عنوان هفتم: پرشكوه ترين وسيله نجات

(زمان خواندن: 71 - 142 دقیقه)

در اين بخش از ويژگيهاى زيارت حسين عليه السلام كه پرشكوه ترين وسيله نجات انسانهاست سخن رفته است.
از فضايل زيارت آن گرامى از جهات متعدّد...
از صفات زائران او و ره آورد زيارتش براى آنان،
از مقررات شرعى زيارت او،
از آداب و شرايط شرعى زيارت او،
از آثار و خواصّ زيارتش،
از اوقات مخصوص زيارتش،
از جايگزينهايى كه خداوند به لطف خاصّ خويش براى زيارتش ‍ قرار داد،
از خطابهاى ويژه به آن حضرت در زيارتها،
از زائران پيش از شهادت پرافتخارش،
از زائران پس از شهادت جانسوزش....
آرى! در اين بخش در اين محورهاى دوازدهگانه بحث خواهد شد.

در اين بخش از ويژگيهاى زيارت حسين عليه السلام كه پرشكوه ترين وسيله نجات انسانهاست سخن رفته است.
از فضايل زيارت آن گرامى از جهات متعدّد...
از صفات زائران او و ره آورد زيارتش براى آنان،
از مقررات شرعى زيارت او،
از آداب و شرايط شرعى زيارت او،
از آثار و خواصّ زيارتش،
از اوقات مخصوص زيارتش،
از جايگزينهايى كه خداوند به لطف خاصّ خويش براى زيارتش ‍ قرار داد،
از خطابهاى ويژه به آن حضرت در زيارتها،
از زائران پيش از شهادت پرافتخارش،
از زائران پس از شهادت جانسوزش....
آرى! در اين بخش در اين محورهاى دوازدهگانه بحث خواهد شد.

فضيلتهاى يازدهگانه

فضيلتهاى يازدهگانه
زيارت عارفانه و خالصانه آن حضرت فضيلتهاى ويژه اى دارد كه از جهات مختلفى در خور تعمّق است.
جهت اول جامعيّت 
خداى جهان آفرين، حكمت رسايش اقتضا كرد كه بندگان خويش را به انجام يك سلسله كارهاى شايسته، به صورت واجبات و مستحبّات موظّف سازد. هر كدام از اين سلسله وظايف آثار خاصّ و نقش سازنده اى در تقرّب به پيشگاه او دارد كه به واسطه انجام بخشى از آنها براى هميشه، نمى توان از بخش ‍ ديگرش بى نياز بود؛ درست همانند غذا در رابطه با صحّت و سلامت و رشد بدن، كه هم طعم شايسته آن مورد نظر است و هم خواصّ و ويتامينهاى بايسته آن، كه هيچكدام جاى ديگرى را نمى گيرد. به همين جهت است كه برخى از دانشمندان بر اين انديشه اند كه انسان نبايد تنها به انجام برترين مستحبّات در عبادت خدا بسنده كند، چرا كه آثار و خواصّ ديگر كارهاى شايسته و عبادتهاى مستحبّى از او فوت مى شود و زيارت پيشواى شهيدان يك نوع اطاعت الهى است كه خواصّ هر كار عبادى واجب و مستحبّ، زبانى و عملى، قلبى و بدنى، در آن گردآورده شده است. براى نمونه:
نماز
نماز، كه برترين عمل عبادى و معراج انسان باايمان و ستون محكم دين خداست، در زيارت حسين عليه السلام از دو راه گنجانيده شده است و زائر او بدان توفيق مى يابد.
1 نمازهايى كه هر زائر عارف و عاشق پس از زيارت آن گرامى در كنار قبر شريفش مى خواند كه پاداشش بى نهايت است.
2 نمازهايى كه فرشتگان مى خوانند و پاداش آن را نثار زائر آن حضرت مى سازند. همانگونه كه در روايات آمده است:
(هفتاد هزار فرشته نمازگزار كه نماز هر كدام با نماز يك ميليون انسان برابرى مى كند، در كنار قبر او نماز مى گذارند و ثواب نمازشان نصيب زائران بامعرفت قبر حسين عليه السلام است.)(640)
زكات 
زكات، يك عمل شايسته عبادى است و هر بار زيارت حسين عليه السلام ثواب هزار بار پرداخت زكات پذيرفته شده را، دارد. همانگونه كه در روايت به اين مطلب تصريح شده است.(641)
حجّ بيت ا للّه
عمل عبادى حجّ برتر از ديگر كارهاى شايسته است، حتّى از نماز، چرا كه علاوه برآن محتواى عظيم عباديش، نماز هم دارد.
در روايات، در مقايسه حجّ و زيارت آن حضرت، گاه براى زيارت او پاداشى معادل يك عمره و گاه يك حجّ و گاه دوازده حجّ و در برخى بيست حجّ و در برخى بيست و دو حجّ و گاه صد و هشتاد حجّ و زمانى صد هزار حجّ ارزيابى شده است و گاه هر گامى در راه زيارت او معادل يك حجّ و هر برداشتن گامى به سوى كوى او، با يك عمره، برابر شناخته شده است.(642)
در روايت مردى به نام بشير دهّان در مورد زيارت آن حضرت در شبانه روز عرفه آمده است كه: (فردى از شما كه بر ساحل فرات غسل زيارت مى كند، آنگاه به كوى دوست حركت مى نمايد، اگر به راستى عارف به حق حسين عليه السلام و اقتدا كننده به او باشد، خداوند براى هر گامى كه برمى دارد و مى نهد، پاداشى معادل يك صد حجّ پذيرفته شده و يك صد عمره پاك و شايسته، بدو عنايت مى كند.)(643)
در برخى روايات اين معادله با اين قيد همراه مى شود كه پاداش ‍ حجّ با پيامبر، در برخى ديگر از روايات به صورت پاداش حجّ پذيرفته شده با پيامبر و در برخى ديگر به دو، ده، سى، پنجاه و صد حجّ، افزايش مى يابد.
در برخى روايات اين معادله به صورت شگفت آورى اوج مى گيرد و زيارت حسين عليه السلام نه ثواب انجام حجّ با پيامبر، بلكه به ثواب حجّ شخصى آن حضرت مى رسد آن هم نه يك حجّ از حجّهايى كه آن گرامى انجام داد، بلكه فراتر از اين.
اين مطلب را پيشتر در روايتى از پيامبر گرامى آورديم كه در بخشى از آن مى فرمايد:
(هر كسى فرزندم حسين عليه السلام را با معرفت زيارت كند، خداوند براى او پاداشى معادل پاداش نود حجّ، از حجّهاى انجام شده همه عمر مرا دركارنامه عملش مى نويسد.)(644)
روشن است كه تفاوت ميان روايات، هيچ مشكلى ايجاد نمى كند، چرا كه اين تفاوت پاداش، برخاسته از تفاوت درجات عرفان و اخلاص و ايمان زائرين نسبت به خدا و پيامبر و ائمّه عليهم السلام، به ويژه خود پيشواى شهيدان و نيز برخاسته از درجات يقين و باور آنان بر كرامت و عظمت حسين عليه السلام از آن جمله اين امتياز شگرف است كه پيامبر فرمود:
حسين منّى وانا من حسين
بنابراين، تفاوت پاداش، برخاسته از تفاوت عرفان و ايمان و اخلاص و مهر به آن حضرت است. براى نمونه:
در روايت آمده است كه پاداش زيارت آن حضرت با حجّ پيامبر برابرى مى كند، به نظر مى رسد از جمله دلايل اين معادله اين است كه:
هنگامى كه زائر حسين عليه السلام در اوج شور و شوق و با قلبى لبريز از عشق به او و نياى بزرگش به بارگاه او روى مى آورد در حقيقت بيت اللّه واقعى را زيارت كرده است، آن هم نه با قلب خودش، بلكه با قلبى مشابه و مناسب با قلب مصفّاى پيامبر از نظر مهر به حسين عليه السلام.
و هنگامى كه در كنار قبر مطهّرش حضور مى يابد يا از راه دور با نهايت شور و عشق قلبش را به سوى او متوجّه مى سازد و با اندوه عميق قلبى به خاطر مصايب وارده بر او، آن حضرت را زيارت مى كند، چنان است كه گويا با قلب پيامبر آهنگ او كرده است.
پس، هنگامى كه قلب مطهّر پيامبر بر او مهر مى ورزد تا جايى كه اگر در حال سجده است و حسين بر پشت او، مى كوشد تا او را با مهر و محبّت به زمين گذارد.(645)
حال اگر زائر حسين عليه السلام لحظات بر خاك افتادن آن گرامى را با زخمهاى بى شمار و با ضربت كارى عنصر پليدى چون ابن وهب (646) در ذهن خويش مجسّم سازد و از دل و جان بر او درود خالصانه و سلام عاشقانه و برخاسته از دل، هديه كند، چنان است كه گويى پيامبر آهنگ حسين كرده است و نيز از آنجايى كه حسين عليه السلام برتر از خانه خداست، پاداش ‍ زيارت او به تفاوت درجات ايمان و عرفان زائرانش به طور متفاوت تا 90 حجّ انجام شده در همه عمر پيامبر اوج مى گيرد و اينكه در اين حدّ متوقّف شده و فراتر نمى رود، خود رمزى و سرّى از رموز و اسرار مربوط به پيامبر است.
صدقه 
انفاق و صدقه در راه خدا پاداش بزرگى دارد، امّا همانگونه كه در روايات آمده است زيارت حسين عليه السلام پاداش هزار صدقه پذيرفته شده را دارد.(647)
روزه 
روزه نيز عمل بزرگ عبادى است و سپرى است در برابر آتش ‍ جهنّم، امّا زيارت آن حضرت چنانكه در روايت صحيح آمده است، پاداش هزار روزه و روزه دار را، دارد.(648)
يارى رسانى در راه خدا
يارى رسانى در راه خدا و همكارى و هميارى، پاداش ارزنده اى دارد امّا زيارت آن حضرت پاداشش فراتر از آن است.
در روايت آمده است كه: (هر كسى حسين عليه السلام را زيارت كند، همانند كسى است كه هزار مركب، زين و لجام كرده براى خدمت در راه خدا، مجهّز و آماده ساخته است.)(649)
جهاد
در زيارت عارفانه آن حضرت پاداشى است معادل پاداش هزار شهيد از شهداى بدر،(650) بلكه فراتر از آن. از زيارت عارفانه و خالصانه او پاداشى بسان پاداش به خون غلطيدن در راه خدا نيز دريافت مى گردد.(651)
آزادى بردگان 
در زيارت آن حضرت پاداش بزرگى، بسان پاداش آزاد ساختن هزار نفر در راه خداست.(652)
در روايت است كه: (هر كسى قبر مطهّر او را با پاى پياده زيارت كند به هر قدمى كه برمى دارد و مى نهد، پاداشى معادل آزاد ساختن برده اى از فرزندان اسماعيل را خواهد داشت.)(653)
ذكر خدا
در مورد ذكر و ستايش خدا، همين بس كه در روايت است كه: (خداوند تبارك و تعالى، از عرق زائر عارف آن حضرت كه در راه زيارت او ريخته شده، هفتاد هزار فرشته ستايشگر و تقديس كننده، خلق مى كند.)(654)
علاوه بر آن زيارت آن حضرت پاداش ديگرى معادل ستايش و ذكر خدا و سپاس او را به همراه دارد و نيز درك ثواب ذكر فرشتگان مقرّب، در زيارت آن حضرت است.
صله رحم 
از جمله كارهاى شايسته و اطاعت خداوند، صله رحم و نيكى كردن به مردم باايمان است و زيارت حسين عليه السلام صله رحم با خاندان وبستگان حقيقى پيامبر است كه پدر واقعى امّت است و نيكى نمودن به پيامبر و على و فاطمه و حسن و حسين عليهم السلام است (655) و نيز زيارت آن حضرت نيكى نمودن به خود آن حضرت است كه تجسّم نيكيها و شايستگيها و والاييهاست.
سير كردن محرومان 
و از كارهاى شايسته و مورد سفارش، غذا دادن به گرسنگان و محرومان است. غذادادن در روز قحطى، به ويژه به يتيمى كه خويشاوند باشد، يا به بينوايى خاك نشين.(656)
و زيارت آن حضرت بسان سيراب ساختن خاندان محاصره شده و تشنه اوست و نيكى و احسان در حق پيشواى بزرگى است كه در راه حق و عدالت به خاك افتاده است، همانگونه كه در زيارت آن حضرت مى خوانيم كه:
السّلام على المطروح بالعراء
سلام بر شهيدى كه پيكر مقدّسش بر روى شنهاى تفتيده بيابان نينوا، افتاده بود.
ديدار مردم باايمان 
از كارهاى شايسته كه خداوند بدان وعده پاداش داده است، ديدار مردم باايمان و سلام و درود گفتن بر آنان و احترام آنهاست. اين تكريم واحترام به انسانهاى شايسته و باايمان، گرچه به اندازه يك بار از جا برخاستن در مجلس و جا دادن به آنان يا تواضع در برابرشان باشد، پاداش بزرگى خواهد داشت و حسين عليه السلام سالار مؤ منان است و زيارت او و مهر و محبّت ورزيدن به او و تعظيم در برابر شخصيّت ملكوتى او پاداشى وصف ناپذير براى زائر او خواهد داشت.
وام نيكو
از كارهاى شايسته و مورد سفارش، وام نيكو دادن به خداست. خداوند از وام نيكودادن به انسان باايمانى كه گرفتار باشد، به وام نيكوى به خدا نام برده است و زيارت خالصانه و عارفانه حسين عليه السلام نوعى وام نيكو به آن حضرت است و روشن است كه وام نيكو به پيشواى مؤ منان و بزرگ مردى كه گرفتار و دور از خانه و كاشانه و رانده شده از حرم پيامبر است و مردم بر اثر ستم رژيم اموى از او بريدند تا آنجايى كه پيكر پاكش به خون آغشته بر روى خاك ماند و كسى جراءت نزديك شدن بدان را نداشت.
آرى! اينك زيارت آن گرامى، بااخلاص و عرفان و عشق به او، بزرگترين وام نيكو براى خداست و خدا خود مى داند آن وعده پاداشى كه به وام نيكوى به خود را داده است، براى زائر آن حضرت چگونه چند برابر خواهد ساخت؟ و پاداش پرارزش ‍ او به كجا خواهدرسيد؟
عيادت بيماران 
از كارهاى شايسته، عيادت بيماران به خاطر خداست. خداوند ترك اين كار پسنديده را، نكوهش كرده است، به گونه اى كه در روايت آمده است. مى فرمايد:
(بنده من! چرا هنگامى كه بيمار شدم از من عيادت نكردى؟)(657)
و زيارت حسين عليه السلام اگر نيك بينديشيم، نه تنها عيادت بيمار است، آن هم نه بيمارى كه گرفتار تب شديد يا سردرد است، بلكه عيادت بيمارى با بدن مجروح و لب تشنه، گرفتار و دلسوخته، بيمارى با بدن پاره پاره و فراتر از آن با پيكر پايمال شده است. اين مضمون جانگداز در رؤ ياى صحيحى از مادر گرانقدرش فاطمه عليها السلام رسيده است كه در زيارت فرزندش حسين عليه السلام بدان مرثيه سرايى كرده است كه:
ايّها العينان فيضا رضيضا
لم امرِّضه قتيلا
لا ولا كان مريضا(658)
اى ديدگان من! سيلاب اشك جارى سازيد و خشك نشويد.
و بگرييد كه در كربلا، شهيدى با پيكر درهم كوبيده شده و سينه پايمال شده بر روى خاك مانده است.
من در آنجا نبودم تا در لحظات شهادتش او را پرستارى كنم و او بيمار هم نبود، بلكه در راه دين خدا به دست ستمكاران به شهادت رسيد.
پس، اينك، هنگامى كه قصد زيارت آن حضرت را نمودى، نيّت عيادت او را بنما چنانكه گويى به هنگام شهادت، او را پرستارى نموده و پيكر پاكش را بر روى ريگهاى تفتيده عيادت مى كنى و به هنگام ورود به آستان مقدّسش همين احساس را با نظاره به قبر شريفش خواهى داشت.
تجهيز بدن انسان باايمان 
احترام به انسان با ايمانى كه از دنيا رفته است، به ويژه اگر غريب و دور از نزديكان و خاندانش باشد، پاداشش بى شمار است و زيارت حسين عليه السلام از نزديك در حقيقت تشييع پيكر مقدّس و بر خاك افتاده او و غسل و كفن بر بدن برهنه او و دفن بدن مقدّس او در قلبها و دلهاست، چرا كه دلها، كانون مهر به او و او در دلهاى باايمان است.
شادمان ساختن مردم باايمان 
از كارهاى شايسته، شادمان ساختن انسان باايمان و دميدن نسيم فرح بخش سرور بر دلهاى مؤ من است. اين كار برترين كارهاست و در سخت ترين شرايط عالم برزخ و رستاخيز همنشين زيباى انسان مى گردد.(659)
در روايت از امام صادق عليه السلام آمده است كه: (اگر زائر حسين عليه السلام بداند كه با زيارت عارفانه و خالصانه و هدفدار حسين عليه السلام چه نسيم شادمانى بر قلبهاى مصفّاى پيامبر و على و فاطمه و حسن و امامان نور عليهم السلام و شهيدان خاندان پيامبر مى وزد و چه ثمره پرارزشى از دعاى آنان به او باز مى گردد و چه پاداش پرارزشى در دنيا و آخرت براى او خواهد بود، دوست مى داشت كه نه تنها حسين را زيارت كند، بلكه هميشه كنار قبر شريف او براى زيارت منزل گزيند.)(660)
زيارت امام حسين عليه السلام 
از كارهاى شايسته، زيارت حسين عليه السلام است كه مورد سفارش قرار گرفته است و از شگفتيها اينكه با زيارت آن حضرت، نه تنها پاداش زيارتش حاصل مى شود بلكه با يك بار زيارت، پاداش زيارت او تا روز رستاخيز در نامه عمل انسان ثبت مى گردد و اين مطلب در روايتى آمده است كه خواهد آمد.
جهت دوّم درجات مختلف زائران
خواصّ و پاداش زيارت آن حضرت به تناسب اختلاف حالات زائرانش مختلف است و زائر در هر مرحله اى از مراحل به پاداشى كه سرآمد ديگر پاداشهاست، دست مى يابد. نگارنده از روايات معتبر، شانزده فضيلت براى آن حضرت دريافت داشته و خلاصه كرده است:
1 نخست اينكه: هنگامى كه فردى تصميم به زيارت آن حضرت مى گيرد خداوند گناهانش را مورد بخشايش قرار مى دهد و هنگامى كه در راه زيارت او گام مى سپارد، آنها را از كارنامه عملش محو مى نمايد و در مرحله بعد كارهاى شايسته اش را چند برابر مى سازد و همينگونه در هر مرحله اى به كارهاى نيك او افزوده مى شود تا وارد بهشت گردد.
هنگامى كه آهنگ زيارت آن حضرت نموده و غسل كند، پيامبر گرامى صلى الله عليه و آله ندايش مى دهد كه:
يا وفد اللّه! ابشروا بمرافقتى فى الجنّة
اى روى آورنده به خدا! و اى ميهمان او! بشارتت باد به همراهى من در بهشت.
و اميرمؤ منان عليه السلام به او ندا مى دهد كه:
انا ضامن لقضاء حوائجكم
من ضامن برآورده شدن خواسته هاى شما هستم.
و آن دو گرامى از چپ و راست همراهيش مى كنند تا از زيارت بازگردد.(661)
2 زائر حسين عليه السلام پس از تصميم به زيارت و آمادگى، وارد مرحله دوّم مى شود و وسايل حركت خويش را برمى گيرد تا به سوى كوى دوست حركت كند، اينجاست كه همه آسمانيان، بشارتش مى دهند.(662)
3 هنگامى كه در راه سفر و تهيّه زاد و توشه براى زيارت آن حضرت، هزينه نمايد، در برابر هر درهم از هزينه اش پاداشى هم چون كوه احُد بدوارزانى مى دارد و چند برابر آنچه انفاق نموده است جايگزين آن مى سازد و همه بلاها را از او بر مى گرداند.
در روايتى آمده است كه: (براى هر درهم بخشش زائر حسين عليه السلام درراه خدا، ده هزار درهم پاداش مى دهد.)
آنگاه فرمود: (و فراتر از همه اين پاداشهاى مادّى، خشنودى خدا و دعاى خير پيامبر، على و امامان نور عليهم السلام است كه بدرقه راه اوست.)(663)
4 هنگامى كه از منزل خود خارج مى شود از جهات ششگانه او ششصد فرشته او را همراهى مى كنند.(664)
5 به هنگام راهپيمايى به سوى كوى او، به هر چيز و هر نقطه اى گام نهد دعايش مى كنند.(665)
چون گامهايش را برمى دارد و مى نهد، به هر گامى، هزار كار شايسته دارد.(666) اگر بر كشتى نشسته باشد با حركت كشتى ندايش مى دهد كه: (آگاه باش كه رستگار شدى و بهشت به وجود شما خوشبخت گرديد.)(667)
