عنوان سوّم: ويژگيها، صفات پسنديده و ارزشهاى اخلاقى و عبادى در تجلّى گاه عاشورا روز تبلور ارزشها

(زمان خواندن: 30 - 59 دقیقه)

از ويژگيهاى آن حضرت كه منشاء و سرچشمه ديگر صفات و امتيازات او گرديد، اين بود كه فرمان خاصّ آفريدگارش را در روز بزرگ و جاودانه عاشورا، به سبك بى نظيرى به انجام رسانيد و خدا را به گونه اى عبادت كرد كه نه كسى پيش از او توفيق آن را يافته بود و نه پس از او.
1 عبادت او در آن روز تاريخى و حماسه ساز، عبادتى جامع، كامل، پرمحتوا و دربردارنده تمامى اقسام و ابعاد و چهره هاى يك سيستم عبادى كامل بود و از عبادتهاى بدنى و قلبى گرفته تا ظاهرى و باطنى، روحانى و معنوى، واجب و مستحب و ديگر چهره ها و جلوه هاى پرستش خالصانه و عاشقانه خدا در آن موج مى زد و از هر نمونه و نوع آن، بهترين و كاملترين و زيباترينش در عبادت و عبادتگاه حسين عليه السلام تبلور يافت.
و در يك روز! آرى! يك روز شكوهمند و به ياد ماندنى! آفريدگار تواناى هستى به انواع و اقسام پرستشها و در تمامى جلوه ها و چهره ها پرستيده شد.
2 آن روز علاوه بر اينكه روز بزرگ عبادت و نيايش بود، روز تبلور ارزشهاى انسانى نيز بود، به همين جهت بود كه در كنار عاشقانه ترين و خالصانه ترين نيايشها و عبادتها، تمامى مكارم اخلاقى و صفات پسنديده انسانى به صورت همگون و ناهمگون در بهترين صورت ممكن، در چشم انداز بشريّت قرار گرفت.
3 بر اين دو شاهكار بزرگ، دو شاهكار ديگر بايد افزود، نخست: تحمّل قهرمانانه شديدترين آزمايش روزگار و شكيبايى همه جانبه و پايدارى وصف ناپذير در برابر آن و ديگر سپاس و شكرگزارى بر شدايد، در برترين و بالاترين شكل ممكن.
دين جامع و كامل
آفريدگار تواناى هستى، همواره بندگان خويش را براساس ‍ موقعيّت و امكانات و مصالحشان به انجام وظائف فرمان داده است؛ به همين جهت است كه در طىّ قرون و اعصار، براى هر پيامبر و امّتى راه و رسمى قرار داده و براى هر پيامبرى نيز نسبت به جانشينانش خصوصيّاتى مقرّر داشته است.
در ميان همه اديان و پيام آوران آنها، دين جامع و كامل و سهل و آسان را بر پيامبر اسلام فرو فرستاده و براى او ويژگيهاى بسيارى كه در شمار، افزون بر بيست و يك خصوصيّت است، ارزانى داشت و براى جانشينانش در مورد پيشوايى خلق و دعوت به دين حق، مقرّرات خاصّى قرار داد:
فى صُحُفٍ مُكَرَّمَةٍ مَرْفُوعَةٍ مُطَهَّرَةٍ
مقرّراتى اساسى و ثابت، در نامه هايى گرانمايه، بلندقدر و پاكيزه، به دست كاتبانى بزرگوار و نيكو كردار.
و براى هر يك از آنان وظائف خاصّى را ترسيم و در صحيفه اى نورانى و مطمئن كه به دوازده مهر طلايى ممهور شده بود، تنظيم نمود و آن را امين وحى الهى، پيش از رحلت پيامبر عظيم الشّأ ن به سوى او آورد و گفت: (اين وصيّت شما، به برگزيدگان و زبدگان خاندانت مى باشد.)
پيامبر گرامى پرسيد: (زبدگان و برگزيدگان خاندانم، كيانند؟)
جبرئيل گفت: (على عليه السلام و فرزندان معصوم او.)(100)
پيامبر آن صحيفه نورانى و آسمانى را به اميرمؤ منان عليه السلام داد و به او دستور داد كه نخستين مهر آن را گشوده، بدانچه فرمان يافته است به دقّت عمل كند.
آنگاه آن را به حضرت امام حسن عليه السلام داد كه او نيز دوّمين مهر آن را گشود و به آنچه در آن نوشته يافت، عمل كرد.
سپس آن را به برادر گرانقدرش امام حسين عليه السلام تسليم كرد كه او نيز سوّمين مهر را گشود و نگريست كه نوشته شده است:
(با گروهى پاكباخته و وارسته براى شهادت در راه حق و عدالت وپيكار همه جانبه با بيداد و شقاوت و جاهليّت بپاخيز و جان گرامى خويش را در طبق اخلاص به بارگاه دوست، عرضه دار، كه او خريدار آن است.)(101)
آن حضرت نيز صحيفه آسمانى را به سيد السّاجدين عليه السلام داد كه پس از گشودن چهارمين مهر آن، اين فرمان را ديد كه:
(در خانه و در كنار خاندانت باش و دور از غوغاى دنيا پرستان، تا آخرين لحظات، پرستش پروردگارت را پيشه ساز.)(102)
سوداى پرشكوه
بنابراين، هنگامى كه از وظايف بزرگ حسين عليه السلام در آن صحيفه آسمانى، اين وظيفه بزرگ است كه:
(جان گرامى خويش را در طبق اخلاص نهاده، براى معامله پرشكوه با دوست بپاخيز و منظور از اين سوداى معنوى و روحانى نيز، آفرينش آن حماسه بزرگ و آن شاهكار وصف ناپذير، در روز جاودانه عاشورا است.)
پس، قهرمان آن روز بيادماندنى و بى نظير، بايد ميان همه انواع و اقسام عبادتهاى جسمى و قلبى و عملى واجب و مستحب و ميان عبادتهاى ويژه آن روز و مشترك با روزهاى ديگر را تا جايى كه ممكن و شايسته يك سوداى بزرگ و برترين پاداش است، هماهنگى ايجاد كند و در برابر آن كار عظيم و پرشكوه، الطاف خاصّه آشكار و نهان آفريدگارش را متوجّه خويش سازد.
اينك براى روشنگرى اين سوداى بزرگ و اين عبادت خالصانه، بايد نخست سيستم عبادى و اخلاقى اسلام را بگونه اى كه در كتابهاى فقهى آمده است ترسيم كرد و آنگاه به چگونگى انجام و تبلور يافتن آنها در روز عاشورا پرداخت.
عبادت ظاهرى
از ويژگيهاى امام حسين عليه السلام ايجاد هماهنگى و جمع ميان اقسام طهارت بود. او به قصد تقرّب به پروردگار و به نيّت عبادت و بندگى او، شب عاشورا با اندك آبى كه فرزند محبوبش ‍ على، در آن شرايط سخت محاصره و بى آبى برايش فراهم ساخت غسل شهادت كرد.(103) پس روز عاشورا با خون قلب مصفايش، به سبك ويژه اى وضو ساخت و چهره منوّرش را رنگين كرد. آنگاه به غسل ترتيبى پرداخت و با خون قلبش ‍ سرمطهّر و بدن مقدسش را شست و سرانجام غسل ارتماسى كرد.
عبادت ويژه باطنى
آن حضرت در صبحگاه روز شهادتش، وضوى خاصّى ساخت، كف دست خويش را از خون پاكش پر كرد و چهره نورانى اش را رنگين كرد؛ آن گاه به خاك پاك و پاكيزه و مباركى تيمّم كرد و بر چهره اش كشيد و به هنگام آمادگى كامل، جان پاكش براى پرواز به بارگاه دوست، پيشانى بر زمين نهاد و به سجده پرداخت.
نماز عشق
در زيارت جامعه، در مورد خاندان وحى كه امام حسين عليه السلام از اعضاى آن است مى خوانيم كه:
(درود بر شما كه جان گرامى خويش را در راه خشنودى خدا نثار كرديد و آنچه در راه او بر شما رسيد، شكيبايى ورزيديد و نماز را بپا داشتيد و زكات را پرداختيد.)(104)
و در زيارت مخصوص آن گرامى آمده است كه:
(سلام بر تو اى فرزند گرامى پيامبر! گواهى مى دهم كه تو نماز را آن چنان كه مى بايد بپاداشتى و زكات را پرداختى و به حق و حقيقت فرا خواندى و از تباهى و ناپسنديها نهى كردى و قرآن را چنانكه مى بايد تلاوت كردى و در راه خدا چنانكه شايسته بود، جهادكردى....)(105)
او نماز را به راستى به صورت بى نظيرى بپا داشت، به گونه اى كه مخصوص او بود و نه ديگرى، در شبانه روز جاودانه عاشورا، آن حضرت چهار نوع نماز خواند.
1 نماز وداع و آن نمازى بود كه شب عاشورا، پس از به تأ خير افكندن پيكار و مهلت خواستنش از دشمن، بپا داشت.(106)
2 نماز نيمروزى كه به صورت نماز خوف، به سبك ويژه اى جز نمازهاى خوفى كه در منزلگاه (عسفان) و (ذات الرقاع) و (بطن النخل)(107) خواند، بپا داشت كه در آن برخى از ياران پاكباخته اش، هدف تيرهاى دشمن كينه توز و تجاوزكار قرار گرفته، به شهادت رسيدند.(108)
3 روح و جان نماز را با آوردن اسرار و افعال و چگونگى و كلمات آن به صورت تمام عيار و به گونه اى كه در (كتاب الصّلوة) آمده است، بپاداشت.
4 و نماز مخصوصى كه با تكبيرة الاحرام، قرائت، قيام، ركوع، سجود، تشهّد و سلام ويژه اى بپا داشت. نمازى كه تكبير آن را به هنگام فرود آمدن از مركب سر داد و قيام آن را به هنگامى كه پس ‍ از افتادن بر خاك به روى پاى خويش ايستاد، به جا آورد. و ركوع آن را به هنگامى كه شدت زخم و خونريزى بر خاك مى افتاد و برمى خاست، انجام داد و قنوت آن را با آخرين دعاى روح بخش و آخرين نيايش ملكوتى اش در واپسين دقايق زندگى زمزمه كرد كه:
(خداى من! اى خدايى كه مقامت بس والا و بلند مرتبه! خشم و غضبت بر بيدادگران بسيار شديد، نيرويت از هر نيرويى بالاتر است، خدايى كه از تمامى مخلوقات بى نيازى و در كبريا و عظمت فراگير وبه آنچه بخواهى توانا....
بار خدايا! ما خاندان و فرزندان پيامبر محبوب و برگزيده تو هستيم كه اينان با ما از راه فريب و حيله وارد شدند و دست از يارى ما كشيدند و ما را كه براى حق و عدالت بپاخاستيم به شهادت رساندند.)
و سجده آن را با نهادن چهره پرفروغش بر خاك گلگون كربلا انجام داد و تشهّد و سلام آن را با خروج روح بلندش از پيكر غرقه به خونش، ادا كرد و بالاخره سر از سجده نماز برداشتن را، با اوج گرفتن سر بريده اش بر فراز نيزه ها و تعقيب نمازش را هم با برخى دعاها و اذكار و سوره مباركه كهف كه از فراز نيزه ها تلاوت كرده، به گوشهامى رساند.(109)
روزه:
روزه آن حضرت در روز جاودانه عاشورا اقسام چندگانه اى داشت كه در فصل مستقلّى در دوازده قسمت تنظيم و ترسيم شده است كه برترينش، روزه اى بود كه طىّ آن امام حسين عليه السلام علاوه بر خوددارى از خوردن ونوشيدن، از همه علايق قلبى و جسمى نيز چشم پوشيد و به همين جهت، خداوند براى او افطارى خاصّ به دست پيامبرش اهدا كرد؛ همانگونه كه فرزند گراميش على در واپسين لحظات شهادت از آن خبر داد و گفت:
(پدر جان! اين نياى بزرگم پيامبر است كه در دست مباركش ‍ جامى گوارا، براى سيراب ساختن شماست.)(110)
تشييع پيكر پاك شهيدان
جز پيكر شهيدى كه در ميدان نبرد از دنيا رفته است، واجب است بدن مردگان را غسل، كفن و حنوط كرد و برآنان نماز گذارد؛ امّا بر شهيد بايد نماز خواند و در همان لباس پيكار و شهادتش دفن كرد.
تشييع و حمل و تربيع پيكر شهيدان نيز كارى پسنديده است. امام حسين عليه السلام امكان آن را نيافت تا در مورد شهيدان پاكباخته و بلند آوازه روز عاشورا، آنگونه كه مى بايست انجام وظيفه كند؛ بناچار به كمترين مرحله از واجبات بسنده كرد و براى هركدام امكان يافت نماز گذارد؛ ولى به دفن اجساد پاكشان فرصت نيافت، تنها با شمشير، قبرى كوچك براى كودك خردسالش حفر كرد و او را به دلايل زير دفن كرد:(111)
1 بدان دليل كه تنها براى دفن او امكان يافت.
2 براى اينكه سر او را از بدنش جدا نسازند.
3 براى اينكه پيكر شهيد خردسال او نيز مانند پيكر ساير شهيدان بر روى خاك نماند.
4 به هنگام هجوم سپاه شوم اموى، بدنش زير سمّ ستوران پايمال نگردد.
5 توان نظاره بر آن شهيد خردسال را نداشت.
آرى! آن حضرت تا سر حدّ امكان از شهيدان تجليل مى كرد و به هر اندازه ممكن، اجساد مقدّس آنان را جمع كرد. قطعات بدن آنان را كنار هم نهاد و آن گاه به تنهايى آنها را به سوى خيمه ها حمل كرد؛ همانگونه كه هر گاه براى حمل پيكرهاى پاك، كسى موجود بود با كمك او حمل مى كرد و هر گاه كسى براى حركت دادن بدنهاى مطهّر نبود، خود، آنها را حمل و همراهى مى كرد.
زكات و انفاق
امام حسين عليه السلام نه تنها زكات بدن و مال خويش را، در راه خدا و براى خشنودى و تقرّب به او تقديم داشت، بلكه همه مال و هستى و جان گرامى خويش و ياران گرانقدرش را در طبق اخلاص نهاد و در راه خدا هديه كرد؛ حتى پيراهن كهنه اى كه قيمت چندانى نداشت، به ويژه شب عاشورا، جامه ها و ساير اشيايى را كه قيمت آنها بيش از هزار دينار بود، براى آزادى بردگان و اسيران انفاق كرد.(112)
حجّ
حجّ و طواف آن حضرت به دلايلى كه در آينده خواهد آمد، از ساير عبادتهاى ويژه آن گرامى ممتاز شد كه در بخش (در رابطه با بيت اللّه) بدان خواهيم پرداخت.
جهاد
در زيارت جامعه در مورد خاندان وحى آمده است كه:
(درود خدا و بندگانش بر شما باد، كه شما در راه خدا آن چنانكه شايسته است جهادنموديد.)(113)
و در مورد خود آن حضرت آمده است كه:
(گواهى مى دهم كه تو در راه خدا آنگونه كه شايسته بود جهاد كردى.)(114)
ولى آن حضرت به انجام جهاد و فداكارى ويژه اى برگزيده شد، آرى! به جهادى با مقرّرات و شرايط خاصّى، فرمان يافت كه كسى پيش از او آنگونه فرمان نيافته بود. آن شرايط خاصّ عبارت بود از:
1 از جمله شرايط وجوب جهاد (115) در آغاز كار، اين بود كه در برابر هر مجاهد مسلمان بيش از ده كافر نباشد و اگر نيروى آنان بيشتر از اين بود جهاد واجب نمى شد. آن گاه خداوند با آگاهى بر وضعيّت مسلمانان به لطف خويش بر آنان آسان گرفت و هر رزمنده مسلمان را در برابر دو كافر، مكلّف به جهاد ساخت؛ اما در مورد امام حسين عليه السلام اين شرط عددى مقرّر نشد؛ بلكه آن حضرت در برابر سى هزار نفر يا بيشتر از اين به جهاد در راه خدا مكلّف شد.(116)
2 از ديدگاه اسلام، نه كودكان به جهاد فرمان يافته اند و نه سالخوردگان، امّا در عاشوراى امام حسين عليه السلام جهاد در راه حقّ و عدالت، هم بر كودكان مقرّر شد و هم برسالخوردگان، هم بر نوجوانانى همچون قاسم... و بر كودكانى همانند عبداللّه يادگار گرامى حضرت امام مجتبى عليه السلام و نيز بر سالخوردگانى همانند حبيب بن مظاهرو....
3 در جهاد مقرّر شده است كه جهادگر در راه خدا، به شهادت خويش و ياران و پيروزى ظاهر دشمن يقين نداشته باشد؛ امّا آن حضرت با اينكه به شهادت خود و يارانش يقين داشت و خود پيش بينى مى فرمود (117) كه جز فرزند گرانمايه اش زين العابدين عليه السلام همگى يارانش به خون خواهند غلطيد، با اين وصف فرمان جهاد داشت.
نقض وحشيانه مقرّرات جنگى
نكته تأ سّف بار ديگر اين بود كه سپاه سياهكار اموى، در رابطه با او، همه قوانين جنگى و شيوه هاى انسانى را زير پا نهادند و مقرّراتى كه در جهاد با كفّار هم مى بايست رعايت مى شد، در جنگ ناجوانمردانه بر ضدّ يادگار پيامبر و پيشواى آسمانى امت به كلّى پايمال شد. براى نمونه:
1 در ماههاى حرام، آغاز جهاد بر ضدّ كافران هم، ممنوع شناخته شده است؛ امّا سياهكاران اموى، در همين ماهها جنگ ناجوانمردانه خود بر ضدّ يادگار گرامى پيامبر و پيشواى بزرگ عدالت را آغاز كردند و او نيز به ناگزير به دفاع قهرمانانه و عادلانه پرداخت.
2 و در نبرد با كافران، اسلام نه اجازه كشتن كودكان را مى دهد و نه زنان را، امّا سپاه تجاوزكار اموى، در جنگ ظالمانه بر ضدّ امام حسين عليه السلام از كشتن كودكان خردسال او نيز دريغ نكرد؛ همانگونه كه كودك شيرخوارش را در آغوش او به هنگام نوازش ‍ كشتند (118) و شيرخوار ديگرش را به هنگامى كه برايش آب طلبيد به تير تجاوز، به شهادت رساندند.(119)
3 از مقررات جهاد با كفّار، اين است كه مزارع و كارگاههاى آنان را نبايد به آتش كشيد اما آنان در جنگ با امام حسين عليه السلام و در حيات او برخى خيمه هايش را به آتش كينه سوزاندند و برخى ديگر را كوشيدند تا با ساكنانش به آتش كشند (120) و بقيّه خيمه ها را نيز پس از شهادت او، طعمه دود و آتش ‍ ساختند.(121)
4 از ديگر شرايط جنگ جوانمردانه، اين است كه در برابر هر رزمنده اى، يك نفر گام به ميدان نهد و همگى حتّى در نبرد با كافران نيز هجوم ناگهانى نمى نمايند؛ اما آنان چنين كردند و به جنگ نابرابرى در مقياس وحشتناك دست يازيدند.(122)
5 از شرايط ديگر جنگ منصفانه بر ضدّ كافران، اين است كه پيكار به هنگام عصر آغاز گردد تا تاريكى شب ميان دو لشكر جدايى افكند و نبرد تا نابودى آنان ادامه نيابد امّا سپاه شوم اموى پيكار تجاوزكارانه خويش بر ضدّ پسر پيامبر را از بامداد آغاز كرد (123) و هدفش، نسل كشى و قتل عامّ آنان بود.
6 از ديگر شرايط، اين است كه بدن كشتگان مثله نشود و سرشان ازميدان نبرد به جايى ديگر انتقال نيابد؛ چرا كه بريدن سر كافر تجاوزكار به هنگام پيكار و نيز جابه جاساختن آن در ميدان جهاد ممكن است، اما نقل و انتقال آن به نقاط ديگر ممنوع؛ امّا شقاوت پيشگان اموى اين قساوت بيرحمانه را در مورد امام حسين عليه السلام و يارانش رواشمردند.(124)
7 از ديگر مقررات جهاد اسلامى، اين است كه بزرگِ دشمن را قبل از كشتن، نبايد غارت كرد. امير مؤ منان عليه السلام حتى پس ‍ از به خاك افكندن عمروبن عبدود كه همه اركان كفر بود، از بردن لباس و اثاثيه و لوازم همراه او، حتى زره گرانقيمت و بى نظير او كه جزو لباس او هم محسوب نمى شد، خوددارى كرد و هنگامى كه از دليل آن همه بزرگ منشى پرسيدند، فرمود:
