بديهى است قيام و انقلاب پاك و خونين اباعبدالله الحسين عليه السلام به بشر درس فداكارى آموخت. نتيجه قيام تنها اين نبود كه يزيد را نابود كند، بلكه او مى خواست با مجاهدت خود لكه هاى ننگين را از دامن اجتماع پاك كند و ريشه اهريمنان را از بن براندازد و كاخ ستمگران را ويران كند و درس شجاعت به جهانيان بياموزد و محيط تازه اى به وجود آورد و جامعه اى بر اساس عقل و منطق و عدل و انصاف پايه گذارى كند. لذا نتيجه زحمات طاقت فرساى حضرت آن شد كه موقعيت درخشان و بى نظير نصيبش گردد. واقعا اين فداكار قرآن را نمى شود گفت مرده است، بلكه به مصداق آيه شريفه:
و لا تحسبن الذين قتلوا فى سبيل الله امواتا بل احياء عند ربهم يرزقون (1)
قيام سيد الشهدا عليه السلام براى اين بود كه پرده از كار بنى اميه بردارد و آنها را به جوامع اسلامى معرفى كند و هم احساسات دينى مردم را عليه آنان بسيج كند و عواطف جامعه را به سوى خاندان پيغمبر و اهل بيت عليهم السلام جلب نمايد تا بنى اميه بر قلوب مردم حكمرانى كنند و مالك دل ها شوند و شعاير اسلام مانند اذان را موقوف سازند. (2)
امام حسين عليه السلام و آشفتگى زمانش
بعد از رحلت رسول گرامى اسلام صلى الله عليه و آله، حكومت اسلامى دستخوش خواهش هاى دنياپرستان قرار گرفت و عده اى به عنوان دل سوزى و تعيين سرپرست براى امت در سقيفه بنى ساعده اجتماع كرده و وصى و جانشين واقعى پيغمبر اكرم را كنار زده و مسير خلافت را تغيير دادند، و در سايه آن توانستند احكام اسلام را دگرگون كنند و به نفع خود توجيه نمايند.
در زمان حكومت ابوبكر، حق مسلم دختر پيغمبر گرفته شد و اعتنايى به موازين قطعى اسلام نكردند. و نيز در زمان حكومت عمر به گفته خودش:
متعتان محللتان فى زمن رسول الله صلى الله عليه و آله انا احرمهما
دو چيز (متعه) در زمان پيامبر صلى الله عليه و آله حلال بود كه من (به اجتهاد خود) آنها را حرام مى كنم...
حلال مبين شرعى را حرام اعلام و دو حكم مسلم اسلام را نسخ كرد همچنين عثمان كه حكومت را به دست گرفت، دوستان اميرالمومنين و مردان حق پرست را به هر بهانه اى آزار و شكنجه مى داد و از طرفى خاندان كثيف بنى اميه را وارد حكومت اسلامى نمود و بيت المال مسلمين را بر خلاف سيره رسول الله صلى الله عليه و آله در تيول آنها قرار داد، تا آن كه امت اسلامى از تحمل آن همه ظلم و ستم به ستوه آمده و در حقيقت نتيجه كارهايش گيرش شده و به زندگى ننگينش خاتمه داد.
