دانشگاه بزرگ جعفرى

(زمان خواندن: 14 - 28 دقیقه)

امام صادق (ع) با توجه به فرصت مناسب سياسى كه به وجود آمده بود، و با ملاحظه نياز شديد جامعه و آمادگى زمينه اجتماعى، دنباله نهضت علمى و فرهنگى پدرش امام باقر (ع) را گرفت و حوزه وسيع علمى و دانشگاه بزرگى به وجود اورد و در رشته‏هاى مختلف علوم عقلى و نقلى آن روز، شاگردان بزرگ و برجسته‏اى همچون: هشام بن حكم، محمد بن مسلم، ابان بن تغلب، هشام بن سالم، مومن طاق، مفضل بن عمر، جابر بن حيان و تربيت كرد كه تعداد آنها را بالغ بر چهار هزار نفر نوشته‏اند.(1)
هر يك از اين شاگردان شخصيتهاى بزرگ علمى و چهره‏هاى درخشانى بودند كه خدمات بزرگى انجام دادند. گروهى از آنان داراى آثار علمى و شاگردان متعددى بودند. به عنوان نمونه «هشام بن حكم» سى و يك جلد كتاب (2) نوشته و «جابر بن حيان» نيز بيش از دويست جلد (3) در زمينه علوم گوناگون بخصوص رشته‏هاى عقلى و طبيعى و شيمى (كه آن روز كيميا ناميده مى‏شد) تصنيف كرده بود كه به همين خاطر، به عنوان پدر علم شيمى مشهور شده است. كتابهاى جابر بن حيان به زبانهاى گوناگون اروپايى در قرون وسطى ترجمه گرديد و نويسندگا تاريخ علوم همگى از او به عظمت ياد مى‏كنند/
رساله توحيد مفضل
چنانكه اشاره شد امام صادق ع در علوم طبيعى بحثهايى نمود و رازهاى نهفته‏اى را باز كرد كه براى دانشمندان امروز نيز مايه اعجاب است.گواه روشن اين امر (گذشته از آموزش جابر) توحيد مفضل است كه امام آن را ظرف چهار روز املا كرد و «مفضل بن عمر كوفى» نوشت و بنام كتاب «توحيد مفضل» شهرت يافت.
مفضل خود در مقدمه رساله مى‏گويد: روزى هنگام غروب در مسجد پيامبر نشسته بودم و در عظمت پيامبر و آن‏چه خداوند از شرف و فضيلت و به آن حضرت عطا كرده مى‏انديشيدم. در اين فكر بودم كه ناگاه «ابن ابى العوجأ»، كه يكى از زندايقان آن زمان بود، وارد شد و در جايى كه من سخن او را مى‏شنيدم نشست. پس از آن يكى از دوستانش نيز رسيد و نزديك او نشست. اين دو، مطالبى درباره پيامبر اسلام بيان داشتند... آنگاه ابن ابى العوجأ گفت: نام محمد را، كه عقل من در آن حيران است و فكر من در كار او درمانده است، واگذار و در اصلى كه محمد آورده است سخن بگو. در اين هنگام سخن از آفريدگار جهان به ميان آوردند و حرف را به جايى رساندند كه جهان را خالق و مدبرى نيست، بلكه همه چيز خود بخود از طبيعت پديد آمده است و پيوسته چنين بوده و چنين خواهد بود/
مفضل مى‏گويد: چون اين سخنان واهى را از آن دور مانده از رحمت خدا شنيدم، از شدت خشم نتوانستم خوددارى كنم و گفتم: اى دشمن خدا، ملحد شدى و پروردگار را كه تو را به نيكوترين تركيب آفريده، و از حالات گوناگون گذارنده و به اين حد رسانده است، انكار كردى! اگر در خود انديشه كنى و به درك خود رجوع نمايى، دلائل پروردگار را در وجود خود خواهى يافت و خواهى ديد كه شواهد وجود خدا و قدرت او، نشان علم و حكمتش در تو آشكار و روشن است.
ابن ابى العوجأ گفت: «اى مرد، اگر تو از متكلمانى (= كسانى كه از مباحث اعتقادى آگاهى داشتند و در بحث و جدل ورزيده بودند) با تو، به روش آنان سخن بگويم، اگر ما را محكوم ساختى ما از تو پيروى مى‏كنيم ؛ و اگر از آنان نيستى سخن گفتن با تو سودى ندارد؛ و اگر از ياران جعفر بن محمد صادق هستى، او خود با ما چنين سخن نمى‏گويد و اين گونه با ما مناظره نمى‏كند. او از سخنان ما بيش از آنچه تو شنيدى بارها شنيده ولى دشنام نداده است و در بحث بين ما و او از حد و ادب بيرون نرفته است، او آرام و بردبار و متين و خردمند است و هرگز خشم و سفاهت بر او چيره نمى‏شود، سخنان و دلائل ما را مى‏شنود تا آنكه هر چه در دل داريم بر زبان مى‏آوريم، گمان مى‏كنيم بر او پيروز شده‏ايم، آنگاه با كمترين سخن دلائل ما را باطل مى‏سازد و با كوتاهترين كلام،حجت را بر ما تمام مى‏كند چنانكه نمى‏توانيم پاسخ دهيم، اينك اگر تو از پيروان او هستى، چنانكه شايسته اوست، با ما سخن بگو»/
من اندوهناك از مسجد بيرون آمدم و در حالى كه در باب ابتلاى اسلام و مسلمانان به كفر اين ملحدان و شبهات آنان در انكار آفريدگار فكر مى‏كردم، به حضور سرورم امام صادق (ع) رسيدم. امام چون مرا افسرده و اندوهيگين يافت، پرسيد: تو را چه شده است؟
من سخنان آن دهريان را به عرض امام رساندم، امام فرمود: «براى تو از حكمت آفريدگار در آفرينش جهان و حيوانات و درندگان و حشرات و مرغان و هر جاندارى از انسان و چهار پايان و گياهان و درختان ميوه دار و بى ميوه و گياهان خوردنى و غير خوردنى بيان خواهم كرد، چنانكه عبرت گيرندگان از آن عبرت گيرند و بر معرفت مومنان افزوده شود و ملحدان و كافران در ان حيرآن بمانند. بامداد فردا نزد ما بيا...».
به دنبال اين بيان امام، مفضل چهار روز پياپى به محضر امام رسيد. امام بياناتى پيرامون آفرينش انسان از آغاز خلقت و نيروهاى ظاهرى و باطنى و صفات فطرى وى و در خلقت اعضا و جوارح انسان، و آفرينش انواع حيوانات و نيز آفرينش آسمان و زمين و... و فلسفه آفات و مباحث ديگر ايراد فرمود و مفضل نوشت.(4)
رساله توحيد مفضل بارها به صورت مستقل چاپ و توسط مرحوم علامه مجلسى و برخى ديگر از دانشمندان معاصر به فارسى ترجمه شده است/
وسعت دانشگاه امام صادق (ع)