(او بزرگ و سركرده سپاه خود بود و من هتك حرمت او را نمى پسندم.)(125)
به همين دليل هنگامى كه خواهرش به ميدان نبرد و كنار جنازه او شتافت و عمرو را به گونه اى يافت كه حتى زره خود را به همراه داشت ودريافت كه هماورد او شهسوار بزرگ اسلام على عليه السلام بوده است شادمان شد و به دو دليل شادمانى خويش را پنهان نداشت:
1 نخست به آن دليل كه هماورد برادرش را، هماوردى گرانقدر و گرانمايه ارزيابى كرد و گفت:
(اگر هماورد و كشنده برادرم عمرو، جز بزرگمرد انسانيّت بود، من تا زنده بودم همواره بر برادرم مى گريستم.)
2 ديگر اينكه بزرگمنشى و جوانمردى على عليه السلام را در رعايت حرمت جنازه دشمن و وانهادن زره بى نظير او دريافت و در كنار جسد بى جان او گفت:
(پس از سيلاب اشكى كه در مرگ تو جارى ساختم اينك ديگر بر تو نخواهم گريست، چرا كه عظمت هماورد تو و رعايت احترام و حقوق انسانى ات، مصيبت مرگ تو را به فراموشى مى سپارد.)
بالاتر از اين آورده اند كه فرياد شادمانى سر داد و گفت:
(برادرم! عمرى طولانى با احترام و عظمت زيستى و اينك به دست قهرمانى بزرگ، كشته شدى.) و اين شعر را سرود:
لو كان قاتل عمرو غير قاتله امّا نمى دانم اگر قاتل برادرش ‍ چوپان زاده اى از پست ترين و بى فرهنگ ترين مردم، بسان سگى سياه و سفيد و به مرض برص مبتلا بود، چه مى كرد؟
8 از ديگر شرايط جنگ مردانه، مثله ننمودن دشمن است.
اميرمؤ منان عليه السلام از مثله نمودن، شقى ترين انسانها نهى نمود و فرمود:
(اگر من بر اثر ضربات ظالمانه و ناجوانمردانه او جهان را بدرود گفتم، مى توانيد او را به طور عادلانه كيفر كنيد، اما او را مثله نكنيد.)(126)
كافران و بت پرستان نيز در زمان جاهليّت به اين شيوه پسنديده، پايبند بودند و از مثله كردن كشتگان يكديگر، حتّى مسلمانان خوددارى مى كردند؛ تا آن جايى كه ابوسفيان هنگامى كه در ميدان اُحُد، بر پيكر به خون خفته مسلمانان گذر كرد و جسد حمزه را نگريست به سوى او رفت، سر نيزه اش را بر دهان آن قهرمان به خون خفته نهاد و از شدّت كينه توزى جاهلى اش به او اهانت كرد؛ امّا هنگامى كه بدن مثله شده او را نگريست با صدايى رسا فرياد زد كه:
(اى پيروان محمّد صلى الله عليه و آله! در ميان شهداى شما برخى مثله شده اند بخداى سوگند كه من نه بدين جنايت، فرمان داده ام و نه راضى هستم.)(127)
امّا فرزندخوانده ابى سفيان در جنگ ناجوانمردانه اش بر ضدّ خاندان پيامبر، به زشت ترين مثله فرمان داد و به عمر سعد نوشت:
(هنگامى كه حسين را كُشتى، بر بدن او اسب بتاز، مى دانم كه اين كار پس از شهادت او، بر او زيانى نمى رساند، امّا چنين حرفى را زده ام كه بايد بدان جامه عمل بپوشانم.)(128)
9 از ديگر شرايط جنگ مردانه، آن است كه زنان به اسارت رفته كفّار را، نبايد بركشته هاى مردانشان عبور داد؛ به همين جهت بود كه پيامبر بلال را به خاطر عبور دادن صفيّه بر كشته هاى يهود، كه بر اثر آن، همه وجودش به لرزه در آمده بود، سخت سرزنش ‍ كرد.(129) امّا در مورد اسراى خاندان وحى، هنگامى مصيبت سهمگينتر مى گردد كه نه تنها آنان را براجساد غرقه به خون قهرمانان شهيدشان عبور دادند؛ بلكه روزهاى بسيارى آنان را همدم بدنهاى به خون خفته و سرهاى بريده شده عزيزانشان ساختند.(130)
10 از ديگر مقرّرات جهاد اسلامى، اين است كه زنان به اسارت رفته دشمن، اگر از دختران شاهان و فرمانروايان باشند نبايد در كوچه و بازار درمعرض خريد و فروش قرارگيرند و در مجالس و محافل برده شوند و پوشش از چهره آنان كشيده شود.(131)
اما رژيم سياهكار اموى، خاندان وحى و رسالت را به عنوان اسير از كوچه ها و بازارها عبور داد به طورى كه بنا به روايتى كه از امام باقر عليه السلام رسيده است برخى از مردم بى فرهنگ مى گفتند: (ما اسيرانى به زيبايى اينان نديده ايم.)(132) و در مجلس شوم يزيد، مرد پليدى از او خواست تا يكى از دختران خردسال امام حسين عليه السلام را به او ببخشد (133) و بدين گونه جنايات جگر خراشى را مرتكب شدند.
دعوت به ارزشها و هشدار از ضدّ ارزشها
آن حضرت در دعوت به حقّ و هشدار از باطل نقش ويژه اى داشت. نقشى كه به عهده كسى جز او، واگذار نشد؛ چرا كه او، با آگاهى جدّى بودن خطر، بدان موظّف شد و از نظر انجام اين رسالت خطير به مرحله اى اوج گرفت كه بر چهره قاتل خويش كه آهنگ بريدن سر او را داشت تبسّم فرمود (134) و او را پند و اندرز داد و نيز سر بريده اش راهب نصرانى را به اسلام فرا خواند.(135)
عبادتهاى مستحبّى
آب رسانى
به نظر مى رسد كه آب رسانى و سيراب ساختن موجودات زنده، حتّى كافران و حيوانات، به هنگامى كه در فشار تشنگى باشند كارى است بسيار پسنديده و در برخى شرايط واجب مى گردد و پاداش آن هم نخستين پاداشى است كه در روز رستاخيز داده مى شود.(136)
امام حسين عليه السلام در اين عمل شايسته و خداپسندانه همواره پيشگام بود و در شرايطى حسّاس، دشمنى را كه دچار بى آبى شده بود با مركبهايشان به دست خويش سيراب ساخت (137) و همينطور ذوالجناح را با كوشش بسيار از حلقه محاصره دشمن عبورداد و به آب رسانيد.(138) امّا هنگامى كه در محاصره قرار گرفت به هر صورت ممكن و آزادمنشانه در جستجوى آب برآمد؛ با كندن چاه (139) با اتمام حجّت به مدّعيان اسلام، با فرستادن سفير به سوى آنان (140) و با پند و اندرز حكيمانه و نهى از شرارت و ددمنشى (141) و سرانجام هم براى نشان دادن ماهيّت پليد نظام اموى خواسته خويش را در اين مورد به اندك آبى تقليل داد و آن را هم از او دريغ داشتند.(142)
سير كردن گرسنگان
سير كردن گرسنه اى در روز پريشانى، خوراك دادن به پدر از دست داده اى از بستگان، يا بينوايى خاك نشين، كارى است بزرگ و خدا پسندانه كه مورد توصيه قرآن است (143) و بر فضيلت بى نظير امام حسين عليه السلام همين بس كه نجات از عقبه در اين آيه شريفه به آن حضرت تفسير شده است.(144)
آن حضرت در شبانه روز عاشورا به اين عبادت بزرگ تمكّن نيافت، چرا كه روز عاشورا علاوه بر اينكه روز تشنگى بود، به دليل محاصره اقتصادى، روز گرسنگى هم بود. به همين جهت حضرت سجّاد عليه السلام فرمود:
(فرزند گرامى پيامبر، گرسنه و تشنه به شهادت رسيد.)(145)
امّا مساءله تشنگى به دو جهت تكرار شد و سخنى از گرسنگى و طلب موادّ غذايى از دشمن به ميان نيامد. نخست به دليل شدّت بيشتر عطش، بدان تأ كيد شد و ديگر به دليل ذلّت بار بودن طلب غذا و ناسازگار بودن آن با روح بلند و آزادمنشانه و ذلّت ناپذير امام حسين عليه السلام و يارانش كه نه تنها از طلب طعام خوددارى كردند، بلكه اگر در آن شرايط به آنان طعام هم داده مى شد از پذيرفتن آن خوددارى مى كردند. از همين ديدگاه بود كه وقتى برخى از مردم كوفه به كودكان خرما و گردو دادند، خواهر گرانقدرش خروشيد كه: (صدقه بر ما روا نيست.) و آنها را دور ريخت (146) چرا كه پذيرفتن غذاى آنان در آن شرايط را، ذلّت بار مى نگريست و آن را اگر چه زكات هم نباشد بر خاندان رسالت روانمى دانست.
محبّت به فرزندان
محبّت پاك و خالصانه، به همه بندگان خدا به ويژه فرزندان، عملى است شايسته و مورد سفارش، امّا در مورد محبّت به دختران در خانواده، بيشترتوصيه شده است و پاداش بيشترى نيز وعده داده اند.
آن حضرت اين عبادت را به شايسته ترين صورت ممكن انجام داد و كوشيد تا دخترش را با بوسه باران ساختن چهره و كشيدن دست نوازش پدرانه بر سر و آرامش بخشيدن به قلب طوفان زده اش، شادمان سازد و از غم و اندوه جانكاه او بكاهد. امّا او در پرتو هوش سرشار خويش حقايقى را دريافت و محبّت سرشار پدر گرانقدرش جز بر اندوه جانكاهش نيفزود.(147)
فريادرسى و ردّ تجاوز
از لحظاتى كه اين دو كار عملى پسنديده شناخته شده، تاكنون هيچ كس توفيق انجام آنها را بسان آن حضرت به دست نياورده است، براى نمونه:
1 هنگامى كه دشمن تجاوزكار به خيمه هاى او هجوم برد و صداى خاندان محاصره شده اش را شنيد، به بهترين شكل ممكن به كمك آنان ودرهم شكستن حلقه شوم محاصره شتافت و به سپاه اموى فرمود:
(شما با من در پيكاريد، بنابراين آنچه در توان داريد با شمشيرها و نيزه ها و تيرها بر من ببارانيد و به خاندان وحى و رسالت هجوم نبريد.)(148)
2 آن حضرت به نداى دادخواهانه هفتاد و دو تن از ياران خويش ‍ كه در واپسين لحظات شهادت او را به فريادرسى و حضور بر بالين خويش مى خواندند، پاسخ مثبت داد؛ همين گونه به نداى پر مهر بيست و هفت تن از قهرمانان خاندانش. گرچه برخى از دادرسيهاى آن حضرت باعث شدّت جنگ و صدمات وارده شد؛ همچون حضور او بر بالين يادگار گرامى برادر و اين بر وجود مبارك او سخت گران آمد كه فرمود:
(يادگار گرامى برادرم! بخداى سوگند كه بر عمويت گران است كه نداى مظلومانه دادخواهى ات را از ميدان جهاد بشنود و به سويت بشتابد امّا كار از كار گذشته باشد.)(149)
ديدار مردم با ايمان
زيارت انسانهاى با ايمان و پروا پيشه و شادمان ساختن آنان، همانگونه كه در روايات آمده است،(150) دو كار پرفضيلت است.
آن حضرت روز جاودانه عاشورا، كوشيد تا در پرتو مهر و محبت و دعوت به شكيبايى و پايدارى و با اندرزهاى حكيمانه، موج سرور را برقلبهاى با ايمان وارد و برق شادى و اميد را در چشمانشان آشكار سازد.
امّا آن سرزمين كربلا بود و آن روز هم عاشورا، به همين جهت وزش نسيم ملايم شادمانى هم بر قلبها ميسّر نبود. اما ديدار مردم پاكباخته و با ايمان و پروا پيشه تا حدودى مقدور بود و آن حضرت اين عبادت را به عناوين مختلف انجام داد.
عيادت بيمار
براساس برخى روايات، عيادت انسان باايمان، هم پايه عيادت خداست (151) و آن حضرت در روز عاشورا، هم به عيادت مريض ‍ موفّق بود و هم به ديدار مجروحان ميدان جهاد كه او را به ديدار خويش فرا مى خواندند. و هنگامى كه به سوى آنان مى شتافت تنها به نشستن بر بالين بسنده نمى كرد؛ بلكه به ابراز مهر و محبّت خالصانه به آنان به ويژه افراد غريب و بى كس و كارى چون غلام افريقايى و ترك مى پرداخت. گاه هم به عيادت برخى مى شتافت امّا ديدار حاصل نمى شد، همانند فرزندش على كه به خاطر ادب و احترام به پدر، او را صدا نزد و هنگامى كه خود آن حضرت سلام فرزندش را شنيد و به سويش شتافت، با پيكر غرق درخون او روبرو شد و خروش برداشت كه:
(پسرم تو را كشتند....)(152)
آن حضرت، هنگامى كه آهنگ ميدان كرد از سيّدالسّاجدين عليه السلام عيادت كرد و از وضعيّت او جويا شد و او را مورد مهر و محبّت قرار داد. واين آخرين عيادت، عيادت كننده صحيح و سالمى بود كه از پيشِ بيمار، به سوى مرگ و شهادت مى شتافت.
تلاوت قرآن
آن حضرت شبانگاهان و بامدادان تلاوت قرآن مى كرد، با اين وصف چنان شور و شوقى براى همنشينى با قرآن در سر داشت كه شب عاشورا، رويارويى با دشمن تجاوزكار را به دلايلى به تأ خير افكند؛ كه نخستين آنها تلاوت قرآن بود و در پرتو تلاوت قرآن و نيايش شبانگاهى او و اردوگاه توحيدش بود كه سى نفر از اردوگاه دشمن راه هدايت و نجات را از گمراهى باز يافتند و با ترك صفوف دشمن به صف رهروان راه نور پيوستند و تا شهادت در راه خدا، جانفشانى كردند.(153)
روز عاشورا، آن حضرت در شرايط خاصّى به تلاوت قرآن پرداخت كه يك مورد آن، لحظات رويارويى فرزندش با دشمن بود و تلاوت قرآنش نه تنها تا آخرين لحظات ادامه يافت؛ بلكه به هنگامى كه سرمقدّسش بر فراز نيزه بود نيز سوره كهف را تلاوت مى كرد.(154)
ياد خدا
او از عصر تاسوعا تا عصر عاشورا، در تمامى حالات و شرايط و در همه گفتار و كردار و حركات و سكنات خويش به ياد خدا و يادآورى پيمان با او و تاءكيد بر پايبندى بر عهد خويش با خدا بود و تا لحظاتى كه بر پيمانش با خدا وفا نكرده و حق امانت را اداننمود، به كار ديگرى حتّى صرف غذا نيانديشيد و در حالى بود كه زبان مباركش تا هنگامى كه تر بود و گردش مى كرد، به ذكر خدا مشغول بود.
نيايش و راز و نياز
يكى از دلايل به تأ خير افكندن پيكار با دشمن، يافتن فرصت ديگرى براى راز و نياز و مناجات و نيايش با خدا در شب عاشورا بود. به همين جهت پس از پاسى از شب به دعا مشغول شد و تا صبحگاه در حال نيايش بود و دعاى شبانگاهى اش به اين دعاى صبحگاهى پيوند خورد كه فرمود:
اللّهم انت ثقتى فى كلّ كرب ورجائى فى كلّ شدّة يضعف عنه الفؤ اد وتقلّ فيه الحيلة ويخذل فيه الصديق ويشمت فيه العدوّ، انزلته بك و شكوته اليك رغبة منّى اليك عمّن سواك، ففرّجته....(155)
بار پروردگارا! تو در تمام غم و اندوه پناهگاه و در هر رخداد سخت وناگوار مايه اميد و در هر حادثه اى پناه و سلاح من هستى. چه بسيار غمهايى كه دلها در برابر آن ناتوان و راه چاره در برطرف ساختن آن، مسدود مى گردد. دوستان و دشمنان، زبان به سرزنش ‍ و شماتت مى گشايند، كه من همه را به بارگاه تو آوردم و به تو شكايت كرده و از ديگران قطع اميد نمودم و تنها تو بودى كه به داد من رسيدى و اين غمهاى كمرشكن را برطرف ساختى و مرا از امواج سهمگين بلا، رهانيدى.
و آخرين دعاى او در حالى كه با بدن غرقه در خون بر خاك افتاده بود اين بود:
اللّهمّ متعال المكان، عظيم الجبروت تشاء، قريب الرَّحمة، صادق الوعد، سابق النّعمة، حسن البلاء، قريب اذا دعيت، محيط بماخلقت، قابل التّوبة لمن تاب اليك، قادر على ما اءردت، ومدرك ما طلبت وشكور اذا شكرت... انا عترة نبيّك وولد حبيبك محمد صلى الله عليه و آله.(156)
اى خدايى كه مقامت بسى بلند و والا و خشم و غضبت بر ستمكاران شديد و قدرتت از هر قدرتى فراتر است.
اى خدايى كه از مخلوق خويش بى نيازى و در بزرگى و عظمت فراگير و به آنچه بخواهى، پرتوان و در رحمتت بر بندگان نزديك و بر آنچه پديد آورده اى، احاطه دارى.
اى خدايى كه هركس از در توبه به سويت درآيد، پذيرايى و به آنچه بر انجامش، اراده كنى توانا، آنچه را بخواهى درك مى كنى و كسى را كه سپاست گويد، سپاس مى گويى.
خداوندا! ما خاندان و فرزندان پيامبر محبوب و برگزيده تو هستيم كه ما را مى كشند.
خداوندگارا! در رخدادها و حوادث بر ما گشايش و در گرفتاريها راه نجات و رهايى، عنايت فرما....
عبادتهاى قلبى و صفات پسنديده
آن حضرت در روز عاشورا، به بلندترين قلّه انسانيّت و برترين ارزشهاى اخلاقى و پسنديده ترين صفات برجسته انسانى، اوج گرفت، به ارزشهايى كه به بيان روايات، ويژه پيامبران خداست (157) و آنان را بدين ويژگيها آراسته است.
اينك به ترسيم اين ويژگيها خواهيم پرداخت:
يقين
اين ويژگى روحى و اخلاقى و عبادى، از صفات پيام آوران الهى است، كه برترين و والاترين مرحله آن براى امام حسين عليه السلام پديد آمد؛ چرا كه حقيقت يقين آن است كه انسان در راه هدف از زرق و برق دنيا بگذرد و خويشتن را از ارزشهاى مادّى دورسازد و او در تمام مراحل عمر و همه فرازها و نشيبهاى نهضت الهى اش، از همان لحظات حركت از مدينه تا واپسين لحظات شهادت، در اوج يقين بود.
آن حضرت پس از ورود به كربلا در نامه اى به برادرش محمّد و ساير افراد قبيله بنى هاشم مرقوم داشت: (امّا بعد! گويا دنيايى وجود نداشته، همانگونه كه سراى آخرت جاودانه است.)(158)
حقيقت اين است كه دنيا و آخرت را بدين صورت ارزيابى نمودن عبارت است از دورى گزيدن از دنيا و آزاد ساختن قلب از كمند مهر آن و آن گرامى در اوج چنين حالتى بود.
مقام رضا و خشنودى
آن حضرت در والاترين درجه از درجات رضا و تسليم در برابر حق و در رفيع ترين مرحله خشنودى از خدا بود.
به هنگام حركت از مكّه فرمود:
(گويا با ديدگان خويش مى نگرم كه درندگان بيابانها، بين سرزمين نواويس و كربلا اعضا و اندامهاى پيكرم را قطعه قطعه و شكمهاى گرسنه خود را سير و انبانهاى تهى شان را پر مى كنند... بر آنچه خدا خشنود و راضى گردد ما خاندان وحى و رسالت خوشنود خواهيم بود.)(159)