امت اسلامى كه از بى سرو سامانى به جان آمده براى سر و سامان گرفتن اوضاع مسلمين با اصرار تمام با اميرالمومنين عليه السلام بيعت كردند، اما در زمان خلفاى سه گانه مسير افكار مردم آنچنان به انحراف كشانده شده بود كه آن حضرت با تمام تدبير و لياقت نتوانست آنها را به راه راست و مسير پيغمبر صلى الله عليه و آله باز گرداند. گويى مردم ستعداد و فكر خود را از دست داده بودند و نتوانست به مردم بفهماند كه معاويه صلاحيت زعامت امت اسلامى را ندارد، تا اين كه به دست بدترين خلق در محراب عبادت، و در حالى كه جرمى جز حق طلبى و عدالت خواهى نداشت به شهادت رسيد. پس از كشته شدن آن حضرت، حسن بن على عليه السلام فرزند برومندش كه از هر جهت صلاحيت رهبرى مسلمين را داشت با وضع آشفته ترى روبه رو گرديد، چنان كه عده اى از كسانى كه با او بيعت كرده بودند با تطميع معاويه او را وادار به صلح كردند و در نتيجه پسر ابوسفيان حكومت اسلامى را قبضه كرد، و با اعمال قدرت، شرايط صلح از جمله انتخاب نكردن يزيد به ولايت عهدى را ناديده گرفته بلكه براى باقى ماندن قدرت و حكومت و سلطنت در خاندان بنى اميه در مقام كشتن حسن بن على عليه السلام بر آمد تا آن كه يزيد را وليعهد خود قرار دهد و با مسموم كردن فرزند پيغمبر نور چشمى خود يزيد را به جامعه اسلامى تحميل كند. وليعهدى يزيد نه تنها بر خلاف مصالح على اسلام و مسلمين بود بلكه با قوانين و مقررات اجتماعى هم توافق نداشت، زيرا پر واضح است جوانى قمار باز سگ باز دائم الخمر هرزه و بيگانه از احكام اسلام نه تنها جامعه مسلمين را رهبرى نمى كند، بلكه موجب انحطاط و سقوط اسلام و مسلمين خواهد شد.
هر چه بود خواسته معاويه است بايد انجام شود، و مخالفت شخصيت هايى چون امام حسين عليه السلام و بزرگانى از مردان حق او را از راه باز نداشت و سرانجام يزيد وارث مقام خلافت كه در زمان معاويه از آن صورت ساده و بى آلايش به طور كلى خارج شده و به صورت دربار امپراتوران روم درآمده بوده گرديد.
به موجب عوامل وراثت و تربيت و وضع خانوادگى كه شقاوت و پستى را از ابوسفيان و آل اميه به ارث برده و در دامن مادرى هم چون ميسون كه سابقه مسيحيت داشته تربيت شده و در نتيجه، بغضى نسبت به اسلام در قلب او رسوخ كرده و نيز با فراهم بودن همه گونه وسايل عياشى و هرزگى در دربار معاويه جرثومه اى از رذالت و ناپاكى و بوالهوسى زمام حكومت را به دست گرفته بود و همچون كرم درخت كه ارتزاقش از درخت است، اما درخت را مى خشكاند، يزيد هم عنوان و شخصيتش به اسلام بستگى دارد، و به عنوان خليفه مسلمين بر مقدرات امت اسلامى حكومت مى كند، اما در صدد محو اسلام و نابودى احكام قرآن است.
اين جاست حسين بن على عليه السلام كه در حقيقت حافظ حوزه ديانت است و به حكم يك وظيفه الهى مى بايست از حريم اسلام و مسلمين دفاع كند، حاضر نمى شود خلافت او را امضا كند و دست بيعت به او بدهد و در پاسخ مروان كه به عنوان نصيحت و خيرخواهى او را به بيعت با يزيد مى خواند مى گويد:
على الاسلام السلام اذ قد بليت الامه براع مثل يزيد
اگر چنين است كه يزيد زمامدار امر مسلمين باشد بايد با اسلام وداع كرد و براى هميشه فاتحه اش خواند (3)
امام حسين عليه السلام و شجره طيبه
قيام امام حسين عليه السلام براى حفظ شجره طيبه لااله الا الله بود، ولى خود آن حضرت مى دانست كه وسيله غلبه ظاهرى فراهم نمى شود. از اين رو حركت آن حضرت با هشتاد و چهار تن به همراه زن و فرزند براى يك نتيجه نهايى و اساس بود. چرا كه امام مى ديد شجره طيبه لا اله الا الله را كه جد بزرگوارش خاتم الانبيا صلى الله عليه و آله با خون جگر غرس كرده و آن را با خون شهداى بدر و احد و حنين آبيارى نموده و به دست باغبانى چون على بن ابى طالب عليه السلام سپرد كه از آن نگهدارى نمايد، ولى به واسطه خارج نمودن باغبان دانا با ظلم و تعدى و تهديد به شمشير و قتل و آتش و كوتاه نمودن دست او از آبيارى شجره طيبه، بنيان باغ توحيد و نبوت رو به نابودى مى رفت.