هنگامى كه بر مركب سوار شود با حركت هر دست آن، پاداش ‍ هزار كار شايسته خواهد داشت.(668)
6 هنگامى كه در راه كوى دوست، خورشيد بر او بتابد گناهانش ‍ را، بسان آتشى كه هيزم را مى بلعد و نابود مى كند، از بين مى برد.(669)
7 هنگامى كه از شدّت حرارت هوا، عرق مى كند و يا رنج و خستگى بر او دست مى دهد روايت شده است كه: (از عرق او هفتاد هزار فرشته پديد مى آيد كه تا روز برپايى رستاخيز، ستايش ‍ خدا مى كنند و براى زائر حسين عليه السلام بخشايش او را مى طلبند.)(670)
8 هنگامى كه با آب فرات، غسل زيارت مى نمايد همه گناهانشان مى ريزد. آنگاه پيامبر ضمن ميهمان خدا خواندن او، بشارت بهشت و همنشينى خود را به او مى دهد و اميرمؤ منان عليه السلام برآورده شدن خواسته ها و برطرف ساختن گرفتارى دنيا و آخرت او را تضمين مى نمايد.(671)
9 هنگامى كه پس از غسل زيارت، به سوى او حركت مى كند، به هر قدمى كه برمى دارد و مى نهد، يكصد حجّ و يكصد عمره پذيرفته شده و يك صد ميدان جهاد به همراه پيامبر، بر ضدّ بدترين دشمنان حق و عدالت، پاداش دريافت مى دارد.(672)
10 با نزديك شدن به كوى دوست، گروههاى مختلف فرشتگان، در دسته هاى ده هاهزار، به استقبال او مى شتابند كه از جمله آنها چهارهزار فرشته اى خواهند بود كه روز عاشورا براى يارى او اعلان آمادگى كردند و او نپذيرفت و آنگاه از جانب خدا دستور يافتند تا پس از شهادتش در آستان او باشند.(673)
11 هنگامى كه زائر آن حضرت، مرقد منوّر او را با معرفت زيارت مى كند، آن گرامى بدو نظر مى افكند و بر او دعا مى كند و از پدر و نياى بزرگش نيز مى خواهد، تا او را دعا كنند.(674) آنگاه فرشتگان و از آن پس همه پيامبران او را دعا مى كنند و تمامى پاداشهايى كه براى عبادتها برشمرديم، در نامه عملش نوشته مى شود. و سرانجام فرشتگان با او مصافحه مى كنند و بر چهره اش ‍ نشانى از نور عرش نقش مى بندد كه اين زائر مرقد فرزند پيامبر و مرقدپيشواى شهيدان است.(675)
12 هنگامى كه به سوى خاندانش برمى گردد، گروههايى از فرشتگان از آن جمله هفتادهزار فرشته همراهيش مى كنند و جبرئيل و ميكائيل و اسرافيل بدرقه اش مى نمايند و دو فرشته نگهبان او از او خداحافظى مى كنند و مى گويند:
(اى دوست خدا! تو مورد بخشايش خدا قرار گرفته اى، به راستى كه تو از حزب خدا و پيامبر و امامان نور هستى، بخداى سوگند كه نه تو آتش دوزخ را خواهى ديد و نه آتش دوزخ تو را و نه به تو طمع خواهد كرد.)(676)
آنگاه ندا مى دهند كه:
(گوارا باد بر تو! پاكيزه و رستگار شدى و بهشت نيز به وجود تو مفتخر شد.)(677)
13 هنگامى كه پس از اين زيارت، به مدّت يك سال يا دو سال بعد، از دنيا برود فرشتگان در تشييع جنازه او حاضر و براى او طلب بخشايش خدا مى كنند.(678) و حسين عليه السلام به ديدارش مى شتابد. روايت است كه آن حضرت فرمود:
من زارنى فى حياته، زرته بعد وفاته
هر كسى مرا در زندگى اش زيارت كند، پس از مردنش بازديدش ‍ خواهم كرد.
ممكن است بازديد او از زائرش پس از مرگ يا شب اوّل قبر باشد ويا....
پس، اى غريبان خفته در گورها!
اى تنهايان در قبر!
اى وحشت زدگان در قبر!
اى كسانى كه مى دانيد هنگامى كه روح از بدنتان خارج شد، هيچ كسى با شما ديدار رويارو نخواهد داشت، بلكه اگر كسى به ديدار شما بيايد با بودن فاصله دومترى از خاك و گل ميان شما و او، از شما ديدار مى كند.
اى كسانى كه رابطه و رويارويى ميان شما و مردم قطع مى شود! نه، شما پس از مرگ چهره آنان را مى نگريد و نه آنان چهره شما را، بدانيد كه اگر اين سعادت را داشتيد كه حسين عليه السلام به ديدار شما بيايد، آن حضرت در آن شرايط به طور روبه رو با شما ديدار مى كند، هم شما او را مى نگريد و هم او شما را.
با اين وصف آيا احتمال مى دهيد كه پس از ديدار آن حضرت از شما و درود و سلام گفتن بر شما، باز هم وحشت و گرفتارى برايتان باقى بماند؟
هرگز!
امّا بدانيد كه آن حضرت به همان اندازه، شما را ديدار و مورد عنايت قرارخواهد داد كه در زندگى او را زيارت نموده، دل در گرو عشق او نهاده، به او اقتداكنيد.
14 اگر زائر حسين عليه السلام در راه زيارت او از دنيا برود، فرشتگان پيكر او را تشييع مى كنند و از بهشت براى او حنوط و كفن مى آورند وبرروى كفن او مى پوشانند و بر او نماز مى گذارند و زير پايش را با بويى خوش ومعطّر، فرش مى سازند.) و زمين را از سوى او كنار مى زنند تا جاى او فراخ و خوش باشد و درهاى رحمت آسمان به رويش گشوده مى شود و آنگاه آسايش و روزى خوش، تا قيام قيامت بر او نازل مى گردد.(679)
15 هنگامى كه زائر آن حضرت در راه زيارت او زندانى گردد و يا كتك بخورد، از امام صادق عليه السلام روايت شده است كه:
(به هر روز زندانى شدن يا كتك خوردن، در روز قيامت پاداش ‍ و شادمانى خواهد داشت و اگر پس از زندانى شدن كتك هم بخورد براى هر ضربه اى، حوريه اى خواهد داشت و براى هر دردى هزاران پاداش كار نيك و محو هزاران گناه و دريافت هزاران درجه و هم سخن پيامبر خواهد بود تا از حساب رستاخيز نجات يابد و فرشتگان عرش او را مورد مهر قرار مى دهند و بدو گفته مى شود آنچه دوست دارى بخواه.
از سوى ديگر اذيّت كننده او را براى حساب مى آورند و جنايت او به قدرى است كه بدون سؤ ال و پاسخ، به شدّت مورد بازخواست قرار مى گيرد و از آب جوشان دوزخ و چرك و خونابه آن دريافت مى دارد و بر بندى از آتش كشيده مى شود و بدو مى گويند به خاطر جنايتى كه مرتكب شدى اينك طعم تلخ كيفرت را بچش! چرا كه تو ميهمان خدا و پيامبر را زندانى ساختى و شكنجه كردى و شرايط دردناك او را به زائر حسين عليه السلام نشان مى دهند و مى گويند: اينك بنگر آيا انتقام تو از او گرفته شد و او خدا را سپاس مى گذارد و مى گويد: سپاس خداى را كه انتقام مرا و پسر پيامبر را از او گرفت.)(680)
16 و نيز از امام صادق عليه السلام آمده است كه:
(اگر زائر حسين، در راه زيارت او كشته شود با نخستين قطره خون، همه گناهانش مورد بخشايش قرار مى گيرد و سرشت ملكوتى او بسان سرشت پيامبران به گونه اى شستشو داده مى شود كه از سرشت حيوانى كافران و فاسقان پاك و پاكيزه و خالص ‍ مى گردد؛ همينگونه قلب او شستشو داده مى شود و هر ناخالصى از آن زدوده و لبريز از ايمان مى گردد. و در حالى خدا را ملاقات مى كند كه از همه ناخالصيها خالص است و شفاعت خاندان و هزاران نفر از برادران دينى اش بدو ارزانى شده است. فرشتگان به همراه جبرئيل و فرشته مرگ، نماز او را مى خوانند و كفن و حنوط او از بهشت هديه مى گردد و آرامگاهش بر او گسترده و نورباران مى گردد.
درى از درهاى بهشت به رويش گشوده مى شود و فرشتگان از بهشت بر او هديه مى آورند و پس از هيجده روز، به ملكوت پر مى كشد و تا آستانه رستاخيز با دوستان خدا همچنان در آنجا خواهد بود.
پس از آغاز برپايى رستاخيز، او نيز سر از رحم خاك برمى دارد و بارديگر با پيامبر و على و امامان نور عليهم السلام مصافحه مى كند. آنان بشارت كاميابى و نجات بدو مى دهند و او را به همراه خود مى برند تا از حوض كوثر مى نوشد و هر كه را دوست دارد مى نوشاند....)(681)
جهت سوّم پاك سازى از گناه
اثر ديگر زيارت آن حضرت اين است كه: زائر حسين عليه السلام پس از زيارت عارفانه و خالصانه به گونه اى خاص، از گناهان پاك مى گردد.
در روايات متعدّدى حدود چهل روايت تعبير شده است كه:
(خداوند گناهان گذشته و آينده او را خواهد بخشيد.)(682)
و در روايات ديگرى بدين صورت كه:
(او بسان روز تولّدش، از همه گناهان پاك و پاكيزه مى شود.)(683)
در برخى از روايات آمده است كه:
(زائر عارف او بسان پارچه و لباسى كه پس از شستشو پاك مى گردد، از همه گناهان پاكيزه مى شود.)(684)
و شگفت آور اينكه در روايتى آمده است كه:
(با اوّلين گام خالصانه و عارفانه براى زيارت او، پاك و پاكيزه مى گردد.
پس، به هر گامى درجه اى دريافت مى دارد و به جايى مى رسد كه خداوند ضمن خطاب به او مى فرمايد: بنده من! هر چه مى خواهى بگو، كه پذيرفته است.)(685)
و در روايت ديگرى آمده است كه:
(پس از نماز زيارت حسين عليه السلام، فرشته اى به سوى او مى شتابد ومى گويد: پيامبر درود وسلامت مى رساند ومى فرمايد: گذشته ات مورد بخشايش خداست، اينك زندگى را از سر بگير و مراقب رفتارت باش.)(686)
جهت چهارم اثر رهايى بخش 
زائر آن حضرت نه تنها خود نجات يافته است، بلكه سبب نجات و رهايى ديگران مى گردد. در روايتى از امام صادق عليه السلام كه فرمود:
(زائر عارف حسين عليه السلام، در روز رستاخيز براى صد نفر از دوزخيان شفاعت مى كند.)(687)
و در روايت ديگرى است كه بدو ندا مى رسد كه:
(هان اى زائران حسين عليه السلام دست هر كسى را دوست داريد بگيريد و به بهشت وارد كنيد.)(688)
جهت پنجم تا روز رستاخيز
هر كار شايسته اى پاداشش تا روز رستاخيز باقى مى ماند، امّا خودِ كار پس از انجام، پايان مى پذيرد؛ امّا زيارت حسين عليه السلام كار بزرگى است كه تا قيامت از زائر او گسست ناپذير است و خود عمل شايسته همچنان تا قيامت امتداد مى يابد.
در اين مورد امام صادق عليه السلام فرمود:
(هنگامى كه فردى از خانه اش، به قصد زيارت آن حضرت خارج مى شود، از همانجا تا رسيدن به هدف، هفتصد فرشته او را همراهى مى نمايند. پس از زيارت او، ندايى مى رسد كه گذشته ات مورد بخشايش قرار گرفته است، اينك از اين پس، زندگى را از سر بگير و مراقب رفتارت باش! آنگاه، همان فرشتگان او را تا رسيدن به خانه اش همراهى مى كنند و پس از خداحافظى از او تا آخرين روز زندگى اش همواره زيارت حسين عليه السلام مى كنند و پاداش كارشان از آن اوست.)(689)
جهت ششم پاداش و عمل وصف ناپذير
زائر حسين عليه السلام به پاداش و عملى دست مى يابد كه انجام آن از او امكان پذير نيست. براى نمونه:
به پاداش حجّهاى پيامبر صلى الله عليه و آله دست مى يابد. اين مطلب در روايات متعدّدى آمده است، لطيفترين آنها اين روايت است:
يكى از ياران امام صادق عليه السلام آورده است كه:
(در نخستين روزهاى حكومت منصور، امام صادق عليه السلام وارد نجف شد وبه من فرمود كه سر راه بروم و در آنجا انتظار آمدن مردى را بكشم كه از طرف قادسيه خواهد آمد و آنگاه پس از ورود او، سلام حضرت را بدو ابلاغ و او را به محضر حضرتش دعوت كنم.)
اين مرد، كه موسى نام دارد، مى گويد:
(در اجراى دستور، سر راه شتافتم و زير حرارت شديد خورشيد، تا سرحدّ ياءس و نوميدى از آمدن مسافر مورد نظر، به انتظار نشستم تاسرانجام از راه رسيد و پس از رساندن پيام امام صادق عليه السلام او را به نزديك خيمه حضرت راهنمايى كردم و خودم كنار در خيمه از آنان دورتر به گونه اى كه آنان را نمى ديدم، امّا سخنانشان را مى شنيدم، نشستم.
امام صادق عليه السلام از آن مرد پرسيد: (از كجا آمدى؟)
پاسخ داد: (از دورترين نقطه يمن.)
آنگاه حضرت همه ويژگيهاى منطقه زندگى او را به او باز گفت و او تصديق كرد. آنگاه فرمود: (هدف از آمدن به اين نقطه چيست؟)
گفت: (براى زيارت حسين عليه السلام آمده ام.)
فرمود: (تنها به قصد زيارت؟)
گفت: (آرى! تنها براى زيارت سالارم و نمازگذاردن در كنار قبر او و نثار درود بر او از نزديك....)
امام عليه السلام فرمود: (در زيارت آن حضرت چه پاداش و اثرى مى نگرى؟)
گفت: (ما از زيارت او بركت در مال و اولاد و سلامتى و عمر و برآورده شدن خواسته هاى خويش مى نگريم.)
فرمود: (برادر يمنى! آيا بر اين پاداشها چيزى بيافزايم؟)
پاسخ مثبت داد.
امام صادق عليه السلام فرمود: (پاداش زيارت عارفانه حسين عليه السلام با پاداش حجّ پذيرفته شده با پيامبر، برابرى مى كند.)
آن مرد شگفت زده شد.
امام صادق عليه السلام فرمود: (آرى! بلكه با دو حجّ پذيرفته با پيامبر.)
و باز بيشتر شگفت زده شد.
و امام صادق عليه السلام همواره بر پاداش زيارت عارفانه حسين عليه السلام افزود تا به سى حجّ پذيرفته شده و پاك و پاكيزه به همراه پيامبر صلى الله عليه و آله رسيد.(690)
جهت هفتم پاداشى بى نظير
به بركت زيارت حسين عليه السلام انسان هدفدار، به عمل و پاداشى مى رسد كه اصولاً نه انجام آن برايش امكان پذير است و نه به دست آوردن پاداشش، همانند رسيدن به حجّ و پاداشى چون حجّ پيامبر كه در گذشته روايت آن را آورديم.(691)
جهت هشتم وعده خدا
خداوند سوگند ياد كرده است كه زائر عارف آن حضرت را محروم و نوميد و دچارورشكستگى روز رستاخيز نسازد.
اين مطلب را از امام باقر عليه السلام آورده اند كه فرمود:
(حسين عليه السلام به صورت بسيار مظلومانه و اندوهبار و با لب تشنه و مشتاق به لقاى حقّ، به شهادت رسيد و خداوند بر خود لازم ساخت كه هيچ مشتاق به كوى او، و بلازده و گناهكار و غم زده و تشنه كام و مصدوم و رنجديده اى، به كوى او نشتابد و خداى را در آنجا نخواند و به وسيله حسين عليه السلام به بارگاه او تقرّب نجويد، جز اينكه خداوند، گرفتاريش را رفع و خواسته هايش را روا و گناهانش را مورد بخشايش قرار دهد و در عمر و روزى اش بيافزايد.)(692)
فاعتبروا يا اولى الابصار
جهت نهم نهايت آرزوها
ويژگى ديگر در زيارت حسين عليه السلام اين است كه رسيدن به بهشت برين كه نهايت آرزوى هر انسان است در پرتو آن، حاصل مى شود.
در روايت است كه:
(خداوند، هنگامى كه زائر عارف او را در راه زيارت او، شبانگاهان بيدار و روزها خسته مى نگرد، بدو نظر لطفى مى افكند كه بهشت برايش تاءمين مى شود.)(693)
جهت دهم بالاترين اثر:
ويژگى ديگر اين است كه زيارت آن حضرت آثار خاصّى در پى دارد. از آن جمله در روايات بسيارى آمده است كه: (عمر انسان را زياد و روزى او را پربركت مى سازد.)(694)
در زيارت عرفه آمده است كه:
(زيارت آن گرامى در عقايد برحق، آرامش قلب و اطمينان خاطر به بار مى آورد و شبهات و نگرانيها را برطرف مى كند.)(695)
روشن است كه اين اثر اطمينان بخش از هر اثر ارزشمند ديگرى برتر است، چرا كه هر اثر ديگرى در گروآن است.
و نيز از آثار آن اين خواهد بود كه مرگهاى ناگوار و شقاوتمندانه را دفع و رفع مى كند.(696)
و ديگر اينكه زائر حسين عليه السلام و پدر و مادر و برادرش تا روز رستاخيز از همه هول و هراسها به وسيله پيامبر بيمه شده اند و آن حضرت نجات آنان را تضمين فرموده است.(697)
جهت يازدهم برتر از ديدار امام حاضر
از آثار ديگر زيارت آن حضرت اين است كه، زيارت او برتر و پرفضيلت تر از پاداش زيارت امام حاضر است؛ مثلاً اگر حضرت صادق عليه السلام حىّ و حاضر باشد و شما به حضور او شرفياب گردى و با او گفتگو نمايى، اين سعادت بزرگى است. امّا زيارت حسين عليه السلام بالاتر از اين است.
مردى از شيعيان آورده است كه به امام صادق عليه السلام گفت: (هنگامى كه حسين عليه السلام را زيارت كردم، شوق ديدار شما نيز در انديشه ام پديدار شد و مرا وادار كرد تا رنج اين سفر طولانى را براى ديدار شما، به جان بخرم.)
امام صادق عليه السلام فرمود: (به وعده هاى پروردگارت، يقين داشته باش. تو از سراى بزرگ مردى كه حق پرشكوه ترى از من بر شما دارد، آمده اى.)
پرسيدم: (چه حق بزرگترى از وجود گرامى شما، بر من دارد؟)
فرمود: (حق او اين است كه وقتى بر او وارد شدى، خداى را در حرم او بخوانى و خواسته هايت را به بارگاه او ببرى.)(698)
امام باقر عليه السلام به ديدار زائران حسين عليه السلام مى شتافت.
مردى به نام حمران مى گويد قبر حسين عليه السلام را زيارت كردم وقتى بازگشتم، امام باقر عليه السلام با جمعى از نوادگان على عليه السلام به ديدار من آمد و به من فرمود: (حمران! بشارتت باد! هر كسى قبر شهيدان خاندان پيامبر را با نيّتى صاف و پاك، زيارت كند از گناهانش پاك مى گردد، درست بسان روز تولّدش.)(699)
و از شگفتيهاى آثار زيارت آن حضرت اين است كه، لحظات بارش رحمت خدا بر زائران حسين عليه السلام نيز جالب و دايره اش وسيعتر است.
در روايتى پس از ذكر لحظات نزول باران رحمت خدا در هر روز، آمده است كه:
(خداوند رحمت خويش را همواره بر زائران حسين عليه السلام و خاندان آنها، و كسانى كه مورد شفاعت او قرار گيرند فرو مى فرستد؛ گرچه گناهكار و در خور آتش باشند.)(700)
و از لطيفترين فضايل زيارت آن حضرت اين است كه: زائران آن حضرت چهل سال پيش از اهل بهشت، وارد آن مى گردند(701) وهرپديده اى از زائر آن حضرت تبرّك مى جويد و از زائر آن حضرت به خاطر ديدن قبر شريف او انتظار نظر خير دارد.)(702)
و از شگفتيهاى فضايل زيارت او كه از بسيارى روايات دريافت مى گردد، اين است كه همه فضايل آن براى مردم بيان نشده است. در روايت است كه:
(اگر مردم مى دانستند در زيارت آن حضرت چه پاداش ‍ شكوهمندى است، از شور و شوق كوى او، جان مى باختند و بارها نفسهايشان در عشق كوى دوست، بند مى آمد.)(703)
و در روايت ديگرى است كه:
(اگر مردم فضيلتهاى زيارت او را مى دانستند از دورترين نقاط گيتى، به هر صورت ممكن به زيارتش مى شتافتند.)
----------------------------------
پی نوشته ها (703 - 640)

