شخصيت امام على(ع) در زمان پيامبر(ص)

(زمان خواندن: 12 - 24 دقیقه)

شايسته است قبل از ورود به بحث «برخورد امام على (ع) با خلفا» اشاره اى به شخصيت امام در زمان حيات پيامبر (ص) داشته باشيم تا با شناختى بهتر از ايشان، به تبيين موضعگيرى هاى آن حضرت با خلفا بپردازيم.
الف: على (ع) در مكه قبل از هجرت
1 - سبقت در اسلام
اول كسى كه به پيامبر (ص) ايمان آورد على ابن ابى طالب بود چنانكه مورخين آورده اند كه پيامبر (ص) در روز دوشنبه به رسالت برانگيخته شد و فرداى آن روز على (ع) ايمان آورد. (1) رسول گرامى (ص) در چند جا به اين واقعيت اشاره مى كند (2) و امام على (ع) نيز «سبقت در ايمان» را از فضايل خود مى شمارد. (3) سيره نويسان و اهل تاريخ امام را به عنوان اولين مسلمان معرفى مى كنند. (4) ايشان اول كسى است كه بطور علنى يارى خود را نسبت به پيامبر (ص) اعلام نمود و اين در حالى بود كه هيچ يك از خويشاوندان ايشان (كه در جلسه ميهمانى پيامبر شركت داشتند) حاضر به تصديق پيامبر (ص) نشدند.(5)
اهميت سبقت ايمان امام (ع) در آن نيست كه ايشان از نظر زمانى اولين مسلمان مى باشد (گر چه خود فضيلتى ارزنده است)؛ بلكه مهم آن است كه در زمانى كه هيچ يك از مردم هنوز به حقانيت پيامبر (ص) پى نبرده بودند، امام (ع) با بينش عميق خود آن را درك كرد و به آن ايمان آورد.
علاوه بر اين امام على (ع) از دوران كودكى تحت سرپرستى و تربيت پيامبر (ص) قرار گرفت تا كمالات اخلاقى و فضايل انسانى را از ايشان بياموزد و اين از نعمتهاى بزرگ الهى است كه نصيب امام شده است تا در آينده بتواند در خط پيامبر قدم بردارد (6) و به تعبير خود امام، مانند بچه شترى كه تابع مادر خويش است از پيامبر (ص) پيروى مى نموده است. (7)
2- امام على (ع) جان نثار پيامبر (ص)
امام على (ع) در شب هجرت رسول اسلام شجاعتى از خود نشان داد كه در طول تاريخ بى نظير است. سران قريش در يك جلسه عمومى مشورت نمودند كه با يورش به خانه وحى، پيامبر (ص) را نابود نمايند و يا لااقل با زندانى كردن يا تبعيد ايشان نداى توحيد را خاموش ‍ سازند. (8)
سرانجام تصميم گرفتند كه در يك شب معين، پيامبر (ص) را در خانه خود به قتل رسانند. پيامبر (ص) به امام على (ع) دستور مى دهند كه در منزل بجاى ايشان استراحت نمايد و از روپوش سبز رنگ مخصوص ‍ پيامبر (ص) استفاده نمايد تا مشركان از خروج حضرت مطلع نگردند. هنگامى كه ماءموران قريش با شمشيرهاى كشيده وارد حجره پيامبر (ص) مى شوند بجاى پيامبر، با امام على (ع) مواجه مى گردند و با ديدن امام نقشه هاى خود را نقش بر آب ديدند و براى يافتن پيامبر (ص) به جستجو پرداختند. اين در حالى بود كه هر لحظه احتمال مى رفت شمشيرهائى كه براى ترور پيامبر (ص) آماده شده بود بر بدن امام على (ع) فرود آيد و ايشان را به شهادت برسانند. امام (ع) با اين فداكارى بى نظير جان پيامبر (ص) را از خطر نجات داد. (9)
خداوند در قرآن عمل امام على (ع) را چنين مى ستايد: و من الناس ‍ من يشرى نفسه ابتغاء مرضات الله (10) «در بين مردم كسانى هستند كه براى كسب رضايت الهى حاضرند از جان خود بگذرند.» (11)
اين فداكارى از زبان خود امام شنيدنى است، سيوطى اشعارى از حضرت در اين زمينه نقل كرده است كه ترجمه آن چنين است:
«من جان خود را براى بهترين فرد روى كره زمين و نيكوترين شخصى كه خانه خدا و حجر اسماعيل را طواف كرده است سپر قرار دادم. او محمد (ص) بود و من هنگامى كه به چنين كارى دست زدم كه كافران نقشه قتل او را كشيده بودند؛ اما خداوند وى را از مكر دشمنان حفظ كرد. من شب هنگام در بستر وى خوابيدم و در انتظار حمله دشمن بودم و خود را براى مرگ و اسارت آماده كرده بودم». (12)
ب: على (ع) پس از هجرت در مدينه
دوران حضور امام در مدينه را، بايد دوره درخشندگى شخصيت ايشان دانست. امام در اين دوره با آفريدن صحنه هائى پرشكوه، شخصيت بالنده خود را در معرض ديد همگان قرار مى دهد. ايشان در اين دهه پرافتخار خويشتن را به عنوان شخصى كه مى تواند پس از پيامبر (ص) ابرمرد ميدانهاى علمى و جهاد و اجتماع و سياست باشد و زمام رهبرى جامعه را به دست گيرد، نشان داد. ما گوشه اى از اين دوره را در اينجا بيان مى كنيم:
1- فداكارى در ميدانهاى جنگ اسلام با كفر
طى مدت حضور پيامبر در مدينه 82 جنگ براى پيامبر (ص) پيش آمد كه به گواهى مورخان، امام (ع) در اكثر آنها (بجز چند مورد انگشت شمار) حضور داشت و در برخى از اين نبردها از سوى پيامبر (ص) فرمانده جنگ بود و در بعضى ديگر قهرمان دلاورى بود كه با دست وى لشكر كفر منهدم مى گشت. در اينجا به برخى از اين افتخارات اشاره مى كنيم:
امام على (ع) قهرمان ميدان بدر
در سال دوم هجرى كه پيامبر (ص) به قصد گوشمالى قريش، تصميم به مصادره كاروان تجارى آنها نمود (گر چه به اين هدف دست نيافت) قريش با لشكرى مجهز شامل هزار نيرو از مكه به قصد حمايت از كاروان خود به راه افتاد. پيامبر (ص) با 313 نفر از مدينه خارج شد و آمادگى براى جنگ نداشت؛ ولى ناگهان با نيروى قريش كه سه برابر سپاه مسلمين بود مواجه گرديد.
