فصل پنجم: همراه رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم)

(زمان خواندن: 18 - 36 دقیقه)

پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) فاطمه (عليها السلام) را بسيار مى بوسيد
روايات زيادى در مورد بوسيدن پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) دختر گراميش فاطمه را وجود دارد كه به نقل از آنها اكتفا مى كنيم.
1 - عايشه مى گويد: فاطمه (عليها السلام) در سخن گفتن، شبيه ترين مردم به رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) بود. وقتى بر پيغمبر وارد مى شد آن حضرت دستش را مى گرفت و مى بوسيد و بر جاى خودش مى نشانيد. هرگاه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) بر حضرت فاطمه (عليها السلام) وارد مى شد، فاطمه به احترام پدر از جاى بر مى خاست، دست آن حضرت را مى بوسيد و در جاى خودش مى نشانيد.
روزى عايشه ديد كه پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم) حضرت فاطمه را مى بوسد، عرض كرد: يا رسول الله! آيا هنوز هم فاطمه (عليها السلام) را مى بوسى با اينكه شوهر دارد؟ فرمود: اگر مى دانستى من چقدر فاطمه (عليها السلام) را دوست دارم محبت تو نيز نسبت به او زيادتر مى شد. فاطمه حوريه اى است به صورت انسان، من هر وقت مشتاق بوى بهشت مى شوم او را مى بوسم (1)
2 - عايشه مى گويد: هرگاه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) از مسافرت بر مى گشت گلوگاه فاطمه را مى بوسيد و مى فرمود: بوى بهشت از را او استشمام مى كنم.
3 - عايشه مى گويد: بسيارى از اوقات رسول خدا طره موى بالاى پيشانى فاطمه را مى بوسيد، او را مى بوييد و زبانش را بر او مى كشيد.
4 - حضرت امام محمد باقر و امام جعفر صادق (عليه السلام) فرمودند: پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) نمى خوابيد مگر آنكه اول صورت فاطمه را مى بوسيد، صورت خود را روى سينه فاطمه مى گذاشت و براى او دعا مى كرد.
در روايتى ديگر چنين آمده است: پيامبر تمام صفحه پيشانى فاطمه و يا ميان سينه او را مى بوسيد.
5 - ابو ثعلبه خشنى مى گويد: هرگاه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) از مسافرت بر مى گذشت به منزل فاطمه مى رفت، فاطمه به استقبال پدر مى رفت و حضرت او را در آغوش مى گرفت و بين ديدگانش را مى بوسيد.(2)
روزى حضرت زهراء (عليها السلام) به خدمت حضرت رسول رسيد. حضرت او را استقبال كرده، دستهايش را بوسيد، به هنگام خداحافظى بار ديگر دستهايش را بوسيد و او را بدرقه فرمود. راوى گويد، عرض كردم. اى رسول خدا! چنين كارى را درباره هيچ يك از شما نديده ام؟... پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: من اين كار را جز به فرمان پروردگارم انجام ندادم (3)
فاطمه پاره تن رسول خدا
روزى پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) در حالى كه دست حضرت فاطمه (عليها السلام) را گرفته بود از منزل بيرون آمد و فرمود: هر كس او را مى شناسد كه مى شناسد و هر كس او را نمى شناسد بداند كه فاطمه (عليها السلام) دختر محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) است، او پاره تن، قلب و روحى در كالبد من است. هر كس او را بيازارد، مرا آزرده و هر كس مرا بيازارد خدا را آزارده است.(4)
در روايتى ديگر آمده است كه:
در زمان حضرت رسول (صلى الله عليه و آله و سلم) ((ابولبابه))، ((رفاعة بن عبدالمنذر))، به منظور پذيرفته شدن توبه آنها، خود را به ستون مسجد بستند. وقتى كه توبه شان پذيرفته شد، حضرت فاطمه (عليها السلام) خواست او را از ستون باز كند، او گفت: سوگند ياد كرده ام كه جز رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) كسى مرا باز نكند. پيامبر فرمود: همانا فاطمه، پاره تن من است.(5)
كيست زهرا؟ آيينه ايزدنما