پاداش عمل و خواصّ آن

پاداش عمل و خواصّ آن
فضيلت خاصّ ديگرى در زيارت آن حضرت است كه به دليل امتياز آن، به صورت مستقلّى ترسيم مى گردد و پيش از ترسيم آن از مقدّمه كوتاهى ناگزيريم.
حقيقت اين است كه اعمال شايسته و آثار انسان ساز و رهايى بخش آن در صورتى مى تواند كارساز باشد كه فرد پس از انجام عمل شايسته، با گفتار و رفتار ناشايسته و گناه آلود خود موانع جدّى در اثر گذارى آنها پديد نياورد و اثر آنها را نابود نسازد، چرا كه در غير اين صورت اعمال شايسته از اثر گذارى مطلوب، باز مى مانند، درست همانند موادّ غذايى و دارويى كه در شرايط خاصّ خود و با نبودن موانع تاءثير، در بدن انسان اثرمى گذارد.
آرى! آنچه در مورد پاداش و فضايل كارهاى شايسته و عبادت ونيايش و همانند آنها، آمده است، همه و همه مشروط به حفظ آنها پس از انجام و نبودن موانع در راه اثرگذارى آنهاست، در غير اين صورت ممكن است فرد با دست يازيدن به گناه، چنان موانع ويرانگرى پديد آورد كه نه تنها آثار نجات بخش اعمال شايسته خويش را خنثى سازد؛ بلكه زمينه سقوط و بدبختى خودش را هم فراهم نمايد و انسان اهل نجات را اهل دوزخ سازد.
نكته ديگر اينكه: درجات و مراتب گوناگون و شرايط مختلف مردم در نجات از مشكلاتى كه برشمرديم، نيز از همين جا منشاء مى گيرد.
برخى از ايمان و عمل صالح، به مقدارى بهره مند مى گردند و آن را به گونه اى پاس مى دارند كه مى تواند آنان را در همان لحظات احتضار، از همه گرفتاريها نجات بخشد، امّا برخى به اندازه اى كه، پس از تحمّل كيفر دردناك حالت استغفار، نجات مى يابند.
برخى پس از مدّتى كيفر و تحمل عذاب عالم برزخ نجات پيدا مى كنند و برخى پس از عالم برزخ، گروهى در روز رستاخيز و در برخى مواقف آن، از مشكلات طاقت فرسا رها مى شوند و گروهى ديگر پس از تحمّل عذاب روز رستاخيز دسته اى پس از تحمّل عذاب دوزخ براى مدّتى، نجات پيدا مى كنند و دسته اى به خاطر فقدان ايمان و عمل صالح يا از دست دادن آن دو و پديدار شدن موانع و حبطعمل در آتش ماندگار مى گردند.
امّا زيارت عارفانه و خالصانه حسين عليه السلام داراى پاداش و فضايلى است كه سرآمد همه پاداشها است، به گونه اى كه پس از انجام شايسته و بايسته آن، اگر موانعى هم پديد آيد، نمى تواند همه آثار و راهها وخواصّ نجات بخش آن را از پرونده عمل شخص، پاك و او را اهل شقاوت سازد، چرا كه در زيارت عارفانه و هدفدار آن حضرت راههاى نجات بسيار و پاداشها متعدّد و گوناگون است. برخى از پاداشهاى آن، آفت پذير نيست و اگر موانع هم در برخى اثر گذارد و از نقش رهايى بخش آن بكاهد، راههاى ديگرى براى نجات، وجود خواهد داشت.
به عبارت ديگر: خداوند براى هر كدام از كارهاى شايسته اى كه انسان مى تواند در دنيا انجام دهد، اثر خاصّى قرار داده است.
اثر رهايى بخش برخى از اعمال انسان، در عالم برزخ است و برخى در روز رستاخيز.
و هنگامى كه براى اثر گذارى كارهاى شايسته انسان موانعى پديد آمد نه تنها آن عمل شايسته در مكان و زمان و لحظات مناسب اثر مطلوبش را در رهايى انسان از مشكلات ظاهر نمى سازد، بلكه در مراحل ديگر نيز بى اثر و بى خاصيّت مى گردد.
امّا اثر و پاداش زيارت عاشقانه و عارفانه حسين عليه السلام هرگز از بين نمى رود و هرگاه گناه و نافرمانى انسان، باعث شود كه در مرحله اى اثر مطلوب را در رهايى انسان نگذارد، آثار و خواصّ ديگر آن در مراحل و مشكلات ديگر اثر مى گذارد و اين شرايط از حالت احتضار، تا واپسين لحظات رستاخيز و حسابرسى و قرار گرفتن سعادتمند و شقاوت پيشه در جايگاه مناسب خود ادامه دارد.
اين نكته از انبوه رواياتى كه در پاداش زيارت آن حضرت آمده است، به خوبى دريافت مى گردد. و در روايتى كه از خود امام حسين عليه السلام رسيده است به اين موضوع تصريح شده است كه خواهد آمد.
و نيز همين نكته را جابربن عبداللّه انصارى هنگامى كه روز اربعين به زيارت پيشواى شهيدان تشرّف يافت و به سبك ويژه اى امام محبوب خويش را زيارت كرد، بيان داشت.
از جمله فضايلى كه جابر براى زيارت حسين عليه السلام برشمرد اين بود كه گفت: (اگر گام زائر عارف و شيفته او در مقامى از مقامات عالم برزخ و رستاخيز بلغزد، گام ديگرش در مرحله بعد، آن را تثبيت خواهد كرد.)(704)
به بيان ديگر: هنگامى كه آثار و خواصّ و پاداش ثابت و تزلزل ناپذير زيارت آن حضرت براى زائر عارف او ارزانى شد، چنين انسانى به تناسب درجات و مراتب مختلف علم و ايمان زائران آن حضرت، يا بسان تولّد يافته از مادر، پاك و پاكيزه از گناه از دنيا مى رود و يا فراتر از آن به درجات والايى نيز نايل مى گردد و به برترين مقامات، همچون مقامات پيامبران و فرشتگان نيز مفتخر مى گردد.
اينك، اگر ارتكاب گناه مانع رسيدن او به اين درجات گردد و گناهكار از دنيا برود بايد اميدوار باشد كه آثار و خواصّ زيارت آن حضرت به هنگام مرگ و لحظات احتضار، يا مراحل نخستين عالم برزخ او را نجات بخشد و اگر نجات او به دلايلى از جمله گناه و نافرمانى خدا، به تاءخير افتاد، اميد است كه در عالم برزخ مورد بخشايش قرار گيرد و اگر قابليّت بخشايش در عالم برزخ را هم نداشت و موانع نزول بخشايش، كه ارتكاب گناه و معصيت خداست بسيار بود و در تمامى مراحل عالم برزخ گرفتارش ‍ ساخت، اميد است كه در روز رستاخيز كه پيامبر به همراه جبرئيل در جستجوى زائران حسين عليه السلام وارد صحراى محشر مى گردد و با نگرش بر چهره مردم و ديدن نشانى از نور كه بر پيشانى زائران حسين عليه السلام است آنها را شناخته،(705) دست آنان را گرفته، از مراحل سهمگين روزرستاخيز نجات مى دهد، اميد كه در آن مراحل نجات يابد.
اگر فردى قابليّت اين را هم از دست داده و ظلمت گناهانش، اثر نورانيّت زيارت آن حضرت را نيز از چهره اش زدوده و همچنان در ميان مبتلايان به گرفتاريهاى روز رستاخيز است، باز هم راه نجات ديگرى خواهد داشت و آن هنگامى است كه در صحراى محشر ندا مى رسد كه:
(شيعيان خاندان پيامبر كجايند؟)
در آن هنگام گردنهاى بى شمارى برافراشته مى شود، آنگاه ندا مى رسد كه: (زائرين حسين عليه السلام كجايند؟)
گروهى بپا مى خيزند و بدانان گفته مى شود: (دست هر كسى را دوست داريد، بگيريد و به بهشت وارد گرديد.)
و اينجاست كه هر كسى دست فردى را كه دوست دارد مى گيرد و او را به بهشت مى برد.(706)
اگر زائرى در اين مرحله، هم قابليّت نجات نداشت و موانع بخشايش موجود بود، باز هم نبايد ماءيوس گردد، چرا كه راه ديگرى هست و آن هنگامى است كه طبق روايت امام صادق عليه السلام در روز قيامت نداى خاصّى مى رسد كه: (زائران حسين كجايند؟)
گروهى گردن مى كشند، بدانان خطاب مى گردد كه: (از زيارت حسين عليه السلام چه مى خواستيد؟)
پاسخ مى دهند: (پروردگارا! انگيزه و خواست ما، تنها دوستى وارادت به پيامبر و على و فاطمه عليهم السلام بود و نثار مهر و محبّت به حسين عليه السلام به خاطر ستمى كه در راه احيا دين و ارزشهاى الهى بدو رواداشتند.)
اينجاست كه ندا مى رسد: (هان اى زائران حسين! اين محمّد و على و فاطمه و حسن و حسين عليهم السلام بپاخيزيد و به آنان بپيونديد، شما با آنان هستيد به زير پرچم آنان كه در دست على عليه السلام است برويد.) و آنان از هر سو به سوى پرچم خواهند رفت.(707)
اينك، شما اى گناهكاران! اگر از زائران آن حضرت هستيد و به خاطر ارتكاب گناه، اين قابليّت را از دست داده ايد كه پيامبر و جبرئيل بيايند و دست شما را بگيرند و از مراحل سهمگين رستاخيز نجاتتان بخشند و اگر از اين مقام محروم شده ايد كه دست كسى را بگيريد و به بهشت برويد، پس، اين ندا را پاسخ دهيد و بپاخيزيد و هنگامى كه اجازه داده شد، بى درنگ به اين پرچم نجات بخش بپيونديد.
و اگر اين موفقيّت هم نصيب شما نشد، كه يكى بيايد و در صحراى محشر دست شما را بگيرد و نجات دهد و خود هم با اين ندا توان قيام و پيوستن به پرچم رهايى آل محمّد عليهم السلام را نداشتيد و بار گناه، كمرت را خم نموده و تو را به خاك سياه نشانده و غلها و زنجيرها زمينگيرت ساخته است، باز هم از آثار رهايى بخش ‍ زيارت حسين عليه السلام محروم نخواهى شد. منتظر مرحله ديگرى براى نجات باش، مرحله اى كه مرحله اميد بزرگ است كه در روز محشر رخ خواهد داد.
در روايت است كه: دخت گرامى پيامبر صلى الله عليه و آله در روز رستاخيز درحالى كه لباس كرامت در بر و تاجى از نور بر سر و در هودج و مَرْكب مخصوصى نشسته و جبرئيل هدايت كننده مركب او و گروهى از بانوان برگزيده، همچون مريم و خديجه و آسيه با انبوهى از فرشتگان با تشريفات خاصّى او را استقبال مى كنند،(708) به سبك ويژه اى وارد محشر مى گردد. به بيان روايات بسيارى پيراهن آغشته به خون حسين عليه السلام را با خود دارد و به سبك ويژه اى در پيشگاه خدا به دادخواهى برمى خيزد و عرضه مى دارد:
(پروردگارا! دو فرزند گرانمايه ام، حسن و حسين عليهما السلام را بر من بنمايان.)
آنگاه خداوند آنان را به فاطمه عليها السلام مى نماياند، در حالى كه فرزندش حسين بر پاى ايستاده و سر در بدن ندارد، رگهاى گردنش قطع و خون از آنها فوران مى كند،(709) فاطمه عليها السلام با ديدن آن منظره جانسوز، ضجّه مى زند و خود را از مركب به زير مى افكند، آنگاه در حالى كه پيراهن خونين فرزندش را به دست دارد به دادخواهى برمى خيزد و عرضه مى دارد:
(بارخدايا! اين پيراهن گلگون، فرزندم حسين است.)(710)
آنگاه، دخت گرامى پيامبر صلى الله عليه و آله به شفاعت برمى خيزد، چرا كه به او ندا مى رسد كه آنچه مى خواهد، بخواهد.
عرضه مى دارد: (پروردگارا! بخشايش و رحمت براى شيعيان.)
پيام مى رسد مورد بخشايش قرار گرفتند.
عرضه مى دارد: (براى شيعيان فرزندم حسين عليه السلام.)
باز هم پيام بخشايش مى رسد.
عرضه مى دارد: (بخشايش رهروان راه شيعيانم را مى خواهم.)
پيام مى رسد كه: (آسوده خاطر باش كه هر كسى راه و رسم شما را پيروى كند و به ريسمان محكم شما چنگ زند، با شما خواهد بود و اهل نجات است.)
اينجاست كه بانوى نمونه اسلام، آسوده خاطر و شادمان مى شود و همه مورد شفاعتش قرار مى گيرند و با او به سوى نعمتهاى خدا حركت مى كنند.(711)
پس، هان! اى كسى كه سعادت زيارت عارفانه و عاشقانه فرزندش ‍ حسين عليه السلام به تو ارزانى شده و اى كسى كه اين مادر گرانقدر را در سوگ فرزندش يارى كرده اى، اگر از راههاى نجاتى كه برشمرديم، نجات پيدا نكردى، اگر سعادت اينكه پيامبر دست تو را درمحشر بگيرد، نداشتى؛ اگر توان قيام و پيوستن به پرچم على عليه السلام را نداشتى، اميد كه مورد شفاعت فاطمه عليها السلام قرار گيرى و به هنگامى كه گفت: (پروردگارا! بخشايشت را براى شيعيان خود و فرزندم حسين و پيروان آنان مى خواهم.) نجات يابى.
اگر در اين مرحله هم نجات نيافتى، اميد است كه در پرتو الطاف الهى كه به فاطمه عليها السلام مى فرمايد: (هر كس به ولايت و محبّت شما چنگ زند و با شما باشد، مورد بخشايش است.) شامل حال تو شود، چرا كه زيارت فرزندش حسين عليه السلام محكمترين پيوند با آن گرامى است، همينگونه سوگوارى و گريه بر او. چرا كه آن حضرت به آنچه مربوط به حسين عليه السلام است، توجّه خاصّى دارد.
بنابراين، در حالى كه زائر حسين عليه السلام هستى، فكر نمى كنم باز هم گرفتار بمانى و به همراه او به بهشت راه نيابى.
امّا اگر باز هم از شدّت تأ ثير گناهانت در سرنوشت خود هراسانى و از نجات خود نوميد و سرافكنده و همچنان خود را گرفتار عذاب و بى پناه در صحراى سوزان محشر مى نگرى و از آن پس ‍ گرفتار در آتش دوزخ، حتّى در اين مرحله دردناك نيز نبايد نوميدشد، چرا كه تو حسين عليه السلام را با معرفت زيارت كرده اى و آن حضرت از تو بازديد خواهد كرد و همان آخرين مرحله بازديد حسين عليه السلام از زائرانش، آخرين فرصت و روزنه اميد براى نجات توست، چرا كه آن حضرت فرموده است كه:
من زارنى فى حياته زرته بعد وفاته
هر كسى مرا زيارت كند، پس از مرگش از او بازديد خواهم كرد.
و اگر آن گرامى شما را در آتش بنگرد، نجات خواهد داد و اين آخرين مرحله نجات براى كوچكترين و ناچيزترين زائر حسين عليه السلام و گناهكارترين آنهاست.
پاداش و ره آورد زيارت آن حضرت 
زائران بامعرفت و بااخلاص حسين عليه السلام به بركت زيارت پيشواى شهيدان به ره آورد عظيم معنوى و والايى دست مى يابند از جمله اينكه:
1 خدا خطاب به فرشتگان مقرّب نموده، بدانان مباهات مى كند و مى فرمايد:
(آيا زائران حسين را نمى نگريد كه چگونه با شور و شوق به زيارت او مى شتابند؟)(712)
2 محبّت حسين عليه السلام فرد را چنان در كمند عشق او قرار مى دهد كه در هر فرصتى به زيارت او مى شتابد و دل در گرو مهر او دارد.(713)
3 خدا با نظر رحمت به زائر حسين مى نگرد.(714)
4 هنگامى كه در قيامت خداوند براى زائران او سخن مى گويد، درفراز عرش، همسخن آفريدگارش مى شود.(715)
5 در چندين روايت آمده است كه مقامات برين برايش نوشته مى شود.(716)
6 در بهشت به همسايگى پيامبر و خاندانش مفتخر و بر سفره احسان آنان، ميهمان مى گردد.(717)
7 سرانجام جزو سعادتمندان مى گردد.(718)
8 به مقام فرشتگان گرامى خدا ارتقاء مى يابد.(719)
9 جزو يارى دهندگان فاطمه عليها السلام در زيارت و سوگوارى و مهر به حسين عليه السلام است.(720)
10 خود و همه اعضاى وجودش، همانند چهره، گونه، چشم و قلبش، مشمول دعاى خير امام صادق عليه السلام است، چرا كه او فرد زائر و سوگوار، اعضا و اندامهاى آنان را كه در سوگوارى حسين عليه السلام شركت دارند، دعا كرد و فرمود:
(بار خدايا! چهره هايى كه عارفانه و عاشقانه بر تربت او قرار مى گيرند و ديدگانى كه بر او سيلاب اشك جارى مى سازند و قلبهايى كه بر او شعله ور مى گردند و فريادهايى كه در راه اهداف ما طنين مى افكنند، همه را مورد مهرت قرار ده.)(721)
11 زائر حسين عليه السلام امانت امام صادق عليه السلام نزد خداست، چرا كه پيوسته نيايشگرانه مى گفت:
... اللّهمّ انّى استودعك تلك الانفس
(پروردگارا! اين جانها و بدنها را تا رسيدن به حوض كوثر و تا هنگامه عطش روز رستاخيز نزد تو به امانت مى سپارم.)
12 زائر حسين عليه السلام در حقيقت زائر خدا و پيامبر است.(722)
13 زائر حسين عليه السلام به مقام والايى اوج مى گيرد، كه همه شايستگان در روزرستاخيز آرزو مى كنند كه: كاش حسين عليه السلام را عارفانه زيارت كرده بودند.(723)
دو پاداش پرشكوه ديگر 
از روايات، دو امتياز و دو پاداش پرشكوه ديگر هم براى زيارت حسين عليه السلام دريافت مى گردد كه در خور بحث جداگانه است.
پاداش پرشكوه اوّل 
علاوه بر پاداشها و امتيازات بسيارى كه براى زيارت آن حضرت برشمرديم روايتى با سند معتبر نشانگر آن است كه:
(فرشته نويسنده اعمال شايسته و پاداش آنها، از همان لحظاتى كه فردى تصميم به زيارت حسين عليه السلام مى گيرد، مشغول نوشتن آن عمل بزرگ عبادى و پاداشش در نامه عمل زائر مى شود و اين كار تا روز رستاخيز ادامه دارد.)(724)
چرا كه ماهيت زيارت آن حضرت عمل شايسته است نه در حكم عمل شايسته؛ بلكه از برترين و بالاترين باقيات صالحات است و آنچه انديشه ها را بهت زده مى سازد، اين است كه در اين روايت شانزده فضيلت مخصوص است كه هر كدام برتر از يك صد فضيلت است.
يكى از آن فضيلتها اين است كه به هر واژه اى از واژه هاى زيارتنامه، بهره پرشكوهى از رحمت خدا به زائر آن حضرت ارزانى مى گردد.(725)
و شگفت انگيزتر اينكه با اين وصف در روايت قيد شده است كه اين پاداش پرشكوه تنها بخشى از پاداش زيارت آن حضرت است.
مفضّل مى گويد: امام صادق عليه السلام از من پرسيد: (ميان شما و قبر شريف حسين عليه السلام چقدر فاصله است؟)
پاسخ دادم: (يك روز و اندكى.)
فرمود: (آن حضرت را زيارت مى كنى؟)
پاسخ دادم: (چرا!)
فرمود: (آيا مى خواهى با بيان برخى از پاداش زيارت او، شادمانت سازم؟)
پاسخ دادم: (چرا، فدايت شوم.)
فرمود: (هنگامى كه فردى از شما، زاد و توشه خويش را به آهنگ زيارت آن حضرت آماده مى سازد، آسمانيان او را بشارت مى دهند وهنگامى كه از منزل خويش پياده يا با مركب حركت مى كند خداوند چهار هزار فرشته را مى گمارد تا رسيدن به شهادتگاه حسين عليه السلام بر او درود مى گويند.)
آنگاه خطاب به من فرمود:
(هنگامى كه به شهادتگاه او رسيدى در كنار درب ورودى بايست و با اين واژه ها و جملات پر محتوا او را زيارت كن كه براى هر واژه اى بهره شكوهمندى از رحمت خدا خواهى داشت.)
از آن حضرت پرسيدم: (با كدام واژه ها؟)
فرمود: (اينگونه و با اين جملات:
اَلسّلامُ عَلَيْكَ يا وارِثَ آدَمَ صَفْوَةِ اللّه،
اَلسّلامُ عَلَيْكَ ياوارِثَ نوُحٍ نَبِىِّ اللّه،
اَلسّلامُ عَلَيْكَ ياوارِثَ اِبْراهيمَ خَليلِ اللّه،
اَلسّلامُ عَلَيْكَ ياوارِثَ مُوسى كَليمِ اللّه،
اَلسّلامُ عَلَيْكَ ياوارِثَ عيسى رُوحِ اللّه،
اَلسّلامُ عَلَيْكَ ياوارِثَ مُحَمَّدٍ حَبيبِ اللّه،
اَلسّلامُ عَلَيْكَ ياوارِثَ وَصِىِّ رَسُولِ اللّه،
اَلسّلامُ عَلَيْكَ ياوارِثَ الْحَسَنِ الرَّضِىِّ،
اَلسّلامُ عَلَيْكَ ياوارِثَ فاطِمَةَ بِنْتِ رَسُولِ اللّه،
اَلسّلامُ عَلَيْكَ اَيُّهَا الشَّهيدُ الصِّدِّيقُ،
اَلسّلامُ عَلَيْكَ اَيُّهَا الوَصِىُّ البارُّ التَّقِىُّ،
اَلسّلامُ عَلَيْكَ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِنائِكَ وَاءَناخَتْ بِرَحْلِكَ،
اَلسّلامُ عَلى مَلائِكَةِ اللّهِ الْمُحْدِقينَ بِكَ،
اَشْهَدُ اَنَّكَ قَدْ اَقَمْتَ الصَّلاةَ وَاتَيْتَ الزَّكاةَ وَاءَمَرْتَ باِلْمَعْرُوفِ وَنَهَيْتَ عَنِالْمُنْكَرِ وَ عَبَدْتَ اللّهَ مُخْلِصاً حَتّى اءَتاكَ الْيَقينُ،
وَالسَّلامُ عَلَيْكَ وَ رَحْمَةُ اللّهِ وَبَرَكاتُهُ.
سلام بر تو اى وارث آدم برگزيده خدا،
سلام بر تو اى وارث نوح پيامبر خدا،
سلام بر تو اى وارث ابراهيم دوست خدا،
سلام بر تو اى وارث موسى همسخن خدا،
سلام بر تو اى وارث عيسى روح خدا،
سلام بر تو اى وارث محمّد حبيب خدا،
سلام بر تو اى وارث وصىّ پيامبر خدا،
سلام بر تو اى وارث حسن پسنديده،
سلام بر تو اى وارث فاطمه دخت گرانقدر پيامبر،
سلام بر تو اى شهيد صدّيق،
سلام بر تو اى جانشين نيكوكردار و تقوا پيشه
سلام بر تو و جانهايى كه در آستانت بدرود گفتند و در اردوگاهت فرود آمدند؛
سلام بر فرشتگانى كه گرداگردت حلقه زده اند.
گواهى مى دهم كه تو به راستى نماز را برپاداشتى و زكات را پرداختى و به كارهاى پسنديده فرا خواندى و از كارهاى ناپسند هشدار دادى و خداى را تا سرحدّ يقين و واپسين لحظات، خالصانه پرستش كردى.
درود خدا و رحمت و بركاتش بر تو باد.
آنگاه در كنار شهادتگاه او سعى كن كه به هر گامى كه بردارى و بگذارى، پاداش به خون غلطيدن در راه حق را خواهى داشت.
هنگامى كه به قبر شريف رسيدى، آن را بوسه باران كن و با دست و چهره آن را لمس نما و بگو:
اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا حُجَّةَ اللّهِ فى سَمائِهِ وَاءَرْضِهِ.
درود بر تو اى حجّت خدا در آسمانها و زمين!
آنگاه نماز زيارت بگذار كه هر ركعت نماز تو در آنجا پاداش هزار حجّ وهزار عمره و آزاد ساختن هزار برده و هزار بار قيام و پيكار در راه خدا به همراه پيام آورى از پيامبران مرسل را خواهد داشت.
هنگامى كه از زيارت قبر او باز مى گردى اگر گوش جان سپارى و نداى ندا كننده را بشنوى همه عمر در كوى او اقامت خواهى گزيد.
آن نداكننده مى گويد: هان! اى بنده خوب خدا! خوشا به حالت، بهره شكوهمندى گرفتى و نجات يافتى خداوند گذشته ات را مورد بخشايش قرار داد. اينك، زندگى را از نو آغاز كن.)
اينك، اگر زائر حسين عليه السلام در همان سال يا همان ماه و روز، جهان را بدرود گويد؛ تنها ذات اقدس الهى جان معطّرش را قبض مى كند و فرشتگان تا رسيدن به خانه اش بر او درود مى فرستند، آنگاه مى گويند:
(پروردگارا! اين بنده تو كه قبر فرزند پيامبر محبوبت را زيارت نمود، اينك به خانه اش بازگشته است برنامه ما چيست؟)
ندامى رسد كه:
(درب خانه اش بمانيد و تا آخرين لحظات زندگى اش ستايش و تقديس خدا كنيد و پاداش آن را در كارنامه زندگى او بنويسيد.)
و آنان هم، چنان عمل خواهند كرد. هنگامى كه از دنيا رفت، در تشييع جنازه و غسل و كفن نمودن و نماز بر او حاضر مى گردند، آنگاه به بارگاه خدا عرضه مى دارند: (پروردگارا! اينك وظيفه ما چيست؟)
ندامى رسد كه:
(اينك، در كنار قبر بنده شايسته ام بمانيد و تا روز رستاخيز خداى را ستايش و تقديس كنيد و پاداش آن را در كارنامه زندگى او بنويسيد.)(726)
پاداش پرشكوه ديگر
پاداش پرشكوه ديگر، كه طبق روايات به زائر حسين عليه السلام ارزانى مى گردد، اين است كه هر كس عارفانه و عاشقانه او را زيارت كند، چنان است كه گويى خدا را در عرشش زيارت نموده است.(727)
اين كنايه از شدّت قرب به خدا و اوج به كمال است و فراتر از اين مقام اين است كه به بركت زيارت حسين عليه السلام خدا از او ديدار مى كند، چرا كه در روايت آمده است كه:
(هر كس حسين عليه السلام را شب جمعه زيارت كند، زيارت خدا را درك مى كند و خدا از او ديدار مى نمايد.)(728)
روشن است كه ديدار خدا و زيارت او، كنايه از لطف خاصّ او و باران رحمت خدا بر اوست و كسى كه باران رحمت خدا بر او باريدن كند هرگز محروم نخواهد شد و از آن بى بهره نخواهد گشت.
با دقّت در روايت كه نشانگر قرب خاصّ معنوى زائر حسين عليه السلام به بارگاه خداست، به اينجا مى رسيم كه در زيارت او، پاداش و بهره اى از رحمت الهى خواهد بود كه فراتر از آن نشايد.
و در روايت ديگرى آمده است كه: (هر كس مى خواهد در روز رستاخيز به خدا نظر كند بايد حسين عليه السلام را بسيار زيارت كند.)(729)
اين سه تعبير يعنى: (زيارت خدا)، (ديدار با خدا) و (نظر به رحمت خدا) تعبيرهاى سه گانه اى هستند كه نهايت قرب و بالاترين درجه معنوى انسان را نشانگرند. قربى كه فراتر از آن نيست و به خاطر همين نكته ظريف و عميق است كه اين ويژگى را به صورت جداگانه بحث كرديم، چرا كه اين خود با همه پاداشهاى زيارت او برابر، بلكه بر همه آنها سرآمد است.
مقرّرات ويژه 
زيارت آن حضرت، داراى احكام خاصّى است از آن جمله اين كه، هر كار واجب و مستحبّى به هنگام ترس، وجوب و استحبابش را از دست مى دهد، امّا زيارت حسين عليه السلام به دليل روايات متعدّد كه برخى ترسيم مى گردد، اينگونه نيست.
براى نمونه:
1 امام صادق عليه السلام به يكى از شيعيان فرمود: (زيارت حسين عليه السلام را به خاطر هراس از دشمنانش ترك مكن، چرا كه هر كس زيارت او را بدين خاطر ترك كند، به حسرت و افسوس دچار خواهد گشت به گونه اى كه آرزو خواهد كرد: اى كاش، همواره در كنار قبر مُطّهر او اقامت داشت و تا آخر عمر او را زيارت مى كرد و آرامگاهش نيز در كنار حرم حسين عليه السلام بود.)(730)
2 محمّد بن مسلم آورده است كه:
امام باقر عليه السلام به من فرمود: (آيا به زيارت حسين عليه السلام شرفياب مى گردى؟)
گفتم: (آرى! امّا با ترس و دلهره.)
فرمود: (كار پسنديده اى سخت تر از اين نيز شايد، آگاه باش كه پاداش آن به اندازه سختى و هراس آن است.)
آنگاه فرمود: (هر كس در راه زيارت حسين عليه السلام ترس و هراس را به جان بخرد، خداوند او را از هراس روزى كه مردم براى حسابرسى بپامى خيزند، امنّيت خواهدبخشيد و مورد بخشايش خدا و مشمول ديدار پيامبر و دعاى خير او مى گردد و آنچنان غرق در نعمت و لطف خدا مى گردد كه بدى به او نخواهد رسيد.)(731)
3 در روايت ديگرى است كه يكى از شيعيان مى گويد:
به امام صادق عليه السلام گفتم: (من در منطقه اى دور از كربلا سكونت دارم، امّا شور و شوق قلبى مرا به سوى شهادتگاه پدرت مى كشاند، امّا هنگامى كه به سوى آن مى روم تا هنگام بازگشت قلبم همچنان از اشرار و جاسوسان و گماشتگان حكومت، ترسان است.)
حضرت فرمود: (آيا دوست ندارى كه خداوند شما را در راه ما خاندان وحى ترسان و نگران بنگرد؟ مگر نمى دانى كه هر بنده وارسته اى براى ما بترسد خداوند او را در سايه عرش خويش ‍ جاى خواهد داد و حسين عليه السلام در زير عرش همسخن او خواهد بود و خداوند او را از ترس و دلهره هاى روز رستاخيز كه همه دچار آن هستند، امنيّت خواهد بخشيد و اگر هراسان شود، فرشتگان او را قوّت قلب خواهند داد و قلب او را با بشارت و مژده به نعمتها و رحمت خدا، آرامش خواهند بخشيد.)(732)
انگيزه الهى 
زيارت آن حضرت، علاوه بر شرايط لازم در برنامه هاى عبادى، شرط ديگرى را مى طلبد و آن عبارت است از اين كه: انگيزه و هدف از زيارت او، تنها انگيزه خداجويانه و خداخواهانه باشد و همانگونه كه او خون پاكش را تنها براى خدا و در راه او نثار كرد، زيارت او نيز تنها براى خدا و خشنودى او و در راه زنده ساختن مقرّرات و احكام او انجام شود و از هر گونه انگيزه و هدف جاه طلبانه و برترى جويانه و گردن فرازانه و رياكارانه به دور باشد، البته زيارت او به انگيزه پيوند معنوى با پيامبر يا مهر ورزيدن به خود حسين عليه السلام نيز همان انگيزه الهى است.
ونيز روايات نشانگر آن است كه آثار و خواصّ و پاداشهاى زيارت آن حضرت، به تفاوت عرفان و ارادت در حقّ اوست و همه روايات دريافت آثار آن را، در گرو معرفت به حق آن گرامى و تقوا و عمل به راه و رسم او مى دانند.
بنابراين، شرايط زيارت عارفانه و عاشقانه او عبارتند از:
1 كليّه شرايط لازم در برنامه هاى عبادى.
2 اخلاص كامل.
3 عارف بودن به حقّ آن حضرت و اقتداى به راه و رسم رهايى بخش او.(733)
شيوه ها و آداب 
در انبوه روايات كه ترسيم كننده آداب زيارت آن حضرت است به اين نكته دقيق توجّه داده شده است كه: زائر كوى او، بايد با فروتنى، تواضع، وقار و متانت، سوگوار، اندوهگين، پريشان، غم زده،... و با حالت تشنگى و گرسنگى، آهنگ زيارت پيشواى محبوب خود نمايد و بكوشد تا زيارت او هدفدار و داراى محتوا و پيام باشد، تا هر چه بيشتر يادآور هدفهاى بلند و انديشه هاى تابناك و نورانى و نشانگر شرايط سخت و ظالمانه اى باشد كه در راه برانداختن بدعتهاى شوم و شيوه بيدادگرانه رژيم تبهكار حاكم و احياى ارزشهاى الهى برآن حضرت پيش آوردند.(734)
امام صادق عليه السلام فرمود: (هنگامى كه آهنگ زيارت حسين عليه السلام نمودى، غم زده و سوگوار، دل افسرده و پريشان، تشنه و گرسنه، به كوى او بشتاب، چرا كه او را در اين شرايط به شهادت رساندند.)(735)
و نيز فرمود: (شنيده ام كه برخى به هنگام رفتن به زيارت حسين عليه السلام سفره هاى رنگين مى كشند و خواروبار چرب و شيرين و حلوا و شيرينى به همراه مى برند، مى پندارند كه به تفريح و تفريحگاه مى روند به طورى كه اگر كنار قبر دوستان و افراد مورد علاقه خويش بروند، آنگونه نمى روند.)(736)
و نيز در بيان ديگرى به گروهى فرمود: (براى زيارت او سفره هاى آنچنانى برمى گيريد؟)
پاسخ دادند: (آرى!)
فرمود: (اگر كنار قبور گذشتگان خود برويد، چنين نمى كنيد.)
و آنگاه آنان را به غذاهاى ساده اى چون نان و شير و اجتناب از روحيّه تجمّل گرايى و شرايطى كه بُعد معنوى و روحانى زيارت حسين عليه السلام را كمرنگ مى كند، توصيه فرمود....(737)
و در بيان ديگرى ضمن انتقاد شديد، گروهى را به باران نكوهش ‍ گرفت و فرمود:
(با شرايط و به شيوه اى او را زيارت كنيد كه بهتر از زيارت نكردنتان باشد و به سبكى زيارت نرويد كه نرفتن بهتر از رفتن باشد....)
آنگاه فرمود: (شما به هنگام رفتن به سوى آرامگاه پدرانتان اندوهگين و ماتم زده مى رويد، امّا براى زيارت حسين عليه السلام با تجمّل گرايى و شادمانى و تفريح. نه! هرگز پذيرفته نخواهد بود؛ مگر اينكه به گونه اى بياييد كه يادآور شرايط و وضعيّت او باشد و ترسيم كننده پيام و اهداف انسانساز مكتب او.)(738)
و نيز از آداب زيارت آن حضرت، آدابى است كه در زيارت جابر، در روز اربعين آمده است كه مهمترين آنها غسل زيارت با آب فرات است كه يادآورى خواهد شد.
--------------------------------
پی نوشته ها (738 - 704)

