شهادت مظلومانه حضرت على عليه السلام

(زمان خواندن: 6 - 12 دقیقه)

برادران بنابراين روايت و همچنين روايات ديگر، ما مثل امروزى يتيم شده اند، پدرى جان سوز و مهربان از دست داده ايم، بياييد برويم كوفه، كنار مسجد جامع كه خانه آن حضرت واقع شده است ببينيم چه خبر است چه مصيبت عظمايى بر عالم وجود وارد شده است.
بحارالانوار، از روضه كافى با اسناد به اصبغ بن نباته چنين نقل مى كند: (1)
هنگامى كه اميرالمؤ منين عليه السلام ضربه خورد (آن ضربه اى كه باعث شهادت او شد) مردم، همه در كنار در خانه آن حضرت، (كنار قصرالاماره) جمع شده بودند، و درخواست كشتن ابن ملجم لعين را داشتند. در اين هنگام حضرت امام حسن عليه السلام از حانه بيرون آمد و فرمود: اى مردم! به درستى كه پدرم سفارش فرموده كه كار ابن ملجم را تا بعد از وفاتش به تاءخير اندازيم. اگر حضرت شهيد شد تصميمى جديد مى گيريم وگرنه هرچه خودش مى خواست انجام مى دهد. بنابراين متفرق شويد و پى كار خود برويد خدا شما را رحمت كند. اصبغ مى گويد پس مردم همه رفتند، ولى من نرفتم و به جاى خود ماندم. بار دوم، امام حسن عليه السلام بيرون آمد و به من فرمود: اى اصبغ! مگر نشنيدى از قول اميرالمؤ منين چه به شماگفتم؟ عرض كردم: بله، شنيدم وليكن بر من خيلى سخت است اميرالمؤ منين عليه السلام را در حالى كه هست بگذارم و بروم و بار ديگر چشم به جمال مبارك و نورانيش روشن نشود. دوست دارم نگاهى به حضرت كنم و حديثى از او بشنوم پس اگر ممكن است، براى من اجازه بگيريد، مشرف شوم؛ خدا شما را حمت كند.
پس حضرت داخل خانه شده و برگشت و به من فرمود: اصبغ! بفرما داخل، من وارد شدم. ناگاه منظره اى ديدم جگرخراش و كشنده اى كاش! زودتر مرده بودم و آن را نمى ديدم. ديدم با دستمالى فرق شكافته حضرت را بسته اند؛ ولى زردى صورت از زردى آن دستمال بيشتر بود و ديدم كه از شدت درد و اثر سم، حضرت مرتب يك پاى مبارك را بر ميدارد و پاى ديگر را مى گذارد. حضرت به من فرمود: اى اصبغ! مگر كلام فرزندم حسن را نشنيدى از قول من؟ عرض كردم: بله، يا اميرالمؤ منين! و ليكن شما را در اين حال ديدم و دوست داشتم بار ديگر شما را ديده باشم، و حديثى از شما شنيده باشم، فرمود: بنشين! فكر مى كنم، پس از امروز هرگز حديثى از من نخواهى شنيد. اصبغ! بدان، همان گونه كه تو اكنون به عيادت من آمده اى، يك وقتى من به عيادت رسول خدا صلى الله عليه و آله مشرف شدم و او فرمود: يا اباالحسن! برو و بين مردم صدا بزن: الصلوة جامعه تا همه جمع شوند. بعد برو بر روى منبر، يك پله پايين تر از جايى