امام صادق (ع) با تمام جريانهاى فكرى و عقيدتى آن روز برخورد كرد و موضع اسلام و تشيع را در برابر آنها روشن ساخته برترى بينش اسلام را ثابت نمود/
شاگردان دانشگاه امام صادق (ع) منحصر به شيعيان نبود، بلكه از پيروان سنت و جماعت نيز از مكتب آن حضرت برخوردار مى‏شدند. پيشوايان مشهور اهل سنت، بلاواسطه يا با واسطه، شاگرد امام بوده‏اند.
در راس اين پيشوايان، «ابوحنيفه» قرار دارد كه دو سال شاگرد امام بوده است. او اين دو سال را پايه علوم و دانش خود معرفى مى‏كند و مى‏گويد:«لولا السنتان لهلك نعمان»: اگر آن دو سال نبود، «نعمان»: «نعمان» هلاك مى‏شد.(5)
شاگردان امام از نقاط مختلف همچون كوفه، بصره، واسط، حجاز و امثال اينها و نيز از قبائل گوناگون مانند: بنى اسد، مخارق، طى، سليم، غطفان، ازد، خزاعه، خثعم، مخزوم، بنى ضبه، قريش بويژه بنى حارث بن عبدالمطلب و بنى الحسن بودند كه به مكتب ان حضرت مى‏پيوستند.(6)
در وسعت دانشگاه امام همين قدر بس كه «حسن بن على بن زياد وشأ» كه از شاگردان امام رضا (ع) و از محدثان بزرگ بوده (طبعاً سالها پس از امام صادق (ع) زندگى مى‏كرده)، مى‏گفت: در مسجد كوفه نهصد نفر استاد حديث مشاهده كردم كه همگى از جعفر بن محمد حديث نقل مى‏كردند.(7)
به گفته «ابن حجر عسقلانى» فقها و محدثانى همچون شعبه، سفيان ثورى، سفيان بن عيينه، مالك، ابن جريح، ابوحنيفه، پسروى موسى، و هيب بن خالد، قطان، ابوعاصم، و گروه انبوه ديگر، از آن حضرت حديث نقل كرده‏اند.(8)
«يافعى» مى‏نويسد: او سخنان نفيسى در علم توحيد و رشته‏هاى ديگر دارد. شاگرد او «جابرين حيان»، كتابى شامل هزار ورق كه پانصد رساله را در بر داشت، تأليف كرد.(9) امام صادق (ع) هر يك از شاگردان خود را در رشته‏اى كه با ذوق و قريحه او سازگار بود، تشويق و تعليم مى‏نمود و در نتيجه، هر كدام از آنها در يك يا دو رشته از علوم مانند: حديث، تفسير، علم كلام، و امثال اينها تخصص پيدا مى‏كردند/
گاهى امام، دانشمندانى را كه براى بحث و مناظره مراجعه مى‏كردند، راهنمايى مى‏كرد تا با يكى از شاگردان كه در آن رشته تخصص داشت، مناظره كنند/
«هشام بن سالم» مى‏گويد: روزى با گروهى از ياران امام صادق (ع) در محضر آن حضرت نشسته بوديم. يك نفر مرد شامى اجازه ورود خواست و پس از كسب اجازه، وارد شد. امام فرمود: بنشين. آنگاه پرسيد: چه مى‏خواهى؟
مرد شامى گفت: شنيده‏ام شما به تمام سوالات و مشكلات مردم پاسخ مى‏گوييد، آمده‏ام با شما بحث و مناظره بكنم!
امام فرمود:
- در چه موضوعى؟
شامى گفت:
- درباره كيفيت قرائت قرآن/
امام رو به «حمران» كرده فرمود:
- حمران جواب اين شخص با تو است!
مرد شامى:
- من مى‏خواهم با شما بحث كنم، نه با حمران!
- اگر حمران را محكوم كردى، مرا محكوم كرده‏اى!
مرد شامى ناگزير با حمران وارد بحث شد. هر چه شامى پرسيد، پاسخ قاطع و مستدلى از حمران شنيد، به طورى كه سرانجام از ادامه بحث فروماند و سخت ناراحت و خسته شد!
امام فرمود:
- (حمران را) چگونه ديدى؟
- راستى حمران خيلى زبر دست است، هر چه پرسيدم به نحو شايسته‏اى پاسخ داد!
شامى گفت: مى‏خواهم درباره لغت و ادبيات عرب با شما بحث كنم/
امام رو به «ابان بن تغلب» كرد و فرمود: با او مناظره كن. ابان نيز راه هر گونه گريز را به روى او بست و وى را محكوم ساخت/
شامى گفت: مى‏خواهم درباره فقه با شما مناظره كنم!
امام به «زراره» فرمود: با او مناظره كن. زراره هم با او به بحث پرداخت و بسرعت او را به بن بست كشاند!
شامى گفت: مى‏خواهم درباره كلام با شما مناظره كنم. امام به «مومن طاق» دستور داد با او به مناظره بپردازد. طولى نكشيد كه شامى از مومن طاق نيز شكست خورد!
به همين ترتيب وقتى كه شامى درخواست مناظره درباره استطاعت (قدرت و توانايى انسان بر انجام يا ترك خير و شر)، توحيد و امامت نمود، امام به ترتيب به حمزه طيار، هشام بن سالم و هشام بن حكم دستور داد با وى به مناظره بپردازند و هر سه، با دلائل قاطع و منطق كوبنده، شامى را محكوم ساختند. با مشاهده اين صحنه هيجان‏انگيز، از خوشحالى خنده‏اى شيرين بر لبان امام نقش بست.(10)
مناظرات امام صادق (ع)
چنانكه قبلا گفتيم، عصر امام صادق (ع) عصر برخورد انديشه‏ها و پيدايش فرق و مذاهب مختلف بود و در اثر برخورد فرهنگ و معارف اسلامى با فلسفه‏ها و عقايد و آراى فلاسفه و دانشمندان يونان، شبهات و اشكالات گوناگونى پديد آمده بود، از اينرو امام صادق (ع) جهت معرفى اسلام و مبانى تشيع، مناظرات متعدد و پرهيجانى با سران و پيروان اين فرقه‏ها و مسلكها داشت و طى آن‏ها با استدلالهاى متين و منطق استوار، پوچى عقايد آنان و برترى مكتب اسلام را ثابت مى‏كرد/
از ميان مناظرات گوناگون امام، به عنوان نمونه، مناظره آن حضرت را با «ابو حنيفه»، پيشواى فرقه حنفى، از نظر خوانندگان محترم مى‏گذرانيم:
روزى ابوحنيفه براى ملاقات با امام صادق (ع) به خانه امام آمد و اجازه ملاقات خواست. امام اجازه نداد/
ابوحنيفه مى‏گويد: دم در، مقدارى توقف كردم تا اينكه عده‏اى از مردم كوفه آمدند، و اجازه ملاقات خواستند. امام به آنها اجازه داد. من هم باآنها داخل خانه شدم. وقتى به حضورش رسيدم گفتم:
شايسته است كه شما نماينده‏اى به كوفه بفرستيد و مردم آن سامان را از ناسزا گفتن به اصحاب محمد (ص) نهى كنيد، بيش از ده هزار نفر در اين شهر به ياران پيامبر ناسزا مى‏گويند. امام فرمود:
- مردم از من نمى‏پذيرند/
- چگونه ممكن است سخن شما را نپذيرند، در صورتى كه شما فرزند پيامبر خدا هستيد؟
- تو خود يكى از همانهايى هستى كه گوش به حرف من نمى‏دهى. مگر بدون اجازه من داخل خانه نشدى،و بدون اينكه بگويم ننشستى ،و بى اجازه شروع به سخن گفتن ننمودى؟
آنگاه فرمود:
- شنيده‏ام كه تو بر اساس قياس (11) فتوا مى‏دهى؟
- آرى/
- واى بر تو! اولين كسى كه بر اين اساس نظر داد شيطان بود؛ وقتى كه خداوند به او دستور داد به آدم سجده كند، گفت: «من سجده نمى‏كنم، زيرا كه مرا از آتش آفريدى و او را از خاك و آتش گراميتر از خاك است»/
(سپس امام براى اثبات بطلان «قياس»، مواردى از قوانين اسلام را كه برخلاف اين اصل است، ذكر كرد و فرمود:) - به نظر تو كشتن كسى بناحق مهمتر است، يا زنا؟
- كشتن كسى بناحق/
- (بنابراين اگر عمل كردن به قياس صحيح باشد) پس چرا براى اثبات قتل، دو شاهد كافى است، ولى براى ثابت نمودن زنا چهار گواه لازم است؟ آيا اين قانون اسلام با قياس توافق دارد؟
- نه.
- بول كثيف‏تر است يا منى؟
- بول/
- پس چرا خداوند در مورد اول مردم را به وضو امر كرده، ولى در مورد دوم دستور داده غسل كنند؟ آيا اين حكم با قياس توافق دارد؟
- نه/
- نماز مهمتر است يا روزه؟
- نماز/
- پس چرا بر زن حائض قضاى روزه واجب است، ولى قضاى نماز واجب نيست؟ آيا اين حكم با قياس توافق دارد؟
- نه/
- آيا زن ضعيفتر است يا مرد؟
- زن/
- پس چرا ارث مرد و برابر زن است؟ آيا اين حكم با قياس سازگارى است؟
- نه /
- چرا خداوند دستور داده است كه اگر كسى ده درهم سرقت كرد، دستش قطع شود، در صورتى كه اگر كسى دست كسى راقطع كند، ديه آن پانصد درهم است؟ آيا اين با قياس سازگار است؟
- نه/
- شنيده‏ام كه اين آيه را: «در روز قيامت به طور حتم از نعمتهاى سوال مى‏شويد» (12) چنين تفسير مى‏كنى كه: خداوند مردم را در مورد غذاهاى لذيذ و آبهاى خنك كه در فصل تابستان مى‏خوردند، مواخذه مى‏كند/
- درست است، من اين آيه را اين طور معنا كرده‏ام.
- اگر شخصى تو را به خانه‏اش دعوت كند و با غذاى لذيذ و آب خنكى از تو پذيرايى كند، وبعد به خاطر اين پذيرايى بر تو منت گذارد، درباره چنين كسى چگونه قضاوت مى‏كنى؟
- مى‏گويم آدم بخيلى است/
- آيا خداوند بخيل است (تا اينكه روز قيامت در مورد غذاهايى كه به ما داده، ما را مورد مؤاخذه قرار دهد)؟
- پس مقصود از نعمتهايى كه قرآن مى‏گويد انسان درباره آن مؤاخذه مى‏شود، چيست؟
- مقصود، نعمت دوستى ما خاندان رسالت است.(13)
تبيين احكام به شيوه خاص شيعى
در موضوع تاسيس حوزه وسيع علمى و فقهى توسط امام صادق (ع) چيزى كه از نظر بيشتر كاوشگران زندگى امام پوشيده مانده است، مفهوم سياسى و معترضانه اين اقدام بزرگ امام است. براى آن‏كه جهات سياسى اين عمل نيز روشن گردد، مقدمتاً بايد توجه داشته باشيم كه:
دستگاه خلافت در اسلام، از اين جهت با همه دستگاههاى ديگر حكومت متفاوت است كه اين فقط يك تشكيلات سياسى نيست، بلكه يك رهبرى سياسى - مذهبى است. عنوان «خليفه» براى حاكم اسلامى نشان دهنده همين حقيقت است كه وى بيش و پيش از آنكه يك رهبر سياسى و معمولى باشد، جانشين پيامبر است و پيامبر نيز آورنده دين و آموزنده اخلاق/
پس خليفه در اسلام، بجز تصدى شئون رايج سياست، متكفل امور دينى مردم و پيشواى مذهبى آنان نيز هست. اين حقيقت مسلم، موجب آن شد كه پس از نخستين سلسله خلفاى اسلامى، زمامداران بعدى كه از آگاهيهاى دينى، بسيار كم نصيب و گاه بكلى بى نصيب بودند، در صدد برآيند كه اين كمبود رابه وسيله رجال دينى وابسته به خود تامين كنند و با الحاق فقها و مفسران و محدثان مزدور به دستگاه حكومت خود، اين دستگاه را باز هم تركيبى از دين و سياست سازند/
فايده ديگرى كه به كارگيرى اين گونه افراد براى خلفاى وقت در برداشت، آن بود كه اينان طبق ميل و فرمان زمامداران ستم پيشه و مستبد، به سهولت مى‏توانستند احكام دين را به بهانه «مصالح روز» تغيير و تبديل داده و پوششى از استنباط و اجتهاد - كه براى مردم عادى و عامى قابل تشخيص نيست- حكم خدا را به خاطر مطامع خدايگان دگرگون سازند/
مولفان و مورخان قرنهاى پيشين، نمونه‏هاى وحشت انگيزى از جعل حديث و تفسير برأى را كه غالباً دست قدرتهاى سياسى در آن نمايان است، ذكر كرده‏اند.
عينا همين عمل درباره تفسير قرآن نيز انجام مى‏گرفت: تفسير قرآن بر طبق رأى و نظر مفسر، از جمله كارهايى بود كه مى‏توانست به آسانى حكم خدا را در نظر مردم دگرگون سازد و آنها را به آنچه مفسر خواسته است- كه از نيز اكثر اوقات همان را مى‏خواست كه حاكم خواسته بود- معتقد كند/
بدين گونه بود كه از قديمترين ادوار اسلامى، فقه و حديث و تفسير به دو جريان كلى تقسيم شد: يكى از جريان وابسته به دستگاههاى حكومتهاى غاصب كه در موارد بسيارى حقيقتها را فداى مصلحتهاى آن دستگاهها ساخته و به خاطر دستيابى به متاع دنيا حكم خدا را تحريف مى‏كردند؛ و ديگرى جريان اصيل وامين كه هيچ مصلحتى را بر مصلحت تبيين درست احكام الهى، مقدم نمى‏داشت و قهراً در هر قدم، رويارويى دستگاه حكومت و فقاهت مزدورش قرار مى‏گرفت، و از اينرو، در غالب اوقات شكل قاچاق و غير رسمى داشت/