رسم عرب بر اين بود كه جنگ را با نبردهاى تن به تن آغاز مى كردند و سپس حمله گروهى صورت مى گرفت. از اين رو سه نفر از دلاوران قريش ‍ بنامهاى «وليد» و «عتبه» و «شيبه» به صحنه آمده و در مقابل آنها به ترتيب «على» و «عبيده» و «حمزه» قرار گرفتند. على (ع) و حمزه در همان لحظه نخست رقباى خود را به هلاكت انداختند و سپس به كمك عبيده شتافتند. (13)
با كشته شدن قهرمانان لشكر كفر، دشمن روحيه خود را از دست داده و در پى حمله دسته جمعى لشكر اسلام شكست سختى خورد، بطورى كه 70 تن كشته و 70 تن اسير شدند. و اين جنگ براى مسلمين بسيار سرنوشت ساز بود و آنها را به آينده اميدوار ساخت. بسيارى از مقتولين جنگ بدر به دست امام (ع) كشته شدند. (14)
امام على (ع) در جنگ احد
در اين جنگ مسلمين به سبب پيروى نكردن از پيامبر (ص) با شكست بزرگى مواجه شدند و اكثر مسلمين پا به فرار گذاشته و پيامبر (ص) را در ميان دشمن تنها گذاشتند. چنانچه مورخين گفته اند اگر دفاع على ابن ابى طالب از جان پيامبر (ص) نبود نور وجود ايشان خاموش مى گشت.
ابن اثير مى نويسد: «پيامبر (ص) از هر طرف مورد هجوم دسته هائى از لشكر قريش قرار گرفت، هر گروهى كه به آن حضرت حمله مى كردند على (ع) به فرمان پيامبر (ص) به آنها حمله مى برد و با كشتن بعضى از آنها بقيه متفرق مى شدند و اين جريان چند بار در احد تكرار شد. به پاس اين فداكارى، امين وحى نازل شد و ايثار على (ع) را ستود و گفت: اين نهايت فداكارى است كه او از خود نشان مى دهد. رسول خدا (ص) فرمود: انه منى و انا منه: «على از من است و من از اويم. آنگاه ندائى برخاست كه همه مردم آن را شنيدند: «لا سيف الا ذوالفقار و لا فتى الا على» شمشيرى چون ذوالفقار و جوانمردى همچون على (ع) نيست.» (15)
قرآن كريم اين جريان را يادآور مى شود آنجا كه مى فرمايد: اذ تصعدون و لا تلوون على احد و الرسول يدعوكم فى اخريكم (16) «به ياد آوريد زمانى كه از كوه بالا رفته و فرار مى كرده و به عقب ماندگان نگاه نمى كرديد و پيامبر (ص) شما را از پشت سر صدا مى زد؛ ولى اعتنا نمى كرديد.»
اين آيه اشاره دارد به آنچه واقدى نقل كرده كه پيامبر (ص) افرادى را با اسم صدا مى زد و مى فرمود: «الىّ يا فلان» (فلانى! نزد من آى!) ولى هيچ كس به نداى پيامبر (ص) جواب مثبت نمى داد. (17)
ابن ابى الحديد آورده است كه شخصى در بغداد كتاب «مغازى واقدى» را تدريس مى كرد. يك روز هنگامى كه سخن محمد ابن مسلمه مطرح شد كه او گفته: «من در روز احد با چشمان خود ديدم كه گروهى از مسلمانان از كوه بالا مى رفتند و پيامبر (ص) با جمله «الىّ يا فلان» آنها را صدا مى زد؛ ولى جواب مثبت نمى دادند.» استاد فرمود: مراد از «فلان» همان كسانى هستند كه پس از پيامبر به حكومت رسيدند و راوى به جهت ترس! به اسم آنها تصريح نمى نمايد. (18)
درستى اين سخن را روايتى كه مورخين درباره انس ابن نضر (از مجاهدين احد) نقل كرده اند تاييد مى كند. او گويد: «گروهى را كه در بين آنان عمر ابن خطاب و طلحه بن عبيدالله بودند ديدم در گوشه اى نشسته و در فكر نجات خود هستند و چنين استدلال مى كنند كه پيامبر (ص) كشته شده و ديگر نبرد فايده اى ندارد. به آنها گفتم: اگر پيامبر كشته شده خداى او زنده است، برخيزيد و در راهى كه او كشته شما هم شهيد شويد.» (19) در اين ميان فرار عثمان و شركت نكردن او در جنگ احد مسلم است (20) و واقدى عمر را نيز از فراريان مى شمرد (21) همچنانكه عمر خود به فرار خويش اعتراف داشت و ابوبكر نيز به آن اقرار مى نمود. (22)
امام على (ع) خود اين واقعه را چنين بيان مى كند: «هنگامى كه قريش ‍ بر ما حمله كردند انصار و مهاجرين راه خانه خود را گفتند. من با وجود هفتاد زخم، از پيامبر (ص) دفاع كردم.» (23)
على (ع) تنها مرد ميدان احزاب
در جنگ خندق سپاه اسلام با جمعيتى حدود سه هزار نفر در مقابل لشكر كفر كه متجاوز از ده هزار نفر بودند قرار گرفت. كفار به علت وجود خندقى كه دور شهر بوسيله مسلمانان حفر شده بود، نتوانستند به شهر مدينه دسترسى يابند. از اين رو شهر مدينه را محاصره كرده و اين محاصره يك ماه طول كشيد. سرانجام شش نفر از قهرمانان قريش ‍ توانستند بوسيله اسبهاى خود به آن طرف خندق نفوذ كنند كه يكى از آنان «عمرو ابن عبدود» بود او دلاورترين جنگجوى عرب به حساب مى رفت. (24) وى مانند شير مى غريد و مبارز مى طلبيد؛ اما چنان ترسى از وى در دل مسلمانان جاى گرفته بود كه گوئى زبانها براى جواب دادن به او لال گشته بودند (25) و هر چند پيامبر (ص) از مسلمين مى خواست شخصى به ميدان رود و با او مبارزه نمايد، هيچ كس حاضر نشد تا در اين نبرد سرنوشت ساز شركت كند. تنها كسى كه سه بار آمادگى خود را براى اين مبارزه اعلام نمود على (ع) بود. عمرو مرتب نعره مى كشيد. وقتى براى بار سوم عمرو مبارز طلبيد پيامبر (ص) به على ابن ابى طالب اجازه مبارزه داد و فرمود: «تمام ايمان در مقابل تمام كفر قرار گرفت.» (26) امام (ع) «عمرو» را به قتل رسانيد و با نشان دادن اين شجاعت و دلاورى پنج قهرمان ديگر نيز پا به فرار گذاشتند. مرگ عمرو سبب تضعيف روحيه لشكر كفر گرديد و پس از اندكى، همگى پا به فرار گذاشتند.
