من الله تعالى ، و تحمدت اليهم بالتذمم عندالله ،و طلبت رضاهم بالتعرض ‍ لسخط الله تعالى ، اما كان احد اهون عليك من الله اى گنهكار رو سياه و اى فريبنده و اى رياكار! آيا حيا و شرم نكردى مراقبت و محافظت كردى خاطر مردم را، و سخريه كردى به فرمان خداى متعال ، و دوستى گزيدى به سوى بندگان مبغوض شدن نزد خداى تعالى و زينت گرفتى نزد ايشان به عيب گرفتن نزد خدا، و نزديكى جستى به سوى ايشان به دورى جستن ازنزد خداى تعالى ، و نيكو و پسنديده شدى نزد مردم به ناپسند شدن نزد خداوند متعال ، و خواستى خشنودى مردم را به آنكه متعرض و در صدد غضب خدا درآمدى ، آيا هيچكس نزد تو پست تر و بى قيمت تر از خدا نبود.
پس علاج مفيد آن است كه تفكر كند بنده در اين رسوائى و مقابله ، و قياس ‍ كند آن را با آنچه حاصل مى شود برايش از بندگان از سود و خودآرائى در دنيا، و مقابله كند تمام اينها را با آنچه فوت مى شود از او، امور معنويه آخرت و آنچه كم مى شود از ثواب اعمال او، در صورتى كه بسا باشد كه به توسط يك عمل ، راجح شود ميزان حسناتش ، در صورتى كه خالص بجا آورد آن عمل را. پس وقتى كه شخص فاسد گرداند عمل خود را به واسطه رياء، برگردانند آن عمل را از كفه حسنات به كفه سيئات پس راجح شود به آن ، كفه سيئات بعد از آن مرجوح بوده . و بيندازند و سرنگون كنند او را در آتش و اگر نمى بود به واسطه رياء مگر حبط و ناچيز شدن يك عبادت ، هر آينه همين كافى بود در ضرر او، اگر چه باز ساير حسناتش صحيح و راجح بر حسناتش مى بود، زيرا چه بسا باشد كه اگر شخص آن عمل نيك را محفوظ مى داشت ، مى رسيد به مرتبه هاى عاليه نزد خداى تعالى ، به طورى كه در زمره پيغمبران و صديقان مى بود وليكن اين رياء پس مى اندازد او را از اين مرتبه و برمى گرداندش به صف نعال از مراتب اولياء، پس همين ضرر براى شخص رياكار كافى و بس مى بود، اگر چه مستوجب دوزخ و رسوائى و راندن از درگاه هم نمى شد.
و اينها كه ذكر شد مفاسد اخروى ريا بود با وجود اينها مفاسد دنيوى نيز دارد، و آن اين است كه حاصل مى شود شخص مرائى را تفرقه خاطر به سبب ملاحظه كردن حال خلق ، چه آنكه رضاى خلق به مرتبه اى است كه نمى توان رسيد به اقصى و نهايت آن از جهت آنكه يك فرقه اى به چيزى راضى مى شوند كه فرقه ديگر از آن به خشم مى آيند، و رضاى بعضى در سخط بعضى مى باشد، پس هر كس طلب كند رضاى خلق را در چيزى كه در آن دشمنى خدا است ، غضب كند خدا بر او و مردم را نيز خداوند به غضب مى آورد نسبت به او. چنانچه در احاديث وارد شده و تجربه هم بر آن دلالت دارد.
پس چه حاجتى كسى را مى باشد در مدح مردم و اختيار كردم ذم الهى به جهت مدح آنها، و حال آنكه زياد نمى كند مدح ايشان نه رزق و نه عمر را و نفع نمى رساند در روز درماندگى و احتياج و در اهوال روز قيامت .
و اما اگر باعث و علت رياء، طمع آنچه در دستهاى مردم است بوده باشد، لاجرم مرائى بداند به درستى كه خداى تعالى تسخير كننده و گرداننده دلها است در دادن و ندادن خلق و همه خلق مضطرند و در دست قدرت او، و نيست رزاقى غير از خدا و هر كس طمع كند در خلق ، خالى نمى باشد از خوارى و نا اميدى و غضب و خفت و اگر احيانا روزى به مراد خود، برسد باز هم از دلت و خفت خالى نمى باشد و اما هر كس اعتماد كند بر خدا و همت خود را مقصور و مصروف گرداند به كرم او، كفايت مى كند خدا مقصد و مطلب او را در دنيا و آخرت . پس چگونه ترك مى كند شخص ‍ رياكار، آنچه را كه نزد خداى تعالى باشد، به جهت اميدوارى كاذب و دروغى كه به دست مردم دارد، كه گاه باشد برسد به آن و گاه باشد نرسد، و اگر راست شود وفا نمى كند و نمى ارزد لذت آن ، به الم مذلت و منتش و اما مذمت مردم را از چه جهت شخص خوف داشته باشد و چرا بترسد؟ و حال آنكه كم نمى كند از روزى او چيزى را هرگاه خواست خدا در آن باشد، و تعجيل نميكند در اجل او و پس نمى اندازد رزق او را و او را از اهل دوزخ نمى گرداند اگر پسنديده و مرضى خدا باشد.
