غيبت كبرا

(زمان خواندن: 35 - 69 دقیقه)

272: عصر غيبت كبرا چه خصوصيات ويژه اى دارد؟
عصر غيبت كبرا زمانى است كه با انتهاى غيبت صغرا شروع شده است. انتهايى كه توسط اعلان امام زمان عليه السلام در سال 329 هجرى صورت گرفت. حضرت در نامه اى به على بن محمد سمرى از انتهاى سفارت و شروع غيبت كبرا خبر داد.
عصر غيبت كبرا داراى شرايط و خصوصياتى است كه به برخى از آنها اشاره مى كنيم:
1- مسلمانان در اين عصر در ظاهر از رهبر و امام خود جدا شده اند، و او را نمى بينند و يا اگر مى بينند او را نمى شناسند و اين حكم كلى براى عموم شيعيان است، گر چه ممكن است برخى به جهت مصالحى مشرف به لقاى حضرت شوند.
2- گسترش ظلم و ستم در روى زمين، نيز از ويژگى هاى عصر غيبت كبرا است و با اين ويژگى بين اين زمان و عصر حكومت اسلامى در زمان حيات پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله تمييز داده مى شود.
3- تاكيد الهى بر امتحان امت اسلامى در عصر غيبت كبرا زيرا در اين عصر مردم با مشكلات بيشترى رو ه رو خواهند بود از قبيل:
الف: گسترش فساد و فحشا در جامعه اسلامى و جهان.
ب: انواع فشارهاى سياسى و مشكلات كه در راه پذيرش حق و ايمان است.
ج: مواجهه انسان با انواع شبهات در وجود امام زمان عليه السلام.
در نتيجه مشاهده مى كنيم كه امامان عليه السلام تاكيد فراوانى بر اين موضوع مهم داشته اند. همان گونه كه از حضرت موسى بن جعفر عليه السلام روايت شده كه فرمود:اذا فقد الخامس من ولد السابع، فالله الله فى اديانكم لا يزيلكم عنها احد، يا بنى! انه لابد لصاحب هذا الامر من غيبة حتى يرجع عن هذا الامر من كان يقول به، انا هى محنة من الله عزوجل امتحن الله بها خلقه... (1)؛ ((هر گاه پنجمين از اولاد هفتمين مفقود شد، پس خدا را، خدا را در اديانتان، مواظب باشيد كه معتقدات شما را زايل نكنند. اى فرزندم! به طور حتم براى صاحب اين امر غيبتى است به حدى كه معتقدان به آن از اين امر رجوع مى كنند، و اين محنتى است كه خداوند به واسطه آن خلقش را امتحان مى كند...)) .
273: غيبت حضرت مهدى عليه السلام به چه كيفيتى است؟
در رابطه با كيفيت غيبت حضرت دو نظريه است:
1- نظريه خفاى شخص: يعنى اينكه وجود حضرت از ديد مردم مخفى است. دليل اين نظريه رواياتى است كه از طرق اهل بيت عليه السلام رسيده است.
امام رضا عليه السلام فرمود:لا يرى جسمه... (2)؛ ((جسم او ديده نمى شود...)).
امام صادق عليه السلام فرمود:... الخامس من ولد السابع يغيب عنكم شخصه... (3)؛ ((... پنجمين از اولاد هفتمين، شخصش از شما غايب خواهد شد...)).
2- نظريه خفاى عنوان: به اين معنا كه مردم او را مى بينند ولى هرگز به عنوان مهدى موعود به او آشنايى پيدا نمى كنند. دليل بر اين نظريه نيز روايت محمد بن عثمان عمرى است كه فرمود:والله ان صاحب هذا الامر ليحضر الموسم كل سنة فيرى الناس و يعرفهم و يرونه و لا يعرفونه (4)؛ ((به خدا سوگند! همانا صاحب اين امر در موسم حج هر سال حاضر مى شود مردم را مى بيند و آنها را نيز مى شناسد و نيز مردم او را مى بينند ولى نمى شناسند.))
274: با توجه به فراگيرى ظلم و فساد در عالم، چرا امام ظهور نمى كند؟
غالب احاديثى كه اشاره به عملكرد حضرت مهدى عليه السلام بعد از ظهور دارد به اين نحو است كه خداوند به توسط حضرت عالم را از عدل و داد پر مى كند همان طورى كه زمين پر از ظلم شده باشد كه اين در حقيقت تشبيه است نه شرطيت و عليت، يعنى ظلم و فساد علت ظهور باشد.
به تعبير ديگر: فساد هدف نيست بلكه آمادگى، هدف است. بر خلاف آنچه برخى تصور مى كنند آنچه براى تسريع ظهور مصلح جهانى لازم است، وجود ظلم و فساد در سراسر زمين نيست، بلكه يك آمادگى و تشنگى لازم است البته نمى توان انكار كرد كه افزايش ظلم و فساد يكى از علل آمادگى و تشنگى خواهد بود، زيرا هنگامى كه مردم جهان ثمره تلخ و شوم تبعيض ها و بى عدالتى ها را بچشند، ناراحت مى شوند و در جست و جوى يك طريق اصلاح و يافتن يك مصلح جهانى گام بر مى دارند.
در نتيجه، بايد گفت: هسته اصلى زمينه براى ظهور، آمادگى و آگاهى از عواقب وضع نابسامان امروز دنيا است، نه اينكه وجود ظلم و فساد هدف اصلى باشد.
275: چرا امام زمان عليه السلام خود را براى مومنان مورد وثوق ظاهر نمى سازد؟
اولا: آن حضرت براى هر كس كه بخواهد ظاهر شود ناگزير مى بايست براى معرفى خود معجزه اى اظهار نمايد تا در صحت ادعاهايش يقين كنند. در اين ميان عده اى حقه باز و ساحر پيدا مى شوند و براى فريب ردم از راه سحر و جادو چنين مى كنند و خود را به عنوان امام زمان وانمود مى نمايند.
ثانيا: افراد حيله گر از اين موضوع استفاده كرده و ادعاى رويت مى كردند، ولى به جهت سد اين گونه انحرافات، ملاقات در حد گسترده ممنوع شد، گر چه خواصى از افراد در موقعيتهاى مناسب و بنابر مصالح كلى و جزئى به ملاقات حضرت شرفياب مى شوند.
276: مقصود از نيابت عامه در عصر غيبت كبرا چيست؟
مقصود از نيابت عامه اين است كه امام عليه السلام ضابطه اى كلى به دست مى دهد تا در هر عصر، فرد شاخصى كه آن ضابطه از همه جهات و در همه ابعاد بر او صدق مى كند نايب امام شناخته شود و در جامعه، نماينده او گردد.
بنابراين، كسانى كه در دوره غيبت صغرا نيابت داشتند و با اسم و رسم معرفى شده بودند ((نايب خاص)) ناميده مى شوند.
بر اساس روايات وارده در اين باب، مقام نيابت عامه به وسيله خود امامان عليه السلام به ويژه حضرت حجت عليه السلام به فقيه جامع شرايط تفويض شده است كه از آن جمله مى توان به اين دو روايت اشاره كرد:
1- عمر بن حنظله از امام صادق عليه السلام سؤال مى كند كه اگر در مشكلات و منازعاتى كه معمولا براى آنها به حاكم يا به قضات منصوب از طرف حاكم مراجعه مى كنند، بين دو نفر شيعه رخ داد چه كنند؟ آيا مى توانند به حاكم وقت و يا قضات منصوب از طرف آنان مراجعه نمايند و مشكلشان را حل نمايند؟
حضرت در پاسخ فرمود: مراجعه به آنها حرام است، زيرا رجوع به آنها رجوع به طاغوت است و خداى سبحان مراجعه به طاغوت را نهى كرده است.
او دوباره سؤال كرد: پس چه كنند، زيرا در صورت عدم مراجعه حقشان ضايع مى شود؟
حضرت با ذكر معيارهايى علماى واجد شرايط را براى آنها معرفى كرده، مى فرمايد:ينظران (الى) من كان منكم ممن قد روى حديثنا و نظر فى حلالنا و حرامنا و عرف احكامنا فليرضوا به حكما فانى قد جعلته عليكم حاكما، فاذا حكم بحكمنا فلم يقبله منه فانما استخف بحكم الله و علينا رد، و الرآد علينا الرآد على الله و هو على حد الشرك بالله... (5)؛ ((در بين خودتان از فقهاى شيعه كسى را انتخاب كنيد كه حديث ما را روايت كرده و در حلال و حرام ما نظر نموده و احكام ما را شناخته است و مشكل خود را از طريق او حل نماييد، زيرا آنان از طرف من منصوبند و من نيز آنها را بر شما حاكم قرار دادم. اگر پس از مراجعه به آنان و بيان حكم، طرفين دعوا حكم را نپذيرند، ما را رد كرده اند و حكم خدا را سبك شمرده اند، و رد بر ما در حقيقت رد بر خداست و چنين شخصى در حد مشرك به خدا خواهد بود.))
2- اسحاق بن يعقوب بعد از طرح مسائلى از حضرت مهدى عليه السلام جواب آنها را طلب مى كند. امام در توقيعى كه در ذيل آن نامه به وسيله نايب دوم خود محمد بن عثمان عمرى مى فرستد، از جمله مسائلى كه در آن اشاره كرده اينكه:... اما الحوادث الواقعة فارجعوا فيها الى رواة حديثنا فانهم حجتى عليكم... (6)؛ ((اما در حوادثى كه پيش مى آيد به راويان حديث ما مراجعه كنيد زيرا آنان حجت من بر شمايند...)) .
277: چه كنيم تا مردم به سوى امام زمان عليه السلام جذب شوند؟
جذب مردم و ميل آنها به امام زمان عليه السلام متوقف بر معرفت آنها به آن حضرت است: زيرا هيچ كس به چيزى كه برايش مجهول بوده و به آن علم ندارد توجه پيدا نمى كند. و لذا بر ما لازم است كه امام زمان عليه السلام را به عموم مردم بشناسانيم، كه خصوصيات عصر ايشان چيست؟ و انسان در زمان ظهور آن حضرت به چه بركاتى نايل خواهد شد؟ و چگونه ظلم و بى عدالتى در تمام سطوح جامعه با ظهور ايشان رخت خواهد بست و چگونه با ظهورش بشر از ظلمات به نور خواهد رسيد.
اگر چه در عصر غيبت نيز مانند خورشيد در پشت ابرها از آن حضرت بهره مى بريم ولى اين كجا و آن كجا؟ مردم با شنيدن اين مسائل متوجه امام زمان عليه السلام شده و به حضرت ميل پيدا مى كنند.
278: راه رسيدن به لقاى حضرت مهدى عليه السلام چيست؟
انسان از دو طريق مى تواند به ملاقات حضرت شرفياب شود:
1- از راه تحصيل كمالات روحى؛ زيرا انسان از اين راه رذايل اخلاقى را از خود دور كرده، با عمل به دستورات شرع به درجه اى مى رسد كه قابليت شرفياب شدن به محضر آن حضرت را پيدا مى كند.
2- از راه عمل به برخى از دستورات وارده كه در برخى روايات به آن اشاره شده است. از آن جمله اينكه هر كس چهل شب در طول چهل هفته به مسجد سهله برود و با حضور قلب به حضرت توجه پيدا كرده از خداوند طلب رويت ايشان را نمايد به ملاقات آن حضرت شرفياب مى شود.
279: چرا با شنيدن نام ((قائم)) از جا بر مى خيزيم؟
حاجى نورى مى نويسد: در خبرى از امام صادق عليه السلام نقل شده است: روزى در مجلس امام صادق عليه السلام نام مبارك حضرت مهدى عليه السلام برده شد، امام صادق عليه السلام به جهت تعظيم و احترام از جاى برخاست.(7)
و نيز در روايت آمده كه دعبل خزاعى بعد از آنكه ابياتى راجع به حضرت مهدى عليه السلام نزد امام رضا عليه السلام قرائت كرد، حضرت از جاى برخاست... (8).
ميرزاى نورى مى گويد: وقتى نام حضرت حجة بن الحسن عليه السلام در مجلس امام رضا عليه السلام برده شد آن حضرت از جاى برخاست و دو دست مباركش را روى سر گذاشت و فرمود:اللهم عجل فرجه و سهل مخرجه.(9)
از امام صادق عليه السلام سؤال شد: چرا هنگام شنيدن نام امام زمان عليه السلام از جاى خود بر مى خيزيم؟ حضرت فرمود: چون غيبت حضرت مهدى طولانى است. و امام از شدت محبتى كه به دوستان خود دارد هر زمانى كه شخصى او را ياد كند نگاهى به او مى نمايد و سزاوار است كه ياد كننده به جهت احترام و تعظيم از جاى خود برخيزد. هنگامى كه مولاى خويش او را به نظر مهر و عطوفت نگاه مى كند، پس از جاى خود برخيزد و از خداى تبارك و تعالى تعجيل فرج ايشان را بخواهد.(10)
280: منظور از مهدويت نوعى و شخصى چيست؟
گاهى در تعبيرات از مهدويت شخصى و نوعى استفاده مى شود، مثلا گفته مى شود: اهل سنت مهدويت نوعى را قبول دارند و شيعه امامى مهدويت شخصى را، مقصود از اين دو چيست؟
شيعه قائل به مهدويت شخصى است؛ يعنى معتقد است به اينكه مهدى موعود عليه السلام شخصى است معين كه متولد شده و تاكنون زنده است و در آينده ظهور خواهد كرد، و او كسى جز فرزند امام حسن عسكرى عليه السلام نيست.
ولى اهل سنت معتقد به مهدويت نوعى است؛ يعنى معتقد است كه در آخرالزمان شخصى از ذريه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله به نام مهدى متولد شده و ظهور خواهد كرد. و اوست كسى كه زمين را پر از عدل و داد خواهد نمود همان گونه كه پر از ظلم و جور شده باشد، گر چه وجود خارجى ندارد.
تعبير مهدى نوعى و شخصى و كاربرد ديگرى نيز دارد كه نزد عرفا متداول است. برخى از عرفاى اهل سنت همچون مولوى معتقدند به اينكه در هر زمانى بايد يك مهدى موجود باشد خواه از نسل على و خواه از نسل عمر.
مقصود آنان از مهدى همان قطب عالم امكان است، ولى شيعه قائل است كه در هر زمان بايد امام معصوم موجود باشد زيرا بدون آن زمين مضطرب خواهد شد.
281: آيا در عصر غيبت كبرا نيز نامه اى از ناحيه مقدسه صادر شده است؟
شيخ طبرسى رحمة الله عليه در كتاب ((الاحتجاج)) دو نامه اى را كه از ناحيه مقدسه حضرت مهدى عليه السلام براى شيخ مفيد رحمة الله عليه فرستاده شده نقل كرده است. در اين دو نامه اشاره به برخى مطالب صحيح و عالى شده و نيز از برخى مسائل به طور رمز و اشاره خبر داده است.(11)