اهميت عمل امام را مى توان از سخن پيامبر (ص) دريافت كه فرمود: «ضربت شمشير على (ع) در روز خندق از عبادت جهانيان ارزشمندتر است.» (27)
على (ع) تعيين كننده سرنوشت جنگ خيبر
در جريان جنگ خيبر، مسلمين بسيارى از دژهاى دشمن را به تصرف در آوردند؛ ولى دژ «قموص» هشت روز در محاصره سپاه اسلام بود و نتيجه اى حاصل نشد. پيامبر (ص) بر اثر سردرد شديد نتوانست فرماندهى سپاه را به عهده بگيرد. هر روز يكى از اصحاب را به فرماندهى سپاه برمى گزيد. روزى پرچم را به دست ابوبكر داد و روز بعد به عمر سپرد؛ لكن بدون هيچگونه پيشرفتى بازگشتند. پيامبر (ص) كه از ادامه اين وضع ناراحت بود فرمود: «فردا پرچم را به دست كسى مى دهم كه هرگز از نبرد نمى گريزد و پشت به دشمن نمى كند. او كسى است كه خدا و رسول خدا او را دوست دارند و خداوند اين دژ را به دست او مى گشايد.» فردا صبح على (ع) را طلبيد و پرچم را به وى سپرد و امام (ع) پس از كشتن مرحب يهودى و برادرش، درب قلعه را از جاى كند و دشمن را شكست داد و اسلام از شر اين دشمنان كينه توز نجات يافت. (28)
2- على (ع) نفس پيامبر (ص)
هنگامى كه مسيحيان نجران به مدينه آمده و پس از مذكرات مفصل با پيامبر (ص) حاضر به قبول اسلام نشدند، آمادگى خود را براى مباهله (نفرين كردن) اعلام كردند. آيه مباركه مباهله نازل شد و خداوند دستور داد كه پيامبر (ص) (29) براى مباهله حاضر شود. قرآن در اين آيه على (ع) را نفس پيامبر معرفى مى كند چنانچه مفسران و محدثان نيز به آن اشاره كرده اند. (30) پيامبر (ص) در موارد ديگرى نيز امام على (ع) را به عنوان نفس خود معرفى كرده است. (31)
3- على (ع) برادر پيامبر
پيامبر (ص) هنگامى كه به مدينه وارد شدند دستور دادند مسلمانان هر يك براى خود برادرى انتخاب كند و از اين طريق علاوه بر ايجاد حس ‍ كمك و همدردى بين مسلمين، اتحاد آنها را حفظ كرده و بر آتش كينه هاى جاهلى آب سردى بريزد. رسول گرامى براى هريك از مسلمين برادرى تعيين نمود و سرانجام على (ع) را به عنوان برادر خود معرفى نمود و با جمله «انت اخى فى الدنيا و الاخرة» منزلت ايشان را به مسلمين گوشزد نمود. (32)
4- على (ع) داماد رسول اكرم
از پيامبر خدا (ص) تنها يك دختر باقى مانده بود و همه سران و بزرگان مسلمين خواستار ازدواج با وى بودند. عده اى نظير ابوبكر و عمر و... به خواستگارى زهرا آمدند؛ ولى رسول گرامى مى فرمود: «درباره آينده چ (ع) منتظر وحى است.» و اينگونه به آنان پاسخ منفى مى داد. آنها نزد على (ع) آمده، گفتند كه پيامبر (ص) تصميم در مورد ازدواج دختر خود را منوط به اذن خداوند مى داند. اگر تو از فاطمه (عليها السلام) خواستگارى كنى، ممكن است رسول خدا (ص) بپذيرد. امام (ع) نزد پيامبر (ص) آمده و با يادآورى خويشاوندى و پايدارى خود در راه دين و جهاد در پيشبرد اسلام خواستار ازدواج با زهرا مى شود و پيامبر مى پذيرد. (33)
5- على (ع) كاتب وحى
هنگام نزول قرآن يكى از كارهاى مهم امام (ع) نوشتن قرآن بود، بعلاوه تنظيم اسناد سياسى و نامه هاى پيامبر (ص) به دست مبارك امام (ع) صورت مى گرفت كه از آن جمله مى توان به نوشتن صلح نامه حديبيه اشاره نمود. «ابن عبد ربه» گويد: «هر گاه على (ع) يا عثمان نبودند ديگران به نوشتن وحى مى پرداختند.» (34) امام كتابهائى به املاى پيامبر (ص) نوشته اند كه اهل حديث و تاريخ به آن اشاره نموده اند. (35)
6- على (ع) بهترين قاضى در زمان پيامبر (ص)
امام (ع) در زمان پيامبر (ص) به عنوان بهترين قاضى معرفى شده است و از پيامبر (ص) حديث «اقضاكم على» در مورد آن حضرت رسيده است. يكبار هم پيامبر (ص) وى را به عنوان قاضى به سمت گروه «نمير» مى فرستد و به بركت دعاى پيامبر، امام هرگز در قضاوت شك نمى كرد. (36)
7- علم امام على (ع)
امام على (ع) اعلم اصحاب رسول خدا بوده است. به تاريخ نگاهى بيندازد هيچگاه امام به احدى از صحابه براى حل يك مشكل علمى مراجعه نكرده است؛ بلكه اين صحابه بودند كه در مسائل مختلف، اعم از احكام شرعى، قضاوت، تفسير آيات و دگر مشكلاتشان به امام (ع) مراجعه مى كردند و شعار بعضى اين بود: «اگر على (ع) نبود ما هلاك مى شديم.» برخى از مراجعات صحابه به آن حضرت را در همين كتاب خواهيم آورد.
چون به اينجا رسيديم ديدگاه پيامبر (ص) و برخى صحابه را در مورد علم امام (ع) مطرح مى كنيم.
ديدگاه پيامبر (ص) درباره علم على (ع)
1- پيامبر اكرم (ص) به فاطمه زهرا فرمود: انى زوجتك اول المسلمين اسلاما و اعلمهم علما. (37) «من تو را به ازدواج كسى در آوردم كه اولين فرد مسلمان و عالم ترين آنهاست.»
2- پيامبر (ص) نه تنها در زمان خود، على (ع) را اعلم صحابه مى دانست بلكه فرمود: «اعلم امتى من بعدى على بن ابيطالب.» (38) «بعد از من هم اعلم امت من است.»
3- على (ع) در شهر علم پيامبر است. پيامبر دسترسى مردم به دانش ‍ خود را از طريق دست يافتن به دانش امام على ممكن مى داند؛ زيرا مى فرمايد: «انا مدينة العلم و على بابها.» (39)