پس بندگان همگى عاجزند و مالك نيستند از براى نفس خود سود و زيانى را و نه مالك موت و نه حيات و نه قادر بر حشر و نشرند بلكه عقل و نقل و تجربه ، اشعار و لالت دارد برخلاف همه اينها و به اينكه به اخلاص آورنده عمل براى خدا، محبوب قلوب مى گرداند خدا او را، و در نظر مخلوقات از صالحان و فاسقان ارجمند مى گردد، بلكه نر نظر اكثر كافرها نيز محبوب مى باشد چنانچه مى بينى كه آدم صالح و شايسته را تعظيم و توقير مى كنند و التماس بركت و دعا از او مى كنند با وجود ضعف و فقر و تنگدستى او و قلت عملش . و از طرفى شخص رياكار را خداى تعالى باطنش را به خلق آشكار مى گرداند و خبث نفس و فساد نيتش را مى نماياند به طوريكه مردم دشمن مى دارند او را و نمى رسد هرگز به مطلب خود و ضايع مى گردد رنج و تعب او و باطل مى گردد سعى او.
چنانچه روايت شده كه مردى از بنى اسرائيل گفت : به خدا قسم ، البته عبادت مى كنم خداى تعالى را عبادتى كه مشهور زبانها گردم به سبب آن عبادت پس بود به طورى كه اول كسى بود كه داخل مسجد مى شد و آخر كسى بود كه از مسجد خارج مى گرديد، و قسمتى بود كه هيچ كس نمى ديد او را مگر در حالتى كه ايستاده به نماز و صائم بود، به طوريكه هيچ روز افطار نمى كرد و مرتب مى نشست در حلقه هاى ذكر و مجالس موعظه .
مدتى بسيار به اين روش بود و هرگاه مردم به او مى گذشتند، مى گفتند درباره او: خدا جزايش را بدهد اين رياكار را. پس رو كرد روزى به نفس خود و با خود خطاب كرد كه : اى نفس ! ديدى پاداش عمل كردن براى غير خدا را. از آن وقت تصميم گرفت و با خود گفت : البته خاص مى گردانم عمل خود را براى خدايتعالى ، و هيچ عملى بر عملهاى خود زياد نكرد، همان قسمى كه عمل مى كرد، عمل نمود ولى تنها نيتش را تغيير داده بود. يعنى : قصد خود را براى خدا خالص گردانده بود، آن وقت مردم هرچه به او مى گذشتند مى گفتند: خدا رحمت كند فلانى را.
و حق تعالى از اين معنا در كتاب خود خبر داده است كه فرموده : ان الذين امنوا و عملوا الصالحات سيجعل لهم الرحمن ودا سوره مريم آيه 96 البته آنان كه ايمان ندارند به خداى تعالى و كارهاى شايسته مى كنند، خدا براى ايشان در دلهاى مردم محبت و مودتى قرار خواهد داد پس فرض كن و تسليم باش كه ايشان دوست دارند تو را و گرامى دارند تو را و تو پوشانيدى خبث باطن خود را از ايشان ، با آنكه خدا مطلع است از فساد نيت تو و خباثت درون تو، بالاخره چه چيز حاصل مى شود براى تو از مدح مردم ، در صورتى كه تو نزد خداى تعالى عاصى و رياكار بوده باشى و از اهل دوزخ باشى .
و از كدام شر مردم مى ترسى ، در حالتى كه تو نزد خدا ممدوح و از اهل بهشت بوده باشى ، و داخل در زمره مقربان گردى و كسى حاضر باشد در دلش آخرت و نعيم ابدى آن و منازل رفيعه و قصور آن ، البته بسيار حقير مى نمايد در پيش او دنيا و آنچه در آن است از حيات پنج روزه آن ، به انضمام كدورات و ناتمامى مرادات دنيا و هرگاه شخص برگردانيد قصد خود و مستقيم كرد روى دل خود را به جانب خداوند، خلاص مى گردد از مذمت رياء و از محنت بدست آوردن دل مردم و منعطف مى شود از اخلاص او، نورهاى الهى بر دل و زبان او و به انس مبدل مى گردد وحشت او.
بارى اگر اكتفا نمى كنى به همه اينها كه مذكور شد، پس تاءمل كن در سه چيز و فكر كن در اين سه .
اول آنكه به نظر بياور اين را كه هرگاه گفته شود به تو كه مردى است با خود يك گوهر گرانبها و پرقيمتى دارد كه مساوى است با صدهزار دينار و صاحبش محتاج است به قيمت آن و مى خواهد آن را بفروشد به نقد، بلكه محتاج است به چند برابر قيمت آن ، يعنى : صاحبش محتاج است به بيشتر از صد هزار دينار، پس در اين صورت مشترى آمده كه متاع او را به چند برابر ارزش آن بخرد و به آن زيادتر از قيمت آن گوهر را بدهد و از طرفى صاحب گوهر در كمال حماقت ، متاع خود را بفروشد به آن مشترى كه به يك فلس ‍ مى خرد آيا چنين فروشنده اى زيان آشكار و غبن فاحش نخواهد داشت ؟ آيا اين معامله اش دلالت بر كوتاهى همت و فهم او ندارد؟ و ضعف راى و قلت عقل او را نمى رساند؟ بلكه آيا دلالت نمى كند بر سفاهت و بى خردى محض او؟ همين معامله به عينه ، نظير حال آدم رياكار مى باشد، بلكه حال آدم رياكار در سفاهت و بى خردى به مراتب بيشتر مى باشد چه آنكه بهره اى كه آدم رياكار از مدح مردم و متاع ناچيز دنيا به دست مى آورد، نسبت به خشنودى پروردگار عالميان و پاداش آخرت و نعمتهاى بى نهايت آن ، كه از شائبه نقص و كدورت خالى است كمتر مى باشد از يك فلس نسبت به صدر هزار هزار فلس بلكه پاداش الهى در برابر تمام دنيا كه به شخص رياكار بدهند، بيشتر مى باشد از صدهزار هزار درهم و دينار كه در بربر يك فلس به آدم بدهند پس اى انسان رياكار، اين است زيان آشكار كه دست خود را از نعمتهاى بى زوال الهى تهى گرداند و از آن كرامات باز بمانى ، در برابر مدح ناچيز مردم و دل خود را به ثناى ايشان شاد گردانى و اگر چنانچه داراى اين همت پست هستى يعنى : از يك دينار نقد نمى توانى صرف نظر كنى ، نظر خود را جلب آخرت بكن ، تا دينار هم با تو مساعدت و همراهى كند، آن وقت هر دو را خواهى داشت بلكه بهتر از اين ، آن كه خداى تعالى را اراده كنى تا هم دنيا و هم آخرت را داشته باشى ، چه آنكه خداى تعالى مالك دنيا و آخرت مى باشد.
چنانچه خداوند متعال فرموده : من كان يريد ثواب الدنيا فعندالله ثواب الدنيا و الاخرة هركس پاداش و اجر دنيوى را خواسته باشد، بداند كه براى خداست و در ملك خداى تعالى مى باشد، هم پاداش دنيا وهم پاداش آخرت .
و فرموده است پيغمبر خدا (صلى الله عليه وآله ): ان الله يعطى الدنيا بعمل الاخرة و لايعطى الاخرة بعمل الدنيا خداوند متعال مى دهد دنيا را در برابر عمل كردن جهت آخرت ، ولى هيچ وقت پاداش آخرت را نمى دهد به واسطه عمل كردن جهت دنيا. پس هرگاه خالص گردانيدى نيت خود را و نيكو كردى قصدت را براى آخرت حاصل مى شود براى و دنيا و آخرت هر دو. و اگر اراده كردى دنياى تنها را آخرت از دست تو مى رود، و بسا باشد كه به پاداش دنيا هم نرسى آن طورى كه خواسته اى و بر فرض ‍ آنكه به دنيا هم برسى بر وجهى كه حسب خواهش تو باشد، باقى و مستدام نمى ماند براى تو، بلكه به زودى برطرف مى شود آن وقت تو خسران دنيا و آخرت را برده اى ذلك هو الخسران المبين سوره حج ، آيه 11 و اين است زيان آشكار.
و نظير اين داستان اين شخص و اين مثل ، همانا داستان كسى است كه بتواند با يك جزء از عمر خود و يك نفس از نفسهاى خود، تحصيل كند بهشت و نعمت جاويدان آن را، ولى صرف كند آن عمر و نفس را در يك دانگ يا يك دانه بى قابليت يا در يك درهم يا در يك دينار و از طرفى آن گنج بى پايان را واگذارد بدون ضرورت و تعلقى ، پس نيت اين مگر عين غفلت و زيان و پستى همت و خوارى نفس .
دوم : آنكه مخلوقى كه تو، جهت خشنودى ، او و براى خود نمائى به او عبادت مى كنى و رضاى و را طلب مى نمائى اگر بداند كه تو براى او عمل و عبادت مى كنى ، هر آينه بدش مى آيد و غضب مى كند بر تو و اهانت و استخفاف مى كند به تو، علاوه بر آنچه خدا غضب مى فرمايد ولى آن چه جهت خدا عمل مى كنى خالصا لوجه الله هم باعث خشنودى خدا مى گردد وهم باعث رضايت خلق ، پس چگونه عاقل عمل كند براى كسى كه اگر بداند او، كه اين كار را براى طلب رضايش مى كنند بدش مى آيد و اهانت مى نمايد؟!
سوم : كسى كه بتواند سعى كند به جهت تحصيل رضايت پادشاه عظيم الشاءن و اعظم پادشاهان دنيا ولى رضايت كناس خيسى الناسى را اختيار نمايد، البته آن پادشاه عظيم الشاءن بر او قهر مى نمايد، بلكه بر فرض آنكه پادشاه به او سخط نكند، آيا خود اين عمل ، دليل بر سفاهت و پستى راءى و بدنظرى آن شخص عمل كننده نمى باشد؟ بلكه به او گفته مى شود چه مى خواهى از رضايت اين كناس پست ، با آنكه مى توانى رضايت پروردگار جهانيان را به دست بياورى كه او كافى است تو را از همه چيزى و در همه كارى و در همه حالى .
نسئل الله حسن العاقبة و حسن التوفيق لما يحب و يرضى درخواست مى كنيم از خداى متعال ، عاقبت به خيرى و حسن توفيق را در آنچه خدا را خرسند و خشنود مى نمايد.