از ويژگيهاى آن حضرت كه منشاء و سرچشمه ديگر صفات و امتيازات او گرديد، اين بود كه فرمان خاصّ آفريدگارش را در روز بزرگ و جاودانه عاشورا، به سبك بى نظيرى به انجام رسانيد و خدا را به گونه اى عبادت كرد كه نه كسى پيش از او توفيق آن را يافته بود و نه پس از او.
1 عبادت او در آن روز تاريخى و حماسه ساز، عبادتى جامع، كامل، پرمحتوا و دربردارنده تمامى اقسام و ابعاد و چهره هاى يك سيستم عبادى كامل بود و از عبادتهاى بدنى و قلبى گرفته تا ظاهرى و باطنى، روحانى و معنوى، واجب و مستحب و ديگر چهره ها و جلوه هاى پرستش خالصانه و عاشقانه خدا در آن موج مى زد و از هر نمونه و نوع آن، بهترين و كاملترين و زيباترينش در عبادت و عبادتگاه حسين عليه السلام تبلور يافت.
و در يك روز! آرى! يك روز شكوهمند و به ياد ماندنى! آفريدگار تواناى هستى به انواع و اقسام پرستشها و در تمامى جلوه ها و چهره ها پرستيده شد.
2 آن روز علاوه بر اينكه روز بزرگ عبادت و نيايش بود، روز تبلور ارزشهاى انسانى نيز بود، به همين جهت بود كه در كنار عاشقانه ترين و خالصانه ترين نيايشها و عبادتها، تمامى مكارم اخلاقى و صفات پسنديده انسانى به صورت همگون و ناهمگون در بهترين صورت ممكن، در چشم انداز بشريّت قرار گرفت.
3 بر اين دو شاهكار بزرگ، دو شاهكار ديگر بايد افزود، نخست: تحمّل قهرمانانه شديدترين آزمايش روزگار و شكيبايى همه جانبه و پايدارى وصف ناپذير در برابر آن و ديگر سپاس و شكرگزارى بر شدايد، در برترين و بالاترين شكل ممكن.
دين جامع و كامل
آفريدگار تواناى هستى، همواره بندگان خويش را براساس ‍ موقعيّت و امكانات و مصالحشان به انجام وظائف فرمان داده است؛ به همين جهت است كه در طىّ قرون و اعصار، براى هر پيامبر و امّتى راه و رسمى قرار داده و براى هر پيامبرى نيز نسبت به جانشينانش خصوصيّاتى مقرّر داشته است.
در ميان همه اديان و پيام آوران آنها، دين جامع و كامل و سهل و آسان را بر پيامبر اسلام فرو فرستاده و براى او ويژگيهاى بسيارى كه در شمار، افزون بر بيست و يك خصوصيّت است، ارزانى داشت و براى جانشينانش در مورد پيشوايى خلق و دعوت به دين حق، مقرّرات خاصّى قرار داد:
فى صُحُفٍ مُكَرَّمَةٍ مَرْفُوعَةٍ مُطَهَّرَةٍ
مقرّراتى اساسى و ثابت، در نامه هايى گرانمايه، بلندقدر و پاكيزه، به دست كاتبانى بزرگوار و نيكو كردار.
و براى هر يك از آنان وظائف خاصّى را ترسيم و در صحيفه اى نورانى و مطمئن كه به دوازده مهر طلايى ممهور شده بود، تنظيم نمود و آن را امين وحى الهى، پيش از رحلت پيامبر عظيم الشّأ ن به سوى او آورد و گفت: (اين وصيّت شما، به برگزيدگان و زبدگان خاندانت مى باشد.)
پيامبر گرامى پرسيد: (زبدگان و برگزيدگان خاندانم، كيانند؟)
جبرئيل گفت: (على عليه السلام و فرزندان معصوم او.)(100)
پيامبر آن صحيفه نورانى و آسمانى را به اميرمؤ منان عليه السلام داد و به او دستور داد كه نخستين مهر آن را گشوده، بدانچه فرمان يافته است به دقّت عمل كند.
آنگاه آن را به حضرت امام حسن عليه السلام داد كه او نيز دوّمين مهر آن را گشود و به آنچه در آن نوشته يافت، عمل كرد.
سپس آن را به برادر گرانقدرش امام حسين عليه السلام تسليم كرد كه او نيز سوّمين مهر را گشود و نگريست كه نوشته شده است:
(با گروهى پاكباخته و وارسته براى شهادت در راه حق و عدالت وپيكار همه جانبه با بيداد و شقاوت و جاهليّت بپاخيز و جان گرامى خويش را در طبق اخلاص به بارگاه دوست، عرضه دار، كه او خريدار آن است.)(101)
آن حضرت نيز صحيفه آسمانى را به سيد السّاجدين عليه السلام داد كه پس از گشودن چهارمين مهر آن، اين فرمان را ديد كه:
(در خانه و در كنار خاندانت باش و دور از غوغاى دنيا پرستان، تا آخرين لحظات، پرستش پروردگارت را پيشه ساز.)(102)
سوداى پرشكوه
بنابراين، هنگامى كه از وظايف بزرگ حسين عليه السلام در آن صحيفه آسمانى، اين وظيفه بزرگ است كه:
(جان گرامى خويش را در طبق اخلاص نهاده، براى معامله پرشكوه با دوست بپاخيز و منظور از اين سوداى معنوى و روحانى نيز، آفرينش آن حماسه بزرگ و آن شاهكار وصف ناپذير، در روز جاودانه عاشورا است.)
پس، قهرمان آن روز بيادماندنى و بى نظير، بايد ميان همه انواع و اقسام عبادتهاى جسمى و قلبى و عملى واجب و مستحب و ميان عبادتهاى ويژه آن روز و مشترك با روزهاى ديگر را تا جايى كه ممكن و شايسته يك سوداى بزرگ و برترين پاداش است، هماهنگى ايجاد كند و در برابر آن كار عظيم و پرشكوه، الطاف خاصّه آشكار و نهان آفريدگارش را متوجّه خويش سازد.
اينك براى روشنگرى اين سوداى بزرگ و اين عبادت خالصانه، بايد نخست سيستم عبادى و اخلاقى اسلام را بگونه اى كه در كتابهاى فقهى آمده است ترسيم كرد و آنگاه به چگونگى انجام و تبلور يافتن آنها در روز عاشورا پرداخت.
عبادت ظاهرى
از ويژگيهاى امام حسين عليه السلام ايجاد هماهنگى و جمع ميان اقسام طهارت بود. او به قصد تقرّب به پروردگار و به نيّت عبادت و بندگى او، شب عاشورا با اندك آبى كه فرزند محبوبش ‍ على، در آن شرايط سخت محاصره و بى آبى برايش فراهم ساخت غسل شهادت كرد.(103) پس روز عاشورا با خون قلب مصفايش، به سبك ويژه اى وضو ساخت و چهره منوّرش را رنگين كرد. آنگاه به غسل ترتيبى پرداخت و با خون قلبش ‍ سرمطهّر و بدن مقدسش را شست و سرانجام غسل ارتماسى كرد.
عبادت ويژه باطنى
آن حضرت در صبحگاه روز شهادتش، وضوى خاصّى ساخت، كف دست خويش را از خون پاكش پر كرد و چهره نورانى اش را رنگين كرد؛ آن گاه به خاك پاك و پاكيزه و مباركى تيمّم كرد و بر چهره اش كشيد و به هنگام آمادگى كامل، جان پاكش براى پرواز به بارگاه دوست، پيشانى بر زمين نهاد و به سجده پرداخت.
نماز عشق
در زيارت جامعه، در مورد خاندان وحى كه امام حسين عليه السلام از اعضاى آن است مى خوانيم كه:
(درود بر شما كه جان گرامى خويش را در راه خشنودى خدا نثار كرديد و آنچه در راه او بر شما رسيد، شكيبايى ورزيديد و نماز را بپا داشتيد و زكات را پرداختيد.)(104)
و در زيارت مخصوص آن گرامى آمده است كه:
(سلام بر تو اى فرزند گرامى پيامبر! گواهى مى دهم كه تو نماز را آن چنان كه مى بايد بپاداشتى و زكات را پرداختى و به حق و حقيقت فرا خواندى و از تباهى و ناپسنديها نهى كردى و قرآن را چنانكه مى بايد تلاوت كردى و در راه خدا چنانكه شايسته بود، جهادكردى....)(105)
او نماز را به راستى به صورت بى نظيرى بپا داشت، به گونه اى كه مخصوص او بود و نه ديگرى، در شبانه روز جاودانه عاشورا، آن حضرت چهار نوع نماز خواند.
1 نماز وداع و آن نمازى بود كه شب عاشورا، پس از به تأ خير افكندن پيكار و مهلت خواستنش از دشمن، بپا داشت.(106)
2 نماز نيمروزى كه به صورت نماز خوف، به سبك ويژه اى جز نمازهاى خوفى كه در منزلگاه (عسفان) و (ذات الرقاع) و (بطن النخل)(107) خواند، بپا داشت كه در آن برخى از ياران پاكباخته اش، هدف تيرهاى دشمن كينه توز و تجاوزكار قرار گرفته، به شهادت رسيدند.(108)
3 روح و جان نماز را با آوردن اسرار و افعال و چگونگى و كلمات آن به صورت تمام عيار و به گونه اى كه در (كتاب الصّلوة) آمده است، بپاداشت.
4 و نماز مخصوصى كه با تكبيرة الاحرام، قرائت، قيام، ركوع، سجود، تشهّد و سلام ويژه اى بپا داشت. نمازى كه تكبير آن را به هنگام فرود آمدن از مركب سر داد و قيام آن را به هنگامى كه پس ‍ از افتادن بر خاك به روى پاى خويش ايستاد، به جا آورد. و ركوع آن را به هنگامى كه شدت زخم و خونريزى بر خاك مى افتاد و برمى خاست، انجام داد و قنوت آن را با آخرين دعاى روح بخش و آخرين نيايش ملكوتى اش در واپسين دقايق زندگى زمزمه كرد كه:
(خداى من! اى خدايى كه مقامت بس والا و بلند مرتبه! خشم و غضبت بر بيدادگران بسيار شديد، نيرويت از هر نيرويى بالاتر است، خدايى كه از تمامى مخلوقات بى نيازى و در كبريا و عظمت فراگير وبه آنچه بخواهى توانا....
بار خدايا! ما خاندان و فرزندان پيامبر محبوب و برگزيده تو هستيم كه اينان با ما از راه فريب و حيله وارد شدند و دست از يارى ما كشيدند و ما را كه براى حق و عدالت بپاخاستيم به شهادت رساندند.)
و سجده آن را با نهادن چهره پرفروغش بر خاك گلگون كربلا انجام داد و تشهّد و سلام آن را با خروج روح بلندش از پيكر غرقه به خونش، ادا كرد و بالاخره سر از سجده نماز برداشتن را، با اوج گرفتن سر بريده اش بر فراز نيزه ها و تعقيب نمازش را هم با برخى دعاها و اذكار و سوره مباركه كهف كه از فراز نيزه ها تلاوت كرده، به گوشهامى رساند.(109)
روزه:
روزه آن حضرت در روز جاودانه عاشورا اقسام چندگانه اى داشت كه در فصل مستقلّى در دوازده قسمت تنظيم و ترسيم شده است كه برترينش، روزه اى بود كه طىّ آن امام حسين عليه السلام علاوه بر خوددارى از خوردن ونوشيدن، از همه علايق قلبى و جسمى نيز چشم پوشيد و به همين جهت، خداوند براى او افطارى خاصّ به دست پيامبرش اهدا كرد؛ همانگونه كه فرزند گراميش على در واپسين لحظات شهادت از آن خبر داد و گفت:
(پدر جان! اين نياى بزرگم پيامبر است كه در دست مباركش ‍ جامى گوارا، براى سيراب ساختن شماست.)(110)
تشييع پيكر پاك شهيدان
جز پيكر شهيدى كه در ميدان نبرد از دنيا رفته است، واجب است بدن مردگان را غسل، كفن و حنوط كرد و برآنان نماز گذارد؛ امّا بر شهيد بايد نماز خواند و در همان لباس پيكار و شهادتش دفن كرد.
تشييع و حمل و تربيع پيكر شهيدان نيز كارى پسنديده است. امام حسين عليه السلام امكان آن را نيافت تا در مورد شهيدان پاكباخته و بلند آوازه روز عاشورا، آنگونه كه مى بايست انجام وظيفه كند؛ بناچار به كمترين مرحله از واجبات بسنده كرد و براى هركدام امكان يافت نماز گذارد؛ ولى به دفن اجساد پاكشان فرصت نيافت، تنها با شمشير، قبرى كوچك براى كودك خردسالش حفر كرد و او را به دلايل زير دفن كرد:(111)
1 بدان دليل كه تنها براى دفن او امكان يافت.
2 براى اينكه سر او را از بدنش جدا نسازند.
3 براى اينكه پيكر شهيد خردسال او نيز مانند پيكر ساير شهيدان بر روى خاك نماند.
4 به هنگام هجوم سپاه شوم اموى، بدنش زير سمّ ستوران پايمال نگردد.
5 توان نظاره بر آن شهيد خردسال را نداشت.
آرى! آن حضرت تا سر حدّ امكان از شهيدان تجليل مى كرد و به هر اندازه ممكن، اجساد مقدّس آنان را جمع كرد. قطعات بدن آنان را كنار هم نهاد و آن گاه به تنهايى آنها را به سوى خيمه ها حمل كرد؛ همانگونه كه هر گاه براى حمل پيكرهاى پاك، كسى موجود بود با كمك او حمل مى كرد و هر گاه كسى براى حركت دادن بدنهاى مطهّر نبود، خود، آنها را حمل و همراهى مى كرد.
زكات و انفاق
امام حسين عليه السلام نه تنها زكات بدن و مال خويش را، در راه خدا و براى خشنودى و تقرّب به او تقديم داشت، بلكه همه مال و هستى و جان گرامى خويش و ياران گرانقدرش را در طبق اخلاص نهاد و در راه خدا هديه كرد؛ حتى پيراهن كهنه اى كه قيمت چندانى نداشت، به ويژه شب عاشورا، جامه ها و ساير اشيايى را كه قيمت آنها بيش از هزار دينار بود، براى آزادى بردگان و اسيران انفاق كرد.(112)
حجّ
حجّ و طواف آن حضرت به دلايلى كه در آينده خواهد آمد، از ساير عبادتهاى ويژه آن گرامى ممتاز شد كه در بخش (در رابطه با بيت اللّه) بدان خواهيم پرداخت.
جهاد
در زيارت جامعه در مورد خاندان وحى آمده است كه:
(درود خدا و بندگانش بر شما باد، كه شما در راه خدا آن چنانكه شايسته است جهادنموديد.)(113)
و در مورد خود آن حضرت آمده است كه:
(گواهى مى دهم كه تو در راه خدا آنگونه كه شايسته بود جهاد كردى.)(114)
ولى آن حضرت به انجام جهاد و فداكارى ويژه اى برگزيده شد، آرى! به جهادى با مقرّرات و شرايط خاصّى، فرمان يافت كه كسى پيش از او آنگونه فرمان نيافته بود. آن شرايط خاصّ عبارت بود از:
1 از جمله شرايط وجوب جهاد (115) در آغاز كار، اين بود كه در برابر هر مجاهد مسلمان بيش از ده كافر نباشد و اگر نيروى آنان بيشتر از اين بود جهاد واجب نمى شد. آن گاه خداوند با آگاهى بر وضعيّت مسلمانان به لطف خويش بر آنان آسان گرفت و هر رزمنده مسلمان را در برابر دو كافر، مكلّف به جهاد ساخت؛ اما در مورد امام حسين عليه السلام اين شرط عددى مقرّر نشد؛ بلكه آن حضرت در برابر سى هزار نفر يا بيشتر از اين به جهاد در راه خدا مكلّف شد.(116)
2 از ديدگاه اسلام، نه كودكان به جهاد فرمان يافته اند و نه سالخوردگان، امّا در عاشوراى امام حسين عليه السلام جهاد در راه حقّ و عدالت، هم بر كودكان مقرّر شد و هم برسالخوردگان، هم بر نوجوانانى همچون قاسم... و بر كودكانى همانند عبداللّه يادگار گرامى حضرت امام مجتبى عليه السلام و نيز بر سالخوردگانى همانند حبيب بن مظاهرو....
3 در جهاد مقرّر شده است كه جهادگر در راه خدا، به شهادت خويش و ياران و پيروزى ظاهر دشمن يقين نداشته باشد؛ امّا آن حضرت با اينكه به شهادت خود و يارانش يقين داشت و خود پيش بينى مى فرمود (117) كه جز فرزند گرانمايه اش زين العابدين عليه السلام همگى يارانش به خون خواهند غلطيد، با اين وصف فرمان جهاد داشت.
نقض وحشيانه مقرّرات جنگى
نكته تأ سّف بار ديگر اين بود كه سپاه سياهكار اموى، در رابطه با او، همه قوانين جنگى و شيوه هاى انسانى را زير پا نهادند و مقرّراتى كه در جهاد با كفّار هم مى بايست رعايت مى شد، در جنگ ناجوانمردانه بر ضدّ يادگار پيامبر و پيشواى آسمانى امت به كلّى پايمال شد. براى نمونه:
1 در ماههاى حرام، آغاز جهاد بر ضدّ كافران هم، ممنوع شناخته شده است؛ امّا سياهكاران اموى، در همين ماهها جنگ ناجوانمردانه خود بر ضدّ يادگار گرامى پيامبر و پيشواى بزرگ عدالت را آغاز كردند و او نيز به ناگزير به دفاع قهرمانانه و عادلانه پرداخت.
2 و در نبرد با كافران، اسلام نه اجازه كشتن كودكان را مى دهد و نه زنان را، امّا سپاه تجاوزكار اموى، در جنگ ظالمانه بر ضدّ امام حسين عليه السلام از كشتن كودكان خردسال او نيز دريغ نكرد؛ همانگونه كه كودك شيرخوارش را در آغوش او به هنگام نوازش ‍ كشتند (118) و شيرخوار ديگرش را به هنگامى كه برايش آب طلبيد به تير تجاوز، به شهادت رساندند.(119)
3 از مقررات جهاد با كفّار، اين است كه مزارع و كارگاههاى آنان را نبايد به آتش كشيد اما آنان در جنگ با امام حسين عليه السلام و در حيات او برخى خيمه هايش را به آتش كينه سوزاندند و برخى ديگر را كوشيدند تا با ساكنانش به آتش كشند (120) و بقيّه خيمه ها را نيز پس از شهادت او، طعمه دود و آتش ‍ ساختند.(121)
4 از ديگر شرايط جنگ جوانمردانه، اين است كه در برابر هر رزمنده اى، يك نفر گام به ميدان نهد و همگى حتّى در نبرد با كافران نيز هجوم ناگهانى نمى نمايند؛ اما آنان چنين كردند و به جنگ نابرابرى در مقياس وحشتناك دست يازيدند.(122)
5 از شرايط ديگر جنگ منصفانه بر ضدّ كافران، اين است كه پيكار به هنگام عصر آغاز گردد تا تاريكى شب ميان دو لشكر جدايى افكند و نبرد تا نابودى آنان ادامه نيابد امّا سپاه شوم اموى پيكار تجاوزكارانه خويش بر ضدّ پسر پيامبر را از بامداد آغاز كرد (123) و هدفش، نسل كشى و قتل عامّ آنان بود.
6 از ديگر شرايط، اين است كه بدن كشتگان مثله نشود و سرشان ازميدان نبرد به جايى ديگر انتقال نيابد؛ چرا كه بريدن سر كافر تجاوزكار به هنگام پيكار و نيز جابه جاساختن آن در ميدان جهاد ممكن است، اما نقل و انتقال آن به نقاط ديگر ممنوع؛ امّا شقاوت پيشگان اموى اين قساوت بيرحمانه را در مورد امام حسين عليه السلام و يارانش رواشمردند.(124)
7 از ديگر مقررات جهاد اسلامى، اين است كه بزرگِ دشمن را قبل از كشتن، نبايد غارت كرد. امير مؤ منان عليه السلام حتى پس ‍ از به خاك افكندن عمروبن عبدود كه همه اركان كفر بود، از بردن لباس و اثاثيه و لوازم همراه او، حتى زره گرانقيمت و بى نظير او كه جزو لباس او هم محسوب نمى شد، خوددارى كرد و هنگامى كه از دليل آن همه بزرگ منشى پرسيدند، فرمود:
(او بزرگ و سركرده سپاه خود بود و من هتك حرمت او را نمى پسندم.)(125)
به همين دليل هنگامى كه خواهرش به ميدان نبرد و كنار جنازه او شتافت و عمرو را به گونه اى يافت كه حتى زره خود را به همراه داشت ودريافت كه هماورد او شهسوار بزرگ اسلام على عليه السلام بوده است شادمان شد و به دو دليل شادمانى خويش را پنهان نداشت:
1 نخست به آن دليل كه هماورد برادرش را، هماوردى گرانقدر و گرانمايه ارزيابى كرد و گفت:
(اگر هماورد و كشنده برادرم عمرو، جز بزرگمرد انسانيّت بود، من تا زنده بودم همواره بر برادرم مى گريستم.)
2 ديگر اينكه بزرگمنشى و جوانمردى على عليه السلام را در رعايت حرمت جنازه دشمن و وانهادن زره بى نظير او دريافت و در كنار جسد بى جان او گفت:
(پس از سيلاب اشكى كه در مرگ تو جارى ساختم اينك ديگر بر تو نخواهم گريست، چرا كه عظمت هماورد تو و رعايت احترام و حقوق انسانى ات، مصيبت مرگ تو را به فراموشى مى سپارد.)
بالاتر از اين آورده اند كه فرياد شادمانى سر داد و گفت:
(برادرم! عمرى طولانى با احترام و عظمت زيستى و اينك به دست قهرمانى بزرگ، كشته شدى.) و اين شعر را سرود:
لو كان قاتل عمرو غير قاتله امّا نمى دانم اگر قاتل برادرش ‍ چوپان زاده اى از پست ترين و بى فرهنگ ترين مردم، بسان سگى سياه و سفيد و به مرض برص مبتلا بود، چه مى كرد؟
8 از ديگر شرايط جنگ مردانه، مثله ننمودن دشمن است.
اميرمؤ منان عليه السلام از مثله نمودن، شقى ترين انسانها نهى نمود و فرمود:
(اگر من بر اثر ضربات ظالمانه و ناجوانمردانه او جهان را بدرود گفتم، مى توانيد او را به طور عادلانه كيفر كنيد، اما او را مثله نكنيد.)(126)
كافران و بت پرستان نيز در زمان جاهليّت به اين شيوه پسنديده، پايبند بودند و از مثله كردن كشتگان يكديگر، حتّى مسلمانان خوددارى مى كردند؛ تا آن جايى كه ابوسفيان هنگامى كه در ميدان اُحُد، بر پيكر به خون خفته مسلمانان گذر كرد و جسد حمزه را نگريست به سوى او رفت، سر نيزه اش را بر دهان آن قهرمان به خون خفته نهاد و از شدّت كينه توزى جاهلى اش به او اهانت كرد؛ امّا هنگامى كه بدن مثله شده او را نگريست با صدايى رسا فرياد زد كه:
(اى پيروان محمّد صلى الله عليه و آله! در ميان شهداى شما برخى مثله شده اند بخداى سوگند كه من نه بدين جنايت، فرمان داده ام و نه راضى هستم.)(127)
امّا فرزندخوانده ابى سفيان در جنگ ناجوانمردانه اش بر ضدّ خاندان پيامبر، به زشت ترين مثله فرمان داد و به عمر سعد نوشت:
(هنگامى كه حسين را كُشتى، بر بدن او اسب بتاز، مى دانم كه اين كار پس از شهادت او، بر او زيانى نمى رساند، امّا چنين حرفى را زده ام كه بايد بدان جامه عمل بپوشانم.)(128)
9 از ديگر شرايط جنگ مردانه، آن است كه زنان به اسارت رفته كفّار را، نبايد بركشته هاى مردانشان عبور داد؛ به همين جهت بود كه پيامبر بلال را به خاطر عبور دادن صفيّه بر كشته هاى يهود، كه بر اثر آن، همه وجودش به لرزه در آمده بود، سخت سرزنش ‍ كرد.(129) امّا در مورد اسراى خاندان وحى، هنگامى مصيبت سهمگينتر مى گردد كه نه تنها آنان را براجساد غرقه به خون قهرمانان شهيدشان عبور دادند؛ بلكه روزهاى بسيارى آنان را همدم بدنهاى به خون خفته و سرهاى بريده شده عزيزانشان ساختند.(130)
10 از ديگر مقرّرات جهاد اسلامى، اين است كه زنان به اسارت رفته دشمن، اگر از دختران شاهان و فرمانروايان باشند نبايد در كوچه و بازار درمعرض خريد و فروش قرارگيرند و در مجالس و محافل برده شوند و پوشش از چهره آنان كشيده شود.(131)
اما رژيم سياهكار اموى، خاندان وحى و رسالت را به عنوان اسير از كوچه ها و بازارها عبور داد به طورى كه بنا به روايتى كه از امام باقر عليه السلام رسيده است برخى از مردم بى فرهنگ مى گفتند: (ما اسيرانى به زيبايى اينان نديده ايم.)(132) و در مجلس شوم يزيد، مرد پليدى از او خواست تا يكى از دختران خردسال امام حسين عليه السلام را به او ببخشد (133) و بدين گونه جنايات جگر خراشى را مرتكب شدند.
دعوت به ارزشها و هشدار از ضدّ ارزشها
آن حضرت در دعوت به حقّ و هشدار از باطل نقش ويژه اى داشت. نقشى كه به عهده كسى جز او، واگذار نشد؛ چرا كه او، با آگاهى جدّى بودن خطر، بدان موظّف شد و از نظر انجام اين رسالت خطير به مرحله اى اوج گرفت كه بر چهره قاتل خويش كه آهنگ بريدن سر او را داشت تبسّم فرمود (134) و او را پند و اندرز داد و نيز سر بريده اش راهب نصرانى را به اسلام فرا خواند.(135)
عبادتهاى مستحبّى
آب رسانى
به نظر مى رسد كه آب رسانى و سيراب ساختن موجودات زنده، حتّى كافران و حيوانات، به هنگامى كه در فشار تشنگى باشند كارى است بسيار پسنديده و در برخى شرايط واجب مى گردد و پاداش آن هم نخستين پاداشى است كه در روز رستاخيز داده مى شود.(136)
امام حسين عليه السلام در اين عمل شايسته و خداپسندانه همواره پيشگام بود و در شرايطى حسّاس، دشمنى را كه دچار بى آبى شده بود با مركبهايشان به دست خويش سيراب ساخت (137) و همينطور ذوالجناح را با كوشش بسيار از حلقه محاصره دشمن عبورداد و به آب رسانيد.(138) امّا هنگامى كه در محاصره قرار گرفت به هر صورت ممكن و آزادمنشانه در جستجوى آب برآمد؛ با كندن چاه (139) با اتمام حجّت به مدّعيان اسلام، با فرستادن سفير به سوى آنان (140) و با پند و اندرز حكيمانه و نهى از شرارت و ددمنشى (141) و سرانجام هم براى نشان دادن ماهيّت پليد نظام اموى خواسته خويش را در اين مورد به اندك آبى تقليل داد و آن را هم از او دريغ داشتند.(142)
سير كردن گرسنگان
سير كردن گرسنه اى در روز پريشانى، خوراك دادن به پدر از دست داده اى از بستگان، يا بينوايى خاك نشين، كارى است بزرگ و خدا پسندانه كه مورد توصيه قرآن است (143) و بر فضيلت بى نظير امام حسين عليه السلام همين بس كه نجات از عقبه در اين آيه شريفه به آن حضرت تفسير شده است.(144)
آن حضرت در شبانه روز عاشورا به اين عبادت بزرگ تمكّن نيافت، چرا كه روز عاشورا علاوه بر اينكه روز تشنگى بود، به دليل محاصره اقتصادى، روز گرسنگى هم بود. به همين جهت حضرت سجّاد عليه السلام فرمود:
(فرزند گرامى پيامبر، گرسنه و تشنه به شهادت رسيد.)(145)
امّا مساءله تشنگى به دو جهت تكرار شد و سخنى از گرسنگى و طلب موادّ غذايى از دشمن به ميان نيامد. نخست به دليل شدّت بيشتر عطش، بدان تأ كيد شد و ديگر به دليل ذلّت بار بودن طلب غذا و ناسازگار بودن آن با روح بلند و آزادمنشانه و ذلّت ناپذير امام حسين عليه السلام و يارانش كه نه تنها از طلب طعام خوددارى كردند، بلكه اگر در آن شرايط به آنان طعام هم داده مى شد از پذيرفتن آن خوددارى مى كردند. از همين ديدگاه بود كه وقتى برخى از مردم كوفه به كودكان خرما و گردو دادند، خواهر گرانقدرش خروشيد كه: (صدقه بر ما روا نيست.) و آنها را دور ريخت (146) چرا كه پذيرفتن غذاى آنان در آن شرايط را، ذلّت بار مى نگريست و آن را اگر چه زكات هم نباشد بر خاندان رسالت روانمى دانست.
محبّت به فرزندان
محبّت پاك و خالصانه، به همه بندگان خدا به ويژه فرزندان، عملى است شايسته و مورد سفارش، امّا در مورد محبّت به دختران در خانواده، بيشترتوصيه شده است و پاداش بيشترى نيز وعده داده اند.
آن حضرت اين عبادت را به شايسته ترين صورت ممكن انجام داد و كوشيد تا دخترش را با بوسه باران ساختن چهره و كشيدن دست نوازش پدرانه بر سر و آرامش بخشيدن به قلب طوفان زده اش، شادمان سازد و از غم و اندوه جانكاه او بكاهد. امّا او در پرتو هوش سرشار خويش حقايقى را دريافت و محبّت سرشار پدر گرانقدرش جز بر اندوه جانكاهش نيفزود.(147)
فريادرسى و ردّ تجاوز
از لحظاتى كه اين دو كار عملى پسنديده شناخته شده، تاكنون هيچ كس توفيق انجام آنها را بسان آن حضرت به دست نياورده است، براى نمونه:
1 هنگامى كه دشمن تجاوزكار به خيمه هاى او هجوم برد و صداى خاندان محاصره شده اش را شنيد، به بهترين شكل ممكن به كمك آنان ودرهم شكستن حلقه شوم محاصره شتافت و به سپاه اموى فرمود:
(شما با من در پيكاريد، بنابراين آنچه در توان داريد با شمشيرها و نيزه ها و تيرها بر من ببارانيد و به خاندان وحى و رسالت هجوم نبريد.)(148)
2 آن حضرت به نداى دادخواهانه هفتاد و دو تن از ياران خويش ‍ كه در واپسين لحظات شهادت او را به فريادرسى و حضور بر بالين خويش مى خواندند، پاسخ مثبت داد؛ همين گونه به نداى پر مهر بيست و هفت تن از قهرمانان خاندانش. گرچه برخى از دادرسيهاى آن حضرت باعث شدّت جنگ و صدمات وارده شد؛ همچون حضور او بر بالين يادگار گرامى برادر و اين بر وجود مبارك او سخت گران آمد كه فرمود:
(يادگار گرامى برادرم! بخداى سوگند كه بر عمويت گران است كه نداى مظلومانه دادخواهى ات را از ميدان جهاد بشنود و به سويت بشتابد امّا كار از كار گذشته باشد.)(149)
ديدار مردم با ايمان
زيارت انسانهاى با ايمان و پروا پيشه و شادمان ساختن آنان، همانگونه كه در روايات آمده است،(150) دو كار پرفضيلت است.
آن حضرت روز جاودانه عاشورا، كوشيد تا در پرتو مهر و محبت و دعوت به شكيبايى و پايدارى و با اندرزهاى حكيمانه، موج سرور را برقلبهاى با ايمان وارد و برق شادى و اميد را در چشمانشان آشكار سازد.
امّا آن سرزمين كربلا بود و آن روز هم عاشورا، به همين جهت وزش نسيم ملايم شادمانى هم بر قلبها ميسّر نبود. اما ديدار مردم پاكباخته و با ايمان و پروا پيشه تا حدودى مقدور بود و آن حضرت اين عبادت را به عناوين مختلف انجام داد.
عيادت بيمار
براساس برخى روايات، عيادت انسان باايمان، هم پايه عيادت خداست (151) و آن حضرت در روز عاشورا، هم به عيادت مريض ‍ موفّق بود و هم به ديدار مجروحان ميدان جهاد كه او را به ديدار خويش فرا مى خواندند. و هنگامى كه به سوى آنان مى شتافت تنها به نشستن بر بالين بسنده نمى كرد؛ بلكه به ابراز مهر و محبّت خالصانه به آنان به ويژه افراد غريب و بى كس و كارى چون غلام افريقايى و ترك مى پرداخت. گاه هم به عيادت برخى مى شتافت امّا ديدار حاصل نمى شد، همانند فرزندش على كه به خاطر ادب و احترام به پدر، او را صدا نزد و هنگامى كه خود آن حضرت سلام فرزندش را شنيد و به سويش شتافت، با پيكر غرق درخون او روبرو شد و خروش برداشت كه:
(پسرم تو را كشتند....)(152)
آن حضرت، هنگامى كه آهنگ ميدان كرد از سيّدالسّاجدين عليه السلام عيادت كرد و از وضعيّت او جويا شد و او را مورد مهر و محبّت قرار داد. واين آخرين عيادت، عيادت كننده صحيح و سالمى بود كه از پيشِ بيمار، به سوى مرگ و شهادت مى شتافت.
تلاوت قرآن
آن حضرت شبانگاهان و بامدادان تلاوت قرآن مى كرد، با اين وصف چنان شور و شوقى براى همنشينى با قرآن در سر داشت كه شب عاشورا، رويارويى با دشمن تجاوزكار را به دلايلى به تأ خير افكند؛ كه نخستين آنها تلاوت قرآن بود و در پرتو تلاوت قرآن و نيايش شبانگاهى او و اردوگاه توحيدش بود كه سى نفر از اردوگاه دشمن راه هدايت و نجات را از گمراهى باز يافتند و با ترك صفوف دشمن به صف رهروان راه نور پيوستند و تا شهادت در راه خدا، جانفشانى كردند.(153)
روز عاشورا، آن حضرت در شرايط خاصّى به تلاوت قرآن پرداخت كه يك مورد آن، لحظات رويارويى فرزندش با دشمن بود و تلاوت قرآنش نه تنها تا آخرين لحظات ادامه يافت؛ بلكه به هنگامى كه سرمقدّسش بر فراز نيزه بود نيز سوره كهف را تلاوت مى كرد.(154)
ياد خدا
او از عصر تاسوعا تا عصر عاشورا، در تمامى حالات و شرايط و در همه گفتار و كردار و حركات و سكنات خويش به ياد خدا و يادآورى پيمان با او و تاءكيد بر پايبندى بر عهد خويش با خدا بود و تا لحظاتى كه بر پيمانش با خدا وفا نكرده و حق امانت را اداننمود، به كار ديگرى حتّى صرف غذا نيانديشيد و در حالى بود كه زبان مباركش تا هنگامى كه تر بود و گردش مى كرد، به ذكر خدا مشغول بود.
نيايش و راز و نياز
يكى از دلايل به تأ خير افكندن پيكار با دشمن، يافتن فرصت ديگرى براى راز و نياز و مناجات و نيايش با خدا در شب عاشورا بود. به همين جهت پس از پاسى از شب به دعا مشغول شد و تا صبحگاه در حال نيايش بود و دعاى شبانگاهى اش به اين دعاى صبحگاهى پيوند خورد كه فرمود:
اللّهم انت ثقتى فى كلّ كرب ورجائى فى كلّ شدّة يضعف عنه الفؤ اد وتقلّ فيه الحيلة ويخذل فيه الصديق ويشمت فيه العدوّ، انزلته بك و شكوته اليك رغبة منّى اليك عمّن سواك، ففرّجته....(155)
بار پروردگارا! تو در تمام غم و اندوه پناهگاه و در هر رخداد سخت وناگوار مايه اميد و در هر حادثه اى پناه و سلاح من هستى. چه بسيار غمهايى كه دلها در برابر آن ناتوان و راه چاره در برطرف ساختن آن، مسدود مى گردد. دوستان و دشمنان، زبان به سرزنش ‍ و شماتت مى گشايند، كه من همه را به بارگاه تو آوردم و به تو شكايت كرده و از ديگران قطع اميد نمودم و تنها تو بودى كه به داد من رسيدى و اين غمهاى كمرشكن را برطرف ساختى و مرا از امواج سهمگين بلا، رهانيدى.
و آخرين دعاى او در حالى كه با بدن غرقه در خون بر خاك افتاده بود اين بود:
اللّهمّ متعال المكان، عظيم الجبروت تشاء، قريب الرَّحمة، صادق الوعد، سابق النّعمة، حسن البلاء، قريب اذا دعيت، محيط بماخلقت، قابل التّوبة لمن تاب اليك، قادر على ما اءردت، ومدرك ما طلبت وشكور اذا شكرت... انا عترة نبيّك وولد حبيبك محمد صلى الله عليه و آله.(156)
اى خدايى كه مقامت بسى بلند و والا و خشم و غضبت بر ستمكاران شديد و قدرتت از هر قدرتى فراتر است.
اى خدايى كه از مخلوق خويش بى نيازى و در بزرگى و عظمت فراگير و به آنچه بخواهى، پرتوان و در رحمتت بر بندگان نزديك و بر آنچه پديد آورده اى، احاطه دارى.
اى خدايى كه هركس از در توبه به سويت درآيد، پذيرايى و به آنچه بر انجامش، اراده كنى توانا، آنچه را بخواهى درك مى كنى و كسى را كه سپاست گويد، سپاس مى گويى.
خداوندا! ما خاندان و فرزندان پيامبر محبوب و برگزيده تو هستيم كه ما را مى كشند.
خداوندگارا! در رخدادها و حوادث بر ما گشايش و در گرفتاريها راه نجات و رهايى، عنايت فرما....
عبادتهاى قلبى و صفات پسنديده
آن حضرت در روز عاشورا، به بلندترين قلّه انسانيّت و برترين ارزشهاى اخلاقى و پسنديده ترين صفات برجسته انسانى، اوج گرفت، به ارزشهايى كه به بيان روايات، ويژه پيامبران خداست (157) و آنان را بدين ويژگيها آراسته است.
اينك به ترسيم اين ويژگيها خواهيم پرداخت:
يقين
اين ويژگى روحى و اخلاقى و عبادى، از صفات پيام آوران الهى است، كه برترين و والاترين مرحله آن براى امام حسين عليه السلام پديد آمد؛ چرا كه حقيقت يقين آن است كه انسان در راه هدف از زرق و برق دنيا بگذرد و خويشتن را از ارزشهاى مادّى دورسازد و او در تمام مراحل عمر و همه فرازها و نشيبهاى نهضت الهى اش، از همان لحظات حركت از مدينه تا واپسين لحظات شهادت، در اوج يقين بود.
آن حضرت پس از ورود به كربلا در نامه اى به برادرش محمّد و ساير افراد قبيله بنى هاشم مرقوم داشت: (امّا بعد! گويا دنيايى وجود نداشته، همانگونه كه سراى آخرت جاودانه است.)(158)
حقيقت اين است كه دنيا و آخرت را بدين صورت ارزيابى نمودن عبارت است از دورى گزيدن از دنيا و آزاد ساختن قلب از كمند مهر آن و آن گرامى در اوج چنين حالتى بود.
مقام رضا و خشنودى
آن حضرت در والاترين درجه از درجات رضا و تسليم در برابر حق و در رفيع ترين مرحله خشنودى از خدا بود.
به هنگام حركت از مكّه فرمود:
(گويا با ديدگان خويش مى نگرم كه درندگان بيابانها، بين سرزمين نواويس و كربلا اعضا و اندامهاى پيكرم را قطعه قطعه و شكمهاى گرسنه خود را سير و انبانهاى تهى شان را پر مى كنند... بر آنچه خدا خشنود و راضى گردد ما خاندان وحى و رسالت خوشنود خواهيم بود.)(159)