آثار زيانبار ترك زيارت آن حضرت

آثار زيانبار ترك زيارت آن حضرت
ترك زيارت آن حضرت كه نوعى روى گردانى از ارزشهاى والاى اسلامى و انسانى است، آثار زيانبار و عواقب ناگوارى در ابعاد گوناگون حيات به بار مى آورد كه برخى عبارتند از:
1 نافرمانى پيامبر
ترك زيارت حسين عليه السلام همانند مخالفت پيامبر و نافرمانى اوست.
امام صادق عليه السلام فرمود: (هر كس قادر بر زيارت حسين عليه السلام باشد و آن را ترك كند به پيامبر و خاندانش، ستم روا داشته و آنان را نافرمانى كرده است.)(739)
2 ترك اداى حقّ پيامبر
و نيز در روايت ديگرى از آن حضرت آمده است كه: (اگر يكى از شما در همه عمر در مراسم حجّ شركت كند، امّا زيارت حسين عليه السلام را ترك نمايد، گويى حقى از حقوق پيامبر را ترك كرده است.)(740)
و در روايت ديگرى آمده است كه: (اگر يكى از شما هزار حجّ انجام دهد، آنگاه به كوى حسين عليه السلام نشتابد، حقّ خداوند را ادا نكرده است.)(741)
3 نقصان در ايمان
امام باقر عليه السلام به يكى از شيعيان فرمود: (هر كس از پيروان ما به زيارت حسين عليه السلام توانا باشد و آن را ترك كند از نظر دين و ايمان كامل نيست.)(742)
4 روى بر تافتن از حسين عليه السلام 
در اين مورد روايات بسيار است از آن جمله:
اميرمؤ منان عليه السلام ضمن نثار مهر به حسين عليه السلام و پيش بينى آينده، فرمود: (پدرم فداى او باد كه در نزديكى كوفه به شهادت مى رسد گويى با چشمان خويش مى نگرم كه حيوانات بيابان خود را به خون او آغشته و بر او سوگوارى مى كنند.)
آنگاه فرمود: (هنگامى كه همه موجودات حتّى حيوانات، به اراده خدا، حقّ بزرگ او را مى شناسند شما از روى برتافتن از او بپرهيزيد.)(743)
5 سه بدبختى بزرگ 
يكى از شيعيان از امام صادق عليه السلام آورده است كه فرمود: (به من گزارش شده است كه برخى از شيعيان ما، گاهى يك سال و گاهى دو سال يا بيشتر بر آنان مى گذرد و به كوى حسين عليه السلام نمى شتابند.)
گفتم: (آرى! برخى اينگونه اند.)
فرمود: (آگاه باش! بخداى سوگند كه آنان بهره پرشكوه خويش ‍ را از دست داده و از پاداش الهى محروم شده و از همسايگى پيامبر در بهشت برين دورى جسته اند.)
پرسيدم: (اگر فردى ديگر را به جاى خويش به كوى آن حضرت به قصد زيارت روانه سازد، او را بسنده است؟)
فرمود: (آرى! امّا پاداش پرشكوه تر در آن است كه اگر مى تواند خود به زيارت حسين عليه السلام بشتابد.)(744)
آنچه از آثار زيانبار ترك زيارت آن حضرت برشمرديم، شامل همه ترك كنندگان مى شود، چه آنان كه نزديك شهادتگاه او هستند و چه آنان كه دورند؛ امّا توانايى رفتن به زيارت او را دارند و سه سال زيارت او را ترك مى كنند.
6 كاهش عمر
در روايات بسيارى آمده است كه ترك زيارت آن حضرت باعث مى شود كه بركت از عمر انسان برداشته شود.
و در برخى روايات كاهش يك سال از عمر قطعى شمرده شده است.(745)
7 سه محروميّت 
بنا به روايتى، ترك كننده زيارت او، اگر وارد بهشت گردد از نظر مقام، از هر انسان باايمانى فروتر است (746) و بنا به روايت ديگرى از ساكنان اصلى بهشت نخواهد بود، بلكه به منزله ميهمان و به طور موقّت در آنجا خواهد بود.(747) و بنا به روايت ديگرى از همسايگى پيامبر محروم خواهد بود.(748)
8 شيعه واقعى نيست 
در روايت ديگرى به صراحت آمده است كه: (هر كس زيارت حسين عليه السلام را با وجود امكانات ترك كند، شيعه واقعى خاندان رسالت نيست.)(749)
9 از دوزخيان
روايت ديگرى بيانگر آن است كه هر كس زيارت آن حضرت را به انگيزه تحقير و اهانت به مقام ولايت و امامت و عظمت كار بزرگ او ترك كند، از دوزخيان خواهدبود.(750)
به هر صورت روايات در مورد پاداش و فضايل و خواصّ زيارت آن گرامى و در مورد نكوهش و هشدار از ترك آن بسيار است، به گونه اى است كه علاّمه مجلسى و پدر بزرگوارش، بدين نظر تمايل نشان داده اند كه براى فردى كه توانايى و امكانات داشته باشد، زيارت آن حضرت بسان حجّ، يك بار در عمر واجب است.(751)
---------------------------------
پی نوشته ها (751 - 739)

اوقات ويژه شتافتن به كوى دوست

اوقات ويژه شتافتن به كوى دوست
زيارت عاشقانه و خالصانه آن حضرت، يك عمل پسنديده عبادى است و در اختيار عاشقان كوى اوست، درست همانند نمازهاى مُستحبّ، كه هر كسى خواست بيشتر نماز مى گذارد و هر كسى خواست كمتر(752) و به اين اعتبار بر دو بخش تقسيم مى گردد:
1 بخش نخست از زيارت آن حضرت به زمان و ساعت مخصوص قيد نشده است كه در صفحات گذشته به پاداش و خواصّ و آثار آن اشاره رفت.
2 بخش ديگر از زيارت آن حضرت به اوقات و زمانهاى مخصوص مقيّد شده است كه با اين قيد علاوه بر پاداش بخش ‍ نخست، پاداش ديگرى نيز بدان اضافه مى شود، گرچه خود پاداش زيارت حسين عليه السلام از نظر كثرت، نهايتى برايش ‍ ذكر نشده است.
اين بخش از زيارت آن حضرت با توجّه به زمان و اوقات ويژه اى كه براى آن ذكر شده است به سى زيارت مخصوص مى رسد... كه هر كدام از آنها هم اثر خاصّ خود را دارد كه خواهد آمد.
1 زيارت هفتگى
روز جمعه وقت مخصوص زيارتى آن حضرت براى كسانى است كه امكانات و توانايى شتافتن به كوى او را دارند و در روايات ترك آن به عنوان جفاى شديد در حقّ آن حضرت آمده است.(753)
از خواصّ زيارت در روز جمعه اين است كه: زائر او، مورد بخشايش خدا قرار مى گيرد و با دريغ و افسوس از دنيا نمى رود و در بهشت با حسين عليه السلام خواهدبود.(754)
2 ماهانه
در هر ماه يك مرتبه زيارت او توصيه شده است، به ويژه براى كسانى كه نزديك شهادتگاه او هستند و ترك آن نوعى روى گردانى از آن حضرت است.
امام صادق عليه السلام در پاداش اين زيارت ماهانه فرمود: (هر كس او را در هرماه زيارت كند، پاداش يك صد هزار شهيد در راه خدا خواهد داشت.)(755) (و كسى كه نزديك باشد و حضرت را ماهى يك مرتبه زيارت نكند، در حقّ او ستم كرده است.)(756)
3 سالانه
زيارت سالانه به صورت هر سال، دو يا سه بار توصيه شده است.
امام صادق عليه السلام در بيانى فرمود: (بر هر دارنده امكانات، شايسته است كه هر سال دو بار به كوى او بشتابد و با عرفان و اخلاص او را زيارت كند.)(757)
4 سالانه سه بار
و در برخى روايات، سالانه سه بار به زيارت او توصيه شده و به علاوه پاداش پرشكوهى كه براى زيارت آن حضرت وعده داده شده، امنيّت از فقر نيز آمده است.(758)
5 براى توده محروم
در پانزده روايت، زيارت آن حضرت براى كسانى كه از امكانات محروم هستند، سالى يك بار توصيه شده است. و تاكيد گرديده است كه بر آنكه فاقد امكانات است و توانايى شتافتن به كوى او را ندارد زيبنده است سالى يك بار زيارت حسين را ترك نكند چه در غير اين صورت در حقّ پيشواى محبوب خود جفا كرده است.(759)
6 از راه دور
آنان كه بايد براى رسيدن به كوى محبوب، خود راه دورى را طى نمايند، هر سه سال يك بار سفارش شده است، چه در غير اين صورت مخالفت پيامبر كرده اند.(760)
7 عيدها
در اعياد اسلامى همانند روز مبعث، غدير، عيد فطر، عيد قربان و نيز عيد نوروز و ولادت پيامبر و امامان نور عليهم السلام زيارت آن حضرت توصيه شده است و همه اين روزها، روزهاى زيارتى اوست.(761)
8 در ماهها
هر ماهى، وقتهاى خاصّ زيارتى آن حضرت را دارد و براى هر كدام علاوه بر پاداش عمومى زيارت امام حسين عليه السلام پاداش و آثار خاصّى است.
براى نمونه:
1 ماه رجب، اوقات زيارتى مخصوصى دارد كه عبارتند از: شب و روز اوّل ماه و شب و روز پانزدهم آن و پاداش ويژه آن اين است كه باعث ريزش گناهان انسان مى گردد؛ اين را خدا وعده فرموده است.(762)
2 در ماه شعبان، اوقات خاصّ زيارتى آن حضرت عبارت است از: روز سوّم و شب و روز پانزدهم ماه و مهمترين پاداش آن شرفيابى به حضور صد و بيست و چهارهزار پيامبر خدا در جهان آخرت است (763) و هر كس سه سال پياپى در پانزدهم شعبان آن حضرت را زيارت كند، گناهانش مورد بخشايش قرار مى گيرد.(764)
3 در ماه مبارك رمضان اوقات خاصّ زيارتى آن حضرت بيشتر است. برخى روايات همه روزها و شبهاى اين ماه را اوقات زيارتى آن حضرت و برخى ده وقت زيارتى خاصّ براى اين ماه شمرده است.
در مورد ديدگاه نخست، از امام صادق عليه السلام آورده اند كه فرمود:
(هر كس قبر حسين عليه السلام را در ماه رمضان زيارت كند و در راه از دنيا برود، به دادگاه رستاخيز و پاى حساب احضار نمى گردد و با امنيّت كامل به بهشت راه خواهد يافت.)(765)
امّا وقتهاى دهگانه عبارتند از: شب اوّل و پانزدهم و شب آخر، كه درروايت معتبرى آمده است.(766)
و شش فرصت زيارتى ديگر شبها و روزهاى سه گانه قدر است.
در روايات بسيارى آمده است كه: (در شب گرامى قدر كه هر فرمانى براساس حكمت صادر مى گردد از قلب عرش به آسمانهاى هفتگانه ندا مى دهند كه خداوند همه زائران حسين عليه السلام را مورد بخشايش قرارداد.)(767)
4 اوقات زيارتى ماه شوّال عبارت است از شب عيد فطر و روز آن و ويژگى آن هم علاوه بر پاداش عمومى زيارت، بخشايش ‍ گناهان گذشته و آينده است.(768)
5 در ماه ذيحجّه، هشت تا ده وقت خاصّ براى زيارت او آمده است كه عبارتند از: شب و روز عرفه، شب و روز عيد قربان، روزهاى تشريق، روز نزول سوره مباركه انسان، روز مباهله و روز غدير.(769)
فضيلت زيارت عرفه و گامهايى كه پس از غسل در فرات براى زيارت حضرت برداشته مى شود، به گونه اى است كه با پاداش ‍ اصل زيارت برابرى مى كند، پاداشى نظير انجام يك ميليون مرتبه حجّ خالصانه و عارفانه به همراه امام عصر عليه السلام و همين مقدار عمره با پيامبر و آزادساختن همين شمار، بنده در راه خدا و حركت دادن و آماده ساختن همين شمار مركب و تجهيزات براى جهاد در راه حقّ و عدالت.(770)
و در مورد گامهايى كه پس از غسل در فرات، به سوى زيارت آن حضرت برداشته مى شود، براى هر گامى، پاداش انجام يك حجّ كامل (771) و در بعضى از روايات براى هر گامى پاداش صد حج،(772) مقرّر شده است.
و پاداش مخصوص زيارت آن حضرت در عيد قربان، علاوه برپاداش عمومى محفوظ ماندن از شرور و آفات آن سال (773) و بخشايش گناهان گذشته و آينده است.(774)
6 در ماه محّرم، اوقات زيارتى او عبارتند از: شب و روز عاشورا و روز سيزدهم كه پيكر مطهّر او و يارانش به خاك سپرده شد و پاداش ويژه آن هم، وارد شدن در زمره شهيدان است و هر كسى شب عاشورا او را زيارت كند و شبانگاه در كنار حرم او نيايش و شب زنده دارى نمايد پاداشش بسان آغشته شدن به خون پاك سالار شهيدان است (775) و اگر درآنجا مردم را سيراب سازد، بسان كسى است كه در روز عاشورا اردوگاه حسين عليه السلام را در اوج محاصره دشمن ددمنش، سيراب ساخته است.(776)
7 اوقات ويژه زيارتى آن حضرت در ماه صفر، روز اربعين است و علاوه بر پاداش عمومى آن، از نشانه هاى ايمان است.(777)
پاسخ به يك سؤ ال 
با نگرش در فضايل و پاداش گوناگون و پرشكوه هر كدام از زيارتهاى ويژه آن حضرت، در اوقاتى كه برشمرديم، اين سؤ ال پديد مى آيد كه كداميك از نظر پاداش برتر است؟ گرچه در همه اينها عرفان، اخلاص، ايمان، تقوا، شور و شعور زائر، نقش ‍ اساسى را دارد، امّا مى توان با توجّه به برخى روايات، پاداش ‍ زيارت پانزدهم شعبان و رجب (778) را پرشكوه تر دانست، امّا با توجّه به همه جوانب و زوايا، پاداش زيارت شبانه روز عاشورا پرشكوه تر است، چرا كه در روايات از جمله پاداش آن، آغشته شدن به خون مقدّس حسين عليه السلام، در زمره شهيدان كربلا قرار گرفتن و زيارت او در عرش است و اينها هر كدام پاداشى است كه فراتر از يك ميليون مرتبه انجام حجّ پيامبر است.(779)
جايگزينيها
خداوند در پرتو الطاف خاصّ خود به حسين عليه السلام و رهروان راه او، براى اين كه به هر حال پاداش زيارت آن حضرت از آنان سلب نشود، جايگزينهايى براى زيارت او قرار داده است، كه عبارتند از:
1 نايب گرفتن براى زيارت او از راه دور يا نزديك. و اين پاداش ‍ زيارت او را دارد گرچه اگر خود انسان به كوى دوست پركشد، پاداشش پرشكوه تر است.(780)
2 آماده ساختن و حركت دادن زائران آن حضرت نيز پاداش ‍ زيارت او را دارد و اين كار با برطرف ساختن موانع، دادن هزينه سفر و هر كارى كه سفر زيارتى بدان بستگى دارد، همه را شامل مى شود.(781)
3 زيارت عارفانه و خالصانه او از راه دور براى فردى كه نمى تواند بدانجا بشتابد نيز هم از نظر زيارت و پاداش بسان زيارت حسين عليه السلام از نزديك است و هم اداى حقوق پيامبر و فرزند گرامى اوست.(782)
و زيارت از راه دور هم به صورتهاى چندگانه اى انجام مى شود كه پاداش آنها هم گوناگون است بدين صورت:
الف: نخست اين كه، شخصى ارادتمند به آن حضرت، به نيّت زيارت بر بالاى بام مى رود، سپس با توجّه خاصّى سرخويش را به جانب آسمان بلند مى كند و پرشور و عاشقانه به طرف شهادتگاه او توجّه مى يابد ومى گويد:
السّلام عليك يا ابا عبداللّه!
السّلام عليك يابن رسول اللّه!
السّلام عليك ورحمة اللّه وبركاته!(783)
ب: گاه به مرتفعترين بام خانه اش مى رود و به نيّت زيارت او، دو ركعت نماز مى خواند و با اشاره به شهادتگاه سالار شايستگان، بدو درود و سلام نثار مى نمايد.(784)
ج: صورت سوّم اين كه، غسل زيارت مى كند و پاكيزه ترين لباس ‍ خويش را مى پوشد و به بلندترين نقطه يا صحرا مى رود و رو به سوى قبله يا شهادتگاه حسين عليه السلام يا به ترتيب رو به هر دو موضع مقدّس، مى كند و عارفانه و عاشقانه مى گويد:
اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا مَوْلاىَ وَابْنَ مَوْلاىَ وَسَيِّدى وَابْنَ سَيِّدى!
اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا مَوْلاىَ الشَّهيدَ ابْنَ الشَّهيدِ وَالْقَتيلَ ابْنَ الْقَتيلِ!
اَلسَّلامُ عَلَيْكَ وَ رَحْمَةُ اللّهِ وَ بَرَكاتُهُ!
اءَنَا زائِرُكَ يَابْنَ رَسُولِ اللّهِ بِقَلْبى وَلِسانى وَجَوارِحى وَاِنْ لَمْ اءَزُرْكَ بِنَفْسى مُشاهَدَةً، فَعَلَيْكَ السَّلامُ.
اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا وارِثَ آدَمَ صَفْوَةِ اللّهِ، وَ وارِثَ نوُحٍ نَبِىِّ اللّهِ، وَ وارِثَ اِبْراهيمَ خَليلِ اللّهِ، وَ وارِثَ مُوسى كَليمِ اللّهِ، وَ وارِثَ عيسى رُوحِ اللّهِ وَكَلِمَتِهِ، وَ وارِثَ مُحَمَّدٍ حَبيبِ اللّهِ وَ نَبِيِّهِ وَ رَسُولِهِ، وَ وارِثَ عَلِي اَميرِالْمُؤْمِنينَ وَ وَصِىِّ رَسُولِ اللّهِ وَ خَليفَتِهِ، وَ وارِثَ الْحَسَنِ بْنِ عَلِي وَصِىِّ اَميرِالْمُؤْمِنين.
لَعَنَ اللّهُ قاتِليكَ وَ جَدَّدَ عَلَيْهِمُ الْعَذابَ فى هذِهِ السّاعَةِ وَكُلِّ ساعَةٍ.
اَ نَا ياسَيِّدى! مُتَقَرِّبٌ اِلَى اللّهِ عَزَّوَجَلَّ، وَاِلى جَدِّكَ رَسُولِ اللّهِ، وَاِلى اَبيكَ اَميرِالْمُؤْمِنينَ، وَاِلى اَخيكَ الْحَسَنِ، وَاِلَيْكَ يامَوْلاىَ، عَلَيْكُمْ سَلامُ اللّهِ وَرَحْمَتُهُ بِزِيارَتى لَكَ بِقَلْبى وَلِسانى وَجَميعِ جَوارِحى.
فَكُنْ يا سَيِّدى! شَفيعى لِقَبُولِ ذلِكَ مِنّى وَاءَنَا بِالْبَرائَةِ مِنْ اءَعْدائِكَ وَاللَّعْنَةِ لَهُمْ وَعَلَيْهِمْ اءَتَقَرَّبُ اِلَى اللّهِ وَاِلَيْكُمْ اءَجْمَعين، فَعَلَيْكَ صَلَواتُ اللّهِ وَرِضْوانُهُ وَرَحْمَتُهُ.
درود بر تو اى آقاى من و فرزند آقاى من!
درود بر تو اى كشته راه خدا و پسر كشته راه حقّ!
درود بر تو اى شهيد و اى پسر شهيد!
درود بر تو و رحمت و بركات خدا بر تو باد، اى پسر پيامبر!
من زائر شما هستم با قلب و زبان و همه اعضاى وجودم، اگر چه خود افتخار ديدار شما را نداشتم.
پس سلام بر تو باد!
سلام بر تو اى وارث آدم برگزيده خدا
و وارث نوح پيام آور خدا
و وارث ابراهيم دوست خدا
و وارث موسى همسخن خدا
و وارث عيسى روح خدا و كلمه او
و وارث محمّد صلى الله عليه و آله حبيب خدا و پيامبر او
و وارث اميرمؤ منان عليه السلام جانشين پيامبر خدا وخليفه او
و وارث حسن بن علّى عليه السلام
خداوند، قاتل تو را لعنت كند و عذاب را همواره بر او تجديد وتشديد نمايد.
اى آقاى من! به وسيله زيارت تو، با قلب و زبان و همه اعضاى وجودم، به سوى خدا و نياى گرانقدرت پيامبر خدا و پدرت اميرمؤ منان و برادرت حسن و به سوى تو اى مولاى من كه درود و رحمت خدا بر شما باد، تقرّب مى جويم.
پس، بزرگى كن و شفيع من باش، اى مولاى من! براى پذيرفتن اين زيارت از من و من با بيزارى جستن از دشمنانت و لعن و نفرين آنان به خدا و همگى شما اولياى خدا، كه درود خدا و خشنودى و رحمت او برهمگى شما باد، تقرّب مى جويم.
آنگاه با اندكى گردش به چپ، متوجّه قبر فرزندش على، كه در كنار پاى اوست مى گردد و بر او نيز همانگونه درود خالصانه نثار مى نمايد. آنگاه در مورد دين و دنياى خويش، خدا را مى خواند و چهار ركعت نماز مى گذارد چرا كه نماز زيارت دو، چهار، شش ‍ يا هشت ركعت است و باز به شهادتگاه حسين عليه السلام متوجّه مى شود و مى گويد:
اءَنَا مُوَدِّعُكَ يامَوْلاىَ وَابْنَ مَوْلاىَ وَسَيِّدى وَابْنَ سَيِّدى، وَمُوَدِّعُكَ ياسَيِّدى وَابْنَ سَيِّدى يا عَلِىَّ بْنَ الْحُسَيْنِ وَ مُوَدِّعُكُمْ يا ساداتى يامَعْشَرَالشُّهَداءِ، فَعَلَيْكُمْ سَلامُ اللّهِ وَرَحْمَتُهُ وَرِضْوانُهُ.
من از شما خداحافظى مى كنم.
اى آقاى من! و پسر آقاى من!... اى علىّ بن الحسين! و از همه شما اى گروه شهيدان به خون خفته خداحافظى مى كنم.
درود و رحمت و رضوان خدا، بر همگى شما باد!(785)
4 چهارمين جايگزين زيارت آن حضرت، ديدار و استقبال از زائران عارف و عاشق او به هنگام بازگشت از كوى اوست، كه به واسطه اين كار، همچنانكه روايات نشانگر است پاداش زيارت از نزديك دريافت مى گردد.(786)
خطابهاى ويژه 
در زيارتهاى معتبرى كه از پيشوايان نور، طىّ قرون و اعصار براى زيارت آن حضرت رسيده است، خطابهاى ويژه اى وجود دارد كه نسبت به ديگر امامان و پيامبران عليهم السلام اينگونه خطابها، نرسيده است.
براى نمونه:
خطاب اوّل: در بيان صفات آن حضرت، بيشتر روى مصائب و گرفتاريهايى كه او براى نجات اسلام و مسلمانان به جان خريد، تكيه شده است و اين دليل اين نكته است كه شهادت و عاشوراى او، امتياز ويژه اوست.
خطاب دوّم: در زيارتهاى رسيده، ويژگيهاى آن گرامى، همواره به خدا پيوند خورده است. كه ثاراللّه، قتيل اللّه، وتر اللّه، ذبيح اللّه و... ازآن جمله اند.(787)
خطاب سوّم: تنها در زيارت اوست كه به همراه درود بر آن حضرت به پيامبران خدا نيز با نام و نشان درود و سلام نثار مى گردد، چرا كه او جلوه گاه و عصاره همه ارزشها و صفات برجسته و درخشندگى وجود همگى آنان است.
خطاب چهارم: تنها در زيارت اوست كه لبّيك گفتن توصيه شده و در متن زيارت قرار گرفته است، چرا كه او دعوت كننده به سوى خدا، پس از نياى گرانقدرش محمد صلى الله عليه و آله است.
او با قيام الهى خويش، بشريّت را به اسلام فراخواند و به توحيد و معاد دعوت كرد و خداوند با يارى خويش و افكندن رعب و وحشت بر دلهاى حقّ ستيز و با يارى رساندن به وسيله فرشتگان و شمشير شهسوار اسلام على عليه السلام و تلاش برخى مجاهدان پاكباخته، دعوت او را پيروزى بخشيد و در همه جا طنين افكن ساخت.
و فرزندش حسين عليه السلام نيز، به گونه ديگرى به سوى خدا فرا خواند. اين بار به سوى ايمان و اعتقاد به امامت امامان نور عليهم السلام دعوت كرد و دعوت توحيدى و شهامتمندانه اش ‍ با خون و مظلوميّت و تحمّل درد و رنج همراه بود.
همانگونه كه اجابت دعوت پيامبر لازم است، لبيك گويى به دعوت حسين عليه السلام و اقتداى به او نيز، در همه ميدانها لازم و حياتى است، به همين جهت در زيارت او تا هفت بار، تكرار لبيك توصيه شده است (788) كه تكرار لبيك به صورت هفت بار، خود راز و رمزى دارد.
دلايل تكرار لبّيكهاى هفتگانه 
دليل اول: نخستين دليل آن نگرش، به شرايط اجابت كننده دعوت است، چرا كه اجابت دعوت با قلب، چشم، گوش، زبان، دست، پيكر، انديشه، مهر و محبّت و با همه وجود است نه با ادّعا و هر لبّيك ازلبّيكهاى هفتگانه جلوه اى از اجابت راستين نداى ملكوتى و انسان ساز اوست، از متن زيارت آن حضرت نيز، اين مفهوم دريافت مى گردد؛ به ويژه پس از اين جمله بلند و پرمحتوا كه مى فرمايد:
لبّيك داعى اللّه سبعاً، وقل: إ ن كان لم يجبك بدنى عند استغاثتك فقد اءجابك قلبى وسمعى وبصرى و راءيى....(789)
(لبّيك! اى دعوت كننده به سوى خدا! نه يك بار بلكه هفت بار لبّيك.
اگر چه پيكرم نتوانست دعوت تو را به هنگام دادخواهى تو پاسخ گويد و زبانم نتوانست به هنگام نداى يارى طلبانه ات به تو لبّيك گويد، اينك قلب، گوش، چشم، انديشه، دل و جانم تو را پاسخگوست....)
آرى! اينك قلبم با مهر تو و گوشم با شنيدن سوك تو و چشمانم با نثار اشك بر تو و دلم با دوست داشتن كار بزرگ يارانت و حال و هوايم بدينگونه كه پيوسته با تو هستم و پيكرم با آمدن به سوى شهادتگاهت و زبانم با درود بر تو.
دليل دوّم: دليل ديگر لبّيكهاى هفتگانه در زيارت حسين عليه السلام اين است كه پاسخى باشند در برابر نداهاى هفتگانه يارى طلبانه آن حضرت در شرايط گوناگون و مراحل مختلف دعوت توحيديش كه بدينگونه طنين افكند:
1 نخستين نداى يارى طلبانه را، به هنگام حركت از مكّه ضمن سخنرانى جاودانه و پرشورى، در مسجد الحرام به گوش انبوه مردمى كه از اقصى نقاط جهان اسلام، به آنجا آمده بودند رساند و فرمود:
... ومن كان فينا باذلاً مهجته
هر كس آماده فداكارى و از جان گذشتگى در راه ما و مهيّاى ملاقات پروردگار است همراه ما بيايد. من فردا به هنگام صبح حركت خواهم كرد، ان شاء اللّه.
2 نداى يارى طلبانه دوّم خويش را، پس از حركت از مكّه به گوش همگان رساند. بامداد اعلان حركت كه كاروان رهايى بخش ‍ حسين از مكّه خارج شد. عبداللّه بن عباس، عبداللّه بن جعفر، عبداللّه بن عمر و عبداللّه بن زبير، به ديدار او شتافتند، تا او را از حركت به سوى عراق بازدارند و هركدام در اين مورد ديدگاه خويش را ارائه كردند؛ امّا آن حضرت ضمن بيانات روشنگرانه و ستم ستيز خود، آنان را به رسالت خطير خويش توجّه داد و فرمود: (من در راهى كه گام نهاده ام، پيش خواهم رفت.)
آنگاه آنان را به يارى حقّ و جهاد در راه نجات اسلام و مسلمانان، از خطر سهمگين جاهليّت و بيداد حاكم فراخواند كه از آنان عبداللّه بن جعفر، فرزندان خويش را به يارى او گسيل داشت و گفت خود نيز به كاروان رهايى بخش حسين عليه السلام خواهد پيوست.(790)
آن حضرت به عبداللّه بن عمر فرمود: (هان اى اباعبدالرّحمان! پرواى خدا پيشه ساز و از يارى ما، كوتاه نيا.) كه او بهانه ها تراشيد و خداحافظى كرد و در لحظات جدايى تقاضا كرد تا آن حضرت پيراهن خويش را كنار زند تا جايگاهى را كه پيامبر بوسه باران مى كرد ببوسد و بدينگونه فراتر ازقلب او را بوسيد و گريه كرد و خداحافظى نمود و رفت.(791)
سوّمين نداى يارى طلبانه را به منظور اتمام حجّت در راه كربلا به صورتهاى گوناگونى به گوشها رساند، گاهى با زبان و گاه با گسيل داشتن سفير... امّا مردم سست عنصر و در فشار سياه استبداد، هنگامى كه ددمنشى حكومت را از يك سو و ياران اندك او را از سوى ديگر نگريستند، در برابر نداى يارى طلبانه او به عذرها و بهانه هاى پوچ، متوسّل شدند.
برخى به بهانه امور اقتصادى و تجارى و برخى به بهانه وحشت از سرنوشت املاك و باغها، گروهى به بهانه به خطر افتادن زن و فرزند و خاندان و گروهى با اين وعده هاى دروغين كه به اردوگاه او خواهند پيوست و جمعى با كناره گيرى و گريز از روبرو شدن با آن حضرت كه مبادا دعوت الهى و نداى يارى خواهانه او را بر ضد كفر و زندقه بشنوند، كه خود بدين وضعيّت دردناك تصريح كرده اند....(792)
دقّت در شرايطى كه آن حضرت در آن قرار گرفته بود، نشانگر عظمت فاجعه است و بدتر از آن اين بود كه گاه آن گرامى برخى از افراد و دسته جات را مى ديد كه به مجرّد ديدن كاروان نور در پيشاپيش خود از راه، انحراف مى جسته و به سوى ديگر مى رفتند تا سالار انسانيّت آنان را نبيند و آنان را به يارى حقّ فرانخواند، همانگونه كه اتفاق افتاد و دردناك تر از همه اينها، بهانه تراشى عبيداللّه بن حرّ در پاسخ دعوت يارى خواهانه آن حضرت بود.
هنگامى كاروان نور به نقطه اى به نام قصر بنى مقاتل رسيدند و براى استراحت فرودآمدند، در آنجا خيمه اى را برافراشته ديدند كه معلوم شد از آن عبيداللّه است.
حسين عليه السلام او را به نزد خويش دعوت كرد، امّا هنگامى كه سفير آن حضرت پيامش را ابلاغ كرد آن مرد گفت:
انّا للّه وانّا اليه راجعون واضافه كرد: (من بدين خاطر از كوفه خارج شدم، كه خوش نداشتم در آنجا باشم و حسين عليه السلام وارد كوفه گردد، نه ديدار آن حضرت الا ن براى من مُيسّر است و نه آمدن او به خانه من.)
جريان به حسين عليه السلام گزارش گرديد و خود برخاست و به خيمه عبيداللّه رفت، پس از سلام و جواب... او را به يارى حقّ فرا خواند كه بار ديگر همان توجيه را مطرح ساخت.
حسين عليه السلام فرمود: (عبيداللّه! تو در زندگى خويش ‍ خطاها و گناهانى مرتكب شده اى، اينك اگر به راستى بازگشت به سوى خدا نكنى، مورد بازخواست خواهى بود. پس، بپاخيز و به يارى حقّ شتاب كن تا در پيشگاه خدا مورد شفاعت پيامبر قرارگيرى.)
امّا آن نگونبخت ضمن بهانه تراشى، شانه از زير بار مسئوليّت تاريخى و اسلامى و انسانى خويش، خالى كرد و گفت: (اگر به يارى تو برخيزم، نخستين قربانى خواهم بود، ولى اين مركب خويش را تقديم شما مى كنم كه تاكنون به وسيله آن آهنگ هر چه كردم بدان رسيدم و هرگاه مورد سوء قصد قرار گرفتم، به وسيله آن نجات يافتم.)
حسين عليه السلام از او روى گردانيد و فرمود: (نه به تو نيازى داريم و نه به مركبت، چرا كه من گمراهان (نگونبخت) را به يارى خويش نمى گيرم.
... وَ ما كُنْتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلّينَ عَضُدا
پس، اينك كه نه يار مايى و نه بر ضد ما، از اينجا دور شو؛ چرا كه هر كسى نداى دادخواهى و درماندگى ما را بشنود و به يارى ما نشتابد، خداوند او را بر چهره اش به آتش دوزخ سرنگون خواهد ساخت.) و بدين ترتيب او را ترك كرد و رفت.(793)
امّا اين عنصر دنياپرست و سياست باز، پس از چندى از سست عنصرى خود، سخت پشيمان شد، به گونه اى كه جانش به لب رسيد و تا پايان عمر بر خود دريغ مى خورد و زمزمه مى كرد:
فيا لك حسرة مادمت حيّاً نصرى