كيست زهرا؟ آيينه ذات خدا

كيست زهرا؟ مظهر كل الجمال

كيست زهرا؟ مظهر كل الجلال

كيست زهرا؟ مظهر كل الكمال

آيينه حسن جمال ذو الجلال

كيست زهرا؟ عاشق ذات خدا

مظهر اسماء و اوصاف خدا

كيست زهرا؟ دخت احمد، مصطفى

مظهر كل الكمال كبريا

فاطمه در بيان پيامبر
فاطمه زهراء (عليها السلام) به خاطر منزلت و جايگاهى كه در نزد پروردگار عالميان داشتند، بسيار مورد علاقه پيامبر خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) بودند. رسول اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) در قالب گفتار و كردار، بارها محبت و علاقه قلبى خود نسبت به فاطمه را ابراز داشتند كه در اينجا به نمونه هايى از آن كلمات اشاره مى كنيم.
1 -((فاطمة بضعة منى؛ فاطمه پاره تن من است)).
2 -((هى نور عينى؛ فاطمه نور چشم من است)).
3 -فاطمة حوراء انسية، كلما اشتقت الى الجنة قبلتها؛
فاطمه حوريه اى است به صورت انسان، هر زمانى كه من مشتاق بهشت مى شوم او را مى بوسم)).
4 -((ابنتى فاطمة حوراء آدمية؛ دخترم فاطمه حوريه است به صورت آدميان)).
5 -((فاطمة هى الزهرة؛ فاطمه گل است.)).
6 -فاطمة روحى اللتى بين جنبى؛فلاطمه روح و جان من است)).
7 -((فاطمه ثمرة فو آدى؛ فاطمه ميوه دل من است)).
8 -((و هى قلبى؛ فاطمه دل و قلب من است)).
9 -((فمن اذاها فقد آذانى؛ هر كس او را اذيت كند مرا اذيت كرده است)).
10 -((فمن اغضبها اغضبنى؛ هر كه او را خشمگين كند مرا خشمگين كرده است)).
11 -و يبسطنى ما بيسطها و يريبنى ما راءبها؛هر كس فاطمه را شاد كند مرا شاد كرده است و هر كه فاطمه را نگران كند مرا نگران كرده است)).
بوى بهشت
ابن عباس گويد: عايشه بر رسول خدا وارد شد، در حالى كه پيامبر مشغول بوسيدن فاطمه (عليها السلام) بود. سؤ ال كرد: آيا فاطمه را دوست مى دارى؟ فرمود آرى! والله تو نيز اگر ميزان دوست داشتن مرا نسبت به او مى دانستى محبتت به فاطمه ام زيادتر مى شد، زيرا آن شب كه مرا به آسمان چهارم به معراج بردند، در آن هنگام به من خرماى تازه اى كه نرم تر از كف و معطرتر از مشك و شيرين تر از عسل بود دادند. خرما در من به صورت نطفه در آمد و از آن خديجه (عليها السلام) به فاطمه (عليها السلام) حامله شد. پس فاطمه (عليها السلام)، حوريه اى است به صورت انسان كه هرگاه من مشتاق بهشت مى شوم بوى فاطمه (عليها السلام) را استشمام مى كنم.(6)
دعاى پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) براى فاطمه (عليها السلام)
عمران بن حصين مى گويد: يك روز خدمت رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) بودم كه حضرت فاطمه (عليها السلام) بر او وارد شد. وقتى چشم آن حضرت به صورت دخترش كه از شدت گرسنگى زرد و آثار از خون در آن ديده نمى شود افتاد، او را به نزد خويش خواند، دست مباركش ‍ را بر سينه او نهاد و فرمود: اى خدايى كه گرسنه ها را سير مى كنى و درماندگان را بالا مى برى، فاطمه (عليها السلام) دختر محمد را گرسنه مدار. عمران مى گويد: به بركت دعاى پيغمبر زردى صورت حضرت زهراء (عليها السلام) بر طرف شد و آثار خون در صورتش هويدا گشت.(7)
فاطمه جان! صدايم كن ((اى پدر))
وقتى كه آيه شريفه:
لا تجعلوا دعاء الرسول بينكم كدعاء بعضكم بعضا.(8)
نازل شد، فاطمه زهراء (عليها السلام) شاگرد اول قرآن، لحن گفتگوى خود را با پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) عوض كرده و به جاى پدرم، در هنگام گفتگو با پيامبر از واژه ((يا رسول الله)) استفاده نمود.
اين واژه هر چند حاوى يك نوع احترام و تكريم بود، اما براى رسول خدا از طرف فاطمه (عليها السلام) رنگ و بوى عاطفى و جلاى عشق و صفا را نداشت و واژه اى دلنشين براى پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) از طرف دخترش نبود، (لذا با عكس العمل پيامبر مواجه گرديد.)(9)
از امام صادق (عليه السلام) روايت شده است كه: حضرت فاطمه زهراء (عليها السلام) فرمودند: به هنگام نزول آيه شريفه ((لا تجعلو دعا الرسول...)) هيبت و شكوه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) مانع از اين شد كه به حضرت بگويم ((يا ابة، اى پدر جان)) لذا ((يا رسول الله)) خطاب مى كردم. چند بار ايشان را به همين ترتيب صدا كردم، ولى پيامبر از پاسخ دادن خوددارى فرمودند تا اينك رو به من كرده فرمود: فاطمه جان! اين آيه درباره تو و خانواده تو و نسل تو نازل نشده است، تو از منى و من از تو هستم. اين آيه در رابطه با جفاكاران و انسانهاى خودخواه و متكبر نازل گرديده است. پس فاطمه جانم، به من بگو ((اى پدر))، زيرا اين كلمه قلبم را احياء كرده و خدا را ارضى مى كند.
انت منى و انا منك، قولى يا ابة فانها اءحيى للقلب و اءرضى للرب؛تو از منى و من از تو، بگو به من ((اى پدر))، زيرا آن مايه حيات قلب من و خشنودى پروردگار است.(10)
پس حضرت، پيشانى مرا بوسيد و آب دهان مبارك را به صورتم كشيد كه پس از آن ديگر به استعمال عطر نيازى نداشتم.(11)
اطاعت از پدر
اسماء دختر عميس روايت كرده اند كه گفت:
روزى در خدمت فاطمه (عليها السلام) در حالى كه در گردنش گردنبندى از طلا بود نشسته بودم. (اين گردنبد را حضرت على (عليه السلام) از سهم غنايم جنگى خود براى فاطمه (عليها السلام) خريده بود). در اين وقت رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) وارد خانه دخترش شد، چون چشمش به آن گردنبند افتاد فرمود:
اى فاطمه (عليها السلام)! مردم نمى گويند فاطمه (عليها السلام) دختر محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) زيور آلات جباران را به تن كرده است؟ رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) بيش از اين سخنى نگفت. حضرت فاطمه (عليها السلام) با شنيدن سخن كوتاه پدر، گردنبند را بيرون آورده، آن را فروخت و با پول آن بنده اى خريدارى كرد و آزاد نمود.(12)
آموختن از پدر
زراره از امام صادق (عليه السلام) روايت كرده كه فرمود:
فاطمه (عليها السلام) نزد رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) اظهار دلتنگى كرد. رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) برگ خرمايى به او داد و فرمود: دخترم! آنچه در آن است بياموز.
در آن برگ چنين نوشته شده بود:
((هر كس به خدا و روز قيامت ايمان دارد، همسايه اش را اذيت نمى كند.))
((هر كس كه به خدا و روز قيامت ايمان دارد، مهمانش را گرامى مى دارد.))
((هر كس به خدا و روز قيامت ايمان دارد، بايد سخن نيك بگويد يا سكوت كند)).(13)
فاطمه (عليها السلام) بهترين افراد روى زمين
قال رسول الله (عليه السلام):
و لو كان الحسن شخصا لكان فاطمة، بل هى اعظم، ان فاطمة ابنتى و خير اهل الارض عنصرا و شرفا و كرما؛
رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود اگر حسن و نيكويى در قالب يك شخص و يك چهره در مى آمد آن شخص فاطمه بود، بلكه از آن هم بزرگتر بود، مطمئنا دختر من فاطمه بهترين افراد روى زمين از نظر شخصيت، شرافت و كرامت است.(14)
بركت غذا به دعاى فاطمه (عليها السلام)
جابر بن عبدالله انصارى مى گويد:
يك سال در مدينه قحطى شده بود و چند روزى بود كه پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) غذايى براى خوردن نداشت، پس به حجره هاى همسرانش رفت. اما غذايى نيافت.
به خانه فاطمه (عليها السلام) رفت و از دخترش تقاضاى غذا نمود. فاطمه (عليها السلام) عرض كرد: فدايت گردم، هيچگونه غذايى در خانه نيست، بعد از رفتن رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) يكى از همسايگان دو قرص نان و مقدارى گوشت براى فاطمه هديه آورد، فاطمه (عليها السلام) آن را گرفت و در ميان ظرفى نهاد و روپوشى بر آن گذاشت و گفت: رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) را بر خود و فرزندانم مقدم مى دارم، لذا توسط حسن و حسين (عليه السلام)، رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) را خبر كرد. آن حضرت دوباره به منزل دخترش آمد. فاطمه (عليها السلام) جريان هديه را خدمت پدر عرض كرد. پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: آن را نزد من بياورد، فاطمه (عليها السلام) آن ظرف را نزد پيامبر نهاد. پيامبر وقتى سرپوش را از روى ظرف برداشت ناگهان ديد كه ظرف پر از نان و گوشت است. پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) به فاطمه (عليها السلام) فرمود: اين غذا از كجا بدست آمده؟
فاطمه (عليها السلام) عرض كرد: ((از نزد خدا، خداوند به هر كس بخواهد روزى فراوان مى بخشد))
هو من عند الله يرزق من يشاء بغير حساب
پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم) حمد خداى را به جا آورده و فرمود: سپاس خدايى را كه تو را شبيه بانوى بنى اسرائيل (مريم) قرار داد.
پس همگى اهل خانه و حتى همسران پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) از آن غذا خوردند و سير شدند، ولى ظرف همچنان پر از غذا بود. حضرت فاطمه (عليها السلام) مى فرمايد: از آن غذا براى همه همسايه ها فرستادم، خداوند خير و بركت سرشارى به آن غذا داد چنانكه چنين بركتى به حضرت مريم (عليه السلام) عطا فرمود.(15)
خبر از حوادث آينده
روزى پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم) بر فاطمه زهراء (عليها السلام) وارد شد، حضرت زهراء (عليها السلام) مقدارى خوراكى از خرما، نان و روغن براى پدرش آماده كرد پيامبر، على، فاطمه، حسن و حسين (عليه السلام) براى تناول دور هم جمع شدند. پس از تناول طعام رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) به سجده رفت و سجده اى طولانى كرد، سپس ‍ خنديد، آنگاه گريست، سپس نشست. على (عليه السلام) گفت: اى رسول خدا! علت خنديدن و سپس گريه خود را براى ما بفرماييد. حضرت فرمود: وقتى كه با شما غذا خوردم از سلامتى و جمع شما، شادمان و مسرور شدم. پس سجده شكر به جاى آوردم. جبرئيل فرود آمد و گفت: آيا تو را از آنچه پس از تو بر خاندانت خواهد گذشت خبر ندهم؟ گفتم چرا برادرم! جبرئيل گفت، اما دخترت، او نخستين فرد از خاندان تو است كه پس از آنكه مورد ستم واقع شد، حقش را از او گرفتند و از ارث محرومش كردند و بر همسرش ستم روا داشتند به تو ملحق خواهد شد. اما پسر عمويت، مورد ظلم و ستم قرار مى گيرد و به شهادت مى رسد. اما حسن (عليه السلام) مورد ظلم و ستم قرار مى گيرد و به شهادت مى رسد. اما حسين (عليه السلام) مورد ظلم و ستم قرار مى گيرد و شهيد مى شود، پامال سم ستوران مى شود و با پيكر غرقه به خون در غربت دفن مى شود. رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: پس من در اين حال گريستم و گفتم: آيا كسى او را زيارت مى كند؟ گفت: غريبان، او را زيارت مى كنند. گفتم: زائر او چقدر ثواب مى برد؟ گفت: ثواب هزار حج و هزار عمره كه همه را با تو بجا آورده باشد. سپس خنديد.(16)

پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) فاطمه (عليها السلام) را بسيار مى بوسيد
روايات زيادى در مورد بوسيدن پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) دختر گراميش فاطمه را وجود دارد كه به نقل از آنها اكتفا مى كنيم.
1 - عايشه مى گويد: فاطمه (عليها السلام) در سخن گفتن، شبيه ترين مردم به رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) بود. وقتى بر پيغمبر وارد مى شد آن حضرت دستش را مى گرفت و مى بوسيد و بر جاى خودش مى نشانيد. هرگاه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) بر حضرت فاطمه (عليها السلام) وارد مى شد، فاطمه به احترام پدر از جاى بر مى خاست، دست آن حضرت را مى بوسيد و در جاى خودش مى نشانيد.
روزى عايشه ديد كه پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم) حضرت فاطمه را مى بوسد، عرض كرد: يا رسول الله! آيا هنوز هم فاطمه (عليها السلام) را مى بوسى با اينكه شوهر دارد؟ فرمود: اگر مى دانستى من چقدر فاطمه (عليها السلام) را دوست دارم محبت تو نيز نسبت به او زيادتر مى شد. فاطمه حوريه اى است به صورت انسان، من هر وقت مشتاق بوى بهشت مى شوم او را مى بوسم (1)
2 - عايشه مى گويد: هرگاه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) از مسافرت بر مى گشت گلوگاه فاطمه را مى بوسيد و مى فرمود: بوى بهشت از را او استشمام مى كنم.
3 - عايشه مى گويد: بسيارى از اوقات رسول خدا طره موى بالاى پيشانى فاطمه را مى بوسيد، او را مى بوييد و زبانش را بر او مى كشيد.
4 - حضرت امام محمد باقر و امام جعفر صادق (عليه السلام) فرمودند: پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) نمى خوابيد مگر آنكه اول صورت فاطمه را مى بوسيد، صورت خود را روى سينه فاطمه مى گذاشت و براى او دعا مى كرد.
در روايتى ديگر چنين آمده است: پيامبر تمام صفحه پيشانى فاطمه و يا ميان سينه او را مى بوسيد.
5 - ابو ثعلبه خشنى مى گويد: هرگاه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) از مسافرت بر مى گذشت به منزل فاطمه مى رفت، فاطمه به استقبال پدر مى رفت و حضرت او را در آغوش مى گرفت و بين ديدگانش را مى بوسيد.(2)
روزى حضرت زهراء (عليها السلام) به خدمت حضرت رسول رسيد. حضرت او را استقبال كرده، دستهايش را بوسيد، به هنگام خداحافظى بار ديگر دستهايش را بوسيد و او را بدرقه فرمود. راوى گويد، عرض كردم. اى رسول خدا! چنين كارى را درباره هيچ يك از شما نديده ام؟... پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: من اين كار را جز به فرمان پروردگارم انجام ندادم (3)
فاطمه پاره تن رسول خدا
روزى پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) در حالى كه دست حضرت فاطمه (عليها السلام) را گرفته بود از منزل بيرون آمد و فرمود: هر كس او را مى شناسد كه مى شناسد و هر كس او را نمى شناسد بداند كه فاطمه (عليها السلام) دختر محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) است، او پاره تن، قلب و روحى در كالبد من است. هر كس او را بيازارد، مرا آزرده و هر كس مرا بيازارد خدا را آزارده است.(4)
در روايتى ديگر آمده است كه:
در زمان حضرت رسول (صلى الله عليه و آله و سلم) ((ابولبابه))، ((رفاعة بن عبدالمنذر))، به منظور پذيرفته شدن توبه آنها، خود را به ستون مسجد بستند. وقتى كه توبه شان پذيرفته شد، حضرت فاطمه (عليها السلام) خواست او را از ستون باز كند، او گفت: سوگند ياد كرده ام كه جز رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) كسى مرا باز نكند. پيامبر فرمود: همانا فاطمه، پاره تن من است.(5)
كيست زهرا؟ آيينه ايزدنما