نامه اول در اواخر ماه صفر سال 410 هجرى، سه سال قبل از وفات شيخ مفيد رحمة الله عليه به دست او رسيده است و نامه دوم در سال 412 هجرى يعنى يك سال قبل از وفات شيخ به دست او رسيده است. و اين در حقيقت بعد از گذشت هشتاد سال از وفات شيخ على بن محمد سمرى سفير چهارم است كه همان انتهاى غيبت صغرا و شروع غيبت كبرا در سال 329 هجرى است.
فرستنده نامه اول مى گويد: اين نامه را از منطقه اى كه متصل به حجاز است آورده است. و از اين كلام استفاده مى شود كه امام در آن هنگام در نواحى حجاز ساكن بوده است، و اين نامه را به توسط برخى از خواص به شيخ مفيد رحمة الله عليه فرستاده اند.
نامه دوم نيز در اول ماه شوال سال 412 از ناحيه مقدسه براى شيخ فرستاده شد و در روز پنجشنبه 23 ماه ذى حجة همان سال به دست شيخ رسيده است. يعنى سه ماه و هفت روز كم در بين راه در دست قاصد بوده است.
هر دو خطاب به املاى حضرت مهدى عليه السلام و خط برخى از ثقات و معتمدين نزد امام زمان عليه السلام بوده همان گونه كه از ظاهر رساله اولى و نص رساله دوم استفاده مى شود. و آخر هر دو نامه مزين به چند سطرى كم از خط خود امام است كه شهادت و گواهى بر صحت نامه است. امام در آن كلمات به شيخ مفيد رحمة الله عليه امر مى كند تا اين رساله را از هر كس مخفى بدارد ولى نسخه اى از آن را بردارد تا موثقين از اصحابش بر آن مطلع شده يا شفاهاً به اطلاع آنها برساند.(12)
282: سند دو توقيع صادر شده از امام مهدى عليه السلام بر شيخ مفيد رحمة الله عليه چگونه قابل اثبات است؟
سند اين دو توقيع را از جهاتى مى توان مورد توجه قرار داده و براى اعتبار آن چاره اى انديشيد، گر چه شيخ طبرسى كه تنها ناقل اين دو توقيع است آنها را مرسلا و بدون سند نقل كرده است.
1- طبرسى اين دو روايت را از مسلمات به حساب آورده كه اين به نوبه خود دلالت بر اعتقاد به صحت سند نزد او دارد و ممكن است كه طبرسى به جهت شهرت و وضوح اين دو توقيع سند آنها را حذف كرده است همان گونه كه سند بسيارى از روايات را حذف كرده است.
2- مضامين عالى كه در اين دو روايت است و نيز خبرهاى صادقى كه در آن دو به آنها اشاره شده نيز از جمله شواهد صدق اين دو توقيع و انتساب به حضرت مهدى عليه السلام است.
و امرى كه موجب ازدياد و اطمينان به اين دو توقيع است اينكه محدث بحرانى بعد از آنكه اشعار منسوب به امام زمان عليه السلام در رثاى شيخ مفيد را نقل مى كند كه بر قبر او نوشته شده بود، مى فرمايد: ((اين اشعار از امام زمان عليه السلام نسبت به شيخ مفيد رحمة الله عليه بعيد نيست، بعد از آنكه توقيعاتى از ناحيه حضرت عليه السلام براى شيخ فرستاده شد، توقيعاتى كه مشتمل بر تعظيم و اجلال فراوانى بوده است...)) . آن گاه مى گويد: ((شيخ يحيى بن بطريق حلى در رساله نهج العلوم الى فى المعدوم معروف به ((سؤال اهل حلب)) دو طريق در تزكيه شيخ مفيد ذكر كرده است:
الف: صحت نقل او از ائمه طاهرين عليه السلام، آن طورى كه در تصانيف او از مقنعه و ديگر كتب ذكر شده است.
ب: آنچه را كه عموم شيعه روايت كرده و مورد قبول قرار داده است كه صاحب الامر - صلوات الله و سلامه عليه و على آبائه - دو نامه به او نوشته است به اين نحو كه در هر سال يك نامه، و عنوان نامه ((به سوى برادر سديد...)) است، و اين بالاترين تعبير در مدح و تزكيه و ثناى شيخ مفيد در گفتار امام امت و جانشين ائمه است.
گفتار ابن بطريق دلالت دارد بر آنكه اين دو توقيع مورد اجماع است. و نيز از كلام طبرسى در مقدمه احتجاج استفاده مى شود كه اين دو توقيع از قسم احاديثى است كه مورد اجماع علما بوده و لذا سند آن دو را ذكر نكرده است.
ابن شهر آشوب در ((معالم العلماء)) در ترجمه شيخ مفيد مى گويد: ((صاحب الزمان عليه السلام او را شيخ مفيد ناميد...)) (13). ظاهرا مراد او همان چيزى است كه در توقيع حضرت به شيخ مفيد آمده است كه فرمود:للاخ السديد و الولى الرشيد الشيخ المفيد....
3- طبرسى در مقدمه كتاب ((احتجاج)) مى گويد: ((بيشتر رواياتى را كه نقل مى كنيم سند آنها را نمى آوريم يا به جهت وجود اجماع بر آن روايت است، و يا به جهت موافقت آن با دليل عقل و يا شهرت آن در سيره ها و كتاب ها بين مخالف و موافق...)).(14)
اين دو توقيع نيز از يكى از اين سه احتمال خالى نيست.
4- مصلحت عمومى نيز اقتضاى صدور چنين نامه ها و توقيعاتى را در اوايل عصر غيبت كبرا داشته است.
يكى اينكه حضرت با اين نامه ها به جماعت شيعيانش دستورات لازم را برساند.
و ديگر اينكه با فرستادن اين نامه ها به دست علماى صالح امثال شيخ مفيد رحمة الله عليه رياست و زعامت او را تثبيت كرده، مردم را به اطاعت از او در عصر غيبت كبرا تشويق كند. همان گونه كه در نامه خود به ابن بابويه خطاب به او فرمود:يا شيخى! يا اباالحسن.
283: آيا اين گونه غيبت در بين انبيا هم سابقه داشته است؟
غيبت و دورى حجت خدا از بين مردم امرى تازه و جديد نيست كه در اين امت آن هم در آخرين وصى پيامبر خاتم صلى الله عليه و آله تحقق پيدا كرده باشد، بلكه سنتى الهى بوده كه حتى در بين انبيا نيز پيدا شده است. اينك به اسامى برخى از آنها اشاره مى كنيم:
1- حضرت ادريس عليه السلام
مطابق برخى روايات ادريس پيامبر به جهت مشاجره اى كه بين او و جباران زمانش ايجاد شد بيست سال از ميان امتش غايب شد و در كوه ها و غارها به سر مى برد. خداوند ملكى را موكل بر او نموده بود تا هنگام غروب آفتاب افطارى او را حاضر كند...  (15)
2- حضرت صالح عليه السلام
صدوق رحمة الله عليه به سندش از امام صادق عليه السلام نقل كرده كه فرمود:ان صالحا عليه السلام غاب عن قومه زمانا و كان يوم غاب عنهم كهلا... فلما رجع الى قومه يعرفوه بصورته... (16)؛ ((همانا صالح عليه السلام مدتى از قومش غايب شد هنگام غيبت پيرمردى بود... و وقتى كه به قومش بازگشت كسى او را به چهره نمى شناخت...)).
3- حضرت ابراهيم عليه السلام
حضرت ابراهيم عليه السلام نيز بنابر نقل روايات مدتى از ابتداى ولادت تا سالهاى زيادى مخفى بود و امر خود را كتمان مى كرد تا آنكه خداوند او را مامور به ابلاغ رسالتش نمود.(17)
4- حضرت موسى عليه السلام
صدوق نقل مى كند: ((... حضرت موسى عليه السلام از شهر مصر به مدين فرار كرده، در آنجا مدت زيادى نزد حضرت شعيب عليه السلام اقامت نمود...)) (18)
5- حضرت شعيب عليه السلام
مجلسى به سندش از امام على عليه السلام نقل كرده كه فرمود:ان شعيبا النبى عليه السلام دعا قومه الى الله حتى كبر سنه، ودق عظمه، ثم غاب عنهم ما شاء الله ثم عاد اليهم شابا (19)؛ ((شعيب پيغمبر، قومش را به سوى خدا دعوت كرد تا پير شد استخوانهايش ضعيف شد، آن گاه تا مدتى كه خواست خدا بود از ميان مردم غايب شد و سپس در حالى كه جوان شده بود به سوى آنها بازگشت...)).
6- حضرت الياس عليه السلام
قطب راوندى نقل مى كند كه حضرت الياس عليه السلام از ميان قومش هفت سال غايب شد در آن مدت در صحراها و بيابان ها متوارى بود.(20)
7- حضرت دانيال نبى عليه السلام
صدوق رحمة الله عليه مى گويد: ((دانيال نبى 90 سال از ميان قومش غايب و اسير دست بخت النصر بود و پيروانش همگى در اين مدت انتظارش را مى كشيدند)) (21)
8- حضرت عيسى عليه السلام
حضرت عيسى عليه السلام دو نوع غيبت داشته است: يكى در مدت 12 سال در سرزمين هاى شام و مصر و ديگر از هنگامى كه خواستند او را به دار آويزند، تا هم اكنون كه بيش از دو هزار سال از عمر او مى گذرد و هنوز زنده است. وى هنگام ظهور حضرت مهدى عليه السلام براى تشكيل حكومت عدل جهانى ايشان را مساعدت خواهد نمود.
284: چه محذورى داشت اگر امام زمان عليه السلام در بين مردم ظاهر مى بود؟
برخى ممكن است بگويند چه اشكالى داشت اگر حضرت در بين مردم بود و از وجودش استفاده مى كردند و او نيز در موقع مناسب قيام مى نمود.
پاسخ: پيامبر اكرم و ائمه اطهار عليه السلام كرارا به مردم گوشزد كرده بودند كه دستگاه ظلم و ستم به دست حضرت مهدى عليه السلام برچيده خواهد شد از اين جهت وجود حضرت مورد توجه دو دسته قرار گرفت:
الف: مظلومين و ستم ديدگان عالم كه تعدادشان زياد بود. آنان به قصد اظهار تظلم و اميد حمايت به دور وجود امام اجتماع مى كردند و از او تقاضاى نهضت و دفاع مى نمودند، و لذا هميشه در اطراف حضرت گروه كثيرى احاطه شده بود در حالى كه هنوز شرايط اساسى فراهم نشده است.
ب: زورگويان و ستمكاران خونخوارى كه بر ملت هاى مظلوم تسلط يافته و در راه رسيدن به منافع شخصى خويش از هيچ عملى فرو گذار نمى كردند و حاضر بودند كه تمام مردم را فداى مطامع شخصى خود كنند در نتيجه اين گروه چون وجود حضرت را مانع و سد راه خود مى ديدند در صدد نابودى حضرت بر مى آمدند.
285: آيا خداوند نمى توانست حضرت مهدى عليه السلام را بدون غيبت حفظ نمايد؟
در پاسخ مى گوييم:
اولا: اعجاز، در نظام طبيعت و تكوين خلاف اصل است مگر آنكه ضرورتى اقتضا كند و در مورد حضرت مهدى عليه السلام اراده خداوند بر اين تعلق گرفته كه محافظت حضرت از راه غيبت باشد.
ثانيا: مصالح و مفاسد و تقديرات الهى به تبع واقعيت هاى الهى تغيير پيدا مى كند. خداوند متعال براى امت اسلامى يازده امام معصوم به جهت هدايتشان فرستاد، ولى يكى پس از ديگرى آنان را به شهادت رساندند و با اين عملكرد بد و كارنامه سوئى كه از خود نشان دادند، تقدير خداوند بر اين تعلق گرفت كه امام دوازدهم را تا مدتى در پشت پرده غيبت قرار دهد تا محروميت غيبت امام را احساس كنند و با ظهور حضرتش قدر او را بدانند.
ثالثا: مطابق آيات و روايات يكى از سنت هاى حتمى خداوند متعال مساءله امتحان امت هاست. امت اسلامى نيز از اين قانون استثناپذير نيست و هر امتى به نحوى امتحان خواهد شد. امتحان امت اسلامى در اين عصر و زمان به غيبت امام زمان آنهاست، كه آيا با اين حالت بر دين و مذهب استقامت دارند يا خير؟
286: آيا با حضور امام زمان عليه السلام در بين مردم ممكن نبود كه ستمگران تسليم او گردند؟
مى دانيم كه همه افراد در مقابل حق و عدالت تسليم نمى شوند، بلكه از آغاز عالم تاكنون هميشه گروهى در بين بشر وجود داشته اند كه دشمن حق و حقيقت بوده و براى پايمال كردن آن با تمام قوا كوشيده اند، و در راه نابود كردن آن از هيچ عملى فروگذار نكرده اند. حضرت مهدى عليه السلام نيز اگر غايب نمى شد قطعا در صدد نابودى ايشان بر مى آمدند و آن غلبه حق بر باطل، چون شرايطش فراهم نشده بود انجام نمى گرفت.
287: اگر امام ظاهر بود و با ظالمان زمان خود مصالحه كرده و پيمان عدم تعرض مى بست چه مى شد؟
كسانى كه با مساءله مهدويت آشنايى دارند مى دانند كه برنامه حضرت با برنامه ساير امامان تفاوت اساسى دارد. امامان ديگر مامور بودند كه در ترويج دين تا سر حد امكان كوشش كنند، ولى مامور به جنگ نبودند و لذا يك نوع بيعت و متاركه جنگ، و پيمان عدم تعرض و صلحى بين آنان با حاكمان عصر خود بسته بودند. ولى سيره حضرت مهدى عليه السلام از ابتدا با روش ديگر امامان فرق مى كند. قرار بر اين است كه حضرت به مجرد ظهور دست به مقابله با ظالمان زده و ظلم و بى عدالتى را از جامعه بركند و به جاى آن عدل و قسط را بر پا نمايد. لذا بايد بيعت هيچ كسى بر ذمه او نباشد، زيرا هر لحظه احتمال ظهور است.
امام صادق عليه السلام فرمود:صاحب هذا لامر تغيب ولادته عن هذا الخلق لئلا يكون لاحد فى عنقه بيعة اذا خرج، و يصلح الله عزوجل امره فى ليلة (22)؛ ((ولادت صاحب الامر مخفى مى شود تا وقتى كه ظهور كند پيمان هيچ كس برگردنش نباشد. خداوند امرش را در يك شب اصلاح مى كند)) .
علاوه بر اين ستمكاران چون در هر لحظه احتمال قيامش را مى دادند لذا منافع خود را در خطر ديده به پيمان خود با حضرت مطمئن نمى شدند و چاره اى جز قتل و كشتن او نمى ديدند.