امام صادق (ع) با توجه به فرصت مناسب سياسى كه به وجود آمده بود، و با ملاحظه نياز شديد جامعه و آمادگى زمينه اجتماعى، دنباله نهضت علمى و فرهنگى پدرش امام باقر (ع) را گرفت و حوزه وسيع علمى و دانشگاه بزرگى به وجود اورد و در رشته‏هاى مختلف علوم عقلى و نقلى آن روز، شاگردان بزرگ و برجسته‏اى همچون: هشام بن حكم، محمد بن مسلم، ابان بن تغلب، هشام بن سالم، مومن طاق، مفضل بن عمر، جابر بن حيان و تربيت كرد كه تعداد آنها را بالغ بر چهار هزار نفر نوشته‏اند.(1)
هر يك از اين شاگردان شخصيتهاى بزرگ علمى و چهره‏هاى درخشانى بودند كه خدمات بزرگى انجام دادند. گروهى از آنان داراى آثار علمى و شاگردان متعددى بودند. به عنوان نمونه «هشام بن حكم» سى و يك جلد كتاب (2) نوشته و «جابر بن حيان» نيز بيش از دويست جلد (3) در زمينه علوم گوناگون بخصوص رشته‏هاى عقلى و طبيعى و شيمى (كه آن روز كيميا ناميده مى‏شد) تصنيف كرده بود كه به همين خاطر، به عنوان پدر علم شيمى مشهور شده است. كتابهاى جابر بن حيان به زبانهاى گوناگون اروپايى در قرون وسطى ترجمه گرديد و نويسندگا تاريخ علوم همگى از او به عظمت ياد مى‏كنند/
رساله توحيد مفضل
چنانكه اشاره شد امام صادق ع در علوم طبيعى بحثهايى نمود و رازهاى نهفته‏اى را باز كرد كه براى دانشمندان امروز نيز مايه اعجاب است.گواه روشن اين امر (گذشته از آموزش جابر) توحيد مفضل است كه امام آن را ظرف چهار روز املا كرد و «مفضل بن عمر كوفى» نوشت و بنام كتاب «توحيد مفضل» شهرت يافت.
مفضل خود در مقدمه رساله مى‏گويد: روزى هنگام غروب در مسجد پيامبر نشسته بودم و در عظمت پيامبر و آن‏چه خداوند از شرف و فضيلت و به آن حضرت عطا كرده مى‏انديشيدم. در اين فكر بودم كه ناگاه «ابن ابى العوجأ»، كه يكى از زندايقان آن زمان بود، وارد شد و در جايى كه من سخن او را مى‏شنيدم نشست. پس از آن يكى از دوستانش نيز رسيد و نزديك او نشست. اين دو، مطالبى درباره پيامبر اسلام بيان داشتند... آنگاه ابن ابى العوجأ گفت: نام محمد را، كه عقل من در آن حيران است و فكر من در كار او درمانده است، واگذار و در اصلى كه محمد آورده است سخن بگو. در اين هنگام سخن از آفريدگار جهان به ميان آوردند و حرف را به جايى رساندند كه جهان را خالق و مدبرى نيست، بلكه همه چيز خود بخود از طبيعت پديد آمده است و پيوسته چنين بوده و چنين خواهد بود/
مفضل مى‏گويد: چون اين سخنان واهى را از آن دور مانده از رحمت خدا شنيدم، از شدت خشم نتوانستم خوددارى كنم و گفتم: اى دشمن خدا، ملحد شدى و پروردگار را كه تو را به نيكوترين تركيب آفريده، و از حالات گوناگون گذارنده و به اين حد رسانده است، انكار كردى! اگر در خود انديشه كنى و به درك خود رجوع نمايى، دلائل پروردگار را در وجود خود خواهى يافت و خواهى ديد كه شواهد وجود خدا و قدرت او، نشان علم و حكمتش در تو آشكار و روشن است.
ابن ابى العوجأ گفت: «اى مرد، اگر تو از متكلمانى (= كسانى كه از مباحث اعتقادى آگاهى داشتند و در بحث و جدل ورزيده بودند) با تو، به روش آنان سخن بگويم، اگر ما را محكوم ساختى ما از تو پيروى مى‏كنيم ؛ و اگر از آنان نيستى سخن گفتن با تو سودى ندارد؛ و اگر از ياران جعفر بن محمد صادق هستى، او خود با ما چنين سخن نمى‏گويد و اين گونه با ما مناظره نمى‏كند. او از سخنان ما بيش از آنچه تو شنيدى بارها شنيده ولى دشنام نداده است و در بحث بين ما و او از حد و ادب بيرون نرفته است، او آرام و بردبار و متين و خردمند است و هرگز خشم و سفاهت بر او چيره نمى‏شود، سخنان و دلائل ما را مى‏شنود تا آنكه هر چه در دل داريم بر زبان مى‏آوريم، گمان مى‏كنيم بر او پيروز شده‏ايم، آنگاه با كمترين سخن دلائل ما را باطل مى‏سازد و با كوتاهترين كلام،حجت را بر ما تمام مى‏كند چنانكه نمى‏توانيم پاسخ دهيم، اينك اگر تو از پيروان او هستى، چنانكه شايسته اوست، با ما سخن بگو»/
من اندوهناك از مسجد بيرون آمدم و در حالى كه در باب ابتلاى اسلام و مسلمانان به كفر اين ملحدان و شبهات آنان در انكار آفريدگار فكر مى‏كردم، به حضور سرورم امام صادق (ع) رسيدم. امام چون مرا افسرده و اندوهيگين يافت، پرسيد: تو را چه شده است؟
من سخنان آن دهريان را به عرض امام رساندم، امام فرمود: «براى تو از حكمت آفريدگار در آفرينش جهان و حيوانات و درندگان و حشرات و مرغان و هر جاندارى از انسان و چهار پايان و گياهان و درختان ميوه دار و بى ميوه و گياهان خوردنى و غير خوردنى بيان خواهم كرد، چنانكه عبرت گيرندگان از آن عبرت گيرند و بر معرفت مومنان افزوده شود و ملحدان و كافران در ان حيرآن بمانند. بامداد فردا نزد ما بيا...».
به دنبال اين بيان امام، مفضل چهار روز پياپى به محضر امام رسيد. امام بياناتى پيرامون آفرينش انسان از آغاز خلقت و نيروهاى ظاهرى و باطنى و صفات فطرى وى و در خلقت اعضا و جوارح انسان، و آفرينش انواع حيوانات و نيز آفرينش آسمان و زمين و... و فلسفه آفات و مباحث ديگر ايراد فرمود و مفضل نوشت.(4)
رساله توحيد مفضل بارها به صورت مستقل چاپ و توسط مرحوم علامه مجلسى و برخى ديگر از دانشمندان معاصر به فارسى ترجمه شده است/
وسعت دانشگاه امام صادق (ع)
امام صادق (ع) با تمام جريانهاى فكرى و عقيدتى آن روز برخورد كرد و موضع اسلام و تشيع را در برابر آنها روشن ساخته برترى بينش اسلام را ثابت نمود/
شاگردان دانشگاه امام صادق (ع) منحصر به شيعيان نبود، بلكه از پيروان سنت و جماعت نيز از مكتب آن حضرت برخوردار مى‏شدند. پيشوايان مشهور اهل سنت، بلاواسطه يا با واسطه، شاگرد امام بوده‏اند.
در راس اين پيشوايان، «ابوحنيفه» قرار دارد كه دو سال شاگرد امام بوده است. او اين دو سال را پايه علوم و دانش خود معرفى مى‏كند و مى‏گويد:«لولا السنتان لهلك نعمان»: اگر آن دو سال نبود، «نعمان»: «نعمان» هلاك مى‏شد.(5)
شاگردان امام از نقاط مختلف همچون كوفه، بصره، واسط، حجاز و امثال اينها و نيز از قبائل گوناگون مانند: بنى اسد، مخارق، طى، سليم، غطفان، ازد، خزاعه، خثعم، مخزوم، بنى ضبه، قريش بويژه بنى حارث بن عبدالمطلب و بنى الحسن بودند كه به مكتب ان حضرت مى‏پيوستند.(6)
در وسعت دانشگاه امام همين قدر بس كه «حسن بن على بن زياد وشأ» كه از شاگردان امام رضا (ع) و از محدثان بزرگ بوده (طبعاً سالها پس از امام صادق (ع) زندگى مى‏كرده)، مى‏گفت: در مسجد كوفه نهصد نفر استاد حديث مشاهده كردم كه همگى از جعفر بن محمد حديث نقل مى‏كردند.(7)
به گفته «ابن حجر عسقلانى» فقها و محدثانى همچون شعبه، سفيان ثورى، سفيان بن عيينه، مالك، ابن جريح، ابوحنيفه، پسروى موسى، و هيب بن خالد، قطان، ابوعاصم، و گروه انبوه ديگر، از آن حضرت حديث نقل كرده‏اند.(8)
«يافعى» مى‏نويسد: او سخنان نفيسى در علم توحيد و رشته‏هاى ديگر دارد. شاگرد او «جابرين حيان»، كتابى شامل هزار ورق كه پانصد رساله را در بر داشت، تأليف كرد.(9) امام صادق (ع) هر يك از شاگردان خود را در رشته‏اى كه با ذوق و قريحه او سازگار بود، تشويق و تعليم مى‏نمود و در نتيجه، هر كدام از آنها در يك يا دو رشته از علوم مانند: حديث، تفسير، علم كلام، و امثال اينها تخصص پيدا مى‏كردند/
گاهى امام، دانشمندانى را كه براى بحث و مناظره مراجعه مى‏كردند، راهنمايى مى‏كرد تا با يكى از شاگردان كه در آن رشته تخصص داشت، مناظره كنند/
«هشام بن سالم» مى‏گويد: روزى با گروهى از ياران امام صادق (ع) در محضر آن حضرت نشسته بوديم. يك نفر مرد شامى اجازه ورود خواست و پس از كسب اجازه، وارد شد. امام فرمود: بنشين. آنگاه پرسيد: چه مى‏خواهى؟
مرد شامى گفت: شنيده‏ام شما به تمام سوالات و مشكلات مردم پاسخ مى‏گوييد، آمده‏ام با شما بحث و مناظره بكنم!
امام فرمود:
- در چه موضوعى؟
شامى گفت:
- درباره كيفيت قرائت قرآن/
امام رو به «حمران» كرده فرمود:
- حمران جواب اين شخص با تو است!
مرد شامى:
- من مى‏خواهم با شما بحث كنم، نه با حمران!
- اگر حمران را محكوم كردى، مرا محكوم كرده‏اى!
مرد شامى ناگزير با حمران وارد بحث شد. هر چه شامى پرسيد، پاسخ قاطع و مستدلى از حمران شنيد، به طورى كه سرانجام از ادامه بحث فروماند و سخت ناراحت و خسته شد!
امام فرمود:
- (حمران را) چگونه ديدى؟
- راستى حمران خيلى زبر دست است، هر چه پرسيدم به نحو شايسته‏اى پاسخ داد!
شامى گفت: مى‏خواهم درباره لغت و ادبيات عرب با شما بحث كنم/
امام رو به «ابان بن تغلب» كرد و فرمود: با او مناظره كن. ابان نيز راه هر گونه گريز را به روى او بست و وى را محكوم ساخت/
شامى گفت: مى‏خواهم درباره فقه با شما مناظره كنم!
امام به «زراره» فرمود: با او مناظره كن. زراره هم با او به بحث پرداخت و بسرعت او را به بن بست كشاند!
شامى گفت: مى‏خواهم درباره كلام با شما مناظره كنم. امام به «مومن طاق» دستور داد با او به مناظره بپردازد. طولى نكشيد كه شامى از مومن طاق نيز شكست خورد!
به همين ترتيب وقتى كه شامى درخواست مناظره درباره استطاعت (قدرت و توانايى انسان بر انجام يا ترك خير و شر)، توحيد و امامت نمود، امام به ترتيب به حمزه طيار، هشام بن سالم و هشام بن حكم دستور داد با وى به مناظره بپردازند و هر سه، با دلائل قاطع و منطق كوبنده، شامى را محكوم ساختند. با مشاهده اين صحنه هيجان‏انگيز، از خوشحالى خنده‏اى شيرين بر لبان امام نقش بست.(10)
مناظرات امام صادق (ع)
چنانكه قبلا گفتيم، عصر امام صادق (ع) عصر برخورد انديشه‏ها و پيدايش فرق و مذاهب مختلف بود و در اثر برخورد فرهنگ و معارف اسلامى با فلسفه‏ها و عقايد و آراى فلاسفه و دانشمندان يونان، شبهات و اشكالات گوناگونى پديد آمده بود، از اينرو امام صادق (ع) جهت معرفى اسلام و مبانى تشيع، مناظرات متعدد و پرهيجانى با سران و پيروان اين فرقه‏ها و مسلكها داشت و طى آن‏ها با استدلالهاى متين و منطق استوار، پوچى عقايد آنان و برترى مكتب اسلام را ثابت مى‏كرد/
از ميان مناظرات گوناگون امام، به عنوان نمونه، مناظره آن حضرت را با «ابو حنيفه»، پيشواى فرقه حنفى، از نظر خوانندگان محترم مى‏گذرانيم:
روزى ابوحنيفه براى ملاقات با امام صادق (ع) به خانه امام آمد و اجازه ملاقات خواست. امام اجازه نداد/
ابوحنيفه مى‏گويد: دم در، مقدارى توقف كردم تا اينكه عده‏اى از مردم كوفه آمدند، و اجازه ملاقات خواستند. امام به آنها اجازه داد. من هم باآنها داخل خانه شدم. وقتى به حضورش رسيدم گفتم:
شايسته است كه شما نماينده‏اى به كوفه بفرستيد و مردم آن سامان را از ناسزا گفتن به اصحاب محمد (ص) نهى كنيد، بيش از ده هزار نفر در اين شهر به ياران پيامبر ناسزا مى‏گويند. امام فرمود:
- مردم از من نمى‏پذيرند/
- چگونه ممكن است سخن شما را نپذيرند، در صورتى كه شما فرزند پيامبر خدا هستيد؟
- تو خود يكى از همانهايى هستى كه گوش به حرف من نمى‏دهى. مگر بدون اجازه من داخل خانه نشدى،و بدون اينكه بگويم ننشستى ،و بى اجازه شروع به سخن گفتن ننمودى؟
آنگاه فرمود:
- شنيده‏ام كه تو بر اساس قياس (11) فتوا مى‏دهى؟
- آرى/
- واى بر تو! اولين كسى كه بر اين اساس نظر داد شيطان بود؛ وقتى كه خداوند به او دستور داد به آدم سجده كند، گفت: «من سجده نمى‏كنم، زيرا كه مرا از آتش آفريدى و او را از خاك و آتش گراميتر از خاك است»/
(سپس امام براى اثبات بطلان «قياس»، مواردى از قوانين اسلام را كه برخلاف اين اصل است، ذكر كرد و فرمود:) - به نظر تو كشتن كسى بناحق مهمتر است، يا زنا؟
- كشتن كسى بناحق/
- (بنابراين اگر عمل كردن به قياس صحيح باشد) پس چرا براى اثبات قتل، دو شاهد كافى است، ولى براى ثابت نمودن زنا چهار گواه لازم است؟ آيا اين قانون اسلام با قياس توافق دارد؟
- نه.
- بول كثيف‏تر است يا منى؟
- بول/
- پس چرا خداوند در مورد اول مردم را به وضو امر كرده، ولى در مورد دوم دستور داده غسل كنند؟ آيا اين حكم با قياس توافق دارد؟
- نه/
- نماز مهمتر است يا روزه؟
- نماز/
- پس چرا بر زن حائض قضاى روزه واجب است، ولى قضاى نماز واجب نيست؟ آيا اين حكم با قياس توافق دارد؟
- نه/
- آيا زن ضعيفتر است يا مرد؟
- زن/
- پس چرا ارث مرد و برابر زن است؟ آيا اين حكم با قياس سازگارى است؟
- نه /
- چرا خداوند دستور داده است كه اگر كسى ده درهم سرقت كرد، دستش قطع شود، در صورتى كه اگر كسى دست كسى راقطع كند، ديه آن پانصد درهم است؟ آيا اين با قياس سازگار است؟
- نه/
- شنيده‏ام كه اين آيه را: «در روز قيامت به طور حتم از نعمتهاى سوال مى‏شويد» (12) چنين تفسير مى‏كنى كه: خداوند مردم را در مورد غذاهاى لذيذ و آبهاى خنك كه در فصل تابستان مى‏خوردند، مواخذه مى‏كند/
- درست است، من اين آيه را اين طور معنا كرده‏ام.
- اگر شخصى تو را به خانه‏اش دعوت كند و با غذاى لذيذ و آب خنكى از تو پذيرايى كند، وبعد به خاطر اين پذيرايى بر تو منت گذارد، درباره چنين كسى چگونه قضاوت مى‏كنى؟
- مى‏گويم آدم بخيلى است/
- آيا خداوند بخيل است (تا اينكه روز قيامت در مورد غذاهايى كه به ما داده، ما را مورد مؤاخذه قرار دهد)؟
- پس مقصود از نعمتهايى كه قرآن مى‏گويد انسان درباره آن مؤاخذه مى‏شود، چيست؟
- مقصود، نعمت دوستى ما خاندان رسالت است.(13)
تبيين احكام به شيوه خاص شيعى
در موضوع تاسيس حوزه وسيع علمى و فقهى توسط امام صادق (ع) چيزى كه از نظر بيشتر كاوشگران زندگى امام پوشيده مانده است، مفهوم سياسى و معترضانه اين اقدام بزرگ امام است. براى آن‏كه جهات سياسى اين عمل نيز روشن گردد، مقدمتاً بايد توجه داشته باشيم كه:
دستگاه خلافت در اسلام، از اين جهت با همه دستگاههاى ديگر حكومت متفاوت است كه اين فقط يك تشكيلات سياسى نيست، بلكه يك رهبرى سياسى - مذهبى است. عنوان «خليفه» براى حاكم اسلامى نشان دهنده همين حقيقت است كه وى بيش و پيش از آنكه يك رهبر سياسى و معمولى باشد، جانشين پيامبر است و پيامبر نيز آورنده دين و آموزنده اخلاق/
پس خليفه در اسلام، بجز تصدى شئون رايج سياست، متكفل امور دينى مردم و پيشواى مذهبى آنان نيز هست. اين حقيقت مسلم، موجب آن شد كه پس از نخستين سلسله خلفاى اسلامى، زمامداران بعدى كه از آگاهيهاى دينى، بسيار كم نصيب و گاه بكلى بى نصيب بودند، در صدد برآيند كه اين كمبود رابه وسيله رجال دينى وابسته به خود تامين كنند و با الحاق فقها و مفسران و محدثان مزدور به دستگاه حكومت خود، اين دستگاه را باز هم تركيبى از دين و سياست سازند/
فايده ديگرى كه به كارگيرى اين گونه افراد براى خلفاى وقت در برداشت، آن بود كه اينان طبق ميل و فرمان زمامداران ستم پيشه و مستبد، به سهولت مى‏توانستند احكام دين را به بهانه «مصالح روز» تغيير و تبديل داده و پوششى از استنباط و اجتهاد - كه براى مردم عادى و عامى قابل تشخيص نيست- حكم خدا را به خاطر مطامع خدايگان دگرگون سازند/
مولفان و مورخان قرنهاى پيشين، نمونه‏هاى وحشت انگيزى از جعل حديث و تفسير برأى را كه غالباً دست قدرتهاى سياسى در آن نمايان است، ذكر كرده‏اند.
عينا همين عمل درباره تفسير قرآن نيز انجام مى‏گرفت: تفسير قرآن بر طبق رأى و نظر مفسر، از جمله كارهايى بود كه مى‏توانست به آسانى حكم خدا را در نظر مردم دگرگون سازد و آنها را به آنچه مفسر خواسته است- كه از نيز اكثر اوقات همان را مى‏خواست كه حاكم خواسته بود- معتقد كند/
بدين گونه بود كه از قديمترين ادوار اسلامى، فقه و حديث و تفسير به دو جريان كلى تقسيم شد: يكى از جريان وابسته به دستگاههاى حكومتهاى غاصب كه در موارد بسيارى حقيقتها را فداى مصلحتهاى آن دستگاهها ساخته و به خاطر دستيابى به متاع دنيا حكم خدا را تحريف مى‏كردند؛ و ديگرى جريان اصيل وامين كه هيچ مصلحتى را بر مصلحت تبيين درست احكام الهى، مقدم نمى‏داشت و قهراً در هر قدم، رويارويى دستگاه حكومت و فقاهت مزدورش قرار مى‏گرفت، و از اينرو، در غالب اوقات شكل قاچاق و غير رسمى داشت/