ولو آن كه گاهى به توجه باغبان اصلى تقويتى مى شد، ولى نه تقويت كامل حقيقتى، تا آن كه زمام باغ به كلى به دست باغبان جهول عنود لجوج (يعنى بنى اميه) افتاد. از زمان خلافت خليفه سوم عثمان بن عفان دست بنى اميه باز شد و زمامدار امور شدند. ابوسفيان لعين كه در آن موقع نابينا شده بود، دستش را گرفتند به مجلس آوردند، با صداى بلند گفت:
دولت بى پايان خلافت را دست به دست دهيد، زيرا بهشت و دوزخى در كار نيست. اى بنى اميه، بكوشيد و خلافت را مانند گوى به چنگ آوريد. سوگند به آن چيزى كه قسم مى خورم به آن (مراد بت هاست كه هميشه به آن قسم مى خوردند) پيوسته طالب و شايق همچو سلطنت و پادشاهى براى شما بوده ام، شما هم نگهبان آن باشيد تا به اولاد خود به ارث برسانيد.
آن قوم رسوا تمام راه ها را مسدود نمودند و دست باغبان معنوى و حقيقى را به كلى از تصرف در باغ كوتاه كردد و مانع از ظهور آب حيات شدند. كم كم شجره طيبه رو به ضعف گذارد تا در دوره خلافت يزيد پليد نزديك بود شجره طيبه لااله الاالله به كلى خشك شود و نام خدا از ميان برود و حقيقت دين محو گردد.
بديهى است هر باغبان عالمى وقتى فهميد از هر طرف آفات به باغش روى كرده، فورى بايد در مقام علاج برآيد، و الا به كلى ثمرات باغش از ميان خواهد رفت.
در آن موقع هم كه باغبانى باغ توحيد و رسالت به باغبان عالم دين حضرت اباعبدالله الحسين عليه السلام سپرده شد، متوجه شد كه لجاج و عناد و الحاد بنى اميه كار را به جايى رسانيده كه نزديك است درخت توحيد خشك شود. بلكه قصد دارند شجره طيبه لااله ز لا الله را از ريشه بركنند و دور بيندازند. قامت مردانگى برافراشت. فقط و فقط براى آبيارى باغ رسالت و تقويت شجره طيبه لااله الا الله به سوى كربلا حركت كرد، ولى به خوبى مى دانست بى آبى به ريشه درخت اثر كرده و ديگر آب هاى معمولى اثرى ندارد و احتياج به تقويت قوى دارند. چنان كه در كشاورزى رسم است وقتى باغبان دانشمند ديدند درختى به كلى بى قوت شده تقويت قوى لازم دارد او را با قربانى علاج مى كنند، يعنى گوسفندى يا موجود جان دارى را كنار آن درخت ذبح و با پوست و گوشت و خون در پاى درخت دفن مى كنند تا درخت از نو قوت و قدرت بگيرد. (4)
آثار و نتايج نهضت امام حسين عليه السلام
آثار و نتايج نهضتى كه سيدالشهدا عليه السلام بر پا نمود، مزاياى آن تمام شدنى نيست و درس عبرتى است براى آيندگان و سرمشق نهضتى است بر از جان گذشتگان، بر آنها كه در راه دين و در احياى شريعت سيدالمرسلين صلى الله عليه و آله جان خود را نثار مى كنند و نفس هاى خود را قربانى مى دهند. و در فكر آنند كه ظلم و ستم هاى بنى اميه را با مرور زمان به ياد علاقمندان اسلام و قرآن بياورند و جناياتى كه آن شجره خبيثه در حق خاندان پيغمبر صلى الله عليه و آله كرده اند، با گذشت زمان كهنه و فراموش نگردد و جنايتكاران دوران نتوانند انكار نمايند، چنان كه در گذشته اشاره شد كه ابن تيميه با تمام بى حيايى و پروريى چه كلمات جنايتكارانه اى به قلم آورده و چطور كارى را كه مثل آفتاب است خواسته انكار نمايد. ابن تيميه ها در هر زمان در كمينند و در هر دوران مى خواهند طرفداران اهل بيت عليه السلام را هدف اكاذيب خودشان قرار بدهند.