ادامه مطلب

بدينگونه مى نگريم كه او به بزرگترين رخداد غمبار زندگى پر فراز و نشيب خود كه قطعه قطعه شدن و پايمال شدن پيكر پاكش در راه خدا و احياى ارزشهاى الهى و نابودى بدعتهاى جاهليّت اموى است، خشنود بود.
سخاوت 
آن گرامى در پرتو طبع بلندش نه تنها تمامى ثروت و امكانات خويش را در راه انجام فرمان خدا نثار كرد، بلكه از آنچه برايش ‍ ممكن بود دريغ نورزيد.
شجاعت 
همانگونه كه در روايات وارد شده است او شجاعت نياى بزرگش ‍ را به ارث برده است.(160) به همين جهت شهامت و شجاعتى در روز جاودانه عاشورا از او تبلور يافت كه به حق سمبل و نمونه شد. اين بدان معنا نيست كه از پدر گرانمايه اش على عليه السلام شجاعتر بود همانگونه كه برخى ساده انديشان تصوّر كرده اند بلكه حقيقت اين است كه براى تجلّى شجاعت او، شرايطى فراهم شد كه نه براى پدرش اتّفاق افتاد و نه براى ديگر قهرمانان و شجاعان پرآوازه روزگار.
عبداللّه بن عمّار در اين مورد مى گويد:
(من هرگز قهرمان محاصره شده اى را شجاعتر و استوارتر از او نديدم او با اينكه فرزندان و ياران و مردان خاندانش در يك پيكار نابرابر به شهادت رسيده بودند؛ خود هم چنان شهامتمندانه با قوّت قلب و ثبات قدم در برابر امواج جاهليّت ايستاده بود، به تنهايى به دهها هزار تن نيروى دشمن، يورش قهرمانانه مى برد و آنان از برابرش بسان ملخهاى پراكنده و از هم گسيخته فرار مى كردند.)(161)
يورش قهرمانانه يك پيكارگر بر ده ها هزار نفر، از قوّت قلب، سرچشمه مى گيرد واز شجاعت وصف ناپذيرحكايت مى كند كه فراتر از صولتى است كه هزيمت وپراكندگى ملخ ‌وار دشمن زبون راباعث مى شود.
سمبل وقار و اطمينان
در آزمايش بزرگ عاشورا او سمبل تمام عيار وقار و اطمينان بود.
نمونه بى نظيرى از آرامش و اعصاب پولادين و قلب توانمند را تجسّم مى ساخت؛ چرا كه شدّت يافتن شدائد و مشكلات بر وقار و اطمينان او مى افزود و رنگ چهره نورانى اش را بازتر و بشاشتر مى ساخت.(162)
قلب پر مهر
از صفات برجسته اش يكى هم رقّت قلب و داشتن سوز دل نسبت به سرنوشت ديگران بود قلب پرمهرش بر تمامى همراهان و بر شدّت ابتلا وآزمايش آنان سوزوگداز داشت. همواره براى كاهش ‍ مشكلات و رفع مصائب آنان تلاش مى كرد و به خاطر همين دلسوزى و رقّت قلب، گرفتارى و مصائب او بزرگتر مى نمود.
بزرگمردى كه از شدّت مهرِ قلبى و عواطفِ سرشار انسانى، با ديدن شرايط غمبار نوجوانى، يتيمى، شدّت تشنگى، پريشانى و افسردگى يادگار برادر و آمادگى اش براى نبردى سهمگين، چنان مى گريد كه بيهوش مى گردد.(163) بايد انديشيد كه وقتى با پيكر غرقه به خون و پايمال شده او روبرو مى گردد چه شرايطى برايش ‍ پيش خواهد آمد؟
بردبارى
در بردبارى بى نظيرش همين بس كه با همه اين رنجها و پيشامدهاى ناگوار و فشار بى رحمانه دشمن، باز هم قهرمانانه حملات آنان را دفع و ضرباتشان را تحمّل مى كرد و بر آنان نفرين نمى كرد؛ مگر آنگاه كه با زخم زبان قلب مقدّسش را مجروح مى ساختند.
يكى از شقاوت پيشگان به نام مالك بن يسر، ضمن وارد آوردن شمشيرى بر پيكرش، به او ناروا گفت كه آن گرامى زخم شمشير را به روى خود نياورد؛ امّا در برابر زخم زبان، او را نفرين كرد (164) و اين با بردبارى ناسازگار نيست چرا كه تحمّل سرزنش، ذلّت است نه بردبارى و مى فرمود:
الموت خير من ركوب العار
مرگ پرافتخار و با عزّت، زيبنده تر از ذلّت پذيرى است.
حسن خلق
آن گرامى مرد توحيد و تقوا، همواره سمبل اخلاق نيكو و روش ‍ پسنديده بود، امّا در شبانه روز عاشورا، جلوه هايى از اين فضيلت انسانى از او تبلور يافت كه شگفت انگيز بود به گونه اى كه اگر به رفتار و كردار و عملكرد او با هر كدام از ياران و خاندان و ارادتمندان و خدمتگذارانش در آن شرايط سخت بنگريم، چنان است كه به راستى به ارزشها و امتيازات اخلاقى بى نظيرى برمى خوريم.
جوانمردى
او سمبل جوانمردى و آزادگى است و جلوه هاى بارزى از اين صفت ارزشمند در روز عاشورا از او پديدار شد كه شگفت انگيز است.
از آن جمله:
سيراب ساختن دشمن در آن شرايط سخت بيابان،(165) رضايت ندادن به يارى رسانى گروه جن (166)... و ديگر اجازه ندادن به كشتن ناگهانى عنصر پليدى چون شمر، كه پيش از برخورد دو سپاه در تيررس يكى از يارانش قرار گرفته بود كه امام عليه السلام فرمودند:
لاترمه فانّى لا ابدء بالقتال
تيراندازى نكن كه من آغاز به قتال نمى كنم.
غيرتمندى و عزّت نفس:
از صفات برجسته انسانى يكى هم غيرتمندى است. غيرتمندى وغيرت ورزى به خود و به خاندان و يارانش.
در مورد غيرت ورزى به خويشتن انبوه سخنان افتخار آفرين و اشعار حماسى و سروده هاى پر محتوا و ستم سوزش، به هنگام يورش قهرمانانه به سپاه دشمن، بلندآوازه و شناخته شده است.
همانگونه كه عملكرد غيرتمندانه و افتخار آفرين او بسيار است، كه اينك يك نمونه آن را كه قلبها را جريحه دار مى سازد، مى نگريم:
در روز جاودانه عاشورا هنگامى كه آن حضرت بر اثر شدّت زخمها و ضربت كارى عنصر ددمنشى به نام صالح بن وهب، توان نشستن بر فراز مركب و ادامه دفاع را از دست داد و به طرف راست چهره مقدّسش، برروى خاك افتاد؛ همان ويژگى غيرتمندى و عزّت نفسش بدو اجازه آرميدن بر روى خاك و شنيدن شماتت دشمن بى فرهنگ را نداد؛ به همين جهت با زحمت بسيار بپا خاست و اين بار بر روى پاى خويش به دفاع از حق پرداخت.
پس از چندى شدّت صدمات وارده، قدرت ايستادن را نيز از او سلب كرد، به ناچار در وسط ميدان نبرد نشست و در حالى كه حلقه محاصره بر او تنگتر مى شد، غيرتمندانه و شجاعانه به دفاع از حق ادامه داد. اين مرحله نيز با شدّت يافتن زخمها و ادامه خونريزى غيرممكن شد و پيشواى غيرتمندان عالم، در واپسين لحظات شهادت قرار گرفت؛ امّا شگفتا كه در آن لحظات نيز به زحمت بپا مى خاست و بر خاك مى افتاد تا دشمن، كار او را تمام شده ننگرد و جراءت جسارت و شماتت نيابد....(167)
غيرتمندى و غيرت ورزى او در مورد خاندانش نيز درس آموز و شنيدنى است. او تمام تلاش خويش را براى تدابير دفاعى بكار گرفت.
با حفر خندق بر اطراف خيمه ها، با افروختن آتشهاى شعله ور و پرشراره در درون خندق (168) و با فرا خواندن پياپى دشمن زبون، كه:
اقصدونى بنفسى واتركوا حرمى
شما با من در پيكاريد نه با خاندانم، پس به خيمه ها نزديك نشويد.
و اين غيرتمندى به جايى رسيد كه با شنيدن خبر هجوم به خيمه ها، آب گوارايى را كه با زحمت بسيار بدان دست يافته و براى نوشيدن به دهان نزديك ساخته بود به زمين پاشيد و با همان حالت عطش براى دفاع از خيمه ها شتافت.(169)
قناعت 
او براى اتمام حجت و نشان دادن ماهيت دشمن، از همه دنيا به اين قناعت كرد كه به گوشه اى از مرزهاى سرزمين پهناور اسلامى برود.(170) پس به قناعت خويش افزود و از همه دنيا و امكانات آن به يك پيراهن قديمى و پاره كه نه قيمتى داشت و نه مشترى، بسنده كرد؛ امّا دشمن تجاوز كار پس از شهادت آن حضرت آن را نيز از پيكر مقدّسش بيرون آورد و برد.(171)
شكيبايى
از صفات برجسته آن حضرت يكى هم شكيبايى بود، همان صفت والايى كه در قرآن هم، ملاك پيشوايى و امامت امامان معصوم عليهم السلام و هم معيار پاداش آنهاست:
وَجَعَلْنا مِنْهُمْ اَئِمَّةً يَهْدُونَ بِاَمْرِنا لَمّا صَبَرُوا وَ جَزاهُمْ بِما صَبَرُوا جَنَّةً وَحَريرابا سند معتبر از امام صادق عليه السلام روايتى بدين مضمون است:
از چيزهايى كه خداوند در شب معراج بر پيامبر خويش وحى كرد اين بود كه: (خداوند تو را به سه چيز آزمايش خواهد كرد تا بنگرد شكيبايى و پايداريت چگونه است؟)
پيامبر صلى الله عليه و آله گفت: (پروردگارا! به فرمانت تسليم و جز به يارى تو بر شكيبايى ناتوانم.)
آنگاه وحى شد كه نخستين آزمايش اين خواهد بود كه:
(بايد محرومان امت را بر خويشتن مقدم دارى.)
كه پيامبر مراتب اطاعت و شكيبايى خويش را اعلان كرد.
ديگر اينكه: (بايد فشار و آزار را تحمّل و رسالت خويش را ابلاغ كنى.)
پيامبر عرضه داشت: (به فرمانت تسليم و شكيبايى پيشه خواهم ساخت.)
و ديگر اينكه: (لاجرم بايد بدانچه در راه خدا بر خاندانت مى رسد تسليم باشى چرا كه حقّ برادرت غصب مى گردد و مورد ستم و فشار قرار مى گيرد و دخت گرانمايه ات در حالى كه كودك در رحم دارد، مورد ستم و بى حرمتى و مصادره اموال و ضرب و شتم قرارمى گيرد و قدرت پرستان، بدون اجازه بر حريم خانه اش ‍ وارد مى گردند و دونورديده ات يكى به مكر و غدر دشمن، شهيد و پس از شهادت مورد هتك و اهانت قرارمى گيرد و ديگرى از سوى امّتت دعوت مى شود، آنگاه خود و مردان خاندان و همراهانش كشته و زنان و كودكان و خاندانش به اسارت مى روند.)
پيامبر گفت:
انّا للّه وانّا اليه راجعون
كار خويش را به خدا وا مى گذارم و از او شكيبايى مى طلبم.(172)
پيامبر در تمام اين مراحل شكيبايى ورزيد، امّا در مورد سرنوشت حسين عليه السلام گريه امانش نداد و اين لازمه محبّت و رقّت قلب است و با شكيبايى ناسازگار نيست. هرگز نشد كه آن حضرت مصائب خود يا يكى از افراد خاندانش را به ياد آورد و اشك بريزد؛ امّا هرگاه حسين عليه السلام را مى نگريست و يا مصائب او را به ياد مى آورد گريه امانش نمى داد.
به على عليه السلام مى فرمود تا او را نگه دارد و خود گلوى او را ببوسد و هنگامى كه سبب گريه را مى پرسيدند، از فرود آمدن شمشيرهاى بيداد بر پيكر حسين عليه السلام خبر مى داد.(173)
آن حضرت هر گاه حسين عليه السلام را شادمان مى ديد گريه مى كرد و هر گاه اندوهگينش مى نگريست باز هم اشك مى ريخت. هر گاه لباس جديد بر اندام او مى ديد گريه مى كرد و همين گونه، با اقتداى به پيامبر، على و فاطمه و حسن عليهم السلام همگى بر مصائب و پيشامدهاى ناگوار كه در راه حق براى حسين عليه السلام در پيش بود، مى گريستند.
امّا خود امام حسين عليه السلام در شكيبايى نمونه بود و در همه مراحل به شكيبايى سفارش مى كرد. او به هنگام آخرين وداع به خاندانش، آنان را توصيه به صبر كرد و ضمن اندرز حكيمانه آنان را از وارد آوردن خراش و صدمه بر چهره و پاره كردن گريبان و جزع و بيتابى نهى فرمود؛(174) ولى از گريه بازشان نداشت.
آرى! تنها از دخترش خواست تا پدر زنده است نگريد و قلب او را شعله ور نسازد و فرمود:
لاتحرقى قلبى بدمعك حسرةً بالّذى

تأ تينه ياخيرة النّسوان (175)