272: عصر غيبت كبرا چه خصوصيات ويژه اى دارد؟
عصر غيبت كبرا زمانى است كه با انتهاى غيبت صغرا شروع شده است. انتهايى كه توسط اعلان امام زمان عليه السلام در سال 329 هجرى صورت گرفت. حضرت در نامه اى به على بن محمد سمرى از انتهاى سفارت و شروع غيبت كبرا خبر داد.
عصر غيبت كبرا داراى شرايط و خصوصياتى است كه به برخى از آنها اشاره مى كنيم:
1- مسلمانان در اين عصر در ظاهر از رهبر و امام خود جدا شده اند، و او را نمى بينند و يا اگر مى بينند او را نمى شناسند و اين حكم كلى براى عموم شيعيان است، گر چه ممكن است برخى به جهت مصالحى مشرف به لقاى حضرت شوند.
2- گسترش ظلم و ستم در روى زمين، نيز از ويژگى هاى عصر غيبت كبرا است و با اين ويژگى بين اين زمان و عصر حكومت اسلامى در زمان حيات پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله تمييز داده مى شود.
3- تاكيد الهى بر امتحان امت اسلامى در عصر غيبت كبرا زيرا در اين عصر مردم با مشكلات بيشترى رو ه رو خواهند بود از قبيل:
الف: گسترش فساد و فحشا در جامعه اسلامى و جهان.
ب: انواع فشارهاى سياسى و مشكلات كه در راه پذيرش حق و ايمان است.
ج: مواجهه انسان با انواع شبهات در وجود امام زمان عليه السلام.
در نتيجه مشاهده مى كنيم كه امامان عليه السلام تاكيد فراوانى بر اين موضوع مهم داشته اند. همان گونه كه از حضرت موسى بن جعفر عليه السلام روايت شده كه فرمود:اذا فقد الخامس من ولد السابع، فالله الله فى اديانكم لا يزيلكم عنها احد، يا بنى! انه لابد لصاحب هذا الامر من غيبة حتى يرجع عن هذا الامر من كان يقول به، انا هى محنة من الله عزوجل امتحن الله بها خلقه... (1)؛ ((هر گاه پنجمين از اولاد هفتمين مفقود شد، پس خدا را، خدا را در اديانتان، مواظب باشيد كه معتقدات شما را زايل نكنند. اى فرزندم! به طور حتم براى صاحب اين امر غيبتى است به حدى كه معتقدان به آن از اين امر رجوع مى كنند، و اين محنتى است كه خداوند به واسطه آن خلقش را امتحان مى كند...)) .
273: غيبت حضرت مهدى عليه السلام به چه كيفيتى است؟
در رابطه با كيفيت غيبت حضرت دو نظريه است:
1- نظريه خفاى شخص: يعنى اينكه وجود حضرت از ديد مردم مخفى است. دليل اين نظريه رواياتى است كه از طرق اهل بيت عليه السلام رسيده است.
امام رضا عليه السلام فرمود:لا يرى جسمه... (2)؛ ((جسم او ديده نمى شود...)).
امام صادق عليه السلام فرمود:... الخامس من ولد السابع يغيب عنكم شخصه... (3)؛ ((... پنجمين از اولاد هفتمين، شخصش از شما غايب خواهد شد...)).
2- نظريه خفاى عنوان: به اين معنا كه مردم او را مى بينند ولى هرگز به عنوان مهدى موعود به او آشنايى پيدا نمى كنند. دليل بر اين نظريه نيز روايت محمد بن عثمان عمرى است كه فرمود:والله ان صاحب هذا الامر ليحضر الموسم كل سنة فيرى الناس و يعرفهم و يرونه و لا يعرفونه (4)؛ ((به خدا سوگند! همانا صاحب اين امر در موسم حج هر سال حاضر مى شود مردم را مى بيند و آنها را نيز مى شناسد و نيز مردم او را مى بينند ولى نمى شناسند.))
274: با توجه به فراگيرى ظلم و فساد در عالم، چرا امام ظهور نمى كند؟
غالب احاديثى كه اشاره به عملكرد حضرت مهدى عليه السلام بعد از ظهور دارد به اين نحو است كه خداوند به توسط حضرت عالم را از عدل و داد پر مى كند همان طورى كه زمين پر از ظلم شده باشد كه اين در حقيقت تشبيه است نه شرطيت و عليت، يعنى ظلم و فساد علت ظهور باشد.
به تعبير ديگر: فساد هدف نيست بلكه آمادگى، هدف است. بر خلاف آنچه برخى تصور مى كنند آنچه براى تسريع ظهور مصلح جهانى لازم است، وجود ظلم و فساد در سراسر زمين نيست، بلكه يك آمادگى و تشنگى لازم است البته نمى توان انكار كرد كه افزايش ظلم و فساد يكى از علل آمادگى و تشنگى خواهد بود، زيرا هنگامى كه مردم جهان ثمره تلخ و شوم تبعيض ها و بى عدالتى ها را بچشند، ناراحت مى شوند و در جست و جوى يك طريق اصلاح و يافتن يك مصلح جهانى گام بر مى دارند.
در نتيجه، بايد گفت: هسته اصلى زمينه براى ظهور، آمادگى و آگاهى از عواقب وضع نابسامان امروز دنيا است، نه اينكه وجود ظلم و فساد هدف اصلى باشد.
275: چرا امام زمان عليه السلام خود را براى مومنان مورد وثوق ظاهر نمى سازد؟
اولا: آن حضرت براى هر كس كه بخواهد ظاهر شود ناگزير مى بايست براى معرفى خود معجزه اى اظهار نمايد تا در صحت ادعاهايش يقين كنند. در اين ميان عده اى حقه باز و ساحر پيدا مى شوند و براى فريب ردم از راه سحر و جادو چنين مى كنند و خود را به عنوان امام زمان وانمود مى نمايند.
ثانيا: افراد حيله گر از اين موضوع استفاده كرده و ادعاى رويت مى كردند، ولى به جهت سد اين گونه انحرافات، ملاقات در حد گسترده ممنوع شد، گر چه خواصى از افراد در موقعيتهاى مناسب و بنابر مصالح كلى و جزئى به ملاقات حضرت شرفياب مى شوند.
276: مقصود از نيابت عامه در عصر غيبت كبرا چيست؟
مقصود از نيابت عامه اين است كه امام عليه السلام ضابطه اى كلى به دست مى دهد تا در هر عصر، فرد شاخصى كه آن ضابطه از همه جهات و در همه ابعاد بر او صدق مى كند نايب امام شناخته شود و در جامعه، نماينده او گردد.
بنابراين، كسانى كه در دوره غيبت صغرا نيابت داشتند و با اسم و رسم معرفى شده بودند ((نايب خاص)) ناميده مى شوند.
بر اساس روايات وارده در اين باب، مقام نيابت عامه به وسيله خود امامان عليه السلام به ويژه حضرت حجت عليه السلام به فقيه جامع شرايط تفويض شده است كه از آن جمله مى توان به اين دو روايت اشاره كرد:
1- عمر بن حنظله از امام صادق عليه السلام سؤال مى كند كه اگر در مشكلات و منازعاتى كه معمولا براى آنها به حاكم يا به قضات منصوب از طرف حاكم مراجعه مى كنند، بين دو نفر شيعه رخ داد چه كنند؟ آيا مى توانند به حاكم وقت و يا قضات منصوب از طرف آنان مراجعه نمايند و مشكلشان را حل نمايند؟
حضرت در پاسخ فرمود: مراجعه به آنها حرام است، زيرا رجوع به آنها رجوع به طاغوت است و خداى سبحان مراجعه به طاغوت را نهى كرده است.
او دوباره سؤال كرد: پس چه كنند، زيرا در صورت عدم مراجعه حقشان ضايع مى شود؟
حضرت با ذكر معيارهايى علماى واجد شرايط را براى آنها معرفى كرده، مى فرمايد:ينظران (الى) من كان منكم ممن قد روى حديثنا و نظر فى حلالنا و حرامنا و عرف احكامنا فليرضوا به حكما فانى قد جعلته عليكم حاكما، فاذا حكم بحكمنا فلم يقبله منه فانما استخف بحكم الله و علينا رد، و الرآد علينا الرآد على الله و هو على حد الشرك بالله... (5)؛ ((در بين خودتان از فقهاى شيعه كسى را انتخاب كنيد كه حديث ما را روايت كرده و در حلال و حرام ما نظر نموده و احكام ما را شناخته است و مشكل خود را از طريق او حل نماييد، زيرا آنان از طرف من منصوبند و من نيز آنها را بر شما حاكم قرار دادم. اگر پس از مراجعه به آنان و بيان حكم، طرفين دعوا حكم را نپذيرند، ما را رد كرده اند و حكم خدا را سبك شمرده اند، و رد بر ما در حقيقت رد بر خداست و چنين شخصى در حد مشرك به خدا خواهد بود.))
2- اسحاق بن يعقوب بعد از طرح مسائلى از حضرت مهدى عليه السلام جواب آنها را طلب مى كند. امام در توقيعى كه در ذيل آن نامه به وسيله نايب دوم خود محمد بن عثمان عمرى مى فرستد، از جمله مسائلى كه در آن اشاره كرده اينكه:... اما الحوادث الواقعة فارجعوا فيها الى رواة حديثنا فانهم حجتى عليكم... (6)؛ ((اما در حوادثى كه پيش مى آيد به راويان حديث ما مراجعه كنيد زيرا آنان حجت من بر شمايند...)) .
277: چه كنيم تا مردم به سوى امام زمان عليه السلام جذب شوند؟
جذب مردم و ميل آنها به امام زمان عليه السلام متوقف بر معرفت آنها به آن حضرت است: زيرا هيچ كس به چيزى كه برايش مجهول بوده و به آن علم ندارد توجه پيدا نمى كند. و لذا بر ما لازم است كه امام زمان عليه السلام را به عموم مردم بشناسانيم، كه خصوصيات عصر ايشان چيست؟ و انسان در زمان ظهور آن حضرت به چه بركاتى نايل خواهد شد؟ و چگونه ظلم و بى عدالتى در تمام سطوح جامعه با ظهور ايشان رخت خواهد بست و چگونه با ظهورش بشر از ظلمات به نور خواهد رسيد.
اگر چه در عصر غيبت نيز مانند خورشيد در پشت ابرها از آن حضرت بهره مى بريم ولى اين كجا و آن كجا؟ مردم با شنيدن اين مسائل متوجه امام زمان عليه السلام شده و به حضرت ميل پيدا مى كنند.
278: راه رسيدن به لقاى حضرت مهدى عليه السلام چيست؟
انسان از دو طريق مى تواند به ملاقات حضرت شرفياب شود:
1- از راه تحصيل كمالات روحى؛ زيرا انسان از اين راه رذايل اخلاقى را از خود دور كرده، با عمل به دستورات شرع به درجه اى مى رسد كه قابليت شرفياب شدن به محضر آن حضرت را پيدا مى كند.
2- از راه عمل به برخى از دستورات وارده كه در برخى روايات به آن اشاره شده است. از آن جمله اينكه هر كس چهل شب در طول چهل هفته به مسجد سهله برود و با حضور قلب به حضرت توجه پيدا كرده از خداوند طلب رويت ايشان را نمايد به ملاقات آن حضرت شرفياب مى شود.
279: چرا با شنيدن نام ((قائم)) از جا بر مى خيزيم؟
حاجى نورى مى نويسد: در خبرى از امام صادق عليه السلام نقل شده است: روزى در مجلس امام صادق عليه السلام نام مبارك حضرت مهدى عليه السلام برده شد، امام صادق عليه السلام به جهت تعظيم و احترام از جاى برخاست.(7)
و نيز در روايت آمده كه دعبل خزاعى بعد از آنكه ابياتى راجع به حضرت مهدى عليه السلام نزد امام رضا عليه السلام قرائت كرد، حضرت از جاى برخاست... (8).
ميرزاى نورى مى گويد: وقتى نام حضرت حجة بن الحسن عليه السلام در مجلس امام رضا عليه السلام برده شد آن حضرت از جاى برخاست و دو دست مباركش را روى سر گذاشت و فرمود:اللهم عجل فرجه و سهل مخرجه.(9)
از امام صادق عليه السلام سؤال شد: چرا هنگام شنيدن نام امام زمان عليه السلام از جاى خود بر مى خيزيم؟ حضرت فرمود: چون غيبت حضرت مهدى طولانى است. و امام از شدت محبتى كه به دوستان خود دارد هر زمانى كه شخصى او را ياد كند نگاهى به او مى نمايد و سزاوار است كه ياد كننده به جهت احترام و تعظيم از جاى خود برخيزد. هنگامى كه مولاى خويش او را به نظر مهر و عطوفت نگاه مى كند، پس از جاى خود برخيزد و از خداى تبارك و تعالى تعجيل فرج ايشان را بخواهد.(10)
280: منظور از مهدويت نوعى و شخصى چيست؟
گاهى در تعبيرات از مهدويت شخصى و نوعى استفاده مى شود، مثلا گفته مى شود: اهل سنت مهدويت نوعى را قبول دارند و شيعه امامى مهدويت شخصى را، مقصود از اين دو چيست؟
شيعه قائل به مهدويت شخصى است؛ يعنى معتقد است به اينكه مهدى موعود عليه السلام شخصى است معين كه متولد شده و تاكنون زنده است و در آينده ظهور خواهد كرد، و او كسى جز فرزند امام حسن عسكرى عليه السلام نيست.
ولى اهل سنت معتقد به مهدويت نوعى است؛ يعنى معتقد است كه در آخرالزمان شخصى از ذريه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله به نام مهدى متولد شده و ظهور خواهد كرد. و اوست كسى كه زمين را پر از عدل و داد خواهد نمود همان گونه كه پر از ظلم و جور شده باشد، گر چه وجود خارجى ندارد.
تعبير مهدى نوعى و شخصى و كاربرد ديگرى نيز دارد كه نزد عرفا متداول است. برخى از عرفاى اهل سنت همچون مولوى معتقدند به اينكه در هر زمانى بايد يك مهدى موجود باشد خواه از نسل على و خواه از نسل عمر.
مقصود آنان از مهدى همان قطب عالم امكان است، ولى شيعه قائل است كه در هر زمان بايد امام معصوم موجود باشد زيرا بدون آن زمين مضطرب خواهد شد.
281: آيا در عصر غيبت كبرا نيز نامه اى از ناحيه مقدسه صادر شده است؟
شيخ طبرسى رحمة الله عليه در كتاب ((الاحتجاج)) دو نامه اى را كه از ناحيه مقدسه حضرت مهدى عليه السلام براى شيخ مفيد رحمة الله عليه فرستاده شده نقل كرده است. در اين دو نامه اشاره به برخى مطالب صحيح و عالى شده و نيز از برخى مسائل به طور رمز و اشاره خبر داده است.(11)