شايسته است قبل از ورود به بحث «برخورد امام على (ع) با خلفا» اشاره اى به شخصيت امام در زمان حيات پيامبر (ص) داشته باشيم تا با شناختى بهتر از ايشان، به تبيين موضعگيرى هاى آن حضرت با خلفا بپردازيم.
الف: على (ع) در مكه قبل از هجرت
1 - سبقت در اسلام
اول كسى كه به پيامبر (ص) ايمان آورد على ابن ابى طالب بود چنانكه مورخين آورده اند كه پيامبر (ص) در روز دوشنبه به رسالت برانگيخته شد و فرداى آن روز على (ع) ايمان آورد. (1) رسول گرامى (ص) در چند جا به اين واقعيت اشاره مى كند (2) و امام على (ع) نيز «سبقت در ايمان» را از فضايل خود مى شمارد. (3) سيره نويسان و اهل تاريخ امام را به عنوان اولين مسلمان معرفى مى كنند. (4) ايشان اول كسى است كه بطور علنى يارى خود را نسبت به پيامبر (ص) اعلام نمود و اين در حالى بود كه هيچ يك از خويشاوندان ايشان (كه در جلسه ميهمانى پيامبر شركت داشتند) حاضر به تصديق پيامبر (ص) نشدند.(5)
اهميت سبقت ايمان امام (ع) در آن نيست كه ايشان از نظر زمانى اولين مسلمان مى باشد (گر چه خود فضيلتى ارزنده است)؛ بلكه مهم آن است كه در زمانى كه هيچ يك از مردم هنوز به حقانيت پيامبر (ص) پى نبرده بودند، امام (ع) با بينش عميق خود آن را درك كرد و به آن ايمان آورد.
علاوه بر اين امام على (ع) از دوران كودكى تحت سرپرستى و تربيت پيامبر (ص) قرار گرفت تا كمالات اخلاقى و فضايل انسانى را از ايشان بياموزد و اين از نعمتهاى بزرگ الهى است كه نصيب امام شده است تا در آينده بتواند در خط پيامبر قدم بردارد (6) و به تعبير خود امام، مانند بچه شترى كه تابع مادر خويش است از پيامبر (ص) پيروى مى نموده است. (7)
2- امام على (ع) جان نثار پيامبر (ص)
امام على (ع) در شب هجرت رسول اسلام شجاعتى از خود نشان داد كه در طول تاريخ بى نظير است. سران قريش در يك جلسه عمومى مشورت نمودند كه با يورش به خانه وحى، پيامبر (ص) را نابود نمايند و يا لااقل با زندانى كردن يا تبعيد ايشان نداى توحيد را خاموش ‍ سازند. (8)
سرانجام تصميم گرفتند كه در يك شب معين، پيامبر (ص) را در خانه خود به قتل رسانند. پيامبر (ص) به امام على (ع) دستور مى دهند كه در منزل بجاى ايشان استراحت نمايد و از روپوش سبز رنگ مخصوص ‍ پيامبر (ص) استفاده نمايد تا مشركان از خروج حضرت مطلع نگردند. هنگامى كه ماءموران قريش با شمشيرهاى كشيده وارد حجره پيامبر (ص) مى شوند بجاى پيامبر، با امام على (ع) مواجه مى گردند و با ديدن امام نقشه هاى خود را نقش بر آب ديدند و براى يافتن پيامبر (ص) به جستجو پرداختند. اين در حالى بود كه هر لحظه احتمال مى رفت شمشيرهائى كه براى ترور پيامبر (ص) آماده شده بود بر بدن امام على (ع) فرود آيد و ايشان را به شهادت برسانند. امام (ع) با اين فداكارى بى نظير جان پيامبر (ص) را از خطر نجات داد. (9)
خداوند در قرآن عمل امام على (ع) را چنين مى ستايد: و من الناس ‍ من يشرى نفسه ابتغاء مرضات الله (10) «در بين مردم كسانى هستند كه براى كسب رضايت الهى حاضرند از جان خود بگذرند.» (11)
اين فداكارى از زبان خود امام شنيدنى است، سيوطى اشعارى از حضرت در اين زمينه نقل كرده است كه ترجمه آن چنين است:
«من جان خود را براى بهترين فرد روى كره زمين و نيكوترين شخصى كه خانه خدا و حجر اسماعيل را طواف كرده است سپر قرار دادم. او محمد (ص) بود و من هنگامى كه به چنين كارى دست زدم كه كافران نقشه قتل او را كشيده بودند؛ اما خداوند وى را از مكر دشمنان حفظ كرد. من شب هنگام در بستر وى خوابيدم و در انتظار حمله دشمن بودم و خود را براى مرگ و اسارت آماده كرده بودم». (12)
ب: على (ع) پس از هجرت در مدينه
دوران حضور امام در مدينه را، بايد دوره درخشندگى شخصيت ايشان دانست. امام در اين دوره با آفريدن صحنه هائى پرشكوه، شخصيت بالنده خود را در معرض ديد همگان قرار مى دهد. ايشان در اين دهه پرافتخار خويشتن را به عنوان شخصى كه مى تواند پس از پيامبر (ص) ابرمرد ميدانهاى علمى و جهاد و اجتماع و سياست باشد و زمام رهبرى جامعه را به دست گيرد، نشان داد. ما گوشه اى از اين دوره را در اينجا بيان مى كنيم:
1- فداكارى در ميدانهاى جنگ اسلام با كفر
طى مدت حضور پيامبر در مدينه 82 جنگ براى پيامبر (ص) پيش آمد كه به گواهى مورخان، امام (ع) در اكثر آنها (بجز چند مورد انگشت شمار) حضور داشت و در برخى از اين نبردها از سوى پيامبر (ص) فرمانده جنگ بود و در بعضى ديگر قهرمان دلاورى بود كه با دست وى لشكر كفر منهدم مى گشت. در اينجا به برخى از اين افتخارات اشاره مى كنيم:
امام على (ع) قهرمان ميدان بدر
در سال دوم هجرى كه پيامبر (ص) به قصد گوشمالى قريش، تصميم به مصادره كاروان تجارى آنها نمود (گر چه به اين هدف دست نيافت) قريش با لشكرى مجهز شامل هزار نيرو از مكه به قصد حمايت از كاروان خود به راه افتاد. پيامبر (ص) با 313 نفر از مدينه خارج شد و آمادگى براى جنگ نداشت؛ ولى ناگهان با نيروى قريش كه سه برابر سپاه مسلمين بود مواجه گرديد.
رسم عرب بر اين بود كه جنگ را با نبردهاى تن به تن آغاز مى كردند و سپس حمله گروهى صورت مى گرفت. از اين رو سه نفر از دلاوران قريش ‍ بنامهاى «وليد» و «عتبه» و «شيبه» به صحنه آمده و در مقابل آنها به ترتيب «على» و «عبيده» و «حمزه» قرار گرفتند. على (ع) و حمزه در همان لحظه نخست رقباى خود را به هلاكت انداختند و سپس به كمك عبيده شتافتند. (13)
با كشته شدن قهرمانان لشكر كفر، دشمن روحيه خود را از دست داده و در پى حمله دسته جمعى لشكر اسلام شكست سختى خورد، بطورى كه 70 تن كشته و 70 تن اسير شدند. و اين جنگ براى مسلمين بسيار سرنوشت ساز بود و آنها را به آينده اميدوار ساخت. بسيارى از مقتولين جنگ بدر به دست امام (ع) كشته شدند. (14)
امام على (ع) در جنگ احد
در اين جنگ مسلمين به سبب پيروى نكردن از پيامبر (ص) با شكست بزرگى مواجه شدند و اكثر مسلمين پا به فرار گذاشته و پيامبر (ص) را در ميان دشمن تنها گذاشتند. چنانچه مورخين گفته اند اگر دفاع على ابن ابى طالب از جان پيامبر (ص) نبود نور وجود ايشان خاموش مى گشت.
ابن اثير مى نويسد: «پيامبر (ص) از هر طرف مورد هجوم دسته هائى از لشكر قريش قرار گرفت، هر گروهى كه به آن حضرت حمله مى كردند على (ع) به فرمان پيامبر (ص) به آنها حمله مى برد و با كشتن بعضى از آنها بقيه متفرق مى شدند و اين جريان چند بار در احد تكرار شد. به پاس اين فداكارى، امين وحى نازل شد و ايثار على (ع) را ستود و گفت: اين نهايت فداكارى است كه او از خود نشان مى دهد. رسول خدا (ص) فرمود: انه منى و انا منه: «على از من است و من از اويم. آنگاه ندائى برخاست كه همه مردم آن را شنيدند: «لا سيف الا ذوالفقار و لا فتى الا على» شمشيرى چون ذوالفقار و جوانمردى همچون على (ع) نيست.» (15)
قرآن كريم اين جريان را يادآور مى شود آنجا كه مى فرمايد: اذ تصعدون و لا تلوون على احد و الرسول يدعوكم فى اخريكم (16) «به ياد آوريد زمانى كه از كوه بالا رفته و فرار مى كرده و به عقب ماندگان نگاه نمى كرديد و پيامبر (ص) شما را از پشت سر صدا مى زد؛ ولى اعتنا نمى كرديد.»
اين آيه اشاره دارد به آنچه واقدى نقل كرده كه پيامبر (ص) افرادى را با اسم صدا مى زد و مى فرمود: «الىّ يا فلان» (فلانى! نزد من آى!) ولى هيچ كس به نداى پيامبر (ص) جواب مثبت نمى داد. (17)
