امام حسين پس از پيامبر

(زمان خواندن: 5 - 10 دقیقه)

پس از رحلت پيامبر اكرم، پيشامدهاى بزرگى به وقوع پيوست.صداهاى تفرقه‏انگيز و چند دستگى از هر گوشه و كنارى برمى‏خاست. امّادر اين اوضاع حسين‏عليه السلام را مى‏بينيم كه دوش به دوش پدر بزرگوارش دركنار حق ايستاده است و با روشن ترين دلايل به اعلان و تبليغ آن‏مى‏پردازد. بار ديگر او را مى‏بينيم، جوانى كه سيمايش شمايل پر هيبت‏پدرش را به ياد مى‏آورد، او فرماندهى سپاهيان خروشان پدرش بر ضدطاغوت شام، معاويه بن ابى سفيان، را بر عهده داشت.
آن‏حضرت با عزم و اراده پولادين و شمشير بران و تدبير استوارونقشه‏هاى دقيق خود پيروزيهاى بزرگ و درخشانى بر ضد طغيان‏بنى‏اميّه، كه مى‏خواستند امّت اسلامى را به دوران جاهليّت باز گردانند،به دست آورد.
نقشه پليد قتل امير مؤمنان على‏عليه السلام به اجرا در آمد و منجر به شهادت‏دردناك آن امام شد. با شهادت آن‏حضرت مسئووليتهاى حسّاس و خطيرامّت بر دوش امام حسن‏عليه السلام افتاد. در اين ميان امام حسين نيز به جهادمقدّس خويش در اداى امانت حق و مسئوليّت امّت ادامه مى‏داد و امّت‏اسلامى را بر ضد باطلى كه تمام قواى خود را در شام گرد آورده بود،مى‏شورانيد و مردم را از حوادث وفجايعى كه در صورت دسترسى معاويه‏به خلافت به وقوع مى‏پيوست؛ بيم مى‏داد.
دوران زندگى امام حسن نيز به پايان مى‏رسد و آن امام با زهرى كه به‏دستور معاويه در غذايش مى‏ريزند، مسموم و شهيد مى‏شود.
پس از شهادت امام حسن سكان خلافت الهى به دست امام حسين‏مى‏افتد ومسلمانان راستينى كه جز ستمگرى چيزى از بنى اميّه نديده‏بودند، به پيروى از او گردن مى‏نهند. در واقع تمام همّت بنى اميّه، درنابود ساختن احساسات ومقدّسات اسلامى امّت خلاصه مى‏شد.
در اوايل سال پنجاهم هجرى، امام حسين‏عليه السلام پيشوايى و امامت‏مسلمانان را عهده دار شد. اينك بجاست كه نگاهى گذرا به اوضاع حاكم‏به آن روزگار در كشور اسلامى بيفكنيم.
در سال 51 هجرى معاويه به حج رفت تا از نزديك اوضاع سياسى درمركز حركت مخالفان خود را مشاهده كند. زيرا مكّه و مدينه همواره‏آشيانه صحابه ومهاجران محسوب مى‏شد، و اينان خود دشمن ترين‏ومخالف ترين كسان با معاويه بودند.
چون معاويه از مكّه و مدينه ديدار كرد، دريافت كه انصار به گونه‏اى‏خاص با وى دشمنى مى‏كنند و شديداً از خلافت وى ناخشنودند.
روزى از اطرافيان خويش پرسيد: چرا انصار به استقبال من نيامدند؟
يكى پاسخ داد: انصار آن قدر شتر نداشتند كه بر آنها سوار شوند و به‏استقبال تو آيند.
معاويه كه خود علّت برخورد سرد انصار را مى‏دانست، چون اين پاسخِ‏نيشدار را شنيد، زبان به‏طعنه گشود و گفت: شتران آبكش را چه كردند؟(1)
در ميان حاضران، برخى از سران انصار نيز حضور داشتند. يكى از آنهابه نام قيس بن سعد بن عباده، پاسخ داد:
آنها، آن شتران را در جنگ بدر و احد و نبردهاى ديگرى كه در ركاب‏رسول خداصلى الله عليه وآله بودند از دست دادند تا تو و پدرت را به اسلام وادارند تاآنكه فرمان الهى چيره شد در حالى كه شما آن را نا خوش مى‏داشتيد.
آنگاه سينه قيس به جوش و خروش در آمد و اخگرى از آن جهيد كه‏خاطرات درخشان روزهاى گذشته و طوفانهاى سياه امروز را با خود به‏همراه داشت. او گفت: آرى رسول خداصلى الله عليه وآله با ما عهد كرده بود. كه درآينده، شاهد تبعيض خواهيم بود.
معاويه انصار را توبيخ مى‏كند و مقدّسات را به ريشخند مى‏گيرد. آنگاه‏قيس به روشنگرى، در باره سوابق بنى اميّه و اطرافيان او پرداخت‏ومواضع دشمنانه آنها را از روز آغاز در برابر دعوت پيامبرصلى الله عليه وآله و انكارحق على‏عليه السلام پس از وى، دقيقاً تشريح كرد و بخصوص از دشمنى معاويه باامام زمانش، على بن ابيطالب، پرده برداشت و احاديثى از پيامبر در باره‏امام على كه از نظر معاويه، يگانه دشمن او براى رسيدن به حكومت به‏شمار مى‏آمد، به وى ياد آور گرديد.