نامه اول در اواخر ماه صفر سال 410 هجرى، سه سال قبل از وفات شيخ مفيد رحمة الله عليه به دست او رسيده است و نامه دوم در سال 412 هجرى يعنى يك سال قبل از وفات شيخ به دست او رسيده است. و اين در حقيقت بعد از گذشت هشتاد سال از وفات شيخ على بن محمد سمرى سفير چهارم است كه همان انتهاى غيبت صغرا و شروع غيبت كبرا در سال 329 هجرى است.
فرستنده نامه اول مى گويد: اين نامه را از منطقه اى كه متصل به حجاز است آورده است. و از اين كلام استفاده مى شود كه امام در آن هنگام در نواحى حجاز ساكن بوده است، و اين نامه را به توسط برخى از خواص به شيخ مفيد رحمة الله عليه فرستاده اند.
نامه دوم نيز در اول ماه شوال سال 412 از ناحيه مقدسه براى شيخ فرستاده شد و در روز پنجشنبه 23 ماه ذى حجة همان سال به دست شيخ رسيده است. يعنى سه ماه و هفت روز كم در بين راه در دست قاصد بوده است.
هر دو خطاب به املاى حضرت مهدى عليه السلام و خط برخى از ثقات و معتمدين نزد امام زمان عليه السلام بوده همان گونه كه از ظاهر رساله اولى و نص رساله دوم استفاده مى شود. و آخر هر دو نامه مزين به چند سطرى كم از خط خود امام است كه شهادت و گواهى بر صحت نامه است. امام در آن كلمات به شيخ مفيد رحمة الله عليه امر مى كند تا اين رساله را از هر كس مخفى بدارد ولى نسخه اى از آن را بردارد تا موثقين از اصحابش بر آن مطلع شده يا شفاهاً به اطلاع آنها برساند.(12)
282: سند دو توقيع صادر شده از امام مهدى عليه السلام بر شيخ مفيد رحمة الله عليه چگونه قابل اثبات است؟
سند اين دو توقيع را از جهاتى مى توان مورد توجه قرار داده و براى اعتبار آن چاره اى انديشيد، گر چه شيخ طبرسى كه تنها ناقل اين دو توقيع است آنها را مرسلا و بدون سند نقل كرده است.
1- طبرسى اين دو روايت را از مسلمات به حساب آورده كه اين به نوبه خود دلالت بر اعتقاد به صحت سند نزد او دارد و ممكن است كه طبرسى به جهت شهرت و وضوح اين دو توقيع سند آنها را حذف كرده است همان گونه كه سند بسيارى از روايات را حذف كرده است.
2- مضامين عالى كه در اين دو روايت است و نيز خبرهاى صادقى كه در آن دو به آنها اشاره شده نيز از جمله شواهد صدق اين دو توقيع و انتساب به حضرت مهدى عليه السلام است.
و امرى كه موجب ازدياد و اطمينان به اين دو توقيع است اينكه محدث بحرانى بعد از آنكه اشعار منسوب به امام زمان عليه السلام در رثاى شيخ مفيد را نقل مى كند كه بر قبر او نوشته شده بود، مى فرمايد: ((اين اشعار از امام زمان عليه السلام نسبت به شيخ مفيد رحمة الله عليه بعيد نيست، بعد از آنكه توقيعاتى از ناحيه حضرت عليه السلام براى شيخ فرستاده شد، توقيعاتى كه مشتمل بر تعظيم و اجلال فراوانى بوده است...)) . آن گاه مى گويد: ((شيخ يحيى بن بطريق حلى در رساله نهج العلوم الى فى المعدوم معروف به ((سؤال اهل حلب)) دو طريق در تزكيه شيخ مفيد ذكر كرده است:
الف: صحت نقل او از ائمه طاهرين عليه السلام، آن طورى كه در تصانيف او از مقنعه و ديگر كتب ذكر شده است.
ب: آنچه را كه عموم شيعه روايت كرده و مورد قبول قرار داده است كه صاحب الامر - صلوات الله و سلامه عليه و على آبائه - دو نامه به او نوشته است به اين نحو كه در هر سال يك نامه، و عنوان نامه ((به سوى برادر سديد...)) است، و اين بالاترين تعبير در مدح و تزكيه و ثناى شيخ مفيد در گفتار امام امت و جانشين ائمه است.
گفتار ابن بطريق دلالت دارد بر آنكه اين دو توقيع مورد اجماع است. و نيز از كلام طبرسى در مقدمه احتجاج استفاده مى شود كه اين دو توقيع از قسم احاديثى است كه مورد اجماع علما بوده و لذا سند آن دو را ذكر نكرده است.
ابن شهر آشوب در ((معالم العلماء)) در ترجمه شيخ مفيد مى گويد: ((صاحب الزمان عليه السلام او را شيخ مفيد ناميد...)) (13). ظاهرا مراد او همان چيزى است كه در توقيع حضرت به شيخ مفيد آمده است كه فرمود:للاخ السديد و الولى الرشيد الشيخ المفيد....
3- طبرسى در مقدمه كتاب ((احتجاج)) مى گويد: ((بيشتر رواياتى را كه نقل مى كنيم سند آنها را نمى آوريم يا به جهت وجود اجماع بر آن روايت است، و يا به جهت موافقت آن با دليل عقل و يا شهرت آن در سيره ها و كتاب ها بين مخالف و موافق...)).(14)
اين دو توقيع نيز از يكى از اين سه احتمال خالى نيست.
4- مصلحت عمومى نيز اقتضاى صدور چنين نامه ها و توقيعاتى را در اوايل عصر غيبت كبرا داشته است.
يكى اينكه حضرت با اين نامه ها به جماعت شيعيانش دستورات لازم را برساند.
و ديگر اينكه با فرستادن اين نامه ها به دست علماى صالح امثال شيخ مفيد رحمة الله عليه رياست و زعامت او را تثبيت كرده، مردم را به اطاعت از او در عصر غيبت كبرا تشويق كند. همان گونه كه در نامه خود به ابن بابويه خطاب به او فرمود:يا شيخى! يا اباالحسن.
283: آيا اين گونه غيبت در بين انبيا هم سابقه داشته است؟
غيبت و دورى حجت خدا از بين مردم امرى تازه و جديد نيست كه در اين امت آن هم در آخرين وصى پيامبر خاتم صلى الله عليه و آله تحقق پيدا كرده باشد، بلكه سنتى الهى بوده كه حتى در بين انبيا نيز پيدا شده است. اينك به اسامى برخى از آنها اشاره مى كنيم:
1- حضرت ادريس عليه السلام
مطابق برخى روايات ادريس پيامبر به جهت مشاجره اى كه بين او و جباران زمانش ايجاد شد بيست سال از ميان امتش غايب شد و در كوه ها و غارها به سر مى برد. خداوند ملكى را موكل بر او نموده بود تا هنگام غروب آفتاب افطارى او را حاضر كند...  (15)
2- حضرت صالح عليه السلام
صدوق رحمة الله عليه به سندش از امام صادق عليه السلام نقل كرده كه فرمود:ان صالحا عليه السلام غاب عن قومه زمانا و كان يوم غاب عنهم كهلا... فلما رجع الى قومه يعرفوه بصورته... (16)؛ ((همانا صالح عليه السلام مدتى از قومش غايب شد هنگام غيبت پيرمردى بود... و وقتى كه به قومش بازگشت كسى او را به چهره نمى شناخت...)).
3- حضرت ابراهيم عليه السلام
حضرت ابراهيم عليه السلام نيز بنابر نقل روايات مدتى از ابتداى ولادت تا سالهاى زيادى مخفى بود و امر خود را كتمان مى كرد تا آنكه خداوند او را مامور به ابلاغ رسالتش نمود.(17)
4- حضرت موسى عليه السلام
صدوق نقل مى كند: ((... حضرت موسى عليه السلام از شهر مصر به مدين فرار كرده، در آنجا مدت زيادى نزد حضرت شعيب عليه السلام اقامت نمود...)) (18)
5- حضرت شعيب عليه السلام
مجلسى به سندش از امام على عليه السلام نقل كرده كه فرمود:ان شعيبا النبى عليه السلام دعا قومه الى الله حتى كبر سنه، ودق عظمه، ثم غاب عنهم ما شاء الله ثم عاد اليهم شابا (19)؛ ((شعيب پيغمبر، قومش را به سوى خدا دعوت كرد تا پير شد استخوانهايش ضعيف شد، آن گاه تا مدتى كه خواست خدا بود از ميان مردم غايب شد و سپس در حالى كه جوان شده بود به سوى آنها بازگشت...)).
6- حضرت الياس عليه السلام
قطب راوندى نقل مى كند كه حضرت الياس عليه السلام از ميان قومش هفت سال غايب شد در آن مدت در صحراها و بيابان ها متوارى بود.(20)
7- حضرت دانيال نبى عليه السلام
صدوق رحمة الله عليه مى گويد: ((دانيال نبى 90 سال از ميان قومش غايب و اسير دست بخت النصر بود و پيروانش همگى در اين مدت انتظارش را مى كشيدند)) (21)
8- حضرت عيسى عليه السلام
حضرت عيسى عليه السلام دو نوع غيبت داشته است: يكى در مدت 12 سال در سرزمين هاى شام و مصر و ديگر از هنگامى كه خواستند او را به دار آويزند، تا هم اكنون كه بيش از دو هزار سال از عمر او مى گذرد و هنوز زنده است. وى هنگام ظهور حضرت مهدى عليه السلام براى تشكيل حكومت عدل جهانى ايشان را مساعدت خواهد نمود.
284: چه محذورى داشت اگر امام زمان عليه السلام در بين مردم ظاهر مى بود؟
برخى ممكن است بگويند چه اشكالى داشت اگر حضرت در بين مردم بود و از وجودش استفاده مى كردند و او نيز در موقع مناسب قيام مى نمود.
پاسخ: پيامبر اكرم و ائمه اطهار عليه السلام كرارا به مردم گوشزد كرده بودند كه دستگاه ظلم و ستم به دست حضرت مهدى عليه السلام برچيده خواهد شد از اين جهت وجود حضرت مورد توجه دو دسته قرار گرفت:
الف: مظلومين و ستم ديدگان عالم كه تعدادشان زياد بود. آنان به قصد اظهار تظلم و اميد حمايت به دور وجود امام اجتماع مى كردند و از او تقاضاى نهضت و دفاع مى نمودند، و لذا هميشه در اطراف حضرت گروه كثيرى احاطه شده بود در حالى كه هنوز شرايط اساسى فراهم نشده است.
ب: زورگويان و ستمكاران خونخوارى كه بر ملت هاى مظلوم تسلط يافته و در راه رسيدن به منافع شخصى خويش از هيچ عملى فرو گذار نمى كردند و حاضر بودند كه تمام مردم را فداى مطامع شخصى خود كنند در نتيجه اين گروه چون وجود حضرت را مانع و سد راه خود مى ديدند در صدد نابودى حضرت بر مى آمدند.
285: آيا خداوند نمى توانست حضرت مهدى عليه السلام را بدون غيبت حفظ نمايد؟
در پاسخ مى گوييم:
اولا: اعجاز، در نظام طبيعت و تكوين خلاف اصل است مگر آنكه ضرورتى اقتضا كند و در مورد حضرت مهدى عليه السلام اراده خداوند بر اين تعلق گرفته كه محافظت حضرت از راه غيبت باشد.
ثانيا: مصالح و مفاسد و تقديرات الهى به تبع واقعيت هاى الهى تغيير پيدا مى كند. خداوند متعال براى امت اسلامى يازده امام معصوم به جهت هدايتشان فرستاد، ولى يكى پس از ديگرى آنان را به شهادت رساندند و با اين عملكرد بد و كارنامه سوئى كه از خود نشان دادند، تقدير خداوند بر اين تعلق گرفت كه امام دوازدهم را تا مدتى در پشت پرده غيبت قرار دهد تا محروميت غيبت امام را احساس كنند و با ظهور حضرتش قدر او را بدانند.
ثالثا: مطابق آيات و روايات يكى از سنت هاى حتمى خداوند متعال مساءله امتحان امت هاست. امت اسلامى نيز از اين قانون استثناپذير نيست و هر امتى به نحوى امتحان خواهد شد. امتحان امت اسلامى در اين عصر و زمان به غيبت امام زمان آنهاست، كه آيا با اين حالت بر دين و مذهب استقامت دارند يا خير؟
286: آيا با حضور امام زمان عليه السلام در بين مردم ممكن نبود كه ستمگران تسليم او گردند؟
مى دانيم كه همه افراد در مقابل حق و عدالت تسليم نمى شوند، بلكه از آغاز عالم تاكنون هميشه گروهى در بين بشر وجود داشته اند كه دشمن حق و حقيقت بوده و براى پايمال كردن آن با تمام قوا كوشيده اند، و در راه نابود كردن آن از هيچ عملى فروگذار نكرده اند. حضرت مهدى عليه السلام نيز اگر غايب نمى شد قطعا در صدد نابودى ايشان بر مى آمدند و آن غلبه حق بر باطل، چون شرايطش فراهم نشده بود انجام نمى گرفت.
287: اگر امام ظاهر بود و با ظالمان زمان خود مصالحه كرده و پيمان عدم تعرض مى بست چه مى شد؟
كسانى كه با مساءله مهدويت آشنايى دارند مى دانند كه برنامه حضرت با برنامه ساير امامان تفاوت اساسى دارد. امامان ديگر مامور بودند كه در ترويج دين تا سر حد امكان كوشش كنند، ولى مامور به جنگ نبودند و لذا يك نوع بيعت و متاركه جنگ، و پيمان عدم تعرض و صلحى بين آنان با حاكمان عصر خود بسته بودند. ولى سيره حضرت مهدى عليه السلام از ابتدا با روش ديگر امامان فرق مى كند. قرار بر اين است كه حضرت به مجرد ظهور دست به مقابله با ظالمان زده و ظلم و بى عدالتى را از جامعه بركند و به جاى آن عدل و قسط را بر پا نمايد. لذا بايد بيعت هيچ كسى بر ذمه او نباشد، زيرا هر لحظه احتمال ظهور است.
امام صادق عليه السلام فرمود:صاحب هذا لامر تغيب ولادته عن هذا الخلق لئلا يكون لاحد فى عنقه بيعة اذا خرج، و يصلح الله عزوجل امره فى ليلة (22)؛ ((ولادت صاحب الامر مخفى مى شود تا وقتى كه ظهور كند پيمان هيچ كس برگردنش نباشد. خداوند امرش را در يك شب اصلاح مى كند)) .
علاوه بر اين ستمكاران چون در هر لحظه احتمال قيامش را مى دادند لذا منافع خود را در خطر ديده به پيمان خود با حضرت مطمئن نمى شدند و چاره اى جز قتل و كشتن او نمى ديدند.