ابن ابى الحديد آورده است كه شخصى در بغداد كتاب «مغازى واقدى» را تدريس مى كرد. يك روز هنگامى كه سخن محمد ابن مسلمه مطرح شد كه او گفته: «من در روز احد با چشمان خود ديدم كه گروهى از مسلمانان از كوه بالا مى رفتند و پيامبر (ص) با جمله «الىّ يا فلان» آنها را صدا مى زد؛ ولى جواب مثبت نمى دادند.» استاد فرمود: مراد از «فلان» همان كسانى هستند كه پس از پيامبر به حكومت رسيدند و راوى به جهت ترس! به اسم آنها تصريح نمى نمايد. (18)
درستى اين سخن را روايتى كه مورخين درباره انس ابن نضر (از مجاهدين احد) نقل كرده اند تاييد مى كند. او گويد: «گروهى را كه در بين آنان عمر ابن خطاب و طلحه بن عبيدالله بودند ديدم در گوشه اى نشسته و در فكر نجات خود هستند و چنين استدلال مى كنند كه پيامبر (ص) كشته شده و ديگر نبرد فايده اى ندارد. به آنها گفتم: اگر پيامبر كشته شده خداى او زنده است، برخيزيد و در راهى كه او كشته شما هم شهيد شويد.» (19) در اين ميان فرار عثمان و شركت نكردن او در جنگ احد مسلم است (20) و واقدى عمر را نيز از فراريان مى شمرد (21) همچنانكه عمر خود به فرار خويش اعتراف داشت و ابوبكر نيز به آن اقرار مى نمود. (22)
امام على (ع) خود اين واقعه را چنين بيان مى كند: «هنگامى كه قريش ‍ بر ما حمله كردند انصار و مهاجرين راه خانه خود را گفتند. من با وجود هفتاد زخم، از پيامبر (ص) دفاع كردم.» (23)
على (ع) تنها مرد ميدان احزاب
در جنگ خندق سپاه اسلام با جمعيتى حدود سه هزار نفر در مقابل لشكر كفر كه متجاوز از ده هزار نفر بودند قرار گرفت. كفار به علت وجود خندقى كه دور شهر بوسيله مسلمانان حفر شده بود، نتوانستند به شهر مدينه دسترسى يابند. از اين رو شهر مدينه را محاصره كرده و اين محاصره يك ماه طول كشيد. سرانجام شش نفر از قهرمانان قريش ‍ توانستند بوسيله اسبهاى خود به آن طرف خندق نفوذ كنند كه يكى از آنان «عمرو ابن عبدود» بود او دلاورترين جنگجوى عرب به حساب مى رفت. (24) وى مانند شير مى غريد و مبارز مى طلبيد؛ اما چنان ترسى از وى در دل مسلمانان جاى گرفته بود كه گوئى زبانها براى جواب دادن به او لال گشته بودند (25) و هر چند پيامبر (ص) از مسلمين مى خواست شخصى به ميدان رود و با او مبارزه نمايد، هيچ كس حاضر نشد تا در اين نبرد سرنوشت ساز شركت كند. تنها كسى كه سه بار آمادگى خود را براى اين مبارزه اعلام نمود على (ع) بود. عمرو مرتب نعره مى كشيد. وقتى براى بار سوم عمرو مبارز طلبيد پيامبر (ص) به على ابن ابى طالب اجازه مبارزه داد و فرمود: «تمام ايمان در مقابل تمام كفر قرار گرفت.» (26) امام (ع) «عمرو» را به قتل رسانيد و با نشان دادن اين شجاعت و دلاورى پنج قهرمان ديگر نيز پا به فرار گذاشتند. مرگ عمرو سبب تضعيف روحيه لشكر كفر گرديد و پس از اندكى، همگى پا به فرار گذاشتند.
اهميت عمل امام را مى توان از سخن پيامبر (ص) دريافت كه فرمود: «ضربت شمشير على (ع) در روز خندق از عبادت جهانيان ارزشمندتر است.» (27)
على (ع) تعيين كننده سرنوشت جنگ خيبر
در جريان جنگ خيبر، مسلمين بسيارى از دژهاى دشمن را به تصرف در آوردند؛ ولى دژ «قموص» هشت روز در محاصره سپاه اسلام بود و نتيجه اى حاصل نشد. پيامبر (ص) بر اثر سردرد شديد نتوانست فرماندهى سپاه را به عهده بگيرد. هر روز يكى از اصحاب را به فرماندهى سپاه برمى گزيد. روزى پرچم را به دست ابوبكر داد و روز بعد به عمر سپرد؛ لكن بدون هيچگونه پيشرفتى بازگشتند. پيامبر (ص) كه از ادامه اين وضع ناراحت بود فرمود: «فردا پرچم را به دست كسى مى دهم كه هرگز از نبرد نمى گريزد و پشت به دشمن نمى كند. او كسى است كه خدا و رسول خدا او را دوست دارند و خداوند اين دژ را به دست او مى گشايد.» فردا صبح على (ع) را طلبيد و پرچم را به وى سپرد و امام (ع) پس از كشتن مرحب يهودى و برادرش، درب قلعه را از جاى كند و دشمن را شكست داد و اسلام از شر اين دشمنان كينه توز نجات يافت. (28)
2- على (ع) نفس پيامبر (ص)
هنگامى كه مسيحيان نجران به مدينه آمده و پس از مذكرات مفصل با پيامبر (ص) حاضر به قبول اسلام نشدند، آمادگى خود را براى مباهله (نفرين كردن) اعلام كردند. آيه مباركه مباهله نازل شد و خداوند دستور داد كه پيامبر (ص) (29) براى مباهله حاضر شود. قرآن در اين آيه على (ع) را نفس پيامبر معرفى مى كند چنانچه مفسران و محدثان نيز به آن اشاره كرده اند. (30) پيامبر (ص) در موارد ديگرى نيز امام على (ع) را به عنوان نفس خود معرفى كرده است. (31)
3- على (ع) برادر پيامبر
پيامبر (ص) هنگامى كه به مدينه وارد شدند دستور دادند مسلمانان هر يك براى خود برادرى انتخاب كند و از اين طريق علاوه بر ايجاد حس ‍ كمك و همدردى بين مسلمين، اتحاد آنها را حفظ كرده و بر آتش كينه هاى جاهلى آب سردى بريزد. رسول گرامى براى هريك از مسلمين برادرى تعيين نمود و سرانجام على (ع) را به عنوان برادر خود معرفى نمود و با جمله «انت اخى فى الدنيا و الاخرة» منزلت ايشان را به مسلمين گوشزد نمود. (32)
4- على (ع) داماد رسول اكرم
از پيامبر خدا (ص) تنها يك دختر باقى مانده بود و همه سران و بزرگان مسلمين خواستار ازدواج با وى بودند. عده اى نظير ابوبكر و عمر و... به خواستگارى زهرا آمدند؛ ولى رسول گرامى مى فرمود: «درباره آينده چ (ع) منتظر وحى است.» و اينگونه به آنان پاسخ منفى مى داد. آنها نزد على (ع) آمده، گفتند كه پيامبر (ص) تصميم در مورد ازدواج دختر خود را منوط به اذن خداوند مى داند. اگر تو از فاطمه (عليها السلام) خواستگارى كنى، ممكن است رسول خدا (ص) بپذيرد. امام (ع) نزد پيامبر (ص) آمده و با يادآورى خويشاوندى و پايدارى خود در راه دين و جهاد در پيشبرد اسلام خواستار ازدواج با زهرا مى شود و پيامبر مى پذيرد. (33)
5- على (ع) كاتب وحى
هنگام نزول قرآن يكى از كارهاى مهم امام (ع) نوشتن قرآن بود، بعلاوه تنظيم اسناد سياسى و نامه هاى پيامبر (ص) به دست مبارك امام (ع) صورت مى گرفت كه از آن جمله مى توان به نوشتن صلح نامه حديبيه اشاره نمود. «ابن عبد ربه» گويد: «هر گاه على (ع) يا عثمان نبودند ديگران به نوشتن وحى مى پرداختند.» (34) امام كتابهائى به املاى پيامبر (ص) نوشته اند كه اهل حديث و تاريخ به آن اشاره نموده اند. (35)
6- على (ع) بهترين قاضى در زمان پيامبر (ص)
امام (ع) در زمان پيامبر (ص) به عنوان بهترين قاضى معرفى شده است و از پيامبر (ص) حديث «اقضاكم على» در مورد آن حضرت رسيده است. يكبار هم پيامبر (ص) وى را به عنوان قاضى به سمت گروه «نمير» مى فرستد و به بركت دعاى پيامبر، امام هرگز در قضاوت شك نمى كرد. (36)
7- علم امام على (ع)
امام على (ع) اعلم اصحاب رسول خدا بوده است. به تاريخ نگاهى بيندازد هيچگاه امام به احدى از صحابه براى حل يك مشكل علمى مراجعه نكرده است؛ بلكه اين صحابه بودند كه در مسائل مختلف، اعم از احكام شرعى، قضاوت، تفسير آيات و دگر مشكلاتشان به امام (ع) مراجعه مى كردند و شعار بعضى اين بود: «اگر على (ع) نبود ما هلاك مى شديم.» برخى از مراجعات صحابه به آن حضرت را در همين كتاب خواهيم آورد.
چون به اينجا رسيديم ديدگاه پيامبر (ص) و برخى صحابه را در مورد علم امام (ع) مطرح مى كنيم.
ديدگاه پيامبر (ص) درباره علم على (ع)
1- پيامبر اكرم (ص) به فاطمه زهرا فرمود: انى زوجتك اول المسلمين اسلاما و اعلمهم علما. (37) «من تو را به ازدواج كسى در آوردم كه اولين فرد مسلمان و عالم ترين آنهاست.»
2- پيامبر (ص) نه تنها در زمان خود، على (ع) را اعلم صحابه مى دانست بلكه فرمود: «اعلم امتى من بعدى على بن ابيطالب.» (38) «بعد از من هم اعلم امت من است.»
3- على (ع) در شهر علم پيامبر است. پيامبر دسترسى مردم به دانش ‍ خود را از طريق دست يافتن به دانش امام على ممكن مى داند؛ زيرا مى فرمايد: «انا مدينة العلم و على بابها.» (39)