قيس در آن روز ندانست كه اين دشمنى و مخالفتى كه معاويه اعمال‏مى‏كرد، به چه فرجام شومى خواهد انجاميد!
معاويه از سفر حج بازگشت در حالى كه نقشه‏اى براى درهم شكستن‏مخالفت انصار و مهاجران در سر مى‏پروراند. نخستين نقشه‏اى كه معاويه‏در اين خصوص طرح ريزى كرد، چنين بود.
معاويه پى برده بود كه هوشياران و انديشمندان بسيارى در كشوراسلامى زندگى مى‏كنند. كسانى از گذشته‏هاى نزديك، تجربه‏هايى بسياراندوخته وحقيقت حزب حاكم اموى را بخوبى لمس كرده‏اند. اينان‏همچنين به قداست حق و وجوب پيروى از آن و نيز دفاع از حرمتهاى‏والاى آن با تمام مشكلات ودشواريهايى كه ممكن بود براى آنان رخ‏نمايد، ايمان آورده بودند.
او همچنين مى‏دانست كه در مركز حركت اين مخالفان در درجه اوّل‏امام على و سپس امام حسن و پس از او امام حسين جاى دارند. او ازپايگاهاى استوار على‏عليه السلام و پيروانش و نيز آمادگيهاى لازم و كافى آنها كه‏تخت‏سلطنت بنى‏اميّه‏را هر لحظه به‏لرزه‏در مى‏آورد، بخوبى آگاهى‏داشت.
معاويه با شناخت و آگاهى از تمام اين امور، نقشه منفور و خائنانه‏خويش را طراحى كرد.
او انديشيد كه‏دوستداران على‏عليه السلام وخاندان‏او، از حكومت بنى‏اميّه‏ناخشنود و گريزانند. پس مى‏بايست در گام‏اوّل دوستى على‏را از دل‏دوستدارانش بيرون كند و ملاكها و معيارهاى مسلمانان را كه بدانها حق‏را از باطل جدا مى‏ساختند، به استيصال بكشاند. اين ملاكها چيزى جزاسلام راستين كه در خاندان پيامبرصلى الله عليه وآله تبلور مى‏يافت، نبود.
بنابر اين، معاويه به واليان خود در چهار گوشه كشور نامه‏اى نگاشت‏كه نص آن چنين بود: امّا بعد، در كار كسانى كه با دليل دوستى آنان به على‏و خاندانش ثابت مى‏شود دّقت روا داريد و آنان را از امور ديوانى بر كناركنيد. و سهم و رزق آنان را از بيت المال قطع كنيد و از هيچ يك از شيعيان‏على و خاندانش گواهى نپذيريد.
اين نخستين توطئه‏اى بود كه در راه ياران على‏عليه السلام كه جبهه مخالفان‏حزب اموى را تشكيل مى‏دادند، نمودار شد.
سپس معاويه در ظلمت، جهل و كفر خود، نقشه ديگرى طرح ريزى‏كرد كه به مراتب از نقشه نخست، بسيار دشوارتر و سخت‏تر بود. او به‏واليانش نوشت: به مجردى كه به آنان گمان و شك برديد بگيريدشان و به‏صرف تهمت بكشيدشان!!
در عبارت "به صرف تهمت بكشيدشان" بنگريد. آيا واقعاً در قاموس‏جنايتكاران قانونى از اين بدتر و ظالمانه تر مى‏توان يافت؟!
امام حسين‏عليه السلام در چنين فضاى دهشت بارى زندگى مى‏كرد. او منصب‏خلافت الهى را به دوش مى‏كشيد و بى‏گمان اجراى اين دستور معاويه درمورد ياران و دوستدارانش، دل او را به درد مى‏آورد.
امّا شرايطى كه آن‏حضرت با آن رو به رو بود، به وى اجازه اقدام‏مسلحانه بر ضد حكومت احمقانه امويّان را نمى‏داد. چرا كه معاويه درتمام امور به حيله ونيرنگ چنگ مى‏آويخت و با بخشش اموال هنگفت‏از طريق بيت المال، امّت را به خواب عميق فرو مى‏برد و اگر آنان درمقابل وى سر تسليم فرو نمى‏آوردند با چيزى كه آن را سربازان عسل‏ناميده بود، از پاى در مى‏آورد. در واقع او از طريق مسموم ساختن آب ياخوراك مخالفانش، آنان را از صحنه مبارزه بيرون مى‏راند. چنان كه‏همين حيله را بر ضد امام حسن‏عليه السلام نيز به كار بست و از طريق همسرجنايتكار آن‏حضرت، وى را مسموم و شهيد كرد. معاويه از به كار بستن‏حيله و نيرنگ بر ضد بزرگ مردانى كه سر تسليم در برابر مال و منصب‏فرو نمى‏آوردند هيچ گاه كوتاهى نمى‏كرد.
وى با توسّل به همين مكر و نيرنگ يكى از سران بزرگ شيعى، يعنى‏حجر بن عدّى، صحابى بزرگ پيامبرصلى الله عليه وآله را از پاى در آورد. او حجرو يارانش را به شام فرا خواند و پيش از آنكه پاى آنان به پايتخت برسد،گروهى از سپاهيان خود را به مقابله آنان فرستاد و ايشان را تنها به جرم‏اينكه پيرو على‏عليه السلام و فرمانده لشكر وى بودند، به خاك و خون كشاند.