كه من مى ايستم، قرار بگير و به مردم بگو: آگاه باشيد! هر كس والدينش او را عاق كنند و از او ناراضى باشند، لعنت خدا بر او باد! آگاه باشيد هر بنده اى كه مولايش فرار كند، پس لعنت خدا بر او باد. آگاه باشيد! هر كس بر اجير و كارگرى ستم كند و حق او را نپردازد، پس به لعنت خدا گرفتار باد. اصبغ! من رفتم و دستور حبيبم - رسول خدا صلى الله عليه و آله - را انجام دادم، پس مردى از پايين مسجد بلند شد و گفت: يا اباالحسن! سه جمله به ما گفتى مختصر و فشرده، ما درست نفهميديم. آنها را براى ما شرح دهيد. من پاسخى ندادم، و آمدم حضرت رسول خدا صلى الله عليه و آله و كلام آن مرد عرض كردم. اصبغ مى گويد: در اين هنگام، اميراالمؤ منين عليه السلام دستم را گرفت و فرمود: اصبغ! دستت را باز كن! پس من دستم را باز كردم. حضرت يكى از انگشتانم را در دست مبارك گرفت و فرمود: اصبغ! همين گونه كه انگشتت را گرفتم، رسول خدا صلى الله عليه و آله يكى از انگشتان دستم را گرفت و فرمود: يا اباالحسن! آگاه باش! به درستى كه من و تو دو پدر اين امت هستيم.؛ پس هر كس موجب شود ما او را عاق كنيم، و از او ناراضى باشيم لعنت خدا بر او باد. آگاه باش! يا على! من و تو دو مولاى اين امتيم! هر كس از ما فرار كند و برخلاف ما رود؛ لعنت خدا بر او باد. آگاه باش! من و تو دو اجير اين امتيم و براى آن ها رنج كشيديم؛ هر كس بر ما ستم كند و حق ما را ادا نكند، پس لعنت خدا بر او باد. سپس فرمود: آمين؛ من هم گفتم آمين.
اصبغ مى گويد: در آن هنگام، حضرت از حال رفت و بعد از مدتى خوب شد. چشم هاى حق بين خود را باز كرد و فرمود: اصبغ! هنوز نشسته اى؟ عرض كردم: آرى مولاى من فرمود: حديث ديگرى اضافه كنم؟ عرض ‍ كردم: آرى خداوند خير و بركت شما را زياد كند.
فرمود: اصبغ! يكوقت، در يكى از كوچه هاى مدينه را مى رفتم؛ رسول خدا صلى الله عليه و آله را ملاقات نمودم؛ ولى من دلم گرفته بود به طورى كه از صورتم پيدا بود، پس حضرت فرمود: مى بينم مغموم و گرفته اى؛ مى خواهى حديثى براى تو نقل كنم كه هيچ وقت بعد از اين دل غمين نشوى؟ عرض كردم: آرى فرمود: يا على! هنگامى كه روز قيامت شود، خداوند تبارك و تعالى منبرى براى من قرار مى دهد كه از منبر تمام انبيا و شهدا بلندتر باشد. پس امر مى نمايد كه بر بالاى آن روم؛ سپس خداى تعالى به تو امر مى كند كه بالاى آن بيايى و يك پله پايين تر بايستى. سپس به دو فرشته فرمان ميدهد كه پايين از تو، هر كدام در يك پله بنشينند. پس ‍ هنگامى كه ما روى منبر قرار گرفتيم، هيچ فردى از اولين و آخرين نمى