در دو بخش قبل ثابت شد كه مختار، به ولايت امام حسين عليه السلام و بعد از آن حضرت به امامت فرزندش على بن الحسين عليه السلام اعتقاد داشته و آنان را امام و پيشواى خود مىدانسته است و در نهايت شيعه بودن او ثابت و روشن است.
در اينجا دو مهم سؤال مطرح مىشود:
سؤال نخست: آيا قيام مختار با اجازه امام سجاد (ع) بوده است؟
اگر مختار معتقد به امامت على بن الحسين عليه السلام بوده، پس چرا در قيامش از آن حضرت اجازه نگرفت و مىبايست با اذن آن حضرت دست به حركت مىزد و مشروعيت قيام او چگونه قابل توجيه است؟
پاسخ:
طبق روايات، حركت مختار با اجازه امام بوده است.
در پاسخ اين شبهه بايد گفت: حركت مختار، يك حركت مشروع است بوده است؛ زيرا علاوه بر رواياتى كه قبلاً ذكر شد، امام سجاد عليه السلام هنگامى كه سر عبيد الله بن زياد و عمر سعد را كه مختار نزدش فرستاده بود مشاهده كرد، رضايت خودش را اعلام كرد و براى مختار دعاى خير نمود و از خداوند برايش پاداش خواست، روايت صريحى ديگرى داريم كه نشان مىدهد، حركت مختار، با اجازه امام على بن الحسين عليه السلام بوده است.
در منابع شيعه و سنى نقل شده است هنگامى كه مختار از زندان عاملان ابن زبير در كوفه آزاد شد، شيعيان را به خونخواهى امام حسين عليه السلام دعوت مىكرد و شيعيان با او بيعت مىكردند مختار مىگفت: من از طرف محمد بن حنفيه، فرزند اميرمؤمنان مأمور به خونخواهى شدهام.
عدهاى از شيعيان، مانند عبد الرحمان بن شريح در اين سخن مختار ترديد داشتند كه آيا او واقعاً از طرف ابن حنفيه مأمور است يانه؟ به همين جهت عبد الرحمان با سعيد بن منقذ الثورى وسعر بن أبى سعر الحنفى واسود بن جراد الكندى و قدامة بن مالك جشمى همراه شد و در نزد محمد حنفيه رفتند:
ابن نماء حلى روايت را اينگونه نقل كرده است:
فبدء عبد الرحمان بن شريح بحمد الله والثناء عليه، وقال: أما بعد، فأنكم أهل بيت خصكم الله بالفضيلة، وشرفكم بالنبوة، وعظم حقكم على هذه الأمة، وقد أصبتم بحسين عليه السلام مصيبة عمت المسلمين، وقد قدم المختار يزعم أنه جاء من قبلكم، وقد دعانا إلى كتاب الله وسنة نبيه صلى الله عليه وآله والطلب بدماء أهل البيت، فبايعناه على ذلك، فان أمرتنا باتباعه اتبعناه، وان نهيتنا اجتنبناه. فلما سمع كلامه وكلام غيره حمد الله وأثنى عليه، وصلى على النبي صلى الله عليه وآله وقال: أما ما ذكرتم مما خصنا الله فان الفضل لله يؤتيه من يشأ والله ذو الفضل العظيم. وأما مصيبتنا بالحسين عليه السلام فذلك في الذكر الحكيم. وأما ما ذكرتم من دعاء من دعاكم إلى الطلب بدمائنا، فوالله لوددت أن الله انتصر لنا من عدونا بمن شاء من خلقه، أقول قولي هذا وأستغفر الله لي ولكم.
عبد الرحمان بن شريح به حمد خدا شروع كرد و گفت: شما خاندانى هستيد كه خدا شما را به فضيلت اختصاص داده و شما را به وسيله مقام نبوت شرافت داده و حق شما را بر اين امت بزرگ نموده است. شما دچار مصيبت حسين عليه السلام شدهايد كه عموم مسلمانان هم شدهاند.
مختار نزد ما آمده و گمان مىكند از طرف شما آمده است. وى ما را طبق دستور كتاب خدا و سنت رسول او و خونخواهى خون اهل بيت دعوت كرده است. ما هم با اين شروط با وى بيعت كردهايم. اكنون اگر تو ما را دستور دهى از او بيعت كنيم مىپذيريم و اگر ما را نهى مىكنى از او دورى و اجتناب خواهيم نمود.
موقعى كه محمّد بن حنفيه سخن عبد الرحمن و ديگران را شنيد سپاس خداى را بجاى آورد و درود بر حضرت محمّد صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم فرستاد و فرمود: آنچه را كه راجع به فضيلت ما خاندان گفتيد فضل و فضيلت از خدا است كه به هر كسى بخواهد عطا مىكند. خدا صاحب فضل بزرگى است و مصيبتى كه از طرف حسين دچار ما شد در قرآن حكيم است.