شهادت حجر، عامل مهمى در بيدارى امّت اسلامى بود. به طورى كه‏حتى برخى از اصحاب بنى‏اميّه، همچون والى خراسان، ربيع بن زيادحارثى سر به شورش و عصيان بر داشتند. نوشته‏اند چون حجر شهيد شد،ربيع بن زياد به مسجد آمد و از مردم خواست كه در مسجد گردآيند. چون‏مسلمانان جمع شدند، خود به سخنرانى ايستاد و فاجعه شهادت حجر رابه تفصيل بيان كرد وگفت: اگر در ضمير مسلمانان اندك غيرتى باشد بايدبه خونخواهى حجر شهيد بپا خيزند. حتى عايشه، كه تا ديروز در صف‏مخالفان على‏عليه السلام جاى داشت، با شنيدن خبر شهادت حجر گفت: هشداريدكه حجر براى مهتران عرب سرفرازى، و ثبات قدم بود. آنگاه اين بيت راخواند:
رفتند كسانى كه مردم در سايه‏هاى آنها مى‏زيستند واينك كسانى‏كه هيچ سايه ندارند، از پس آنها مانده‏اند.
شهادت حجر در محافل سياسى لرزه‏اى بزرگ پديد آورد و پيامدهايى‏نيز به همراه داشت به طورى كه معاويه براى نخستين بار از كردارناپسندش پشيمان شد.
امّا شهادت حجر، نخستين جنايت معاويه در اين خصوص به حساب‏نمى‏آمد. او پيش از اين نيز عمرو بن حمق، يكى از ياران پيامبرصلى الله عليه وآله را كه‏در نزد تمام مسلمانان از ارج و احترام بسيار برخوردار بود، به قتل‏رسانيد. آنان پس از كشتن عمرو سر او را بر نوك نيزه‏ها كردند. بدين‏ترتيب عمرو بن حمق نخستين كسى بود كه پس از اسلام سرش را بر فرازنيزه بالا مى‏بردند. چنين كارى پيش از وى در حق هيچ مسلمانى انجام‏نپذيرفته بود.
اين دو فاجعه، پيامدهاى بسيار رعب آورى به همراه خود داشت كه‏ابرهاى تيرگى و اضطراب را بر جهان مسلمانان حاكم مى‏كرد.
مى‏توان به عنوان يكى از نشانه‏هاى تيرگى به مطلب ذيل اشاره كرد:
زياد بن ابيه بر كوفه و بصره مسلط شد. او پيش از آنكه معاويه او را به‏واسطه نسبش به خود ملحق سازد، جزو شيعيان و از هواداران على‏عليه السلام‏وخاندان وى بود و به همين سبب از تمام اسرار آنها آگاه بود و سران‏ورهبران آنان را مى‏شناخت. چون زياد به حكومت بصره و كوفه رسيد،به تعقيب شيعيان در هر گوشه و كنارى پرداخت و بسيارى از آنان راكشت و يا زير شكنجه گرفت. تا آنجا كه اگر كسى مى‏گفت: من كافرم و به‏هيچ پيامبرى ايمان ندارم براى او به مراتب بهتر از آن بود كه بگويد: من‏شيعه‏ام وبه قداست حق‏ايمان دارم ونسبت به‏جبت‏وطاغوت كفر مى‏ورزم.
همين كه زياد توانست با ايجاد جوّ قتل و خونريزى، كنترل كوفه‏وبصره را به دست گيرد، نامه‏اى به كاخ سلطنتى نوشت و در آن گفت:
"من عراق را به دست چپم خاموش و آرام كرده‏ام و اينك دست‏راستم آزاد است. پس ولايت حجاز را به من سپار تا دست راست خويش‏را نيز بدان مشغول دارم."
چون خبر اين نامه در مدينه منوره منتشر شد مسلمانان در مسجدپيامبرصلى الله عليه وآله گرد آمدند و با زارى دست به درگاه خداوند برداشته گفتند:
خداوندا! ما را از شرّ دست راست زياد در امان دار!
ما اكنون در صدد آن نيستيم كه بيان كنيم خداوند چگونه آنان را از شرّدست راست زياد در امان داشت. چرا كه به بيمارى طاعون دچار شد و باخوارى وذلّت از دنيا رفت. هدف ما از نقل اين قسمت تنها نشان دادن‏گوشه‏اى از ترس و وحشتى بود كه بر محافل سياسى سايه افكنده بود. بدان‏گونه كه مردم براى دفع شرّ حاكمى ستم پيشه و ظالم دست به دعا برمى‏داشتند!
-------------------------------------------
1-در حقيقت معاويه با اين جمله مى‏خواست انصار را به ريشخند بگيرد. چرا كه آنان‏پيش از اسلام در شمار عمال يهوديان مدينه بودند و با شتران خود باغستانهاى‏يهوديان را آبيارى مى‏كردند. (مؤلف)
--------------------------------------
آية الله سيد محمد تقى مدرسى