لذا شيعه در تمامى روزها سوگوار حضرت سيدالشهدا عليه السلام است و از آنهاست روز اربعين آن حضرت كه در تظاهر به زيارت و اقامه ماتم و عزادارى كوتاهى نكرده و نبايد بكنند و از اين جاست كه امام حسن عسكرى عليه السلام زيارت اربعين را از علايم ايمان شمرده اند، چون مومن واقعى كسى است كه نگذارد آثار نهضت حسينى فراموش شود و از شركت در هدف آن حضرت كوتاهى نورزد. (5)
چون حسن بن على عليه السلام شهيد شد، شيعيان (6) عراق به جنبش آمدند و به امام حسين عليه السلام نامه نوشتند در خلع معاويه و بيعت با آن حضرت. اما او امتناع كرد و فرمود: ميان ما و معاويه (7) پيمان و عقدى است كه شكستن آن روا نباشد تا مدت آن سرآيد و چون معاويه بميرد در اين كار بايد نگريست.
معاويه در نيمه ماه رجب سال 60 هجرى در دمشق به جهنم واصل شد. يزيد وقت مرگ پدرش در حوران بود. (8) ضحاك بن قيس پس از مرگ معاويه به منبر رفت و كفن معاويه را به دست گرفت، خداى را سپاس گفت و ستايش كرد و گفت: معاويه پناه عرب بود. خداوند فتنه ها را به وسيله او از بين برد و او براى عرب پشتيبانى بزرگى بود. او را بندگان فرمانروايى داد و شهرها را به دست او گشود. (9)
اينك معاويه از اين جهان رفت و اين كفن اوست كه او را در آن بپيچيم و در گور كنيم و او را به اعمالش واگذاريم تا پس از برزخ در قيامت حاضر گردد و نتيجه كارهايش را ببيند. هركس ميل دارد او را تشييع كند بيايد. سپس ضحاك بر وى نماز گزارد و او را در مقبره باب الصغير دفن كردند، و بلافاصله توسط پيك مخصوص جريان را به يزيد اطلاع داد و تاكيد كرد كه هر چه زودتر در قصر خلافت حاضر شود و از مردم مجددا بيعت گيرد. (10)
يزيد پس از اطلاع از حوران بيرون شد و بعد از سه روز خود را به دمشق رسانيد ضحاك با گروهى از وى استقبال كردند. پس از آن كه به همديگر رسيدند ضحاك او را بالاى قبر پدرش برد و او بر قبر پدرش نماز گزارد و پس از آن داخل شهر شد و در مسجد جامع بر منبر قرار گرفت و گفت:
اى مردم، معاويه يكى از بندگان خدا بود، خداوند بر وى احسان كرد و سپس به سوى خود فراخواند. معاويه از جانشين بهتر و از سابقينش پايين تر بود. من از اعمال و كردار او سخن نمى گويم، زيرا خداوند به اسرار آن داناتر است. اگر پروردگار از وى درگذرد با رحمت خود از وى در گذشته و اگر او را عقوبت كند، به سبب گناهانى است كه وى مرتكب شده، من اينك بعد از وى به مقام خلافت نشسته ام. من اكنون در نظر ندارم حادثه ايجاد كنم و در تعقيب كسى باشم وليكن اگر كسى بخواهد از حدش تجاوز كند از او عذرى نخواهم پذيرفت. پدرم معاويه شما را در دريا به جنگ وامى داشت وليكن من اين برنامه را اجرا نخواهم كرد و شما را به جنگ دريايى نخواهم فرستاد. پدرم در تابستان با روميان جنگ مى كرد و من اين كار را نخواهم كرد. پدرم حقوق شما را در سه قسمت مى پرداخت وليكن من يكجا پرداخت مى كنم (11)
آرى، او بايد حقوق زياد به سربازان بى دينش بدهد تا فرزندان على عليه السلام را اذيت و آزار نمايند.
فصل اول: علل قيام امام حسين عليه السلام
- بازدید: 2077