آرى! شكيبايى حسين عليه السلام به گونه اى بود كه فرشتگان آسمان را شگفت زده كرد. بر وضعيّت او بينديش و شرايط سخت او را در نظرت ترسيم كن.
آنگاه كه با زخمهاى بى شمار و فرق شكافته و پيشانى شكسته و سينه درهم كوبيده و سوراخ سوراخ شده از تير سه شعبه بر ريگهاى تفتيده نينوا افتاده است و در همان حال تيرهاى ستم در گلو و حلق و گردنش فرو نشسته، زبان از شدت عطش و بسيارى حركت، مجروح و جگرشعله ور و لبها خشك است، قلب مباركش از سويى با ديدن انبوه شهيدان بر خون طپيده اش سوخته و از دگر سو، با نظاره بر خاندان محاصره شده اش، سخت بريان و در تب و تاب است.
دست مبارك با ضربت شقاوت پيشه اى قطع و نيزه اى بر انتهاى پايش نشسته و محاسن و سر و صورت به خون آغشته است. در همان شرايط از يك طرف فرياد دادخواهى خاندانش را مى شنود و از طرف ديگر صداى شادمانى و شماتت دشمنانش را، چون چهره از خاك برمى دارد وديده به اين سو و آن سو مى گشايد، پيكرهاى به خون آغشته اى را مى نگرد كه در كنار هم چيده شده اند؛ ولى با همه اين پيشامدهاى سهمگين و مصائب بزرگ و طاقت فرسا، چون كوهى ثابت و استوار بر موضع برحقّ و قهرمانانه اش ايستاده است، نه آهى مى كشد نه دريغى مى دارد و نه يك قطره اشك ضعف، در برابر دشمن مى ريزد و تنها زير لب زمزمه دارد كه:
صبراً على قضائك، لامعبود سواك
بار خدايا! من در برابر حكم تو شكيبايم! جز تو معبودى نيست، اى فريادرس دادخواهان.
قهرمانى كه به مرگ نينديشد!
آرى! در زيارت آن حضرت آمده است كه:
ولقد عجبت من صبرك ملائكة السّماوات
از شكيبايى تو در برابر رخدادهاى عظيم و مصائب بزرگ، فرشتگان آسمانها شگفت زده شدند.
و از امام سجّاد عليه السلام است كه: هر چه كار بر او پيچيده تر و سخت تر مى شد، رنگ چهره اش درخشنده تر و كران تا كران وجودش پراطمينانتر مى گشت، تا جايى كه دشمن كينه توز با شگفتى بسيار او را قهرمانى خواند كه در راه حق و عدالت هرگز به مرگ نمى انديشد.(176)
امّا، در كربلا در چند مورد سيل اشك امانش نداد و دلايل آن هم روشن است:
1 به آن دليل كه گريه بر مصائب خاندان وحى و رسالت، عبادت و اطاعت است.
2 بدان جهت كه انهدام اركان دين و معنويّت و اخلاق و ارزشهاى والاى آسمانى را مى نگريست و بر آن مى گريست.
3 بدان جهت كه طبيعت انسانى و فطرت بشرى كه به موجب آن گرسنگى و تشنگى و سوز دل بر انسان عارض مى گردد، در وجود پيامبر و پيشوايان معصوم نيز موجود است، پيامبر در مورد پسرش فرمود:
(پسرم! در مرگ تو قلبها شعله ور و اشكها جارى است، اما چيزى كه خداى را ناخشنود سازد، نخواهيم گفت....)(177)
آرى! امام حسين عليه السلام نيز در چند مورد به اين مرحله رسيد و به موجب همين طبيعت بشرى بود كه طوفان اندوه و سيلاب اشك امانش نداد.
خدايا! كاش مى توانستم بدانم كه در آن شرايط سخت و شكننده، بازهم ممكن بود از سوز دل و سيلاب اشك مانع شود؟
در شرايطى كه پس از شهادت انبوه ياران و برادران و فرزندان، به خاطر دفاع از ارزشهاى آسمانى سخت مظلوم واقع شده و تنها مانده بود و زمين با آن گستردگى اش بر او تنگ شده و از هر جهت در محاصره قرار گرفته و در ميان خيمه هايش جز زنان و كودكان و بزرگ مردى بيمار و بى دفاع، كسى نمانده بود، خويشتن را اينگونه تنها مى نگريست و مردان خاندانش را به خون طپيده و زنان و كودكان را در امواج گرفتارى و مصائب برخى را تشنگى از پا در آورده و برخى در آستانه مرگ بودند. در همان شرايط امام حسين عليه السلام آهنگ ترك ديار و شتافتن به سوى يار را داشت و به آنان مى فرمود:
(براى اسارت آماده شويد و به شكيبايى قهرمانانه كمر بنديد.)
و مى كوشيد تا آنان را از گريه و ضجّه و شيون دلخراش آرام سازد. به راستى آيا در اين شرايط طوفان زا مى توانست از شعله ور شدن دل و جريان اشك جلوگيرى كند؟
آنگاه كه مى خواست از آنان جدا شود، دخت خردسال و گرانمايه اش كه سخت به او مهرمى ورزيد با فريادى دردآلود و سر برهنه خود را به پدر رسانيد و دامانش را گرفت و گفت: (آهسته تر! آهسته تر!... پدر جان! اينك شكيبا باش! تا از تماشاى چهره ملكوتى ات آخرين زاد و توشه را برگيريم، چرا كه احساس مى كنم اينك آخرين وداع و آخرين ديدار است و ديگر ملاقاتى در دنيا نخواهد بود.) آنگاه بر دست و پاى پدر افتاد و بوسه باران كرد.
امام حسين عليه السلام بى اختيار به روى خاك نشست و دختر دُردانه اش را بر دامان خود نشاند و اينجا بود كه گريه اى سخت و بسيار شديد به او دست داد و سيلاب اشك فروباريد به گونه اى كه با آستين پاك مى نمود و زمزمه مى كرد كه:
(دختر دردانه ام! سكينه ام! بدان كه پس از مرگ پدر، گريه ات بس طولانى خواهدبود.)
سيطول بعدى ياسكينة فاعلمى آرى! آيا مى توان قلبى را يافت كه در اين شرايط غمبار و شكننده شعله ور نگردد و چشمى را تصوّر كرد كه اين صحنه هاى حزن انگيز و دلخراش را بنگرد و نگريد؟
آرى! اين اوّلين مورد از موارد ششگانه بود كه حسين عليه السلام گريه كرد.
دوّمين مورد گريه آن حضرت، هنگامى بود كه در كنار جسد برادر قهرمانش ايستاد و با منظره غم انگيز، دستهاى جداشده و ظرف آب پاره شده و پيكر به خون آغشته پرچمدارش روبرو شد، اينجا بود كه گريه امانش نداد و به شدّت گريه كرد.(178)
سوّمين مورد، هنگام به ميدان رفتن يادگار گرامى حضرت مجتبى عليه السلام، قاسم بود كه آن حضرت او را در آغوش كشيد و تا سرحدّ بيهوشى گريه كرد.(179)
چهارمين مورد، هنگامى بود كه با نداى قاسم خود را به ميدان و كنار جسد غرق به خون او رساند و پيكر او را پايمال شده سم اسبان، نگريست.(180)
پنجمين مورد، كه آن حضرت گريست هنگامى بود كه فرزند گرانمايه اش در برابر ديدگانش به سوى ميدان حركت كرد. او در آن لحظات غمبار محاسن خويش را به دست گرفت و رو به آسمان كرد و پروردگارش را فرا خواند.(181)
ششمين مورد، هنگام دلدارى و آرامش بخشيدن به خواهر گرانقدرش زينب عليها السلام بود كه طوفان سوز و سيلاب اشك امانش نداد... و پس از باران اشك، به زحمت خود را كنترل كرد.(182)
آرى! هنگامى كه انسان بر اين موارد ششگانه مى انديشد، به اين نتيجه مى رسد كه: هيچ دارنده قلب سليم و پرمِهرى، نمى تواند اين مصائب عظيم و مناظر دلخراش و رقّت انگيز را نظاره كند و از سوز دل و سيلاب اشك، خوددارى ورزد. و نيز در مى يابد كه گفتار و واكنش آن حضرت در همه آن موارد، از آن جمله به هنگام آخرين وداع با دختر خردسالش و در كنار دست پيكر به خون نشسته برادر ايثارگرش و بر بالين يادگار گرامى برادرش و ساير موارد، همه جا واكنشى سنجيده و حكيمانه و براساس ‍ درايت خاصّى صورت گرفته است.
دو ويژگى شگفت انگيز
در دو بحث گذشته، نخست ويژگيهاى آن حضرت در دوران زندگى پربارش، موردبحث قرار گرفت و به دنبال آن ويژگيهايى كه در جلوه گاه عاشورا، از آن بزرگ پيشواى جهان انسانيّت، جلوه گر شد.
اينك آخرين بحث اين بخش را با ترسيم دو ويژگى ناهمگون و شگفت انگيز در حماسه عاشورا به پايان مى بريم.
الف: شخصيّت بى همتا
از آن گرامى صفات والايى جلوه گر شد كه يك انسان نمى تواند چنين صفات ارزشمند و ناهمگون با يكديگر را در شخصيّت خويش گرد آورد، به همين دليل هم بى همتاست و نمى توان هماورد و نمونه و نظيرى براى او پيدا كرد كه اينك به برخى از صفات برجسته و اضداد آنها كه شگفتى همه متفكّران را برانگيخته است، نظرمى افكنيم:
1 آن حضرت در پديد آوردن حماسه عظيم عاشورا، به خاطر طبيعت كار و برخى رويدادها، گاه مضطرب و پريشان مى گشت. ولى شگفت انگيز است كه هر چه مايه اضطراب و ناراحتى بيشتر مى شد، قلب پرتوانش مطمئنتر و اعصاب پولادين و اركان وجودش آرامتر مى گشت، به همين جهت در حالى كه امواج كوه افكن مشكلات و عوامل اضطراب بر او هجوم مى برد، سخت استوار و پراطمينان بود.
2 آن حضرت در مواردى چند كه بدانها اشاره رفت، به گونه اى تحت تأ ثير امواج عواطف پاك و سرشار خويش قرار گرفت كه به سختى گريه كرد و باران اشك باراند، با اين وصف بر شكيبايى خويش، كه فرشتگان آسمانها را شگفت زده كرده بود، باز هم افزود. بدين جهت هم گريان بود و هم در همان حال قهرمان شكيبايى و پايدارى.
3 آن حضرت از سويى، قهرمان ستمديده اى بود كه تحت شديدترين فشارها و محاصره ها بود، امّا در همان حال نه تنها از ثبات قلب و عظمت روح تسخيرناپذيرش كاسته نشده بود، بلكه دوست و دشمن او را دريا دلترين و پرتوان ترين قهرمان جهان انسانيّت مى نگريستند.
4 از سويى ياران و فرزندان و برادرانش به خاك و خون طپيده و خونخواهى آنان را از تجاوزكاران نكرده بود، امّا در همان حال به گونه اى بود كه انتقام گيرنده و خونخواهى قدرتمند و پرتوان مى نمود كه گويا انتقام همه خونهاى به ناحق ريخته شده را گرفته بود.
5 آن حضرت از سويى تنهاى تنها و بدون يار و ياور مانده بود و در همان حال، چنان بود كه گويى قهرمان پرشكوه و پيروزى را در اردوگاه خويش و در ميان انبوه يارانش، در اوج اقتدار و عظمت مى نگريستى، به گونه اى كه هر گاه بر سپاه شوم اموى يورش ‍ مى برد و كار را بر آنان سخت مى گرفت، بسان گلّه هاى گوسفند از برابرش مى گريختند.(183)
بدين جهت بود كه در اوج غربت و تنهايى گويا داراى لشكرى عظيم بود و در نهايت بى ياورى و نداشتن امكانات در اوج حشمت و جاه.
6 او در مسافتى نزديك به خيمه ها، در آخرين لحظات بر خاكها و ريگهاى تفتيده نينوا افتاده و غريبانه در واپسين لحظات شهادت بود، در حالى كه در همان چند قدمى اطراف قتلگاهش، خاندان و فرزندانش به شدّت نگران حال او بودند و امكان حضور بر بالين او را نداشتند و او در چند قدمى خاندانش غريب بود.
7 آن گرامى، براى اتمام حجّت خود، فرياد دادخواهى سر داده بود (184) و براى دفاع از حق و عدالت و جلوگيرى از انهدام اركان معنويّت همگان را به يارى فرا مى خواند و در همان حال هر كس او را به يارى وفريادرسى و كمك مى طلبيد، به ياريش ‍ مى شتافت.(185) بدين جهت او دادخواهى، دادرس بود.
8 شهداى پاكباخته عاشورا، آگاهانه و عاشقانه جان گرامى خويش را نثار او و آرمان بلند او كردند و در برابر ديدگانش پس از جهادى خستگى ناپذير به ملكوت آسمانها پرگشودند و در همان حال او جان باعظمت خويش را براى نجات و فلاح آنان نثار كرد، به همين جهت برخى از انديشمندان از زبان او خطاب به يارانش ‍ گفتند: (شما جانهاى گرامى خويش را فداى من كرديد، من نيز آمده ام تا جانم را فداى شما كنم و شما را از آتشهاى بدبختى دنيا و آخرت نجات بخشم.)
بدين جهت او فدايى بزرگى بود كه فداييان بسيارى داشت.
9 آن حضرت در واپسين دقايق حيات كه بر خاك گرم كربلا افتاده بود، تنها و بى يار و ياور بود و در همان حال مى كوشيد تا بر خاندان خود و همه كسانى كه به سوى او مى شتابند، يار و ياور باشد و آنان را از خطرات نجات بخشد.
بدين جهت او قهرمانى تنها و به خون خفته و در همان حال نجات بخش بود.
10 شدّت تشنگى آن حضرت تا سر حدّ خشك شدن دهان و حركت بى اختيار زبان رسيده بود، با اين وصف در تب و تاب بود تا همه تشنگان، حتّى ذوالجناح را پيش از اينكه خود آب بنوشد، سيراب سازد.(186)
آرى! او سيراب كننده ديگران بود و خود تشنه لب.
11 او پس از جهادى بى نظير، با بدن برهنه و عريان در پهن دشت نينوا افتاده بود، امّا اشعّه و نورانيّت خاصّى كه از پيكر مقدّسش ‍ متبلور بود، چشمها را از ديدن بدنش بازمى داشت و هرگاه ديدگان آهنگ نظاره بر او را مى كردند بدن نورانى اش با اينكه لباسش را نيز ربوده بودند پوشيده مى نگريستند.(187)
بدين جهت پيكر مقدّسش در حال برهنگى، پوشيده بود....
12 آن حضرت بر روى ريگهاى تفتيده نينوا، به خاك و خون طپيده بود، امّا در همان حال كسى كه او را ديده بود سوگند ياد مى كرد كه هرگز كشته آغشته به خونى را نورانيتر از او نديده ام به گونه اى كه پرتو افشانى چهره مقدّسش مرا از نظاره به چگونگى شهادتش بازداشت.(188)