288: فلسفه غيبت امام زمان عليه السلام چيست؟

288: فلسفه غيبت امام زمان عليه السلام چيست؟
يكى از سؤال هايى كه در طول تاريخ عصر غيبت مطرح بوده و هست اين است كه چرا امام زمان عليه السلام غايب شد، و چرا ما با آن حضرت ارتباط نداريم؟
پاسخ: سؤال مورد نظر را با بيان مقدماتى كه خود آنها ما را به نتيجه قطعى مى رساند جواب خواهيم داد:
1- خداوند متعال در قرآن كريمش و نيز پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله خبر از پيروزى و غلبه دين اسلام بر جميع اديان در پايان تاريخ بشريت داده است.
خداوند مى فرمايد:هو الذى ارسل رسوله بالهدى و دين الحق ليظهره على الدين كله ولو كره المشركون (23)؛ ((اوست خدايى كه رسول خود را با دين حق به هدايت خلق فرستاد تا بر همه اديان عالم تسلط و برترى دهد، گر چه مشركان كراهت داشته باشند.))
2- مصالح بندگان با اختلاف حالات آنها متغير مى شود. خداوند متعال امر تدبير بندگان و مصلحت آنها را بر عهده گرفته است. عقلشان را كامل كرده و آنها را به انجام اعمال صالح وادار نموده است تا از اين طريق به سعادت برسند. حال اگر مردم به دستورهاى خداوند تمسك كرده و انجام وظيفه كنند، بر خداوند است كه آنها را يارى كند و با اضافه كردن عنايت هايش بر بندگان راه را بر آنها تسهيل و هموار نمايد، ولى در صورتى كه مخالف دستورهايش عمل كنند و مرتكب نافرمانى شوند مصلحت بندگان تغيير مى كند و در نتيجه موقعيت و وضعيت نيز تغيير خواهد كرد، خداوند توفيق را از آنان سلب خواهد نمود و در اين هنگام مستحق ملامت و سرزنش مى شوند.
خداوند متعال امامان را يكى پس از ديگرى به سوى مردم فرستاد ولى هنگامى كه آنان را نافرمانى كرده و به طور وسيع خونشان را ريختند، قضيه برعكس شد و مصلحت بر اين تعلق گرفت كه امام مردم، غايب و مستور گردد.
3- بى شك هر كار اجتماعى - بزرگ يا كوچك - احتياج به آماده شدن شرايط مناسب دارد. لذا بايد براى قيامى جهانى و فراگير آمادگى خاصى صورت گيرد.
4- بى ترديد دين غالب در عصر ظهور احتياج به رهبر و امامى غالب دارد كه داراى شرايطى از قبيل: قدرت فوق العاده، علم جامع و عصمت باشد.
5- مطابق روايات متواتر بين شيعه و سنى پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله امامان بعد از خود تا روز قيامت را دوازده نفر برشمرده است كه بعد از او پياپى خواهند آمد.(24)
6- از مجموعه روايات و ادله عقلى استفاده مى شود كه بقاى امام معصوم و حجت خدا بر روى زمين تا روز قيامت امرى ضرورى است.
مرحوم كلينى به سند صحيح از ابى حمزه نقل مى كند كه از امام صادق عليه السلام سؤ ال كردم: آيا زمين بدون امام باقى مى ماند؟ حضرت فرمود:لو بقيت الارض بغير امام لساخت (25)؛ ((اگر زمين بدون امام باقى بماند دگرگون خواهد شد.))
7- يكى از اسباب گوشه نشين شدن انبيا و رسل خوف از قتل به جهت حفظ جان و به اميد نشر شرايعشان بوده است. امام مهدى عليه السلام نيز با نبود اسباب عادى براى نصرت و يارى اش و خوف از كشته شدن، به امر خداوند مامور به غيبت و دورى از مردم شدند.
امام صادق عليه السلام به زراره فرمود:القائم غيبة قبل قيامه. قلت: و لم؟ قال: يخاف على نفسه الذبح (26)؛ ((براى قائم غيبتى است قبل از قيامش. زراره مى گويد: به حضرت عرض ‍ كردم: به چه جهت؟ فرمود: زيرا از قتل بر خود مى ترسد.))
شيخ صدوق به سندش از امام صادق عليه السلام نقل مى كند كه فرمود:يقوم القائم عليه السلام و ليس ‍ لاحد فى عنقه بيعة (27)؛ ((قائم عليه السلام قيام خواهد كرد در حالى كه بيعت كسى بر گردن او نخواهد بود.))
- هدايت بر چند قسم است:
الف: هدايت فطرى: كه همان هدايت از راه فطرت است.
فاقم وجهك للدين حنيفا فطرت الله التى فطر الناس عليها لا تبديل لخلق الله ذلك الدين القيم ولكن اكثر الناس لا يعلمون (28): ((پس روى خود را متوجه آيين خالص پروردگار كن. اين فطرتى است كه خداوند، انسانها را بر آن آفريده، دگرگونى در آفرينش الهى نيست، اين است آيين استوار، ولى اكثر مردم نمى دانند.))
ب: هدايت تشريعى: كه متفرع بر حضور امام در ميان جامعه است تا مردم را از نزديك راهنمايى كند.
كان الناس امة واحدة فبعث الله النبين مبشرين و منذرين و انزل معهم الكتاب بالحق ليحكم بين الناس ‍ فيما اختلفوا فيه... (29)؛ ((مردم [در آغاز] يك دسته بودند، [و تضادى در ميان آنها وجود نداشت. به تدريج جوامع و طبقات پديد آمد و اختلافات و تضادهايى در ميان آنها پيدا شد، در اين حال ] خداوند پيامبران را برانگيخت تا مردم را بشارت و بيم دهند و كتاب آسمانى كه به سوى حق دعوت مى كرد، با آنها نازل نمود تا در ميان مردم در آنچه اختلاف داشتند داورى كند...)).
ج: هدايت تكوينى: كه همان تصرف و تدبير در نظام آفرينش است.
قال الذى عنده علم من الكتاب انا آتيك به قبل ان يرتد اليك طرفك فلما رءاه مستقرا عنده قال هذا من فضل ربى ليبلونى اءاءشكر اءم اكفر... (30)؛ (([اما] كسى كه دانشى از كتاب [آسمانى] داشت گفت: "پيش از آنكه چشم برهم زنى آن را نزد تو خواهم آورد". و هنگامى كه [سليمان ] آن [تخت ] را نزد خود ثابت و پابر جا ديد گفت: "اين از فضل پروردگار من است تا مرا آزمايش كند كه آيا شكر او را بجا مى آورم يا كفران مى كنم؟!"...)) .
د: هدايت باطنى: كه شعبه اى است از ولايت تكوينى و به معناى ايصال به مطلوب است.
و جعلناهم ائمة يهدون بامرنا و اوحينا اليهم فعل الخيرات و اقام الصلاة و ايتاء الزكاة و كانوا لنا عابدين (31)؛ ((و آنان را پيشواى مردم ساختيم تا خلق را به امر ما هدايت كنند و هر كار نيكو را [از انواع عبادات و خيرات ] و خصوص اقامه نماز و اداى زكات را به آنها وحى كرديم و آنها هم به عبادت ما پرداختند.))
با نظر و تامل در مجموع مقدمات فوق به اين نتيجه خواهيم رسيد كه وجود نازنين امام زمان عليه السلام به عنوان دوازدهمين امام، بايد براى روز موعود در پس پرده غيبت بوده تا در آن هنگام به اذن خداوند براى هدايت بشر ظهور كند.
289: نظر فرقه ((شيخيه)) درباره امام زمان عليه السلام چيست؟
يكى از مهمترين انديشه هاى شيخيه به رياست ((شيخ احمد احسائى)) اعتقاد به ((بدن هورقليايى)) است كه اين بدن در شهر ((جابلقا و جابرسا)) قرار دارد. او به گمان خود با اين نظريه، سه مسئله مهم و عميق فلسفى را تحليل نموده است؛ يعنى معراج جسمانى رسول خدا صلى الله عليه و آله و معاد جسمانى و حيات امام زمان عليه السلام را در طول بيش از ده قرن.
او معتقد است كه امام زمان عليه السلام با بدنى غير عنصرى و تنها هورقليايى در شهر جابلقا و جابرسا زندگى مى كند.
شيخ احمد احسائى، امام زمان عليه السلام را زنده و در عالم ((هورقليا)) مى داند.(32)
وى مى گويد: ((هورقليا ملك آخر است كه داراى دو شهر جابرسا كه در مغرب قرار دارد و جابلقا كه در مشرق واقع است مى باشد. پس حضرت قائم عليه السلام در دنيا در عالم مثال نيست اما به گونه اى است كه به صورت هيكل عنصرى مى باشد با مثالش بو با روحش در ارواح است.)) (33)
او همچنين مى گويد: ((امام زمان عليه السلام در هنگام غيبت در عالم هورقليا است و هر گاه بخواهد به ((اقاليم سبعه)) تشريف بياورد، صورتى از صورت هاى اهل اين اقاليم را مى پوشد و كسى او را نمى شناسد. جسم و زمان و مكان ايشان لطيف تر از عالم اجسام بوده و از عالم مثال است.)) (34)
290: ((جابلقا و جابرسا)) چه شهرهايى است؟
عبدالكريم صفى پور مى گويد: ((جابلص شهرى است به مغرب كه بعد از شان انسانى نيست، و جابلق شهرى است به مشرق برادر جابلص.)) (35)
خلف تبريزى مى گويد: ((در عالم مثال گفته اند: جابلقا و جابرسا دو شهرى است در عالم مُثُل.)) و به اعتقاد محققان، منزل آخر سالك است در سعى وصول قيد به اطلاق و مركز به محيط. و سپس مى گويد: جابلقا منزل اول سالك باشد.(36)
قطب الدين شيرازى، تفاوت جابلقا و جابرسا را چنين مطرح مى كند: ((جابرسا و جابلقا)) نام دو شهر از شهرهاى عالم ((عناصر مثل)) است.(37)
سيد كاظم رشتى، مهم ترين شاگرد شيخ احمد احسائى گفته است: ((جابلقا و جابرسا در سفر اول كه سفر از خلق به حق است قرار دارد. اين سفر (بلكه اين شهر) داراى محله هاى متعددى است كه محله نوزدهم آن ((حظيره القدس)) و محل پرندگان سبز و صور مثاليه است. جابرسا و جابلقا دو محله از اين شهر مى باشند كه هر كدام از آنها داراى هفتاد هزار درب است و در كنار هر دربى هفتاد هزار امت وجود دارد كه به هفتاد هزار زبان با يكديگر صحبت مى كنند و هر زبانى با زبان ديگر هيچ مشابهتى ندارد)).(38)
291: مقصود از بدن ((هورقليايى)) چيست؟
در پاورقى كتاب ((برهان قاطع)) آمده است: ((هورقليا)) ظاهرا از كلمه عبرى ((هبل)) به معناى هواى گرم، تنفس و بخار و ((قرنئيم)) به معناى درخشش و شعاع است. و كلمه مركب به معناى تشعشع بخار است.(39)
شيخ احمد احسائى معتقد است كه ((هورقليايى)) لغتى سريانى و از زبان صابئين گرفته شده است.(40)
قطب الدين شيرازى مى گويد: ((جابلقا)) و ((جابرسا)) نام دو شهر از شهرهاى عالم ((عناصر مثل)) و ((هورقليا)) از جنس ((افلاك مثل)) است. پس هورقليا بالاتر است.(41)
با توجه به آنچه گذشت روشن مى شود كه مراد از عالم ((هورقليايى)) همان ((عالم مثال)) است و چون عالم مثال بر دو قسم است: اول و آخر، گفته اند: اين عالم داراى دو شهر است: جابلقا و جابرسا. عالم مثال، يا خيال منفصل، يا عالم برزخ بين عالم عقول و عالم ماده، چيزى است كه عارفان و فيلسوفان اشراق به آن معتقدند ولى فلاسفه مشاء آن را نپذيرفته اند.
اشراقيان عالم مثال را دو مرحله مى دانند:
1- مثال در قوس نزول، كه بين غيب مطلق و شهادت مطلق قرار دارد. اين عالم را برزخ قبل از دنيا مى دانند كه به وسيله قاعده امكان اشرف اثبات مى كنند. اين مثال را ((جابلقا)) مى نامند.
2- مثال در قوس صعود، كه بين دنيا و آخرت قرار دارد و پس از افول و غروب نفس ناطقه از اين بدن ظلمانى وارد عالم برزخ شده و از آنجا به قيامت كبرا مى رود. اين مثال را ((جابرسا)) مى نامند.
ولى شيخ احمد احسائى در جواب ملا محمد حسين انارى كه از لفظ هورقليا سؤ ال كرده بود اين چنين مى گويد: ((هورقليا)) به معناى ملك ديگر است كه حد وسط بين عالم دنيا و ملكوت بوده و در اقليم هشتم قرار دارد. و داراى افلاك و كواكبى مخصوص به خود است كه به آنها جابرسا و جابلقا مى گويند.(42)
292: چه اشكالاتى نسبت به اعتقاد شيخيه درباره كيفيت وجود امام زمان عليه السلام در عصر غيبت وجود دارد؟
عقيده و نظر ((شيخيه)) به سركردگى شيخ احمد احسائى درباره كيفيت وجود امام زمان عليه السلام در عصر غيبت و كيفيت بدن او و مكان او از اشكالات بسيارى برخوردار است. اينك به برخى از آنها اشاره مى كنيم:
1- تحليل اين بدن هورقليايى و اعتقاد به حيات امام زمان عليه السلام با بدن ((هورقليايى)) در واقع به معناى انكار امام زمان عليه السلام در روى زمين است. زيرا اگر مراد آن است كه حضرت مهدى عليه السلام در عالم مثال و برزخ چه برزخ اول يا برزخ دوم زندگى مى كند يا آن چنان كه قبر را آنان از عالم هورقليا مى دانند، پس آن حضرت حيات با بدن عنصرى ندارد و حيات و مثل حيات مردگان در عالم برزخ است. و اين با احاديث متواتر ((عدم خلو زمين از حجت)) سازگارى ندارد.
2- اين اعتقاد با ادله عقلى كه قبلا اشاره شد بر ضرورت وجود امام زمان عليه السلام در اين عالم مناسبت ندارد.
3- ((شيخ احمد احسائى)) عالم هورقليا را حد وسط بين دنيا و ملكوت معرفى مى كند و در حالى كه عالم ملكوت همان عالم مثال است.
4- اين سخن كه حضرت مهدى عليه السلام با بدن هورقليايى زندگى مى كند صرفا يك ادعاى بدون دليل است و هيچ دليل عقلى و نقلى بر آن اقامه نشده است.
5- در قرن سيزدهم، گزاف گويى و به كار بردن واژه هاى نامانوس و الفاظ مهمل، بسيار رايج شد و حتى عوام مردم اينها را نشانه علم و دانش مى پنداشتند و بعيد نيست كه شيخ احمد احسائى و نيز سيد كاظم رشتى به جهت خوشايند جاهلان و عوام به اين واژه هاى و كلمات روى آورده باشند.