و اما دواى عملى انى امراض قلبى ، پس آن عادت دادن و حكم فرمودن نفس است به اخفاى عبادت و بستن دربها را در هنگام عبادت چنانچه مى بندى دربها را در وقت ارتكاب فواحش و اعمال قبيحه تا آنكه نفس خود را قانع كنى به علم خداى تعالى و به اطلاع او سبحانه بر عبادت تو و بايد منازعه نكند نفس تو با تو در فهماندن به غير خدا اين امر در ابتداء شاق و مشكل مى باشد و در اول مجاهده بسى صعب است ، ليكن اگر صبر كنى بر اين رويه مدتى با تكلف و مشقت البته آهسته آهسته ساقط مى شود از تو اين حال و ثقل آن برطرف مى گردد به سبب پى در پى آمدن الطاف الهى و امداد حضرت او كه از جانب او به بندگان خود مى رساند از حسن توفيق . ان الله لايغير ما بقوم حتى يغيروا ما بانفسهم سوره رعد آيه 11 خدا تغيير نمى دهد حالتى را كه در طايفه اى باشد، مگر به آنكه تغيير بدهند ايشان ، آن حالت بدى را كه در خودشان مى باشد. لاجرم از بنده است مجاهده و از خدا است هدايت و تاءييد. قال الله تعالى : و الذين جاهدوا فينا لنهدينهم سبلنا سوره عنكبوت ، آيه 69 كسانى كه مجاهده و شمقت مى كشند در رسيدن و سير و سلوك به سوى ما، البته ما هدايت و راهنمائى مى كنيم ايشان را به راه خودمان .
و اگر باشد منافى نماز از قبيل چيزهائى كه بعد از عبادت سر مى زند، از قبيل رياء و عجب دانستى دواى آنها را.
اما دواى عجب : پس نگاه كن در آلات و اسبابى كه تو، به سبب آنها قوت عبادت بهم رسانيده اى و آن عبادت باعث عجب و خوش آينده تو شده ، و همچنين نظر كن به قدرت و علم و اعضاء ورزقى كه مى خورى ، تا قوت به هم رسانى براى آن عبادت ، لاجرم مى يابى كه همه آنها از جانب خداى تعالى است . به طورى كه اگر نمى بود رزق او، قدرت بهم نمى رسانيدى بر چيزى از اينها و ديگر نظر بيفكن بر نعت ارسال رسل براى تو و نعمت خلق عقل در تو، تا تو هدايت بيابى به آن به راه حق ، آن وقت نگاه كن در قيمت عملى كه مى كنى ، ببين كه چگونه نيست محض است و هرگز مقابله نمى كند با يك نعمت از نعمت هاى نامعدوده الى و جز اين نيست كه مى گردد عمل تو با قيمت ، در وقتى كه به موقع و محل رضايت و خشنودى خدا واقع گردد والا تو خودت مى بينى كه مزدور يك روز دراز را به دو درهم كار مى كند و نگهبان يك شب تمام را شب بيدارى مى نمايد به دو دانگ درهم و همچنين اصحاب صنايع و پيشه وران كه هر يك عمل مى كنند درازاى روز را يا شب را به مزد اندكى پس اگر تو كارى بكنى جهت رضايت خدا، يا روزه اى بگيرى از براى او و روزى را صبر كنى بر تشنگى و گرسنگى آن روز، حق تعالى در پاداش تو مى فرمايد: انما يوفى الصابرون اجرهم بغير حساب سوره زمر آيه 10 جز اين نيست كه تمام داده مى شوند شكيبا كنندگان ، پاداش عمل خودشان را بيرون از حساب .
و در حديث قدسى وارد شده كه : اعددت لعبادى الصالحين ما لاعين رات ولا اذن سمعت ، و لاخطر على قلب بشر مهيا و آماده كرده ام براى پاداش بندگان شايسته ام نعمتهايى را كه نه چشمى ديده است و نه گوشى شنيده و نه بر قلب كسى خطور كرده است بنابراين ، مى يابى كه عمل يك روز تو، به يك درهم مى ارزد با احتمال تعب عظيم و اين هم در برابر ظهرانه چاشت يا شام تو خواهد بود، وليكن خدا بيرون از حساب و اندازه اجر به تو داده است .
و همچنين اگر شبى را برخيزى براى عبادت و تحصيل رضايت خدا حق تعالى ، در پاداش آن فرموده : فلا تعلم نفس ما اخفى لهم من قرة اعين جزاء بما كانوا يعملون سوره سجده ، آيه 17 هيچ كس نمى داند كه چه چيز مخفى و ذخيره شده است براى اين اشخاص از چشم روشنى هنگام پاداش به پاس اعمال خالصى كه فقط براى رضاى خدا و تقرب به درگاه او انجام داده اند. پس قيمت اين عمل اگر براى مردم مى كردى ، يك درهم يا دو درهم بود، و از براى خدا كردن اين همه قدر و قيمت بهم مى رساند بلكه ساعتى كه از براى خدا در دو ركعت نماز سنتى ، از روى اخلاص و توجه تمام گزارده شود، يا آنكه نفسى كه در آن نفس بگوئى : لااله الاالله خداوند متعال در پاداش آن فرموده : من عمل صالحا من ذكر او انثى و هو مؤمن فاولئك يدخلون الجنة يرزقون فيها بغير حساب سوره مؤمن ، آيه 40 هركس كه كار شايسته اى بكند خلص براى خدا، خواه مرد باشد يا زن ، در صورتى كه آن شخص به خدا ايمان داشته باشد، داخل بهشت خواهد شد و روزى داده شود او در بهشت روزى بى حساب و شمار. پس سزاوار است براى شخص عاقل در اين هنگام كه ببيند حقارت و كمى عمل خود را آن وقت منت نبرد به جز از خداى تعالى كه به او توفيق داده در آنچه مشرف به آن گرديده با آن عطا فرموده و بايد مواظف باشد شخص كه مبادا آن كار را طورى قرار دهد كه شايسته خدا نباشد و مبادا آن عمل باعث خشنودى خداى تعالى نگردد، چه آنكه اگر شايسته خدا نباشد، و باعث خشنودى حضرت او نگردد، برميگردد قيمت آن عمل به قيمت اصلى خود كه يك درهم يا دو درهم باشد.