كيست زهرا؟ آيينه ذات خدا

كيست زهرا؟ مظهر كل الجمال

كيست زهرا؟ مظهر كل الجلال

كيست زهرا؟ مظهر كل الكمال

آيينه حسن جمال ذو الجلال

كيست زهرا؟ عاشق ذات خدا

مظهر اسماء و اوصاف خدا

كيست زهرا؟ دخت احمد، مصطفى

مظهر كل الكمال كبريا

فاطمه در بيان پيامبر
فاطمه زهراء (عليها السلام) به خاطر منزلت و جايگاهى كه در نزد پروردگار عالميان داشتند، بسيار مورد علاقه پيامبر خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) بودند. رسول اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) در قالب گفتار و كردار، بارها محبت و علاقه قلبى خود نسبت به فاطمه را ابراز داشتند كه در اينجا به نمونه هايى از آن كلمات اشاره مى كنيم.
1 -((فاطمة بضعة منى؛ فاطمه پاره تن من است)).
2 -((هى نور عينى؛ فاطمه نور چشم من است)).
3 -فاطمة حوراء انسية، كلما اشتقت الى الجنة قبلتها؛
فاطمه حوريه اى است به صورت انسان، هر زمانى كه من مشتاق بهشت مى شوم او را مى بوسم)).
4 -((ابنتى فاطمة حوراء آدمية؛ دخترم فاطمه حوريه است به صورت آدميان)).
5 -((فاطمة هى الزهرة؛ فاطمه گل است.)).
6 -فاطمة روحى اللتى بين جنبى؛فلاطمه روح و جان من است)).
7 -((فاطمه ثمرة فو آدى؛ فاطمه ميوه دل من است)).
8 -((و هى قلبى؛ فاطمه دل و قلب من است)).
9 -((فمن اذاها فقد آذانى؛ هر كس او را اذيت كند مرا اذيت كرده است)).
10 -((فمن اغضبها اغضبنى؛ هر كه او را خشمگين كند مرا خشمگين كرده است)).
11 -و يبسطنى ما بيسطها و يريبنى ما راءبها؛هر كس فاطمه را شاد كند مرا شاد كرده است و هر كه فاطمه را نگران كند مرا نگران كرده است)).
بوى بهشت
ابن عباس گويد: عايشه بر رسول خدا وارد شد، در حالى كه پيامبر مشغول بوسيدن فاطمه (عليها السلام) بود. سؤ ال كرد: آيا فاطمه را دوست مى دارى؟ فرمود آرى! والله تو نيز اگر ميزان دوست داشتن مرا نسبت به او مى دانستى محبتت به فاطمه ام زيادتر مى شد، زيرا آن شب كه مرا به آسمان چهارم به معراج بردند، در آن هنگام به من خرماى تازه اى كه نرم تر از كف و معطرتر از مشك و شيرين تر از عسل بود دادند. خرما در من به صورت نطفه در آمد و از آن خديجه (عليها السلام) به فاطمه (عليها السلام) حامله شد. پس فاطمه (عليها السلام)، حوريه اى است به صورت انسان كه هرگاه من مشتاق بهشت مى شوم بوى فاطمه (عليها السلام) را استشمام مى كنم.(6)
دعاى پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) براى فاطمه (عليها السلام)
عمران بن حصين مى گويد: يك روز خدمت رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) بودم كه حضرت فاطمه (عليها السلام) بر او وارد شد. وقتى چشم آن حضرت به صورت دخترش كه از شدت گرسنگى زرد و آثار از خون در آن ديده نمى شود افتاد، او را به نزد خويش خواند، دست مباركش ‍ را بر سينه او نهاد و فرمود: اى خدايى كه گرسنه ها را سير مى كنى و درماندگان را بالا مى برى، فاطمه (عليها السلام) دختر محمد را گرسنه مدار. عمران مى گويد: به بركت دعاى پيغمبر زردى صورت حضرت زهراء (عليها السلام) بر طرف شد و آثار خون در صورتش هويدا گشت.(7)
فاطمه جان! صدايم كن ((اى پدر))
وقتى كه آيه شريفه:
لا تجعلوا دعاء الرسول بينكم كدعاء بعضكم بعضا.(8)
نازل شد، فاطمه زهراء (عليها السلام) شاگرد اول قرآن، لحن گفتگوى خود را با پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) عوض كرده و به جاى پدرم، در هنگام گفتگو با پيامبر از واژه ((يا رسول الله)) استفاده نمود.
اين واژه هر چند حاوى يك نوع احترام و تكريم بود، اما براى رسول خدا از طرف فاطمه (عليها السلام) رنگ و بوى عاطفى و جلاى عشق و صفا را نداشت و واژه اى دلنشين براى پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) از طرف دخترش نبود، (لذا با عكس العمل پيامبر مواجه گرديد.)(9)
از امام صادق (عليه السلام) روايت شده است كه: حضرت فاطمه زهراء (عليها السلام) فرمودند: به هنگام نزول آيه شريفه ((لا تجعلو دعا الرسول...)) هيبت و شكوه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) مانع از اين شد كه به حضرت بگويم ((يا ابة، اى پدر جان)) لذا ((يا رسول الله)) خطاب مى كردم. چند بار ايشان را به همين ترتيب صدا كردم، ولى پيامبر از پاسخ دادن خوددارى فرمودند تا اينك رو به من كرده فرمود: فاطمه جان! اين آيه درباره تو و خانواده تو و نسل تو نازل نشده است، تو از منى و من از تو هستم. اين آيه در رابطه با جفاكاران و انسانهاى خودخواه و متكبر نازل گرديده است. پس فاطمه جانم، به من بگو ((اى پدر))، زيرا اين كلمه قلبم را احياء كرده و خدا را ارضى مى كند.
انت منى و انا منك، قولى يا ابة فانها اءحيى للقلب و اءرضى للرب؛تو از منى و من از تو، بگو به من ((اى پدر))، زيرا آن مايه حيات قلب من و خشنودى پروردگار است.(10)
پس حضرت، پيشانى مرا بوسيد و آب دهان مبارك را به صورتم كشيد كه پس از آن ديگر به استعمال عطر نيازى نداشتم.(11)
اطاعت از پدر
اسماء دختر عميس روايت كرده اند كه گفت:
روزى در خدمت فاطمه (عليها السلام) در حالى كه در گردنش گردنبندى از طلا بود نشسته بودم. (اين گردنبد را حضرت على (عليه السلام) از سهم غنايم جنگى خود براى فاطمه (عليها السلام) خريده بود). در اين وقت رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) وارد خانه دخترش شد، چون چشمش به آن گردنبند افتاد فرمود:
اى فاطمه (عليها السلام)! مردم نمى گويند فاطمه (عليها السلام) دختر محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) زيور آلات جباران را به تن كرده است؟ رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) بيش از اين سخنى نگفت. حضرت فاطمه (عليها السلام) با شنيدن سخن كوتاه پدر، گردنبند را بيرون آورده، آن را فروخت و با پول آن بنده اى خريدارى كرد و آزاد نمود.(12)
آموختن از پدر
زراره از امام صادق (عليه السلام) روايت كرده كه فرمود:
فاطمه (عليها السلام) نزد رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) اظهار دلتنگى كرد. رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) برگ خرمايى به او داد و فرمود: دخترم! آنچه در آن است بياموز.
در آن برگ چنين نوشته شده بود:
((هر كس به خدا و روز قيامت ايمان دارد، همسايه اش را اذيت نمى كند.))
((هر كس كه به خدا و روز قيامت ايمان دارد، مهمانش را گرامى مى دارد.))
((هر كس به خدا و روز قيامت ايمان دارد، بايد سخن نيك بگويد يا سكوت كند)).(13)
فاطمه (عليها السلام) بهترين افراد روى زمين
قال رسول الله (عليه السلام):
و لو كان الحسن شخصا لكان فاطمة، بل هى اعظم، ان فاطمة ابنتى و خير اهل الارض عنصرا و شرفا و كرما؛
رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود اگر حسن و نيكويى در قالب يك شخص و يك چهره در مى آمد آن شخص فاطمه بود، بلكه از آن هم بزرگتر بود، مطمئنا دختر من فاطمه بهترين افراد روى زمين از نظر شخصيت، شرافت و كرامت است.(14)
بركت غذا به دعاى فاطمه (عليها السلام)
جابر بن عبدالله انصارى مى گويد:
يك سال در مدينه قحطى شده بود و چند روزى بود كه پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) غذايى براى خوردن نداشت، پس به حجره هاى همسرانش رفت. اما غذايى نيافت.
به خانه فاطمه (عليها السلام) رفت و از دخترش تقاضاى غذا نمود. فاطمه (عليها السلام) عرض كرد: فدايت گردم، هيچگونه غذايى در خانه نيست، بعد از رفتن رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) يكى از همسايگان دو قرص نان و مقدارى گوشت براى فاطمه هديه آورد، فاطمه (عليها السلام) آن را گرفت و در ميان ظرفى نهاد و روپوشى بر آن گذاشت و گفت: رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) را بر خود و فرزندانم مقدم مى دارم، لذا توسط حسن و حسين (عليه السلام)، رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) را خبر كرد. آن حضرت دوباره به منزل دخترش آمد. فاطمه (عليها السلام) جريان هديه را خدمت پدر عرض كرد. پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: آن را نزد من بياورد، فاطمه (عليها السلام) آن ظرف را نزد پيامبر نهاد. پيامبر وقتى سرپوش را از روى ظرف برداشت ناگهان ديد كه ظرف پر از نان و گوشت است. پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) به فاطمه (عليها السلام) فرمود: اين غذا از كجا بدست آمده؟
فاطمه (عليها السلام) عرض كرد: ((از نزد خدا، خداوند به هر كس بخواهد روزى فراوان مى بخشد))
هو من عند الله يرزق من يشاء بغير حساب
پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم) حمد خداى را به جا آورده و فرمود: سپاس خدايى را كه تو را شبيه بانوى بنى اسرائيل (مريم) قرار داد.
پس همگى اهل خانه و حتى همسران پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) از آن غذا خوردند و سير شدند، ولى ظرف همچنان پر از غذا بود. حضرت فاطمه (عليها السلام) مى فرمايد: از آن غذا براى همه همسايه ها فرستادم، خداوند خير و بركت سرشارى به آن غذا داد چنانكه چنين بركتى به حضرت مريم (عليه السلام) عطا فرمود.(15)
خبر از حوادث آينده
روزى پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم) بر فاطمه زهراء (عليها السلام) وارد شد، حضرت زهراء (عليها السلام) مقدارى خوراكى از خرما، نان و روغن براى پدرش آماده كرد پيامبر، على، فاطمه، حسن و حسين (عليه السلام) براى تناول دور هم جمع شدند. پس از تناول طعام رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) به سجده رفت و سجده اى طولانى كرد، سپس ‍ خنديد، آنگاه گريست، سپس نشست. على (عليه السلام) گفت: اى رسول خدا! علت خنديدن و سپس گريه خود را براى ما بفرماييد. حضرت فرمود: وقتى كه با شما غذا خوردم از سلامتى و جمع شما، شادمان و مسرور شدم. پس سجده شكر به جاى آوردم. جبرئيل فرود آمد و گفت: آيا تو را از آنچه پس از تو بر خاندانت خواهد گذشت خبر ندهم؟ گفتم چرا برادرم! جبرئيل گفت، اما دخترت، او نخستين فرد از خاندان تو است كه پس از آنكه مورد ستم واقع شد، حقش را از او گرفتند و از ارث محرومش كردند و بر همسرش ستم روا داشتند به تو ملحق خواهد شد. اما پسر عمويت، مورد ظلم و ستم قرار مى گيرد و به شهادت مى رسد. اما حسن (عليه السلام) مورد ظلم و ستم قرار مى گيرد و به شهادت مى رسد. اما حسين (عليه السلام) مورد ظلم و ستم قرار مى گيرد و شهيد مى شود، پامال سم ستوران مى شود و با پيكر غرقه به خون در غربت دفن مى شود. رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: پس من در اين حال گريستم و گفتم: آيا كسى او را زيارت مى كند؟ گفت: غريبان، او را زيارت مى كنند. گفتم: زائر او چقدر ثواب مى برد؟ گفت: ثواب هزار حج و هزار عمره كه همه را با تو بجا آورده باشد. سپس خنديد.(16)