على اءهل الضّلالة والنّفاق

غداة يقول لى بالقصر قولا

اءتتركنا وتزمع بالفراق

ولو اءنّى اُواسيه بنفسى

لنلت كرامة يوم التّلاق

مع ابن المصطفى نفسى فداه

تولّى ثمَّ ودَّع بانطلاق

فلو فلق التلهّف قلب حىّ

لهمَّ اليوم قلبى بانفلاق

فقد فاز الاولى نصروا حسيناً

وخاب الاخرون اولوالنّفاق (794)

چه دريغ و افسوس غمبارى تا زنده هستم گريبانگيرم شده و پيوسته گلويم را مى فشارد.
حسين پيشواى عدالت از من دعوت كرد تا او را در راه حقّ و بر ضدّ گمراهى و نفاق يارى رسانم.
آنگاه كه در آن منزلگاه قصر بنى مقاتل مى فرمود: (عبيداللّه! آيا ما را ترك نموده و آهنگ فراق كرده اى؟)
اگر با جان و همه وجودم با او همكارى مى كردم.
آرى! با او، با پسر پيامبر، كه جانم فدايش باد، بى ترديد در روز رستاخيز به مقام پرشكوهى نائل آمده بودم.
امّا چه سود كه من دعوت او را بى پاسخ نهادم و او بر ما پشت كرد و ما را وداع نمود و با شتاب رفت.
اگر شور و شوق و سوز و گداز قلب زنده اى را مى شكافت بى ترديد قلب من تاكنون شكافته شده بود.
به راستى كه گروهى حسين عليه السلام را يارى كردند و برنده شدند و گروهى ديگر سخت باختند و به نفاق درغلطيدند.
آرى! نداهاى يارى طلبانه آن حضرت در راه مكّه و كربلا در دلهاى زنگار گرفته مردم، اثرى نداشت. تنها مردى بزرگ به نام زهير، دگرگون شد و به اردوگاه نور پيوست.
زهير، در ميان گروهى بود كه در منزلگاههاى بين راه از كاروان آن حضرت دورى برمى گزيدند تا نداى دادخواهى پيشواى انسانيت را نشنوند و چشمشان بر چشمان حسين عليه السلام نيفتد؛ امّا در يكى از منزلگاهها كه آنان در نقطه اى دور از اردوگاه امام، مشغول خوردن غذا بودند، بناگاه سفير آن حضرت وارد شد و پيام حضرت را كه زهير را به ديدار او فرامى خواند، ابلاغ كرد.
آنان حيرت زده هر چه در دست داشتند به زمين ريختند و ساكت شدند، امّا همسرش پيش آمد و گفت:
(سبحان اللّه! پسر پيامبر تو را دعوت نموده و تو پاسخ مثبت نمى دهى؟ كاش سخن آن گرامى را از نزديك مى شنيدى.)
زهير به پاخاست به محضر آن حضرت شرفياب شد، امّا اندكى بعد، با چهره اى شكوفا و شادمان بازگشت و دستور داد خيمه اش ‍ را در كنار اردوگاه نور برافراشتند و با يك دنيا صفا و مهر، همسرش را وداع كرد و از او جداشد تا مبادا بيدادگران بر او حادثه اى بسازند و گفت:
(گرامى همسرم! من همراهى و همگامى حسين عليه السلام را بر جهان و جهانيان برگزيدم و جان در گرو عشق او نهادم....)
ثروت خويش را به همسرش هديه كرد و او را به كسانش سپرد، امّا آن بانوى روشنفكر و باايمان گريست و ضمن بدرقه او، پرشور و پراخلاص از او پيمان گرفت تا در روز رستاخيز و در حضور نياى بزرگ حسين عليه السلام او را فراموش نكند.
او به يارانش گفت: (من راه حسين را برگزيدم هر كس مى خواهد با ما باشد و هر كس حاضر نيست، لحظات جدايى است.)
آنگاه گفت: (هان اى مردم! ما در يكى از پيكارها بر ضد دشمنان حقّ و عدالت بر آنان يورش برديم و پس از تحميل شكست به آنان، غنائم بسيارى گرفتيم.)
سلمان گفت: (آيا به پيروزى و غنائمى كه اينك خدا به شما ارزانى داشت، شادمانيد؟) گفتيم: (آرى!) گفت: (هنگامى كه برخى از شما سالار جوانان خاندان محمّد صلى الله عليه و آله را درك نموديد و با او بر ضد شرك و زندقه و ستم و بيداد پيكار كرديد، از امروز شادمانتر خواهيد بود....)
و آنگاه زهير خدا نگه دار گفت و همچنان با حسين عليه السلام بود تا به فوزشهادت با او، نايل آمد.(795)
4 چهارمين نداى حقّ طلبانه و يارى خواهانه خويش را متوجّه مردم بصره ساخت و ضمن گسيل سفيرانى به سوى آنان پيامهاى خويش را بدانان ابلاغ كرد كه يكى از آنها اينگونه بود:
بسم اللّه الرحمن الرّحيم
از حسين به سوى سران و بزرگان شهر بصره:
مردم بصره! من شما را به سوى خدا و تعاليم آسمانى او دعوت مى كنم و به سوى پيامبرش فرا مى خوانم و اينكه سنّت و سيره پيامبر از ميان رفت و بدعتهاى جاهلى حاكم شد، اگر دعوت توحيديم را پاسخ گوييد و فرمانبردارى در راه حقّ نماييد، شما را به راه رشد و پيروزى رهمنون خواهم شد.
والسّلام (796)
با رسيدن پيام يكى از شيعيان، سران چند قبيله بزرگ از جمله تميم، قحطبه و بنى سعد را گرد آورد و ضمن سخنانى پرشور و پرمحتوا آنان را اندرز داد و گفت:
(هان اى سران قوم! اين حسين است پيشواى عدالت! فرزند گرامى پيامبر! قهرمان محبوب و پرشرافت! و بزرگمردى با اصالت و ريشه و صاحب راءى بلند و استوار است.
ارزشهاى والاى او وصف ناپذير و دانشش بى كرانه و پايان ناپذير است، بدو حجّت خدا بر شما تمام و موعظه و اندرزش رساست....
هان اى بزرگان بصره! شما در جنگ جمل گناهى بزرگ بر دوش ‍ كشيديد، اينك آثار سياه آن را با يارى فرزند گرانقدر پيامبر، از چهره خود بشوييد و غبار آن را بزداييد.)
شورى پديد آمد، نداى او را پاسخ مثبت دادند و آهنگ حركت به سوى حسين عليه السلام كردند، امّا دريغا كه پس از آمادگى نفرات و تجهيزات و آهنگ حركت، خبر جان سوز شهادت پيشواى عدالت همه را به سوگ نشاند.(797)
5 پنجمين نداى يارى طلبانه خويش را متوجّه مردم كوفه ساخت و اين هنگامى بود كه هنوز خبر شهادت سفير گرانقدرش ‍ مُسْلم و جنايت رژيم اموى را در آنجا دريافت نكرده بود در نامه اش به مردم كوفه نوشت:
بسم اللّه الرّحمن الرّحيم 
امّا بعد: هان اى مردم مسلمان! شما مى دانيد كه پيامبر گرامى فرمود:
(هر كس زمامدار بيدادگرى را بنگرد كه حرام خدا را حلال مى كند، عهد او را مى شكند با سيره و سنّت پيامبر مخالفت مى ورزد در ميان مردم به گناه و استبداد حكومت مى كند و اين نظاره گر بر اين فجايع با گفتار و كردارش براى تغيير روند جامعه و تاريخ و اصلاح امور گامى برندارد برخداست كه او را از همان راهى وارد دوزخ سازد كه زمامدار ستمكار را.)
و اينك شما اى مردم! نيك مى دانيد كه رژيم اموى و گردانندگان آن فرمانبردارى شيطان را برگزيده و از اطاعت خداى پرمهر روى برتافته و تبهكارى را در اركان و ابعاد و قلمرو اسلامى آشكار ساخته و مقرّرات خدا را تعطيل نموده، قدرت و ثروتهاى ملّى را به انحصار خويش گرفته، حلال خدا را حرام و حرام او را حلال ساخته اند و من در اين شرايط زشت و ظالمانه حاكم بر جامعه، به خاطر اين كه فرزند پيامبرم و از همگان بدو نزديكتر، براى امر به معروف و نهى از منكر و هشدار به حكومت و به راه حقّ دعوت كردن آن و نجات اسلام و جامعه از همگان سزاوارترم.
علاوه بر اين واقعيّات و دلايل قيام اصلاحى من، نامه ها و پيامهايى كه از شما به دست من رسيده و پيكهايى كه از جانب شما، به سوى من شتافته كه شما با من بيعت نموده ايد و پيمان بسته ايد كه مرا در برابر دشمن تجاوزكار تنها مگذاريد و از يارى حقّ و عدالت دست برنداريد، هم اكنون اگر همچون روز دعوت و پيام، بر عهد خود وفادار باشيد به نيك بختى دست يافته و به رشد و فلاح رسيده ايد، چرا كه جان و سرنوشت من با جان و سرنوشت شما گره خورده و سرنوشت فرزندان و بستگانم نيز به حكم اسلام و قرآن با سرنوشت خاندان و فرزندان شما گره خورده است و قيام و فداكارى من براى نجات اسلام و مسلمانان براى شما الگوست و بر شماست كه از من پيروى كنيد.
امّا اگر عهد خود را شكستيد و بر بيعت خويش پايدارى و پايمردى نورزيديد، خداى را سوگند كه اين عهدشكنى شما نيز سابقه دار است و پديده جديدى نيست، شما با پدر و برادر گرانقدرم و نماينده ام مسلم، اينگونه عمل كرديد، از اين پس، هر كس كه به حرف شما اعتماد كند اوست كه فريب خورده است. شما مردمى هستيد كه در راه كسب ارزشهاى اسلامى خويش راه خطا پيموده و بهره خويش را به رايگان از كف داده ايد و آگاه باشيد كه هر كس پيمان شكنى كند، بر ضدّ خويش كرده است وبه زودى خداوند مرا از يارى شما بى نياز خواهد ساخت....)
آنگاه نامه را پيچيد و مهر كرد و به قيس سپرد تا به آنان برساند، هنگامى كه اين نامه رسان شجاع به كوفه نزديك شد، يك گروه از گشتيهاى دشمن، به منظور بازرسى راه را بر او بستند كه او نامه را از بين برد تا اسرار سياسى حسين عليه السلام را دشمن به دست نياورد.
فرمانده گروه گشتى، او را نزد ابن زياد گسيل داشت، او مشخّصاتش را پرسيد كه با افتخار و سرفرازى گفت: (من مردى از شيعيان على عليه السلام و فرزندش حسين هستم.)
پرسيد: (چرا نامه را پاره كردى؟)
گفت: (براى اينكه دشمنان حقّ و عدالت نخوانند.)
پرسيد: (نامه از سوى چه كسى بود و براى چه كسانى؟)
گفت: (از سوى پيشواى محبوبم حسين عليه السلام به گروهى از مردم كوفه كه نام آنان را نمى دانم.)
عنصر خون آشام اموى دنيا بر سرش خراب شد نعره زد كه: (جز با انجام يكى از دو پيشنهاد رهايى نخواهى يافت: يا بايد نام كسانى را كه نامه به سوى آنان بود، افشا كنى يا بر فراز منبر رفته، بر حسين عليه السلام و پدر و برادر و خاندانش اهانت و نفرين كنى در غيراين صورت، قطعه قطعه خواهى شد.)
نامه رسان غيرتمند گفت: (پيشنهاد اوّل نشايد، امّا دوّمى چرا.)
بر فراز منبر رفت و در برابر سيل جمعيّت ضمن سپاس خدا و درود بر پيامبر در عظمت و شكوه شخصيّت على عليه السلام داد سخن داد و از درود و بخشايش و مهر خدا، بر او و فرزندانش ‍ بسيار گفت و بر حاكم خون آشام كوفه و پدرش و بر گردنكشان ستمكار اموى لعن و نفرين فرستاد.
سپس گفت: (هان اى مردم كوفه! من نامه رسان و سفير پسر پيامبرم! اورا در راه كوفه، ترك و به سوى شما شتافته ام. اينك نداى حقّ طلبانه وعدالت خواهانه او را پاسخ مثبت دهيد و دعوت رهايى بخشش را لبّيك گوييد.)
ابن زياد با سرافكندگى و قساوت وحشيانه اى حكم اعدام او را صادر كرد و از فراز قصر بيداد، پايين افكنده شد.
آورده اند كه: (پس از پايين افكنده شدن، دست و پايش بسته و استخوانهايش درهم شكسته بود، امّا هنوز رمقى داشت كه جنايتكارى سر او را از بدنش جدا ساخت و در برابر سرزنش ‍ برخى، اين توجيه رسوا را تراشيد كه: خواستم او راحت شود.)(798)
6 ششمين نداى حقّ طلبانه خويش را، به منظور اتمام حجّت متوجّه مردم سست عنصرى ساخت كه به پيكار بر ضدّ او گسيل شده بودند.
در اين مورد بود كه حُرّ و همراهانش را، پس از برخورد با آن حضرت و جلوگيرى از بازگشت او، به يارى حقّ فراخواند و شب ششم محرّم نيز، فرمانده كلّ سپاه يزيد را مخاطب ساخت و او را به يارى رسانى به حقّ و عدالت دعوت كرد، كه هر دو مورد به طور فشرده ترسيم مى گردد:
الف گفتارى با حُرّ
پيشقراولان سپاه كوفه، به فرماندهى حرّ تشنه و سرگردان، با كاروان حسين عليه السلام روبرو شدند. آن حضرت آنان را سيراب ساخت و از خطر تشنگى نجاتشان بخشيد.
آنگاه، اندكى راه را طىّ كردند كه وقت نماز فرا رسيد. حسين عليه السلام به يكى از ياران دستور اذان داد و با برپايى نماز، آن حضرت را ديدند كه با لباس مخصوص عبادت و نيايش وارد شد، سپاس خداى را به جا آورد و او را ستايش نمود.
آنگاه خطاب به صدنفر از سپاهيان حُرّ فرمود:
(اى مردم! من به سوى شما نيامدم تا نامه هاى شما به من رسيد و پيام آوران شما پيش من آمدند. پيام شما اين بود كه: (به سوى ما رهسپار باش كه ما پيشوايى نداريم؛ شايد خداوند ما را به وسيله تو به راه حقّ وعدالت گرد آورد.)
اينك اگر شما بر اين سخنانتان پايدار هستيد، من به سوى شما آمده ام، از اين رو با تجديد پيمان به من اطمينان دهيد وگرنه از همانجا كه آمده ام، برمى گردم.)
آنان در برابر سخنان حكيمانه آن حضرت، سكوت را برگزيدند و سخنى بر زبان نياوردند. آن حضرت به مؤ ذّن دستور اعلان نماز را داد و مؤ ذّن برپايى نماز را اعلان كرد. آنگاه به فرمانده سپاه دشمن فرمود: (شما با يارانت نماز مى گذاريد يا با ما؟)
پاسخ داد: (با شما نماز مى خوانيم.)
نماز به امامت حسين عليه السلام و شركت همگان برپاشد. آنگاه حرّ ياران خويش را گرد آورد و به قرارگاه خويش رفتند و خود در مقرّفرماندهى كه در خيمه اى برپا شده بود رفت و با پانصد نفر از يارانش به گفتگو نشست و بقيّه سپاه به جايگاه خود بازگشتند و هر كدام عنان مركب خويش بر دست و در سايه آن، به طور آماده باش، در انتظار رخدادهاى آينده نشستند.
حسين عليه السلام پس از كاهش حرارت و سوزش نيم روزى، به يارانش دستور داد تا براى حركت و ادامه مسير آماده شوند. همگى به سرعت آماده شدند و نداى برپايى نماز عصر و به دنبال برپايى نماز، حركت از آن نقطه اعلان شد. بار ديگر اذان گفته شد و آن حضرت آمد و پس از درود و سلام بر همگى روياروى جمعيّت ايستاد و پس از ستايش وسپاس خداوند فرمود:
(هان اى مردم! اگر پرواى خدا پيشه سازيد و حقّ در دست صاحبان آن باشد، خداى از شمايان خشنود خواهد گشت و ما خاندان پيامبر، به ولايت بر امور، از اين ستمكاران كه به ناحق مدّعى اين مقام شده، پيوسته راه بيداد در پيش گرفته و با خدا مخالفت مى ورزند، سزاوارتر و شايسته تريم اگر در راه باطلى كه در پيش گرفته ايد، همچنان گام سپاريد و از ما روى گردان شويد و حقّ ما را نشناسيد و اكنون ديدگاه شما جز آن باشد كه در پيامهاى دعوت و نامه هاى شما ترسيم شده و سفيرانتان به من رساندند، من از همين جا بازمى گردم.)
سخنان روشنگرانه آن حضرت كه بدين جا رسيد، فرمانده دشمن حرّ اظهار داشت: (بخداى سوگند! من از اين نامه ها و پيامهايى كه شما از آنها ياد مى كنيد، اطّلاعى ندارم.)
حسين عليه السلام دستور داد ظرفى را آوردند و نامه هاى مردم كوفه را كه در آن دسته بندى و نگهدارى مى گشت، همه را، كه انبوهى نامه و در دو بسته بزرگ بودند در برابر آنان قرار دادند. فرمانده سپاه دشمن كه وامانده بود، گفت: (ما از كسانى كه اين پيامها را به سوى شما فرستاده اند و اين نامه ها را نوشته اند، نيستيم. به ما فرمان داده اند كه به مجرّد دست يافتن به شما، تا دستگيرى و تسليم كردنتان به استاندارى كوفه، شما را رها نكنيم.) كه آن حضرت با شهامت و قاطعيّت وصف ناپذيرى فرمود:
(مرگ، از اجراى اين دستور ظالمانه بر شما سزاوارتر و نزديكتر است.)(799)
ب ديدار سرنوشت ساز
شامگاه تاسوعا، آن حضرت، سفيرى به سوى فرماندهى كلّ سپاه اموى گسيل داشت و او را براى آخرين اتمام حجّت و شنيدن نداى حقّطلبانه خويش فرا خواند.
عمر سعد، به همراه بيست سوار براى ملاقات با حسين عليه السلام حركت كرد و آن حضرت نيز همينگونه، امّا پس از رسيدن به قرارگاه ديدار، حسين عليه السلام از همراهانش خواست تا همگى جز برادرش عباس و فرزندش دور شوند و عمرسعد نيز چنين كرد.
هنگامى كه به گفتگو نشستند حسين عليه السلام به عمرسعد، فرمود:
(آيا پرواى خدا را كه بازگشتت به سوى اوست، پيشه نمى سازى و با اينكه مرا به خوبى مى شناسى، مى خواهى شمشير تجاوز بر روى من بكشى؟ اين گروه تجاوزكار و گمراه را رها كن و نداى حقّ طلبانه ما را پاسخ گوى؛ كه اين براى تو زيبنده است و تو را به خدا نزديك مى كند.)
عمر سعد بهانه آورد كه: (در اين صورت رژيم اموى، خانه ام را خراب خواهدكرد.)
آن حضرت فرمود: (من آن را از نو خواهم ساخت.)
بهانه جويى كرد كه: (رژيم، املاك و باغات مرا مصادره خواهد كرد.)
فرمود: (من بهتر از آنها را برايت در حجاز، از اموال خويش ‍ جايگزين خواهم ساخت.)
عمرسعد بهانه ديگرى آورد كه: (از تجاوز رژيم به خانواده خويش در هراسم.)
اينجا بود كه حسين عليه السلام بدو پاسخ نداد و فرمود:
انّا للّه وانّا اليه راجعون نفرينش كرد و فرمود:
(خداوند در دنيا تو را به مرگى سخت گرفتار سازد و در روز رستاخيز بر تو نبخشايد.) و اضافه كرد: (تو در آرزوى شيطانى رياست، دست به چنين شقاوتى مى زنى، امّا بخداى سوگند من بدان اميدم كه جز اندكى، از گندم عراق نخورى.)
كه او با تمسخر گفت: (نان جوين! آن هم براى ما كافى است.)
و بدينگونه نداى يارى طلبانه حسين عليه السلام بى جواب نهاد.(800)
7 پس از آنكه، شمار پياده نظام و سواران سپاه دشمن از مرز سى هزار گذشت و حلقه محاصره را بر آن حضرت تنگتر ساختند وآب را به روى او و اردوگاهش بستند، حبيب بن مظاهر به سوى امام حسين عليه السلام شتافت و خاطرنشان ساخت كه: (قبيله بنى اسد، در همان منطقه است، آيا اجازه مى دهيد به سوى آنان رفته، آنان را به يارى حقّ و عدالت فراخوانم؟ بدان اميد كه خداوند به كمك آنان، بيدادى را كه بر شما خاندان پيامبر مى رود، برطرف سازد.) آن حضرت موافقت كرد.
حبيب، در دل شب به طور محرمانه از اردوگاه نور خارج و به سوى آنان شتافت. مردان قبيله، حبيب را شناختند و از آمدنش جويا شدند كه گفت:
(براى انجام كار شايسته و ابلاغ دعوت خداپسندانه اى به سوى شما آمده ام، به گونه اى كه كسى همانند من سعادت را به سوى قبيله خويش نبرده است، آمده ام شما را به يارى فرزند گرانقدر پيامبر فراخوانم او از پيشوايان بزرگ مردم باايمان است و يكى از آنان بهتر از هزار نفر است، بپاخيزيد و از يارى او كوتاه نياييد و او را در اين شرايط سخت رها نكنيد. اين عمر سعد است كه او را محاصره كرده و شما عشيره من هستيد و من براى خيرخواهى به سوى شما آمدم، بپاخيزيد و آنچه براى يارى فرزند پيامبر طرح مى كنم بكار بنديد و بدانيد كه به شرافت دنيا و آخرت نايل خواهيد شد. بخداى سوگند! هر كدام از شما همراه او به افتخار شهادت برسد در بهشت برين، همنشين پيامبر است.)
مردى از قبيله به نام عبداللّه بن بشير، با شور و هيجان بسيارى بپا خاست و گفت: (من نخستين پاسخگوى به اين دعوت، افتخارآفرين هستم.) و اينگونه به خواندن اشعار حماسى پرداخت:
قدعلم القوم اذا تواكلوا المقاتل