اكنون تو قياس كن عمل خودت را در برابر اجر الهى ببين آيا در برابر عشر عشير (يك درهم آن واقع مى شود و آيا تو مى توانى كه ده يك آنچه بر تو لازم است اتيان كنى البته نمى توانى غير از اظهار عجز و قصور همچنان كه اشاره به آن شده است در خبر حضرت داود على نبينا (عليه السلام ) در وقتى كه وحى فرمود خدا به آن حضرت : ان اشكرلى حق شكرى فقال : يا رب كيف اشكرك حق شكرك ، و الشكر من نعمتك تستحق عليه شكرا فقال : يا داود اذا عرفت ان ذلك منى فقد شكرتنى
اى داود، شكر گزار مرا، حق شكر گزاردن را، عرض كرد: پروردگارا! چگونه مى توانم شكرگزارى تو را حق شكرگزارى و حال آنكه شكر هم از نعمتهاى تو مى باشد كه در برابر آن سزاوار شكر ديگرى مى باشى ؛ خداى تعالى فرمود: اى داود، موقعى كه فهميدى و دانستى كه خود شكرگزارى هم نعمتى مى باشد از جانب من ، همين حق شكرگزارى من مى باشد.
و روايت شده كه بعضى از واعظين گفتند به برخى از خلفاء: اتراك لو منعت شربة من الماء عند عطشك بم كنت تشتريها؟ قال : بنصف ملكى قال اترها لوحبس عنك خروجها بم كنت تشتريه ؟ قال : بالنصف الاخر قال : فلا يغرنك ملك قيمته شربة ماء بگو بدانم اگر بازدارند تو از شربت آبى هنگام تشنگى ، چقدر حاضر هستى بخرى آن را؟ خليفه گفت : به نصف مملكت خودم واعظ گفت : اگر در وقت بيرون آمدن آن از مخرج خود، نگذارند خارج شود چقدر راضى هستى بدهى جهت بيرون شدن آن ؟ گفت : به نصف ديگر مملكتم واعظ گفت : لاجرم مغرور مباش به مملكتى كه قيمت آن يك شربت آب است .
پس با خود فكر كن آيا روزى چند مرتبه آب مى خورى با شرب گواراى آن ؟ و چقدر خوراكيهاى گوارار داخل گلوى تو مى شود در عين عافيت و ببين چه مقدار با چشم خود نگاه مى كنى و با گوش خود مى شنوى و با دماغ خويش مى بوئى و مى روى به پاهاى خود به هر جا كه خواسته باشى و مى گيرى با دستت هرچه را مى خواهى ، و غير از اينها از نعمتهاى حواس و اعضاى ظاهرى و قواى باطنى كه اطلاع ندارد بر دقايق خلقت و غرايب صنعت آنها، مگر خداى عزوجل . از قبيل مجارى طعام و شراب و تصاريف هضم و تفريق فضولات آن ! اگر صرف كنى زمانى دراز فكر خود را در آنها هر آينه تعجب مى كنى از بدايع صنايع الهى در هر يك و اگر مفقود شود بعضى از آنها و طلب كنى طبيبى را كه برگرداند آن عضو را به سلامتى اول خود، خواهى در عوض آن ، يك سال و را خدمت كنى و بسيار خوشحال ميشوى به آن و آن مرد طبيب را از جمله منعمان خود ميدانى در صورتى كه چندين مقابل آن از نعمتهاى نامعدوده الهى با تو، سالهاى دراز موجود است و تو از عهده خدمتى در عوض يكى از آنها برنمى آئى ، و خداوند متعال نيز در برابر آن نعمتها، خدمت و پاداشى نخواسته است مگر اندكى از اوقات خود را كه صرف عبادت كنى و اگر در اين جمله تاءمل كنى و به عيب اعمال خودت بينا شوى كه چگونه ناچيز است اعمال تو در برابر نعمتهاى خداوند متعال ، به هيچ يك از اعمال خود اطمينان و وثوق به هم نمى رسانى ، بلكه شرم مى دارى از كردن و بجا آوردن آنها.
قال الله تعالى : و ان تعدوا نعمة الله لاتحصوها ان الله لغفور رحيم سوره نحل ، آيه 18 اگر بشماريد نعمتهاى خداى تعالى را احصاء نتوانيد كرد، البته خداوند بسيار آمرزنده و خيلى مهربان است پس نعمتهاى الهى بر تو خارج از حد و غير قابل شمارش است و عمل تو بر تقدير سلامتى از آفات و قبول شدن آن ، قابل احصاء و معدود و محدود خواهد بود، پس چگونه در برابر نعمت هاى غير قابل احصاء، تواند بود، پس هرگاه مقابله كنى عمل خود را با نعمتهاى الهى ، در نهايت اعتراف و تصديق به تقصير خود خواهى نمود، و تصديق خواهى كرد بزرگوارى خدا را و غير از ياد كردن منتهاى الهى و خوار و حقير شمردن نفس خود را و در معرض ‍ غضب و سخط دانستن خود، چاره اى ديگر نيست ، تا بسا باشد كه به خاطر همين افكار و اظهار عجز و شرمندگى به پيشگاه بارى تعالى ، فائز شوى به رحمت حضرت ايزدى .
و فرمود رسول خدا (صلى الله عليه وآله ): من مقت نفسه دون مقت الناس ‍ امنه الله من فزع يوم القيمة هر كس دشمن داشته باشد نفس خود را، نه دشمن داشته باشد مردم را، ايمن مى فرمايد خدا او را از فزع و عذاب روز رستخيز.