حديث معراج درباره زنان گمراه

حديث معراج درباره زنان گمراه
رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) در شب معراج زنانى را مشاهده فرمود كه به انواع عذابها گرفتار شده بودند، حضرت فاطمه (عليها السلام) فرمود: اى حبيب من، اى نور چشم من! مگر كار و رفتار اين زنها چه بود كه خداوند اين گونه عذابها را بر آنان مقرر داشت؟ رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: دخترم! آن زنى كه به موهايش آويزان بود زنى بود كه موهايش را از مردها نمى پوشاند، و آن كسى كه به زبانش آويخته شده بود، شوهرش را اذيت مى كرد، و آن زنى كه به پاهايش آويخته شده بود، بدون اجازه شوهرش از خانه بيرون مى رفت و آن زنى كه گوشت بدن خود را مى خورد، به خاطر آن بود كه بدن خود را براى مردم آرايش مى كرد و آن زنى كه به شكل سگ بود و آتش از پايينش وارد و از دهانش خارج مى شد، به خاطر آن بود كه زنى آواز خوان و نوحه سرا و حسود بود.(17)
فاطمه (عليها السلام) پرستار پدر
در غزوه احد پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم) زخمهاى فراوانى ديده بود، به همين علت خبر شهادت آن حضرت را به مدينه آوردند. 14 نفر از زنان هاشمى و نزديكان اهلبيت (عليه السلام) براى كسب اطلاع از حال پيامبر سراسيمه به طرف احد بيرون رفتند، قافله سالار آنها فاطمه زهراء (عليها السلام) بود. وقتى به محل استقرار سپاه اسلام رسيدند، فاطمه (عليها السلام) با ديدن بدن مجروح پدر، او را در آغوش گرفت و گريست. بدن و لباس آن حضرت غرق خون بود. فاطمه با كمك على (عليه السلام) كه با سپر آب مى آورد، بر زخمهاى پيامبر مى ريخت و فاطمه زخمهاى پدر را مى شست، اما هر چه مى شستند خون بند نمى آمد، بلكه خونريزى بيشتر مى شد. فاطمه قطعه حصيرى را سوزاند و خاكستر آن را بر زخمهاى پدر گذاشت تا آنكه خون قطع شد. پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم) روزها استخوان پوسيده را مى سوزانيد و با آن زخمها را دود مى داد تا بهتر شد.(18)
پدر به فدايت
رفتار پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) چنان بود كه هرگاه به سفرى مى رفت آخرين كسى كه براى خداحافظى نزد او مى رفت فاطمه (عليها السلام) بود و چون از سفر باز مى گشت نخستين كسى را كه به ديدارش  مى رفت فاطمه (عليها السلام) بود كه مدتى طولانى در نزد او مى ماند. در يكى از سفرها فاطمه (عليها السلام) در غياب پدر دستبند و گردن بند و دو گوشواره و يك پرده براى درب خانه تهيه كرد تا با وضع بهترى پدر و شوهرش را ديدار كند. پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) در مراجعت از سفر يكسره به خانه فاطمه (عليها السلام) آمد، اما بر خلاف گذشته اصحاب ديدند كه رسول خدا خيلى زود در حالى كه آثار ناراحتى در چهره اش نمايان بود از خانه فاطمه خارج شد، به مسجد آمد و به منبر رفت. فاطمه (عليها السلام) از نگاه پر معناى پدر فهميد كه او بسيار آزرده شده، اشكش جارى گشت، زيرا تا كنون پيامبر با او چنين بر خورى نكرده بود.
فاطمه (عليها السلام) كه چنان ديد فورا دستبند و گردن بند و گوشواره ها را باز كرده، همه را زند رسول خدا فرستاد و براى پدر پيغام فرستاد كه: دخترت سلام مى رساند و مى گويد: اينها را در راه خدا صرف كن! همينكه فرستاده فاطمه به نزد رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) آمد و جريان را معروض داشت، پيغمبر سه بار فرمود: ((فداها ابوها؛ پدرش به فدايش ‍ باد)). دنيا از براى محمد و خاندان او نيست، اگر دنيا در پيش خدا به اندازه بال مگسى ارزش داشت شربتى از آب به كافر نمى داد. پغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم) اين سخنان را فرمود و از منبر پائين آمد و به خانه فاطمه (عليها السلام) رفت.(19)
كمك به خانواده شهداء
وقتى كه جعفر بن ابيطالب در غزوه ((موته)) شهيد شد اين خبر به رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) رسيد. پيامبر گريست و صحابه نيز گريه كردند و اين خبر به اندرون خانه پيامبر نيز رسيد. رسول اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) به خانه اسماء آمده و فرزندان جعفر را خواسته، دست بر سر آنان كشيد و آنان را بوئيد و بر سينه خويش چسباند. اسماء احساس كرد كه واقعه اى اتفاق افتاده، لذا سؤ ال كرد: اى رسول خدا! آيا از جعفر خبرى رسيده؟ پيامبر گريه كرده و فرمود: جعفر را پيش خدا بدان.
سپس رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) به سمت منزل دختر خويش ‍ حضرت فاطمه زهراء (عليها السلام) رفته و به وى فرمود: طعامى براى خانواده جعفر درست كن، زيرا آنان مشغول عزادارى هستند. فاطمه (عليها السلام) آردى تهيه كرد و با آن مقدار فراوانى نان پخته، سپس نانها را به همراه مقدارى خرما به خانه جعفر فرستاد.(20)
گريه فاطمه (عليها السلام) به خاطر نزول آيه عذاب
سيد بن طاووس از كتاب ((زهد النبى)) نقل مى كند:
هنگامى كه آيات
و ان جهم لموعدهم اجمعين # لها سبعة ابواب لكل باب منهم جزء مقسوم (21)
نازل شد، پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) گريه شديدى كرد، صحابه نيز از گريه آن حضرت به گريه افتادند. ولى كسى علت گريه آن حضرت را نمى دانست. پيامبر چنان منقلب بود كه كسى نمى توانست از او سؤ ال كند. عادت رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) اين بود كه هرگاه فاطمه (عليها السلام) را مى ديد خوشحال مى شد، از اين رو يكى از اصحاب به حضور فاطمه (عليها السلام) رفت تا او را نزد پيامبر بياورد، وقتى كه به خانه زهراء وارد شد ديد كه او مشغول آسيا كردن جو است و آيه ((و ما عندالله خير و ابقى))(22) را مى خواند آن مرد صحابى سلام كرد و جريان گريه رسول خدا را به او خبر داد. فاطمه (عليها السلام) بى درنگ برخاست و چادر كهنه اى كه دوازده وصله از ليف خرما داشت به سر گرفت و از خانه بيرون آمد. سلمان او را ديد و گريه كرد، و گفت: ((واحزناه!)) دختران قيصر روم و كسرى (شاه ايران) لباسهاى ((سندس)) و ((حرير)) بپوشند، اما دختر پيامبر چادرى را كه دوازده وصله دارد و كهنه است به سر كند!!
فاطمه (عليها السلام) به حضور پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) آمد و عرض كرد: پدر جان فدايت گردم: علت گريه تو چيست؟
پيامبر دو آيه فوق را كه جبرئيل نازل كرده بود خواند.
فاطمه (عليها السلام) وقتى كه نام جهنم را شنيد، با صورت به روى زمين افتاده و پى در پى مى گفت:
((الويل ثم الويل لمن دخل النار
واى، سپس واى بر كى كه وارد دوزخ گردد.))(23)
بهشت وعده گاه فرزندان فاطمه (عليها السلام)