ماند، جز آن كه آنجا حاضر باشد. آن وقت فرشته اى كه يك پله پايين تر از تو نشسته، ندا مى دهد: اى اهل محشر! توجه كنيد، هر كس مرا مى شناسد، بشناسد، و هر كس نمى شناسد. من خودم را به او معرفى مى كنم. من خازن و كليددار بهشتم. آگاه باشيد! خداى تعالى به فضل و كرم و منت و جلال خودش به من دستور فرموده كه حتما تمام كليدهاى بهشت را به حضرت محمد صلى الله عليه و آله تقديم كنم، و به درستى كه حضرت محمد صلى الله عليه و آله دستور فرموده كه آنها را به على بن ابيطالب بسپارم؛ همه شاهد باشيد كه من سپردم.
سپس فرشته ديگرى كه يك پله پايين تر از فرشته اول است. از جا بلند مى شود و تمام مردم را صدا مى زند، به گونه اى كه همه اهل محشر مى شنوند: اى مردم! هر كس مرا مى شناسد، بشناسد، و هر كس نمى شناسد، من خودم را معرفى مى كنم. من مالك و خازن دوزخم. آگاه باشيد! به درستى كه خداى متعال به منت و فضل و كرم و جلال خودش به من دستور حتمى داده است كه كليدهاى آتش را به محمد صلى الله عليه و آله بسپارم و به درستى كه محمد صلى الله عليه و آله به من امر فرموده كه آن ها را به على بن ابيطالب بسپارم. آگاه باشيد و شاهد باشيد، سپرم.
پس من كليدهاى بهشت و دوزخ را مى گيرم. سپس رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: يا على! در اين حال تو كمر مرا خواهى گرفت و اهل بيت تو (اولاد تو) كمر تو را مى گيرند و پيروان تو كمر اهل بيت تو را. اميرالمؤ مين مى فرمايد: پس من هر دو دست را به هم زدم و عرض كردم يا رسول الله! به سوى بهشت؟ فرمود: آرى به پروردگار كعبه قسم. اصبغ مى گويد: ديگر كلامى غير از اين دو حديث از مولايم نشنيدم و بعد وفات فرمود - صلوات الله عليه.
يا اميرالمؤ منين! شما از شنيدن اين حديث خوشحال شديد و براى هميشه اندوه و غمتان برطرف شد. به خدا قسم! ما هم به اميد همين حديث و اميد شفاعت شما هيچ غم و غصه اى نداريم. دنيا هرچه هست، خواهد گذشت، و تمام اميد و افتخارمان همين است كه شيعه شما و فرزندان شما و دوستدار شما هستيم. اگر شيعه خوبى نباشيم ولى به خدا سوگند! شما و يازده فرزند بزرگوارت را دوست داريم. يا اميرالمومنين! اگر ما روز قيامت نتوانستيم، شما را پيدا كنيم، تو را به جان حضرت زهرا عليها السلام، به مظلوميت خودت و حضرت زهرا عليهاالسلام ما را پيدا كن و شفاعت نما و به بهشت ببر!
بياييد قدر اين دو پدر را بدانيم. حق اين دو مولا را ادا كنيم. اجر اين دو اجير خدمتگزار را بپردازيم و پيرو حقيقى باشيم و هرچه گفته اند عمل كنيم.
سعديا! گرچه سخن دان و نصايح گويى

