صداى ناله مى آيد ز محراب

(زمان خواندن: 1 دقیقه)

صداى ناله مى آيد ز محراب

على در خون خود افتاده بى تاب

تو خلوت كن كه حيدر در نماز است

اميد عشق، در راز، و نياز است

در آغاز نماز آن مرد برتر

به گرمى بانگ زد الله اكبر

به مسجد رفت و شد آخر نمازش

جهان لرزيد از راز و نيازش

صلا زد قل هو الله احد را

ستايش كرد الله الصمد را

به آهنگ ركوع خويش خم شد

نواى دل نشينش زير و بم شد

سحر بود و على بود و خدا بود

چنان در سجده كز عالم جدا بود

چه گويم در نخستين سجده چون شد؟

گل روى ولايت غرق خون شد

نخستين سجده او واپسين بود

نماز عشق را پايان چنين بود

دريد آن تير دل، فرق ولى را

برآورش دگر بانگ على را

كلام دل نوازش را گسستند

به شمشيرى نمازش را شكستند

درخت عدل را از ريشه كندند

عدالت را به ظلم از پا فكندند

از آن زخمى كه او را بر سر افتاد

قد مردانگى از پا در افتاد

لاحول ولاقوة الابالله العلى العظيم.
------------------------------------------
سيد محمد على جزايرى (آل غفور)