روزى رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) وارد منزل دخترش فاطمه زهراء (عليه السلام) شد، حضرت فاطمه مشغول روشن كردن آتش بود تا براى اهل خانه خود غذايى بپزد. على (عليه السلام) و فرزندانش در كنارى خوابيده بودند. رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) كنار دخترش ‍ نشست و با او مشغول صحبت شد. در اين هنگام امام حسن (عليه السلام) از خواب بيدار شده خدمت پيامبر آمد و عرض كرد: باباجان! آب مى خواهم. پيامبر او را در آغوش كشيد، سپس برخاست و به سوى شتر شير ده خود آمد و با دست خود آن را دوشيد، آنگاه كاسه شير را آورد تا به حسن (عليه السلام) بدهد، پس حسين (عليه السلام) بيدار شده، عرض كرد: باباجان! آب مى خواهم. پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: فرزندم! برادرت كه از تو بزرگتر است پيش از تو آب خواسته است.
حسين (عليه السلام) عرض كرد: اول بايد مرا سيراب فرمايى. پيامبر با نرمى و مهربانى از او مى خواست تا بگذارد ابتدا برادرش حسن (عليه السلام) بياشامد، ولى او نمى پذيرفت. در اين حال فاطمه (عليها السلام) عرض ‍ كرد: پدرجان! گويا حسن را بيشتر دوست دارى؟ فرمود: او را بيشتر دوست ندارم، هر دو نزد من برابرند، جز اينكه حسن اول تقاضاى آب كرد و او مقدم تر است. من و تو و آنان و على (عليه السلام) همگى در بهشت در يك جا و يك درجه قرار داريم.(24)
خدا به تو رحم كند
بلال مؤ ذن رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) بود و معمولا زودتر از بقيه براى نماز حاضر مى شد، اما يك روز بلال از وقت معمول ديرتر به نماز صبح حاضر شد.
رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) علت دير آمد بلال را پرسيد، عرض كرد: وقتى به مسجد مى آمدم از منزل فاطمه (عليها السلام) عبور كردم، ديدم مشغول آسيا گردن است و بچه اش گريه مى كند. عرض كردم: اى دختر رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) يكى از كارهايت را به من واگذار كن، تا شما را كمك كنم، فرمود: بچه دارى از من بهتر ساخته است، اگر ميل دارى در آسيا گرداندن كمك كن. من آسيا كردن را به عهده گرفتم، از اين جهت ديرتر به مسجد آمدم.
پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: به فاطمه رحم كردى خدا به تو ترحم كند.(25)
دعاى پيامبر و شفاى فاطمه (عليها السلام)
روز پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم) به عيادت دخترش كه بيمار شده بود آمد. حضرت به او فرمود: زهراى من! حالت چطور است؟ چرا غمگينى؟ فاطمه (عليها السلام) عرض كرد: پدر جان! كسالت دارم. پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: آيا به چيزى ميل دارى؟ فاطمه (عليها السلام) عرض كرد: به انگور ميل دارم، ولى مى دانم كه اكنون فصل انگور نيست. پيامبر فرمود: خداوند قدرت آن را دارد كه انگور براى ما بفرستد. آنگاه دست به دعا برداشت و عرض كرد:
اللهم ائتنا به مع افضل امتى عندك منزلة؛خدايا انگور را همراه كسى كه از نظر مقام بهترين فرد امت من در پيشگاه توست نزد ما بفرست.
لحظاتى نگذشت كه على (عليه السلام) در حالى كه زنبيلى زير عبا به دست گرفته بود وارد خانه شد. پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) به او فرمود: يا على! چه همراه دارى؟ عرض كرد: انگور است كه براى فاطمه (عليها السلام) آورده ام. پيامبر خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) دوبار فرمود: ((الله اكبر، الله اكبر))، خدايا همانگونه كه دعاى مرا (در مورد بهترين فرد امت) به على (عليه السلام) اختصاص دادى، شفاى دخترم را در اين انگور قرار بده. فاطمه زهراء (عليها السلام) از آن انگور خورد و هنوز پيامبر از خانه ايشان بيرون نرفته بود كه آن بانوى بزرگوار با اذن پروردگار شفا يافت.(26)
رؤياى صادقه فاطمه (عليها السلام)
حضرت فاطمه (عليها السلام) بعد از ((حجة الوداع)) در خواب ديدند كه: قرآنى در دست دارد و مى خواند، ناگاه قرآن از دستش افتاد و مفقود شد. وحشت زده از خواب بيدار شد، خدمت پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) رسيد و از خوابش براى رسول خدا گفت. پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: نور ديده ام! آن قرآنى كه در خواب ديدى، من بودم كه به زودى از نظرها ناپديد مى شوم. و به ديدار حق مى روم.(27)
نگذاريد پيامبر را بيازارند
پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) در واپسين روزهاى زندگانى، روزى به منبر رفت و فرمود:
هر كس از من طلبى دارد درخواست نمايد، آنگاه بلال در كوچه هاى مدينه فرياد زد كه: اى مردم! اينك اين محمد بن عبدالله است كه مى خواهد قبل از روز قيامت قصاص شود هر كس حقى از او طلب دارد بخواهد.
مردى بلند شد و گفت: اى رسول خدا! شما در جنگ بدر كه صف سربازان را تنظيم مى كرديد، با شلاق خود بر شكم من در حالى كه لخت بود، زديد.
پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: بيا قصاص كن. مرد گفت: همان شلاق را بياوريد.
پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) به بلال اشاره فرمود كه از خانه فاطمه (عليها السلام) همان شلاق روزهاى جنگ را بياورد.
وقتى كه بلال از فاطمه (عليها السلام) سراغ شلاق را گرفت، حضرت فرمود: اى بلال! پدرم با شلاق چه مى خواهد بكند؟ الان كه روز جنگ نيست؟
وقتى كه بلال آنچه را در مسجد گذشت براى فاطمه شرح داد، آن حضرت ناله اى زد و گفت: واى از اين اندوه، براى اندوه تو اى پدر، غير از تو چه كسى سرپرست فقرا و تهيدستان و درماندگان است؟
اى دوست خدا و دوست همه دلها! اى بلال به فرزندانم حسن و حسين بگو نزد آن مرد رفته تا از آنان قصاص كند و نگذارند پيامبر را بيازارد.
در ادامه آمده است: وقتى كه شلاق را آوردند پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) پيراهن خود را بالا زد تا آن مرد با شلاق بر همان موضع بزند ولى بر شكم پيامبر بوسه زد و گفت: منظورم از اين كار همين بود.(28)
پدر جان شما را كجا ملاقات كنم؟
جابر بن عبدالله انصارى از قول على (عليه السلام) نقل مى كند كه: حضرت فاطمه (عليها السلام) از رسول خدا پرسيد: اى پدر، در روز توقفگاه بزرگ (روز قيامت) شما را كجا ملاقات كنم؟
حضرت فرمود: اى فاطمه، كنار در بهشت در حالى كه پرچم ((الحمدلله)) با من است و نزد پروردگارم امت خود را شفاعت مى كنم.
عرض كرد: پدرم اگر آنجا ملاقاتت نكردم؟
فرمود: مرا بر حوض كوثر ملاقات كن، در حالى كه به امتم آب مى دهم.
عرض كرد: اگر آنجا ملاقاتت نكردم؟
فرمود: مرا به صراط ملاقات كن؛ در حالى كه ايستاده ام و مى گويم: پروردگارا! امت مرا سالم نگه دار.
عرض كرد: اگر آنجا ملاقاتت نكردم؟
فرمود: مرا نزد ميزان ملاقات كن، در حالى كه مى گويم: پروردگارا! امت مرا سلامت نگه دار.
عرض كرد: اگر آنجا ملاقات نكردم؟