نظريه صحابه درباره علم امام

نظريه صحابه درباره علم امام
اصحاب رسول خدا نيز امام را اعلم از همه صحابه مى دانستند. برخى از آن نظريات چنين است:
1- عايشه با آن كينه و عداوتى كه نسبت به حضرت على (ع) دارد تا جايى كه حاضر به جنگ با ايشان مى شود از كتمان علم و دانش آن بزرگوار عاجز است و هموست كه مى گويد: «على اعلم الناس ‍ بالسنة.» «على آگاه ترين مردم به سنت رسول خدا است.» (40) وى با اين كلام امام را از ديگر خلفا و حتى پدر خود عالم تر مى داند.
2- امام در مشكلاتى كه براى خلفا و از جمله عمر و عثمان پيش مى آمد به كمك آنها مى شتافت و مخصوصا در حل مسائل شرعى و قضائى آنها را يارى مى نمود تا آنكه آنها شعار: «لولا على لهلك عمر» (41) و «لا ابقانى الله بارض ليس فيها ابوالحسن» (42) و «لولا على لهلك عثمان» (43) سر مى دادند.
3- ابن مسعود درباره علم امام على (ع) مى گويد: «اعلم اهل المدينة بالفرائض على ابن ابى طالب.» (44) «على اعلم مردم به واجبات الهى است.»
4- ابن عباس درباره دانش آن حضرت مى گويد: ما علمى و علم اصحاب محمد (ص) فى علم على (ع) الا كقطرة فى سبعه ابحر. (45) «علم من و علم ياران پيامبر در مقايسه با علم على (ع) مانند قطره اى در هفت درياست.»
روزى امام (ع) به طلحة و زبير مى فرمايد: «مسئله اى پيش نيامده است كه حكم آن را ندانم تا محتاج به مشورت با شما و برادران مسلمان خود باشم. البته اگر چنين مساءله اى پيش آمده بود از شما و ديگر مسلمانان روى گردان نبودم.» (46)
آرى تنها كسى كه شهامت گفتن جمله «هر چه مى خواهيد از من بپرسيد» را دارد با اطمينان به اينكه از عهده سؤ الات مطرح شده بر مى آيد، امام على (ع) است. (47) سعيد بن مسيب در اين باره گويد: هيچيك از صحابه بجز على (ع) اين جمله را به حق بر زبان نياورده است. (48) البته در طول تاريخ كسانى بوده اند كه به گزاف چنين ادعائى كرده اند؛ ولى در مقام عمل رسول گشته اند.
خليفه دوم با وجود آنكه خودش مهم ترين عامل در كنار زدن على (ع) بود در زمان حكومتش درباره حضرت گفته است: «بخدا قسم! اگر شمشير او نبود اسلام پا نمى گرفت و او الان نيز بهترين قاضى امت است و با سابقه ترين فرد و شريف ترين عنصر جامعه اسلامى است.» (49)
شمردن فضايل امام (ع) از عهده قلم خارج است به تعبير امام حنابله؛ احمد ابن حنبل رواياتى كه درباره فضايل امام على (ع) وارد شده است درباره هيچ يك از صحابه نيامده است. (50)
و به بيان ابن عباس اگر تمام درختان قلم و تمام درياها مركب و تمام انسانها و اجنه نويسنده و حسابگر شوند نمى توانند فضايل على (ع) را شمارش نمايند. (51)
در پايان برخى از فضايل امام را از زبان خود حضرت مى شنويم:
ابى هريره مى گويد: در جلسه اى ابابكر، عمر، عثمان، طلحه، زبير و گروه ديگرى از اصحاب رسول خدا حاضر بودند و درباره فضايل خود سخن مى گفتند. ناگاه على (ع) وارد شد و فرمود: به چه كارى مشغول هستيد؟ گفتند: مناقب خود را كه از پيامبر (ص) شنيده ايم بازگو مى نماييم. امام على (ع) اشعارى سرود كه ترجمه آن چنين است:
«مردم به خوبى مى دانند كه سهم من در ترويج اسلام از همه افزون تر است. پيامبر خدا برادر پدر زن و پسر عموى من است. منم كه عرب و عجم را به سوى اسلام رهبرى مى كنم و منم كه بزرگان و دليران كفار را به خاك و خون مى كشم. قرآن، دوستى و اطاعت و پيروى از من را واجب كرده است. (52) هارون برادر موسى، برادر و جانشين او بود، من هم برادر پيامبرم (53) و بر اين اساس مرا در «خم» امام و رهبر مسلمين نمود. (54) فضايل و نقش كداميك از شما در ترويج دين مانند نقش من و ايمان و سبقت در اسلام و خويشاوندى من با پيامبر است؟ واى! واى! واى بر كسى كه با ظلم بر من نزد خداوند رود. واى! واى! واى بر كسى كه وجوب پيروى از من را انكار كرده و تصميم بر پايمال كردن حق من داشته باشد!» (55)
با آنچه كه گذشت ايشان در زمان رسول خدا (ص) بزرگ ترين قهرمان و درخشنده ترين چهره اسلام شناخته شد و در ميان مسلمين پس از مرگ پيامبر (ص) هيچ فردى از نظر فضيلت و علم و جهاد و كوشش در راه خدا و نزديكى به پيامبر (ص) به مرتبه امام (ع) نمى رسيد. بنابراين چنين به نظر مى آمد كه پس از پيامبر (ص) امام على (ع) رهبرى جامعه اسلامى را به عهده گيرد و همانطور كه پيامبر (ص) در غدير خم و غير آن بيان كرده بودند امام و رهبر تمام مؤ منين گردد؛ اما نه تنها امام (ع)، عهده دار رهبرى نمى گردد؛ بلكه كنار زده مى شود و نه تنها در جنگها شركت نمى كند بلكه از صحنه جامعه نيز تا حد زيادى كناره مى گيرد و سكوت اختيار نمى كند، بلكه از صحنه جامعه نيز تا حد زيادى كناره مى گيرد و سكوت اختيار مى كند، سكوتى كه براى شخصى چون على (ع) كه همواره در صحنه اجتماع و ميدانهاى جهاد شركت داشته است بسيار سنگين و جانكاه مى باشد. حال بايد ديد امام با كسانى كه ادعاى رهبرى جامعه اسلامى را پس از پيامبر (ص) دارند چگونه رفتار مى نمايد؟
------------------------------------
1-حاكم محمد، المستدرك، ج 3، ص 121؛ اين اثير، على، الكامل فى التاريخ، ج 1، ص 484؛ خطيب بغدادى، احمد، تاريخ بغداد، ج 1، ص 134.
2-حاكم، محمد، المستدرك، ج 3، ص 134.
3-سيد رضى، نهج البلاغه، خطبه 127.
4-ابن هشام، عبدالملك، السيرة النبويه، ج 1، ص 281؛ حاكم حسكانى، عبيدالله، شواهد التنزيب ج 1، ص 125؛ ابن جوزى، يوسف تذكرة الخواص، ص 13؛ كوفى، محمد ابن سليمان، مناقب الامام اميرالمؤ منين، ج 1، ص 152؛ ابن عساكر، على، ترجمة الامام اميرالمؤ منين من تاريخ دمشق، ج 1، ص 41 تا ص 111 كه روايات زيادى را جمع آورى كرده است؛ مجلسى، محمد باقر، بحارالانوار، ج 38، ص 288 تا ص 200؛ طبرى، محمد، تاريخ، ج 2، ص 310؛ مسعودى، على، مروج الذهب، مروج الذهب، ج 2، ص 291.
5-ابن الاثير، على، الكامل فى التاريخ، ج 1، ص 488؛ صدوق، محمد، الخصال، ج 2، ص ‍ 366.
6-طبرى، محمد، تاريخ، ج 2، ص 312؛ ابن هشام، عبدالملك، السيرة النبويه، ج 1، ص ‍ 281.
