مقتول سمّ اشقيا آه و واويلا
چو خواست بيرون از وطن، آيد آن سرور
يك جا تقىّ از هجر او با دو چشم تر
يك سو همه شيون كنان، آل اطهارش
پروانه سان جمع آمدند، بهر ديدارش
گفتا يكايك آن جناب با همه حضّار
مشكل ديگر از اين سفر آيم، اى برادر
اهل حرم از اين سخن، مضطرّ و نالان
ما را نمودى مبتلا بر درد هجران
بعد از وداع اهل بيت آن شه با فرّ
آمد به طوس آن شهريار، با غمى بيمر
وارد چو اندر طوس شد، سرّ سبحانى
در مجلس مأ مون بشد، نور يزدانى
مأ مون شوم مرتدّ كافر غدّار
نگذشت از آن چندى، كه آن ظالم مكّار
به انتظار جوادم، به در نگاه من است
تقىّ بيا كه ز هجرت، دل پدر خون شد
پسر ز زهر جفا، پاره پاره شد جگرم
غريب و بى كس و بى ياور و پناهم من
بدان اميد كه رو آورم، به سوى وطن
------------------------
1-اشعار از شاعر محترم: آقاى شكوهى.
2-اشعار از شاعر محترم: آقاى رضائى.
-------------------
عبد الله صالحي