كاءنّنى ليث عرين باسل

هنگامى كه قوم، كارها را به يكديگر وامى گذارند و سواران زمينگير شده، عقب نشينى مى كنند.
همه مى دانند كه من قهرمان پيكارگر و شجاعم و چنانكه شير از قرارگاه خود شجاعانه دفاع مى كند از حقّ و عدالت دفاع خواهم كرد.
آنگاه نود نفر از مردان قبيله، دست در دست هم براى يارى حسين عليه السلام اعلان آمادگى كردند. در همان هنگام، جاسوس ‍ پليدى از آن منطقه، به سوى دشمن شتافت و جريان را گزارش ‍ كرد. فرمانده سپاه اموى، چهارصد سوار را به فرماندهى شقاوت پيشه اى به نام ارزق، به سوى آنان گسيل و بر آنها كمين نهاد.
آنان به سوى اردوگاه حسين عليه السلام حركت كردند كه در دل شب در ساحل فرات با سپاه يزيد، روبرو شدند، درگيرى شديدى پيش آمد. حبيب با صداى رسا به فرمانده دشمن ندا داد كه: (واى بر تو! تو را با ما چكار؟ از ما دور شو و بگذار ديگرى به چنين شقاوتى دست بزند.) امّا آن عنصر پليد سماجت كرد و مردان بنى اسد با آگاهى به اينكه نيرو و آمادگى لازم را براى پيكار با سپاه دشمن را ندارند، با نوميدى وسرخوردگى بازگشتند و از وحشت انتقام عمر سعد، شبانه كوچ كردند و از آن منطقه دور شدند و حبيب، جريان را به حسين عليه السلام گزارش كرد كه فرمود:
لاحول ولاقوّة الاّ باللّه
آرى! اين آخرين مرحله تلاش فرهنگى و عقيدتى او براى اتمام حجّت و دعوت ديگران به يارى حقّ و متوجّه ساختن نداى حقّ طلبانه خويش به مردم بود. از آن پس ديگر به ظاهر از يارى ديگران نوميد شد و يقين كرد كه كسى به يارى حقّ نخواهد شتافت و جهاد قهرمانانه اى را كه او در پى انجام آن بود و ديگران را به يارى حقّ و پشتيبانى از عدالت فرامى خواند از او رفع شده و هنگام جهاد خاصّ او، كه دفاع قهرمانانه تا آخرين نفر و آخرين نفس در برابر بيداد و بيدادگران است، فرا رسيده است.
آنگاه ياران خويش را گرد آورد، بار ديگر روند اوضاع را براى آنان ترسيم كرد و خاطر نشان ساخت كه مسئوليّت جهاد براى پيروزى ظاهرى از ميان رفته، اينك كه قدرت و امكانات ظاهرى نيست، آنان مكلّف به جهاد نيستند.
آرى! بپا خاست و با قلب شكسته و نوميد و از ناآگاهى و عدم احساس مسئوليّت مردم، در مجمع ياران به سخنرانى پرداخت و فرمود:
(آنچه براى ما پيش آمده است خود مى نگريد، راستى كه روزگار، دگرگون و زشت گشته است. نيكيها و شايستگيهاى آن پشت كرده و رخت بربسته است....)
بدينسان، به ياران فداكارش، صادقانه خاطرنشان ساخت كه از يارى رسانى مردم بكلّى قطع اميد نموده است.
(... آنان پيمانهاى خويش را شكسته و دست از يارى حقّ شسته و به صفوف تجاوزكاران پيوسته اند. اينك پيمان اطاعت را از شما به طور يك جانبه برداشتم، چرا كه عمل به مسئوليّت جهاد ظاهرى با از بين رفتن احتمال پيروزى ظاهرى بر دشمن از همگان برداشته شده است. اينك هنگام عمل به مسئوليّت خاصّ من كه شهادت در راه خداست، فرارسيده است.
بنابراين، هر كسى مى خواهد بماند، بايد براى شهادت بيعت كند و هر كسى مى خواهد برود، آزاد است، چرا كه دشمن تنها در پى تسليم يا شهادت من است.)
ياران فداكار آن حضرت پس از سخنان پرشور حسين عليه السلام يكى پس از ديگرى بپا خاستند و هر كدام جملات شگفت انگيزى از وفادارى و اخلاص و صفا تا سرحدّ شهادت به زبان آوردند و اين بار با سالار خود، پيمان خون و شهادت در راه حقّبستند.(801)
دليل سوّم: دليل ديگر، لبّيكهاى هفتگانه در زيارت حسين عليه السلام اين است كه اينها پاسخى شايسته در برابر دادخواهيهاى هفتگانه اى باشد كه آن حضرت در مراحل مختلف قيام دگرگونسازش به مناسبتهاى گوناگون و براى امور خاصّى دادخواهى نمود، امّا حتّى يك غيرتمند هم به دادرسى برنخاست و به نداى حقّ طلبانه آن گرامى پاسخ مثبت و شايسته او، نداد.
آن حضرت آنگونه كه آمده است:
مرحله اوّل: براى شكستن محاصره و بستن آب بر روى ياران و اردوگاه نور، نداى دادخواهانه سرداد.(802)
مرحله دوّم: براى رفع تشنگى از بانوان حرم و كودكان خردسال فرياد حقّ طلبانه طنين افكن ساخت و فرمود: (هان اى سپاه اموى! اين بانوان و كودكان نه جرم سياسى دارند و نه با شما در پيكارند، چرا آب را بر روى آنان بسته ايد؟)(803)
مرحله سوّم: براى رفع عطش كودك شيرخوارش، نداى فريادرسى سرداد و فرمود: (آيا جوانمردى هست كه آبى براى اين كودك شيرخوار بياورد؟) آنگاه، به اين بسنده كرد كه خود سپاه اموى، كودكش را ببرند و سيراب كنند و فرمود: (اين كودك خردسال را سيراب كنيد.)(804)
مرحله چهارم: در تلاش خستگى ناپذيرش به منظور دفاع از خيمه ها و مورد تعرّض قرار نگرفتن خاندانش، نداى دادخواهانه خويش را متوجّه همه سپاه اموى ساخت و فرمود: (شما با من به نبردى ظالمانه و نابرابر دست يازيده ايد، پس به سوى من بياييد و خاندان وحى و رسالت و اهداف غيرنظامى را هدف حملات ددمنشانه خود قرار ندهيد و براى غارت خيمه ها شتاب نكنيد.)(805)
مرحله پنجم: ديگر فرياد دادخواهى براى غارت نكردن خيمه ها و به آتش نكشيدن آنها نبود، بلكه از آنان مى خواست تا رگ حيات حسين مى زند به خيمه ها نزديك نشوند.(806)
مرحله ششم: دادخواهى آن حضرت به منظور به آتش نكشيدن خيمه ها با ساكنان آنها بود، چرا كه فرياد ددمنشانه فرمانده سپاه دشمن را شنيد كه آهنگ به آتش كشيدن خيمه ها را با همه كسانى كه در آنها هستند دارد و آتش مى طلبد كه با همان پيكر گلگون و از همان شهادتگاه خويش ندا داد كه: (هان اى پسر ذى الجوشن! آيا تو هستى كه براى به آتش كشيدن خانه و خاندانم آتش مى طلبى؟)(807)
مرحله هفتم: دادخواهى آن حضرت در واپسين لحظاتى بود كه در شهادتگاه خويش چهره ملكوتى را بر خاك نهاده، روى نياز به بارگاه آن بى نياز برده، نيايش مى كرد و براى اتمام حجّت نيز گاه از عطش خويش سخن مى گفت و آب مى طلبيد كه كسى به نداى حقّطلبانه او پاسخ مثبت نداد و با لب تشنه سر مقدّس او را از بدن جدا كردند.(808)
آرى! هنگامى كه نداهاى هفتگانه او بى پاسخ ماند، بسيار بجا و زيبنده است كه دوستان حقيقى آن حضرت به هنگام زيارت او، با همه وجود و اخلاص او را لبّيك گويند تا با سوز و گداز و تعمّق در شرايط هفتگانه او و جهاد بى نظيرش به پاداش اجابت دعوت توحيدى و عدالت خواهانه او نايل آيند.
دليل چهارم: لبّيكهاى هفتگانه در زيارت حسين عليه السلام پاسخ مثبت به دادخواهيهاى هفتگانه آن گرامى است كه پس از پيمان شكنى و بى وفايى مردم و بى توجّهى آنان به گرفتارى و تنهايى و محاصره او در ميان دشمن، از آن حضرت به صورت كلّى و بدون پرداختن به جزئيات، طنين انداز شد و اين همان چيزى است كه از آن به عنوان
نداهاى يارى طلبانه نام برده اند. اين نداهاى برخاسته از دل، هر كدام اثر خاصّى داشت و مجموع آنها دگرگونى در اوضاع و تحوّل شگفتى را پديد آورد.
اينك آن نداها را كه هنوز در گوش جان عاشقانش طنين انداز است، بشنويد و هنگامى كه نداى يارى طلبانه در مجلس سوگ او طنين افكند، بدان گوش فرا دهيد و خاموش باشيد و دعوت او را به سوى خدا، عاشقانه و با محبّت لبّيك گوييد؛ اميد كه مشمول رحمت خدا قرارگيريد.
----------------------------------
پی نوشته ها (808 - 752)

نداهاى هفتگانه دادخواهى

نداهاى هفتگانه دادخواهى
نخستين نداى دادخواهانه
هنگامى كه دو سپاه نور و ظلمت، روياروى هم قرار گرفتند و سخت درگير شدند؛ خداوند پيروزى را بر آن حضرت فرو فرستاد و او را درگزينش پيروزى ظاهرى و يا شهادت افتخارآفرين مخيّر ساخت و آن گرامى در حالى كه پيروزى و يارى خدا بر فرازسرش در اهتزاز بود، ديدار خدا را برگزيد. آنگاه براى اتمام حجّت، نداى يارى خواهانه خويش را در برابر مردم طنين افكن ساخت.(809)
طنين اين ندا در ميان ياران، همّت بلند و عزم خاصّى بر تصميم و عزمشان در نبرد با دشمن برانگيخت و شعار جانفشانى و فداكارى آنان به آسمان برخاست. در آنان شور و شوق و شتاب و حالت وصف ناپذير و انقلاب شگرفى براى ايثار و فداكارى پديد آورد كه در بحثهاى آينده خواهد آمد.
اينك، شما نيز با اقتداى به آن قهرمانان، نداى يارى خواهانه حسين عليه السلام را آنگونه كه شايسته است پاسخ دهيد و بگوييد: (اگر به هنگام طنين افكن شدن، نداى يارى خواهانه ات پيكرمان امكان نيافت تا همانند ياران پاكباخته ات دعوتت را لبّيك گويد و سر و جان ناقابل خويش را نثار راه توحيديت سازد، اينك ديدگانمان با نثاراشك وقلبمان، با سوز و گداز و تحسين فداكارى يارانت، نداى ملكوتى يارى طلبانه ات را لبّيك مى گويند.)
هنگامى كه لبّيك گفتى، آماده شنيدن دوّمين نداى يارى خواهانه او باش.
دوّمين نداى دادخواهى
هنگامى كه كارزار شدّت يافت و شهادت ياران يكى پس از ديگرى برمشكلات افزود و اضطراب در بانوان حرم و كودكان پديدار شد و سختى كار به اوج خود رسيد دوّمين فرياد يارى طلبانه آن حضرت درفضاى نينوا طنين افكند و فرمود:
آيا كسى هست كه از حقوق پايمال شده ما دفاع كند؟
آيا كسى هست كه از حقوق انسانى ما حراست نمايد؟
آيا كسى هست كه حقّ را در اوج غربت و تنهايى، يارى كند؟(810)
نداى آن حضرت بانوانى را كه در اردوگاه نور بودند، دگرگون ساخت و تصميم آنان را در نثار جان و فرزند و مردان قهرمان خويش، آهنين ساخت، تا آنجايى كه برخى خود نيز به فوز شهادت نايل آمدند.
اين نداى دادخواهانه، بانوان سالخورده را نيز، براى دفاع از حقّ ورويارويى با بيداد اموى به جنبش و حركت آورد و آنان با نثار جان و عزيزتر از جان خود، يعنى فرزندان و جگرگوشگان خويش، نداى پيشواى محبوب خويش را پاسخ مثبت دادند.
اينك، آيا آن منظره شورانگيز را مى توانى در انديشه خود مجسّم سازى و تصميم بگيرى كه اگر او را زيارت كردى، نخستين نداى دادخواهانه او را با همه وجود لبّيك گويى و صادقانه و عارفانه بگويى:
(اى حسين! اى پيشواى يكتاپرستان عالم! اى دعوت كننده به سوى خدا! اگر با پيكرم نتوانستم نداى يارى طلبانه ات را پاسخ گويم، اينك با همه وجود و قلبم، پاسخگوى نداى دادخواهانه ات هستم.)
سوّمين ندا
پس از شهادت همگى ياران و قهرمانان پاكباخته خاندانش، در حالى كه در اوج تنهايى، آهنگ كوى دوست و ديدار او را داشت، سوار برمركب، روياروى سپاه شوم اموى ايستاد، به سمت راست ميدان و به سمت چپ آن نگريست، پيشاروى خويش پيكرهاى به خون خفته ياران و مردان قهرمان خاندانش را ديد و فراسوى خويش بانوان و كودكان محاصره شده را، در اين شرايط دردناك بود كه سوّمين نداى يارى طلبانه اش طنين افكندكه:
(آيا فريادرسى نيست كه به خاطر خشنودى خدا به فرياد ما برسد؟
آيا يارى رسانى نيست كه در راه حقّ و عدالت ما را يارى رساند؟)(811)
بانوان حرم، اين ندا را شنيدند جام شكيبايى شان لبريز شد و يكپارچه صداى شيون و فرياد فضاى مه آلود و غمبار كربلا را پر كرد، به گونه اى كه صداها به گوش حسين عليه السلام رسيد، از ميدان بازگشت و آنان را توصيه به آرامش و شكيبايى كرد و از آنان خواست تا دشمنانش را شاد نسازند، چرا كه ضجّه و شيون و گريه هاى دردآلود آنان، ممكن بود به گوش دشمن برسد. فرمود:
(با اعتماد به خدا شكيبايى پيشه سازيد كه گريه هاى شما پس از شهادت من خواهدبود.)
آرى! اين نداى يارى طلبانه صداى بانوان اردوگاه نور را به آسمان رساند و اين پريشانى و افسردگى بر حسين عليه السلام گران آمد، به گونه اى كه براى آرامش بخشيدن به آنان به سويشان بازگشت.
اينك، آيا شما با فرياد جانسوزتان در سوگ او نداى يارى طلبانه او را پاسخ نمى گوييد؟ پاسخ شما او را شادمان و قلب رنجديده و شكسته او را مسرور مى سازد. پس با همه وجود ندايش را اجابت كنيد و بگوييد:
(لبّيك اى حسين! اى دعوت كننده به سوى خدا!)
چهارمين ندا
روز عاشورا با بحرانى تر شدن اوضاع، هر لحظه مصايب و گرفتاريها، يكى پس از ديگرى باريدن كرد. پيشواى شهيدان، چهره بر سجده گاه شهادت ساييد و با پيكر به خون خفته، از همانجا چهارمين نداى يارى طلبانه خويش را طنين انداز ساخت. اين ندا به گوش فرزند گرانقدرش سيّدالسّاجدين عليه السلام رسيد و اثرى عميق در او نهاد. او را از بستر بيمارى به پاداشت و با اينكه به خاطر شدّت بيمارى كه هر بزرگ مردى ممكن است در زندگى با آن روبرو شود، قدرت شتافتن به ميدان را نداشت وباآن شرايط مسئوليّت جهاد و پاسخگويى به نداى حقّطلبانه پدر و پيشواى آسمانى اش حسين عليه السلام بر عهده اش نبود؛ با اين وصف نداى يارى خواهانه حسين عليه السلام او را برانگيخت. در دستى شمشير براى جهاد داشت و در دست ديگر عصايى كه بر آن تكيه مى كرد و با آن شرايط سخت از بستر بيمارى به سوى ميدان نابرابر پيكار حركت كرد.
دختر قهرمان على عليه السلام به منظور بازداشتن او سر راه او را گرفت و گفت: (يادگار برادرم باز گرد!)
او فرمود: (عمه جان! مرا واگذار تا به يارى پسر پيامبر بشتابم و با دشمنان خدا پيكار كنم....)
حسين عليه السلام اين منظره غمبار و شورانگيز را ديد و به خواهرش فرمود: (او را باز گردان، مبادا با شهادت او، زمين از نسل پيامبر تهى گردد.)
و خواهر گرانقدرش او را بازگردانيد.(812)
اينك، شما اى شيفتگان حسين! چهارمين نداى حقّ طلبانه پيشواى محبوب خويش را لبّيك گوييد.
پنجمين ندا
با فرو باريدن گرفتاريها و مصائب پياپى، پنجمين نداى يارى خواهانه او در حالى كه با پيكر به خون آغشته و زخمهاى بى شمار، بر روى خاك گرم كربلا افتاده بود، طنين افكند. اين ندا در كودكان شيردل اردوگاه نور، اثر شگرفى نهاد و دو كودك براى يارى رسانى به پيشواى خويش به ميدان شتافتند. يكى از آن دو، گوشواره اى بر گوش داشت و از ددمنشى دشمن وحشت زده به هر سو مى نگريست و در حالى كه از خيمه ها دور مى شد با ضربت قساوت پيشه اى به شهادت رسيد. مادرش با ديدن اين منظره دردناك، بسان كسى كه از هوش رفته باشد، حتّى توان سخن گفتن و گريه را نيز از دست داد.(813)
كودك دوّم، عبداللّه، يادگار برادرش بود كه يازده سال داشت. او هنگامى كه عموى خود را در آن شرايط نگريست به نداى دادخواهانه اش لبّيك گفت و به يارى او شتافت حسين عليه السلام از خواهرش خواست تا او را باز دارد و او نيز كوشيد تا كودك را در خيمه ها نگاه دارد، امّا كودك قهرمان خروشيد كه: (بخداى سوگند! عمويم را تنها نخواهم گذاشت و از او جدا نخواهم شد.) به سوى حسين عليه السلام شتافت و تا نثار دست و خون جوشان خود، به جهاد بى امان خويش ادامه داد.(814)
آرى! اينك اگر پنجمين نداى حقّ طلبانه حسين عليه السلام را لبّيك گفتيد، براى پاسخگويى به ششمين نداى او بشتابيد.
ششمين ندا
پيشواى شهيدان با پيكر پاره پاره بر خاك افتاده بود...، سپاه دشمن، قهرمان همه والاييها را در حلقه محاصره گرفته و براى كشتن او آماده مى شد، در اين لحظات بود كه حسين عليه السلام براى اتمام حجّت ششمين نداى حقّ طلبانه را در فضاى پر حماسه شهادتگاهش، طنين انداز ساخت. اين ندا در قلب خروشان زينب عليها السلام اثرى عميق نهاد و او را از خيمه ها خارج و به سوى قتلگاه برادر سوق داد.
غمبارتر از آن اينكه، دختر والاگهر على عليه السلام براى اتمام حجّت، عمرسعد فرمانده سپاه شوم اموى را به يارى حقّ و عدالت كه به مسلخ بيداد و رذالت كشيده مى شد، فرا خواند و گفت:
(پسر سعد!...آيا اينگونه ظالمانه و ددمنشانه حسين را به خاك و خون مى كشند و تو بى تفاوت نظاره مى كنى؟)
شرايط سخت و سخن آتشين و شهامتمندانه دخت بتول عليهما السلام عمرسعد را گرياند، قطرات اشك بر موهاى صورت غلطيد و با شرمسارى و ذلّت، چهره از بانوى قهرمان كربلا برگردانيد....(815)
پس، هان اى شيفتگان حقّ و عدالت! ششمين نداى يارى طلبانه حسين را لبّيك گوييد.
هفتمين ندا
كار نبرد با بيداد اموى پيچيده تر شد و سختى جهاد بى نظير حسين عليه السلام به اوج خود رسيد. اينجا بود كه هفتمين نداى يارى خواهانه حسين عليه السلام به سبك ويژه اى، طنين انداز شد. آن حضرت صداى ملكوتى اش را به شيوه خاصّى و با واژه ها و جملات ويژه و در حال و هوا و شرايط مخصوصى، به گوشها رساند. اين ندا، بسان نداهاى گذشته تنها در افراد خاصّى اثر نگذاشت، بلكه در همه پديده ها، تمامى جهانهاى شناخته و ناشناخته و از ناچيزترين ذرّات تا عظيمترين كهكشانها، اثر گذاشت. همه آفرينش به خروش آمد، آسمانها و زمينها و آنچه درون و برون آنهاست به لرزه درآمد، پديده هايى كه در قرارگاه خويش بودند، سراسيمه خارج شدند و موجوداتى كه در جايگاه خود ساكن بودند و كران تا كران عرش پرشكوه و....
بهشت و بهشتيان، دوزخ و اهل دوزخ و تمامى پديده هاى ديدنى وناديدنى به حركت آمدند(816) كه در بحث مستقلّى بدانها اشاره خواهد رفت و از بيان بيشتر آن ناتوانيم؛ چرا كه بر نگارنده بسيار گران است كه مصائب و رخدادهاى غمبار و افتخارآفرين آن روز جاودانه را به زبان يا قلم بياورد و يا در انديشه خويش مجسّم سازد.
اينك كه هفتمين نداى يارى طلبانه او را به طور فشرده نگريستى، پس بپاخيز و به همه پديده هاى هستى اقتدا كن و آخرين نداى او را با همه وجود لبّيك بگو. به پيشگاهش عرضه بدار كه:
(لبّيك! اى دعوت كننده به سوى خدا! اگر به هنگام نداى يارى خواهانه ات امكان نيافتم تا با پيكرم جواب مثبت بدهم، اينك با جان، قلب، گوش، چشم، دست، پا و همه اعضا و پيوندهاى وجود و گريه و شيون و ناله و دگرگونى درونى و همه هستى و امكانات خويش، به فرياد دادرس طلبانه ات، لبّيك مى گويم.)(817)
و آنگاه با همه وجود در قلمرو انديشه، عقيده، قلب، گفتار و كردار پاسخگوى دعوت آن گرامى باش.
اگر به راستى در برابر نداهاى حقّ طلبانه او، پاسخى شايسته از تو تحقّق يافت و به راستى با همه وجود، نداهاى او را دريافت و بدانها لبّيك گفتى، اينك آگاه باش كه آن گرامى به پاداش پاسخ شايسته و لبّيكهاى خالصانه ات هم، به فريادرسى ات خواهدبرخاست و هم دعوتت را اجابت خواهد كرد و هم ندايت را لبّيك خواهد گفت؛ چرا كه تو مراحل هفتگانه اى در پيش ‍ خواهى داشت كه در آنها، در حالى فرياد دادخواهى و دادرسى سرخواهى داد كه نه دادرسى دارى و نه فرياد رسى.