روايت كرده اند كه عابدى الهى مى كرد هفتاد سال ، روزها روزه بود وشبها را به عبادت قيام داشت ، موقعى از خداى تعالى حاجتى درخواست كرد، خدا حاجت او را بر نياورد، آن مرد عابد رو كرد به نفس خود و خطاب كرد اى نفس ! اگر از تو خيرى مى بود نزد خداى تعالى البته خدا برمى آورد حاجت تو را حق متعال به سوى او فرشته اى فرستاد و به او گفت : اى پسر آدم آن ساعتى كه حقير و پست شمردى نفس خود را بهتر بود از عبادت هفتاد سال تو.
بارى بعد از اين فكر كن در اين سه چيز.
اول : اگر پادشاهى از پادشاهان ، جيره اى بدهد به يكى از اتباع و خدمتكاران خود يا طعام و كسوه اى يا درهمى چند به او بدهد، با وجودى كه اينها همه فانى و از بين مى روند، با اين وجود، مى بينى كه آن شخص خدمت مى كند از براى او، انواع خدمت ها را در اوقات شب و روز، و مى كشد خواريها و حقارتها را، چنانچه مى بينى كه يك نفر از خدمه مى ايستد بالاى سر ملك ، بعضى شب يا تمام شب را، و بيدار مى باشد در پاسبانى و حفاظت آن پادشاه و همچنين به نوبت ، خدمت او را مى كنند تا زنده اند و بعضى سعى مى نمايند در مهمات او و برخى مرتكب كارهاى سخت و دشوار مى شوند و به درياها و به سفرهاى دور و دراز مى روند و خود را به مهلكه ها مى اندازند و جان خود را كه عوضى در برابر آن نيست در راه او نثار مى كنند در كارزارها و معركه هاى جنگ با دشمنان او، در صورتى كه در آخرت هيچ نصيبى از پادشاه به آنها نمى رسند پس ببين چگونه متحمل اين همه خدمتها مى شوند از براى خسيسه فانيه دنيا، و با وجود اين ، اعتراف دارند به نعمت هاى پادشاه ، و اقرار مى نمايند به تفضل او در حق خود و منت مى كشند از او، با آنكه اين نعمت ها در حقيقت از خداى تعالى مى باشد و اگر پادشاه بخواهد يك دانه اى بروياند يا خواسته باشد يك تار موئى بيافريند، هرگز نمى تواند و ايشان (يعنى : خدمه او) همگى اعتقاد دارد كه اين نعمتها از خود پادشاه نمى باشد، با اين وجود، احسان او را بزرگ مى شمارند. پس چگونه تو عمل ناچيز خود را كه مشوب است به اين همه آفتها و نقصانها، در برابر احسان حقيقى خداى تعالى بزرگ مى شمارى ؟ در صورتى كه نعمت وجود تو، از خدا مى باشد و او آفريده است تو را، در حالى كه تو چيزى نبودى پس خداى تعالى تربيت كرده است تو را و انعام نموده به تو از نعمتهاى درونى و بيرونى در نفس تو و دين و دنياى تو، به اندازه اى كه عقل و فهم تو و ديگران و وهم و گمان هيچ كس درك آن را نمى كند و خداى تعالى بر اين عمل قليل تو كه مملو است از عيبها و آفتها، ثواب جزيل دائمى قرار داده عيوب و آفتها، بسيار دانستن از شاءن آدم عاقل نيست .
دوم : آنكه فكر كنى يك پادشاهى كه از شاءن او است كه همه پادشاهان بزرگ او را خدمت و ستايش كنند، هرگاه دستور بدهد كه هيچ كس شرم و دريغ نكند از اينكه براى او هديه اى بياورد، حتى از آوردن يك برگ سبز به عنوان هديه كسى آزرم نكند. آنوقت ، بزرگان و اكابر و امراء و رؤ ساء و اغنياء، هركدام با انواع هديه هاى گوناگون و پيشكشى هاى مختلفه و جواهرات متنوعه بيايند نزد او و بياورد يك نفر سبزى فروش ، برگ سبزى را يا يك نفر روستائى سبد انگورى هديه بياورد كه قيمت آن يك درهم باشد و آن را نزد آن پادشاه ببرد، و در آن حال ، آن هديه هاى روى هم ريخته باشد، با وجود آن همه عطيه هاى گوناگون ، پادشاه آن بزرگ سبز و ميوه ناچيز را قبول كند و دستور بدهد به خدمتكاران خود كه نفيس ترين خلعتها را بر اندام آن مرد بپوشانند و بفرمايد كه قيمت آن را به صدهزار دينار طلا برسانند و كرامت هاى ديگر نيز به آن شخص بكنند پس هرگاه آن شخص سبزى فروشى و دهاتى كه هديه اى ناچيز را آورده ، پيش خود تصور كند كه پيشكشى او زياده بوده است و هديه خود را بزرگ بشمارد و فراموش كند كه آن همه احسانها را پادشاه از نزد خود به او نموده ، بلكه همه جايزه هاى شاهانه را در برابر هديه ناچيز خود بداند، آيا مردم نمى گويند كه آن مرد ديوانه است و عقل او زائل گرديده و نمى گويند او سفيهى است بى ادب و نادان .