7-سيد رضى، نهج البلاغه، ج 192.
8-سوره انفال: آيه 30.
9-ابن هشام، عبدالملك، السيرة النبويه، ج 2، ص 125 - 123؛ ابن اثير، على، الكامل فى التاريخ، ج 1، ص 516؛ ابن سعد، محمد، الطبقات، ج 1، ص 228؛ حاكم حسكانى، عبيدالله، شواهد التنزيل، ج 1، ص 125 تا 129؛ ابن جوزى، يوسف، تذكرة الخواص، ص 16 و 34 و 35؛ صدوق، محمد الخصال، ج 2، ص 367.
10-بقره:آيه 207.
11-براى مطالعه مدارك نزول آيه در مورد امام به كتب ذيل مراجعه شود: قرطبى، محمد، الجامع لاحكام القرآن، ج 3، ص 21؛ ابن ابى الحديد، شرح نهج البلاغه، ج 13، ص 262؛ طوسى، محمد ابن جعفر شيخ الطائفه، الامالى، ص 252؛ علامه مجلسى، محمد باقر، بحارالانوار، ج 39، ص ‍ 40 و ج 19، ص 64؛ حاكم حسكانى، عبيدالله، شواهد التنزيل، ج 1، ص 132 - 128؛ ابن جوزى، يوسف، تذكرة الخواص، ص 35.
12-سيوطى، جلال الدين، الدر المنثور، ج 3، ص 180؛ مجلسى، محمد باقر، بحار الانوار، ج 19، ص 63؛ حاكم حسكانى، عبيدالله، شواهد التنزيل، ج 1، ص 131؛ طباطبائى، محمد حسين، الميزان، ج 9، ص 82؛ ديوان امام على (ع)، ص 213.
13-ابن هشام، عبدالملك، السيرة النبويه، ج 2، ص 268؛ طبرسى، ابو على فضل الحسن، مجمع البيان ج 2، ص 527؛ قمى، شيخ عباس، منتهى الامال، ج 1، ص 117 - 116.
14-واقدى، المغازى، ج 1، ص 152: وى 49 نفر از مقتولين را نام مى برد كه 22 نفر از آنان به دست امام على (ع) به هلاكت رسيدند.
15-ابن اثير، على، الكامل، فى التاريخ، ج 1، ص 551؛ طبرى، محمد، تاريخ، ج 2، ص 514؛ ابن ابى الحديد، نهج البلاغه، ج 13، ص 293؛ ابن جوزى، يوسف، تذكرة الخواص، ص 26، از كلام وى بر مى آيد كه اين جمله در جنگ بدر و احد و خيبر نازل شده است.
16-آل عمران، آيه 153.
17-واقدى، محمد، المغازى، ج 1، ص 237.
18-ابن ابى الحديد، شرح نهج البلاغه، ج 15، ص 23.
19-ابن اثير، على، الكامل، ج 2، ص 553؛ طبرى، محمد، ج 2، ص 517؛ ابن هشام، عبدالملك، السيره، ج 3، ص 46.
20-طبرى، محمد، تاريخ، ج 2، ص 522.
21-واقدى، محمد، المغازى، ج 1، ص 237؛ ابن ابى الحديد، شرح نهج البلاغه، ج 15، ص ‍ 20.
22-حاكم، محمد، المستدرك، ج 3، ص 29. براى روشن شدن فرار اين سه به كتاب: الصحيح من سيرة النبى الاعظم، ج 4، ص 249 - 243 مراجعه شود.
23-صدوق، محمد، الخصال، ج 2، ص 368.
24-صدوق، محمد، الخصال، ج 2، ص 368.
25-واقدى، محمد، المغازى، ج 1، ص 470 تعبير وى چنين است: ((گويا بر سرهاى مسلمين پرنده نشسته بود))؛ ابن عساكر، على، ترجمه الامام على، ج 1، ص 169؛ صدوق، الخصال، ج 2، ص 368.
26-((برز الايمان كله الى الشرك كله)) ابن ابى الحديد، شرح نهج البلاغه، ج 13، ص ‍ 285؛ قاضى تسترى، سيد نورالله، احقاق الحق، ج 6 ص 9.
27-حاكم، محمد، المستدرك، ج 3، ص 34؛ و علامه مجلسى، محمد باقر، بحارالانوار، ج 20، ص 216؛ حاكم حسكانى عبيدالله، شواهد التنزيل، ج 2، ص 13؛ قاضى تسترى، سيد نور الله، احقاق الحق، ج 6، ص 6-9.
28-بخارى، محمد، الصحيح، ج 3، ص 137 و 138؛ سيوطى، جلال الدين، تاريخ الخلفاء، ص ‍ 200؛ حاكم، محمد، المستدرك، ج 3، ص 41 - 39؛ ابن جوزى، يوسف، تذكرة الخواص، ص 27- 24؛ قندوزى حنفى، سليمان، ينابيع الموده، ج 1، ص 46؛ ابن عساكر، على، ترجمه الامام على، ج 1، ص ‍ 181 - 174؛ ابونعيم اصفهانى، احمد، حلية الاولياء، ج 1، ص 62.
29-آل عمران، آيه 61.
30-سيوطى، جلال الدين، تاريخ الخلفاء، ص 200؛ ابن جوزى يوسف، تذكرة الخواص، ص 14؛ زمخشرى، محمود، الكشاف، ج 1، ص 368؛ قرطبى، محمد، الجامع لاحكام القرآن، ج 4 ص 104؛ فخر رازى، محمد، التفسير الكبير، ج 8، ص 80.
31-قندوزى حنفى، ينابيع المودة، ج 1 ص 51-50. روايات زيادى از كتب فريقين به اين مضمون آمده است نظير ((على منى و انا من على )) مجلسى، محمد باقر، بحارالانوار، ج 38، ص 329-295؛
32-حاكم، محمد، المستدرك، ج 3، ص 16-15؛ ابن عساكر، على ترجمة الامام على، ج 1، ص ‍ 117؛ قندوزى حنفى، سليمان، ينابيع الموده، ج 1، ص 55؛ ابن جوزى، يوسف تذكرة الخواص، ص ‍ 200؛ مجلس، محمد باقر، بحارالانوار، ج 38، ص 330.
33-اربلى، على، كشف الغمة، ج 1، ص 108؛ ابن سعد، محمد، الطبقات، ج 8، ص 19.
34-ابن عبد ربه، احمد، العقد الفريد، ج 4، ص 147.
35-احمدى، على، مكاتيب الرسول، ج 1، ص 89-59؛ ابن عبدر ربه، احمد، العقد الفريد، ج 4، ص 155.
36-ابن جوزى، يوسف، تذكرة الخواص، ص 44؛ طبرى، احمد، ذخائر العقبى، ص 83.
37-متقى هندى، على، كنز العمال، ج 11، ص 605. و طبق نقل ديگر: ((اكثرهم علما))
38-كنز العمال، ص 614.
39-كنز العمال، ص 600.
40-سيوطى، جلال الدين، تاريخ الخلفاء، ص 203.
41-امينى، عبدالحسين، الغدير، ج 3، ص 99-95. به نقل از كتب اهل سنت.
42-الغدير.
43-الغدير.
44-الغدير.
45-الغدير.
46-سيد رضى، نهج البلاغه، ج 205.
47-قندوزى، سليمان، ينابيع الموده، ج 1، ص 65؛ ابن ابى الحديد، شرح نهج البلاغه، ج 2، ص ‍ 283 و ج 6، ص 70 و ج 13، ص 108 وى اضافه مى كند كه امام بارها اين جمله را بيان مى نمود؛ سيد رضى، نهج البلاغه، خطبه 93؛ محمودى، محمد باقر، نهج السعاده، ج 6، ص 627 به نقل از چندين كتب معتبر؛ سيوطى، جلال الدين، الاتقان، ج 2، ص 222.
48-سيوطى، جلال الدين، تاريخ الخلفاء، ص 203؛ ابن ابى الحديد، شرح نهج البلاغه ج 7، ص ‍ 46 و ج 13، ص 106.
49-ابن ابى الحديد، شرح نهج البلاغه ج 12 ص 82.
50-سيوطى، جلال الدين، تاريخ الخلفاء، ص 199.
51-ابن جوزى، يوسف، تذكرة الخواص، ص 13؛ حافظ ابن سليمان، مناقب الام اميرالمؤ منين، ج 1، ص 557.
52-اشاره است به آيه 54 از سوره مائده كه در شاءن امام على (ع) وارد شده اشت. به تفاسير مراجعه شود.
53-اشاره است به حديث منزلت كه پيامبر (ص) درباره على (ع) فرمود: ((انت منى بمنزلة هرون من موسى )): طبرى، محمد، تاريخ، ج 3، ص 104؛ ابن اثير، على، الكامل، ج 1، ص ‍ 636.
54-اشاره به داستان غدير.
55-قندوزى، سليمان، ينابيع الموده، ج 1، ص 67؛ ديوان امام على (ع)، ص 413.
------------------------------
على محمد ميرجليلى