حضرت فرمود: مرا بر كنار جهنم ملاقات كن، در حالى كه امتم را از شعله و زبانه هاى آتش منع مى كنم، پس فاطمه (عليها السلام) با شنيدن اين جمله خوشحال شد.(29)
راز پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) با فاطمه (عليها السلام)
در هنگامه وفات رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) صحبتهاى خصوصى و سرى بين پيامبر و حضرت فاطمه (عليها السلام) صورت پذيرفت كه در ابتداء، حضرت زهراء (عليها السلام) گريست و در پايان صحبت آن حضرت، شاد و خندان دانه هاى اشك را از صورت مبارك پاك كرد. براى همه اين گريه و خنده جاى سؤ ال بود؟
پس از وفات پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) از حضرت زهراء (عليها السلام) علت را پرسيدند، جواب داد: علت گريه نخستين اين بود كه: در ابتدا رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) به من فرمود كه جبرئيل هر سال يك بار قرآن را به من عرضه مى فرمود، ولى امسال و هم اكنون دوبار عرضه كرد. من مرگ و وفات خود را نزديك مى بينم. دخترم! با تقوا باش و صبر پيشه كن. من با شنيدن اين خبر گريستم. سپس فرمود: دخترم هيچ زنى در مقام و منزلت مانند تو نيست پس در صبر و بردبارى مانند كمترين زنان نباش و اين را بدان كه تو نخستين كسى هستى كه به من ملحق خواهى شد. با شنيدن اين خبر خوشحال شدم و خنديدم.(30)
گريه پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) بر مظلوميت فاطمه (عليها السلام)
شيخ طوسى از ابن عباس روايت كرده است كه: چون هنگام وفات حضرت رسول اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) نزديك شد آن قدر گريست كه آب ديده اش بر محاسن مباركش جارى شد. عرض كردند: يا رسول الله! سبب گريه شما چيست؟
فرمود: به خاطر آنچه افراد جفاكار از امت من، نسبت به فرزندانم روا مى دارند گريه مى كنم. گويا مى نگرم كه بعد از من به دخترم فاطمه ستم كنند و او ندا زند: يا ابتاه و احدى از امت من او را كمك و اعانت نكند. حضرت فاطمه (عليها السلام) وقتى كه اين سخن را از پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) شنيد گريست. پيامبر اكرم فرمود: دخترم گريه نكن.
فاطمه گفت: اى پيامبر خدا! گريه نمى كنم براى آنچه بعد از تو با من خواهند كرد، بلكه گريه من از مفارقت شماست يا رسول الله!
حضرت فرمود: بشارت باد تو را اى فاطمه! كه زود به من ملحق خواهى شد و از اهل بيت من تو اول كسى خواهى بود كه به من ملحق مى شوى.(31)
آخرين سخنان پدر با دختر
سليم بن قيس هلالى مى گويد: از سلمان فارسى شنيدم كه مى گفت:
در آن بيماريى كه پيامبر از دنيا رفت نزد آن حضرت نشسته بودم كه فاطمه زهراء (عليها السلام) وارد شد، چون حال ضعف پدر را ديد بغض گلويش را گرفت به طورى كه اشك بر گونه هايش جارى شد.
پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: دخترم، چرا گريه مى كنى؟ عرض كرد، يا رسول الله! بعد از تو بر خودم و بر فرزندانم از بى اعتنايى و ضايع شدن حقمان مى ترسم.
پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) در حالى كه چشمانش اشك آلوده شده بود فرمود: اى فاطمه! مگر نمى دانى ما اهل بيتى هستيم كه خداوند براى ما آخرت را بر دنيا ترجيح داد و فنا را بر همه خلقش حتمى نموده است. خداوند تبارك و تعالى توجهى به زمين نمود و مرا از ميان آنان انتخاب كرد و سپس بار دوم به زمين توجه نمود و همسر تو را انتخاب كرد. سپس بار سوم به زمين توجه كرد و تو و يازده نفر از فرزندانت و فرزندان برادرم و شوهرت را كه از نسل تو هستند انتخاب كرد.
دخترم، آيا نمى دانى كه از جمله كرامت هاى خداوند بر تو آن است كه تو را به ازدواج بهترين امتم و بهترين اهل بيت در آورده است. تو سيده زنهاى اهل بهشت هستى و دو پسرت حسن و حسين (عليه السلام) دو آقاى اهل بهشتند. حضرت زهراء (عليها السلام) از آنچه پدرش به او فرمود مسرور و خوشحال شد.(32)
وعده ديدار
حضرت زهراء در واپسين لحظات عمر حضرت رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) به آن حضرت عرض كرد: پدرجان! من لحظه اى در دنيا در فراق شما نمى توانم صبر كنم، قرار من و شما فردا كجا؟
حضرت فرمود: تو نخستين كسى هستى كه به من ملحق خواهى شد و قرار من و تو در كنار پل جهنم.
گفت: مگر خداوند متعال جسم و بدن شما را بر آتش حرام نكرده است؟
فرمود: آرى، اما من در آنجا ايستاده ام تا اينكه امتم عبور كنند.
عرض كرد: اگر شما را آنجا نديدم؟
فرمود مرا در كنار پل هفتم از پل هاى جهنم در حالى خواهى ديد كه از ستمديده درخواست بخشش ستمگر از ظلمش مى كنم.
پرسيد: اگر شما را نديدم؟
فرمود: مرا در مقام شفاعت مى بينى و من امت خود را شفاعت مى كنم.
پرسيد: اگر شما را آنجا نديدم؟
فرمود: مرا نزد ميزان مى بينى در حالى كه از خداوند براى امتم رهايى از آتش را مى خواهم.
پرسيد: اگر شما را آنجا نديدم؟
فرمود: مرا در كنار حوض خود (كوثر) خواهى ديد. عرض حوض من به اندازه فاصله بين((ايله))تا((صنعا))است.(33) بر سر حوضم هزاران جوان ايستاده كه هزار جام مانند در منظوم و جواهر سپيد پوشيده شده در دست دارند در يك صف كنار يكديگر ايستاده اند. هر كس يك بار از آن بياشامد پس از آن هيچ گاه تشنه نخواهد شد. حضرت همچنان پاسخ مى داد تا وقتى كه روح از بدن مباركش مفارقت كرد.(34)
سخنى نمى گويم كه پروردگارم را به خشم آورد
جابر انصارى مى گويد: فاطمه (عليها السلام) كنار بستر پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) نشسته بود و با اندوهى جانكاه مى گفت:
((وا كرباه لكربك يا ابتاه؛ آه و فغان از رنج و مصيبت تو اى پدر جان)).
پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) به فاطمه (عليها السلام) فرمود: دخترم، براى من بعد از امروز رنجى نخواهد بود. اى فاطمه! نبايد در وفات پدرت گريبان چاك كنى و سيلى به صورت بزنى، تو همچنان كه پدرت در مرگ پسرش ابراهيم گفت، بگو ((ديدگان اشك مى ريزند، و دل به درد مى آيد ولى سخنى نمى گويم كه پروردگار را به خشم آورد در مصيبت تو اى ابراهيم اندوهناكيم)).(35)
فاطمه (عليها السلام) در لحظات آخر عمر پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم)
رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) در آخرين لحظات عمر شريفشان به على (عليه السلام) فرمودند: سرم را بر دامن خود بگير، زيرا كه امر الهى فرا رسيد و چون جان من بيرون رود مرا رو به قبله بگذار و كار غسل و كفن مرا خودت انجام بده. حضرت على (عليه السلام) سر آن حضرت را به دامن گرفت، آن حضرت از حال رفت، فاطمه (عليها السلام) خود را بر آن حضرت افكند و به روى او نگاه مى نمود و نوحه و گريه مى كرد و اين شعر ابوطالب را مى خواند:
و ابيض يستسقى الغمام بوجهه