به عمل كار بر آيد، به سخن دانى نيست

به گفتار تنها كه نمى شود. تو يك تسبيح به دست بگير هزار مرتبه بگو حلوا، حلوا حلوا يك ذره هم دهانت شيرين نمى شود. هى بگو على، على، على اگر عمل نداشته باشى چه سود اين بيچاره ها كه حلقه مى زنند و على على مى گويند و سر تكان مى دهند و مو پريشان مى كنند تا دهانشان كف مى كند، تا به قول خودشان روح ملكوتى بدمد اما هزار خلاف شرع مرتكب مى شوند، نماز نمى خوانند؛ حج نمى روند؛ خمس و زكات نمى دهند... كجا اين على گفتن ها به درد آن ها مى خورد؟ اگر روز قيامت اميرمؤ منان به آنها بفرمايد خانه خراب! من تا آخر نمازم را محكم داشتم و در نماز شمشير بر فرقيم زدند، چه جوابى دارند، همچنين آنها كه براى امام عزادارى مى كنند، و بر سر و سينه مى زنند، اگر مقيد به نماز نباشند، يا آنها كه در دهه عاشورا تا بعد از ساعت دوازده شب مجلس مى گيرند، و سينه زنى مى كنند، ولى نماز صبح آنها قضا مى شود، اگر امام حسين عليه السلام روز قيامت از آنها بپرسد، چرا نمازت قضا شد، من كه روز عاشورا در حال جنگ بودم، زير باران تير نماز را اول وقت به جماعت خواندم؟ واقعا چه پاسخى دارند، غير از آن كه سر به زير گذارند، و خجالت بشكند. پس بياييد به خود بياييم و وظيفه شرعى خودمان را انجام دهيم. آن وقت اميد به شفاعت داشته باشيم. شفاعت از شفع گرفته شده يعنى جفت يعنى اگر اعمال ناقص بود، اميرالمؤ منين و امام حسن و يا حضرت زهرا عليهاالسلام كمك مى كنند و كاملش، اما اگر اصلا نبود چه؟
امام باقر عليه السلام در ضمن يك روايت بسيار شيرين كه انشاءالله يك روز تمام آن را مى خوانم به جابر جعفى مى فرمايد:
يا جابر! من اطاع الله و احبنا، فهو ولينا و من لم يطع الله، لم ينفعه حبنا (2)؛
اى جابر! هر كس خدا را اطاعت كند و محب ما اهل بيت باشد پس او ولى ما خواهد بود و هر كس كه اطاعت خدا نكند، و از دستورات او سرپيچى كند، محبت ما براى او سودى نخواهد داشت.
يعنى هر دو با هم بايد باشد، هم اطاعت خدا و هم دوستى اهل بيت عليهم السلام هر كس كه اطاعت خدا نكند، و از دستورات او سرپيچى كند، محبت ما براى او سودى نخواهد داشت؛ همانگونه كه به مقتضاى روايات زياد اطاعت و عبادت خدا بدون ولايت اهل بيت عليهم السلام سودى نخواهد داشت.
خوب برادران و سروران ارجمند، شنيديد، كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله كمى از مقام اميرالمؤ منين عليه السلام در روز قيامت را بيان فرمود. آرى در دنيا كه حضرت را نشناختند و قدر او را ندانستند و هر چه مى توانستند به آن بزرگوار ستم روا داشتند. تا بالاخره در سحر ديشب به آنها نفرين فرمود و مرگ خود را از خدا خواست.
سيد رضى رحمة الله در نهج البلاغه چند جمله از كلام آن حضرت را نقل مى كند و مى گويد: قال فى سحرة اليوم الذى ضرب فيه
در سحر همان روز كه شمشير بر فرق مباركش زدند اين كلمات را فرموده است:
ملكتنى عينى و انا جالس فسنخ لى رسول الله صلى الله عليه و آله فقلت يا رسول الله ما ذالقيت من امتك من الاود و اللدد فقال ادع عليهم فقلت ابدلنى الله بهم خيرا منهم و ابدلهم بى شرا لهم منى (يعنى عليه السلام بالاود الاعوجاج و باللد الخصام و هذا من افصح الكلام)؛(3).
حضرت فرمود: نشسته بودم كه خواب بر چشمم غالب شد. پس رسول خدا در برابرم مجسم شد، عرض كردم: يا رسول الله! چى كجى ها و انحراف ها كه از امت شما ديدم و چه دشمنى ها كه با من نمودند! حضرت فرمود: يا على! در حق آنها نفرين كن، پس گفتم: خدايا! بس است كه بين آنها بانم، مرا با كسان ديگرى بهتر از آنها، محشور فرما و نيز به جاى من، كس ديگر بر آن ها تسلط فرما تا قدر مرا بدانند.
منظور از حضرت اين است كه ديگر از اين مردم سير شده ام. همه گونه به من ستم و ظلم نمودند و حق مرا غصب كردند؛ در خانه ام را آتش زدند؛ در نيم سوخته به پهلوى فاطمه ام زدند؛ محسن عزيزم را كشتند؛ ريسمان به گردنم انداختند و كشان كشان به مسجد بردند، جنگ جملى راه انداختند و مرا به جنگ صفين و نهروان گرفتار كردند، خدايا! دلم از اين زندگى گرفته و آرزو دارم نزد رسول خدا بروم. نزد فاطمه اطهر بروم به ديدن برادرم جعفر طيار عمويم حمزه سيدالشهداء بروم.
خرم آن روز كزين منزل ويران بروم