اما راجع به مطلبى كه گفتيد مختار شما را به خونخواهى ما فرا مىخواند، قسم به خدا دوست دارم كه خداوند توسط هريكى از بندگانش باشد انتقام ما را بگيرد اين سخن من است و از خداوند براى خود و شما طلب استغفار مىكنم.
ابن نما الحلي، جعفر بن محمد بن جعفر بن هبة الله (متوفاي645هـ)، ذوب النضار في شرح الثار، ص96، تحقيق: فارس حسون كريم، ناشر: مؤسسة النشر الإسلامي التابعة لجماعة المدرسين بقم المشرفة، الطبعة الاولي 1416
اين قسمت از روايت را منابع اهل سنت از جمله طبرى نيز در تاريخش آورده اند:
الطبري، أبو جعفر محمد بن جرير بن يزيد بن كثير بن غالب (متوفاى310)، تاريخ الطبري، ج3، ص436، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت.
طبق گزارش منابع اهل سنت، اين چند نفر نزد محمد حنفيه آمدند ولى در منابع شيعه آمده است كه محمد بن على به آنها گفت: بايد در نزد على بن الحسين كه امام من و شما است برويم و از نزد او كسب تكليف كنيم:
ابن نما حلى وقتى گزارش فوق را نقل كرده در پايان مىگويد:
فقد رويت عن والدي رحمه الله أنه قال لهم: قوموا بنا إلى امامي وامامكم علي بن الحسين، فلما دخل ودخلوا عليه خبره بخبرهم الذي جاءوا لأجله. قال: يا عم، لو أن عبدا زنجيا تعصب لنا أهل البيت، لوجب على الناس مؤازرته، وقد وليتك هذا الامر، فاصنع ما شئت. فخرجوا، وقد سمعوا كلامه وهم يقولون: أذن لنا زين العابدين عليه السلام ومحمد بن الحنفية.
... فدخل القادمون من عند محمد بن الحنفية على المختار فقال: ما وراءكم؟ فقد فتنتم وارتبتم؟ فقالوا: قد أمرنا بنصرتك. فقال: أنا أبو إسحاق، أجمعوا إلي الشيعة، فجمع من كان قريبا، فقال: يا معشر الشيعة، ان نفرا أحبوا أن يعلموا مصداق ما جئت به، فخرجوا إلى امام الهدى، والنجيب المرتضى، وابن المصطفى المجتبى - يعني زين العابدين عليه السلام - فعرفهم أني ظهيره ووزيره، وأمركم باتباعي وطاعتي، وقال كلاما يرغبهم إلى الطاعة والاستنفار معه، وأن يعلم الحاضر الغائب....
به نقل از پدرم، محمد حنفيه به آنان گفت: برخيزيد تا نزد امام من و شما يعنى حضرت على بن الحسين عليه السلام برويم. هنگامى كه به حضور حضرت سجاد مشرف شدند و محمّد جريان آنان را براى آن بزرگوار شرح داد، حضرت امام زين العابدين فرمود: اى عمو! اگر يك غلام زنگى براى ما خاندان اعمال تعصب كند بر مردم واجب است او را تقويت نمايند. من تو را صاحب اختيار قرار دادم. هر عملى كه مىخواهى انجام بده. وقتى آن گروه سخن حضرت سجاد را شنيدند مىگفتند: زين العابدين و محمّد بن حنفيه به ما اجازه دادند
... موقعى كه آنان از نزد محمّد بن حنفيه به نزد مختار آمدند، مختار به ايشان گفت: چه خبر!؟ شما بوديد كه دچار فتنه و ترديد شده بوديد؟ گفتند: ما براى يارى تو مأمورشدهايم. مختار گفت: من ابو اسحاقم. شيعيان را نزد من جمع كنيد. هنگامى كه شيعيان نزد وى اجتماع نمودند گفت: اى گروه شيعيان! چند نفرى دوست داشتند صدق اين مأموريتى را كه من آوردهام بدانند. لذا به سوى پيشواى هدايت و نجيب برگزيده و پسر مصطفى و مجتبى يعنى حضرت سجاد رفتند و آن بزرگوار به آنان فهمانيده كه من پشتيبان و فرستاده آن حضرت مىباشم. زين العابدين شما را مأمور كرده كه تابع و مطيع من باشيد. سپس مختار آنان را براى اطاعت و خروج با خود ترغيب كرد و دستور داد: حاضرين اين موضوع را به غائبين برسانند.
ابن نما الحلي، جعفر بن محمد بن جعفر بن هبة الله (متوفاي645هـ)، ذوب النضار في شرح الثار، ص 98، تحقيق: فارس حسون كريم، ناشر: مؤسسة النشر الإسلامي التابعة لجماعة المدرسين بقم المشرفة، الطبعة الاولي 1416
از اين روايت چند مطلب اثبات ميشود:
مطلب نخست: حركت مختار در اين قيام، با اجازه امام سجاد عليه السلام صورت گرفته است.