مفهوم معترضانه مكتب امام

مفهوم معترضانه مكتب امام
با توجه به آنچه گفتيم، به وضوح مى‏توان دانست كه «فقه جعفرى» در برابر فقه فقيهان رسمى روزگار امام صادق (ع) تنها تجلى بخش يك اختلاف عقيده دينى ساده نبود، بلكه در عين حال دو مضمون متعرضانه را نيز با خود حمل مى‏كرد:
نخستين و مهمترين آن دو، اثبات بى نصيبى دستگاه حكومت از آگاهيهاى لازم دينى و ناتوانى آن از اداره امور فكرى مردم - يعنى در واقع، عدم صلاحيتش براى تصدى مقام «خلافت» - بود/
و ديگرى، مشخص ساختن موارد تحريف دين در فقه رسمى كه ناشى از مصلحت انديشيهاى غير اسلامى فقيهان وابسته در بيان احكام فقهى و ملاحظه كارى آنان در برابر تحكم و خواست قدرتهاى حاكم بود. امام صادق (ع) با گستردن بساط علمى و بيان فقه و معارف اسلامى و تفسير قرآن به شيوه‏اى غير از شيوه عالمان وابسته به حكومت، عملاً به معارضه با آن دستگاه برخاسته بود آن حضرت بدين وسيله تمام تشكيلات مذهبى و فقاهت رسمى را كه يك ضلع مهم حكومت خلفا به شمار مى‏آمد، تخطئه مى‏كرد و دستگاه حكومت را از وجهه مذهبى اش تهى مى‏ساخت.
در مذاكرات و آموزشهاى امام به ياران و نزديكانش، بهره‏گيرى از عامل «بى نصيبى خلفا از دانش دين» به عنوان دليلى بر اينكه از نظر اسلام، آنان را حق حكومت كردن نيست، بوضوح مشاهده مى‏شود؛يعنى اينكه امام همان مضمون متعرضانه‏اى را كه درس فقه و قرآن او را دارا بوده، صريحا نيز در ميان مى‏گذارده است. در حديثى از آن حضرت چنين نقل شده است:
«نحن قوم فرض الله طاعتنا و انتم تاتمّون بمن لايعذر الناس بجهالته» (14)
«ما كسانى هستيم كه خداوند فرمانبرى از آنان را فرض و لازم ساخته است، در حالى كه شما از كسى تبعيت مى‏كنيد كه مردم به خاطر جهالت او در نزد خدا معذور نيستند»/
يعنى، مردم كه بر اثر جهالت رهبران و زمامداران نااهل دچار انحراف گشته به راهى جز راه خدا رفته‏اند، نمى‏توانند در پيشگاه خدا به اين عذر متوسل شوند كه:« ما به تشخيص خود راه خطا را نپيموديم، اين پيشوايان و رهبران ما بودند كه از روى جهالت، ما را به اين راه كشاندند!»، زيرا اطاعت از چنان رهبرانى، خود، كارى خلاف بوده است، پس نمى‏تواند كارهاى خلاف بعدى را توجيه كند.(15)
نمونه‏اى از شاگردان مكتب امام صادق (ع)
چنانكه قبلا گفتيم، تربيت يافتگان دانشگاه جعفرى بالغ بر چهار هزار نفر بودند و در اينجا مناسب بوددكه حداقل تعدادى از اين شخصيتها را معرفى مى‏كرديم، ولى به خاطر رعايت اختصار، فقط به معرفى يك تن از آنها به عنوان نمونه مى‏پردازيم، و او عبارت است از «هشام بن حكم»/
عظمت علمى هشام بن حكم
هشام دانشمند برجسته، متكلمى بزرگ، داراى بيانى شيرين و رسا، و در فن مناظره فوق العاده زير دست بود. او از بزرگترين شاگردان مكتب امام صادق و امام كاظم (ع) به شمار مى‏رفت.
نامبرده در آن عصر از هر سو مورد فشار سياسى و تبليغاتى از ناحيه قدرتها و فرقه‏هاى گوناگون قرار داشتند، خدمات ارزنده‏اى به جهان تشيع كرد و بويژه از اصل «امامت» كه از اركان اساسى اعتقاد شيعه است، بشايستگى دفاع كرد و مفهوم سازنده آن را در رهبرى جامعه، بخوبى تشريح نمود/
البته پايه‏هاى عقيدتى و شخصيت بارز علمى هشام در مكتب امام صادق (ع) استوار گرديد و در اين دانشگاه بود كه اساس تكامل فكرى و اسلامى او نقشبندى شد، اما از سال 148 به بعد، يعنى پس از شهادت امام صادق (ع) شخصيت والاى او در پرتو رهنمودهاى امام كاظم (ع) تكامل يافت و به اوج ترقى و شكوفايى رسيد/
در جستجوى حقيقت
بررسى تاريخ زندگى هشام نشان مى‏دهد كه وى شيفته دانش و تشنه حقيقت بوده و براى رسيدن به اين هدف و سيراب شدن از زلال علم و آگاهى، ابتدأاً علوم عصر خود را فرا گرفته است و براى تكميل دانش خود، كتب فلسفى يونان را هم خوانده و از آن فلسفه بخوبى آگاهى يافته است، به طورى كه كتابى در رد «ارسطاطاليس» نوشته است.
و سپس در سير تكامل فكرى و علمى خود، وارد مكتبهاى مختلف شده، ولى فلسفه هيچ مكتبى او را قانع نكرده و فقط تعاليم روشن و منطقى و استوار آيين اسلام، عطش او را تسكين بخشيده است، و به همين جهت، پس از آشنايى با مكتبهاى گوناگون، از آنها دست كشيده و به وسيله عمويش، با امام صادق (ع) آشنا شده و از آن تاريخ مسير زندگى او در پرتو شناخت عميق اسلام و پذيرفتن منطق تشيع، بكلى دگرگون شده است/
برخى گفته‏اند: «هشام بن حكم» در آغاز كار مدتى از شاگردان «ابو شاكر ديصانى» (زنديق و مادى مشهور)
بوده است و سپس وارد مكتب «جهميه» گشته و يكى از پيروان «جهم بن صفوان» جبرى شده است. آنان اين معنا را از نقاط ضعف هشام شمرده او را متهم به انحراف عقيده نموده اند (16).در صورتى كه اولاً، او نه تنها شاگرد ابو شاكر نبوده، بلكه با او مناظراتى داشته كه سرانجام باعث تشرف ابو شاكر به آيين اسلام نيز شده است! (17)/
و بر فرض اين كه اين نسبت صحت داشته باشد شركت او در بحثها و انجمنهاى پيروان مكتبهاى گوناگون، ثابت نمى‏كند كه حتماً عقايد آنها را نيز قبول داشته است، بلكه تماس با آنان به منظور آگاهى و بحث و مناظره بوده است/
ثانياً، اين تحولات، حكم گذرگاهى در سير تكامل عقلى و فكرى او را داشته و براى كسى كه در جستجوى حقيقت است و مى‏خواهد حق را با بينش و آگاهى كامل تشخيص بدهد، نقطه ضعفى شمرده نمى‏شود، بلكه بايد نقطه نهائى سير فكرى و عقيدتى او را در نظر گرفت و بر پايه آن نظر داد (18)، و مى‏دانيم كه هشام تا آخر عمر در راه ترويج اسلام و تشريح مبانى تشيع كوشش كرد و كارنامه درخشانى از خود به يادگار گذاشت/
عصر برخودر انديشه ها
چنانكه قبلاً گفتيم قرن دوم هحرى يكى از ادوار شكوفايى علم و دانش و تحقيق و برخورد انديشه‏ها و پيدايش فرقه‏ها و مذاهب گوناگون در جامعه اسلامى بود/
با آنكه آيين اسلام از روز نخست مروج دانش و آگاهى بود، ولى در اين قرن از يك سو به علت آشنايى دانشمندان مسلمان بافلسفه يونان و افكار دانشمندان بيگانه، بحثها و گفتگوهاى علمى و مذهبى و مناظره در اين زمينه برخاسته بودند كه هر كدام وزنه بزرگى به شمار مى‏رفتند/
همچنين، از آنجا كه اكثر مباحث علمى تا آن روز شكل ثابت و تدوين شده‏اى نيافته بود، زمينه براى بحث و مناظره بسيار وسيع بود (19) در اثر اين عوامل، مناظره ميان پيروان فرقه‏ها و مذاهب گوناگون اهميت خاصى پيدا كرده و اينجا و آنجا مناظرات ارزنده و پرهيجان فراوانى رخ مى‏داد كه در خور توجه و جالب بود و امروز بسيارى از آنها در دست است/
مجموع اين عوامل، مايه شكوفايى دانش و آگاهى و فهم تحليلى مسائل در ميان مسلمانان گرديده بود، به طورى كه براى اين موضوع در كتب تاريخ اسلام جاى خاصى باز شده است/
هشام بن حكم، كه در چنين جوى تولد و پرورش يافته بود، به حكم آنكه از استعداد شگرف و شور و شوق فراوانى برخوردار بود، بزودى جاى خود را در ميان دانشمندان باز كرد و در صف مقدم متفكران و دانشمندان عصر خود قرار گرفت (20)/
نخستين آشنايى
ولى او در اين سير علمى، هنوز گمشده خود را نيافته بود و با آنكه مكتبهاى مختلف را بررسى نموده و با بزرگترين رجال علمى و مذهبى عصر خود بحثها كرده بود، هنوز به نقطه مطلوب خويش نرسيده بود، فقط يك نفر مانده بود كه هشام با او روبرو نشده بود و او كسى جز«جعفر بن محمد»، پيشواى ششم شيعيان، نبود/
هشام بدرستى فكر مى‏كرد كه ديدار با او دريچه تازه‏اى به روى وى خواهد گشود، به همين جهت از عموى خود كه از شيعيان و علاقه‏مندان امام ششم بود، خواست ترتيب ملاقات او را با امام صادق (ع) بدهد/
داستان نخستين ديدار او با پيشواى ششم كه مسير زندگى علمى او را بكلى دگرگون ساخت، بسيار شيرين و جالب است/
عموى هشام، به نام «عمر بن يزيد»، مى‏گويد: برادر زاده‏ام هشام كه پيرو مذهب «جهميه» بود، از من خواست او را به محضر امام صادق (ع) ببرم تا در مسائل مذهبى با او مناظره كند. در پاسخ وى گفتم: تا از امام اجازه نگيرم اقدام به چنين كارى نمى‏كنم/