نتيجه سخنان شيخ احمد پيدايش مذاهب ضاله بابيت و بهائيت و سرانجام بى دينى به اسم آيين پاك به وسيله كسروى بوده، و اين ميدان عمل و نتايج اسفبار سخنان شيخيه، خود محك و ملاك خوبى بر ضعف و سستى اين سخنان است.
293: اينكه حضرت زهرا سلام الله عليها الگوى حضرت مهدى عليه السلام است يعنى چه؟
امام زمان عليه السلام در توقيعى به خط مبارك خود، بعد از دعا براى عافيت شيعيان از ضلالت و فتنه ها و درخواست روح يقين و عاقبت به خيرى آنها و تذكر به امورى چند مى فرمايد:و فى ابنة رسول الله صلى الله عليه و آله لى اسوة حسنة (43)؛ ((فاطمه دختر رسول خدا صلى الله عليه و آله براى من اسوه و الگويى نيكوست.))
در اينكه حضرت مهدى عليه السلام كدام گفتار يا رفتار حضرت فاطمه سلام الله عليها را سرمشق خويش ‍ قرار داده اند، احتمالات فراوانى بيان شده است كه در اين جا به سه مورد آن اشاره مى كنيم:
1- حضرت زهرا سلام الله عليها با هيچ حاكم ظالمى بيعت نكرد. حضرت مهدى عليه السلام هم بيعت هيچ سلطان ستمگرى را بر گردن ندارد.
2- شاءن صدور اين نامه اين است كه برخى از شيعيان امامت ايشان را نپذيرفتند. حضرت در جواب عملكرد آنها فرمود: ((اگر مى توانستم و مجاز بودم آن چنان مى كردم كه حق بر شما آشكار گردد به گونه اى كه هيچ شكى بر شما باقى نماند ولى مقتداى من حضرت زهرا سلام الله عليها است. ايشان با اينكه حق حكومت از حضرت على عليه السلام سلب شد هيچ گاه براى باز گرداندن خلافت، از اسباب غير عادى استفاده نكرد. من نيز از ايشان پيروى مى كنم و براى احقاق حقم در اين دوران راه هاى غير عادى را نمى پيمايم.))
3- حضرت در پاسخ نامه فرموده اند: ((اگر علاقه و اشتياق ما به هدايت و دستگيرى از شما نبود به سبب ظلم هايى كه ديده ايم از شما مردمان روى گردان مى شديم)) امام، با اشاره به حضرت زهرا سلام الله عليها مى خواهد بفرمايد: همان طورى كه دشمنان به حضرت زهرا سلام الله عليها آزار و اذيت روا داشتند و سكوتى كه مسلمانان پيشه كردند هيچ كدام سبب نشد كه ايشان از دعا براى مسلمانان دست بكشند، بلكه ديگران را بر خود مقدم مى داشتند من نيز اين ظلمها و انكارها را تحمل مى كنم و از دل سوزى و دعا و راهنمايى و... براى شما چيزى فرو نمى گذارم.
294: دعا براى تعجيل فرج چه تاءثيرى در فرج شيعيان دارد؟
امام زمان عليه السلام در جواب سؤال هاى اسحاق بن يعقوب مى نويسد:اكثروا الدعاء بتعجيل الفرج فان ذلك فرجكم (44)؛ ((براى شتاب در گشايش حقيقى و كامل، بسيار دعا كنيد؛ همانا فرج شما در آن است.))
مى دانيم كه فرج و گشايش شيعيان از تمام گرفتارى ها و فتنه ها در سايه ظهور حضرت مهدى عليه السلام محقق مى گردد، و تا زمانى كه حضرت در غيبت به سر مى برد شيعه تحت فشار و ظلم و تعدى حاكمان ظلم و جور است.
از اين حديث استفاده مى شود كه زمان ظهور حضرت مهدى عليه السلام متعلق ((بداء)) واقع مى شود يعنى قابل تقديم و تاءخير است، و يكى از عوامل تعجيل در فرج آن حضرت عليه السلام دعا است، مى دانيم كه دعا بدون درخواست قلبى و زمينه سازى براى تحقق آن موثر نخواهد بود. انسان بايد با زبان و قلب بطلبد و در عمل هم زمينه ساز خواسته خود باشد.
295: وجود امام زمان عليه السلام در رفع بلا چه تاءثيرى دارد؟
امام زمان عليه السلام در توقيع اول خود به شيخ مفيد رحمة الله عليه مى فرمايد:انا غير مهملين لمراعاتكم و لاناسين لذكركم و لولا ذلك لنزل بكم الاواء و اصطلمكم الاعداء (45)؛ ((ما در رسيدگى و سرپرستى شما كوتاهى و اهمال نكرده و ياد شما را از خاطر نبرده ايم، كه اگر جز اين بود، دشوارى ها و مصيبت ها بر شما فرود مى آمد و دشمنان شما را ريشه كن مى نمودند.))
شيعه به جهت پيروى از حق و حقيقت دائما مورد تعرض حكام جور و معاندان و مخالفان بوده است، لذا به كسى نياز دارد كه در سختى ها و گرفتارى ها او را يارى كند و از نابودى نجاتش دهد. حضرت در اين توقيع به شيعيانش اين بشارت را مى دهد كه با وجود غيبتم، شما را حمايت مى كنم و هرگز نمى گذارم نقشه هاى دشمنان حق و حقيقت به ثمر نشيند و مذهب شيعه نابود شود.
و در حديث ديگر حضرت مى فرمايد:انا خاتم الاوصياء و بى يدفع الله عزوجل البلاء عن اهلى و شيعتى (46)؛ ((من خاتم اوصيايم. خداوند به سبب من بلا را از اهل و شيعيانم دفع مى كند.))
296: حكم كسى كه منكر امام زمان عليه السلام است چيست؟
امام زمان عليه السلام در بخشى از جواب هاى خود به پرسش هاى اسحاق بن يعقوب مى فرمايد:ليس ‍ بين الله عزوجل و بين احد قرابة و من انكرنى فليس منى و سبيله سبيل ابن نوح (47)؛ ((بين خداوند عزوجل و هيچ كس قرابت و خويشاوندى نيست، هر كس مرا انكار كند از من نيست، و راه او راه فرزند نوح است.))
اين حديث را روايتى كه شيعه و سنى در كتب روايى خود آورده اند، تاءييد مى كند؛ و آن اينكه پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: ((مثل اهل بيت من، مثل كشتى نوح است، هر كس سوار بر آن شود نجات مى يابد و كسى كه از آن تخلف كند غرق خواهد شد.)) (48)
297: وظيفه كلى ما در عصر غيبت نسبت به امام زمان عليه السلام چيست؟
امام زمان عليه السلام در بخشى از نامه اى كه به شيخ مفيد رحمة الله عليه ارسال داشته نوشته اند:فليعمل كل امرء منكم بما يقرب به من محبتنا و يتجنب ما يدنيه من كراهتنا و سخطنا (49)؛ ((پس هر يك از شما بايد كارى كند كه وى را به محبت و دوستى ما نزديك سازد و از آنچه خوشايند ما نيست و باعث حشم و كراهت ما مى شود دورى كند.))
روشن است كه محبت اهل بيت عليه السلام جنبه شخصى و فردى ندارد، بلكه به ملاك خدايى است؛ زيرا هر گاه اهل بيت عليه السلام مشاهده كنند كه شيعيان و منتسبان به آنان كارهايى را انجام مى دهند كه مورد رضايت الهى است و نيز از كارهايى كه مورد سخط و غضب خداوند است اجتناب مى كنند خوشحال شده و به آنان مى بالند.
در نتيجه بر ماست كه اگر به دنبال جلب محبت آقا امام زمان عليه السلام و دورى از سخط و غضب آن حضرت هستيم كارى نكنيم كه از ايشان دور شده و از عناياتش محروم گرديم، و از طرف ديگر سعى ما بر اين باشد كه اعمال و رفتارى را انجام دهيم كه هر چه بيشتر ما را به ايشان نزديك گرداند.
298: چه تناسبى بين خورشيد پشت ابر و غيبت امام زمان عليه السلام وجود دارد؟
در روايتى از امام زمان عليه السلام در پاسخ به پرسش هاى اسحاق بن يعقوب چنين آمده است:... و اما وجه الانتفاع بى فى غيبتى فكالانتفاع بالشمس اذا غيبها عن الابصار السحاب (50)؛ ((و اما كيفيت نفع بردن به وسيله من در زمان غيبتم به مانند نفع بردن به واسطه خورشيد است هنگامى كه ابرها او را از ديدگان مستور مى نمايند.))
از اين حديث شريف وجوهى از شباهت ها بين خورشيد در پشت ابر و امام زمان عليه السلام در عصر غيبت استفاده مى شود كه به برخى از آنها اشاره مى كنيم:
1- همان گونه كه مردم، هر آن انتظار خارج شدن خوشيد از پس ابرها را دارند تا تمام و كامل از وجود و ظهورش استفاده ببرند، در ايام غيبت آن حضرت نيز مردم منتظر ظهور و خروج اويند و از ظهورش مايوس ‍ نمى گردند.
2- منكر وجود حضرت عليه السلام در عصر غيبت همانند منكر وجود خورشيد است هنگامى كه در پشت ابرها از ديده ها پنهان گردد.
3- همان گونه كه ابر كاملا خورشيد را نمى پوشاند و نور خورشيد به زمين و زمينيان مى رسد غيبت هم مانع كامل و تمامى براى بهره دهى حضرت نيست، مردم در زمان غيبت حضرت را نمى بينند اما از وجود او بهره مى برند. توسل يكى از راه هاى بهره بردن از آن امام است.
4- همان گونه كه در مناطقى كه هوا غالبا ابرى است گاهى خورشيد ابرها را مى شكافد و خود را از لابلاى آنها بيرون مى آورد و به عده اى از مردم نشان مى دهد. هر از چند گاهى نيز عده اى به محضر امام زمان عليه السلام شرفياب مى شوند و از وجودش استفاده مى برند و از اين راه وجود آن حضرت براى مردم به اثبات مى رسد.
5- همان گونه كه ابرها خورشيد را نابود نمى كنند و تنها مانع رويت اويند غيبت امام زمان عليه السلام هم تنها مانع رؤ يت ايشان است.
299: آيا ما در عصر فترت قرار داريم؟
احمد كاتب مى گويد برخى از شيعيان قائل به توقف و انقطاع امامت و قول به فترت، همانند فترت بين انبيا شده اند و در ادعاى خود به اخبارى تمسك كرده اند كه دلالت بر امكان انقطاع امامت دارد خصوصا هنگامى كه خداوند بر خلقش غضب كند. آنان مى گويند: ((نزد ما الان همان وقت است.)) (51)
پاسخ:
اولا: شيخ مفيد رحمة الله عليه در ((الفصول المختاره)) بعد از آنكه به گروه هاى مختلف بعد از امام حسن عسكرى عليه السلام اشاره كرده مى فرمايد: ولى در زمانى كه الان ما در آن قرار داريم به جز شيعه دوازده مامى همگى منقرض شده و يا به اين دسته گرويده اند.(52)
ثانيا: با مراجعه به رواياتى كه مستمسك ((احمد الكاتب)) در انكار ولادت و وجود حضرت مهدى عليه السلام شده پى مى بريم كه آن روايات نه تنها بر عدم ولادت دلالت ندارد بلكه بر وجود و ولادت حضرت مهدى عليه السلام دلالتى صريح دارد. اينك نص روايت را مرور مى كنيم:
محمد بن فرج مى گويد: امام ابو جعفر عليه السلام در نامه اى بر من چنين نوشت:اءذا غضب الله تبارك و تعالى على خلقه نحانا عن جوارهم (53)؛ ((هر گاه خداوند تبارك و تعالى بر خلقش ‍ غضب كند ما را از همجوارى آنها دور خواهد كرد.))
اين روايت به طور صريح دلالت بر ولادت و وجود حضرت مهدى عليه السلام دارد، لكن مستفاد آن اين ست كه در عين وجود از منظر شما غايب است.
ثالثا: روايت از حيث سند ضعيف است همان گونه كه مرحوم مجلسى نيز به آن اشاره كرده است.
رابعا: اين روايت مخالف روايات ديگرى است كه متواتر بوده و دلالت بر خالى نبودن زمين از حجت دارد.
300: حضرت مهدى عليه السلام در عصر غيبت چه كارهايى را انجام مى دهند؟
در عصر غيبت كبرا كارها و مشاغل حضرت مهدى عليه السلام بسيار حساس و مهم است و اگر چه تصرف و بسط يد و حكومت ظاهرى بر اوضاع ندارند ولى مع ذلك ناظر بر اوضاع بوده و تصرفاتى مى نمايند.
شوؤن امامت و رهبرى و زعامت را در حد امكان متصدى شده و وظايف خود را به نحو احسن انجام مى دهند. عمر ايشان در راه اطاعت خدا مى گذرد. تكاليف اجتماعى را آنچه مقتضى و مصلحت باشد انجام مى دهند؛ مانند هدايت اشخاص، يارى دادن مؤ منين بر مخالفين، حل مسائل مشكل، نصيحت و موعظه افراد، شفاى امراض، هدايت گمشدگان و رساندن آنها به مقصد، تعليم معارف، كمك مالى به نيازمندان، فريادرسى گرفتاران و....
در نتيجه مى توان يكى از تصرفات اساسى حضرت را همين نظام دادن به جامعه شيعى و حوزه هاى آن در طول تاريخ دانست كه با عدم سازماندهى ظاهرى مشاهده مى كنيم كه دست غيبى حضرت حافظ آن بوده و آن را تحت كنترل خود دارد.
301: آيا موضوع غيبت با وظيفه هدايت گرى امام عليه السلام سازگارى دارد؟
با مراجعه به كتاب هاى كلامى و فلسفى و عرفانى به وجود دو تفسير بر امامت پى مى بريم:
1- تعرف كلامى: مطابق اين تعريف امامت رياستى است بر عموم توسط يكى از اشخاص در امور دين و دنيا.(54)
2- تعريف فلسفى - عرفانى: مطبق اين تعريف، امامت منصبى است الهى همانند نبوت، و بين اين دو امامت و نبوت هيچ فرقى جز وحى نيست. امامت استمرار تمام وظايف نبوت جز تحمل وحى الهى است، و نيز نوعى تصرف است در باطن و نفوس افراد براى رساندن آنها به كمال مطلوب.
مطابق اين تعريف رياست در امور دين و دنيا شاءنى از شوؤن امامت به اين معناست و اين همان معنايى است كه شيعه دوازده امامى به آن ملتزم است. لذا امامت را به همين جهت جزء اصول دين به حساب آورده و آن را از نبوت بالاتر مى داند.
علامه طباطبايى رحمة الله عليه مى فرمايد: ((امامت حقيقتى وراى مقام اطاعت يا رياست دين و دنيا يا وصايت و خلافت و جانشينى در روى زمين به معناى حكومت بين مردم است)).(55)
عمق معناى امامت نزد ايشان به اين است كه امامت، هدايت باطنى بوده كه همان ولايت بر مردم و كردار آنان است و اين هدايت باطنى جز ايصال به مطلوب نيست.