-----------------------------------

پی نوشته ها (817 - 809)

موارد فرياد رسى امام حسين عليه السلام

موارد فرياد رسى امام حسين عليه السلام
آرى! اگر اينك در زندگى ات دعوت نجات بخش او را، آنگونه كه زيبنده است پاسخ شايسته بگويى، آن حضرت نيز به فريادت خواهد رسيد و دعوتت را اجابت خواهد كرد بلكه فراتر از آن؛ او آنقدر بزرگوار است كه به پاداش حقّشناسى و مهرت، نداهاى كمك خواهانه ات را كه در پيش خواهى داشت، لبّيك خواهد گفت، آن هم لبّيك گفتنى كه برايت سود بخش و نجات دهنده باشد و تو را از سختيهايى كه باعث شده است فريادرسى بجويى، رهايى بخشد.
1 در واپسين لحظات 
نخستين نداى دادرس خواهى را، در واپسين لحظات و در حالت احتضار سرخواهى داد، آنگاه كه جان به گلوگاه مى رسد و گفته مى شود: (آيا نجات بخشى هست كه (اين بيمار را از مرگ) نجات بخشد؟) و يقين مى كند كه به راستى هنگام جدايى و فراق فرارسيده است و ساق پاها از شدّت جان كندن به هم مى پيچد.(818)
آرى! در اين لحظات سخت و سرنوشت ساز است كه تو، به كمك و فريادرسى فرزندان و فرزند زادگان، بستگان و نزديكان، پدران و مادران، عزيزان و همنشينان، دوستان و پزشكان، دل خوش ‍ مى دارى، امّا به زودى در مى يابى كه از هيچكدام آنان كارى ساخته نيست و به فريادت نخواهند رسيد.
آرى! اگر در زندگى خويش با همه وجود، نداى حسين عليه السلام اين نداگر به سوى خدا را لبّيك گفته باشى، نه تنها اميد است كه در آن لحظات حسّاس بر كنار بستر احتضارت بشتابد و بدون اينكه دادخواهى كنى، به دادت برسد و تو را در اوج دلهره و گرفتارى دريابد و به ساحل آرامش و نجاتت برساند. بلكه، اميدوار باش كه نداى كمك جويانه ات را با لبّيكى سودمند، سريع و نجات بخش پاسخ دهد.(819)
2 به هنگام برانگيخته شدن
دوّمين نداى دادرس طلبانه را، در آستانه رستاخيز و به هنگام خروج از قبر سرخواهى داد. آنگاه كه برهنه و عريان برانگيخته مى شوى، ذلّت زده و بار گناهان بر دوش، گاه به سمت راست خويش مى نگرى و گاه به سمت چپ، امّا دادرسى كه از آن كمك بخواهى، نمى يابى.
آرى! اگر در زندگى ات، نداى اين شهيد راه حقّ و عدالت و اين قربانى گرانمايه راه خدا را لبّيك گفته و به آن حضرت اقتدا نموده باشى، اميد است كه در آن لحظات سرنوشت ساز كه با نگرانى و اضطراب به هر سو چشم دوخته و وسيله نجات مى طلبى آن گرامى تو را بيابد؛ يا فرشته وحى و يا نياى بزرگ او پيامبر صلى الله عليه و آله همانگونه كه در روايات آمده است، تو را كه زائر دلباخته و عارف او هستى دلجويى كند و دست تو را بگيرد و از نگرانى و انتظار، نجاتت بخشد.(820)
3 در صحراى سوزان محشر 
سوّمين فرياد دادرسى را در صحراى سوزان محشر و از سخت ترين تشنگى روزرستاخيز سر خواهى داد، از عطش روزى كه پنجاه هزار سال است و خورشيد حرارت و خشم خود را بر سرها و مغزها مى باراند و در همه اين دوران طولانى، دادرسى نخواهدبود.
اينك، اگر در زندگى ات آن چنانكه زيبنده است، ساقى حوض ‍ كوثر را به هنگام نداى دادخواهانه اش از شدّت عطش و اوج تنهايى، لبّيك گفته باشى، بى ترديد او تو را به هنگام دادخواهى از تشنگى روز رستاخيز لبّيك خواهد گفت و تو را به آب گوارايى كه پس از آن هرگز تشنه نخواهى شد، سيراب خواهد ساخت.(821)
4 در محاصره طلبكاران 
چهارمين نداى فرياد رسى را هنگامى سر خواهى داد كه طلبكارانت تو را در حلقه محاصره خويش گرفته و تو از هر كسى كه حقّى در گردن دارى مى گريزى، از برادر، خواهر، پدر و مادر كه پرمهرترين انسانها نسبت به تو هستند و در همان حال نوميد و سرافكنده مى مانى و در آن بحران مرگبار سرگردان كه پس از فرار از پدر و مادر، اينك از چه كسى بايد كمك خواست؟
اينك اگر در زندگى ات نداى پيشواى شهيدان را لبّيك گفته باشى، اميد است كه در آن شرايط سخت و بحرانى به تو نظر لطف افكند و ياريت نمايد و مشكلت را با طلبكاران و آنانكه حقوق پايمال شده را از تو مى خواهند حلّنمايد و ميان شما صلح و سازش ‍ ايجاد كند.
5 لحظات جدايى شايستگان از تبهكاران 
هنگامى كه فرمان خدا بر جداسازى شايستگان از تبهكاران صادر مى گردد، لحظاتى است كه پنجمين نداى فريادرسى را سر خواهى داد؛ آنگاه كه خطاب مى گردد: (هان! اى تبهكاران! امروز از ديگران جداشويد.)
و آنگاه براى جنايتكارى، نشانى پديدار مى گردد كه بدان شناخته مى شود.
آرى! در آن هنگام سهمگين، اميد كه نورانيّت زيارت عارفانه وعاشقانه آن حضرت تاريكى آن نشانه را از چهره ات بزدايد و از كمك خواهى بى نيازت سازد.(822)
6 بر سر دوراهى بهشت و دوزخ
ششمين فرياد كمك خواهانه را هنگامى سر خواهى داد كه فرمان خداى يكتاى قهّار به فرشتگان مى رسد كه: (يا او را به بهشت بريد يا دوزخ.) و زبان گنگ مى شود به گونه اى كه ديگر توان دادخواهى هم نخواهى داشت.
آرى! اگر در زندگى خويش نداى حقّ طلبانه حسين عليه السلام را لبّيك گفته باشى، اميد است كه در آن شرايط حسّاس كه آهنگ كمك خواهى مى نمايى و زبانت نمى چرخد.
آرى! در آن شرايط پيشواى شهيدان تو را پاسخ گويد و از آن مرحله سخت نجاتت بخشد.
7 در ميان آتشهاى پرشراره 
هفتمين نداى فريادرسى را از درون آتشهاى شعله ور و پرشراره دوزخ سر خواهى داد، آنگاه كه به خاطر عملكرد نادرست در زندگى، تلاش و كوشش تو براى نجات بى ثمر مى ماند و به دوزخ افكنده مى شوى؛ آنجا گاهى از ماءموران آتش فريادرس مى طلبى و گاه از مالك دوزخ و بزرگ آنان، گاه از ظالمان و طغيانگران كوردلى كه با فريب و مكر تو را به دنبال خود كشانده و به آتشهاى شعله ور سپردند.
آرى! از آنان فريادرسى مى خواهى، امّا همه آنها بى نتيجه مى ماند وكمك خواهى از ستمكاران نه تنها سودت نمى بخشد، بلكه جواب آنان بر رنج و عذاب تو خواهد افزود و با اينكه كمك خواهى تو از آنان اندك است و از آنان مى خواهى كه يك روز عذاب را از تو بردارند و از مالك دوزخ تقاضا مى نمايى كه مرگت را برساند و نجاتت دهد و از سركشان تبهكار مى خواهى كه ساعتى از عذاب يا اندكى از آن را از تو برطرف نمايند، امّا از فريادهاى كمك خواهانه ات سودى نمى گيرى.
امّا حسين عليه السلام طبق وعده اى كه به زائران عارف و خالص ‍ خويش داده است، اگر تا اين مرحله به خاطر سياهى پرونده زندگيت و مقرّرات خداوند در مورد تبهكاران، تو را نجات نداده باشد، اميد كه در آن مرحله سخت به ديدارت بشتابد و با آمدن آن حضرت آتشهاى شعله ورى كه براى تو افروخته شده است، خاموش گردد و عذاب از تو برداشته شود وآن گرامى تو را از دوزخ نجات و به بهشت رهنمون گردد.(823)
خطاب پنجم: از خطابهاى خاصّ به حسين عليه السلام به هنگام زيارتش، درود و سلامى است كه بر تك تك اعضاى مقدّس آن حضرت نثار مى گردد، در صورتى كه در ديگر زيارتها بر ويژگيهاى شخصيّت والاى زيارت شونده يا بر روح بلند و پيكر مقدّس او، درود و سلام نثارمى گردد.
آرى! اين از ويژگيهاى حسين عليه السلام است كه علاوه بر روح بزرگ و پيكر مطهّر و ويژگيها و صفات و ارزشهاى والايش، بر تك تك اعضا پيكر مقدّس او نيز درود فرستاده مى شود و به گونه اى كه در زيارتنامه او آمده است: بر
سر مقدّس، چهره ملكوتى، گونه هاى گلگون، لبهاى تشنه، دهان و دندانهاى مبارك، محاسن شريف، خون
جوشان، سينه پرمهر، ستون فقرات، قلب رئوف، جگر سوزان و ديگر اعضا و اندامهاى مقدّسش هركدام جداگانه و مستقل درود و سلام نثار مى گردد.
و نيز از ويژگيهاى آن حضرت است كه سلام و درود بر اعضا پيكر مقدّس او هم به صورتهاى مختلف نثار مى گردد، براى نمونه:
در مورد سر مقدّس او، گاه سلام بر سر شريف گفته مى شود و گاه بر سر برافراشته برفراز نيزه ها، گاه سلام بر سر نصب شده بر فراز دروازه شهرها گفته مى شود و گاه سلام برسر بريده شده از قفا، گاه سلام بر سر بر روى خاك يا بر طشت نهاده شده خطاب مى گردد و گاه به صورتهاى ديگر....
در مورد گلوى مقدّس او نيز درود و سلام به صورتهاى چند گانه اى نثار مى گردد، گاه سلام بر گلوى بريده شده نثار مى گردد و گاه گلوى قطع شده، گاه گلوى زده شده با شمشيربيداد.
در مورد پيكر مقدّس او نيز همينگونه است، گاه درود بر پيكر رشيد به خاك افتاده اش نثار مى گردد و گاه بر بدن گلگونش، گاه بر كالبد مجروحش و گاه بر بدن به خون آغشته اش گاه بر پيكر قطعه قطعه اش و گاه بر بدن پايمال شده و پراكنده شده بر روى خاك.
و نيز از ويژگيهاى آن حضرت در اين مورد اين است كه، بر هر عضو و جزئى از پيكرمقدّسش با بيان ويژگى خاصّ آن سلام و درود نثار مى گردد و به هر كدام از آن ويژگيها نيز با خصوصيّات خود آن ويژگى، براى نمونه:
به سر مقدّس آن حضرت با عنوان سر
مطلوب و مصلوب و موضوع درود نثار مى گردد.
سر
مطلوب يعنى: سر مقدّسى كه مورد درخواست بارگاه ستم اموى بود.
سر
موضوع يعنى: سرى كه در بارگاه بيداد يزيد يا (عبيداللّه و در برابر آنان بر طشت نهاده شد.
سر
مصلوب يعنى سرى كه بر درخت و دروازه دمشق يا سر درب بارگاه يزيد نصب گرديد.(824)
دليل نامگذارى به اين نامها و نثار سلام و درود با اين عناوين خاصّ بر آن حضرت، اين است كه هر كدام از اين نامها و عناوين، نشانگر فداكارى بى نظير او در راه خدا و تسليم او به دستورات خدا و جانفشانى وفداكارى او، به منظور احياى دين خداست و خدا نيز به پاداش اين رسالت عظيم، براى او حرم امنى قرار داد و دلها و قلبها را در گروعشق او نهاد تا بدو توسّل جويند و به راه و رسم الهى و تعالى بخش او اقتدا كنند و از او طلب شفاعت نمايند و اين يكى از مفاهيم سلام بر پيامبر و امامان نور عليهم السلام است و هنگامى كه ما بدينگونه بر روح بلند و ويژگيهاى والا و شخصيّت نمونه و بر اعضاى پيكر مقدّس او درود و سلام عارفانه نثار كنيم و بر هر كدام به صورت جداگانه سوگوارى نماييم.
اميد است كه به هر سلام بر او، آتش شعله ورى را كه با گناهان خويش بر اعضاى پيكرمان برافروخته ايم، خاموش گردد.

-----------------------------------

پی نوشته ها (824 - 818)

زائران قبل و بعد از شهادت

زائران قبل و بعد از شهادت
در مورد ويژگى زائران قبل از شهادت و پس از شهادت آن حضرت، پيش از آنكه پيكرمقدّسش به خاك سپرده شود، به دو نكته اشاره مى رود:
الف زائران قبل از شهادت 
1 نخستين زائران پيش از شهادت فرشتگانند.
از امام صادق عليه السلام است كه مى فرمايد: (فرشتگان، هزار سال قبل از آنكه نياى گرانقدرم حسين عليه السلام كربلا را شهادتگاه خويش قرار دهد، آن سرزمين را زيارت كردند.)(825)
2 پيامبران خدا نيز، كربلا و شهادتگاه او را پيش از شهادتش ‍ زيارت كردند، در روايت است كه: (همه پيامبران، پيش از آنكه آن ماه شب افروز، در كربلا دفن گردد، آنجا را زيارت كردند.)(826)
3 سفينه نوح، تاج و تخت سيّار سليمان، گوسفند اسماعيل و آهوى گفتگو كننده با مسيح نيز هر كدام به سبكى خاصّ، شهادتگاه حسين عليه السلام را پيش از شهادت زيارت كردند.
4 چهارمين گروه زيارت كنندگان پيش از شهادت، قهرمانان پاكباخته اى بودند كه به كوى او شتافته و به امامت و پيشوايى او به كوى دوست شتافتند.
آنان هر كدام به هنگام آماده شدن براى جهاد و پيكار با دشمن تجاوزكار و ددمنش پياده يا سواره، نخست عارفانه و خالصانه و به شيوه اى خاصّ به پيشگاه آن حضرت شرفياب مى شدند و در برابر او قرار مى گرفتند و با همه وجود مى گفتند:
سلام بر تو اى حسين عزيز!
سلام بر تو اى فرزند گرامى پيامبر خدا!
سلام بر تو اى فرزند امير مؤ منان و فاطمه مطهّره!
و آن گرامى پاسخ آنان را مى داد و ضمن وداع با آنان به تلاوت آيه اى از قرآن مى پرداخت كه:
... فَمِنْهُمْ مَنْ قَضى نَحْبَهُ
(از ايمان آوردگان، مردانى هستند كه به پيمانى كه با خدا بسته بودند وفا كردند. برخى بر سر پيمان خويش جان باختند و برخى چشم به راه (جانبازى و شهادت) هستند و هيچ پيمان خود دگرگون نساخته اند.)(827)
دليل دقّت و اهتمام آنان به اين زيارت آخرين از پيشواى محبوب خويش، اين بود كه آنان در پرتو بينش بلند و ايمان عميق خويش، بر آن بودند كه بهره و پاداش پرشكوه زيارت او را پيش از شهادت نصيب خود سازند تا پاداش زيارت پيشواى شهيدان برپاداش ‍ شهادتشان در راه حقّ، افزون گردد.
برخى از آنان در اين زيارت، ويژگيهايى داشتند و زيارتشان به سبك ويژه اى انجام پذيرفت، از آن جمله دو يادگار گرامى برادرش عبداللّه و عبدالرّحمن بودند كه براى زيارت او به حضورش شرفياب شدند و در برابرش با فاصله اى بسيار ايستادند و با كمال ادب و وقار گفتند:
اَلسَّلام عَلَيْكَ يا ابا عبداللّه....
آمده ايم تا پيشاپيش شما پيكار كنيم و به فوز شهادت نائل شويم.
حسين عليه السلام پاسخ آنان را با نهايت مهر و محبّت داد و از آنان خواست تا نزديكتر بروند. پيش رفتند و در فاصله كمترى با آن حضرت ايستادند و بار ديگر ضمن نثار سلام بر پيشواى محبوب خويش، تقاضاى خود را باز گفتند؛ كه حضرت فرمود:
(درود خدا بر شما باد!)
آنان به شدّت گريستند.
حسين عليه السلام فرمود: (چرا گريه مى كنيد؟ ديدگان شما پس از اندك زمانى به نور وجود پيامبر و اميرمؤ منان و پدرتان حضرت مجتبى عليهم السلام روشنتر خواهدشد.)
گفتند: (سر و جان ما فدايت باد! بخدا سوگند بر خود گريه نمى كنيم، بلكه گريه ما بر شماست كه در محاصره دشمن ددمنش ‍ قرار گرفته ايد و ما توان يارى شما را نداريم.)
فرمود: (نور ديدگانم! خداوند بر همدردى شما با ما و نثار جان پاكتان در راه آرمانهاى توحيدى ما، بهترين پاداش تقوا پيشگان را بر شما ارزانى دارد.)(828)
و نيز از جمله زائران مخصوص، فرزند برومندش على بود.
آن جوان فداكار و هوشمند، پس از پيكارى دليرانه هنگامى كه بر خاك شهادتگاه خويش افتاد سلام و درود خاصّ خويش را نثار پدر و پيشواى محبوبش كرد و با آهنگ زيارت او عرضه داشت:
(پدر جان! درود خالصانه فرزندت را از ميدان جهاد، در واپسين لحظات بپذير.)(829)
آرى! او از نظر زمان و چگونگى زيارت و دريافت پاسخ، خصوصيّاتى داشت.
همه شهيدان پاكباخته، قبل از رفتن به سوى ميدان نبرد، پيشواى آسمانى خويش را زيارت مى كردند؛ امّا على زيارت را به پس از جهاد انداخت، دليل اين تاءخير اين بود كه حسين عليه السلام به هنگام به ميدان رفتن ياران جلو خيمه ها بود و آنان در لحظات فراق و جدايى به قصد زيارت به آن حضرت درود و سلام نثار مى كردند و مى رفتند، امّا هنگام حركت على، حسين عليه السلام به سوى او رفت و او را بدرقه كرد و پس از رفتن او هم هرگز قرار و آرام نداشت تا آنگاه كه نداى فراق و سلام ويژه فرزندش ‍ طنين افكند.
امّا دليل سلام خاصّ او كه با
عليك شروع شد، بدان جهت بود كه سلام و درود او، سلام جدايى و خداحافظى بود نه سلام تحيّت و ديدار و وصال....
و دليل اين كه آن حضرت جواب خاصّى به سلام او داد، بدان جهت بود كه جواب سلام تحيّت، واجب است؛ امّا سلام فراق و جدايى غير از سلام تحيّت است و جواب آن هم متفاوت است به همين جهت حسين عليه السلام با شنيدن سلام خاصّ فرزندش ‍ دگرگون شد، توان خود را ازدست داد و فرمود:
يابنىّ قتلوك
نور ديده ام تو را به شهادت رساندند....
ب زائران بعد از شهادت 
1 نخستين زائر پس از شهادت حسين عليه السلام ذات اقدس ‍ الهى بود و روشن است كه زيارت خدا، كنايه از الطاف بسيار و توجّهات ويژه خدا به پيشواى شهيدان است.
2 آنگاه پيامبر گرامى صلى الله عليه و آله او را زيارت كرد و لحظاتى پس از شهادت، او را از حوض كوثر سيراب ساخت و جام آن را در اختيار او نهاد و اين همان نكته اى است كه فرزندش ‍ على در واپسين لحظات شهادت، به پدر خبر داد و روشن است كه على و فاطمه و حسن عليهم السلام نيز به هنگامى كه پيامبر صلى الله عليه و آله به زيارت حسين عليه السلام شتافت همراه او بودند.
3 پس از اين زائران گرانقدر، فرشتگانى به زيارت آن حضرت شتافتند كه براى يارى رسانى او فرود آمدند،(830) امّا هنگامى رسيدند كه او در بستر شهادت خفته بود و به آنان از جانب خدا فرمان رسيد كه تا روز رستاخيز در كنار شهادتگاه او بمانند.
4 پس از آنها، زائران بسيار ديگرى به زيارت آن حضرت آمدند؛ ذوالجناح،(831) پرندگان،(832) حيوانات صحرا(833) و... كه هر كدام به سبك ويژه اى او را زيارت كردند.
5 و از نخستين زائران، فرزندش امام سجّاد عليه السلام و خواهر گرانقدرش زينب عليها السلام و خاندان اسيرش بودند كه به همراه يازده كودك از خاندان وحى و رسالت، به نيّت زيارت حسين عليه السلام در شهادتگاه و كنار پيكر به خون خفته اش ‍ گرد آمدند، آنان با شيوه خاصّى و آداب مخصوصى كه براى زيارت آن حضرت آمده است، نيّت زيارت كردند(834) و با لبهاى تشنه، شكمهاى گرسنه، چهره هاى اندوه گرفته، چشمان اشكبار، دلهاى سوخته،... و برخى كودكان خردسال با سر و پاى برهنه و برخى قهرمانان اسير، با غل و زنجير بر گردن، به زيارت او شتافتند.
آرى! تنها يك چيز از آداب زيارت را نتوانستند بجا بياورند و آن غسل زيارت يا وضوى با آب فرات بود كه به جاى آن با خون تيمّم كردند و دست و چهره خويش را به خون آغشته ساختند كه اين تيمّم بالاتر از غسل و وضوى با آب فرات بود.
آنگاه به گونه اى كه در زيارت او درود بر پيامبر، على، فاطمه و... عليهم السلام را آغازكردند و آنگاه بر پيشواى شهيدان سلام كردند.
در اين زيارت، خواهر قهرمانش زينب عليها السلام بود كه زيارتنامه را مى خواند و همگى زائران دلسوخته با او همراهى مى كردند و از امام سجّاد عليه السلام با اينكه حجّت خداست و بر اين كار زيبنده تر است چيزى نرسيده است، چرا كه او علاوه بر شدّت بيمارى و به غل و زنجير بيداد كشيده شدن كه امكان فرود از مركب و همراهى بيشتر با زائران داغدار كوى دوست را نداشت، با ديدن آن منظره دلخراش و شرايط جانسوز به گونه اى دگرگون شد كه با شهادت، لحظاتى بيشتر فاصله نداشت. عمّه اش ‍ زينب عليها السلام شرايط او را دريافت و ضمن سخنان حماسه ساز و حيات بخشش كه خواهدآمد، به يارى يادگار برادر و ولىّ خدا شتافت.(835)
آرى! بدين جهت بود كه امام سجّاد عليه السلام امكان زيارت به همراهى سايراعضاى خاندان رسالت با آن شرايط خاصّ و سبك ويژه را نيافت و اين زيارت بدانان اختصاص يافت، گرچه سپاه پليد اموى به آنان هم اجازه نداد تا به طور دلخواه حسين عليه السلام را زيارت كنند و با توسّل به زور و ددمنشى ميان آنان و محبوبشان حسين عليه السلام جدايى افكند و مركبها را نزديك ساخت و آنان را به زور سر نيزه از بدنهاى قطعه قطعه جدا وبرفراز محملها نشانيد و به سوى كوفه و شام گسيل داشت.
زائران پس از دفن بدن مطهّر 
شيفتگان و زائران پس از دفن پيكر مطهّر او بسيارند، برخى در تمامى اوقات به زيارت او مى پردازند و برخى در اوقات معيّن....
گروه نخست كه تا روز رستاخيز، شب و روز به زيارت او مشغول هستند، گروهى از فرشتگانند، كه در بحث مربوط به فرشتگان، بدانها اشاره رفت.
امّا از زائرانى كه در اوقات مخصوص او را زيارت مى كنند، نخست ذات اقدس الهى است كه فراتر و منزّه از زمان و مكان و رفت و آمد و تحوّلات است و به طورى كه در روايت آمده است: (هر شب جمعه باران الطاف خاصّ خود را بر حسين عليه السلام مى باراند.)(836)
و نيز پيام آوران و جانشينان آنان همه شبهاى جمعه و شب پانزدهم شعبان و شب قدر(837) به زيارت حسين عليه السلام مى شتابند و نيز جبرئيل و ميكائيل و اسرافيل در طول سال اوقات خاصّى براى زيارت او دارند.(838)
از مردم اين سرا، نخستين زائر حسين عليه السلام پس از به خاكسپارى پيكرمطهّرش امام سجّاد عليه السلام بود كه سوّمين روز شهادت حسين عليه السلام با گروهى از بنى اسد به زيارت او شتافتند. آن حضرت پس از ساختن قبر مطهّر، كف دست خويش ‍ را بر روى قبر گشود و با سلام و آداب و واژه ها و سبك مخصوصى به زيارت پدر و پيشواى محبوبش پرداخت.
پس از امام سجّاد عليه السلام گروههاى گوناگون مردمى كه در آن سرزمين زندگى مى كردند، يكى پس از ديگرى به ديار دوست شتافتند تا آنجايى كه روايت شده است كه: (پس از دفن پيكر پاك آن حضرت، به فاصله يك يا دوسال ده ها هزار زن، كودكانى در مهر او به دنيا آوردند.)(839)
و نيز از جمله زائران دلسوخته، عقبه بود. او نخستين شاعر انديشمندى بود كه در برابر قبر مطهّر پيشواى شهيدان ايستاد و اينگونه سرود:
مررت على قبر الحسين بكربلا واءبكى لشجوه