ثمال اليتامى عصمة اللارامل

((و سفيد روئى كه مردم به بركت روى او طلب باران مى كنند، او كه فرياد رس يتيمان و پناه بيوه زنان است.))
رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) چشمش را باز كرد و با آواز ضعيف فرمود: دختر جانم: اى گفتار عمويت ابوطالب است، آن را مخوان ولى اين آيه را بخوان:
و ما محمد الا رسول قد خلت من قبله الرسل اءفان مات او قتل انقلبتم على اعقابكم و من ينقلب على عقبيه فلن يضر الله شيئا و سيجزى الله الشاكرين (36)
در اين هنگام فاطمه (عليها السلام) صداى گريه اش بلند شد، پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) به او اشاره كرد كه نزديك بيا. فاطمه (عليها السلام) نزديك رفت، پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) آهسته به او سخنى گفت كه روى فاطمه از آن سخن شكوفا شد، سپس جان رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) قبض گرديد...
در حديث آمده: كه بعد از رحلت پيامبر از فاطمه (عليها السلام) پرسيدند كه آن سخن پيامبر با تو چه بود كه موجب خرسندى تو گرديد؟ فرمود: پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) به من خبر داد كه من نخستين نفر از اهل بيت او هستم كه به او ملحق مى گردم و بعد از او چندان نمى گذرد كه من به او مى پيوندم و اين مژده موجب از بين رفتن اندوه من مى گرديد.(37)
گفتگوى فاطمه (عليها السلام) با عزرائيل
از ابن عباس روايت شده: رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) هنگام بيمارى لحظه اى بيهوش گرديد، در آن هنگام در خانه كوبيده شد. فاطمه (عليها السلام) فرمود: كيستى؟
كوبنده در گفت: مرد غريبى هستم آمده ام از رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) پرسشى كنم! آيا اجازه مى دهيد به محضرش برسم؟
فاطمه (عليها السلام) فرمود: باز گرد، خدا تو را بيامرزد، اكنون پيامبر بيمار است.
آن شخص غريب رفت و پس از لحظه اى باز آمد و در خانه را كوبيد و گفت: مرد غريبى است از پيامبر اجازه ورود مى طلبد آيا به غريبان اجازه ورود مى دهيد؟ در اين هنگام رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) به هوش ‍ آمد و فرمود: فاطمه جانم! آيا مى دانى اين شخص كيست؟ اين كسى است كه جمعيتها را پراكنده مى كند، لذات را در هم مى شكند، اين فرشته مرگ (عزائيل) است، به خدا سوگند قبل از من از كسى اجازه نگرفته و پس از من هم از احدى اجازه نمى گيرد، به خاطر مقام ارجمندى كه در پيشگاه خداوند دارم از من اجازه مى طلبد، به او اجازه ورود بده.
فاطمه (عليها السلام) به او فرمود: داخل شو، خدا تو را بيامرزد، عزرائيل مانند نسيم ملايمى وارد خانه پيامبر شد و گفت:
السلام على اهل بيت رسول الله؛سلام بر خاندان رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم).(38)
سيماى پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) از ديدگاه فاطمه (عليها السلام)
حضرت زهراء (عليها السلام) بعد از رحلت پدر ناله هاى جانسوزى دارد كه دل هر عاشقى را به درد مى آورد. حضرتش در فراق پدر و در توصيف او مى گويد:
((پدر عزيزم دنيا به جمال تو با رونق و روشن بود و امروز در عزاى تو گلهاى جهان پژمرده است، اكنون، ترو خشك دنيا حكايت از ظلمت و تاريكى مى نمايد. تو بهار دين پروردگار عالم بودى، تو نور فروزان نبوت بودى، چه شد در فراق تو كوهسارها فرو نمى ريزد، چه پيش آمد درياها فرو نمى نشينند. چگونه است كه آب زمين را فرا نمى گيرد. پدر عزيزم: فرشته گان بر تو گريستند محراب تو بى مناجات و معطل ماند. تو خود قرين مسرت و شادى گشتى و بهشت به لقاى تو در دعاى تو زينت گرفت. اى روشنايى روز و جلوه و مجال خورشيد، تو كجايى كه جهان دور از تو لباس ‍ عزا پوشيده و گلهاى شاداب بهارى در غم تو، رنگ خزان به خود گرفته. پدر عزيزم، آنچنان در غم تو بنالم كه جان بسپارم. آنقدر در جستجوى تو بكوشم تا تو را باز جويم. اين چه بار گران بود كه پشت مرا در هم شكست ديگر نمى توانم به مسجد بيايم تا جاى خالى تو را ببينم...(39)

پی نوشته ها

--------------------------
1-كشف الغمه، ج 2 ص 85.
2-بحار، ج 43، ص 40
3-فاطمه زهراء (عليها السلام) شادمانى دل پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) ص 196.
4-فاطمه زهراء شادمانى دل پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) ص 84
5-فاطمه زهراء شادمانى دل پيامبر: ص 169، / به نقل از: الغدير ج 7، ص 233.
6-فاطمه زهراء از ولادت تا شهادت، ص 54.
7-بانوى نمونه اسلام، ص 117.
8-نور / 63. ((صداى كردن پيامبر را در ميان خود، مانند صدا كردن يكديگر قرار ندهيد.))
9-فرهنگ فاطميه، ص 211.
10-فاطمة الزهراء من المهد الى الحد، ص 228، بحار: ص 43، ص 33.
11-فاطمه زهراء شادمانى دل پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم)، ص 393، ابن مغازلى، مناقب ص 364.
12-زندگانى حضرت فاطمه (عليها السلام) و دختران آن حضرت: ص 29.
13-كافى: ج 2 ص 667، / بحار: ج 43: ص 51، / وسائل الشيعه: ج 8، ص 487.
14-در مكتب فاطمه (عليها السلام): ص 177 / به نقل از: فرائد السمطين: ج 2، ص 68.
15-رنجها و فريادهاى فاطمه (عليها السلام): ص 40.
16-رنجهاى زهراء (عليها السلام) ص 376. / بحار: ج 98، ص 44.
17-فاطمه زهراء شادمانى دل پيامبر: ص 435. / به نقل از بحارالانوار: ج 8، ص 310 - 309.
18-حارالانوار: ج 20، ص 31
19-فرازهايى از زندگانى حضرت فاطمه و زينب كبرى (عليه السلام): ص 14 - 13.
20-فاطمة الزهراء من المهد الى الحد:ص 573.
21-حجر / 43 - 44. ((و جهنم ميعادگاه همه گمراهان است # هفت در دارد و براى هر درى گروه معينى از آنها تقسيم شده اند)).
22-و آنچه نزد خداست، بهتر و پايدارتر است. شورى / 36
23-رنجها و فريادهاى فاطمه: ص 50.
24-فرهنگ جامع سخنان امام حسين (عليه السلام) ص 56
25-ذخائر العقبى: ص 51، / بانوى نمونه اسلام، ص 77.
26-احقاق الحق: ج 4، ص 295
27-رياحين الشريعه: ج 1، ص 239
28-امالى صدوق: حديث 6، / بحار: ج 22، ص 508.
29-بحارالانوار: ج 43، ص 21
30-فرهنگ سخنان فاطمه زهراء: ص 148، / به نقل از: امالى صدوق: ص 959.
31-منتهى الامال: ص 300، / به نقل از ((الخصال)) شيخ صدوق: 1/272 باب الخمسة: حديث 15.
32-اسرار آل محمد، ص 202
33-در كتاب الغدير ج 1 ص 10 اينگونه آمده است: عرض حوض كوثر به اندازه فاصله بين ((صنعاء))(يمن) تا ((بصرى)) (دمشق) است.
34-فاطمه زهراء شادمانى دل پيامبر: ص 436، / به نقل از: كشف الغمه: ج 1، ص 497.
35-كحل البصر: ص 193.
36-آل عمران / 144. ((و محمد نيست مگر پيامبرى از جانب خدا كه پيش از او نيز پيامبرانى بودند كه از اين جهان در گذشتند. اگر او نيز به مرگ يا شهادت در گذرد آيا شما باز به دين جاهليت خود رجوع خواهيد كرد؟ پس هر كس كه مرتد شود به خدا ضررى نخواهد رسانيد و خداوند بزودى شاكران را پاداش خواهد داد.))
37-ارشاد مفيد: ج 1، ص 177-176
38-انوار البهيه: ص 17 - 16.
39-چهارده معصوم: ص 302.
-------------------
حليمه صفرى

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مداحی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 شـوال

١ـ عید سعید فطر٢ـ وقوع جنگ قرقره الكُدر٣ـ مرگ عمرو بن عاص 1ـ عید سعید فطردر دین مقدس...


ادامه ...

3 شـوال

قتل متوكل عباسی در سوم شوال سال 247 هـ .ق. متوكل عباسی ملعون، به دستور فرزندش به قتل...


ادامه ...

4 شـوال

غزوه حنین بنا بر نقل برخی تاریخ نویسان غزوه حنین در چهارم شوال سال هشتم هـ .ق. یعنی...


ادامه ...

5 شـوال

١- حركت سپاه امیرمؤمنان امام علی (علیه السلام) به سوی جنگ صفین٢ـ ورود حضرت مسلم بن عقیل...


ادامه ...

8 شـوال

ویرانی قبور ائمه بقیع (علیهم السلام) به دست وهابیون (لعنهم الله) در هشتم شوال سال 1344 هـ .ق....


ادامه ...

11 شـوال

عزیمت پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به طایف برای تبلیغ دین اسلام در یازدهم...


ادامه ...

14 شـوال

مرگ عبدالملك بن مروان در روز چهاردهم شـوال سال 86 هـ .ق عبدالملك بن مروان خونریز و بخیل...


ادامه ...

15 شـوال

١ ـ وقوع ردّ الشمس برای حضرت امیرالمؤمنین علی(علیه السلام)٢ ـ وقوع جنگ بنی قینقاع٣ ـ وقوع...


ادامه ...

17 شـوال

١ـ وقوع غزوه خندق٢ـ وفات اباصلت هروی1ـ وقوع غزوه خندقدر هفدهم شوال سال پنجم هـ .ق. غزوه...


ادامه ...

25 شـوال

شهادت حضرت امام جعفر صادق(علیه السلام) ، رییس مذهب شیعه در بیست و پنجم شوال سال 148 هـ...


ادامه ...

27 شـوال

هلاكت مقتدر بالله عباسی در بیست و هفتم شوال سال 320 هـ .ق. مقتدر بالله، هجدهمین خلیفه عباسی...


ادامه ...
012345678910

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page