سوم : آن كه پادشاهى كه شاءن او است كه همه پادشاهان خدمت كنند او را امراء، بالاى سر او موظف باشند به ايستادن و بزرگان و مواليان در برابرش ‍ متولى خدمت باشند و حكماء و اكابر در پيشگاه او كوچكى كنند. آن وقت هرگاه اين پادشاه اذن و اجازه بدهد به فقيرى تا داخل سراى و بشود و اجازه بدهد يك نفر روستائى را كه نزديك او گردد، به طورى كه جاى ديگران ، يعنى : جاى امراء و وزراء و بزرگان سلطان را تنگ كند و از براى او پادشاه جاى معينى و مكان نيكى قرار دهد آيا آنان نمى گويند كه اين پادشاه بسيار احسان نمود به اين آدم فقير روستائى ؟ و آيا نمى گويند بسيار نعمت به او داد؟
آن وقت اگر آن شخص فقير در اثر منت و اكرام پادشاه ، خود را بزرگ بشمارد و عجب كند به خدمت خود آيا مردم نسبت نمى دهند اين مرد را با اين خدمت ناچيز سهل ، به سفاهت و جنون و بى خردى ؟ و نمى گويند اين مرد ديوانه شده است پس چگونه عجب توان كرد به عبادت خود و حال آنكه از براى پروردگار است پادشاهى آسمانها و زمينها و فروتنى و پستى مى كنند براى حضرت او همه عالميان ، و ايستاده اند به خدمتش ملائكه مقربين و انبياى مرسلين و عدد آنها به اندازه اى است كه نمى داند آن را مگر پروردگار عالمين كه آفريننده آنها است . و جمعى از اين ملائكه ها فرو رفته پاهاى ايشان به طورى كه به منتهاى زمين رسيده است و سر آنها به عرش ‍ برخورده است با اين عظمت ، سرهاى خود را به زير افكنده و سر بالا نمى اندازند هرگز، از بس تعظيم و جلالت الهى را مى دانند و همواره در ذكر و ثناى الهى هستند و تا آخر مدت عمر چنين خواهند بود و در موقعى كه خداى تعالى بخواهد بميراند آنها را، ايشان سر برمى دارند و مى گويند: سبحانك ماعبدناك حق عبادتك منزه و پاك هستى پروردگارا، ما عبادت نكرده ايم تو را حق عبادت را.
و البته پوشيده نيست بر كسى حال پيغمبر ما (صلى الله عليه وآله ) در جديت و اجتهادى كه در عبادت پروردگار خود داشت ، و حال ائمه اطهار بعد از آن حضرت ، كه اگر نوشته شود مقدار كمى از عبادت ايشان ، اين كتاب از حد اختصار بيرون و به نهايت اكثار پيوند خواهد شد، با وجود اين ، معترف بودند به تقصير خود و گريه مى كردند بر حال خود و حقير مى شمردند طاعت خود را پس تو راضى و خرسند هستى از نفس خود، به و ركعت نمازى كه مملو است از عيبهاى گوناگون و از طرفى خداوند متعال وعده فرموده از ثواب ، به قدرى كه به دل هيچ كسى نمى گذرد و تو عجب مى كنى به اينقدر عبادت و بسيار مى شمارى آن را و نمى بينى منت خداى تعالى را نسبت به خود، پس تو چقدر انسان نادان و بشر جاهل و آدم بدى هستى و چقدر چشم سفيد مى باشى .
ولى اگر ما تعقل كنيم و از روى تدبر به اعمال خود نظر كنيم ، خواهيم يافت آنها را كه به كفه سيئات مايل ترند از كفه حسنات از جهت زيادتى غفلت و بسيارى معايب و تشويش مقاصد و فساد دلها.
اللهم لا تكلنا الى اعمالنا، و لا تؤ اخذنا، بتفريطنا واهمالنا، و اشملنا و انسك و خذ بنواصى قلوبنا الى جوار قدسك ، فقديما سترت ، وعظيما غفرت ، و جزيلا اعطيت ، جسيما ابليت و انت ارحم الراحمين و اكرم الاكرمين فما قدمت عليك ايادينا الا صفرا من الحسنات مملوة بالمعاصى و السيئات و جودك اوسع و اكمل من ان يضيق عمن التجاء اليك و اعتمد بفضلك و رحمتك ، و انت دللتنا على جودك ، و هديتنا الى فضلك و امرتنا بالدعاء و ضمنت الاجابة و انت الجواد الكريم بار پروردگارا! واگذار مكن ما را به حال خود و مواخذه مفرماى ما را در اثر زياده روى و بيهوده كارى ، و شامل ما كن از فضل و انس خود و بكشان زمام دلهاى ما را به سوى همسايگى قدس خود، چه آنكه تو از ديرينه ، بخشنده بوده اى و چيزهاى بزرگ عطا مى كنى و احسانهاى سترگ مى بخشى و تو مهربان ترين مهربانان هستى و بزرگوارتر از همه بزرگواران مى باشى ، نمى آيد و دراز نمى شود دستهاى ما به سوى ، مگر در حالتى كه از حسنات تهى و از گناهان پر مى باشد و از طرفى بخشش تو افزونتر و بالاتر است از آنكه كم بيايد از كسى كه پناه به آن بخشش برده به طورى كه شامل حالش نشود، و نيز افزونتر است از علم آنكه كم بيايد از مشمول شدن حال كسى كه اعتماد نموده به فضل و رحمت تو، تو ما را دلالت كرده اى بر بخشش خود، و راهنمايى نموده اى ما را به افزونى خود و دستور فرموده اى ما را به خواندن و ضمانت نمودى اجابت را و تو بخشنده بزرگوار هستى .