آرى! به راستى كه او به خون آغشته اى نورافشان و پرتوافكن بود.
13 آن حضرت زير فشار وحشيانه و ظالمانه رژيم سياهكار اموى، همانگونه كه خود فرمود، هيچ پناهگاه و نقطه امنى برايش ‍ نمانده بود، با اين وصف هر ستم ديده و بى پناهى، همچون يادگار برادرش، عبداللّه و ديگران، به او پناه مى بردند.
بدين جهت او در اوج بى پناهى ملجاء و پناهگاه ديگران بود.
14 او آرامش دهنده دلهاى طوفان زده و تسلّى بخش قلبهاى سوزان و چشمهاى گريان بود و در همان حال، خود سبب جريان يافتن سيلاب اشكها و سوز دلها.
همانگونه كه در روايت است: هنگامى كه عبداللّه و عبدالرّحمان، باچشمانى اشكبار براى حضور در ميدان، از آن گرامى اجازه خواستند، آن حضرت سبب گريه آنان را پرسيد و آنان را مورد محبّت قرار داد. آنان گفتند: (ما بر خود گريه نمى كنيم، بلكه براى شما اشك مى فشانيم كه شما را در اين شرايط مى نگريم.)(189)
15 او آرامش بخش دلها و بازدارنده از گريه بود و در همان حال خود مى گريست و اين هنگامى بود كه شب عاشورا خواهر گرانمايه اش با شنيدن زمزمه آن حضرت به شهادت او و يارانش ‍ يقين كرد، آنگاه شيون كنان، با سر برهنه، نزد برادر آمد و گفت: (سخنان شما، به سخنان كسى مى ماند كه همه راهها را مسدود و شهادت را قطعى مى نگرد.)
فرمود: (آرى خواهرم! بردباريت از دست نرود، شكيبايى پيشه ساز!)
و در همان حال كه خواهر قهرمانش را به بردبارى و شكيبايى رهنمون بود، گريه امانش نداد.(190)
ب: دومين ويژگى شگفت انگيز
دوّمين ويژگى شگفت آورش اين بود كه در روز جاودانه عاشورا، ميان دو مسئوليّت ناسازگار و ناهماهنگ با هم، پيوند برقرار كرد و به هر دو وظيفه ظاهرى و واقعى، عمل كرد.
توضيح اينكه گذشت كه: براى پيامبر در احكام تكليفى و وضعى اش، خصوصيّاتى است كه با احكام ظاهرى امّت ناسازگار است؛ همينطور هركدام از ائمه عليهم السلام در برنامه دعوت به سوى حقّ و نگهبانى از دين، وظايف خاصّى دارند كه در صحيفه هاى گرانمايه و پاك و بلند مرتبه آسمانى نوشته شده و به دست سفيران گرانمايه و نيكوكردار سپرده شده است (191) كه هر كدام براساس آن صحيفه هاى آسمانى كه جبرئيل آورده است بايد عمل نمايند، با اينكه در اين صحيفه ها، گاه براى هر كدام برنامه و احكامى است كه به ظاهر با برنامه ديگرى ناسازگار است. درست به همين دليل است كه بر پيامبران و ائمّه عليهم السلام در مورد انجام برخى امور كه ضرر و خطر آن برايشان آشكار است جاى اعتراف و چون و چرا نمى ماند؛ چرا كه آنان به درجه والايى از رضا و تسليم نائل آمده اند كه همان را مى پسندند كه جانان مى پسندد.
امام حسين عليه السلام نيز در نهضت توحيديش موظّف به انجام دو برنامه و دو تكليف بود: يكى برنامه ظاهرى و هماهنگ با وظيفه و تكليف مردم و ديگر وظيفه حقيقى كه با وظيفه خاصّ خود هماهنگ و در صحيفه مخصوص به آن حضرت، نگاشته شده و از ويژگيهاى او بود.
1 رسالت واقعى ويژه آن حضرت، او را دعوت به قيام در برابر ستم و فريب حاكم مى كرد. گرچه در آن، شهادت خود و ياران و اسارت خاندانش قطعى مى نمود، امّا اين كمترين بهايى بود كه براى نجات دين مى بايست، پرداخت؛ چرا كه سركشان تجاوزكار اموى به ويژه سر كرده آنها معاويه با انواع فريب و تطميع و ديگر شگردهاى ابليسى به گونه اى شخصيّت كاذب خويش را در دلهاى ساده انديش، جا زده بودند كه بسيارى، آنان را برحق و امير مؤ منان عليه السلام و فرزندان گرانمايه و شيعيانش را بر اثر بمباران تبليغاتى رژيم اموى، به ناحق مى پنداشتند؛ تا آنجايى كه ناسزاگويى و اهانت به آن حضرت را جزء نماز جمعه ساختند.
كار دجّال گرى اين بدعتگران رسوا، به جايى رسيد كه يكى از قربانيان فريب كه در نماز جمعه ناسزا گويى به پيشواى عدالت و انسانيّت را فراموش ساخته و به مشعر رفته بود، هنگامى كه در بيابان خشك و سوزان به ياد آورد، در همان نقطه توقّف و بدعت فراموش شده را قضا كرد و براى جبران آن در همانجا مسجدى بنياد كرد و آن را (مسجدذكر) نام نهاد.(192)
با اين طوفان فريب و بيداد، اگر امام حسين عليه السلام نيز با آنان دست بيعت مى فشرد و تسليم مى گشت، ديگر اثرى از دين خدا برجاى نمى ماند و توده هاى مردم مى پنداشتند كه آنان به راستى جانشين پيامبرند و در ميان امّت، كسى مخالف شيوه ابليسى آنان نيست در حالى كه پس از قيام امام حسين عليه السلام بر ضدّ سياست تجاوزكارانه و شيطانى آنان و شقاوتى كه نسبت به او و خاندان وحى و رسالت روا داشتند، مردم يكه خوردند و از خواب غفلت بيدار و به پليدى و گمراهى زمامداران اموى پى بردند و به خوبى دريافتند كه آنان سياست بازانى جاه طلب و شاهانى قدرت پرست و تجاوزكارند، نه چنانكه مدّعى بودند: حجّتهاى خدا و جانشين پيامبر! و درست اينجا بود كه به بركت قيام و دعوت توحيدى و شهادت حسين عليه السلام دينِ حقّ، بار ديگر آشكار و بدعتهاى سياه اموى كه به عنوان دين، به خورد خلق اللّه مى دادند، برملا شد.
آرى! اين رسالت عظيم و مسئوليّت بزرگ و وظيفه و برنامه حقيقى امام حسين عليه السلام بود.
برنامه و مسئوليّت ظاهرى
به موجب اين وظيفه ظاهرى بود كه آن حضرت با نهايت درايت و كياست و از هر راه مشروع و ممكن، همه تلاش خويش را براى حفظ جان خويش و خاندانش بكار گرفت؛ امّا برايش ميسّر نشد. چرا كه رژيم سياهكار اموى، زمين و زمان را بر او تنگ ساخته و قرارگاه امنى برايش ننهاده بود. يزيد به فرماندارش در مدينه نوشت، پيش از آنكه نداى حق طلبانه حسين عليه السلام طنين انداز گردد، او را در همان نقطه نابود سازد. آن حضرت با شرايطى، بسان شرايط خروج موسى از قلمرو فرعون، ترسان و نگران از مدينه خارج شد و اين آيه را تلاوت كرد:
فَخَرَجَ مِنْها خائِفاً يَتَرَقَّبُ قالَ رَبِّ نَجِّنى
پس از حركت از مدينه، به سرزمين وحى و حرم امن الهى پناه برد (193) به نقطه اى كه خدايش آنجا را براى همه موجودات، حتّى كافر و قاتل، پرنده و درنده، گياه و درخت، منطقه امن اعلان كرده بود تا همگان درپرتوآن از قصاص و كيفر و شكار و ضربه خوردن و قطع شدن در امان باشند. امّا رژيم تجاوزكار اموى، در آنجا نيز دست بردار نبود به همين جهت نقشه دستگيرى يا ترور ناجوانمردانه آن حضرت را در دستور كار خويش قرار داد و او در حالى كه احرام بسته بود، امكان تمام كردن مراسم شعائرحجّ خويش را نيافت. به ناچار از احرام خارج شد و در حالى كه در كشور پهناور اسلامى قرارگاه امنى نداشت، تصميم به ترك حرم گرفت.
در اين شرايط بود كه وظيفه ظاهرى او را متوجّه كوفه ساخت، چرا كه همه مردم آن، طىّ نامه هاى متعدّدى، مراتب فرمانبردارى خويش را نگاشته (194) و حجّت را بر آن گرامى تمام ساخته و طبق معيارهاى ظاهرى، خلافى نيز مشاهده نمى شد؛ به ويژه كه سفير آن حضرت، جناب مسلم بن عقيل نيز طىّ گزارش مشروحى، جريان بيعت و آمادگى آنان را براى پيروى از پيشواى به حق خويش گزارش داده بود (195) و ديگر راهى براى ردّ دعوت آنان نداشت.
امّا هنگامى كه آمد و شرايط نامطلوب جديد و پيمان شكنى آنان را نگريست، ديگر راه بازگشت نداشت؛ با اين وصف اگر بخواهد برگردد به كجا بازگردد و اگر به سوى كوفه نرود به كجا رو آورد؟
اصولاً بايد گفت كه: اگر به سوى كوفه نمى رفت، در حالى كه زمين با گستردگى اش با شقاوت بنى اميّه بر او تنگ مى نمود، به كجا مى رفت؟ دليل اين شرايط سخت، سخنان خود اوست.
از آن جمله: به برادرش محمد، كه به آن حضرت يادآورى مى كرد تا به سوى يمن يا بيابانها و شكاف كوههاى دوردست برود، فرمود:
وايم اللّه لوكنت فى حجر هامّة
بخداى سوگند! اگر در لانه جنبنده اى از جنبندگان زمين باشم، مرا در خواهند آورد تا خونم را بريزند و با كشتن من به هدف پست خويش برسند....
و نيز سخن آن گرامى در جواب فرزدق است كه، پس از حركت كاروان امام حسين عليه السلام از مكّه، بدان برخورد و ضمن احترام، دليل ناتمام گذاشتن مراسم و شعائر حجّ و شتاب به سوى كوفه را جويا شد كه فرمود:
(اگر چنين نمى كردم بازداشت مى شدم و در حرم امن الهى مورد بى حرمتى قرار مى گرفتم.)(196)
و نيز سخن آن حضرت به اباهرّه است كه وقتى سبب خروج از حرم خدا و پيامبر را جويا شد، در پاسخ او فرمود:
(... بنى اميّه ثروتم را مصادره كردند، شكيبايى ورزيدم، با فحّاشى و شرارت، حرمت مرا در هم شكسته صبر كردم، اينك برآنند تا خونم را به زمين بريزند كه ناگزير از حرم خدا و پيامبر خارج شدم.)(197)
و نيز سخن آن حضرت به يكى از شيوخ عرب به نام عَمْرو بن لوذان، در يكى از منزلگاههاى ميان مكّه و كوفه است كه ضمن ملاقات با آن گرامى وآگاهى از هدف كاروان حسينى گفت: (تو را به خداى سوگند مى دهم كه از رفتن به كوفه منصرف و از همين جا بازگردى. چرا كه در آنجا جز با شمشيرها و نيزه هاى آخته روبرو نخواهى شد.) آنگاه اضافه كرد كه:
(اگر دعوت كنندگان شما، به راستى اطمينان مى دهند كه جلو فتنه وآشوب را بگيرند و با آماده ساختن اوضاع، بهاى سنگين اين دعوت را تضمين و شرايط را فراهم سازند، حركت به سوى آنان مانعى ندارد. امّا با شرايطى كه خودت هم پيش بينى مى كنى، رفتن به سوى كوفه، جز گام سپردن به يك ورطه خطرناك نيست.)
امام حسين عليه السلام فرمود:
ليس يخفى علىّ الراءى ولكنّ اللّه تعالى لايغلب على امره
مصلحت براى من پوشيده نيست، امّا اراده و برنامه خدا، تغييرناپذير است.
سپس اضافه كرد:
واللّه لايدعوننى حتّى يستخرجوا هذه العلقة من جوفى
اينان هرگز دست از من برنخواهند داشت، جز اينكه خونم را بريزند.
دقّت در جملات آن حضرت، واقعيّت اوضاع و شرايط و حركت آگاهانه آن گرامى را روشن مى كند، براى نمونه:
1 جمله
ولكن اللّه لا يغلب على امره. در آخرين سخن او، بيانگر تكليف واقعى است كه ترسيم شد.
2 و جمله
واللّه لايدعوننى... بيانگر شرايط اضطرار.
3 و جمله
حتى يستخرجوا هذه العلقة اشاره به شدّت فاجعه و مصيبتى كه در همان آغاز كار، دل او را خون كرده است.
نكته ديگر اين است كه: اگر امام حسين عليه السلام با آنان دست بيعت هم مى فشرد، بازهم، خون پاكش را مى ريختند. شاهد بر اين مطلب سخن ابن زياد است كه مى گفت: (بايد نخست به فرمان من و يزيد گردن نهد، پس از آن در مورد او تصميم خواهيم گرفت.)(198)
و نيز سخن شمر است كه مى گفت: (بايد نخست دست بيعت بفشارد و آنگاه در مورد او خواهيم انديشيد.)(199)
اى سالار من
آرى! پدر و مادرم فداى يكتا مرد بزرگ و بى همتايى باد كه زير شديدترين فشارهاى نظامى و روانى قرارش دادند تا در برابر استبداد سياهكار اموى، تن به ذلّت سپارد و به آن اقرار و اعتراف كند كه نكرد و آرزوى آن را در دل سياه و پليدشان نهاد و روز عاشورا قهرمانانه خروشيد كه:
لا واللّه لا اعطيكم بيدى اعطاء الذّليل
نه! بخداى سوگند كه دست ذلّت به دست شما نخواهم گذاشت و چون بردگان به بردگى و اسارت اعتراف نخواهم كرد.
پدر و مادرم فدايت، اى سالار من! به راستى كه استقبال از مرگ شرافتمندانه در ميدان نبرد، براى روح بلند و تسخير ناپذير تو زيبنده تر از پذيرش ذلّت است و به حق فرمودى كه: (به خاك افتادن شرافتمندانه، بسى بهتر از پذيرش ذلّت و خفّت فرومايگان است.)
سالار من! يقين دارم كه اگر تو براساس تقيّه و وظيفه ظاهرى در برابر اشرار اموى، كوتاه مى آمدى و دست بيعت با استبداد هم مى دادى، باز هم تو را رها نمى ساختند تا ذلّت و شهادت را بر تو تحميل نمايند. به همين دليل سرها و جانها فدايت باد كه در اوج شهامت و سرافرازى خروشيدى كه:
(شهادت آرى! امّا ذلّت هرگز!)
(مرگ قهرمانانه و پرافتخار چرا! امّا تن سپردن به پستى هرگز!)
پدرم به قربانت، اى سالار من كه با به دوش كشيدن بار سنگين اين مسئوليّت بزرگ و با انجام اين رسالت پرشكوه، هم خود را كرامت و عزّت و حيات جاودانه بخشيدى و هم تمامى بشريّت را.
-------------------------------------------
آيت اللّه حاج شيخ جعفر شوشترى