سپس به محضر امام (ع) شرفياب شده براى ديدار هشام اجازه گرفتم. پس از آنكه بيرون آمدم و چند گام برداشتم، به ياد جسارت و بيباكى برادرزاده‏ام افتادم و لذا به محضر امام باز گشته جريان بيباكى و جسارت او را يادآورى كردم/
امام فرمود: آيا بر من بيمناكى؟ از اين اظهارم شرمنده شدم و به اشتباه خود پى بردم. آنگاه برادرزاده‏ام را همراه خود به حضور امام بردم. پس از آنكه وارد شده نشستيم، امام مسئله‏اى از او پرسيد و او در جواب فرو ماند و مهلت خواست و امام به وى مهلت داد. چند روز هشام در صدد تهيه جواب بود و اين در و آن در مى‏زد. سرانجام نتوانست پاسخى تهيه نمايد. ناگزير دوباره به حضور امام شرفياب شده اظهار عجز كرد و امام مسئله را بيان فرمود/
در جلسه دوم امام مسئله ديگرى را كه بنيان مذهب جهميه را متزلزل مى‏ساخت، مطرح كرد، باز هشام نتوانست از عهده پاسخ برآيد، لذا با حال حيرت و اندوه جلسه را ترك گفت. او مدتى در حال بهت و حيرت به سر مى‏برد، تا آنكه بار ديگر از من خواهش كرد كه وسيله ملاقات وى را با امام فراهم سازم/
بار ديگر از امام اجازه ملاقات براى او خواستم. فرمود: فردا در فلان نقطه «حيره» (21) منتظر من باشد. فرمايش امام را به هشام ابلاغ كردم. او از فرط اشتياق، قبل از وقت مقرر به نقطه موعود شتافت.
«عمر بن يزيد» مى‏گويد: بعداً از هشام پرسيدم آن ملاقات چگونه برگذار شد؟ گفت: من قبلاً به محل موعود رسيدم، ناگهان ديدم امام صادق (ع) در حالى كه سوار بر استرى بود، تشريف آورد. هنگامى كه به من نزديك شد و به رخسارش نگاه كردم چنان جذبه‏اى از عظمت آن بزرگوار به من دست داد كه همه چيز را فراموش كرده نيروى سخن گفتن را از دست دادم/
امام مرتب منتظر گفتار و پرسش من شد، اين انتظار توأم با وقار، برتحير و خود باختگى من افزود. امام كه وضع مرا چنين ديد، يكى از كوچه‏هاى حيره را در پيش گرفت و مرا به حال خود واگذاشت (22)
در اين قضيه چند نكته جالب وجود دارد:
نكته نخست، وجود نيروى مناظره فوق العاده در هشام است، به طورى كه ناقل قضيه از آن احساس بيم مى‏كند و از توانايى او در اين فن به عنوان جسارت و بيباكى نام مى‏برد، حتى (غافل از مقام بزرگ امامت) از رويارويى او با امام احساس نگرانى مى‏كند و مطلب را پيشاپيش با امام در ميان مى‏گذارد/
نكته دوم، شيفتگى و عطش عجيب هشام براى كسب آگاهى و دانش و بينش افزونتر است، به طورى كه در اين راه از پاى نمى‏نشيند و از هر فرصتى بهره مى‏برد، و پس از درماندگى از پاسخگويى به پرسشهاى امام، ديدارها را تازه مى‏كند و در ديدار نهائى پيش از امام به محل ديدار مى‏شتابد، و اين، جلوه روشنى از شور و شوق فراوان اوست/
نكته سوم، عظمت شخصيت امام صادق (ع) است، به گونه‏اى كه هشام در برابر آن خود را مى‏بازد و اندوخته‏هاى علمى خويش را از ياد مى‏برد و با زبان چشم و نگاههاى مجذوب توام با احترام، به كوچكى خود در برابر آن پيشواى بزرگ اعتراف مى‏كند/
بارى جذبه معنوى آن ديدار، كار خود را كرد و مسير زندگى هشام را دگرگون ساخت: از آن روز هشام به مكتب پيشواى ششم پيوست و افكار گذشته را رها ساخت و در اين مكتب چنان درخشيد كه گوى سبقت را از ياران آن حضرت ربود/
تأليفات هشام‏
هشام در پرتو بهره‏هاى علمى فراوانى كه از مكتب امام ششم برد، بزودى مراحل عالى علمى را پيمود و در گسترش مبانى تشيع و دفاع از حريم اين مذهب كوششها كرد و در اين زمينه ميراث علمى بزرگى از خود به يادگار گذاشت. توجه به فهرست آثار و كتابهاى او كه بالغ بر 30 جلد است، روشنگر عظمت علمى و حجم بزرگ كارهاى او به شمار مى‏رود، اينك فهرست تأليفات او، در زمينه‏هاى مختلف:
1- كتاب امامت/
2- دلائل حدوث اشيأ
3-رد بر زنادقه/
4-رد بر ثنويه (دوگانه پرستى)/
5-كتاب توحيد/
6-رد بر هشام جواليقى/
7-رد بر طبيعيون‏
8-پير و جوان/
9-تدبير در توحيد (23)
10-ميزان‏
11-ميدان/
12-رد بر كسى كه بر امامت مفضول اعتقاد دارد (24)
13-اختلاف مردم در امامت/
14-وصيت، و رد بر منكران آن/
15-جبرو قدر/
16-حكمين/
17-رد بر اعتقاد معتزله در مورد طلحه و زبير/
18-قدر/
19-الفاط/
20- معرفت (شناخت)/
21-استطاعت/
22-هشت باب/
23-رد بر شيطان طارق‏
24-چگونه فتح باب اخبار مى‏شود؟
25- رد بر ارسطاطيس در توحيد/
26-رد بر عقائد معتزله/
27-مجالس درباره امامت (25)/
28-علل تحريم.
29-فرائض (ارث) (26)
----------------------------------
1-شيخ مفيد، الارشاد، قم، مكتبه بصيرتى، ص 271 - حيدر، اسد، همان كتاب، ج 1، ص 69/
2-صفائى، سيد احمد، هشام بن حكم مدافع حريم ولايت، تهران، نشر آفاق، ط 2، 1359 ه'.ش، ص 19 - فتال نيشابورى، روضه الواعظين، ط 1، بيروت، موسسة الاعلمى للمطبوعات، 1406 ه'.ق، ص 229 - طبرسى، اعلام الورى باعلام الهدى، ط 3، منشورات المكتبه الاسلاميه، ص 284/
3-ابن نديم در كتاب «الفهرست» بيش از دويست و بيست جلد كتاب به جابر نسبت داده است. (الفهرست، قاهره، المكبتة التجاريه الكبرى، ص 512-517/)
4-توحيد مفضل، ترجمه علامه مجلسى، تهران، كتابخانه صدر، ص 7-11 و ر.ك به: پيشواى ششم حضرت امام جعفر صادق (ع)، موسسه در راه حق، ص 47-58/
5-حيدر، اسد، همان كتاب، ج 1، ص .70 اسم ابوحنيفه نعمان ثابت بوده است.
6-حيدر، اسد، همان كتاب، ص 38/
7-نجاشى، فهرست مصنفى الشيعه، تحقيق: سيد موسى شبيرى زنجانى، قم، دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسين، ص 39 و 40/
8-تهذيب التهذيب، ط 1، بيروت، دارالفكر، 1404 ه'.ق، ج‏1، ص 88/
9-مرآة الجنان، ج 2، ص 304/
10-طوسى، اختيار معرفه الرجال(معروف به رجال كشى)، تحقيق: حسن مصطفوى، مشهد، دانشگاه مشهد، 1348 ه'.ش، ص 275-278 - تسترى، شيخ محمد تقى، قاموس الرجال، تهران، مركز نشر كتاب، ج 3، ص 416/
11-قياس عباريت است از اين كه حكمى را خداوند براى موردى بيان نموده باشد و بدون اينكه وجود علت آن حكم در مورد ديگرى شناخته گردد، در مورد دوم هم جارى گردد/
12-«لتسئلن يومئذ عن النعيم» (سوره تكاثر، 8)/
13-مجلسى، بحارالانوار، تهران، دارالكتب الاسلاميه، ج 10، ص 22 - محمدى رى شهرى، محمد، مناظره درباره مسائل ايدئولوژيكى، قم، انتشارات دارالفكر، ص 130-132/
14-كلينى، اصول كافى، تهران، مكتبة الصدوق، 1381 ه'.ق، ج 1، ص 186/
15-(آيت لله) خامنه‏اى، سيدعلى، پيشواى صادق، تهران، انتشارات سيد جمال، ص 87-91/
16-در مورد زندگى هشام رجوع شود به: نعمه، عبدالله، هشام بن الحكم، ط 2، لبنان، دارالفكر، ص 39-53/
17-تسترى، شيخ محمد تقى، قاموس الرجال، تهران، مركز نشر كتاب، ج 9، ص 351/
18-صفائى، سيد احمد،هشام بن الحكم، مدافع حريم ولايت، ط 2، تهران، نشر آفاق، 1359 ه'.ش، ص 14- مامقانى، عبدالله، تنقيح المقال، تهران، انتشارات جهان، ج 3، ص 301/
19-امين، احمد، ضحى الاسلام، ط 7، قاهره، مكتبة النهضة المصرية، ج 2، ص 54/
20-صفائى، همان كتاب، ص 14/
21-با توجه به اينكه «حيره» يكى از شهرهاى عراق بوده و هشام در كوفه سكونت داشته است، گويا اين ديدارها در جريان يكى از سفرهاى اجبارى اما صادق (ع) به عراق، صورت گرفته است/
22-طوسى، همان كتاب، ص 256- صفائى، همان كتاب، ص 15/
23-اين كتاب را يكى از شاگردان هشام بنام «على بن منصور» با استفاده از بحثهاى هشام گرد آورده است/
24-مقصود از مفضول كسى است كه ديگرى از نظر فضيلت و شايستگى بر او برترى و اولويت داشته باشد/
25-شيخ طوسى، الفهرست، مشهد، دانشكده الهيات و معارف اسلامى، ص 355- نجاشى، فهرست مصنفى الشيعة، قم، مكتبة الداورى، ص 304- ابن النديم، الفهرست، قاهره، المكتبه النجاريه الكبرى، ص 264- صدر، سيد جسن، تأسيس الشيعة، شركة النشر و الطباعه العراقيه، ص 361/
26-نجاشى، همان كتاب، ص 304/
--------------------------
مهدى پيشوايى