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مداحی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 شـوال

١ـ عید سعید فطر٢ـ وقوع جنگ قرقره الكُدر٣ـ مرگ عمرو بن عاص 1ـ عید سعید فطردر دین مقدس...


ادامه ...

3 شـوال

قتل متوكل عباسی در سوم شوال سال 247 هـ .ق. متوكل عباسی ملعون، به دستور فرزندش به قتل...


ادامه ...

4 شـوال

غزوه حنین بنا بر نقل برخی تاریخ نویسان غزوه حنین در چهارم شوال سال هشتم هـ .ق. یعنی...


ادامه ...

5 شـوال

١- حركت سپاه امیرمؤمنان امام علی (علیه السلام) به سوی جنگ صفین٢ـ ورود حضرت مسلم بن عقیل...


ادامه ...

8 شـوال

ویرانی قبور ائمه بقیع (علیهم السلام) به دست وهابیون (لعنهم الله) در هشتم شوال سال 1344 هـ .ق....


ادامه ...

11 شـوال

عزیمت پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به طایف برای تبلیغ دین اسلام در یازدهم...


ادامه ...

14 شـوال

مرگ عبدالملك بن مروان در روز چهاردهم شـوال سال 86 هـ .ق عبدالملك بن مروان خونریز و بخیل...


ادامه ...

15 شـوال

١ ـ وقوع ردّ الشمس برای حضرت امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)٢ ـ وقوع جنگ بنی قینقاع٣ ـ وقوع...


ادامه ...

17 شـوال

١ـ وقوع غزوه خندق٢ـ وفات اباصلت هروی1ـ وقوع غزوه خندقدر هفدهم شوال سال پنجم هـ .ق. غزوه...


ادامه ...

25 شـوال

شهادت حضرت امام جعفر صادق(علیه السلام) ، رییس مذهب شیعه در بیست و پنجم شوال سال 148 هـ...


ادامه ...

27 شـوال

هلاكت مقتدر بالله عباسی در بیست و هفتم شوال سال 320 هـ .ق. مقتدر بالله، هجدهمین خلیفه عباسی...


ادامه ...
012345678910

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page