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مداحی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 شـوال

١ـ عید سعید فطر٢ـ وقوع جنگ قرقره الكُدر٣ـ مرگ عمرو بن عاص 1ـ عید سعید فطردر دین مقدس...


ادامه ...

3 شـوال

قتل متوكل عباسی در سوم شوال سال 247 هـ .ق. متوكل عباسی ملعون، به دستور فرزندش به قتل...


ادامه ...

4 شـوال

غزوه حنین بنا بر نقل برخی تاریخ نویسان غزوه حنین در چهارم شوال سال هشتم هـ .ق. یعنی...


ادامه ...

5 شـوال

١- حركت سپاه امیرمؤمنان امام علی (علیه السلام) به سوی جنگ صفین٢ـ ورود حضرت مسلم بن عقیل...


ادامه ...

8 شـوال

ویرانی قبور ائمه بقیع (علیهم السلام) به دست وهابیون (لعنهم الله) در هشتم شوال سال 1344 هـ .ق....


ادامه ...

11 شـوال

عزیمت پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به طایف برای تبلیغ دین اسلام در یازدهم...


ادامه ...

14 شـوال

مرگ عبدالملك بن مروان در روز چهاردهم شـوال سال 86 هـ .ق عبدالملك بن مروان خونریز و بخیل...


ادامه ...

15 شـوال

١ ـ وقوع ردّ الشمس برای حضرت امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)٢ ـ وقوع جنگ بنی قینقاع٣ ـ وقوع...


ادامه ...

17 شـوال

١ـ وقوع غزوه خندق٢ـ وفات اباصلت هروی1ـ وقوع غزوه خندقدر هفدهم شوال سال پنجم هـ .ق. غزوه...


ادامه ...

25 شـوال

شهادت حضرت امام جعفر صادق(علیه السلام) ، رییس مذهب شیعه در بیست و پنجم شوال سال 148 هـ...


ادامه ...

27 شـوال

هلاكت مقتدر بالله عباسی در بیست و هفتم شوال سال 320 هـ .ق. مقتدر بالله، هجدهمین خلیفه عباسی...


ادامه ...
012345678910

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page