متكلمين بر ضرورت معنايى كه براى امامت ذكر كرده اند به ادله اى از قبيل: قاعده لطف، لزوم حفظ شريعت و تبيين دين خداوند استدلال كرده اند كه عمدتا با حضور امام در بين مردم تامين مى شود.
ال اگر اشكال شود كه اين لطف چگونه با غيبت حضرت سازگارى دارد در جواب بايد بگوييم:
اولا: امام زمان عليه السلام حافظ كلى شريعت است و از اتفاق بر باطل جلوگيرى مى كند.
ثانيا: الطاف خداوند درجات مختلفى دارد كه هنگام تزاحم آنچه كه لطف بيشترى دارد مقدم مى گردد و لذا اگر چه با حضور امام، مردم به الطافى خواهند رسيد و از حضور او بهره مند خواهند شد، ولى لطف غيبت او مهم تر است، همان گونه كه در بحث فلسفه غيبت به آن اشاره كرديم.
در مورد تفسير دوم براى امامت كه همان تفسير عرفا است جاى هيچ نوع اشكالى در مورد غيبت امام نيست، زيرا بنا بر آن تعريف، امامت حقيقتى است كه امام به جهت قابليت هايى كه پيدا كرده مى تواند در نفوس ‍ انسان ها تصرف كرده و آنها را به سر منزل مقصود برساند.
اين معنا براى امامت، با غيبت او نيز سازگارى دارد و امام در عصر غيبت نيز اين تصرفات را مى تواند انجام دهد كه در طول عصر غيبت چنين هدايت هايى را فراوان داشته است.(56)
302: با غيبت امام زمان عليه السلام چگونه مى توان امام زمان خود را شناخت؟
مطابق رواياتى كه در كتب فريقين آمده، پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود:من مات و لم يعرف امام زمانه مات ميتة جاهلية (57)؛ ((هر كس بميرد در حالى كه امام زمان خود را نشناخته به مرگ جاهليت از دنيا رفته است.)) جاى اين سؤ ال باقى است كه با وجود غيبت امام زمان عليه السلام چگونه مى توان او را شناخت؟
در جواب مى گوييم: مقصود از شناخت و معرفت حضرت شناخت جسم و شكل و شمايل او نيست بلكه مقصود، معرفت به مقام و منزلت و جايگاهى است كه حضرت مهدى عليه السلام نزد خداوند متعال در اين عالم دارد. او كسى است كه حافظ كلى شريعت است، واسطه فيض تكوينى و تشريعى الهى است. او كسى است كه به اذن و اراده الهى در نفوس قابل تصرف كرده و به حق و حقيقت رهنمون مى كند. او كسى است كه جامع جميع علوم اولين و آخرين است و او كسى است كه....
اين معرفت نسبت به حضرت مهدى عليه السلام كه امام زمان ما است بدون ديدن شكل و شمايل ايشان هم قابل تحصيل است.
303: به چه دليل اين زمان آخرالزمان است؟
در روايات اسلامى براى دوره آخرالزمان علايم و نشانه هايى ذكر شده كه با تحقق اين علايم و نشانه ها پى مى بريم كه هم اكنون در دوره آخرالزمان قرار داريم. اينك به برخى از اين علايم و نشانه ها اشاره مى كنيم:
1- گسترش ترس و ناامنى
امام باقر عليه السلام مى فرمايد:لا يقوم القائم الا على خوف شديد... (58)؛ ((حضرت قائم عليه السلام قيام نمى كند مگر در دورانى پر از بيم و هراس.))
و نيز فرمود: ((مهدى عليه السلام هنگامى قيام مى كند كه زمام كارهاى جامعه در دست ستمكاران باشد.)) (59)
2- تهى شدن مساجد از هدايت
پيامبر صلى الله عليه و آله درباره وضعيت مساجد در آخرالزمان مى فرمايد:مساجدهم عامرة و هى خراب من الهوى (60)؛ ((مسجدهاى آن زمان آباد و زيباست ولى از هدايت و ارشاد در آن خبرى نيست.))
3- سردى عواطف انسانى
رسول گرامى اسلام صلى الله عليه و آله در اين باره مى فرمايد:فلا الكبير يرحم الصغير و لا القوى يرحم الضعيف و حينئذ ياءذن الله له بالخروج (61)؛ ((در آن روزگار بزرگترها به زيردستان و كوچكترها ترحم نمى كنند و قوى بر ضعيف ترحم نمى نمايد. در آن هنگام خداوند به او [مهدى عليه السلام ] اذن قيام و ظهور مى دهد.))
4- گسترش فساد اخلاقى
رسول خدا صلى الله عليه و آله مى فرمايد: ((قيامت برپا نمى شود تا آنكه زنى را در روز روشن و به طور آشكار گرفته در وسط راه به او تعدى مى كنند و هيچ كس اين كار را نكوهش نمى كند.))
محمد بن مسلم مى گويد: به امام باقر عليه السلام عرض كردم: اى فرزند رسول خدا، قائم شما چه وقت ظهور خواهد كرد؟ امام فرمود:اءذا تشبه الرجال بالنساء و النساء بالرجال. و اكتفى الرجال بالرجال و النساء بالنساء (62) ؛ ((هنگامى كه مردها خود را شبيه زنان و زنان خود را شبيه مردان كنند. آن گاه كه مردان به مردان اكتفا كرده و زنان به زنان اكتفا كنند.))
5- آرزوى كمى فرزند
پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله فرمود: ((رستاخيز بر پا نمى شود تا آنكه كه كسى پنج فرزند دارد و آرزوى چهار فرزند كند و آنكه چهار فرزند دارد مى گويد كاش سه فرزند داشتم و صاحب سه فرزند آرزوى دو فرزند دارد و آنكه دو فرزند دارد آرزوى يك فرزند بنمايد. و كسى كه يك فرزند دارد آرزو كند كه كاش ‍ فرزندى نداشت)).(63)
6- مرگ هاى ناگهانى
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: ((قيامت بر پا نمى گردد تا اينكه مرگ سفيد ظاهر شود. گفتند: اى رسول خدا مرگ سفيد چيست؟ فرمود: مرگ ناگهانى)).(64)
7- جنگ و كشتار
امام رضا عليه السلام فرمود: ((پيش از ظهور امام زمان كشتارهاى پياپى و بى وقفه رخ خواهد داد)).(65)
304: چگونه ممكن است كه امام در ميان ما باشد ولى او را نشناسيم؟
درباره كيفيت خفاى مهدى عليه السلام در عصر غيبت كبرا دو نظريه است:
يكى اينكه شخص حضرت مخفى است (خفاى شخص) ، به اين معنا كه حضرت مهدى عليه السلام از ما دور بوده و در مكانى زندگى مى كنند كه هيچ كس به آن دسترسى ندارد.
ديگر اينكه شخص حضرت از ما مخفى نيست بلكه او در ميان ما به سر مى برد ولى عنوان او براى ما مخفى است (خفاى عنوان) ، به اين معنا كه او را مى بينيم ولى به جا نمى آوريم و نمى توانيم تطبيق كنيم كه اين شخص ‍ كه ما تاكنون او را ديده ايم همان امام زمان است. فعلا بحث در اين جهت نداريم كه قول حق كدام است ولى بنابر نظر ((خفاى عنوان)) ممكن است كه انسان اوصاف كسى را شنيده باشد و را مكرر مشاهده كرده باشد. ولى به جا نياورده و تطبيق نكرده باشد. موضوع غيبت امام زمان عليه السلام نيز از همين قبيل است.
305: چه كنيم كه ايمانمان به وجود حضرت مهدى عليه السلام بيشتر شود؟
براى تقويت ايمان به وجود حضرت مهدى عليه السلام از راههايى مى توان استفاده نمود:
1- بررسى ادله عقلى كه مى تواند عقل و فكر انسان را نسبت به وجود حضرت مهدى عليه السلام تقويت نمايد.
2- بررسى آيات قرآنى و رواياتى كه از آنها استفاده مى شود كه حضرت مهدى عليه السلام وجود دارد.
3- مطالعه احوال كسانى كه به محضر مقدس حضرت بقية الله الاعظم ارواحنا له الفداء مشرف شده اند، كه اين مى تواند نقش به سزايى در تقويت قلوب انسان نسبت به وجود حضرت عليه السلام داشته باشد.
4- قرائت دعاهايى كه در آن خطاب به حضرت شده و با او نجوا دارد كه مى تواند تاءثير به سزايى در اعتقاد انسان به وجود حضرت عليه السلام داشته باشد.
306: امام زمان عليه السلام چگونه در عصر غيبت مردم را هدايت مى كند؟
1- هدايت تشريعى: كه به بيان احكام شرع و معارف الهى براى مردم است، اين نوع هدايت غالبا با حضور امام در ميان مردم تحصيل مى گردد.
2- هدايت باطنى: كه همان دستگيرى از راه باطن و هدايت انسان از راه درون است. اين نوع هدايت از آن جهت كه نوعى تكوينى است احتياج به حضور حضرت و ملاقات مردم با او ندارد بلكه با غيبت حضرت نيز امكان پذير است و تمام كسانى كه در آنها تحول و دگرگونى پيدا مى شود و از راه درون به حق و حقيقت رهنمون مى شوند با تصرفاتى است كه از ناحيه امام زمان عليه السلام و به اراده و مشيت خداوند انجام مى پذيرد.
3- برخى از انواع هدايت ها نيز هست كه حضرت مهدى عليه السلام در حق شيعيانش انجام مى دهد كه متوقف بر حضور و ملاقات هاى مقطعى است، مثل هدايت گمشدگان و شفاى بيماران و....
307: جشن هاى ميلاد چه آثارى دارد؟
بر پايى مراسم و يادبود ميلاد حضرت مهدى عليه السلام آثار و بركاتى دارد كه به برخى از آنها اشاره مى كنيم:
1- هر ساله شيعيان در روزى خاص به ياد حضرت مهدى عليه السلام دور هم جمع شده با ابراز ارادتشان نسبت به حضرت ياد او را در دلها زنده مى كنند.
2- برپايى جشن ها در روح و روان انسان اثر خاصى گذاشته و اعتقاد به وجود و ظهور حضرت را تثبيت خواهد كرد.
3- در جشن هايى كه برگزار مى گردد كمالات و فضايل آن حضرت تشريح و توضيح داده مى شود، و در نتيجه مردم با تاءسى به حضرت به خدا نزديك تر مى شوند.
4- در آن مجالس با اطعام و پخش شيرينى دل مردم را خشنود كرده و به ثواب اطعام مى رسند و گروهى از اين ضعفا از اين مجالس بهره مادى نيز مى برند.
5- اين مراسم فرصت مناسبى است كه مردم را به خدا و دستورات او دعوت نماييم.
308: چگونه مى توان ديدار صالحان با امام مهدى عليه السلام را اثبات نمود؟ سؤال فوق در حقيقت از دو جزء تشكيل شده است:
1- چگونه مى توان ادعاى كسانى كه مى گويند ما حضرت را ملاقات كرده ايم را به اثبات رساند؟
2- از كجا معلوم در ملاقاتى كه با حضرت داشته اند خود ايشان را ديده اند؟
در مورد سؤال اول مى گوييم: هر كسى كه مدعى ملاقات است ما حرف او را نمى پذيريم مگر آنكه براى ما قرائن معتبر بر صدق قول او وجود داشته باشد.
يكى اينكه او فردى صديق بوده و تاكنون هيچ گونه دروغ و عمل خلاف شرع و بى عدالتى از او ديده يا شنيده نشده است.
و ديگر اينكه: خبرهايى كه مى دهد همگى مطابق با واقع بوده همراه با اخبار غيبى است.
در مورد سوال دوم مى گوييم: مدعيان راستين ملاقات با حضرت خود شواهد و قرائنى را ذكر كرده اند و معجزه و خبرهاى غيبى را شنيده اند كه همراه با ادعاى اثبات وجود حضرت بوده و لذا يقين به ملاقات با حضرت پيدا كرده آن گاه خبر تشرف خود را براى ما نقل كرده اند.
309: چگونه مى توان عشق به امام زمان عليه السلام را در دل مردم زنده كرد؟
جذب مردم خصوصا جوانان به امام زمان عليه السلام و زنده كرده عشق حضرت در دل آنها كه در اقتدا و پيروى از او بسيار موثر است راه هايى دارد:
1- آنهايى را كه مى خواهند دلشان ظرف محبت و عشق به ولى خدا شود، از عقايد باطل پاك كنيم، و نيز نفس آنها را از صفات رذيله بزداييم، زيرا دل پاك مى خواهد تا قابليت و ظرفيت عشق و محبت به ولى الله اعظم را داشته باشد.
لذا بزرگان اخلاق در بحث سلوك اخلاقى گفته اند كه سالك در مرحله اول بايد تخليه نفس كند و سپس خود را به محاسن اخلاقى متخلق سازد.
2- سعى كنيم تا حد امكان و آن قدرى كه از عهده ما بر مى آيد و طرف مقابل طرفيت و كشش دارد مقامات و كمالات و فضايل آقا امام زمان عليه السلام را براى او بازگو كنيم. براى او بگوييم كه حضرت چه جايگاهى در عالم وجود دارد. چگونه از حالات مردم به اذن خدا مطلع است. چگونه مظهر رحمانيَّت خداوند است. چگونه به فكر شيعيان خود مى باشد.
انسان ذاتا و فطرتا كمال دوست است و گرايش ذاتى به كمال و انسان كامل دارد. از طرفى اگر در انسان اين عشق نسبت به كسى پيدا شد مطيع او مى گردد و از آن جهت كه مام زمان عليه السلام مردم را به خدا دعوت مى كند، لذا با ايجاد عشق و محبت آن حضرت در قلوب مردم در حقيقت مردم به سوى خدا رهنمون مى شوند.
مى توان گفت كه دعوت مردم به امام زمان عليه السلام و ايجاد عشق آن حضرت در قلوب آنها در حقيقت دعوت به سوى خدا و ايجاد عشق به خدا در قلوب مردم است.
310: آيا امام زمان عليه السلام به تمام نقاط جهان سر مى زنند؟
اصولا امام زمان عليه السلام از آن جهت كه مظهر علم غيب خداوند است از همه جا و همه چيز اطلاع دارد و به عبارت ديگر امام زمان عليه السلام هر گاه كه بخواهد همه چيز نزد او حاضر است و به تمام موضوعات خارجى اطلاع داشته و از آنها آگاهى دارد.
از طرفى ديگر حضرت عليه السلام مطابق مصالح خاص و عامى كه هست گاهى از طرف خداوند متعال مامور به ملاقات و دستگيرى از گرفتاران مى شوند. گاهى احساس مى كنند كه بايد به فلان مكان و نزد فلان شخص رفته و گرفتارى او را برطرف سازند، و گاهى در فلان سرزمين حاضر شده تا از اهالى آن دفع بلا گردد و گاهى شخص توجيه شده و هدايت گردد. لذا هر مكان و زمانى كه مصلحت ببيند خود را در آنجا حاضر مى كنند.