راحت جان طلبم وز پى جانان بروم

دلم از وحشت زندان سكندر بگرفت

رخت بربندم و تا ملك سليمان بروم

شايد يك ساعت بعد، دعاى حضرت مستجاب شد، آرى فقط صبح شد و در حالى كه آن حضرت مشغول نماز بود، در ميان نماز، جبرييل بين زمين و آسمان صدا زد:
تهدمت و الله اركان الهدى و انطمست و الله نجوم السماء و اعلام التقى و انفصمت و الله العروة الوثقى قتل ابن عم محمد المصطفى قتل الوصى المجتبى قتل على المرتضى قتل و الله سيد الاوصياء قتله اشقى الاشقياء؛ (4).
اى مردم! به خدا سوگند! پايه هاى هدايت ويران گرديد و ستاره هاى آسمان خاموش گرديد و پرچم هاى تقوا از حركت ايستاد. پسر عم مصطفى را كشتند؛ على مرتضى را كشتند، وصى برگزيده را كشتند؛ سيد اوصياء را كشتند، پست ترين اشقيا او را شهيد كرد.
اين صدا را تمام مردم كوفه شنيدند. همه سراسيمه و گريه كنان، به سوى مسجد دويدند. دور محراب را گرفتند. چه مى بينند؟ امير مؤ منان محاسنش از خون سرش رنگين شده!
----------------------------------------------
1-بحارالانوار، ج 40، ص 204، به نقل از امالى شيخين و رضه كافى
2-بحارالانوار، ج 78 ص 182
3-نهج البلاغه، تحقيق شيخ محمد عبده، ج 1 ص 118
4-بحارالانوار، ج 42، ص 282
------------------------------------------
سيد محمد على جزايرى (آل غفور)

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مداحی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 شـوال

١ـ عید سعید فطر٢ـ وقوع جنگ قرقره الكُدر٣ـ مرگ عمرو بن عاص 1ـ عید سعید فطردر دین مقدس...


ادامه ...

3 شـوال

قتل متوكل عباسی در سوم شوال سال 247 هـ .ق. متوكل عباسی ملعون، به دستور فرزندش به قتل...


ادامه ...

4 شـوال

غزوه حنین بنا بر نقل برخی تاریخ نویسان غزوه حنین در چهارم شوال سال هشتم هـ .ق. یعنی...


ادامه ...

5 شـوال

١- حركت سپاه امیرمؤمنان امام علی (علیه السلام) به سوی جنگ صفین٢ـ ورود حضرت مسلم بن عقیل...


ادامه ...

8 شـوال

ویرانی قبور ائمه بقیع (علیهم السلام) به دست وهابیون (لعنهم الله) در هشتم شوال سال 1344 هـ .ق....


ادامه ...

11 شـوال

عزیمت پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به طایف برای تبلیغ دین اسلام در یازدهم...


ادامه ...

14 شـوال

مرگ عبدالملك بن مروان در روز چهاردهم شـوال سال 86 هـ .ق عبدالملك بن مروان خونریز و بخیل...


ادامه ...

15 شـوال

١ ـ وقوع ردّ الشمس برای حضرت امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)٢ ـ وقوع جنگ بنی قینقاع٣ ـ وقوع...


ادامه ...

17 شـوال

١ـ وقوع غزوه خندق٢ـ وفات اباصلت هروی1ـ وقوع غزوه خندقدر هفدهم شوال سال پنجم هـ .ق. غزوه...


ادامه ...

25 شـوال

شهادت حضرت امام جعفر صادق(علیه السلام) ، رییس مذهب شیعه در بیست و پنجم شوال سال 148 هـ...


ادامه ...

27 شـوال

هلاكت مقتدر بالله عباسی در بیست و هفتم شوال سال 320 هـ .ق. مقتدر بالله، هجدهمین خلیفه عباسی...


ادامه ...
012345678910

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page