مطلب دوم: خود محمد بن حنفيه، به امامت على بن الحسين زين العابدين معتقد بوده است و صريح عبارت او اين است:
قوموا بنا إلى امامي وامامكم علي بن الحسين.
مطلب سوم: عبارت «وقد وليتك هذا الامر، فاصنع ما شئت» در كلام امام سجاد عليه السلام دليل بر اين استكه آن حضرت عمويش محمد بن حنفيه را در امور جنگ با دشمنان اهل بيت وكيل خودش قرار داده است به همين جهت هر حركتى كه با اجازه محمد بن على صورت گرفته باشد، مشروع است.
ديدگاه علماي شيعه در باره قيام مختار
علماى شيعه با توجه به روايتى كه از ابن نما نقل شد، گفته اند: قيام مختار با اجازه امام على بن الحسين بوده است؛ زير امام عمويش را متولى خونخواهى اهل بيت قرار داد.
1. ابن نما حلي: محمد بن حنفيه، علي بن الحسين را مقدم ميداشت و بدون رضايت او كاري نميكرد:
ابن نما در كتاب ذوب النضار، مىگويد: گرچه محمد حنفيه از نظر سن بزرگتر از امام سجاد بود؛ ولى او در برابر امام همانند يك رعيت بود و آن حضرت را بر خود مقدم مىدانست و بدون رضايت حضرت كارى نمىكرد:
وكان محمد بن الحنفية أكبر من زين العابدين عليه السلام سنا، ويرى تقديمه عليه فرضا ودينا، ولا يتحرك حركة الا بما يهواه، ولا ينطق الا عن رضاه، ويتأمر له تأمر الرعية للوالي، ويفضله تفضيل السيد على الخادم والموالي، وتقلد محمد - رحمة الله عليه - أخذ الثأر إراحة لخاطره الشريف، من تحمل الأثقال، والشد والترحال.
محمّد بن حنيفه از نظر سن از امام زين العابدين عليه السلام بزرگتر بود. در عين حال او تقدم امام سجاد را بر خود واجب و دين مىدانست و بدون تصميم آن بزرگوار هيچ گونه عملى را انجام نمىداد و جز با رضايت او سخنى نمىگفت. و نسبت به آن حضرت نظير رعيتى بود كه از والى خود فرمانبردارى نمايد.
وى امام زين العابدين را نظير خادمى كه مولاى خود را بر خود فضيلت دهد بر خويشتن فضيلت و برترى مىداد. اين قلاده پر افتخار خونخواهى را محمّد بن حنفيه به گردن مختار انداخت و خاطر شريف حضرت سجاد را از تحمل سنگينىها و سختىهاى ارتحال شاد نمود.
ابن نما الحلي، جعفر بن محمد بن جعفر بن هبة الله (متوفاي645هـ)، ذوب النضار في شرح الثار، ص51، تحقيق: فارس حسون كريم، ناشر: مؤسسة النشر الإسلامي التابعة لجماعة المدرسين بقم المشرفة، الطبعة الاولي 1416
2. علامه مامقاني: حركت مختار با اجازه امام بوده است
علامه مامقانى مىگويد: با توجه به روايت ابن نما و خوشنودى امامان معصوم عليهم السلام از كار مختار و مدح و ستايش آنان و درخواست پاداش خير و رحمت خدا، به دست مىآيد كه حكومت مختار با اجازه حضرت على بن الحسين بوده است:
الجهة الثانية في ان حكومته هل كانت علي باطل ام كان مرخصا في ذلك من قبل علي بن الحسين عليه السلام.؟ الظاهر الثاني، لخبر ابن نما المتقدم ولرضا الأئمة عليهم السلام بأفعاله من قتل بني امية و سبيهم واسرهم ونهب اموالهم وغير ذلك كما مرت الاشارة الي ذلك في الاخبار المزبورة في مدحه الناطقة بتشكرهم عليهم السلام فعله وجزائهم اياه خيرا والترحم عيه مرارا عديدة في مجلس واحد....
بحث دوم در اين است كه آيا حكومت مختار باطل بود يا در اين امر، از جانب على بن الحسين عليه السلام اجازه داشته است؟ ظاهر قول دوم است (حكومتش به امر امام بوده) دليل ما خبر ابن نما و رضايت ائمه عليهم السلام از كردار او در كشتن بنى اميه و اسارت آنان و گرفتن اموال آنان است؛ چنانچه در اين باره، اخبار ستايش مختار كه از تشكر امامان عليهم السلام در مقابل كردار مختار و درخواست پاداش خير و رحمت خدا چندين بار در يك مجلس، سخن مىگويد.
مامقاني، عبدالله، تنقيح المقال في علم الرجال، ج3، ص2206، ناشر: المكتبةالمرتضوية، نجف اشرف 1350 هـ
بخش سوم: مشروعيت حركت مختار و دعوت نكردن او به محمد حنفيه
- بازدید: 5366