311: معناى ((بقية الله)) كه از القاب حضرت است چيست؟

311: معناى ((بقية الله)) كه از القاب حضرت است چيست؟
((بقيه)) از بقاى ضد فنا و نيستى است و در لغت به معناى ثبات و دوام آمده است. و ((بقية الله)) يعنى باقى مانده خدا كه در روى زمين ثابت است.
در دعاى ندبه مى خوانيم:اءين بقية الله التى لا تخلو من العترة الهادية؛ ((كجاست باقى مانده خدا كه از غير عترت طاهر نيست.))
در مقصود از اين كلمه دو احتمال است:
1- اينكه مقصود از ((بقية الله)) عنوان كلى بوده و اشاره به حجت خدا در روى زمين است كه هرگز زمين از آن خالى نبوده و نخواهد بود و دائما بايد در آن ثابت باشد. و انطباق آن بر امام زمان عليه السلام از باب انطباق كلى بر يك فرد آن در اين زمان است.
2- اينكه مقصود از ((بقية الله)) لقبى براى امام زمان عليه السلام باشد به اعتبار اينكه در روى زمين ثابت بوده و دوام وجودى دارد.
((ابن سكيت)) مى گويد: ((اين جمله در جايى گفته مى شود كه انسان كسى را مراعات كرده و به انتظار او نشسته است)).(66) با در نظر گرفتن اين معنا حضرت مهدى عليه السلام را ((بقية الله)) مى گويند. از آن جهت كه تحت رعايت خداوند بوده و به او مقام و شاءنى داده كه مردم انتظار فرج او را در كارهاى خود داشته باشند.
312: چرا وقتى عده اى امام زمان عليه السلام را مى بينند از ابتدا او را نمى شناسند؟
ر پاسخ اين سوال مى گوييم:
اولا: اين طور نيست كه تمام كسانى كه به ملاقات حضرت مشرف شده اند در ابتدا حضرت را نشناخته اند، چه بسا افرادى كه از همان ابتدا حضرت را شناخته و با او انس داشته اند همانند سيد بحرالعلوم و مقدس ردبيلى و....
ثانيا: هدف حضرت از ملاقات ها به طور عمده رفع گرفتارى از شيعيان است كه اين هدف با ملاقات ولو بدون شناخت، حاصل مى شود.
ثالثا: شناخته نشدن حضرت عليه السلام به جهت عدم انس است و معمولا در ملاقات هاى اول بوده كه ضرت را نمى شناختند، زيرا قبلا او را نديده بودند.
رابعا: گاهى انسان به جهت شوق زياد و يا بى توجهى و يا توجه زياد به كار خود است كه از مخاطب خود غافل مى شود و بعد از برآورده شدن حاجتش به فكر مى افتد كه اين شخص چه كسى بود.
خامسا: شناخته نشدن حضرت در عصر غيبت كبرا طبق مقتضاى اصل اولى است، زيرا غيبت حضرت كلى است و قرار است كه به جهت مصالحى حضرت ناشناخته بمانند.
313: چرا براى امامان ديگر غيبت مقرر نگرديده است؟
براى امام زمان عليه السلام شرايط خاصى پيدا شد كه هرگز براى امامان ديگر مقرر نشده بود. اين شرايط باعث شد كه تنها امام زمان عليه السلام از ديد مردم غايب باشند نه ديگر امامان. از جمله آن شرايط و رفيت ها عبارتند از:
الف: حضرت مهدى عليه السلام آخرين امام از دوازده امامى است كه پيامبر صلى الله عليه و آله از آمدن آنان خبر داده است، امامانى كه هرگز نبايد زمين از وجودشان خالى باشد.
ب: از آنجا كه حضرت عليه السلام هر لحظه ممكن است به اذن خداوند مامور به خروج و قيام شود، لذا نمى تواند ظاهر باشد و تحت بيعت يكى از حاكمان ظلم و جور قرار گيرد.
ج: در صورت عدم غيبت امام زمان عليه السلام به طور حتم لازم مى آمد كه تنها باقى مانده از حجت هاى الهى تا روز قيامت از طرف دشمنان كشته شود.
در نتيجه مصلحت الهى بر آن تعلق گرفت كه حضرت در پشت پرده غيبت تا زمان معينى باقى بمانند.
314: چرا ما نمى توانيم خدمت امام خود برسيم؟
اولا: ما بايد ملاحظه كنيم كه وظيفه ما در اين عصر و زمان چيست و براى رسيدن به كمالى كه هدف از خلقت ما قرار گرفته چه بايد بكنيم؟
وظيفه ما جز عمل به دستورات و وظايفى كه از ناحيه امامان معصوم عليه السلام به ما ابلاغ شده و سيده چيز ديگرى نيست. اگر چه مجرد ملاقات حضورى خود نيز شرفى خاص است.
ثانيا: منشاء محروميت از ملاقات حضرت عليه السلام و غيبت ايشان خود ما بوده ايم و خود ما نيز مى توانيم با رداشتن موانع ظهور در رفع اين محروميت ها سهيم باشيم.
ثالثا: براى هر امتى در هر عصر و زمانى يك نوع امتحان است و مساءله غيبت امام زمان عليه السلام در اين وره براى جامعه شيعى يك نوع امتحان بزرگ محسوب مى شود.
رابعا: كسى نگفته ما نمى توانيم خدمت آقا امام زمان عليه السلام مشرف شويم، اين امر براى هر كس مقدور است ولى مقدارى سنخيت لازم دارد. بايد غبار و زنگار را از چشم و دل زدود تا قابليت لقاى حضرت را پيدا كرد، و به طور كلى احتياج به دويدن نيست بلكه اگر خود را اصلاح كنيم آن حضرت خود به ديدارمان خواهد آمد.
315: با چه شرايطى مى توان عاشق واقعى امام زمان عليه السلام بود؟
انسان كه عاشق كسى مى شود جهتى دارد، و ما كه مى خواهيم عاشق حضرت مهدى عليه السلام باشيم به طور حتم جهتى دارد. او را دوست داريم و به او عشق مى ورزيم، زيرا او مظهر همه خوبى هاست. او مظهر عدالت است. او مظهر عبوديت براى خداوند است و....
ما از آن جهت كه خوبى ها را دوست داريم و عمل به آنها را نيز مى پسنديم و امام مهدى عليه السلام را فردى كامل در عمل به خوبى ها مى بينيم لذا او را دوست داريم. پس عاشق واقعى امام زمان عليه السلام در حقيقت عاشق واقعى تمام خوبى هاست. عاشق واقعى امام زمان عليه السلام در حقيقت عاشق عمل به خوبى هاست.
حال اگر در خودمان عشق به خوبى ها و عمل به آنها را مى بينيم و اين عشق ما را به انجام عمل به خوبى ها وا مى دارد در حقيقت ما عاشق امام زمان عليه السلام هستيم و گر نه....
316: علت تاءخير فرج حضرت مهدى عليه السلام چيست؟
علت تاءخير فرج آقا و مولاى ما امام زمان عليه السلام به خود انسان ها باز مى گردد، زيرا تشكيل حكومت عدل و توحيدى در سطح جهان عمدتا احتياج به شرايط و آمادگى هاى لازم از طرف خود مردم دارد، از قبيل اينكه:
1- مردم مفهوم عدل را بدانند.
2- به حدى برسند كه از جان و دل خواهان عدل باشند.
3- با عمل به دستورات شرع به حد بالاى شعور فكرى و فرهنگى برسند، گر چه در محدوده بخشى از مردم باشد. و لذا مرحوم خواجه نصيرالدين طوسى در ((شرح تجريد)) غيبت حضرت را از ناحيه خود مردم مى داند.
4- پيشرفت بشر از ناحيه صنعت و تكنيك.
و در مجموع فراهم نشدن مجموع شرايط لازم براى ظهور، علت تاءخير ظهور حضرت است.
امام زمان عليه السلام در توقيعى كه به شيخ مفيد رحمة الله عليه مى فرستد مى فرمايد:ولو اءن اءشياعنا - و فقهم اله لطاعته - على اجتماع من القلوب فى الوفآء بالعهد عليهم، لما تاخر عنهم اليمن بلقآئنا، و لتعجلت لهم السعادة بمشاهدتنا على حق المعرفة منهم بنا، فما يحبسنا عنهم الا ما يتصل بنا مما نكرهه و لا نوثره منهم (67)؛ ((اگر شيعيان ما - كه خداوند توفيق طاعتشان دهد - در راه ايفاى پيمانى كه بر دوش دارند، همدل مى شدند، ميمنت ملاقات ما از ايشان به تاءخير نمى افتاد، و سعادت ديدار ما زودتر نصيب آنها مى گشت، ديدارى بر مبناى شناختى راستين و صداقتى از آنان نسبت به ما. علت مخفى شدن ما از آنها چيزى نيست جز آنچه كه از كردار آنها به ما ميرسد و ما توقع انجام اين كارها را از آنها نداريم.))
317: آيا حديث ((لو ادركته لخدمته ايام حياتى)) دليل برترى امام زمان عليه السلام بر ساير ائمه است؟
از امام صادق عليه السلام نقل است كه در ضمن سخنانى فرمود: ((... اگر من زمان او - مهدى عليه السلام - را درك مى كردم در طول زندگى ام به او خدمت مى كردم)) .
آيا اين جمله دلالت بر برترى امام زمان عليه السلام بر ديگر امامان دارد؟
در پاسخ مى گوييم: هرگز زيرا از آنجا كه در عصر ظهور، رهبر بالفعل و فعال مايشاء امام مهدى عليه السلام است و همگى وظيفه دارند كه در راستاى اهداف آن حضرت او را يارى دهند لذا امام صادق عليه السلام چنين تعبيرى را فرموده اند.
318: چرا اگر امام زمان خود را نشناسيم، به مرگ جاهلى از دنيا رفته ايم؟
اولا: شكى نيست كه معرفت تاءثير به سزايى در عملكرد انسان دارد و هر چه معرفت انسان به كسى يا عقيده اى بيشتر و راسخ ‌تر باشد، تاءثير آن در ناحيه عمل بيشتر خواهد بود و به طور كلى انسان بدون معرفت نمى تواند در ناحيه عمل حق مطلب را ادا كند. لذا علماى كلام از همين طريق و به ملاك لزوم شكر منعم قائل به وجوب معرفت خداوند شده اند. امام زمان عليه السلام حجت خدا بر روى زمين است و مطابق نصوصات، اطاعت او واجب است، لذا بايد به او در حد امكان معرفت حاصل كنيم و رنه با مرگ جاهلى از دنيا رفته ايم.
ثانيا: ما وظيفه داريم امام زمان خود را بشناسيم تا دنباله رو هر كسى نباشيم، چه كسى را الگوى خود قرار دهيم و دين را از چه كسى اخذ كنيم؟ آيا مى توان از هر كسى كه متاعى از دين را عرضه كرد به سراغش رفته او را الگو و امام خود قرار دهيم؟
بايد در مرحله اول خصوصيات امام را شناخته و مصداق آن را مشخص كنيم، آن گاه به دنبال ايشان رفته و آن حضرت را رهبر خود قرار دهيم. قطعا بايد چنين باشد و گرنه در هنگام مرگ مرگى، با جهالت خواهيم داشت.
319: وظيفه ما براى نزديك شدن ظهور چيست؟
ظهور امام زمان عليه السلام وابسته به شرايط و مصالح خاصى است، ولى آنچه كه مربوط به شيعيان ضرت مى شود اين است كه؛
اولا: خود را اصلاح نموده و با شرايط حكومت و عصر ظهور حضرت وفق دهيم.
ثانيا: در جامعه براى ظهور حضرت زمينه سازى كنيم و در صدد اصلاح مردم در حد توان خود برآييم تا شرايط فراهم شود و به دست تواناى حضرت موانع كلى بر طرف شده و شرايط اساسى براى حكومت دل جهانى ايجاد گردد، لذا فرموده اند: ((منتظران مصلح خود افرادى صالحند))
ثالثا: هرگز دعا و استغاثه به درگاه الهى را فراموش نكنيم كه در ظهور حضرت مطابق روايات تاءثير به سزايى دارد.
320: آيا گناهان شيعيان، سبب تاءخير در ظهور مى شود؟
از آن جهت كه حضرت عليه السلام در هنگام ظهورش احتياج به افرادى پاك و خالص از هر جهت دارد تا بتواند حكومت عدل توحيدى خود را پياده كند، طبيعتا گناهان مى تواند سبب تاخير در ظهور حضرت و فراهم نشدن يكى از شرايط اساسى ظهور باشد.
و از طرفى ديگر حضرت مهدى عليه السلام در عصرى ظهور خواهد كرد كه در سطح كلى و نوعى، مردم از مستواى عالى فرهنگى برخوردار باشند كه با ظهورش عقل ها كامل گردد و اين هدف در سايه عمل به دستورات شرع تحقق مى يابد.
321: صدقه دادن به جهت سلامتى امام زمان عليه السلام چه حكمى دارد؟
اصل صدقه دادن داراى ارزش و ثواب بسيارى است و مى تواند بلاها را از انسان دور كند و اگر انسان از طرف امام زمان عليه السلام و به وكالت از آن حضرت عليه السلام صدقه دهد، هم براى انسان موثر است و هم براى حضرت.
براى انسان تاءثير دارد؛ زيرا هديه به مومن، آن هم بالاترين مومن روى زمين ثواب دارد.
براى حضرت نيز تاءثير دارد؛ زيرا موجب مى شود كه خداوند به او بركات بيشترى دهد و به عناياتش بيفزايد، زيرا عنايات خداوند حد و حصرى ندارد و نيز موجب دفع بلا از وجود حضرت مى گردد، زيرا خداوند متعال حضرت را از راه هايى كه از آن جمله صدقه دادن است حفظ مى نمايد.
در مورد دعا براى سلامتى امام زمان عليه السلام نيز همين جواب را خواهيم داد.
322: چرا با وجود فساد در جهان حضرت ظهور نمى كنند؟
وجود فساد و يا گسترش آن در سطح كل جامعه بشرى علت تامه براى ظهور حضرت نيست. يكى از اهداف حضرت گسترش عدل و داد است، ولى براى ظهور حضرت احتياج به فراهم شدن شرايط و مقدماتى است كه در جاى خود به طور اجمال به آن اشاره كرده ايم كه از آن جمله مى توان به اين موارد شاره كرد:
الف: بالا رفتن سطح فكرى جامعه.
ب: گسترش وسايل و امكانات ارتباط جمعى و تكنيك.
ج: فراهم شدن افرادى خاص و انسان هايى كامل براى همكارى با حضرت در گسترش عدل و توحيد در جامعه.
323: آيا از وقت ظهور اطلاع دادن صحيح است؟
به جهاتى نبايد خبر از وقت ظهور داد:
1- در هيچ روايتى به وقت دقيق و حتى غير دقيق ظهور اشاره نشده است.
2- از آنجا كه زمان ظهور ممكن است به جهت شرايطى تغيير پيدا كند و به تعبيرى متعلق ((بداء)) واقع شود و ما از آن اطلاعى نداشته باشيم لذا نبايد از زمان ظهور خبر دهيم گر چه انسان ممكن است از راه هاى غير عادى به يك پرده از قضايا علم حاصل نماييد.
3- گاهى با برخى از خبرها نسبت به ظهور كه در خارج هم تحقق نيافته است مردم به اصل ظهور بدبين مى شوند و اصل واقعه از ديد آنان بى اعتبار مى گردد.
4- برخى از روايات، از توقيت و معين كردن وقت ظهور نهى نموده اند.
324: آيا عريضه نويسى به امام زمان عليه السلام مدرك معتبرى دارد؟
در مورد جواز بلكه رجحان عريضه نويسى به امام زمان عليه السلام مى توان به ادله اى تمسك كرد:
1- عريضه نويسى از انواع توسلات و استغاثه هاى به امام عصر عليه السلام به شمار مى آيد، توسلى كه اصل آن از مستحبات مسلم در مصادر دينى به حساب مى آيد.
2- عريضه نويسى از كارهاى مسلمى است كه عمل و سيره بزرگان بر آن بوده و آثار و بركات شگفت انگيزى از آن برده شده است. محدث نورى در كتاب ((نجم الثاقب)) قضاياى عجيبى را در اين رابطه نقل مى كند.(68)
3- كفعمى در ((المصباح)) و ((البلد الامين)) كيفيت و چگونگى عريضه نويسى را نقل كرده و اين خود دليل بر آن است كه عريضه نويسى را مشروعيت برخوردار است.(69)
مرحوم مجلسى نيز فرموده است: ((هنگام انداختن عريضه چنين خيال كند كه نامه را به نايب خاص تسليم مى كند)).(70)
شيخ الطائفه ابو جعفر طوسى رحمة الله عليه در كتاب ((مصباح المتهجد)) مى گويد: ((عريضه اى به سوى خداوند متعال مى نويسى و آن را مى پيچى، سپس عرضه ديگرى به محضر والاى حضرت بقية الله اروحنا فداه مى نويسى...)) (71)، آن گاه كيفيت نوشتن هر يك از عريضه ها را بيان مى دارد.
325: آيا قيام قبل از ظهور حجت صحيح است؟
برخى معتقدند كه قيام و انقلاب بر ضد هر حاكم ظالم و بى دين قبل از ظهور امام زمان عليه السلام حرام است، آنان به رواياتى در اين باره استناد مى كنند از قبيل آنكه امام صادق عليه السلام فرمود:كل راية ترفع قبل قيام القائم فصاحبها طاغوت يعيد من دون الله عزوجل (72)؛ ((هر پرچمى كه قبل از قيام قائم بالا رود صاحب آن طاغوت بوده و غير خداوند عزوجل را عبادت مى كند.))
در توجيه اين روايات مى گوييم:
1- اين روايات با اصول كلى شريعت و مبانى قطعى آن كه از جمله ادله امر به معروف و نهى از منكر و جهاد است منافات دارد، زيرا اين سه مراتبى دارد كه يكى از آنها قيام است.
2- غالب روايات مشكل سندى از قبيل ارسال و ضعف راوى دارد. كه در جاى خود مورد بحث سندى و تضعيف قرار گرفته است.
3- از برخى روايات نيز استفاده مى شود كه امام در صدد خبر از غيب است به اين معنا كه امام مى فرمايد: اين گونه انقلاب ها به پيروزى نهايى نمى رسد گر چه ممكن است آثار مثبتى بر آن مترتب شود، نه آنكه امام در صدد تخطئه اصل انقلاب باشد آن گونه كه در مورد قيام زيد شهيد و مختار فرمودند.
4- دعوت انقلابى و انقلاب كننده بر دو گونه است: يكى دعوت به حق كه به هدف برپا داشتن حق و باز گرداندن زمام امور حكومت به دست اهل بيت عليهم السلام است. كه البته چنين حكومتى مورد تاءييد امامان معصوم عليه السلام است.
ديگرى دعوت به باطل كه به جهت مطرح كردن خود است و مقصود از ((كل راية)) گويا همين معنا است. بنابراين قيام هايى كه در صدد دفاع از حريم شريعت و امامت اهل بيت عليهم السلام است تخصصاً از اين روايات خارج مى باشد و لذا هنگامى كه درباره وظيفه شيعيان در مقابل قيام مختار از امام زين العابدين عليه السلام سؤال شد حضرت فرمود:لو ان عبدا زنجيا تعصب لنا اهل البيت، لوجب على الناس ‍ مؤ ازرته (73)؛ ((هر گاه برده اى زنگى براى يارى ما پيشانى بند به پيشانى بست - كنايه از اينكه قيام كرد - بر مردم كمك و يارى او واجب است.))
امام صادق عليه السلام فرمود:يخرج القائم حتى يخرج اثنا عشر من بنى هاشم كلهم يدعو الى نفسه (74)؛ ((قائم خروج نخواهد كرد تا آنكه قبل از آن دوازده نفر از بنى هاشم خروج كنند و همه آنها مردم را به خود دعوت مى كنند.))
---------------------------
1-كافى، ج 1، ص 336، ح 2.
2-كمال الدين، ص 370.
3-بحارالانوار، ج 51، ص 32.
4-كمال الدين، ص 440.
5-اصول كافى، ج 1، ص 67، ح 10.
6-كمال الدين، ص 484؛ الغيبة، طوسى، ص 177.
7-نجم الثاقب، ص 444.
8-منتخب الاءثر، ص 505.
9-منتخب الاءثر، ص 505.
10-منتخب الاءثر، ص 505.
11-احتجاج، ج 2، ص 597 -602.
12-تاريخ الغيبة الكبرى، ص 140 و 141.
13-معالم العلماء، ص 113، رقم 765.
14-مقدمه احتجاج، 14.
15-كمال الدين، ج 1، ص 130، ح 1؛ سعد السعود، ص 125.
16-كمال الدين، ص 136و 137؛
17-كمال الدين، ج 1، ص 138.
18-كمال الدين، ج 1، ص 145.
19-بحارالانوار، ج 12، ص 385، ح 10.
20-قصص راوندى، ص 248.
21-كمال الدين، ج 1، ص 385، ح 10.
22-بحارالانوار، ج 52، ص 96
23-سوره، توبه، آيه 33؛ سوره صف، آيه 9
24-صحيح بخارى، ج 8، ص 127.
25-كافى، ج 1، ص 179، ح 10.
26-كمال الدين، ج 2، ص 481، ح 10.
27-كمال الدين، ص 480.
28-سوره روم، آيه 30.
29-سوره بقره، آيه 213.
30-سوره نمل، آيه 40.
31-سوره انبيا، آيه 73.
32-ارشاد العوام، ج 2، ص 151.
33-جوامع الكلم، رساله دمشقيه، قسمت دوم.
34-جوامع الكلم، رساله رشتيه، قسمت سوم، ص 100.
35-منتهى الارب، ج 1، ص 156.
36-برهان قاطع، ج 2، ص 552.
37-شرح حكمت الاشراق، ص 517 و 556.
38-شرح قصيده، ص 5.
39-برهان قاطع، ج 4، ص 2391.
40-جوامع الكلم، قسمت سوم، رساله نه، ص 1.
41-شرح حكمت الاشراق، ص 517 و 556.
42-جوامع الكلم، رساله نه، ص 1.
43-الغيبة، طوسى، ص 286، ح 245.
44-كمال الدين، ج 2، ص 485، ح 4.
45-احتجاج، ج 2، ص 323.
46-كمال الدين، ج 2، ص 441، ح 12.
47-كمال الدين، ص 484، ح 3.
48-مستدرك حاكم، ج 3، ص 151؛ بصائر الدرجات، ص 317، ح 4.
49-احتجاج، ج 2، ص 323 و 324.
50-بحارالانوار، ج 53، ص 180، ح 10.
51-تطور الفكر السياسى، ص 123.
52-الفصول المختاره، ص 259.
53-كافى، ج 1، ص 343، ح 32.
54-نهج المسترشدين، ص 62.
55-الميزان، ج 1، ص 271.
56-ر.ك: الميزان، ج 14، ص 302.
57-شرح مقاصد، ج 2، ص 275.
58-الغيبة، نعمانى، ص 235.
59-ملاحم، ابن طاووس، ص 77.
60-بحارالانوار، ج 2، ص 190.
61-بحارالانوار، ج 52، ص 380.
62-كمال الدين، ج 1، ص 331.
63-فردوس الاخبار، ج 5، ص 227.
64-الفائق، ج 1، ض 141
65-الغيبة، نعمانى، ص 271.
66-معجم مقاييس اللغه، ص 128.
67-احتجاج، ج 2، ص 315.
68-نجم الثاقب، ص 421؛ جنة الماوى، ص 248؛ دارالسلام، ج 2، ص 264.
69-المصباح، ص 531؛ البلد الامين، ص 227.
70-بحارالانوار، ج 94، ص 30.
71-بحارالانوار، ج 94، ص 27.
72-كافى، ج 8، ص 295، ح 425.
73-بحارالانوار، ج 45، ص 365.
74-الغيبة، طوسى، ص 437.
-----------------------
علي اصغر رضواني

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مولودی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 ذی قعده

١ـ ولادت با سعادت حضرت فاطمه معصومه(سلام الله علیها)٢ـ مرگ اشعث بن قیس٣ـ وقوع جنگ بدر صغری ١ـ...


ادامه ...

11 ذی قعده

میلاد با سعادت حضرت ثامن الحجج، امام علی بن موسی الرضا (علیهما السلام) روز یازدهم ذیقعده سال ١٤٨...


ادامه ...

15 ذی قعده

كشتار وسیع بازماندگان بنی امیه توسط بنی عباس در پانزدهم ذیقعده سال ١٣٢ هـ.ق ، بعد از قیام...


ادامه ...

17 ذی قعده

تبعید حضرت موسی بن جعفر (علیهما السلام) از مدینه به عراق در هفدهم ذیقعده سال ١٧٩ هـ .ق....


ادامه ...

23 ذی قعده

وقوع غزوه بنی قریظه در بیست و سوم ذیقعده سال پنجم هـ .ق. غزوه بنی قریظه به فرماندهی...


ادامه ...

25 ذی قعده

١ـ روز دَحوالارض٢ـ حركت رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله) از مدینه به قصد حجه...


ادامه ...

30 ذی قعده

شهادت امام جواد (علیه السلام) در روز سی ام ذی‌قعده سال ٢٢٠ هـ .ق. شهادت نهمین پیشوای شیعیان...


ادامه ...
0123456

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page