ويسعد عينى دمعها وزفيرها

وبكيت من بعد الحسين عصائب

اءطافت به من جانبيها قبورها

سلام على اءهل القبور بكربلا

وقلَّ لها منّى سلام يزورها

سلام بآصال العشىِّ وبالضُّحى

تؤ دِّيه نكباء الرِّياح ومورها

ولابرح الوفّاد زوّار قبره

يفوح عليهم مسكها وعبيرها(840)

به شهادتگاه حسين عليه السلام گذر كردم و سيلاب اشك ديدگانم را بر تربت مقدّس او فرو ريختم.
همچنان مرثيه او را سرودم و گريستم و ديدگانم با قطرات اشك و آه خود، ياريم كردند.
و پس از گريه بر سوگ حسين عليه السلام بر فداكاران، اشك ريختم كه از هر سو با قبرهاى مطهّر خود بر گرد پيشواى خود به طواف ايستاده اند.
درودى گرم و جاودانه بر شهيدان به خون خفته كربلا و بر آنان به هنگامى كه زيارتشان كردى، سلام مرا برسان.
بادهاى تند و ملايم و بادهاى غبارآلود به هنگام شامگاه و چاشتگاه بر قبرهاى مطهّر حسين عليه السلام و يارانش درود و سلام مى فرستد.
و همچنان انبوه انبوه شيفتگان و زائران قبر مطهّر حسين عليه السلام بر آن قبرها مشك و عنبر و گلاب مى پراكنند.
نخستين زائرى كه از راه دور به زيارت پيشواى محبوب خود شتافت، جابر بود كه به سبك ويژه اى حسين عليه السلام را زيارت كرد؛(841) از آن پس خداوند قلبهاى مردم را در گرو عشق او نهاد. شيعيان و شيفتگانش، با وجود حاكميّت بيداد اموى و انواع فشارهاى مرئى و نامرئى آن، از دورترين نقاط به زيارت او مى شتافتند. امويان مردم را از زيارت آن حضرت بازداشتند و پاسگاهها، كمينگاهها، پاسداران و ماءمورانى براى اين سياست شوم خود گماشتند و دستور كشتن و اعدام و بريدن دست و پاى زائران را صادر كردند؛ امّا همه اين سياستهاى ددمنشانه و ضدّانسانى جز بر شعله ورشدن آتش گرمابخش او در دلها و بسيارى زائران و عاشقان دلسوخته اش نيفزود.
پس از امويان، رژيم فريبكار عبّاسيان به دشمنى با آرمان آن حضرت پرداخت. متوكّل، خليفه طغيانگر عبّاسى، با كينه توزى خاصّى كه نسبت به فرزندان فاطمه عليها السلام داشت، زيارت قبر حسين عليه السلام را به شدّت تحريم كرد و هنگامى كه سياست شوم و پرفريب او بى ثمر ماند و همچنان حسين عليه السلام بر دلها حكومت كرد و قبرش كعبه قلبها ماند، فرمان تخريب شهادتگاه او را صادر كرد و چون از تخريب هم نتيجه اى نگرفت، دستور نبش قبر و شخم زدن و آب بستن بر قبر مطهّر را داد تا اثرى از آن برجاى نماند، امّا از ويژگيهاى حسين عليه السلام يكى هم اين است كه همان عنصر پليدى كه چنين كرد، سرانجام بر او طورى پيش آمد نمود كه خود، قبر مطهّر حسين عليه السلام را تعمير و برپا ساخت و مردم را به زيارت شهادتگاه او فراخواند.
روايات نشانگر آن است كه كينه توزترين خليفه در رژيم عبّاسى نسبت به خاندان پيامبر صلى الله عليه و آله همين متوكّل بود.
او بود كه در انديشه شوم محو نام و ياد و حماسه و آرمان حسين عليه السلام بود و بدين منظور دستور داد قبر آن حضرت را تخريب كنند، بر آن آب ببندند و آن را نابود سازند و در ادامه سياست شيطانى اش زائران قبر حسين عليه السلام را به اعدام تهديد كرد و پاسداران سنگدل و مسخ شده خويش را براى جلوگيرى از رفتن به زيارت حسين عليه السلام بر سر راه زائران گماشت و پاسگاهها و كمينگاهها بپا ساخت و با شرارت و قساوت بسيارى كوشيد تا نور خدا را خاموش و آثار هدايت خاندان وحى و رسالت را نابود سازد، امّا سرانجام در نقشه ابليسى خود شكست خورد.
در همان شرايط مرگبار و تاخت و تازهاى ضدّانسانى متوكّل مردى هوشمند به نام زيد كه بسان بهلول عاقل، در اوج درايت و هوشمندى بود و او را ديوانه مى خواندند، در مصر زندگى مى كرد.
او از عاشقان حسين عليه السلام و از كسانى بود كه شكوه و عظمت فداكارى حسين عليه السلام و جهاد بى نظير عقيدتى، سياسى، اخلاقى، فرهنگى و دفاعى او را بر ضدّ ارتجاع اموى به خوبى دريافته بود و او را الگوى همه مبارزان راه آزادى و عدالت مى شناخت.
او از شنيدن خبر غمبار تخريب قبر حسين عليه السلام به دستور متوكّل بسيار غمگين شد و اين جنايت هولناك موج حزن و اندوه او را دامن زد و مصيبت شهادت حسين عليه السلام را بر او تجديد كرد. كنترل خويش را از دست داد، با پاى پياده در حالى كه به صراحت و به طور آشكار غم واندوه خويش را به بارگاه خدا به شكايت مى برد، از خانه، كاشانه و وطن خود دست شست و در اوج اندوه به سوى كوفه شتافت.
در آن روزگاران سياه، بهلول عاقل نيز در كوفه زندگى مى كرد. زيد با او برخورد كرد و پس از سلام و تعارفات عادى بهلول از او پرسيد: (با اينكه شما را نديده ام، نمى دانم چگونه نسبت به شما احساس همدلى و هماهنگى و آشنايى در خود مى نگرم؟)
زيد پاسخ داد: (قلبها و جانهاى مردم باايمان، بسان سپاه مجهّز و مسلّح و تعليم يافته است. آنچه را شناخت همدلى مى كند و آنچه را نشناخت، ناهماهنگى و احساس بيگانگى؛ همين احساس دوستى و آشنايى قلب تو با من، نشانگر هماهنگى فكرى و عقيدتى و اخلاقى ماست.)
بهلول پرسيد: (چه انگيزه اى شما را بر آن داشت كه بدون زاد و توشه و مَركب از شهر و ديارت خارج گردى؟)
پاسخ داد: (بخداى سوگند! تنها انگيزه من، امواج غم و اندوهى است كه كران تا كران قلبم را گرفته است. به من گزارش رسيده است كه اين طاغوت خونخوار دستور داده است كه بارگاه مقدّس ‍ حسين عليه السلام را تخريب و قبر مطهّر او را نابود سازند، زائران او را قتل عام كنند و اين فاجعه غمبار، چنان بر من گران آمد كه زندگى را براى من دردآلود، سيلاب اشك ديدگانم را جارى، خواب را از چشمانم دور، زمين و زمان را برايم تيره و تار ساخت و مرا از خانه و وطن خويش آواره و راهى كوى او كرد.)
بهلول گفت: (بخداى سوگند! من نيز همانند تو هستم.)
هر دو به قصد زيارت پيشواى شهيد خود، آهنگ كوى او كردند و پس از طىّ طريق به ديار عاشقان رسيدند؛ امّا وضعيّت غم انگيزى را نگريستند، چرا كه بارگاه حسين عليه السلام تخريب شده بود بر آن آب بسته بودند، امّا به قدرت خداى شكست ناپذير آب به قبر مطهّر نزديك نشده و در يك فاصله و محدوده خاصّى از قبر دور زده و به زمين مى رفت و يا راه خويش را كج مى كرد و هرچه آب بيشترى مى بستند نقطه محدوده قبر مطهّر به اراده الهى بالا مى رفت و تلاش مذبوحانه دشمن كينه توز به جايى راه نمى يافت و يك قطره آب به قبر نمى رسيد.
زيد از تماشاى آن منظره بهت آور شگفت زده شد و خطاب به دوست انديشمندش اين آيه شريفه را تلاوت كرد:
يُريدُونَ اَنْ يُطْفِؤُا نُورَ اللّهِ بِاَفْواهِهِمْ
(كافران) مى خواهند نور خدا را با دهان خود خاموش سازند و خداوند جز به كمال رساندن نور خود نمى خواهد؛ هر چند كافران را ناخوش آيد.
آرى! سالها خليفه جنايتكار عبّاسى، همچنان سياست تخريب وانهدام بارگاه حسين عليه السلام، آب بستن به قبر شريف او، كشتن و بستن و بريدن و زندانى ساختن عاشقان كوى او و محو آثار او را دنبال كرد؛ امّابى ثمر بود. نه قطره اى آب به قبر شريف رسيد و نه آثار او محو شد و نه عاشقان كوى او از نثار مال و جان براى رفتن به زيارت او دست برداشتند و نه شهادتگاه و عاشورا و شاهكار بزرگ و حماسه كبير او در بوته فراموشى سپرده شد.
سرانجام، ماءمورى را كه بدانجا گمارده بودند تا شهادتگاه حسين عليه السلام را به مزرعه سر سبز و پرطراوتى كه اثرى از حسين عليه السلام نباشد تبديل سازد؛ با مشاهده شگفتيهاى بسيار، پرده هاى غفلت و جهالت خويش را به كنارى زد و با همه وجود به خداى حسين عليه السلام و نياى بزرگ او پيامبر صلى الله عليه و آله ايمان آورد و سوگند ياد كرد كه ديگر بر چنين كارى دست نيازد و اگر مجبور گشت شهر و ديارش را ترك كند و سر به بيابانها گذارد و به قبر مطهّر حسين عليه السلام دست جسارت نگشايد؛ چرا كه در اين مدّت طولانى انبوه نشانه هاى عظمت و دلايل حقانيّت دودمان پيامبر را ديده و اندرز و عبرت نگرفته است، امّا اينك به يارى خدا، راه حقّ را يافته است. سپس ‍ برخاست و ابزار و آلات تخريب و كشاورزى را رها كرد و به سوى زيد و بهلول آمد.
از زيد پرسيد كه از كجا به زيارت حسين عليه السلام آمده است؟ پاسخ داد: از مصر. پرسيد: چرا؟ آيا از مرگ نمى هراسد؟
او ضمن گريه دردآلودى گفت: (تخريب قبر حسين عليه السلام و نبش آن و جسارت به مقام والايش، دنياى غم و اندوه را بر سرم فرو ريخت.)
آن مرد، برپاى زيد افتاد و با گريه، دست و پاى او را بوسه باران ساخت و گفت:
(پدر و مادرم فدايت باد! از روزى كه تو بدين جا روى آوردى، رحمت خدا نيز بر من روى آورده، دلم به نور ايمان و آگاهى نورباران گشته و اينك به خداى بزرگ و پيامبرش ايمان آوردم و با صداى رسا اعلان مى كنم كه: اينك سالهاست كه به دستور رژيم عبّاسى در تلاش بودم تا آثار حسين عليه السلام را گحو و شهادتگا2 او را كه كعبه آمال دلهاى بيدار و باايمان و پرشور و حماسه است، به مزرعه و تفريحگاهى سرسبز تبديل سازم؛ امّا هرگاه آب بر آنجا بستم، فرو رفت و به قبر شريف نرسيد و در منطقه خاصّى دور زد و راه خود را كج كرد. آرى! گويى من در اوج مستى بودم كه اينك به بركت آمدن شما به خود آمدم.)
زيد اشك شوق و حسرت ريخت و اين اشعار را سرود:
تاللّه ان كانت امية قداءتت بمثله

هذا لعمرك قبره مهدوما

اسفوا على ان لايكونوا شاركوا

فى قتله فتتبعوه رميما

بخداى سوگند! اگر امويان، در حكومت ظالمانه و استبدادى خويش، فرزند گرامى فاطمه دخت گرانقدر پيامبر را مظلومانه به شهادت رساندند.
به راستى كه عباسيان به جنايت و شقاوتى همانند آن دست يازيدند و اين شهادتگاه فرزند پيامبر است كه به دستور آنان ويران شده است.
اينان در تاءسّف از اينكه در كربلا نبودند تا در ريختن خون مقدّس ‍ حسين عليه السلام شركت جويند، اينك راه ددمنشانه آنان را در حق ستيزى و دشمنى با آرمان حسين عليه السلام پى مى گيرند.
آن مرد با شنيدن اين اشعار حماسى و روشنگرانه، گريست و گفت: (راستى كه مرا از خواب غفلت بيدار كردى و به راه هدايت، رهنمونم ساختى. اينك، به سوى متوكّل مى روم و ضمن معرّفى خود حقايقى را كه دريافته ام باز مى گويم، گرچه به قيمت جانم تمام شود.)
زيد نيز او را همراهى كرد و هر دو به دربار متوكّل آمدند.
آن مرد واقعيّت را به خليفه مست و مغرور باز گفت؛ امّا متوكّل از شنيدن سخنان او آتش كينه توزى بر خاندان پيامبر در درونش ‍ شعله ور شد و حكم اعدام او را صادر كرد، او را كشتند و به دستور خليفه ريسمان بر پايش بستند و در كوچه ها كشيده، بر دروازه شهر آويختند و پس از مدّتى پايين آورده به مزبله انداختند تا براى ديگران عبرت باشد و كسى به بيان شكوه و عظمت خاندان رسالت برنخيزد.
اين رخداد غمبار، اندوه زيد را بيشتر كرد؛ امّا شكيبايى پيشه ساخت و پس از مدّتى پيكر او را به رسم رفاقت در دجله شستشو داد و كفن كرد و بر او نماز گذارد و به خاك سپرد و بر قبر او نشست و تلاوت قرآن كرد.
روزى در كنار قبر دوست عقيدتى اش بود و براى شادى روح او قرآن تلاوت مى كرد كه ضجّه هاى دلخراش و گريه هاى بسيار، او را به خود آورد، هنگامى كه نگريست انبوه زنان و مردان عزادار را ديد كه گريبان چاك زده، به ناله و فرياد پرداخته اند و با اضطراب و اندوه بسيارى، جنازه اى بر دوش خود مى گريند. پرچمهاى سوگوارى برافراشته شده و مردم گروه گروه زير آنها گرد آورده شده و كوچه ها و خيابانها بسته شده است. زيد پنداشت كه متوكّل خليفه عباسى مرده است و اين جنازه اوست؛ امّا پس از جستجو معلوم شد يكى از كنيزان زيبا روى او به نام ريحانه كه بدان بسيار عشق مى ورزيد ناگهان از دنيا رفته است....
به هر حال جنازه او را با تجليل و احترام رسمى و دولتى به خاك سپردند و قبرش را گلباران كردند و با بوى خوش عطر آگين ساختند و بر آن بارگاهى برپا نمودند....
اين منظره بر آن مرد انديشمند گران آمد و بر اندوهش افزود وشراره هاى جانسوز از دلش زبانه كشيد به سر و صورت خود زد. گريبان پاره كرد و خاك بر سر خود فرو پاشيد و فرياد آه و افسوس سر داد و خروشيد كه:
(اى حسين!... اى فرزند گرامى پيامبر! اين غم و اندوه و اين تاءسّف و تاءثّر جانكاه را بايد به كجا برد كه تو بايد در دشت كربلا، غريبانه، مظلومانه، با لب تشنه و تنها به جرم انكار بدعتهاى جاهلى اموى و دفاع از دين و قرآن و سيره و سنّت پيامبر و حقوق پايمال شده امّت، به خاك و خون كشيده شوى، كودكانت را با قساوتى وحشتناك سرببرند و بانوان و دختران و خاندان گرانقدرت را به اسارت برند؛ كسى اجازه سوگوارى برتو نيابد و بدون غسل و كفن به خاك سپرده شوى و پس از آن هم با انديشه شيطانى خاموش ساختن نور وجود و راه و رسم جاودانه ات، قبرت را ويران و بدان آب ببندند و بكوشند تا شهادتگاه تو را به مزرعه تبديل سازند و زائران و شيفتگانت را به اعدام و زندان محكوم سازند، با اينكه تو را پسر دخت گرانقدر پيامبر مى دانند.
امّا دريغا كه بايد در مرگ يك كنيزك دربار رژيم عباسى، اين همه نيرو و امكانات كشور و ملّت بسيج شود و بدو اينگونه احترام گردد؛ امّا در شهادت جانسوز فرزند پيامبر و گل سر سبد او نثار اشك و سوز دل نيز ممنوع و غيرقانونى اعلام شود.)
آرى! مرد هوشمند آنقدر گفت و گريست كه بيهوش نقش زمين شد مردم گرد او را گرفتند؛ برخى بر او دل سوزاندند و مهر ورزيدند. به هوش آمد و اين اشعار را سرود و نوشت و به وسيله برخى از نزديكان دستگاه خلافت، براى متوكّل فرستاد.
ايحرث بالطّف قبر الحسين

ويأ تى بدولتهم ثانية

الا لعن اللّه اهل الفساد

ومن يأ من الدّنية الفانية

آيا در كربلا قبر مطهّر حسين عليه السلام را ويران و به مزرعه تبديل مى كند و قبر فرزندان تباهى و جنايت را آباد مى سازد؟
بدان اميد كه چرخ روزگار به سود آنان به گردش درآيد و بار ديگر حقّ به آنان بازگردد.
لعنت خدا بر تبهكاران و بر كسانى باد كه بدين دنياى پست زودگذر، اعتماد نمايند.
هنگامى كه خليفه مست و مغرور، اين اشعار را خواند به شدّت خشمگين شد و دستور بازداشت او را صادر كرد. پس از دستگيرى او، ميان خليفه و آن مرد شجاع و حقگو، بحث و گفتگو شد و او با شهامت متوكّل را پند و اندرز داد و او را به خاطر سياست ددمنشانه اش سخت سرزنش كرد و متوكّل هم فرمان اعدام او را صادر كرد.
متوكّل از او در مورد اميرمؤ منان عليه السلام پرسيد. پاسخ داد:
(بخداى سوگند! تو خود به كرامت و شرف و اصالت و عظمت او آگاهى!
بخداى سوگند! جز كافر ترديد كننده، كسى ارزشهاى الهى او را انكار نمى كند و جز منافق دروغ پيشه، كسى با او عداوت نمى ورزد.)
آنگاه به برشمردن فضايل و والاييهاى شخصيّت اميرمؤ منان عليه السلام پرداخت و آتش كينه و عداوت متوكّل بار ديگر شعله ور شد و او را تا هنگام اعدامش، به زندان فرستاد.
آن مرد شب را در زندان بود و در انتظار فردا، امّا متوكّل هنگامى كه ظلمت و تاريكى شب، همه جا را فرا گرفت و در بستر خويش ‍ خفت؛ بناگاه نداكننده اى به سوى او رفت و با پاى خويش بر او كوبيد كه:
(برخيز و اين زندانى بزرگوار را آزاد كن، در غير اين صورت خدا فوراً تو را نابود خواهد ساخت.)
متوكّل خود هراسان برخاست و دستور داد زيد، آن مرد شجاع را آزاد ساختند و بدو بخشش گرانبهايى كرد و از او خواست تا هر خواسته اى دارد بخواهد.
او گفت: (آرزوى بزرگ من اين است كه بارگاهى براى حسين عليه السلام برپاسازم و مردم را براى زيارت او فرا خوانم و كسى مزاحم آنان نشود.)
متوكّل خواسته هاى او را پذيرفت و بر انجام آنها فرمان داد و او نيز در اوج شادمانى و موفقيّت، زندان بيداد متوكّل را ترك كرد و باقى عمر خويش را در شهرها مى گشت و ضمن تجليل از حسين عليه السلام و بيان ارزشهاى والاى او، مردم را به زيارت او دعوت مى كرد و ندا مى داد كه:
(هر كسى به زيارت حسين عليه السلام برود در امنيّت كامل خواهد بود.)(842)
-----------------------------------
پی نوشته ها (842 - 825)
-------------------------------------------
آيت اللّه حاج شيخ جعفر شوشترى

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مداحی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 شـوال

١ـ عید سعید فطر٢ـ وقوع جنگ قرقره الكُدر٣ـ مرگ عمرو بن عاص 1ـ عید سعید فطردر دین مقدس...


ادامه ...

3 شـوال

قتل متوكل عباسی در سوم شوال سال 247 هـ .ق. متوكل عباسی ملعون، به دستور فرزندش به قتل...


ادامه ...

4 شـوال

غزوه حنین بنا بر نقل برخی تاریخ نویسان غزوه حنین در چهارم شوال سال هشتم هـ .ق. یعنی...


ادامه ...

5 شـوال

١- حركت سپاه امیرمؤمنان امام علی (علیه السلام) به سوی جنگ صفین٢ـ ورود حضرت مسلم بن عقیل...


ادامه ...

8 شـوال

ویرانی قبور ائمه بقیع (علیهم السلام) به دست وهابیون (لعنهم الله) در هشتم شوال سال 1344 هـ .ق....


ادامه ...

11 شـوال

عزیمت پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به طایف برای تبلیغ دین اسلام در یازدهم...


ادامه ...

14 شـوال

مرگ عبدالملك بن مروان در روز چهاردهم شـوال سال 86 هـ .ق عبدالملك بن مروان خونریز و بخیل...


ادامه ...

15 شـوال

١ ـ وقوع ردّ الشمس برای حضرت امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)٢ ـ وقوع جنگ بنی قینقاع٣ ـ وقوع...


ادامه ...

17 شـوال

١ـ وقوع غزوه خندق٢ـ وفات اباصلت هروی1ـ وقوع غزوه خندقدر هفدهم شوال سال پنجم هـ .ق. غزوه...


ادامه ...

25 شـوال

شهادت حضرت امام جعفر صادق(علیه السلام) ، رییس مذهب شیعه در بیست و پنجم شوال سال 148 هـ...


ادامه ...

27 شـوال

هلاكت مقتدر بالله عباسی در بیست و هفتم شوال سال 320 هـ .ق. مقتدر بالله، هجدهمین خلیفه عباسی...


ادامه ...
012345678910

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page