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مداحی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 شـوال

١ـ عید سعید فطر٢ـ وقوع جنگ قرقره الكُدر٣ـ مرگ عمرو بن عاص 1ـ عید سعید فطردر دین مقدس...


ادامه ...

3 شـوال

قتل متوكل عباسی در سوم شوال سال 247 هـ .ق. متوكل عباسی ملعون، به دستور فرزندش به قتل...


ادامه ...

4 شـوال

غزوه حنین بنا بر نقل برخی تاریخ نویسان غزوه حنین در چهارم شوال سال هشتم هـ .ق. یعنی...


ادامه ...

5 شـوال

١- حركت سپاه امیرمؤمنان امام علی (علیه السلام) به سوی جنگ صفین٢ـ ورود حضرت مسلم بن عقیل...


ادامه ...

8 شـوال

ویرانی قبور ائمه بقیع (علیهم السلام) به دست وهابیون (لعنهم الله) در هشتم شوال سال 1344 هـ .ق....


ادامه ...

11 شـوال

عزیمت پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به طایف برای تبلیغ دین اسلام در یازدهم...


ادامه ...

14 شـوال

مرگ عبدالملك بن مروان در روز چهاردهم شـوال سال 86 هـ .ق عبدالملك بن مروان خونریز و بخیل...


ادامه ...

15 شـوال

١ ـ وقوع ردّ الشمس برای حضرت امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)٢ ـ وقوع جنگ بنی قینقاع٣ ـ وقوع...


ادامه ...

17 شـوال

١ـ وقوع غزوه خندق٢ـ وفات اباصلت هروی1ـ وقوع غزوه خندقدر هفدهم شوال سال پنجم هـ .ق. غزوه...


ادامه ...

25 شـوال

شهادت حضرت امام جعفر صادق(علیه السلام) ، رییس مذهب شیعه در بیست و پنجم شوال سال 148 هـ...


ادامه ...

27 شـوال

هلاكت مقتدر بالله عباسی در بیست و هفتم شوال سال 320 هـ .ق. مقتدر بالله، هجدهمین خلیفه عباسی...


ادامه ...
012345678910

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page