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مولودی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 ذی قعده

١ـ ولادت با سعادت حضرت فاطمه معصومه(سلام الله علیها)٢ـ مرگ اشعث بن قیس٣ـ وقوع جنگ بدر صغری ١ـ...


ادامه ...

11 ذی قعده

میلاد با سعادت حضرت ثامن الحجج، امام علی بن موسی الرضا (علیهما السلام) روز یازدهم ذیقعده سال ١٤٨...


ادامه ...

15 ذی قعده

كشتار وسیع بازماندگان بنی امیه توسط بنی عباس در پانزدهم ذیقعده سال ١٣٢ هـ.ق ، بعد از قیام...


ادامه ...

17 ذی قعده

تبعید حضرت موسی بن جعفر (علیهما السلام) از مدینه به عراق در هفدهم ذیقعده سال ١٧٩ هـ .ق....


ادامه ...

23 ذی قعده

وقوع غزوه بنی قریظه در بیست و سوم ذیقعده سال پنجم هـ .ق. غزوه بنی قریظه به فرماندهی...


ادامه ...

25 ذی قعده

١ـ روز دَحوالارض٢ـ حركت رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله) از مدینه به قصد حجه...


ادامه ...

30 ذی قعده

شهادت امام جواد (علیه السلام) در روز سی ام ذی‌قعده سال ٢٢٠ هـ .ق. شهادت نهمین پیشوای شیعیان...


ادامه ...
0123456

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page