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مداحی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 شـوال

١ـ عید سعید فطر٢ـ وقوع جنگ قرقره الكُدر٣ـ مرگ عمرو بن عاص 1ـ عید سعید فطردر دین مقدس...


ادامه ...

3 شـوال

قتل متوكل عباسی در سوم شوال سال 247 هـ .ق. متوكل عباسی ملعون، به دستور فرزندش به قتل...


ادامه ...

4 شـوال

غزوه حنین بنا بر نقل برخی تاریخ نویسان غزوه حنین در چهارم شوال سال هشتم هـ .ق. یعنی...


ادامه ...

5 شـوال

١- حركت سپاه امیرمؤمنان امام علی (علیه السلام) به سوی جنگ صفین٢ـ ورود حضرت مسلم بن عقیل...


ادامه ...

8 شـوال

ویرانی قبور ائمه بقیع (علیهم السلام) به دست وهابیون (لعنهم الله) در هشتم شوال سال 1344 هـ .ق....


ادامه ...

11 شـوال

عزیمت پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به طایف برای تبلیغ دین اسلام در یازدهم...


ادامه ...

14 شـوال

مرگ عبدالملك بن مروان در روز چهاردهم شـوال سال 86 هـ .ق عبدالملك بن مروان خونریز و بخیل...


ادامه ...

15 شـوال

١ ـ وقوع ردّ الشمس برای حضرت امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)٢ ـ وقوع جنگ بنی قینقاع٣ ـ وقوع...


ادامه ...

17 شـوال

١ـ وقوع غزوه خندق٢ـ وفات اباصلت هروی1ـ وقوع غزوه خندقدر هفدهم شوال سال پنجم هـ .ق. غزوه...


ادامه ...

25 شـوال

شهادت حضرت امام جعفر صادق(علیه السلام) ، رییس مذهب شیعه در بیست و پنجم شوال سال 148 هـ...


ادامه ...

27 شـوال

هلاكت مقتدر بالله عباسی در بیست و هفتم شوال سال 320 هـ .ق. مقتدر بالله، هجدهمین خلیفه عباسی...


ادامه ...
012345678910

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page