معاويه و حكومت سلطنتى
بايد دانست كه خلافت در بينش اسلامى پديدهاى موروثى نبود. امّاكسانى كه در عهد عثمان، راه خلافت را براى خود هموار كرده بودندمىخواستند آن را موروثى كنند. روزى در مجلسى كه جمع بسيارى ازبنىاميّه در آن گرد آمده وامام علىعليه السلام و عثمان نيز در آن حاضر بودند،ابو سفيان سر كرده مخالفانى كه جنگهاى خونبارى براى جلوگيرى ازانتشار اسلام بر پا كرده بود، نيز در اين مجلس شركت جُست. او اينكشيخ بنى اميّه بود و در نزد آنان مردى محترم به شمار مىرفت. بنىاميه نيزدر آن روز تنها حزب حاكم بر دستگاهها و نهادهاى سياسى حكومتاسلامى محسوب مىشدند. ابو سفيان كه ديگر بينايى خود را از دست دادهبود، با عصايى كه در دست داشت راه خويش را پيدا مىكرد. او در آنهنگام احساس كرده بود كه عمرش سر آمده و بزودى مرگ وى را در كامخود فرو خواهد برد. چون نشست از يكى از حاضران پرسيد: آيا در اينمجلس كسى غير از فرزندان اميّه حضور دارد؟ مرد پاسخ داد: در اينمجلس غريبهاى نيست.
ابو سفيان وقتى از اين بابت مطمئن شد، خطاب به حاضران گفت:
حكومت را مانند توپ بين خود دست به دست بگردانيد. پس سوگندبهكسىكه ابوسفيان بهاو سوگند مىخورد نهبهشتى وجود دارد ونه دوزخى. همه حاضران به او گوش فرا داشتند و سخنانش را به گوش سپردند. درآن مجلس كسى جز امير مؤمنان علىعليه السلام بر او اعتراض نكرد. اميرمؤمناناو را به خاطر آشكار داشتن كفرش مورد نكوهش قرار داد. امّا ابو سفيانزبان به پوزش گشود و گفت: من گناهى ندارم بلكه فريب سخن مردى راخوردم كه گفت در اين مجلس غريبهاى حضور ندارد و گرنه از عاقبتانديشى به دور بود كه من آشكارا چنين سخنانى بگويم.
اين مجلس به پايان رسيد و آن جمع پراكنده شدند. امّا با اين وجود اينمجلس تأثير بزرگى در آينده اوضاع سياسى مسلمانان گذارد.
آرى سخنان ابو سفيان از توطئهاى قديمى پرده برداشت و نخستحزب حاكم اموى و سپس هر كس كه خواهان دستيابى به قدرت بودومىخواست به خاطر كينهها و دشمنيهاى گذشته، نهادهاى اسلامى را ازميان ببرد، بدان جامه تحقيق پوشاند.
هدف از موروثى كردن خلافت، تسلّط بر حكومت بود تا پس از آنبتوانند هر كار كه خواستند، انجام دهند.
ابو سفيان و ديگر همفكرانش، در اين راه هر مشكلى را آسان و هرزشتى را زيبا جلوه مىدادند چرا كه آنان به بهشت و دوزخى باور نداشتندو به پيامبرصلى الله عليه وآله و جانشين او بى اعتنا بودند. هيچ باك نداشتند اگر آرمانمقدّس و شريفى لكه دار و آلوده مىشد و يا از فردى خوشنام به بدى يادمىشد. زيرا فرا روى آنان آيندهاى بود كه استفاده از هر وسيلهاى را درجهت رسيدن بدان، براى ايشان توجيه مىكرد و حتى وسايلى كه براى نيلبه اين هدف به كار گرفته مىشد مقدّس و محترم به شمار مىآمد. اين طرزانديشه كاملاً شبيه تفكّر جاهلانهاى بود كه از مغزهاى خالى و پوشالىآنان تراويده بود. هنگامى كه با رويدادهايى كه از اواخر روزگار خلافتعثمان تا به روى كار آمدن دولت عبّاسيان همراه شويم، در خواهيم يافتكه بهترين و صحيح ترين تفسير براى روشن كردن روند اين رويدادهاهمان سخن ابوسفيان و اعتقاد وى و پيروان اوست.
جنگهايى كه در عصر خلافت امام على به وقوع پيوست و حرمتهايىكه در دوران حكومت معاويه ناديده گرفته شد و حملههايى كه درروزگار حكومت يزيد روى داد و نبردها و جنگهاى ديگرى كه در دورانحكومت ساير خلفاى اموى صورت پذيرفت، همه و همه بر مبناى هميناصل و براى تحقّق بخشيدن به اين نقشه قديمى و كهنه به اجرا در آمد.
حزب اموى جز به غارت اموال و تشكيل سلطنت و به بندگى گرفتنتمام مردم، آن هم به هر وسيله نمىانديشيد. بنابر اين هر كس بخواهدرخدادهاى سياسى را در اين برهه طولانى از اين حقيقت آشكار (سخنابو سفيان) جدا كند در حقيقت معلول را از علّت و مسبّب را از سببخويش جدا كرده است.
--------------------------------------
آية الله سيد محمد تقى مدرسى
قيام عاشورا
- بازدید: 4528